آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


بعد از سال ها که از رحلت مرحوم میرزاى اصفهانى مى گذرد, در این روزها شاهد نشر یکى از آثار مهم ایشان هستیم. این اثر پیشتر در ضمن مجموعه اى از آثار دیگر ایشان در سال 1364 ش در سه هزار نسخه به وسیله یکى از شاگردانش به صورتى بسیار نامناسب و بدون هیچ گونه تحقیق و تصحیح چاپ شده بود. در آن زمان که بیشتر شاگردان مرحوم میرزاى اصفهانى در قید حیات بودند, از نشر نامناسب آن اظهار ناخشنودى مى کردند. حال که سال ها از آن زمان مى گذرد, باز هم شاهد چاپ یکى از آثار آن بزرگوار هستیم. این بار یکى از ناشران نمونه اگر چه با ظاهرى مناسب کتاب را چاپ کرده است, اما اشکال ها و اغلاط فراوان محتوایى و تایپى موجب شده است تا کتاب از اعتبار علمى ساقط شود و کتابى که ناشرش معتقد است روشى نو در ارائه معارف دینى دارد, ولى با وجود این بدون رعایت موازین علمى و فنى در تحقیق و تصحیح و ویراستارى, با شتاب به چاپ و نشر آن اقدام کرده است. کتاب یاد شده که نسخه هاى موجود آن به نظر مى رسد بیش از پنج نسخه باشد, تنها دو نسخه از آن در تصحیح و تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است, ولى ناشر مدعى است که مصحح محترم با جمع آورى نسخه هاى خطى و مقابله آنها و د قتى خاص, اثر حاضر را براى نخستین بار به شکل منقّح ارائه کرده است. اما با اندکى تأمل در آن به روشنى ثابت مى شود که محقق محترم نه از اصول تحقیق و تصحیح کتاب آگاهى داشته و نه از محتواى کتاب و روش فکرى صاحب آن. اندکى دقت در مقدمه کتاب که محقق محترم آن را نگاشته, در اثبات این دو امر کفایت مى کند و نیازى به مراجعه به متن کتاب که از اغلاط فراوان رنج مى برد, نیست. اما با توجه به اینکه کتاب از اهمّیت فراوانى برخوردار است, لازم است اضافه بر تأمل در مقدمه کتاب به برخى اشکال هاى موجود در متن که به ادعاى ناشر نخستین بار به صورت منقح عرضه شده است, اشاره شود. پس با توجه به آنچه ذکر شد, در این مقاله ابتدا از عنوان روى جلد کتاب شروع مى کنیم و سپس برخى از مطالب طرح شده در مقدمه را مورد بررسى قرار مى دهیم, آن گاه به بعضى از اشکال هاى موجود در متن مى پردازیم:
الف) عنوان روى جلد
عنوان روى جلد کتاب ابواب الهدى به روایت نسخه فائقى است. این عنوان حکایت مى کند که متن کتاب برگرفته از نسخه مرحوم فائقى است, ولى محقق محترم در توضیح روش کار خویش در تصحیح متن مى نویسد:
بنده به جهت اعتماد بیشتر اقدام به تصحیح متن الف با متن فائقى کردم.
در عین حال, به جهت آنکه نسخه متن چاپ شده یعنى نسخه الف از نظر مؤلّف گذشته و اصلاحاتى روى آن انجام داده بود, محقق از تصحیح متن با نسخه فائقى صرف نظر کرده, تصریح مى کند:
[با وجود نسخه الف که از نظر مؤلف گذشته است] رفتن به سراغ نسخه هاى دیگر کارى عبث و بیهود است.
سپس توضیح مى دهد که چون نسخه یزدى را از اول کار کرده و همان نسخه مشهور بوده است, حیفش آمده که آن را کنار بگذارد; پس موارد اختلاف آن را با نسخه اصل در پاورقى یادداشت کرده است; اما با اینکه نسخه فائقى را کارکرده بوده, وجهى براى افزایش آن ندیده است. او در این باره مى نویسد:
نسخه فائقى را نیز کار کردم, ولى وجهى براى افزایش آن پیدا نکردم; زیرا معلوم نکرده که چگونه و از روى چه نسخه اى آن را نگاشته است.
وى آن دو نسخه دیگر را بدان جهت که یکى از نظر مؤلف گذشته بوده و دیگرى (نسخه نجفى) اشتهار داشته, در تصحیح مد نظر قرار داده است. با این وصف, پرسش هاى زیر مطرح مى شود:
اولاً, با توجه به اینکه خود محقق در گزارش کار خویش به این نکته تصریح مى کند که در تصحیح و تحقیق متن کتاب نسخه فائقى اصل قرار نداده, بلکه در تصحیح متن هم از آن استفاده نکرده, پس چرا روى جلد کتاب مى نویسد: (ابواب الهدى به روایت نسخه فائقى)؟!
ثانیاً, اگر استفاده از نسخه فائقى را کارى عبث و بیهوده مى دانست, پس چرا تا صفحه 62 در برخى از موارد نسخه بدل هایى از نسخه فائقى ذکر کرده است؟!
