چکیده

نوشتار حاضر سعى دارد در یک بررسى فشرده، ویژگى‌های تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى (شمال افریقا و اندلس) را با تکیه بر منابع مهم آن حوزه بررسى کند. در این مقاله که با دو روی‏کرد تاریخ‏پژوهى و اطلاع‏رسانىِ تاریخى تدوین یافته، مشخصات مدرسه تاریخ‏نگارى این حوزه از جغرافیاى اسلام که کمتر براى ما شناخته است، به‏اختصار تبیین می‌شود. هم‏چنین سعى شده تاریخ‏نگاران مشهور و اثرگذار در این سرزمین به همراه منابع و متون تاریخ آنان معرفى شوند. پیش‏کسوتى اندلسیان در مقایسه با افارقه و کثرت آنان، از نکته‏هاى مهم دیگر در مدرسه تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى است.

متن

درآمد
حدود جغرافیاى مغرب اسلامى در آرا و نظریه‏هاى جغرافى‏دانان یکسان نیست. اگرچه اغلب آن‏ها حوزه شمال افریقاى امروزى، از غرب مصر تا اقیانوس اطلس را مغرب تلقى کرده‏اند، اما نگارنده این مقاله همراه با مقدسى و استخرى، شمال افریقا را با اندلس یک‏جا نهاده است  و در این پژوهش سعى دارد سیر تاریخ‏نگارى اسلامى را در این حوزه جغرافیایى بررسى کند.  هر چند در بررسى متون و منابع تاریخىِ این حوزه از جغرافیاى اسلامى تا حدودى تفکیک اولیه میان شمال افریقا و اندلس ضرورى است؛ بدین معنا که در بررسى نخستین، تاریخ‏نگارى شمال افریقا در مقایسه با مشرق اسلامى علاوه بر محدودیت و عدم گستردگى، از نظر تعداد متون، کمتر و از نظر زمانى متأخر است،  در صورتى که در اندلس چنین نیست. در اندلس منابع تاریخى متنوع‏تر و تاحدودى قدیمى‏تر است. در سیر تاریخ‏نگارى اسلامىِ شمال افریقا هرچه جلوتر مى‏رویم، قوت و تنوع تاریخ‏نگارى را بیشتر شاهدیم. نکته دیگرِ قابل اعتنا در بررسى مدرسه تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى این است که مورخان، بیشتر اندلسى‏اند تا افریقایى.
ضمناً برخورد مسیحیان و صاحبان کلیسا پس از سقوط اندلس با میراث مکتوب اسلامى باعث شده تا در مورد تاریخ مغرب اسلامى کمى با تأمل اظهار نظر کرد ـ همانند اظهار نظر درباره اسماعیلیان، خصوصا اسماعیلیان نخستین که بخش اعظمى از میراث تاریخى خود را پس از سقوط فاطمیان در مصر و دولت الموت در ایران از دست دادند ـ زیر ا آن‏چه را کاردینال خیمنس  پس از سقوط آخرین دولت اسلامى در اندلس مرتکب شد و به قول پاسکوال گایانگوس، هزاران نسخه از مکتوبات عربى، از جمله کتاب‏هاى تاریخى را در غرناطه سوزاند  سبب خلأ مطالعاتى در تاریخ مغرب اسلامى، به‏ویژه اندلس شده است. از سوى دیگر چون بیشتر تاریخ‏نگاران این حوزه جغرافیایى، خصوصا از قرن پنجم به بعد متکلمان و فقیهانى هستند که در مدارس کلام عمومى «اشاعره» و فقه فراگیر «مالکى» دانش آموخته‏اند، روی‏کرد تحلیلى و علمى در آثار آن‏ها کمتر به چشم مى‏خورد.  بنابراین، این‏که بعضى از معاصران، تاریخ‏نگارى مغرب و خصوصا اندلس را از قرن پنجم به بعد بر پایه اصول عقلى و نقد علمى دانسته‏اند به نظر مبالغه است.  به عنوان مثال، اخبار فتوح اولیه، لبریز از اساطیر عربى است که به قول بویکا، خاورشناس معروف، تحت تأثیر تاریخ‏نگارى اعراب یمانى درصدد ایجاد پیوند تاریخى میان مغرب اسلامى، به‏ویژه اندلس با جنوب جزیرة‏العرب بوده است.
پیش از آن‏که بحث را پى‏بگیریم ناگزیر به یادآورى چند نکته هستیم:
1. در این بررسى بنا نداریم تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى و تاریخ‏نگاران مغاربه را
کامل پژوهش کنیم، مثلاً بوده‏اند کسانى از مغاربه که به سبک و سیاق تاریخ‏نگارى مشرق اسلامى دست به تألیف زده‏اند، مانند اطلاعات مندرج در العقد الفرید ابن عبدربه
(246-328ق) یا الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ابن عبدالبر (م 463ق)، الدر المنظّم
فی مولد النبی المعظم نوشته ابوالعباس احمد بن محمد لخمى سبتى (557-633ق)، الاعلام المبین فی مفاضلة بین اهل صفین اثر ابن دحیه کلبى اندلسى (544-633ق).
همین مورخ، النبراس فى تاریخ خلفاء بنى العباس را برجاى گذاشته که هر دو اثر در دست‏رس است.
2. بوده‏اند مورخانى در مشرق اسلامى که به تفصیل درباره تاریخ مغرب اسلامى (شمال افریقا و اندلس) نوشته‏اند، مانند آن‏چه ابن‏اثیر جزرى در الکامل فی التاریخ بر جاى
گذاشته است.
3. بخشى از منابع و متون غیر تاریخى که پژوهشگر تاریخ مغرب اسلامى، خصوصا در حوزه تاریخ اجتماعى ناچار به مراجعه به آن‏هاست در این بررسى نیامده، مانند احکام السوق یحیى‏بن‏عمرکنانى (213-289ق) که در عسر اغالبه نوشته شده، یا حسبه نوشته ابن‏عبدون‏اندلسى (م 529ق)  و یا التشوف إلی رجال التصوف  اثر یوسف بن یحیى زیّات تادلى (م627ق).
4. نخستین تاریخ‏نگارانى که از این حوزه نوشته‏اند، مصریان‏اند، زیرا هم‏جوارى مصر با مغرب و تقدّم تاریخ‏نگارى در مصر و پل ارتباطى این سرزمین میان شرق و غرب اسلامى ایجاب مى‏کرد عالمان مصرى به اخبار مغرب اسلامى توجه خاصى داشته باشند. به قول بویکا، لیث‏بن‏سعدمصرى (94-175ق) ظاهراً نخستین کسى بوده که اخبار فتح اندلس را آمیخته با اساطیر اعراب یمانى جنوب، جمع‏آورى کرده و از طریق شاگردانش نشر داده است.  و همین اخبار بوده که پایه تاریخ‏نگرى در اندلس شده است. اما به نظر مى‏رسد پیش‌کسوت او عیسى‏بن‏محمدبن سلمان‏بن ابى‏المهاجر، نواده ابوالمهاجر دینار، سردار معروف مغرب اسلامى، نخستین تاریخ‏نگار مدرسه مصرى است که کتابى درباره فتوح افریقیه نوشته است.  این کتاب اینک در دست‏رس نیست. ابوالقاسم عبدالرحمن‏بن عبدالله‏بن عبدالحکم مصرى، معروف به ابن‏عبدالحکم مصرى (187-257ق) با نگارش فتوح مصر و المغرب و الاندلس  مشهورترین تاریخ‏نگار مصرى در مدرسه مغرب اسلامى است. بخش مغرب اسلامى که در مقایسه با بخش مصر از حجم بسیار کمترى برخوردار است، برگرفته از روایات لیث‏بن‏سعد و دیگر محدثان مصرى و از منابع مهم و مرجع تاریخ مغرب در قرون نخستین است.
