در سایه عاشورا
آرشیو
چکیده
متن
کتاب بررسى تاریخ عاشورا، مجموعه17 سخنرانى است که مرحومحجه الاسلام و المسلمین دکتر محمد ابراهیم آیتى رضوان اللهعلیه در سالهاى 1342 و1343 شمسى در رادیو ایران ایراد کردو بعد از رحلت ایشان، با مقدمه; تصحیح; تحقیق و توضیحات استادگرانقدر آقاى على اکبر غفارى دامتبرکاته چاپ و منتشر شد.
محتواى بسیار مفید و ارزنده این اثر را به میزان یک چهلمخلاصه کردیم که به ترتیب مباحث کتاب، با حفظ معنا و بدون تقیدبه عبارات بیان مىگردد; هر چند در برخى موارد از تعابیرنویسنده محترم بهرهمند شدهایم.
مشخصات اثر:
بررسى تاریخ عاشورا
تالیف: دکتر محمد ابراهیم آیتى
ناشر: کتابخانه صدوق
چاپ ششم، بهار1366 ش در 268 صفحه (وزیرى)
1- در حدود پنجاه سال پس از رحلت رسول اکرم(ص) و بیستسالبعد از شهادت امیر المؤمنین(ع) و ده سال بعد از شهادت امامحسن(ع)، در نیمه ماه رجب سال شصتم هجرى معاویه مرد. او تقریبا42 سال در دمشق حکومت کرد و در این مدت، نفوذ و تسلط بسیارىبر قلمرو حکومتش داشت. بطورى که بنا بر نقل مسعودى در مروجالذهب، در زمان رفتن به جنگ صفین در روز چهارشنبه با مردمنماز جمعه خواند و احدى اعتراض نکرد که امروز چهارشنبه است;
نماز جمعه چرا؟!
2- معاویه در اواخر عمرش براى خلافتیزید از مردم بیعت گرفت.
بعد از مرگ معاویه، امام حسین(ع) از بیعتبا یزید خوددارىکرد و به مکه رفت. چون این خبرها منتشر شد، شیعیان کوفه مانندسلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى و حبیب بنمظهر و هزاران تن دیگر با نامههاى فراوان به امام حسین(ع)اظهار ولایت و ارادت کردند و وعده نصرت دادند و پیمان فداکارىبستند. سید الشهداء(ع) براى ارزیابى اوضاع و آزمایش ادعاىآنان، مسلم بن عقیل را به سوى کوفه فرستاد.
3- شیعیان کوفه که مىپنداشتند بىدردسر و به راحتى امامحسین(ع) پیروز خواهد شد نزد مسلم بن عقیل رفتند و با یک دنیاخلوص اشک شوق ریختند و بنابر نظر شیخ مفید هیجده هزار نفر وبنا بر راى طبرى دوازده هزار نفر با او بیعت کردند. اما چونعبید الله بن زیاد آمد و کار را بر مردم دشوار گرفت، همانشیعیان راه عافیت پیشه کردند و راحتى و رفاه را برگزیدند ومسلم بن عقیل را تنها گذاردند. مسلم بن عقیل به فیض شهادتنائل شد.
4- ما کوفیان را به خاطر بىوفایى و پیمانشکنى ملامت مىکنیماما آیا براستى از خود پرسیدهایم که اگر ما به جاى آنان درچنان اوضاع و احوالى بودیم چه کار مىکردیم؟! آیا واقعا راه وفاپیشه مىساختیم؟! کار اهل کوفه جاى شگفتى ندارد چه آنکه آنانهمان کردند که هر شخص عادى و معمولى در روزگار سختى و هنگامامتحان مىکند، باید از بزرگى و بزرگوارى روح آن قهرمانانىشگفت زده شد که با قطره قطره خون خود حماسه عاشورا را رقمزدند; بزرگانى چونان عمرو بن قرظه انصارى که در روز عاشوراسینهاش را سپر بلا قرار داد و تا زخمهاى تیرها و شمشیرها او رااز پا درنیاورد نگذاشت صدمهاى به امام حسین(ع) برسد و چونبر خاک غلطید عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! آیا وفا کردم؟! امامحسین(ع) فرمود: (نعم و انت امامى فى الجنه) آرى، و تو در بهشتدر پیش روى من هستى... .
5- کسانى که سرگذشت ضحاک بن عبد الله مشرقى همدانى راشنیدهاند او را کمتوفیق مىشمارند. اما پرسیدنى است که اگر مابه جاى او بودیم همان مقدار از توفیق را نیز در همراهى و یارىامام حسین(ع) بدست مىآوردیم؟ ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبىبه نزد امام(ع) رفتند و خبر دادند که کوفیان آماده جنگند.