ثالثاً, اینکه مى گوید نسخه فائقى معلوم نیست از روى چه نسخه اى و چگونه نگاشته شده است, آیا این سخن با تحقیق گفته مى شود یا بدون تحقیق و تفحص؟ به نظر مى رسد محقق محترم تحقیقى در این خصوص نکرده است; زیرا اگر اندکى در شهر مشهد از مرحوم فائقى سراغ مى گرفت, مى توانست اطلاعاتى از ایشان و روابط او با مرحوم میرزاى اصفهانى و شاگردان میرزا به دست آورد; در صورتى که در مقدمه کتاب از مرحوم فائقى هیچ اسمى به میان نیامده است, حتى جزء شاگردان مرحوم میرزا هم عنوان نشده است. این در صورتى است که نسخه مرحوم واعظ یزدى که ازشاگردان مرحوم میرزاى اصفهانى است, عیناً مثل نسخه آقاى فائقى است. البته این امر که معلوم نیست از روى چه نسخه اى نگاشته شده, به نسخه فائقى اختصاص ندارد و در مورد دو نسخه دیگر یعنى نسخه نجفى و نسخه الف هم هیچ گونه توضیحى در این باره ذکر نشده است. مسلّم است که مرحوم نجفى اصل نسخه مرحوم میرزاى اصفهانى را در اختیار نداشته تا از روى آن استنتاخ کند و نسخه الف هم که در اواخر آن چند مورد حواشى به خط خود مرحوم میرزا دیده مى شود, باز روشن نیست نوشته کیست و چگونه استنساخ شده است؟
حال با وجود چنین شرایطى, درباره سه نسخه اى که محقق به واسطه برخى از دوستانش به آنها دست یافته است, به نظر مى رسد صرف نظر کردن از نسخه فائقى به خاطر دشوارى خواندن خط آن بوده باشد و نیز اختلاف نسخه مذکور در حدّى نبوده است که بتوان آن را به صورت نسخه بدل ذکر کرد و محقق حوصله خواندن خط مذکور و آوردن موارد اختلاف آن را در پاورقى نداشته است. دشوارى قرائت خط نسخه فائقى براى محقق گرامى از نصف صفحه اى که در صفحه 38 مقدمه از آن نقل کرده, واضح است; زیرا در همین نصف صفحه چهار غلط وجود دارد: (اهل العالم), (اهل العلم) نوشته شده, (هدایته إیّاهم), (دعایته إیّاهم), (إلى الباعثین), (إلى الباحثین), (أو أبى عن آبائه), (و أبى عن آبائه) ثبت شده است.
ب) اشتباهات مقدمه
1 . در آخر صفحه 23 مى نویسد:
بر اساس آنچه خود مرحوم میرزا اظهار داشته, بیشتر تحت تأثیر مرحوم سید احمد کربلایى بوده است. خود ایشان آن گونه که مرحوم سید محمد باقر نجفى نقل مى کند, چون از فقه و اصول از نزد دو بزرگ شیعه سید کاظم یزدى و آخوند محمد کاظم هروى خراسانى خود را بى نیاز مى بیند, سالیان دراز ـ نزدیک به بیست سال ـ از محضر سید احمد حائرى تهرانى (کربلایى) وارد مراحل عرفانى مى شود.
اما اولاً, مرحوم میرزاى اصفهانى جایى اظهار نکرده است که بیشتر تحت تأثیر مرحوم سید احمد کربلایى بوده است. ثانیاً, سید نجفى هم ننوشته است که بیست سال در محضر سید احمد کربلایى مراحل عرفان را سیر مى کرده است. تعبیر نجفى در مقدمه ابواب الهدى به این صورت است که از مرحوم میرزاى اصفهانى نقل مى کند:
با اینکه نزد آقا سید احمد کربلایى که شاگرد آقا میرزا حسین قلى همدانى بوده, وارد مراحل عرفان شده بودم و سالیان قریب بیست سال در آن رشته کار مى کردم.
برداشت بیست سال استفاده و شاگردى نزد سید احمد کربلایى, از این عبارت صحیح نیست. فقط این نکته را از این عبارت مى توان استفاده کرد که ایشان بیست سال در عرفان کار کرده بود; زیرا روشن است مرحوم میرزا در سال 1315 هجرى در دوازده سالگى وارد نجف شده است و اگر بعد از فراگیرى فقه و اصول به محضر سید احمد کربلایى هم رسیده باشد, این امر پس از حدود ده سال بوده است; زیرا فراگیرى فقه و اصول حداقل ده سال طول مى کشد و با توجه به اینکه رحلت مرحوم سید احمد کربلایى در سال 1332 ق بوده است, پس ایشان حدود هفت سال محضر آن بزرگوار را مى تواند, درک کرده باشد.
2. در صفحه 26 مى نویسد:
مرحوم آخوند خراسانى به ادعاى مرحوم سید محمد باقر نجفى از جمله کسانى است که خواندن کتابهاى فلسفى و عرفانى را تجویز نمى کرده است.
