مهمترین اصول در بازنگرى نظام آموزشى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیةالله سبحانى در این گفتار، ابتدا با اشاره به اصول محورى ضرورت تحول و تکامل نظام آموزشى، متناسب با دگرگونىهاى جهان، ضرورت تناسب برنامههاى درسى با استعدادهاى متفاوت و توجه به گستردگى نیازهاى جهان معاصر و ضرورت بهرهورى هر چه افزونتر از دوران تحصیل، به اصل مهم لزوم حفظ ارتباط محصلان فعلى و آینده حوزه و استفاده از دستاوردهاى علمى گذشتگان حوزه پرداختند. آنگاه، بر لزوم دقت و احتیاط و همه جانبهنگرى در تغییر و تحول متون درسى تاکید کرده و علوم مقدمى حوزه و وضعیت فعلى نظام آموزشى را مورد بررسى قرار دادهاند.
شایان ذکر است که اظهارات ایشان در «اجلاسیه بررسى نظام آموزشى حوزه» ایراد شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی فضل مداد العلماء على دماء الشهداء و جعل اجنحة الملائکة مواطا لاقدامهم، والصلاة والسلام على معلم الکتاب والحکمة خاتم النبیین و اشرف المرسلین، سیدنا ابیالقاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین عیبة علومه و حفظة سننه و آثاره، صلاة دائمة، مادامت السماء ذات ابراج والارض ذات فجاج.
سخنان من بر چهار اصل استوار است; یعنى باید این چهار اصل را در نظر بگیریم، سپس، در نظام آموزشى حوزه اظهار نظر کنیم.
یکم) جهان متغیر و برنامه ثابت است، آیا این دو با هم همگون هستند؟
دوم) استعدادها متفاوت و برنامه ثابت است، الان در حوزه، نظام درسى ابتحاکم است، این دو با هم سازگار هستند یا باید نوعى سازگارى ایجاد کرد؟
سوم) مدت تحصیل کوتاه است و نیازها فزون از مدت تحصیل است، چه باید کرد؟
چهارم) هر نوع تحول و تبدل در نظام آموزشى، باید رابطه نسل جدید را با قدیم قطع نکند; یعنى اصالتها حفظ شود و نسل حاضر و آینده بتواند از معارف و آثار دیرینه بهرهمند شود.
اصل یکم
جهان متغیر و برنامه ثابت، مسلم تولید اشکال مىکند. البته این اشکال در گذشته هم بوده، مثلا در فلسفه، مساله ربط حادث به قدیم، یک نوع برگردان این اشکال است که جهان حادث را چگونه به خداى قدیم ارتباط دهیم؟ همین مطلب در مسایل کلامى در بحثخاتمیتبه گونهاى دیگر رخ مىنماید; جهانى که بشر در آن زندگى مىکند، متغیر و متبدل است، در حالى که برنامه اسلام به عنوان خاتمیت داراى قوانین ثابتى است، چگونه قانون ثابت، جهان متغیر را اداره مىکند؟
در بحثهاى کلامى مىگویند: اسلام دو نوع قانون و مقررات دارد: آنچه که مربوط به فطرت است، ثابت است آن چه که مربوط به خارج فطرت است، متغیر است. آنجا که تغیر هست، در آن جا قانون نیست و در آن جایى که قانون هست، فطرت انسان هست و فطرت انسان در گذشته و حال دگرگون نشده است. اما بحث ما در موضوع دیگرى است. یک برنامه مدون ثابتى از زمان صاحب جواهر تاکنون رایجشده و ما مىخواهیم با این قوانین و مقررات ثابت، جامعه متغیر را که در هر «آن» براى خود خواستهاى دارد، اداره کنیم، مسلما جامعه در اختیار ما نیست که به آن یک نوع ثبات بخشیم، اما قانون را مىتوانیم به نحوى تغییر دهیم که با این تغیر هماهنگ باشد.
این، اصل اولیه بازنگرى در نظام آموزشى است - که بحمدالله مورد توجه همه است - و ایجاب مىکند که این نوع جلسات و تبادل فکرى باشد تا یک نوع هماهنگى بین جامعه متغیر و برنامه ثابتخود ایجاد کنیم، لباس برنامه را با حفظ اصول عوض کنیم.