امام حسین(ع) گفت:
(حسبى الله و نعم الوکیل); بعد پرسید آیا مرا یارى مىکنید؟
مالک بهانه آورد که قرض دارد و در بند زن و بچه است. ضحاک گفتمن نیز همین مشکلات را دارم اما حاضرم با دشمنانتبجنگم به شرطآنکه آنگاه که یارى من دیگر سودى نداشت آزاد باشم که تو راواگذارم و بگریزم. امام(ع) پذیرفت و او ماند و در روز عاشورادو نفر از دشمنان سید الشهداء(ع) را به هلاکت رساند و دست دیگرىرا برید. امام حسین(ع) چند بار در حق ضحاک دعا کرد: (لا تشلل لایقطع الله یدک جزاک الله خیرا من اهل بیت نبیک) و سرانجام چونجز دو تن از یاران امام(ع) باقى نماند، ضحاک با اذن امامحسین(ع) از معرکه بگریخت.
6- وصیتنامهاى که امام حسین(ع) قبل از خروج از مدینه، براىبرادرش محمد بن حنفیه نوشتبه روشنى هدف و انگیزهسید الشهداء(ع) را از قیام روشن مىسازد:
(بسم الله الرحمنالرحیم، هذا ما اوصى به الحسین بن على بن ابى طالب الى اخیهمحمد المعروف بابن الحنفیه، ان الحسین یشهد ان لا اله الا اللهوحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عندالحق و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها وان الله یبعث من فى القبور و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لامفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى، ارید انآمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على بنابى طالب; فمن قبلنى بقبول الحق فالله اولى بالحق و من رد علىهذا اصبر حتى یقضى الله بینى و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین، و هذا وصیتى یا اخى الیک و ما توفیقى الا بالله علیهتوکلت و الیه انیب.)
این وصیتحسین فرزند على بن ابى طالب(ع)به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه است: حسین(ع) گواهى مىدهدکه خدایى نیست جز الله، او یکتا و بىهمتاست و محمد(ص) بنده وفرستاده اوست، حق را آورد از جانب حق، بهشت و جهنم حق است، وروز رستاخیز خواهد آمد و تردیدى در آن نیست، و خدا همه اهلقبور را برمىانگیزد.
من نه براى سرکشى و شرارت و نه از روى هوا و هوس قیام کردم ونه به قصد فسادانگیزى و نه تجاوز و ستمگرى، بلکه من فقط براىآن قیام کردم که امت جدم(ص) را اصلاح کنم; مىخواهم امر بهمعروف و نهى از منکر; و سیره جد و پدرم على بن ابى طالب(ع) رادر پیش گیرم. پس هر کس مرا خداپسندانه بپذیرد، خدا او را بهحق رساند و جزاى خیر دهد و هر کس که دعوت مرا نپذیرد پس من صبرمىکنم تا خدا بین من و این قوم عادلانه داورى نماید که اوبهترین داوران است.
برادرم! این وصیت من به توست و توفیقىنیست جز از خدا که بر او توکل کردم و به سوى او باز مىگردم.
7- چرا امام حسین(ع) بیعت نکرد و شهادت را برگزید؟ برخى ازنویسندگان چه نسنجیده جوابى دادهاند:
امام حساب کرد که در هر صورت، چه بیعت کند و چه بیعت نکند،کشته مىشود. پس چه بهتر که به صورت آبرومندى کشته شود و درراه خدا شهید گردد. این پاسخ شایسته بسیارى از مسلمانان عادىنیز نیست تا چه رسد به سرچشمه نور و فضیلتحضرت امام حسین(ع).
حقیقت آن است که امام حسین(ع) موجبات و مقدماتى را که بنىامیه از حدود سى سال پیش فراهم کرده بودند بررسى کرد و بدرستىتشخیص داد که در آن زمان (سال شصتم هجرى) انحراف امت اسلامىبقدرى عمیق است که با سخنرانى و موعظه و کتاب و خطبه علاجپذیرنیست و باید براى اصلاح دستبه قیامى خونین و نهضت تند و عمیقزد تا مقدماتى که امیر المؤمنین(ع) و امام حسن(ع) فراهم ساختهبودند ثمر دهد. امام حسین(ع) در خطبهاى که در مسجد الحرام قبلاز حرکت از مکه ایراد کرد (خط الموت على ولد آدم مخط القلادهعلى جید الفتاه ...) به روشنى همین نکته را بیان کرده است.
8- فرزدق در جواب پرسش امام حسین(ع)که پرسید از مردم عراق چهخبر دارى؟ گفت: (قلوب الناس معک و اسیافهم علیک و القضاء ینزلمن السماء و الله یفعل ما یشاء) دل مردم با توست و شمشیرشان برضد تو; و قضاء از آسمان نازل مىشود و خدا هر چه خواهد بکند.
امام حسین(ع) در پاسخ فرمود:
(صدقت، لله الامر و کل یوم ربنا فى شان ان نزل القضاء بما نحبفنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على اداء الشکر، و ان حالالقضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق نیته و التقوىسریرته)راست گفتى. هرکارى به دستخداست و هر روزى پروردگارما در کارى است. اگر قضاى الهى چنان آمد که ما دوست داریم پسخداى را بر نعمتهایش سپاسگزاریم و توفیق سپاسگزارى نیز ازهموست، و اگر قضا راه امید را مسدود کرد پس آن کس که نیتش حقاست و باطنش تقوا; ضررى نکرده است. دقت در کلام امام(ع) نشانمىدهد که هدف اساسى امام حسین(ع) انجام وظیفه الهى است; نهخلیفه و حاکم شدن و نه پیروزى ظاهرى; و چون امام حسین(ع)وظیفهاش را خداپسندانه انجام مىدهد پس در هر حال پیروز است;
نتیجه هر چه مىخواهد باشد; چه غلبه ظاهرى چه شهادت فى سبیلالله.
