هدف مقاله، مطالعه تطبیقی هنر مدرن در کشورهای پیرامونی، همچون ایران، عراق و پاکستان است تا ابعاد تجربه مدرنیته در هنر مدرن روشن تر شود. لذا پرسش های محوری مقاله این است که هنرمندان پیشرو در این کشورها در جست وجوی فهم مدرنیته در هنر، چه راهی برای انطباق تجربه های هنر مدرن با هنر سرزمین خود در پیش گرفتند؟ مدرنیته بومی در هنر کشورهای پیرامونی چگونه تجربه شد؟ روش این پژوهش، جامعه شناسی تاریخی- تطبیقی است که بر مبنای آن، به مطالعه تجربه هنر مدرن در آثار جلیل ضیاءپور در ایران، شاکر علی در پاکستان و جواد سلیم در عراق پرداخته شد. نتایج نشان دادند که مطالعه شباهت های ساختاری تجربه این هنرمندان در سه سطح قابل انطباق است؛ 1. بستر و زمینه اجتماعی دوران؛ به ویژه در میانه قرن بیستم که گفتمان ملی گرایی بر شکل گیری فرهنگ ملی مؤثر بود و دولت ها به دنبال ساخت جریانی از هنر ملی و تاریخ گرا، اما پیشرو و مدرن بودند، 2. الگوهای هنری دوران؛ به طور مشخص آکادمی های هنری پاریس و لندن که شیوه های آموزش و مکاتب هنری را به هنرجویان بین المللی انتقال دادند، 3. ویژگی سبک کوبیسم که امکان پیوند میان هنر مدرن و هنر بومی و ملی را در آثار این هنرمندان پیشرو فراهم کرد. هنرمندان کشورهای پیرامونی در جست وجوی شیوه هنری بودند که هم معرف زبان جهانی هنر باشد و هم قابلیت ساخت یک مکتب ملی را داشته باشد. کوبیسم، پاسخی به این مسئله بود و به مثابه سبکی پیشرو در شکل دادن مکتب ملی هنر کشورهای پیرامونی، نقش مهمی داشت. هر سه هنرمند در تلاش بودند با در پیش گرفتن سبک کوبیسم، هنری ملی و سرزمینی خلق کنند؛ هر سه تلاش کردند به میراث تاریخی بازگردند و آن را با ترکیب بندی های هنر مدرن همسو کنند. تلاش آنها آغاز راهی بود که در نسل های بعد ادامه یافت. تجربه های هنری مشابه در این کشورها را می توان تاریخ موازی هنر نامید.