اولاً, نسبتى که به مرحوم نجفى داده, نشان روشنى ندارد تا معلوم شود که ایشان این مطلب را کجا گفته است. ثانیاً, با توجه به اینکه مستند این سخن جز مقدمه کتاب ابواب الهدى نمى تواند باشد, با مراجعه به آنجا چنین نسبتى از ایشان یافت نشد. به نظر مى رسد محقق محترم به اشتباه مرحوم سید محمد کاظم, صاحب عروه, را سید محمد کاظم خراسانى گرفته است. مرحوم سید باقر نجفى نسبت مزبور را به صاحب عروه داده و از زبان مرحوم میرزاى اصفهانى نوشته است:
در آنجا [نجف] در حین آنکه اشتغال به علوم فقه و اصول و داشتم, به خیال خود براى رسیدن به حقایق امور, مشغول تحصیل علم عرفان نیز شدم و با آنکه در آن وقت آیة الله یزدى آقاى آقا سید محمد کاظم صاحب کتاب عروة الوثقى, خواندن کتب فلسفه و عرفان را جایز نمى دانستند, ما در خفا مشغول تحصیل آنها بودیم.1
3. در صفحه 17 مى نویسد:
( او فقط خدا را مادّى نمى داند و دیگر موجودات حتى نفس و روح و ملائکه را موجود مادّى مى داند).
و در صفحه 19 مى نویسد:
او فقط به ذات خداوند دیدگاه غیر مادى دارد, والاّ در سایر موارد به تمام معنا مادى گراست.
بدیهى است کسى که اندک آشنایى با افکار و اندیشه هاى میرزاى اصفهانى داشته باشد, مى داند که ایشان کمالات نورى را مخلوق و مجرد مى داند و تنها (ماء بسیط) و موجوداتى را که از آن خلق شده اند, مادى مى داند. در صفحه 77 همین ابواب الهدى که به تصحیح محقق محترم چاپ شده, مى خوانیم:
و أمّا الأنوار المجرّدة کنور العقل و نور العلم و نور الحیاة و نور الوجود و نور خاتم الأنبیاء … فهى لیست من العوالم الّتى قلنا أنّها من جوهر بسیط.
جالب آنجاست که در باب شانزدهم که در چاپ حذف شده است, مرحوم میرزا در سه جا تصریح به تجرد نور علم کرده است:
ییکم در صفحه 33 نسخه مرحوم نجفى آمده است:
و إذا عرفه [إی العلم] فعلیه أن ینظر به إلیه و یعاینه بأنّه نور مجرّد حیث ذاته صرف الظهور.
دوم: در صفحه 34 مى خوانیم:
فمن عرفه [أى العلم] یعرفه أنّه الظاهر بذاته المظهر لکلّ شىء فإنّه یجد أنّ کلّ شىء مظلم لیس ذاته الظاهریّة و المظهریّة و الشعور و الفهم فیعرف أنّ المظهر لتلک الحقایق المظلمة هو هذا النور المجرّد.
سوم: در صفحه 35 آمده است:
فانّه [أى من عرف العلم بالعلم و تمکّن فى هذا المقام] یعاین بهذا النور المجرّد الّذى هو عین الشعور و الفهم و العلم أن هذا الجسد حقیقة خارجیّة….
در این سه عبارت که در نسخه چاپ شده, حذف گردیده و در عبارت اول که در خود نسخه چاپ شده هم آمده است, مرحوم میرزاى اصفهانى تصریح به تجرّد علم کرده است, ولى با وجود این محقّق محترم به ایشان نسبت مادى گرا بودن در ماسوى الله را داده است؟!
4. محقّق محترم در صفحه 18 مى نویسد:
او [مرحوم میرزاى اصفهانى] تنها راه درک وحى را عقل مى داند و آن را تا سر منزل وحى مى کشاند و از آنجاست که عقل به خود وانهاده مى شود.
معلوم نیست مرحوم میرزاى اصفهانى در کجا اظهار کرده است که عقل بعد از رسیدن به وحى باید کنار گذاشته شود؟! به نظر وى عقل شکوفایى خویش را با وحى آغاز مى کند و عاقل با توجه به وحى به درجات عالى از عقل مى رسد. از نظر وى عقل هیچ گاه و به هیچ وجه کنار گذاشته نمى شود و باید توجه داشت خارج بودن برخى امور از حیطه درک عقلى انسانى, بدین معنا نیست که عقل پس از رسیدن به وحى در آن امور کنار گذاشته شود.
5. محقق گرامى در صفحه 24 مى نویسد:
به نظر مى رسد مرحوم میرزا بین عرفان منهى از جانب دو تن از اساتید خود وعرفانى که سید احمد کربلایى بدان پایبند بوده, تعارض و تناقض مى دیده است.
روشن است که مرحوم میرزاى اصفهانى بعد از آنکه راه هاى سلوک عرفانى را مثل سید احمد کربلایى تجربه مى کند, نفس خویش را با آنها نمى تواند قانع کند, لذا همه نوشته هاى خویش را در این زمینه بعد از جریانى که برایش اتفاق مى افتد, به دور مى ریزد و به زلال معارف حقیقى ا هل بیت در متون روایات روى مى آورد.