9- برخى از مردم پنداشتهاند: امام حسین(ع) کشته شد تا گناهانامتبخشیده شود و گنهکاران بیمه شوند! این پندار عوامپسندمخالف هدف واقعى امام حسین(ع) است زیرا او قیام کرد تا مردمبیشتر از خدا بترسند، بیشتر به انجام فرائض دینى توجه کنند وروحیه تقوى در مردم زنده گردد، بپاخاست تا امر به معروف و نهىاز منکر کند و جلوى مفاسد و معاصى را بگیرد، یاد و ذکر خدا رادر جانها زنده کند.
امام حسین(ع) در روز عاشورا و در حالى که از شمشیرها خونمىچکید، به دو نفر از یاران خود به نام زهیر بن قین بجلى وسعید بن عبد الله حنفى فرمود تا در پیش روى امام بایستند وسینهها را سپر کنند و جلو حمله دشمن را بگیرند تا امامحسین(ع) نماز ظهر را به جماعت اقامه کند، چنین امامى چگونهمىتواند راضى باشد به آنکه کسى نماز نخواند و به جاى آن براىاو عزادارى کند؟! چگونه مىشود که کسى خود را مرید امامحسین(ع) بشمارد و با این حال نماز نخواند، روزه نگیرد، ربابخورد، دروغ بگوید و...؟! امکانپذیر نیست که کسى با دورى ازخدا به امام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود کند.
اگر کسى معنى پیامبرى و امامت را نیک بشناسد به این گونهاشتباهات گرفتار نمىشود و مىداند که بزرگى پیغمبر و امام برپایه بندگى خدا استوار است و جز از راه بندگى خدا نمىتوانپیامبر و امام را خشنود ساخت.
10- وقتى واقعه عاشورا رخ داد، مردم سایر مناطق هنوز بىخبربودند و تنها دستگاه خلافتبود که جریان این واقعه را بطوراجمالى و مبهم به نواحى دیگر گزارش داد. یکى براى آنکه مردمبدانند سران مخالفان خلافت کشته شدهاند و درس عبرت بگیرند ودیگر براى آنکه دستگاه خلافت مىخواستخود را بر حق و بىگناهنشان دهد و مخالفان را یاغى و فتنهجو. دشمنان امام حسین(ع)تا توانستند پس از شهادت امام و یارانش، هرزگى کردند و بدنهاىشهدا را لخت کردند، لباسها را به غارت بردند، به خیمههاریختند و اثاث اهل بیت (علیهم السلام) را غارت کردند. خیمههارا آتش زدند، خواستند بیمار را در بستر بکشند، بدنها را زیرسم اسبها انداختند و لگدکوب کردند، سرها را بالاى نیزهها برافراشتند،با اسیران داغدیده تندى و درشتى کردند و... .
على رغم خواست دشمن که تصمیم داشت واقعه عاشورا را تحریف کند،به تحقیق تاریخ نهضت امام حسین(ع) از روشنترین حوادث تاریخىاست و کسانى مثل شیخ مفید و طبرى و ابو الفرج اصفهانى حتىجزئیات این حادثه را همانطور که رخ داده ثبت کردهاند، علتش آناست که دشمن ندانسته اصرار ورزید که جریان این واقعه بوسیلهاسیران اهل بیت (علیهم السلام) تبیین و تشریح شود. این اسیرانآزادىبخش که خود شاهدان عینى حماسه حسینى بودند در مرکز عراقیعنى کوفه و در مرکز شام یعنى دمشق و بعد در مرکز حجاز یعنىمدینه، پیامرسان نهضتحسینى شدند.
11- برخى از زنان نیز در واقعه عاشورا فداکارى کردند و نامخود را جاودانه ساختند. مردى از بنى فزاره مىگوید ما با زهیربن قین بجلى در حال باز گشت از مکه و رهسپار عراق بودیم ولىدوست نداشتیم که با حسین بن على(ع) در یک منزل فرود آییممبادا او از ما یارى بطلبد، اما در یکى از منازل به ناچار دریک محل فرود آمدیم و هر یک در کنارى خیمه زدیم. ما در حال غذاخوردن بودیم که ناگهان فرستاده امام حسین(ع) رسید و بعد ازسلام گفت: اى زهیر بن قین! ابا عبد الله حسین بن على(ع) تو رامىخواهد. ما مات و متحیر، لقمه در دهان ماندیم. در این هنگامدلهم بنت عمرو همسر زهیر رو به شوهرش کرد و گفت: «فرزندرسول خدا به دنبال تو فرستاده و تو را مىطلبد اما تو از رفتنبه نزد وى دریغ مىکنى؟! سبحان الله! چه مانعى دارد که نزد وىمشرف شوى و سخنش را بشنوى و برگردى؟» زهیر بر اثر این سخن،به نزد امام حسین(ع) رفت و طولى نکشید که خندان و شادمان بازگشتو به یاران امام(ع) ملحق شد و به فیض عظیم شهادت نایلگردید.