5. در این نوشتار که برآن است تا نگاهى به «تاریخ نوشته‏هاى» متقدم مغربى (افارقه و اندلسیون) داشته باشد، فرضیه‏اى پیش‏بینى نشده (ضرورت نداشته) تا اثبات شود، بلکه سعى نگارنده بر آن است تا پژوهشگران تاریخ مغرب اسلامى با جهت‏گیرى کلىِ مورخان مشهور مغربى الاصل آشنا شوند.
6. تقسیم‏بندى تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى به دو بخش اندلس و شمال افریقا باید با تسامح دیده شود، زیرا از افارقه هستند که فقط درباره اندلس نوشته‏اند، مانند مقرى‏تلمسانى یا اندلسیونى که بیشتر درباره شمال افریقا نوشته‏اند، مانند لئوى افریقایى.
تاریخ‏نگاران مغربى و آثار آن‏ها
الف) تاریخ‏نگاران اندلس
عبدالملک بن حبیب (181-238ق) با نگارش تاریخ عمومى خود که فقط بخشى از آن در دست‏رس است،  نخستین تاریخ‏نگارى است که اطلاعاتى درباره فتوح طارق‏بن‏زیاد و موسى‏بن‏نصیر در اندلس و نیز والیان عصر اموى به‏دست مى‏دهد، هر چند روایات او با اساطیر تاریخى آمیخته است، مانند آن‏چه در مورد گشودن اندلس توسط سپاه مسلمانان آورده است.  او که پس از استقرار در قرطبه در سال 218ق از فقیهان و قاضیان دربارِ امیرعبدالرحمن دوم شد، نخستین اندلسى است که درباره سرزمین خود نوشته است.
بویکا احتمال مى‏دهد تاریخ عمومى او پس از مرگش و به‏دست یکى از شاگردانش تحریر شده باشد.  این خاورشناس در مقایسه تاریخ ابن حبیب اندلسى با سیره ابن اسحاق چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند که منشأ هر دو کتاب درباره «ابتداى عالم و خلق آن» یکى بوده است.  آن‏چه باید تأکید کرد این است که تاریخ عبدالملک بن حبیب اندلسى نمونه بارزِ تأثیرپذیرى تاریخ اسلامىِ اندلس در قرون اولیه (دوم و سوم) از منابع، متون و راویان شرقى است.
معارک‏بن مروان بن‏عبدالملک بن مروان بن موسى بن نصیر از نوادگان سردار بزرگ مغرب اسلامى(موسى‏بن‏نصیر) و معاصر ابن‏حبیب، یکى دیگر از نویسندگان تاریخ اندلس است. محمود على مکى، محقق و تاریخ‏پژوه معاصر مغرب اسلامى بر این باور است که آن‏چه ابن‏قتیبه دینورى در مورد زندگانى موسى‏بن‏نصیر در الامامة و السیاسه آورده از کتاب مفقود معارک‏بن‏مروان است.
در قرن‏هاى سوم و چهارم هجرى شاهد رونق تاریخ‏نگارى در اندلس هستیم، زیرا حکم دوم در دوره شانزده ساله حکومتش (350-366ق) با حمایت از مورخان، مدرسه خاصى را بنیان‏گذاشت.  در این مدرسه، کاتبان با دفاع از خاندان اموى و ضرورت وحدت سیاسى اندلس، در اطراف شخصیت خلیفه اموى و حاکمان اندلس قلم زده‏اند.  در این زمان، خاندان رازى با سه چهره پدر بزرگ، پدر و فرزند، خوش درخشیدند:
1. محمد بن موسى بن بشیر کنانى رازى از اهالى رى بود که در لباسِ تجارت، به اندلس آمده و در نیمه دوم قرن سوم هجرى در البیره  از دنیا رفت. او که در دربار محمدبن‏عبدالرحمن دوم (238-273ق) و فرزندش منذر (273-275ق) دو تن از امراى اموى اندلس زیسته، کتابى با نام الرایات درباره فتح اندلس و توزیع قبایل عربى در آن‏جا نوشته که اینک مفقود است. البته یکى از امیران و ادیبان اندلس به نام محمدبن‏عیسى بن مزبن (م 450ق) نسخه‏اى از آن را در یکى از کتابخانه‏هاى اشبیلیه  دیده است.  اگرچه خاورشناسانى چون لوى پروونسال  و گارسیاگومز  اساسا منکر تاریخ‏نگارى و انتساب هر کتابى به محمد بن موسى رازى هستند.
2. احمد بن موسى رازى (274-344ق) فرزند محمدبن موسى که علاوه بر تأثیرپذیرى از پدر، از ابو محمد قاسم بن اضبغ بن محمد بیانى  که در تاریخ و انساب دستى داشته، بیش از همه بهره گرفته است. احمد بن موسى رازى را دست‏کم در اندلس باید پیشتاز پیوند میان تاریخ و جغرافیا دانست.  او آثار زیادى نوشته، اما اخبار ملوک الاندلس و اعیان الموالی در باب تاریخ اندلس و مسالک الاندلس و مراسیها و أمّهات أعیان مدنها و أجنادها السته در جغرافیاى اندلس که در واقع، مقدمه کتاب تاریخىِ اوست  از همه برجسته‏ترند. دقت در گاه‏نگارى،  توجه به مسائل جغرافیاى تاریخى، اوضاع اجتماعى اندلس، مانند نزاع عرب و بربر از ویژگى‏هاى تاریخ‏نگارى اوست. به قول دکتر عبدالواحد ذنون‏طه این ویژگى باعث شده تا کسانى مانند صاحب اخبار مجموعه، ابن ابّار، ابن‏خطیب غرناطى، ابن‏عذارى و مقرى از او فراوان بهره‏بردارى کنند.  از آثار او فقط بخشى که توسط گایاگونس و پیدال  به اسپانیولى (ترجمه شده از زبان پرتغالى و لاتین) برگردانده شده، برجاى مانده است. این بخش برجاى مانده، متضمن جغرافیاى اندلس و تاریخ اسپانیا از عصر قدیم تا فتح اسلامى و از آن پس تا روزگار رازى است.