مرحوم آیت الله نمازى بعد از ذکر حضور مرحوم میرزاى اصفهانى در جلسات سیر و سلوک مرحوم سید احمد کربلایى و رسیدن به مقام معرفت نفس و تخلیه, از مرحوم میرزا نقل مى کند:
و مع ذلک لم تسکن نفسى إذ رأیت هذه الحقایق و الدقایق الّتى سمّوها بذلک لا توافق ظواهر الکتاب و بیان العترة و لابدّ من التأویل و التوجیه; 2
با وجود همه اینها, نفسم آرام نمى گرفت; زیرا مى دیدم که این حقایق و دقایق که به نام عرفان نامیده مى شده, با ظواهر کتاب و بیان عترت موافقت ندارد و برقرارى توافق میان آنها نیاز به تأویل و توجیه دارد.
بعد از همه اینها جریانى براى مرحوم میرزاى اصفهانى رخ مى دهد و پس از آن است که مرحوم نمازى از وى نقل مى کند که:
فتبرّأت من الفلسفة و العرفان و ألقیتُ ما کتبت منهما فى الشطّ و وجّهت وجهى بکلّه إلى الکتاب الکریم و آثار العترة الطاهرة.
بنابر این همه این اتفاقات بعد از حضور در جلسات درس سید احمد کربلایى براى ایشان رخ مى دهد و از همه آنها بیزارى جسته, رو به سوى قرآن کریم و اهل بیت(ع) مى آورد.
پس اگر روش سلوکى سید احمد کربلایى و پیروان وى بر اساس قرآن و اهل بیت(ع) بوده باشد, این تبرّى و بیزارى, دیگر بى معنا خواهد بود; زیرا روشن است اگر عرفان عملى سید احمد کربلایى و شاگردان ایشان هم در حقیقت متخذ از آیات قرآن کریم و روایت معصومان(ع) بود, پس نباید در میرزاى اصفهانى هیچ تغییرى ایجاد مى شد; در حالى که روشن است ایشان پس از رسیدن به درجات عالى عرفان در نزد مرحوم سید احمد کربلایى از آن دست کشیده و رو به قرآن کریم و روایات معصومان(ع) آورده است و ما این امر را در تمام آثار ایشان به روشنى مشاهده مى کنیم و این امر با توجه به شاگردان میرزاى اصفهانى و آثارشان هم خیلى روشن و واضح است; زیرا همه شاگردان آن بزرگوار به تبع استادشان راه ایشان را پى گرفته و مخالفت با فلسفه و عرفان و روى آوردن به معارف اصیل وحیانى را سرلوحه کارشان قرار داده اند و آثار موجود از آنان نیز گویاى همین امر است این در حالى است که از هیچ کدام از مرحوم سید على قاضى طباطبایى شاگرد مستقیم سید احمد کربلایى و مرحوم علامه طباطبایى و دیگر دانش آموختگان سید على قاضى طباطبایى که در حقیقت تداوم دهنده سیر و سلوک استادشان مرحوم سید احمد کربلایى بودند, مخالفت با فلسفه و عرفان همانند آنچه از میرزاى اصفهانى و شاگردانش مشهود است, دیده نشده است.
6. وى در صفحه 30 مى نویسد:
احساس مى شود که آخوند خراسانى و نائینى در پرورش اصولى مرحوم میرزا, به مانند سید کاظم یزدى موفق نبوده اند. سمت و جهتى که میرزا دارد, بنیه و توانى است که بیشتر از آبشخور سید احمد کربلایى و سید کاظم یزدى گرفته است.
اما اینکه بنیه و توان مرحوم میرزاى اصفهانى بیشتر از مرحوم سید احمد کربلایى ریشه گرفته باشد, پیش از این روشن شد که مرحوم میرزا بعد از رسیدن به مراحل عالى عرفان نزد سید احمد کربلایى از آن تبرّى جسته و به قرآن کریم و روایات معصومان(ع) رو آورده است و معارف حقیقى و اصیل را تنها در پیروى قرآن و اهل بیت(ع) مى دانسته است.
و امّا اینکه بنیه و توان اصلى اش از مرحوم سید کاظم یزدى ریشه گرفته باشد نه از مرحوم آخوند خراسانى و میرزاى نائینى, این امر هم به نظر مى رسد درست نباشد; زیرا بیشتر استفاده وى در اصول نزد مرحوم نائینى بوده است. مرحوم حاج شیخ على نمازى از خودِ میرزاى اصفهانى نقل مى کند که :
أفاض لى العلامّة النائینى مهمّات الفقه و الأصول و استفدت منه مدّةً منفرداً و أوّل من لحق بنا العلامة السید جمال الگپایگانى ثم بعد مدّة لحق بنا واحد بعد واحد حتّى صرنا سبعة أفراد من الأوتاد. و تمّ لنا دورة الفقه و الأصول فى سبع نفرات. و کنّا فی محضره الشریف إلى أربع عشرة سنّة.3
مراجعه به آثار فقهى و اصولى نشان مى دهد که مبانى ایشان در فقه و اصول به مرحوم نائینى نزدیک تر است; اگر چه در فقه و اصول, نوآورى هاى فراوانى از خود ایشان دیده مى شود که نظیر آنها را از اساتیدشان سراغ نداریم. به نظر مى رسد نظر دادن در این زمینه متوقف بر احاطه کامل به آثار آن بزرگوار است و به سادگى نمى توان در این مورد سخن گفت.