اصل دوم
وجود استعدادهاى متفاوت در حوزه و در عین حال، یک نواختى برنامه، یک نوع ناهماهنگى به شمار مىرود. در زندگى مرحوم محقق اردبیلى نوشتهاند که در نجف دو درس مىگفت. یک درس مشترک و یک درس هم براى دو نفر به طور خصوصى مىگفت که تیزهوشان آن زمان یا پىافکنان دانشهاى آن زمان بودند، یکى مرحوم صاحب مدارک و دیگرى مرحوم صاحب معالم. این ایجاب مىکند که دگرگونى زیربنایى در برنامه حوزه ایجاد شود و در طرحها و برنامهها به آن توجه شود.
اصل سوم
در گذشته، نیاز علمى عالم یک شهر، محدود بود. پدر من از علماى تبریز بود، براى خود بیرونى داشت و ملاقاتى داشت و نوشتنى داشت من دورهاش را به خاطر دارم; نیازهایش نسبتبه خواستههاى جامعه خیلى کم بود. مرحوم میرزاى قمى (اعلى الله مقامه) جامع الشتاتاش بیانگر نیازهاى آن روز است. در حالى که الان نیازهاى امروز متنوع و این علوم تجربى که الان به کار آمده و مخصوصا علوم روانشناسى و جامعهشناسى و علوم انسانى، ما را در مقابل امواجى از مباحث قرار داده که ریشههاى آن در کتابهاى ما کم است و اصولا کمتر بحثشده است.
مثلا کتابهایى که در باره خداشناسى در صد سال قبل نوشته شده، الان اگر مطرح کنى در عین حالى که اصیل هستند، پاسخگوى نیازها و خواستههاى دانشگاهیان و دیگر اقشار نیست علت آن گستردگى علوم و مطرح شدن شبهات تازه است. البته، دشمن، مایه تکامل انسان است و شاید یکى از فلسفههاى خلقتشیطان همین است، دشمن انسان است، ولى در عین حال، نیازها فراوان و زمان کم است نه تنها در مسایل فقهى و حقوقى، بلکه در تمامى زمینههاى علوم حوزوى این خلا مشاهده مىشود.
این سه اصل، ما را به تغیر و حرکت و دگرگونى و بازبینى وا مىدارد.
اصل چهارم
بازبینى باید به گونهاى باشد که ارتباط نسل جدید، با دانشها و کتابهاى بزرگان ما قطع نشود طورى نشود که آن چنان همه را تغییر دهیم که بعد از بیستسال و سى سال دیگر، جواهر براى طلبه به صورت کتاب غریبى درآید. باید موازنه را حفظ کرد. در عین حال که آن سه اصل، ما را به یک حرکت صحیح عقلانى دعوت مىکند، این اصل هم به ما هشدار مىدهد که گامها باید آهستهتر، آرامتر، شمردهتر، حسابىتر برداشته شود; طورى باشد که ارتباط نسل ما با کتب عالمان گذشته حفظ شود.
پس چه کنیم؟ اصولى ایجاب مىکند که حرکت، تکاملى و با دگرگونى همراه باشد و اصل دیگرى ایجاب مىکند که رابطه نسل جدید با دانشهاى گذشتگان محفوظ بماند; اینجاست که باید بزرگان نظر دهند، نظر یک فرد کافى نیست.
برنامههاى درسى مدارس
در برنامههاى درسى مدارس - که آن را از نزدیک بررسى کردهام - مقدارى از مدارس و دانشگاه تقلید شده است. در دبیرستان ذهن محصل را کاسه بزرگى حساب مىکنند و همه نوع دانش در آن مىریزند که در آخر همهاش ناقص است. به قدرى برنامهها متنوع است، درسهاى عمومى زیاد است که درسهاى اصلى پا نمىگیرد، با این روش طلبه قواعد صرف و نحو عربى را نمىداند و عبارات متون عربى را خوب نمىتواند بخواند. بالاخص از آن زمان که مساله ترم یا نیم سال رایجشده، معلم ناچار است که کتابها را تا آخر سال تمام کند، حالا شاگرد بفهمد یا نفهمد.