3. عیسى‏بن‏احمد بن موسى (000-379ق) نواده محمدبن موسى نیز سه کتاب نوشته که هر سه مفقود است. یکى، درباره وزراى اندلس و دیگرى درباره حاجب‏ها موسوم به حجّاب الخلفاء بالاندلس یا الحجّاب للخلفاء بالاندلس و سومى در تاریخ اندلس. کتاب سوم، یکى از مهم‏ترین متون تاریخ اجتماعى اندلس است؛ قلمروى که مورخان اندلس کمتر به آن توجه داشته‏اند. کتاب او از منابع اصلى مورخانى چون ابن حیّان، ابن‏ابّار، ابن‏فرضى و ابن عذارى به‏شمار است.  دیگر از مورخان این دوره، عبدالله‏ بن عبیدالله‏ ازدى ملقب به حُکَیم است که با تدوین کتاب انساب الداخلین الی الاندلس من العرب و غیرهم و اهداى آن به عبدالرحمن سوم خلیفه اموى، تاریخ خلفاى اموى، قبیله قریش و موالیان آن، چهره‏هاى مشهور عرب و بربر را که به غرب و اندلس آمدند بیان مى‏کند. جز بخش‏هایى از این کتاب که انصارى، مورخ قرن هفتم در کتاب خود به نام الذیل و التکملة لکتابی الموصول و الصله  آورده بقیه در دست‏رس نیست. اخبار مجموعة فی فتح الاندلس و ذکر امرائها رحمهم‏اللّه‏ و الحروب الواقعة فیهما بینهم  معروف به اخبار مجموعه نوشته یکى از تاریخ‏نگاران مجهول قرن چهارم در اندلس است و دربردارنده تاریخ فتح اندلس تا پایان روزگار عبدالرحمن سوم، خلیفه اموى مى‏باشد.  هم‏چنین فتح قرطبه، ورود اعراب شامى به اندلس، نزاع اعراب با یکدیگر و با بربرها، ورود عبدالرحمن الداخل به شبه‌جزیره ایبرى و مطالبى دیگر به دور از اساطیر تاریخى از محتواى اخبار مجموعه به شمار است. مورخ مجهول دیگرى در همین دوران، کتابى به نام فتح‏الاندلس  طبق سال‏شمار نوشته که در کتاب خود به بهره‏گیرى از ابن حبیب اندلسى، احمدبن موسى رازى، ابن حزم و ابن حیّان اشاره دارد.
ابو بکر محمدبن‏عمربن‏عبدالعزیز ابراهیم‏بن عیسى بن مزاحم اندلسى، معروف به ابن قوطیه (000-367ق) از نسل آخرین پادشاه گوت‏ها کتاب تاریخ افتتاح الاندلس  را نوشت. این منبعِ تاریخى کهن در بردارنده تاریخ این سرزمین، از آغاز فتح تا مرگ امیر عبدالله‏بن‏محمد اموى (ح ک 274-300ق) مى‏باشد. بعضى پژوهشگران غربى، مانند رافائل والنسیا  معتقدند این کتاب انشاى ابن قوطیه نیست، بلکه شنیدنى‏هاى دیگران از اوست.
ابوالولید عبدالله‏بن یوسف بن نصر ازدى قرطبى، مشهور به ابن‏فرضى (351-403ق) مولود و دانش آموخته اندلس که در قاهره، قیروان و مکه نیز شاگردى کرده است  کتاب ارزش‏مندى به نام تاریخ علماء الاندلس  که به قول خودش گسترده‏ترین سرگذشت‏نامه اندلسى تا آن زمان بوده،  تألیف کرده و در آن 1649 عالم مغرب را به اختصار توصیف کرده است. این کتاب از منابع مهم تاریخ فرهنگى ـ سیاسى اندلس در دوره اسلامى است. دکتر عبدالفتاح، استاد تاریخ و تمدن اسلامى دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره در اثر تطبیقى و تحلیلى خود، ویژگى کتاب ابن‏فرضى را تشریح و در یک پژوهش میدانى آن را تحلیل محتوا کرده است.  ابن‏فرضى در بحران و شورش بربرها در سال 403ق کشته شد.
ابوالقاسم خلف بن بشکوال (494-578ق) ذیلى برکتاب ابن فرضى نگاشت به نام الصله و شرح احوال عالمان اندلسى را به تعداد 1573نفر تا قرن ششم‏هجرى ادامه داد.  ابن‏ابّار اندلسى (595-658ق) با 501 شرح حال، کتاب ابن بشکوال را تکمیل کرد.
ابوعبدالله‏ محمدبن‏حارث بن‏اسدخشنى (000-361ق) مولود قیروان از تاریخ‏نگاران مغربى است که در عنفوان جوانى و ظاهرا به علت مخالفت با دولت فاطمى به اندلس مهاجرت کرده است.  کتاب قضاة قرطبه  تصویرى نسبتاً جامع و روشن از اوضاع اجتماعى پایتخت امویان در قرن‏چهارم هجرى است. او ابتدا چند تن از قاضیانى که پیشنهاد قضاوت را در دولت اموى رد کرده‏اند نام برده و دلایل امتناع آن‏ها را توضیح مى‏دهد  و سپس قاضیان عصر والیان و عصر اموى را شرح مى‏دهد.  کتاب دیگر او به نام اخبار الفقهاء و المحدثین یا طبقات المحدثین بالاندلس یا تاریخ علماء الاندلس مشتمل بر سرگذشت‏نامه 527 تن از فقیهان و محدثان 28 شهر اندلس است.
ابوعبدالله‏ محمد بن ابى نصر حُمَیْدى اندلسى (420-488ق) جذوة المقتبس فی تاریخ علماء الاندلس  را درباره 978 تن از عالمان اندلس، و احمد بن یحیى بن احمد بن عمیره ضَبّى (م599ق) بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس  را درباره 1602 نفر از عالمان با همان سبک ابن بشکوال و ابن‏ابّار نگاشته‏اند.
در قرن پنجم در اندلس اسلامى شخصیتى درخشان و پراثر در حوزه تاریخ‏نگارى به چشم مى‏آید، قاضى صاعد اندلسى (420-462ق) که بیشتر به التعریف بطبقات الامم  شناخته شده است. وى آثار ارزش‏مند مفقودى در حوزه «تاریخ»، «ملل و نحل» و «تراجم» دارد: یکى جوامع اخبار الامم من العرب و العجم که ابن‏حیان در المقتبس از او بهره گرفته و دیگرى مقالات اهل الملل و النحل و سه دیگر تاریخ‏الاندلس و اخبار الحکماء  است.
ابومروان‏ابن‏حیّان قرطبى (377-469ق) فرزند خلف‏بن‏حیان از وزیران عصر عامرى در کتاب معروف المقتبس فی اخبار اهل الاندلس  اوضاع دهه‏هاى نخستین عصر ملوک‌الطوایف را با نگاهى نقادانه ترسیم مى‏کند. ابن‏حیان، خود وزیر دولت بنى‏جهور از ملوک الطوایف بود. کتاب المقتبس در بردارنده تاریخ اندلس از فتح اسلامى تا زمان ابن‏حیان و به تعبیر دکتر مکى، دستاورد دوران جوانى اوست.  کتاب تاریخىِ دیگر او که ظاهراً در دوران پیرى نوشته به نام المتین در شصت مجلد بوده است  و آن‏گونه که مورخ معاصرش ابن‏بسام شنترینى نوشته، تاریخ دوران حیات ابن‏حیان است. 