7. ایشان در صفحه 22 سید على قاضى و سید جمال الدین گلپایگانى را در زمره اساتید مرحوم میرزا ذکر کرده است; در حالى که این دو بزرگوار از همدرسان وى بوده اند و میرزا با آنها دوستى و رفاقت داشته است.
همچنین در صفحه 32 در فهرست شاگردان, شیخ محمد باقر ملکى میانجى را دو بار نام برده است که این امر حاکى از شتاب و تعجیل وى در چاپ کتاب و عدم دقت کافى در تصحیح متن است. افزون بر اینکه اسم شیخ محمود حلبى هم, شیخ محمد حلبى نوشته شده است.
8. در زیست نامه مرحوم میرزا هیچ اشاره اى به آثار ایشان نشده است.
9. وى در آخر مقدمه صحفه 40 مى نویسد:
انتظار داشتم این مهم توسط خود پیروان آن مرحوم تصحیح و چاپ شود, اما اصرار ایشان بر چاپ نکردن, مرا بر آن داشت تا کار بر زمین مانده را به انجام رسانم. یقین دارم که کار انجام یافته, آکنده از عیب و ایراد است.
اولاً, اگر یقین بر وفور عیب و ایراد در این کار وجود دارد, چه لزومى براى تعجیل در چاپ وجود داشت؟! ثانیاً, آیا امکان نداشت با گذاشتن وقت و فرصت کافى عیوب آن رفع و سپس چاپ و نشر مى شد؟! ثالثاّ, متنى را که پیروان و دوستان آن مرحوم خودشان اقدام به چاپش نمى کنند و هیچ ضرورتى براى چاپ آن نمى بینند, شما به چه دلیل موجّهى چاپ آن را در حدى لازم و ضرورى دانستید که با وجود یقین به عیوب فراوان اقدام به نشر آن کردید؟!
ج) اشکالات تصحیح و تحقیق متن
1. حذف یک باب از متن کتاب
با مرورى به سر فصل این کتاب معلوم مى شود که بعد از باب (پانزدهم), باب (هفده) نمایه خورده است و با مراجعه به صفحه 133 متن مى بینیم, باب 15 با عنوان (التذکر بالمعرفة الفطریّة) عنوان شده است و در صفحه 135 بلافاصله بعد از تمام شدن باب 15, باب 17 با عنوان (فى معرفة الوجود) آمده است. اما با مراجعه به نسخه الف که متن از روى آن تایپ شده است, مشاهده مى کنیم باب 16 در صفحه 33 با عنوان (معرفة العلم) مطرح شده و در حدود چهار صفحه کامل از متن اصل, یعنى نسخه الف را به خود اختصاص داده است. این باب در نسخه نجفى از صفحه 75 تا 81 را شامل شده و در نسخه فائقى از صفحه 22 آغاز و در صفحه 25 خاتمه یافته است. چگونه ممکن است در یک کتاب 200 صفحه اى که تنها با دو نسخه مورد مقابل قرار گرفته, بخش مهمى از متن حذف شود و محقق و مصحّح در مراحل تحقیق و تصحیح متوجه این افتادگى نشود؟!
2. عدم مقابله و تصحیح روایات و منقولات با متون مصادر
ییکى از اصول ابتدایى تصحیح و تحقیق متون, آن است که محقق بعد از پیدا کردن مأخذ و منقولات, عبارت منقول را با مأخذ مقابله و غلط ها و افتادگى هاى آن را در متن تصحیح کند و اگر در موردى اختلاف به گونه اى بود که به محل شاهد خدشه مى رساند, در پاورقى اختلاف مأخذ با آنچه مؤلف نقل کرده, بیان شود. ولى متأسفانه در تحقیق کتاب هیچ یک از روایات و منقولات با اصل مأخذ مقابله و تصحیح نشده است, بلکه دربرخى موارد نسخه خطى بهتر از نسخه تحقیق شده فعلى است. براى نمونه, دو مورد ذکر مى شود.
نمونه اول: در پاورقى صفحه 170 از نسخه مرحوم نجفى روایتى از کتاب توحید نقل شده که روایت با این عبارت (ولیکن رأته القلوب بحقایق الإیمان) خاتمه پیدا مى کند, بعد از آن مرحوم نجفى به سر سطر آمده, این عبارت را مى نویسد: (و أرى نفسه لعباده فى عالم المیثاق و یراه المؤمنون فى هذه الدنیا). سر سطر آوردن این مطلب نشان آن است که این قسمت جزء روایت نیست; ولى در متن انتشار یافته, این قسمت در ادامه روایت آمده و پس از آن بلافاصله به این صورت آدرس داده شده. (… و یراه المؤمنون فى هذا الدنیا) (کافى, ج1, ص 97; بحارالانوار, ج4, ص 44).
کسى که این نسخه را مى بیند, فکر مى کند که این قسمت اخیر هم ادامه روایت است; در صورتى که در هر دو منبعى که براى روایت ذکر شد, انتهاى روایت (بحقایق الإیمان) است, نه (فى هذه الدنیا).