در دوره ادبیات، آوردن تفسیر و عقاید گسترده، مانع ملکه شدن ادبیات مىشود. ادبیات عرب کلید است، مفتاح معارف است، باید ملکه راسخ شود. این در صورتى عملى است که طلبه در عین فراغت، فقط عاشق این دانشها باشد. اما اگر همه برنامهها را ریختیم، سبب مىشود که این علم کلیدى پا نگیرد و طلبه نتواند آیه و روایت و حدیث و شعر را بخواند و حلاجى کند
شایان ذکر است که اظهارات ایشان در «اجلاسیه بررسى نظام آموزشى حوزه» ایراد شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی فضل مداد العلماء على دماء الشهداء و جعل اجنحة الملائکة مواطا لاقدامهم، والصلاة والسلام على معلم الکتاب والحکمة خاتم النبیین و اشرف المرسلین، سیدنا ابیالقاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین عیبة علومه و حفظة سننه و آثاره، صلاة دائمة، مادامت السماء ذات ابراج والارض ذات فجاج.
سخنان من بر چهار اصل استوار است; یعنى باید این چهار اصل را در نظر بگیریم، سپس، در نظام آموزشى حوزه اظهار نظر کنیم.
یکم) جهان متغیر و برنامه ثابت است، آیا این دو با هم همگون هستند؟
دوم) استعدادها متفاوت و برنامه ثابت است، الان در حوزه، نظام درسى ابتحاکم است، این دو با هم سازگار هستند یا باید نوعى سازگارى ایجاد کرد؟
سوم) مدت تحصیل کوتاه است و نیازها فزون از مدت تحصیل است، چه باید کرد؟
چهارم) هر نوع تحول و تبدل در نظام آموزشى، باید رابطه نسل جدید را با قدیم قطع نکند; یعنى اصالتها حفظ شود و نسل حاضر و آینده بتواند از معارف و آثار دیرینه بهرهمند شود.
اصل یکم
جهان متغیر و برنامه ثابت، مسلم تولید اشکال مىکند. البته این اشکال در گذشته هم بوده، مثلا در فلسفه، مساله ربط حادث به قدیم، یک نوع برگردان این اشکال است که جهان حادث را چگونه به خداى قدیم ارتباط دهیم؟ همین مطلب در مسایل کلامى در بحثخاتمیتبه گونهاى دیگر رخ مىنماید; جهانى که بشر در آن زندگى مىکند، متغیر و متبدل است، در حالى که برنامه اسلام به عنوان خاتمیت داراى قوانین ثابتى است، چگونه قانون ثابت، جهان متغیر را اداره مىکند؟
در بحثهاى کلامى مىگویند: اسلام دو نوع قانون و مقررات دارد: آنچه که مربوط به فطرت است، ثابت است آن چه که مربوط به خارج فطرت است، متغیر است. آنجا که تغیر هست، در آن جا قانون نیست و در آن جایى که قانون هست، فطرت انسان هست و فطرت انسان در گذشته و حال دگرگون نشده است. اما بحث ما در موضوع دیگرى است. یک برنامه مدون ثابتى از زمان صاحب جواهر تاکنون رایجشده و ما مىخواهیم با این قوانین و مقررات ثابت، جامعه متغیر را که در هر «آن» براى خود خواستهاى دارد، اداره کنیم، مسلما جامعه در اختیار ما نیست که به آن یک نوع ثبات بخشیم، اما قانون را مىتوانیم به نحوى تغییر دهیم که با این تغیر هماهنگ باشد.
این، اصل اولیه بازنگرى در نظام آموزشى است - که بحمدالله مورد توجه همه است - و ایجاب مىکند که این نوع جلسات و تبادل فکرى باشد تا یک نوع هماهنگى بین جامعه متغیر و برنامه ثابتخود ایجاد کنیم، لباس برنامه را با حفظ اصول عوض کنیم.
اصل دوم
وجود استعدادهاى متفاوت در حوزه و در عین حال، یک نواختى برنامه، یک نوع ناهماهنگى به شمار مىرود. در زندگى مرحوم محقق اردبیلى نوشتهاند که در نجف دو درس مىگفت. یک درس مشترک و یک درس هم براى دو نفر به طور خصوصى مىگفت که تیزهوشان آن زمان یا پىافکنان دانشهاى آن زمان بودند، یکى مرحوم صاحب مدارک و دیگرى مرحوم صاحب معالم. این ایجاب مىکند که دگرگونى زیربنایى در برنامه حوزه ایجاد شود و در طرحها و برنامهها به آن توجه شود.