ابن‏حیان در المقتبس تلفیقى از گاه‏شمارى (کرونولوژى)، سرگذشت‏نامه، تاریخ اجتماعى، تاریخ‏سیاسى و تاریخ فرهنگى را ارائه مى‏دهد. این جامع‏نگرى، اثر او را ممتاز کرده است.  وى کتاب دیگرى به نام البطشة الکبری  نوشته و در آن، سیر سقوط دولت مخدوم خود (بنوجهور) را به‏دست بنوعیان، حاکمان اشبیلیه توصیف مى‏کند.
احمدبن‏عمربن عذرى (393-478ق) مورخ و جغرافى‏دان دیگر اندلس آثار متعددى نوشته است  و فقط بخشى از کتاب معروف او ترصیع الاخبار و تنویع الآثار و البستان فی غرائب البلدان والمسالک الی جمیع الممالک برجاى مانده است.  توصیف کوره‏هاى اندلس و شرح جغرافیاى تاریخى این سرزمین از مزایاى این کتاب است. دکتر عبدالواحد ذنون‏طه معتقد است اولین مورخى که به متن معاهده صلح‏تدمیر با عبدالعزیز بن موسى بن نصیر اشاره کرده، اوست.  از مزایاى دیگر ترصیع الاخبار اطلاعات منحصر به فرد او درباره جنگ‏هاى منصور عامرى، وزیر و حاکم دولت امویان اندلس با مسیحیان اسپانیا، و ذکر وقایع به دو تاریخ قمرى و میلادى است.  آن‏چه را باید در تاریخ‏نگارى عذرى توجه کرد گرایش اموى و باور او به حقانیت خلافت امویان اندلس است.
ابوبکراحمدبن‏سعیدبن‏محمدبن‏عبدالله‏بن ابى‏الفیاض، معروف به ابن‏ابى‏الفیاض (000-459ق) کتابى به نام العبر برجاى گذاشته که بخشى از آن به سبک مورخان قدیم اندلس درباره جغرافیاى این سرزمین، و بخشى درباره تاریخ قدیم آن‏جاست. فتح اسلامى اندلس تا عصر نویسنده، محتواى اصلى این کتاب ارزش‏مند تاریخى است که جز صفحاتى چند از آن در کتابخانه تاریخى اسکوریا بر جاى نمانده است.
ابن‏حزم اندلسى (384-456ق) که بیشتر با کتاب فرقه‏شناسى‏اش، یعنى الفصل فی الملل و الاهواء و النحل شناخته شده را مى‏توان در زمره مورخان مغرب اسلامى قلمداد کرد. کتاب جمهرة انساب العرب  او از متون اصلى درباره انساب عرب شمال افریقا و اندلس است. او دو رساله مختصر تاریخىِ دیگر درباره اندلس دارد: یکى نقط العروس  و دیگرى رسالة فی فضل الاندلس و ذکر رجالها. 
ابن بسّام شنترینى (م 542ق) سرگذشت‏نامه الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة  را که یک دایرة المعارف تاریخى و ادبى است در قرطبه تألیف کرد. صاحب این سرگذشت‏نامه با تأثیر امثال ابن‏حیّان اطلاعات تاریخى مفیدى به‏دست مى‏دهد. ابن‏بسّام همان‏گونه که
در مقدمه مى‏گوید این کتاب را درباره اخبار بزرگان، نویسندگان و شاعران جزیره اندلس
در چهاربخش جغرافیایى، به این ترتیب، تدوین کرده‏است : 1. قرطبه و حوزه مرکزى
اندلس، 2. بخش غربى اندلس با مرکزیت اشبیلیه 3. بخش شرقى با مرکزیت ثغر اعلى،
4. وارد شدگان به اندلس، اعم از مغاربه و مشارقه.
لسان الدین‏ابن‏خطیب غرناطى (713-776ق) ادیب، شاعر، وزیر و مورخ، چند اثر تاریخى مربوط به تاریخ سیاسى ـ اجتماعى عصر خود در مغرب اسلامى نوشته است. معروف‏ترین اثر تاریخى او الاحاطة فی اخبار غرناطه  درباره سرگذشت رجال مغرب و نیز شاهان آن‏جا و در لابه‏لاى آن، حوادث عصر نویسنده نوشته شده است. هم‏چنین اطلاعات ارزش‏مندى درباره جغرافیاى اندلس ارائه مى‏دهد. کتاب دیگر او اعمال الاعلام فیمن بویع قبل الاحتلام من ملوک الاسلامی  تاریخ اندلس و شمال افریقاست. اللمحة البدریة فی الدولة النصریه  درباره دولت بنو احمد یا بنونصر، آخرین دولت اسلامى در اندلس، معیار الاختیار فی ذکر المعاهد و الدیار  با نثرى مسجع درباره جغرافیاى تاریخى غرناطه تألیف شده است. ابن‏خطیب خاطرات شخصى خود را در فاصله سال‏هاى 761-763ق که در مغرب الاقصى در تبعید و عزلت بود در کتابى ارزش‏مند به نام نفاضة الجراب فی علالة الاغتراب  تدوین کرده است.
المرقبة العلیا فیمن یستحق القضاء و الفتیا معروف به تاریخ قضاة الاندلس  نوشته ابوالحسن‏بن‏عبدالله‏ بن حسن نُباهى مالقى (713ق ـ 000) درباره قاضیان مغرب که عموم آن‏ها اندلسى‏اند نوشته شده است.  از مورخان این عصر یکى هم ابوالولید اسماعیل‏بن یوسف‏نصرى (000-807ق) از خاندان بنونصر در غرناطه است. از کتاب‏هاى تاریخى او آن‏چه در دست است روضة النسرین فی فی دولة بنی مرین  است که ـ همان‏طور که از نامش پیداست ـ درباره دولت بنو مرین  نوشته شده است. النفحة النسرینیة و اللمحة المرینیه  درباره همین دولت، اثر دیگرى از اوست.