نکته دیگرى هم در مورد نشانه این حدیث وجود دارد و آن اینکه مرحوم نجفى این روایت را از کتاب توحید نقل مى کند, ولى محقق از کتاب کافى و بحارالانوار آدرس مى دهد; در صورتى که خود همین روایت عیناً در توحید صدوق هم آمده است.
نمونه دوم: در متن انتشار یافته در پاورقى صفحه 78 از نسخه مرحوم نجفى روایتى را از بحارالانوار, از اکمال الدین نقل مى کند که با مقابله آن با نسخه بحارالانوار مشاهده شد که بیش از ده مورد اختلاف وجود دارد. افزون بر اینکه مواردى غلط تایپى و سقط هم دیده مى شود و این حدیث در بحارالانوار از عیون الاخبار و علل الشرایع نقل شده; در صورتى که مرحوم نجفى از اکمال الدین نقل کرده است و محقق در ارائه مأخذ اصلاً توجهى به این اختلاف هم نکرده است.
3ـ عدم تطبیق مدرک هاى متن با مدرک ارجاعى محقق
در موارد فراوانى مشاهده مى شود روایاتى در متن از کتابى نقل مى شود, ولى محقق در پاورقى از کتاب دیگر آدرس مى دهد که دو نمونه آن اخیراً ذکر شد. در اینجا به دو نمونه دیگر اشاره مى شود.
در صفحه 184 مرحوم میرزاى اصفهانى از کنزکراجکى از امام موسى(ع) نقل مى کند:
قال: سألته عن قول الله عزوجلّ ان و (القَلَمِ و ما یِسطُرون) قال: نون اسم رسول الله و القلم اسم لأمیرالمؤمنین.
محقق, این روایت را از تأویل الآیات الظاهرة آدرس داده و متن روایت را هم تغییر داده و به صورت (فالنون اسم لرسول الله) آورده است. این در حالى است که این حدیث در بحار, ج 23, ص 165 از کتاب کنزالفوائد کراجکى نقل شده و نسخه بحار مطابق نسخه متن مرحوم میرزا هم است.
البته جاى شگفتى است که محقق با وجود اینکه متن احادیث را با اصل مصادر تصحیح نمى کرده, چگونه شده است که در اینجا برخلاف روش خود عمل کرده است؟!
نمونه دیگر: در صفحه 184 مرحوم میرزا روایتى را از بحارالانوار از جامع الاخبار نقل مى کند و محقق روایت را از بحار, ج 54, ص 369 آدرس مى دهد, ولى هیچ اشاره نمى کند که بحار این روایت را از معانى الاخبار نقل کرده است, نه از جامع الاخبار. آیا محقق و مصحح وقتى مى خواهد متنى را تحقیق و تصحیح کند, نباید این گونه اشتباهات را اصلاح کند؟ این در حالى است که در نسخه نجفى به جاى جامع الأخبار, معانى الأخبار ذکر شده و محقق مى توانست متن را با نسخه نجفى و اصل مأخذ اصلاح کند, ولى تنها به نقل اختلاف نسخه نجفى اکتفا کرده است.
4ـ عدم اصلاح سقط ها و غلط هاى تایپى
در موارد فراوانى سقط هایى مشاهده مى شود که به نظر مى رسد بیشتر آنها به هنگام تایپ صورت گرفته است. وى اگر متن تایپى را به دقت مقابله مى کرد, این گونه موارد به راحتى اصلاح مى گردید. در برخى موارد سقط ها به گونه اى است که معناى جمله را دچار مشکل مى کند. به عنوان نمونه, در صفحه 42 روایتى از امام صادق(ع) به این صورت نقل شده است:
إذ اقام القائم(ع) جاء بأمر جدید کما رسول الله(ص) فى بدو الإسلام إلى أمر جدید.
به نظر مى رسد کسى که این روایت را مرور کند, به راحتى متوجه مى شود که سقطى در آن صورت گرفته است. با مراجعه متن معلوم شد که کلمه (دعى) بین (کما) و (رسول الله) حذف شده است.
در صفحه 48 آمده است:
(شهادة الله الصدق رسول الأکرم) آمده که در اصل (رسوله الأکرم) است.
در صفحه 78 سطر 13 (و الفضل بعدى لک یا على و لللائمّة) یکى از لام ها اضافه است, و در سطر 18 (فلمّا شاهدوا أواحنا) آمده که اصل (فلمّا شاهدوا ارواحنا) است, و در سطر 21 (شاهد واکِبَر محلا) است که در اصل (کِبَر محلّنا) بوده و در صفحه 79 سطر 7 (أوصیاؤک المکتبون) آمده که صحیح (المکتوبون) است و در سطر 11(خیر خلقتی) ذکر شده که صحیح (خیر خلقی) است.
در موارد زیادى دیده مى شود که دو نقطه زیر الفى که به صورت یا نوشته مى شود, گذاشته شده است. به عنوان نمونه, آخر صفحه 43 کلمه آخر (على) است که (علی) نوشته شده است و در صفحه 45 سطر 12 باز هم (على) دوباره به صورت (علی) آمده است. در صفحه 89 سطر اول (موسى), (موسی) نوشته شده است.