12- حضرت زینب کبرى(س) نقشى بسیار اساسى و مهم در رسوا ساختنستمگران اموى و آشنا کردن مردم به اهداف و حقیقت نهضتحسینىبر عهده گرفت و در هر فرصتى با خطابه و سخنورى و پاسخگویى بهپرسشها، در تاریکىها نور افشاند و غفلت زدود. از جمله زمانىکه زینب(س) وارد مجلس ابن زیاد شد، ابن زیاد گفت: خدا را شکرمىکنم که شما را رسوا کرد! و شما را کشت و دروغتان را آشکارکرد! زینب(ع) بدون درنگ پاسخ داد:
(الحمد لله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه و آله وطهرنا من الرجس تطهیرا، انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هوغیرنا، و الحمد لله.) شکر خدایى را سزاست که ما را بواسطهپیامبرش محمد(ص) گرامى داشت و ما را از پلیدى پاک و پیراستهکرد. فقط فاسق است که رسوا مىگردد و تنها فاجر است که دورغمىگوید، و فاسقان و فاجران دیگرانند نه ما. و خداى را سپاس).
ابن زیاد پرسید:
دیدى خدا با خانواده شما چه کار کرد؟! زینب(س) پاسخ داد:
(کتب الله علیهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم و سیجمع الله بینکو بینهم فتحاجوا الیه و تخاصمون عنده) خدا شهادت را براى ایشانمقرر کرد و آنان به سوى آرامگاههایشان رفتند و به زودى خدابین تو و آنان جمع خواهد کرد و در نزد او با یکدیگر احتجاجخواهید کرد و... .
13- ابن زیاد براى آنکه مردم را از جریان عاشورا آنگونه کهخود مىخواهد با خبر سازد خود بر بالاى منبر مسجد اعظم کوفهرفت و چنین گفت: (الحمد لله الذى اظهر الحق و اهله و نصرامیر المؤمنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین بنعلى و شیعته) خدا را شکر که حق و اهل حق را پیروز کرد و امیرالمؤمنین یزید! و حزبش را یارى نمود! و دورغگو فرزند دروغگو... را کشت.
شیخ مفید و طبرى نوشتهاند هنوز گفتار ابن زیاد به پایاننرسیده بود که عبد الله بین عفیف ازدى غامدى (1) قیام کرد وگفت: اى پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو توئى و پدرت و کسى کهتو را به حکومت عراق فرستاده و پدر او! آیا فرزندان پیغمبر(ص)را مىکشید و دم از راستگویى مىزنید؟! به دستور ابن زیاد، اینمرد الهى را به دار آویختند و این گونه عبد الله بن عفیف ازدىغامدى، با بصیرت به استقبال شهادت رفت و روشنى بخشید و بیدارىآفرید.
14- یکى از خطباى دربارى در شهر دمشق بر منبر رفت و در حالىکه امام زین العابدین(ع) نیز حاضر بود، در باره امیر المؤمنینعلى(ع) و امام حسین(ع) به ناروا سخن گفت و در مدح و ثناىمعاویه و یزید پرگویى و یاوهسرایى را از حد گذراند ...
امام زین العابدین(ع) با کمال شجاعت فریاد زد: (ویلک ایهاالخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فتبوء مقعدک منالنار)واى بر تو اى سخنران! با به خشم آوردن پروردگار; رضایتمخلوق را خریدى! و جهنمى شدى! آنگاه امام زین العابدین(ع) روبه یزید کرد و گفت:
آیا به من اجازه مىدهى که تا روى این چوبها برآیم و سخنانىچند بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم براى شنوندگان موجباجر و ثواب گردد؟ امام(ع) با بهترین تعبیر بیان کرد که سخناناین خطیب موجب خشم خداست و براى مردم سودى ندارد.
مردم اصرار کردند که یزید اجازه دهد و او امتناع مىورزید ولىسر انجام با اصرار حاضران تسلیم شد. امام چهارم(ع) بر بالاىمنبر قرار گرفت و چنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکهافرو ریخت و شیون از مردم برخاست... یزید چارهاى جز آن ندید کهسخنان امام(ع) را قطع کند. به ناچار دستور داد اذان بگویند.
امام زین العابدین(ع) سکوت کرد. وقتى موذن گفت (اشهد ان محمدارسول الله(ص» امام سجاد(ع) عمامه از سر برداشت و گفت اىموذن تو را به حق محمد(ص) خاموش باش. آنگاه رو به یزید کرد وگفت: آیا این پیامبر ارجمند جد توستیا جد من؟ اگر بگویى جدتوست همه مىدانند که دورغ مىگویى و اگر مىگویى که جد من است، پس چراپدرم را کشتى و مال او را به غارت بردى و زنانش را اسیر کردى؟ و...