یکى از موارد مهم در تاریخ‏پژوهى مغرب اسلامى، واپسین دوران حاکمیت مسلمانان در اندلس و روزهاى پایانى عصر اسلامى در آن سرزمین است. از آثار قلمى آن روزگار، کتابى به‏دست ما نرسیده است جز تاریخ مختصرى از یکى از مسلمانان ناشناخته که در دوران تعصّبات مسیحى در اسپانیا و سخت‏گیرى مسیحیان علیه مسلمانان در سده دهم هجرى به سر مى‏برده، نام این کتاب نبذة العصر فی اخبار ملوک بنی نصر  است. محمد عبدالله‏عنان معتقد است این کتاب تنها روایت اسلامى از تاریخ سقوط غرناطه (اندلس) و مسیحى کردن اجبارى مسلمانان توسط دولت اسپانیاى مسیحى در آن دیار است.  از جمله منابع مهم تاریخى این عصر مى‏توان به سفرنامه لئوى افریقایى اشاره کرد. حسن‏بن محمد وزّان فارسى، معروف به لئوى افریقایى از موالید مسلمان غرناطه در قرن دهم هجرى است که خانواده‏اش پس از سقوط غرناطه به فاس مهاجرت کرده و آن‏جا وطن اختیار کردند. از بد حادثه پس از مدتى به اجبار به دربار پاپ لوئى دهم درآمد و به اکراه و اجبار مسیحى و نامش به جیووانى لئودى مدیچى یا یوحنا غرناطى تبدیل شد. ابن وزّان گویا همیشه در قلب و باور خود مسلمان ماند و در اواخر عمر که به تونس بازگشت رسماً و مجدداً آیین گذشته خود را اختیار کرد. سفرنامه او در چهار بخش نوشته شده است: کتاب اول، با نام غرناطه، شرح اوضاع این سرزمین در واپسین روزگار اسلام است. کتاب فاس، بخش دوم سفرنامه و تاریخ انحطاط سلاطین فاس، و دو بخش دیگر به‏نام‏هاى قاهره، درباره تاریخ فروپاشى ممالیک مصر و روم و ستیز شاهان مسیحى با پاپ است.
از این پس که مسلمانان اندلس مجبور به مهاجرت یا زندگى مخفیانه در
اندلس و یا بازگشت اجبارى از اسلام بودند کتاب‏هاى فقهى و حقوقىِ حوزه مغرب
اسلامى بعضاً اهمیت پیدا مى‏کند. یکى از مهم‏ترین‏آثار فقهى و حقوقى این دوره که
در شناخت تاریخ اجتماعى مغرب اسلامى مؤثر است، کتاب المعیار المعرب و الجامع
عن فتاوی علماء افریقیه و الاندلس و المغرب  تألیف احمد بن یحیى و نشریسى
(834-914ق) فقیه الجزایرى است. وضعیت «مُدَجَّنون»  یا مسلمانانى که پس از
سقوط اندلس در اسپانیا ماندند و به اجبار غسل تعمید داده شدند از محتویات این
دایرة المعارف فقهى است. اطلاعات مفید سیاسى درباره بعضى از افراد خاندان
اموى از ره‏گذر موقوفات، کسانى که همسر مسیحى برگزیدند، وضعیت بازار، مظاهر
زندگى اجتماعى، تعلیم و تربیت در عصر بنواحمر(بنونصر) و... از دیگر مزایاى این اثر فقهى است.  از سوى دیگر، اقامت مسلمانان در اندلس اشغال شده موجب صدور بعضى احکام فقهى است. استفتا از فقها در مورد باقى ماندن در اسپانیا یا مهاجرت به سایر سرزمین‏هاى اسلامى و نظر فقیهان قابل توجه است. 
ب) تاریخ‏نگاران شمال افریقا
ابن صغیر، تاریخ‏نگار اختصاصى دولت اباضى ـ مذهبِ بنورستم از مورخان قرن سوم در مغرب اسلامى است. او که به تصریح خودش در تاریخ الائمة الرستمیین  معاصر ابویقظان بن افلح بن عبدالوهاب از حاکمان دولت بنورستم در مغرب الاوسط بوده،  یکى از مورخان شمال افریقاست که تاریخ بنورستم و سیماى اجتماعى این دولت اباضى ـ مذهب را با ایجاز و اختصار، اما واقع‌بینانه به تصویر مى‏کشد. تاریخ بنى‏رستم تنها مرجع تاریخى درباره بنورستم، و یکى از منابع اساسى در مورد خوارج اباضیه است.
قرن چهارم هجرى آغاز دوره جدید و رونق تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى است. شکل‏گیرى دولت نوبنیاد فاطمى در افریقیه که پایان دوره ستر و پنهان‏کارى جریان قدرت‏مند اسماعیلى بود، باعث شد تا مورخانى چون قاضى نعمان تمیمى (000-363ق) با نوشتن آثارى چون المجالس والمسایرات  و نیز افتتاح الدعوة و ابتداء الدوله  بخشى از تاریخ دولت اسماعیلى مخالف دو خلافت بغداد و قرطبه را در دست‏رس قرار دهند و از حضور تشیع در صفحات مغرب اسلامى سخن بگویند. درباره تاریخ همین دولت در شمال افریقا باید از سیره جعفر الحاجب  اثر جعفر بن منصور الیمن، داعى اسماعیلى که همراه عبیدالهب‏ المهدى مؤسس دولت فاطمى به مغرب رفته و در سجلماسه با او زندانى خوارج بنومدرار بوده است، نام برد. ابوالعرب محمد بن احمد بن تمیم تمیمى قیروانى (000-333ق) عالم، تاریخ‏نگار و تراجم‌نویس نسبتاً متعصب شمال افریقا و هم‌عصر آغاز دولت فاطمیان، تاریخ مفصلى در هفده جلد نگاشته که در دست‏رس نیست. اما سرگذشت‌نامه معروف او به نام طبقات علماء افریقیه و تونس  منبع ارزش‏مندى در مختصات مذهبى مغرب الادنى یا افریقیه در قرن سوم و چهارم هجرى است.
ابواسحاق ابراهیم بن قاسم، معروف به رقیق قیروانى از مورخان قرن چهارم شمال افریقاست. کتاب او موسوم به تاریخ افریقیة و المغرب  تاریخ شمال افریقا از فتح اسلامى تا حیات نویسنده بوده،  ولى آن‏چه اینک در دست‏رس است از استاندارى عقبة بن نافع در سال 62 ق تا اوایل عصر بنو اغلب را بیان مى‏کند.
ابوعبدالله‏ محمد بن یوسف قروى قیروانى، معروف به وراق (292-363ق) هموطن دیگر رقیق در عصر حکم دوم، به اندلس مهاجرت کرد و مورخ دربار قرطبه شد. کتاب مهم او در مسالک و ممالک اینک در دست‏رس نیست، ولى ابوعبید بکر (000-487ق) در کتاب المغرب فی ذکر بلاد افریقیه و المغرب و مقدسى در أحسن التقاسیم از آن بسیار نقل کرده‏اند. ابن‏عذارى مراکشى که از آن سخن خواهیم گفت در کتابش البیان المغرب از آن بهره گرفته است. ابن حیّان اندلسى، وراق را «الحافظ لاخبار المغرب» توصیف
مى‏کند.  او آثار دیگرى در تاریخ المغرب اسلامى و انساب بربر داشته که همگى
مفقودند.
ابوزکریا یحیى بن ابى بکر و رجلانى (000-471ق) از تاریخ‏نگاران اباضى ـ مذهب شمال افریقاست که کتاب السیرة و اخبار الائمه  او (درباره عصر بنورستم) از منابع مهم تاریخ اجتماعى این خطه است. چگونگى ورود مذهب اباضى به مغرب اسلامى و سیر دگرگونى‏هاى آن، تاریخ دولت بنورستم، جدال بنورستم با فاطمیان و نیز سرگذشت‏نامه بزرگان اباضیه در دو قرن چهارم و پنجم از مطالب مهم این متن است. 