5 . ذکر نسخه بدل هاى غلط در پاورقى
در متن صفحه 77 آمده است: (عوالم الأشباح و الأظلّة) و در پاورقى از نسخه نجفى (الأضلّة) ذکر شده است. همچنین در صفحه 141 در متن آمده است: (إنّ اللّه أمر أظلّة و لاضل و لاظلال) و در پاورقى آمده است: (أضلّة), (ضلال). این روشن است که (أظلّة) صحیح است و (أضلة) و (ضلال) غلط است; چنان که در نسخه نجفى هم به هر دو صورت آمده است.4 حال با وجود این, معلوم نیست محقق گرامى چه اصرارى داشته که این نسخه بدل هاى غلط را ذکر کند.
6 .نسخه بدل هاى تکرارى و توضیحات بیجا در متن
در مواردى دیده مى شود در پاورقى عین متن به عنوان نسخه بدل ذکر شده است! در صفحه 142 در متن عبارت (یجده ظلاّ) و در پاورقى 4 هم (ظلاّ) آمده است و در صفحه 146 پاورقى اول هم تکرار متن است. در صفحه 141 در دو مورد در متن در مورد نفس آمده است: (أنّها ضلّ مکمّم). محقق در کنار مکمّم داخل کروشه اضافه کرده است [مکموم]. وى با این لفظ, یا خواسته است بگوید که مکمّم غلط است و یا بگوید که مکمّم به معناى مکموم است که هر کدام باشد, صحیح نیست; زیرا مکمّم صحیح است و مکموم هم به معناى مکمّم نیامده است.
در صفحه 135 متن به این صورت است:
الباب السابع عشر من أبواب الهدى فى معرفة الوجود. و بابه کمال إثارة نور العقل.
و محقق در داخل کروشه اضافه کرده است: (و [علم] بابه کمال…); در صورتى که این اضافه اصلاً معنایى ندارد و غلط است.
7. اصلاحات بى مورد
در صفحه 43 آمده است: (المأخوذین من یونان) و در پاورقى 5 چنین است: (در متن (الیونان) است). محقق با این کار خویش خواسته است غلط ادبى متن را اصلاح کند. این امر را در مورد متن منقول از بحار هم صورت داده, ولى در پاورقى به تصحیح خویش اشاره اى نکرده است:
در صفحه 44 در عبارت مرحوم علامه مجلسى که ازشرح لامیة العجم نقل مى کند, آمده است: (طلب منهم خزانة کتب یونان) اما در بحار, ح 57, ص 195 (الیونان) است و این در حالى است که در صفحه 45, عبارت بحار الانوار را که به صورت (من کتب الیونان) آمده, تغییر نداده است و یک سطر بعد (من عرّب کتب یونان) الف و لام یونان را برداشته است; در صورتى که در همه موارد در کتاب بحارالانوار با الف لام است و جالب اینجاست که اصل عبارت از خود علامه مجلسى هم نیست, بلکه وى هم از کتاب لامیّة العجم صفدى نقل کرده است.
در صفحه 134 سطر اول, اصل نسخه (فصار أساس الدین على تلک المعرفة) است, ولى در متن به (فصارت أساس الدین تلک المعرفة) اصلاح شده است; در صورتى که متن اصلى هیچ نیازى به اصلاح نداشته, بلکه از جهاتى بهتر از متن اصلاح شده هم است.
در صفحه 135 سطر دوم اصل نسخه (فعلیه أن یسلک المسلک الجدید الّذی…) است و در متن به این صورت (فعلیه أن یسلک مسلک الجدید) اصلاح گردیده است; در حالى که با توجه به وصفى بودن ترکیب, همراه با الف و لام صحیح است.
در صفحه 137 سطر 12 در اصل نسخه (و لم یتوجّهوا بالوجود الاّ إلى الوجود) است و در متن (و لم یتوجّهوا بالوجود إلاّ الوجود) شده است.
موارد فراوانى از این قبیل حذف ها و اصلاح ها صورت گرفته که فهم مطلب را دچار مشکل کرده است. البته ممکن است برخى از حذف ها مربوط به تایپ باشد و محقّق متوجه آن نشده باشد.
8 . عدم اصلاح نسخه متن با توجه به دو نسخه دیگر
در مواردى مشاهده مى شود که متن نسخه اصل در رساندن معنا نارسا است. محقق در این موارد مى توانست با توجه به دونسخه دیگر, متن را اصلاح کند, ولى چنین کارى را نکرده است.
در صفحه 151 سطرح 9 متن به این صورت است: (و أنّه تعالى لمکان مباینته مع تلک الأنوار بالمبانیة الصفتیّة لایجد بنقیصها یُعَرف الروایة المرویّة من ثامن الأئمّه(ع)) . محقق این عبارت را مى توانست با توجه به نسخه نجفى به این صورت اصلاح کند: (و أنّه تعالى لمکان مباینته مع تلک الأنوار بالمبانیة الصفتیّه لایحدّ بنقیضها فیعرف معنى الروایة المرویّة عن…).
برخى از این اصلاحات حتى در پاورقى هم نیامده است; مثلاً (لایجد) در نسخه نجفى (لایحدّ) است, ولى حتى در پاورقى هم نسخه بدل ذکر نشده است.