پىنوشت:
1- این مرد از شیعیان امیر المؤمنین(ع) و از دو چشم نابینابود. زیرا چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفیندر رکاب امام على(ع) از دست داده بود. کارش در این زمان، اینشده بود که هر روز صبح به مسجد کوفه مىرفت و تا شام به نماز وعبادت مىپرداخت و شب به خانه برمىگشت.
________________________________________
محتواى بسیار مفید و ارزنده این اثر را به میزان یک چهلمخلاصه کردیم که به ترتیب مباحث کتاب، با حفظ معنا و بدون تقیدبه عبارات بیان مىگردد; هر چند در برخى موارد از تعابیرنویسنده محترم بهرهمند شدهایم.
مشخصات اثر:
بررسى تاریخ عاشورا
تالیف: دکتر محمد ابراهیم آیتى
ناشر: کتابخانه صدوق
چاپ ششم، بهار1366 ش در 268 صفحه (وزیرى)
1- در حدود پنجاه سال پس از رحلت رسول اکرم(ص) و بیستسالبعد از شهادت امیر المؤمنین(ع) و ده سال بعد از شهادت امامحسن(ع)، در نیمه ماه رجب سال شصتم هجرى معاویه مرد. او تقریبا42 سال در دمشق حکومت کرد و در این مدت، نفوذ و تسلط بسیارىبر قلمرو حکومتش داشت. بطورى که بنا بر نقل مسعودى در مروجالذهب، در زمان رفتن به جنگ صفین در روز چهارشنبه با مردمنماز جمعه خواند و احدى اعتراض نکرد که امروز چهارشنبه است;
نماز جمعه چرا؟!
2- معاویه در اواخر عمرش براى خلافتیزید از مردم بیعت گرفت.
بعد از مرگ معاویه، امام حسین(ع) از بیعتبا یزید خوددارىکرد و به مکه رفت. چون این خبرها منتشر شد، شیعیان کوفه مانندسلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى و حبیب بنمظهر و هزاران تن دیگر با نامههاى فراوان به امام حسین(ع)اظهار ولایت و ارادت کردند و وعده نصرت دادند و پیمان فداکارىبستند. سید الشهداء(ع) براى ارزیابى اوضاع و آزمایش ادعاىآنان، مسلم بن عقیل را به سوى کوفه فرستاد.
3- شیعیان کوفه که مىپنداشتند بىدردسر و به راحتى امامحسین(ع) پیروز خواهد شد نزد مسلم بن عقیل رفتند و با یک دنیاخلوص اشک شوق ریختند و بنابر نظر شیخ مفید هیجده هزار نفر وبنا بر راى طبرى دوازده هزار نفر با او بیعت کردند. اما چونعبید الله بن زیاد آمد و کار را بر مردم دشوار گرفت، همانشیعیان راه عافیت پیشه کردند و راحتى و رفاه را برگزیدند ومسلم بن عقیل را تنها گذاردند. مسلم بن عقیل به فیض شهادتنائل شد.
4- ما کوفیان را به خاطر بىوفایى و پیمانشکنى ملامت مىکنیماما آیا براستى از خود پرسیدهایم که اگر ما به جاى آنان درچنان اوضاع و احوالى بودیم چه کار مىکردیم؟! آیا واقعا راه وفاپیشه مىساختیم؟! کار اهل کوفه جاى شگفتى ندارد چه آنکه آنانهمان کردند که هر شخص عادى و معمولى در روزگار سختى و هنگامامتحان مىکند، باید از بزرگى و بزرگوارى روح آن قهرمانانىشگفت زده شد که با قطره قطره خون خود حماسه عاشورا را رقمزدند; بزرگانى چونان عمرو بن قرظه انصارى که در روز عاشوراسینهاش را سپر بلا قرار داد و تا زخمهاى تیرها و شمشیرها او رااز پا درنیاورد نگذاشت صدمهاى به امام حسین(ع) برسد و چونبر خاک غلطید عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! آیا وفا کردم؟! امامحسین(ع) فرمود: (نعم و انت امامى فى الجنه) آرى، و تو در بهشتدر پیش روى من هستى... .
5- کسانى که سرگذشت ضحاک بن عبد الله مشرقى همدانى راشنیدهاند او را کمتوفیق مىشمارند. اما پرسیدنى است که اگر مابه جاى او بودیم همان مقدار از توفیق را نیز در همراهى و یارىامام حسین(ع) بدست مىآوردیم؟ ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبىبه نزد امام(ع) رفتند و خبر دادند که کوفیان آماده جنگند.
امام حسین(ع) گفت:
(حسبى الله و نعم الوکیل); بعد پرسید آیا مرا یارى مىکنید؟
مالک بهانه آورد که قرض دارد و در بند زن و بچه است. ضحاک گفتمن نیز همین مشکلات را دارم اما حاضرم با دشمنانتبجنگم به شرطآنکه آنگاه که یارى من دیگر سودى نداشت آزاد باشم که تو راواگذارم و بگریزم. امام(ع) پذیرفت و او ماند و در روز عاشورادو نفر از دشمنان سید الشهداء(ع) را به هلاکت رساند و دست دیگرىرا برید. امام حسین(ع) چند بار در حق ضحاک دعا کرد: (لا تشلل لایقطع الله یدک جزاک الله خیرا من اهل بیت نبیک) و سرانجام چونجز دو تن از یاران امام(ع) باقى نماند، ضحاک با اذن امامحسین(ع) از معرکه بگریخت.