این مورخ خارجى مسلکِ اباضى، تعصب شدیدى به مذهب خود دارد. و زمانى که از آن دسته از اباضیانى که بعد از سقوط دولت بنورستم به فاطمیان پیوستند سخن مى‏گوید از آن‏ها به مسوّده (=سیاه‏رویان) یاد مى‏کند.
کتاب الاستبصار فی عجائب الامصار  از مورخى گمنام در قرن ششم در مراکش است. نویسنده کتاب در سه بخش به ترتیب از اماکن مقدس مصر، شمال افریقا و سودان سخن مى‏گوید.
معاصر او عبدالملک بن احمد باجى، معروف به ابن‏صاحب الصلاة (000-594ق)
کتاب المن بالامامه  را درباره تاریخ موحدین در مغرب اسلامى (شمال افریقا و اندلس) نوشته است. این کتاب که از مهم‏ترین منابع عصر موحدین است در سه بخش
(سفر) نوشته شده، ولى اینک فقط بخش دوم آن در دست‏رس است. ارتباط نویسنده
با دربار موحدینِ مغرب باعث شده تا اطلاعات بدیع و ارزش‏مندى درباره نظام دیوانىِ دولت و اوضاع سیاسى ـ اجتماعى آن عصر به‏دست دهد. دکتر عبدالهادى تازى، ادیب
و مورخ شهیر معاصرِ شمال افریقا که این کتاب را پژوهش و چاپ کرده معتقد است،
دقت، امانت‏دارى، تکیه بر مشاهدات و نقل از راویان موثق از ویژگى‏هاى این کتاب
است.  هم‏چنین آن‏چه در این کتاب اهمیت دارد نقش و جایگاه قبایل عربى در
تمدن موحدین است. در بخش برجاى مانده از کتاب، وقایع مغرب اسلامى در عصر موحدین از سال 554-568ق براساس سال‏نگارى و حولیات ثبت شده است. همین مورخ ـ آن‏طور که در متن المن بالامامه اشاره کرده ـ کتابى دیگر به‏نام ثورة المریدین دارد که مفقود شده است.
ابو عامر محمد بن احمد بن عامر بلوى، معروف به ابو عامر سالمى (000-559ق) ادیب، لغوى و مورخ اندلسى قرن ششم، تاریخ درر القلائد و غرر الفوائد فی اخبار الاندلس و امرائها و طبقات علمائها و شعرائها را همچون اسلوب ابن‏حیّان و احمد بن محمد رازى (آمیختگى جغرافیا و تاریخ) نگاشته است.  همین مورخ، کتابى دیگر به نام الفتنة الکائنة علی اللمتونیین بالاندلس سنة اربعین و مایلیها قبلها و بعدها نوشته است.  هم وطن غرناطىِ او، ابوبکر یحیى بن‏محمدبن‏یوسفى انصارى، معروف به ابن صیرفى (000-570ق) کتابى درباره دولت صنهاجى مرابطین به نام الانوار الجلیة فی اخبار الدولة المرابطیه تألیف کرده که بنا به گزارش حاجى خلیفه در دست‏رس نیست.  اما ابن‏عذارى در البیان المغرب از آن نقل مى‏کند.
ابوبکر بن على صنهاجى، معروف به بیذق (م قرن 6 هجرى) یکى از پیروان ابن‏تومرت مغربى، رهبر معنوى و دینى موحدین، کتاب اخبار المهدی ابن تومرت و ابتداء دولة الموحدیه  را که یکى از مهم‏ترین منابع عصر موحدین است در قرن ششم نوشته است. قسمت برجاى مانده از این کتاب، با ورود ابن‌تومرت به تونس در سال 510ق شروع و به سال 558 ق، پایان حکومت عبدالمؤمن، ختم مى‏شود.
در قرن هفتم که مقارن با عصر موحدین است شاهد رشد تاریخ‏نگارى در مغرب اسلامى هستیم. نسب‏نگارى، به‏ویژه نسب‏نگارى موحدین و شرح احوال‏نگارى یا سرگذشت‏نامه و تاریخ اختصاصى دولت‏ها در این قرن، مورد اهتمام بوده است، مانند تحفة الحاری المطرب فی رفع نسب شرفاء المغرب تألیف ابوالقاسم زیّانى، الانساب فی معرفة الاصحاب اثر نسب‏شناس و مورخى مجهول که بخشى از آن را لوى پرونسال، خاورشناس فرانسوى درکتابخانه اسکوریال پیدا کرده و در سال 1928م ضمن کتاب اخبار المهدی ابن تومرت، اثر البیذق چاپ کرده است.  ذیل الصله تألیف ابوالعباس احمد بن یوسف بن فرتوت سلمى فاسى، اختصار المدرک نوشته ابوعبدالله‏ حمّاد سبتى، المستفاد فی ذکر الصالحین و العباد بمدینة فاس و مایلیها من البلاد، معروف به تاریخ فاس اثر ابوعبدالله‏ تمیمى، از آثار این دوره است.  از آثار تاریخى قرن هفتم در مغرب اسلامى، کتاب طبقات المشایخ یا طبقات الاباضیه  تألیف ابوالعباس احمد بن سعید بن سلیمان درجینى، شاعر و مورخ اباضى مذهب این عصر است. این کتاب مهمِ‏تاریخى، مشتمل بر دو بخش است: بخش اول که درباره ورود اباضیان به شمال افریقا، تأسیس دولت بنورستم، سیره سیاسى امامان بنورستم و بعضى عالمان این فرقه در مغرب است برگرفته و در واقع، بازنویسى کتاب ابوزکریا و رجلانى (السیرة و اخبار الائمه) است. اما بخش دوم که سرگذشت‏نامه و سیره عالمان اباضى مذهب در مشرق و مغرب اسلامى در دوازده گروه (طبقه) مى‏باشد نوشته شخص درجینى است.
کتاب اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم  نوشته ابوعبدالله‏ محمدبن على بن حماد صنهاجى (548-626 ق) یکى از بربرهاى قبیله صنهاجه و از مورخان عصر بنوجماد است. این کتاب مختصر ـ همان‏طور که از نامش پیداست ـ تاریخ فاطمیان و سیره خلفاى آن دولت در شمال افریقیه و مصر مى‏باشد. او به فاطمیان تعصب ندارد و ضمن صحیح دانستن نسب علوى ایشان، بى‏طرفانه تاریخ آن‏ها را مرور مى‏کند. آن‏طور که محقق عربى این کتاب نوشته، او کتاب دیگرى به نام النبذة المحتاجة فی اخبار صنهاجة بافریقیة و بجایه داشته که در دست‏رس نیست، گرچه ابن‏خلدون در تاریخ خود، هنگام سخن گفتن از بجایه از آن نقل مى‏کند.
عبدالواحد مراکشى (581-647 ق) در کتاب المعجب فی تلخیص اخبار المغرب  تاریخ سیاسى ـ اجتماعى و فرهنگى دولت موحدین را در اندلس با اشاره به تاریخ اندلس اسلامى قبل از موحدین تا سال 561 ق با نگارشى ساده توصیف مى‏کند.