در صفحه 146 سطر اول در متن آمده است: (فیظهر أنّ أظهر الأدلّة على جهالتهم جمیعاً بالحقایق الموجودة). این عبارت در هر دو نسخه الف و نون به همین صورت است که در متن آمده است, ولى در نسخه فائقى, به این صورت است: (فیظهر أنّ أظهر الأدلّة على جهالتهم, جهالتهم جمیعاً بالحقایق الموجودة).
همان طور که مى بینیم, محقق مى توانست با استفاده از متن نسخه فائقى, متن کتاب را اصلاح کند, ولى چنین کارى را انجام نداده است. گویا محقق و مصحح از تحقیق و تصحیح فقط برداشتن الف و لام از واژه یونان و حذف تائ تأنیث در افعال و برخى از امور جزئى را لازم مى دانسته است که هیچ تأثیرى در رساندن معنا ایجاد نمى کرد و چنان که ذکر شد, حتى در آن موارد هم تغییراتى که انجام داده است, نادرست است.
9 . عدم رعایت قواعد و علائم ویراستارى
به نظر نمى رسد که اثر و فایده علائم و قواعد ویراستارى در این زمان براى هیچ نویسنده و محققى پوشیده باشد;ولى معلوم نیست چرا در این کتاب با این همه اهمیّتى که دارد, از قواعد و علائم ویراستارى به صورت صحیح استفاده نشده است, بلکه در موارد زیادى, علائم, موجب انحراف فکر مخاطب از مراد نویسنده شده است. براى نمونه, به چند مورد اشاره مى شود:
در صفحه 44 در وسط سخن منقول از بحار الانوار, عبارتى از حاشیه نسخه الف آورده مى شود و رشته کلام منقول را قطع مى کند; در صورتى که محقق مى توانست آن عبارت را به پاورقى منتقل کند. این در حالى است که عبارت مزبور به هیچ وجه براى محقق مفهوم نبوده است, بلکه به این صورت که در کتاب آمده است, به نظر نمى رسد براى احدى هم مفهوم باشد. عبارت این است: (و ذکر أیضاًً مؤلف کتبا عهد المأمون الذکر)
در صفحه 45 در همین عبارت منقول از بحار این جمله آمده است: (و یدلّ على أنّ الخلفاء و أتباعهم کانوا مائلین إلى الفلسفة: أنّ یحیى البرمکى کان محبّاً لهم, ناصراً لمذهبهم. مارواه الکشی…).
در این عبارت نقطه هاى بعد از (الفلسفه) و (لمذهبهم) غلط است.
در صفحه 146 این عبارت آمده ست: (فمن عرف ذلک یعرف أنّ ما جاه الرسول(ص) أمر جدید, کما نصّ علیه فى روایة المفید فى اوّل الکتاب فى المقدّمة مخالف للعلوم البشریّة).
در این عبارت هم جمله معترضه که بعد از (امر جدید) شروع مى شود و تا آخر (فى المقدمة) ادامه پیدا مى کند, باید بین دو خط تیره قرار مى گرفت.
در صفحه 145 به این عبارت توجه کنید:
(و کاشفة لذاتها بأنّها لا تقتضى.
الاقتضاءات المختلفات…)
در این عبارت بعد از کلمه (لا تقتضى) نقطه گذاشته و (الاقتضاءات المختلفات…) سر سطر رفته است, در حالى که هم نقطه و هم سر سطر آمدن هر دو غلط و اشتباه است.
خلاصه سخن
آنچه ذکر شد, نمونه هایى از اشکالات فراوانى است که ما در قسمت هایى از کتاب شاهدش بودیم و چون این موارد به صورت گزینشى از قسمت هاى ابتدایى و اواسط و اواخر کتاب براى مطالعه و مقابله انتخاب شده بود, به نظر مى رسد که این معضلى است که تمام قسمت هاى کتاب را فرا گرفته است.
بنابراین توصیه مى شود دست اندرکاران تحقیق و تصحیح و چاپ ونشر کتاب پیش از نشر مجدد آن دوباره به تحقیق و تصحیح و مقابله و استفاده از نسخه هاى دیگر اقدام ورزند.
البته این امر وقتى براى محقق گرامى میسور خواهد بود که با برخى از دانش آموختگان مکتب معارفى مرحوم میرزاى اصفهانى ارتباط برقرار سازد و با آگاهى نسبى از مبانى افکار و اندیشه هاى ایشان, اقدام به این کار مهم بکند. به نظر نمى رسد اگر کسى با حسن نیت به سراغ صاحبان این مکتب معارفى برود, آنان از همکارى دریغ کنند.
امید است ما مسلمانان رضا و خشنودى خداوند سبحان را در همه کارهایمان به ویژه در کارهاى فرهنگى و دینى سرلوحه خویش قرار دهیم تا از ناحیه خداى تعالى مورد تأیید قرار بگیریم.
پی نوشت ها:
1. ابواب الهدى, ص44.
2. مستدرک سفینة البحار, ج 10, ص 518.
3. مستدرک سفینة البحار, ج10, ص 517.
4. در صفحه 141 آخر صفحه (و لاظل) در نسخه نجفى هم به همین صورت است و در صفحه 142 پاورقى از نسخه نجفى آمده است که: (بأنّ الإنسان ظلّ).
 

تبلیغات