6- وصیتنامهاى که امام حسین(ع) قبل از خروج از مدینه، براىبرادرش محمد بن حنفیه نوشتبه روشنى هدف و انگیزهسید الشهداء(ع) را از قیام روشن مىسازد:
(بسم الله الرحمنالرحیم، هذا ما اوصى به الحسین بن على بن ابى طالب الى اخیهمحمد المعروف بابن الحنفیه، ان الحسین یشهد ان لا اله الا اللهوحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عندالحق و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها وان الله یبعث من فى القبور و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لامفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى، ارید انآمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على بنابى طالب; فمن قبلنى بقبول الحق فالله اولى بالحق و من رد علىهذا اصبر حتى یقضى الله بینى و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین، و هذا وصیتى یا اخى الیک و ما توفیقى الا بالله علیهتوکلت و الیه انیب.)
این وصیتحسین فرزند على بن ابى طالب(ع)به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه است: حسین(ع) گواهى مىدهدکه خدایى نیست جز الله، او یکتا و بىهمتاست و محمد(ص) بنده وفرستاده اوست، حق را آورد از جانب حق، بهشت و جهنم حق است، وروز رستاخیز خواهد آمد و تردیدى در آن نیست، و خدا همه اهلقبور را برمىانگیزد.
من نه براى سرکشى و شرارت و نه از روى هوا و هوس قیام کردم ونه به قصد فسادانگیزى و نه تجاوز و ستمگرى، بلکه من فقط براىآن قیام کردم که امت جدم(ص) را اصلاح کنم; مىخواهم امر بهمعروف و نهى از منکر; و سیره جد و پدرم على بن ابى طالب(ع) رادر پیش گیرم. پس هر کس مرا خداپسندانه بپذیرد، خدا او را بهحق رساند و جزاى خیر دهد و هر کس که دعوت مرا نپذیرد پس من صبرمىکنم تا خدا بین من و این قوم عادلانه داورى نماید که اوبهترین داوران است.
برادرم! این وصیت من به توست و توفیقىنیست جز از خدا که بر او توکل کردم و به سوى او باز مىگردم.
7- چرا امام حسین(ع) بیعت نکرد و شهادت را برگزید؟ برخى ازنویسندگان چه نسنجیده جوابى دادهاند:
امام حساب کرد که در هر صورت، چه بیعت کند و چه بیعت نکند،کشته مىشود. پس چه بهتر که به صورت آبرومندى کشته شود و درراه خدا شهید گردد. این پاسخ شایسته بسیارى از مسلمانان عادىنیز نیست تا چه رسد به سرچشمه نور و فضیلتحضرت امام حسین(ع).
حقیقت آن است که امام حسین(ع) موجبات و مقدماتى را که بنىامیه از حدود سى سال پیش فراهم کرده بودند بررسى کرد و بدرستىتشخیص داد که در آن زمان (سال شصتم هجرى) انحراف امت اسلامىبقدرى عمیق است که با سخنرانى و موعظه و کتاب و خطبه علاجپذیرنیست و باید براى اصلاح دستبه قیامى خونین و نهضت تند و عمیقزد تا مقدماتى که امیر المؤمنین(ع) و امام حسن(ع) فراهم ساختهبودند ثمر دهد. امام حسین(ع) در خطبهاى که در مسجد الحرام قبلاز حرکت از مکه ایراد کرد (خط الموت على ولد آدم مخط القلادهعلى جید الفتاه ...) به روشنى همین نکته را بیان کرده است.
8- فرزدق در جواب پرسش امام حسین(ع)که پرسید از مردم عراق چهخبر دارى؟ گفت: (قلوب الناس معک و اسیافهم علیک و القضاء ینزلمن السماء و الله یفعل ما یشاء) دل مردم با توست و شمشیرشان برضد تو; و قضاء از آسمان نازل مىشود و خدا هر چه خواهد بکند.
امام حسین(ع) در پاسخ فرمود:
(صدقت، لله الامر و کل یوم ربنا فى شان ان نزل القضاء بما نحبفنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على اداء الشکر، و ان حالالقضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق نیته و التقوىسریرته)راست گفتى. هرکارى به دستخداست و هر روزى پروردگارما در کارى است. اگر قضاى الهى چنان آمد که ما دوست داریم پسخداى را بر نعمتهایش سپاسگزاریم و توفیق سپاسگزارى نیز ازهموست، و اگر قضا راه امید را مسدود کرد پس آن کس که نیتش حقاست و باطنش تقوا; ضررى نکرده است. دقت در کلام امام(ع) نشانمىدهد که هدف اساسى امام حسین(ع) انجام وظیفه الهى است; نهخلیفه و حاکم شدن و نه پیروزى ظاهرى; و چون امام حسین(ع)وظیفهاش را خداپسندانه انجام مىدهد پس در هر حال پیروز است;
نتیجه هر چه مىخواهد باشد; چه غلبه ظاهرى چه شهادت فى سبیلالله.