نظم الجمان و واضح البیان فیما سلف من اخبار الزمان  نوشته تاریخ‏نگار بربر، ابوعلى حسن بن على بن محمد بن عبدالملک کتامى، معروف به ابن قطان، تاریخ و جغرافیاى مفصلى درباره شمال افریقا و اندلس بوده و در آن از تاریخ فاطمیان مصر نیز سخن گفته است.  اما آن‏چه در دست ما مانده بخش اندکى از این اثر ارزش‏مند است؛ یعنى تاریخ سال 500ق؛ سالى که ابن‏تومرت مغربى به شرق سفر کرده تا 533 ق. این کتاب که نویسنده‏اش تعصب شدیدى به موحدین دارد  براساس سال و حولیات تنظیم و تألیف
شده است.
مدرسه تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى در قرن هشتم، تاریخ‏نگاران بزرگى پرورش داده است. شاخص‏ترین مورخ این عصر، ابن‏خلدون است که تاریخ جامع اسلامى را نوشته و براى همه شناخته شده است. اگر چه اطلاعات تاریخىِ ابن‏خلدون در حوزه مشرق اسلامى برگرفته از مورخان شرفى است، اما در جغرافیاى غرب اسلام، نوآورى‏هاى گران‏سنگى دارد، مانند آن‏چه در مورد اقوام بربر نوشته است. برادرش ابو زکریا یحیى‏بن‏خلدون (733-780ق) تاریخ اختصاصى سلسله بنوعبدالواحد  را به نام بغیة الرواد فی ذکر الملوک من بنی عبدالواد  نوشته است.
البیان المغرب فی اخبار الاندلس و المغرب  نوشته ابوالعباس احمدبن‏محمد عذارى مراکشى، معروف به ابن‏عذارى یکى از جامع‏ترین متون تاریخىِ مغرب اسلامى است. ابن‏عذارى تاریخ خود را غالباً براساس حولیات و سال‏شمارى دنبال مى‏کند.  نظم در نگارش، دقت و امانت‏دارى، مراجعه گسترده به منابع تاریخىِ پیشینیان،  از ویژگى‏هاى برجسته این تاریخ است. الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة فاس  اثر ابوالحسن على‏بن‏عبدالله‏ فاسى، معروف به ابن‏ابى‏زرع (000-726ق) از متون برجسته تاریخ مغرب الاقصى است. او برخلاف بسیارى از مورخان مغرب اسلامى، بیش از اخبار سیاسى بر مطالب فرهنگى ـ اجتماعى و جغرافیایى تکیه دارد، خصوصاً جغرافیاى تاریخى فاس را به تفصیل توصیف مى‏کند. کتاب روض القرطاس تاریخ مغرب الاقصی از سال 145-726 ق را در بردارد. هم‏چنین نقش قبایل غربى در دو دولت موحدین و بنومرین و مشارکت آن‏ها در تمدن مغرب اسلامى از برجستگى‏هاى این کتاب است.
الحلل الموشیة فی ذکر الاخبار المراکشیه  از یکى از مورخان ناشناخته قرن هشتم، درباره دو دولت مرابطین و موحدین است، و به رغم حجم اندکش جایگاه ارزش‏مندى در مدرسه تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى دارد.
سفرنامه ابومحمد عبداللّه‏بن‏احمد تجانی یا رحله تجانی  توصیف تاریخ اجتماعى افریقیه یا مغرب الاتى در آغاز قرن هشتم هجرى و یکى از منابع مورد استناد ابن‏خلدون در العبر است. این سفرنامه، مشاهدات نویسنده در فاصله سال‏هاى 706-709ق بوده است.
تاریخ الدولتین الموحدیة و الخصیه  نوشته ابوعبدالله‏ محمدبن‏ابراهیم زرکشى درباره دو دولت موحدین و بنوحفص در شمال افریقاست که اولى از سال 515-668 ق برشمال افریقا و بخش‏هایى از اندلس حکم راند، و دولت دوم که همراهان و امراى موحدین در مغرب الادنى بودند با اعلان استقلال در سال 625 ق صفحات مغرب الادنى را از آنِ خود کردند و تا 941ق (زمان ورود ترکان عثمانى به تونس) در آن‏جا حکم راندند. دولت بنوحفص از دولت‏هاى بزرگ تاریخ مغرب اسلامى‏است، لذا تاریخ‏نگارى اختصاصى آن نیز جایگاه خاصى داشت. احمدبن حسین‏على‏بن‏قنفذ (000-810 ق) کتاب الفارسیة فی مبادی الدولة الحفصیه  را درباره بنوحفص و براساس سال‏نگارى نوشت. و نیز محمدبن‏احمد شماع هنتانى در سال 861 ق کتابى با نام الادلة البینة النورانیة علی مفاخر الدولة الحفصیه تألیف کرد.
المؤنس فی اخبار افریقیه و تونس  نوشته محمدبن‏ابى‏القاسم رعینى قیروانى، معروف
به ابن‏ابى دینار در 1092ق آراسته شده است.  این کتاب، بیشتر تاریخ محلى قیروانى
و تونس است که نویسنده پس از توصیف جغرافیاى تونس و افریقیه (منظورِ مورخ
از افریقیه، قیروان است) به تاریخ سیاسى این خطه، از فتح اسلامى تا عصر ترکان عثمانى مى‏پردازد.
احمد بن محمد مقرى تلمسانى (م 1041ق) با تألیف تاریخ جامع نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب  متن ارزش‏مندى درباره دوران متأخر اندلس برجاى گذاشت. وى که معاصر دوران فروپاشى و اخراج مسلمانان از سرزمین اندلس است. با بسیارى از شاهدان فاجعه سقوط اندلس و پس از آن روبه‏رو شده و از آن‏ها شنیده است. قسمت اول و اصلى کتاب درباره جغرافیاى اندلس، فتح اندلس و عصر امارت، عصر خلافت اموى تا سقوط غرناطه، مراودات فرهنگى و علمى مشرق اسلامى و اندلس سخن دارد، و قسمت پایانى درباره ابن‏خطیب غرناطى و اسلاف و اخلاف اوست.
نزهة الأنظار فی عجائب التواریخ و الآثار  تألیف محمود مقدیش (1154-1228ق) تاریخ‏نگار تونسى است که با اقتباس از پیشینیان، تاریخ خود را تدوین کرده و ضمن بحث از جغرافیاى مغرب اسلامى، به تاریخ امویان، عباسیان و بعضى از دولت‏هاى شرقى پرداخته است و به تفصیل در مورد تاریخ شمال افریقا تا عصر عثمانى سخن مى‏گوید. محمود مقدیش درباره اندلس فقط منحصرا به دوره امویان اندلس و دوران مراطبین و موحدین در اندلس اشاره مى‏کند.  دیگرى الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی  تألیف ابوالعباس احمدبن‏خالد ناصرى سلاوى (1250-1315ق) است. مؤلف این کتاب با روش سال‏نگارى و حولیات، حوادث مغرب الاقصى را تبیین کرده و به نظر مى‏آید او نخستین تاریخ‏نگار مغربى است که از آثار اروپایى‏ها بهره برده است. حضور او در منصبِ دیوانى دولت شرفاى مراکش طبعاً مدارک و اسنادى را برایش به ارمغان آورده است.