اصل سوم
در گذشته، نیاز علمى عالم یک شهر، محدود بود. پدر من از علماى تبریز بود، براى خود بیرونى داشت و ملاقاتى داشت و نوشتنى داشت من دورهاش را به خاطر دارم; نیازهایش نسبتبه خواستههاى جامعه خیلى کم بود. مرحوم میرزاى قمى (اعلى الله مقامه) جامع الشتاتاش بیانگر نیازهاى آن روز است. در حالى که الان نیازهاى امروز متنوع و این علوم تجربى که الان به کار آمده و مخصوصا علوم روانشناسى و جامعهشناسى و علوم انسانى، ما را در مقابل امواجى از مباحث قرار داده که ریشههاى آن در کتابهاى ما کم است و اصولا کمتر بحثشده است.
مثلا کتابهایى که در باره خداشناسى در صد سال قبل نوشته شده، الان اگر مطرح کنى در عین حالى که اصیل هستند، پاسخگوى نیازها و خواستههاى دانشگاهیان و دیگر اقشار نیست علت آن گستردگى علوم و مطرح شدن شبهات تازه است. البته، دشمن، مایه تکامل انسان است و شاید یکى از فلسفههاى خلقتشیطان همین است، دشمن انسان است، ولى در عین حال، نیازها فراوان و زمان کم است نه تنها در مسایل فقهى و حقوقى، بلکه در تمامى زمینههاى علوم حوزوى این خلا مشاهده مىشود.
این سه اصل، ما را به تغیر و حرکت و دگرگونى و بازبینى وا مىدارد.
اصل چهارم
بازبینى باید به گونهاى باشد که ارتباط نسل جدید، با دانشها و کتابهاى بزرگان ما قطع نشود طورى نشود که آن چنان همه را تغییر دهیم که بعد از بیستسال و سى سال دیگر، جواهر براى طلبه به صورت کتاب غریبى درآید. باید موازنه را حفظ کرد. در عین حال که آن سه اصل، ما را به یک حرکت صحیح عقلانى دعوت مىکند، این اصل هم به ما هشدار مىدهد که گامها باید آهستهتر، آرامتر، شمردهتر، حسابىتر برداشته شود; طورى باشد که ارتباط نسل ما با کتب عالمان گذشته حفظ شود.
پس چه کنیم؟ اصولى ایجاب مىکند که حرکت، تکاملى و با دگرگونى همراه باشد و اصل دیگرى ایجاب مىکند که رابطه نسل جدید با دانشهاى گذشتگان محفوظ بماند; اینجاست که باید بزرگان نظر دهند، نظر یک فرد کافى نیست.
برنامههاى درسى مدارس
در برنامههاى درسى مدارس - که آن را از نزدیک بررسى کردهام - مقدارى از مدارس و دانشگاه تقلید شده است. در دبیرستان ذهن محصل را کاسه بزرگى حساب مىکنند و همه نوع دانش در آن مىریزند که در آخر همهاش ناقص است. به قدرى برنامهها متنوع است، درسهاى عمومى زیاد است که درسهاى اصلى پا نمىگیرد، با این روش طلبه قواعد صرف و نحو عربى را نمىداند و عبارات متون عربى را خوب نمىتواند بخواند. بالاخص از آن زمان که مساله ترم یا نیم سال رایجشده، معلم ناچار است که کتابها را تا آخر سال تمام کند، حالا شاگرد بفهمد یا نفهمد.
در دوره ادبیات، آوردن تفسیر و عقاید گسترده، مانع ملکه شدن ادبیات مىشود. ادبیات عرب کلید است، مفتاح معارف است، باید ملکه راسخ شود. این در صورتى عملى است که طلبه در عین فراغت، فقط عاشق این دانشها باشد. اما اگر همه برنامهها را ریختیم، سبب مىشود که این علم کلیدى پا نگیرد و طلبه نتواند آیه و روایت و حدیث و شعر را بخواند و حلاجى کند