9- برخى از مردم پنداشتهاند: امام حسین(ع) کشته شد تا گناهانامتبخشیده شود و گنهکاران بیمه شوند! این پندار عوامپسندمخالف هدف واقعى امام حسین(ع) است زیرا او قیام کرد تا مردمبیشتر از خدا بترسند، بیشتر به انجام فرائض دینى توجه کنند وروحیه تقوى در مردم زنده گردد، بپاخاست تا امر به معروف و نهىاز منکر کند و جلوى مفاسد و معاصى را بگیرد، یاد و ذکر خدا رادر جانها زنده کند.
امام حسین(ع) در روز عاشورا و در حالى که از شمشیرها خونمىچکید، به دو نفر از یاران خود به نام زهیر بن قین بجلى وسعید بن عبد الله حنفى فرمود تا در پیش روى امام بایستند وسینهها را سپر کنند و جلو حمله دشمن را بگیرند تا امامحسین(ع) نماز ظهر را به جماعت اقامه کند، چنین امامى چگونهمىتواند راضى باشد به آنکه کسى نماز نخواند و به جاى آن براىاو عزادارى کند؟! چگونه مىشود که کسى خود را مرید امامحسین(ع) بشمارد و با این حال نماز نخواند، روزه نگیرد، ربابخورد، دروغ بگوید و...؟! امکانپذیر نیست که کسى با دورى ازخدا به امام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود کند.
اگر کسى معنى پیامبرى و امامت را نیک بشناسد به این گونهاشتباهات گرفتار نمىشود و مىداند که بزرگى پیغمبر و امام برپایه بندگى خدا استوار است و جز از راه بندگى خدا نمىتوانپیامبر و امام را خشنود ساخت.
10- وقتى واقعه عاشورا رخ داد، مردم سایر مناطق هنوز بىخبربودند و تنها دستگاه خلافتبود که جریان این واقعه را بطوراجمالى و مبهم به نواحى دیگر گزارش داد. یکى براى آنکه مردمبدانند سران مخالفان خلافت کشته شدهاند و درس عبرت بگیرند ودیگر براى آنکه دستگاه خلافت مىخواستخود را بر حق و بىگناهنشان دهد و مخالفان را یاغى و فتنهجو. دشمنان امام حسین(ع)تا توانستند پس از شهادت امام و یارانش، هرزگى کردند و بدنهاىشهدا را لخت کردند، لباسها را به غارت بردند، به خیمههاریختند و اثاث اهل بیت (علیهم السلام) را غارت کردند. خیمههارا آتش زدند، خواستند بیمار را در بستر بکشند، بدنها را زیرسم اسبها انداختند و لگدکوب کردند، سرها را بالاى نیزهها برافراشتند،با اسیران داغدیده تندى و درشتى کردند و... .
على رغم خواست دشمن که تصمیم داشت واقعه عاشورا را تحریف کند،به تحقیق تاریخ نهضت امام حسین(ع) از روشنترین حوادث تاریخىاست و کسانى مثل شیخ مفید و طبرى و ابو الفرج اصفهانى حتىجزئیات این حادثه را همانطور که رخ داده ثبت کردهاند، علتش آناست که دشمن ندانسته اصرار ورزید که جریان این واقعه بوسیلهاسیران اهل بیت (علیهم السلام) تبیین و تشریح شود. این اسیرانآزادىبخش که خود شاهدان عینى حماسه حسینى بودند در مرکز عراقیعنى کوفه و در مرکز شام یعنى دمشق و بعد در مرکز حجاز یعنىمدینه، پیامرسان نهضتحسینى شدند.
11- برخى از زنان نیز در واقعه عاشورا فداکارى کردند و نامخود را جاودانه ساختند. مردى از بنى فزاره مىگوید ما با زهیربن قین بجلى در حال باز گشت از مکه و رهسپار عراق بودیم ولىدوست نداشتیم که با حسین بن على(ع) در یک منزل فرود آییممبادا او از ما یارى بطلبد، اما در یکى از منازل به ناچار دریک محل فرود آمدیم و هر یک در کنارى خیمه زدیم. ما در حال غذاخوردن بودیم که ناگهان فرستاده امام حسین(ع) رسید و بعد ازسلام گفت: اى زهیر بن قین! ابا عبد الله حسین بن على(ع) تو رامىخواهد. ما مات و متحیر، لقمه در دهان ماندیم. در این هنگامدلهم بنت عمرو همسر زهیر رو به شوهرش کرد و گفت: «فرزندرسول خدا به دنبال تو فرستاده و تو را مىطلبد اما تو از رفتنبه نزد وى دریغ مىکنى؟! سبحان الله! چه مانعى دارد که نزد وىمشرف شوى و سخنش را بشنوى و برگردى؟» زهیر بر اثر این سخن،به نزد امام حسین(ع) رفت و طولى نکشید که خندان و شادمان بازگشتو به یاران امام(ع) ملحق شد و به فیض عظیم شهادت نایلگردید.