آن‏چه در سطور بالا آمد نگاهى گذرا به تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى تا آغاز دوران معاصر بود. اما آن‏چه شایسته بررسى جداگانه است و باید در مقاله‏اى دیگر به آن همت کرد، نقد و بررسى تاریخ‏نگارى و تاریخ‏نگرى معاصران مسلمان و غیر مسلمان درباره مغرب اسلامى‏است، خصوصاً درباره تاریخ شمال افریقا. بعضى محققان معاصرِ شمال افریقا معتقدند اساسا نویسندگان و تاریخ پژوهان مسلمانِ معاصر که عموماً عرب‏اند، چون شهرنشین بوده‏اند و با بادیه‏نشینى بیگانه، تاریخ شمال افریقا در دوره اسلامى را که اساساً تاریخ بادیه است به‏خوبى پژوهش نکرده‏اند و نادرند محققانى چون عبدالله العروى که با تألیف تاریخ المغرب توانسته از عهده تاریخ‏نگارى مغرب اسلامى برآید. 
نتیجه
حوزه تاریخ‌نگاری مغرب اسلامی در آغاز پیدایی‌اش از تاریخ‌نگاری مکتب مصر بسیار تأثیر پذیرفت. مصریان نخستین کسانی‌اند که از تاریخ مغرب اسلامی گفته‌اند. افزون بر این، مدرسه تاریخ‌نگاری شمال مغرب اسلامی (اندلس) از پیشینه دراز و گوناگونی فراوانی برخوردار است و دولت‌های آن سرزمین به‌ویژه امویان اندلس در سده سوم و پایانی عمر خود و پس از آنان ملوک الطوائف به این موضوع بیش از دیگران توجه کرده‌اند. البته تاریخ‌نگاری در شمال افریقا از سده هفتم هجری به بعد اوج گرفت و اگرچه نوآوری و تازگی در این مدرسه دیده نمی‌شود، شمار آثار و نوشته‌های تاریخی‌اش فراوان است. بی‌گمان دو گونه از تاریخ‌نگاری؛ یعنی رجال‌شناسی و انساب را از رسته‌های فراگیر در در حوزه تاریخ‌نگاری مغرب اسلامی باید دانست.
 
کتاب‌شناسی
1. ابن حزم اندلسى، رسائل ابن حزم الاندلسی، تحقیق احسان عباس، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، [بى‏تا].
2. ازیکو، على، (1971 م)،«من مشاکل البحث التاریخى فى المغرب»، مجلة الکلمه، رباط.
3. استخرى، ابواسحاق ابراهیم،(1368)، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
4. بروکلمان، کارل، (بى‏تا)، تاریخ الادب العربی، ترجمه عبدالحلیم نجار، قاهره، دارالمعارف.
5. بویکا، ک، (1999م)، المصادر التاریخیة العربیة فی الاندلس، ترجمه نایف ابوکرم (به عربى)، دمشق دار علاء الدین.
6. چلبى، مصطفى بن عبدالله‏ (حاجى خلیفه)، (1402ق)، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دارالفکر.
7. ذنون‏طه، عبدالواحد، (2004 م)، نشأة تدوین التاریخ العربی فی الأندلس، بیروت، دارالمدار الاسلامى.
8. ــــــــــــــــــــــــــ ، (2004م)، دراسات فی التاریخ الاندلسی، بیروت دارالمدار الاسلامى.
9. ــــــــــــــــــــــــــ ، (2004م)، دراسات فی حضارة الأندلس و تاریخها، بیروت، دارالمدار الاسلامى.
10. ــــــــــــــــــــــــــ ، (2005م)، ابن عذاری المراکشی شیخ مؤرخی المغرب الإسلامی، بیروت، دارالمدار الاسلامى.
11. ـــــــــــــــــــــــــ الفتح و الاستقرار العربى الاسلامى فى شمال افریقا و الاندلس.
12. رضوان الدایه، (1978م)، محمد، المختار من التراث العربی، دمشق، منشورات وزارة الثقافة و الارشاد القومى.
13. سواژه، ژان، (1366)، مدخل تاریخ شرقی اسلامی، ترجمه نوش‌آفرین انصارى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى.
14. عبدالله‏ عنان، محمد، (1949م)، نهایة الاندلس و تاریخ العرب المنتصرین، قاهره.
15. ـــــــــــــــــــــــــ ، (1371)، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، انتشارت کیهان.
16. ـــــــــــــــــــــــــ ، (1367)، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، انتشارات کیهان.
17. فتحى عبدالفتاح، عبدالفتاح، (1424ق)، التاریخ و المؤرخون فی مصر والاندلس فی القرن الرابع الهجری، بیروت، دارالکتب العلمیه.
18. فرّوخ، عمر، (1984م)، تاریخ الادب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین.
19. قیروانى، محمد بن احمد بن‏تمیم، (1985م)، طبقات علماء افریقیه و تونس، تحقیق على شابى و نعیم حسن یافى، تونس (الدارالتونسیه للنشر) و الجزایر (المؤسسة الوطنیه للکتاب).
20. کاهن، کلود، (1370)، درآمدی بر تاریخ اسلام و قرون وسطی، ترجمه اسدالله‏ علوى، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستانه قدس رضوى.
21. کراچکوفسکى، ایگناتى، (1379)، تاریخ نوشته‏های جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
22. لوسیکى، تادیوس، (2000م)، المؤرخون الاباضیون فی افریقیا الشمالیه، ترجمه ماهرجرّار و ریماجرّار، بیروت، دارالمغرب الاسلامى.
23. مجدوع، اسماعیل اجینى، (1344)، فهرست الکتب و الرسائل، تحقیق على منزوى، تهران، دانشگاه تهران.
24. مقدسى، ابوعبدالله‏ محمد بن احمد، (1361)، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ترجمه علینقى منزوى، تهران، شرکت مؤلفان ومترجمان ایران.
25. منونى، محمد، (1989م) حضارة الموحدین، دارالبیضاء ـ دارتوبقال للنشر.
26. مؤنس، حسین، (1406ق)، تاریخ الجغرافیة و الجغرافیین فی الاندلس، چاپ دوم : قاهره، مکتبة مدبولى.
27. والنسیا، رافائل، (1955م)، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمه حسین مؤنس، قاهره، [بى‏نا].
28. ابن فرضى، (1410ق)، تاریخ علماء الاندلس، تحقیق ابراهیم ابیاری، چاپ دوم، قاهره دارالکتاب المصری و بیروت دارالکتاب البنانی، قاهره و بیروت.
29. ابن صغیر، (1375)، تاریخ بنی رستم، تحقیق محمدناصر و ابراهیم بحاز، ترجمه حجت‏الله‏ جودکى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
30. ابن قطان، ابوعلى حسن بن على بن محمدبن عبدالملک کتامى، (1990م)، نظم الجمان و واصنع البیان فیما سلف من اخبار الزمان، تحقیق محمود على مکى، بیروت، دارالمغرب الاسلامى.

تبلیغات