12- حضرت زینب کبرى(س) نقشى بسیار اساسى و مهم در رسوا ساختنستمگران اموى و آشنا کردن مردم به اهداف و حقیقت نهضتحسینىبر عهده گرفت و در هر فرصتى با خطابه و سخنورى و پاسخگویى بهپرسشها، در تاریکىها نور افشاند و غفلت زدود. از جمله زمانىکه زینب(س) وارد مجلس ابن زیاد شد، ابن زیاد گفت: خدا را شکرمىکنم که شما را رسوا کرد! و شما را کشت و دروغتان را آشکارکرد! زینب(ع) بدون درنگ پاسخ داد:
(الحمد لله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه و آله وطهرنا من الرجس تطهیرا، انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هوغیرنا، و الحمد لله.) شکر خدایى را سزاست که ما را بواسطهپیامبرش محمد(ص) گرامى داشت و ما را از پلیدى پاک و پیراستهکرد. فقط فاسق است که رسوا مىگردد و تنها فاجر است که دورغمىگوید، و فاسقان و فاجران دیگرانند نه ما. و خداى را سپاس).
ابن زیاد پرسید:
دیدى خدا با خانواده شما چه کار کرد؟! زینب(س) پاسخ داد:
(کتب الله علیهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم و سیجمع الله بینکو بینهم فتحاجوا الیه و تخاصمون عنده) خدا شهادت را براى ایشانمقرر کرد و آنان به سوى آرامگاههایشان رفتند و به زودى خدابین تو و آنان جمع خواهد کرد و در نزد او با یکدیگر احتجاجخواهید کرد و... .
13- ابن زیاد براى آنکه مردم را از جریان عاشورا آنگونه کهخود مىخواهد با خبر سازد خود بر بالاى منبر مسجد اعظم کوفهرفت و چنین گفت: (الحمد لله الذى اظهر الحق و اهله و نصرامیر المؤمنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین بنعلى و شیعته) خدا را شکر که حق و اهل حق را پیروز کرد و امیرالمؤمنین یزید! و حزبش را یارى نمود! و دورغگو فرزند دروغگو... را کشت.
شیخ مفید و طبرى نوشتهاند هنوز گفتار ابن زیاد به پایاننرسیده بود که عبد الله بین عفیف ازدى غامدى (1) قیام کرد وگفت: اى پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو توئى و پدرت و کسى کهتو را به حکومت عراق فرستاده و پدر او! آیا فرزندان پیغمبر(ص)را مىکشید و دم از راستگویى مىزنید؟! به دستور ابن زیاد، اینمرد الهى را به دار آویختند و این گونه عبد الله بن عفیف ازدىغامدى، با بصیرت به استقبال شهادت رفت و روشنى بخشید و بیدارىآفرید.
14- یکى از خطباى دربارى در شهر دمشق بر منبر رفت و در حالىکه امام زین العابدین(ع) نیز حاضر بود، در باره امیر المؤمنینعلى(ع) و امام حسین(ع) به ناروا سخن گفت و در مدح و ثناىمعاویه و یزید پرگویى و یاوهسرایى را از حد گذراند ...
امام زین العابدین(ع) با کمال شجاعت فریاد زد: (ویلک ایهاالخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فتبوء مقعدک منالنار)واى بر تو اى سخنران! با به خشم آوردن پروردگار; رضایتمخلوق را خریدى! و جهنمى شدى! آنگاه امام زین العابدین(ع) روبه یزید کرد و گفت:
آیا به من اجازه مىدهى که تا روى این چوبها برآیم و سخنانىچند بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم براى شنوندگان موجباجر و ثواب گردد؟ امام(ع) با بهترین تعبیر بیان کرد که سخناناین خطیب موجب خشم خداست و براى مردم سودى ندارد.
مردم اصرار کردند که یزید اجازه دهد و او امتناع مىورزید ولىسر انجام با اصرار حاضران تسلیم شد. امام چهارم(ع) بر بالاىمنبر قرار گرفت و چنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکهافرو ریخت و شیون از مردم برخاست... یزید چارهاى جز آن ندید کهسخنان امام(ع) را قطع کند. به ناچار دستور داد اذان بگویند.
امام زین العابدین(ع) سکوت کرد. وقتى موذن گفت (اشهد ان محمدارسول الله(ص» امام سجاد(ع) عمامه از سر برداشت و گفت اىموذن تو را به حق محمد(ص) خاموش باش. آنگاه رو به یزید کرد وگفت: آیا این پیامبر ارجمند جد توستیا جد من؟ اگر بگویى جدتوست همه مىدانند که دورغ مىگویى و اگر مىگویى که جد من است، پس چراپدرم را کشتى و مال او را به غارت بردى و زنانش را اسیر کردى؟ و...
پىنوشت:
1- این مرد از شیعیان امیر المؤمنین(ع) و از دو چشم نابینابود. زیرا چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفیندر رکاب امام على(ع) از دست داده بود. کارش در این زمان، اینشده بود که هر روز صبح به مسجد کوفه مىرفت و تا شام به نماز وعبادت مىپرداخت و شب به خانه برمىگشت.
________________________________________