آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

آیینى که با «اقرَء» آغاز گردید[2]و جستن دانش را بر هر مرد و زن گرونده فریضه
گردانید[3]، شاید بیش و پیش از هر سامان گروهى و نهاد اجتماعى، نظام تعلیم و تربیت
را بنیاد گذاشت و استوار داشت.
در این آیین، اندکى دانش از عبادت بسیار بهتر بود[4]و دانشمندى که مردمان از
دانش او سود مى‏برند برتر از هفتاد هزار عابد به شمار مى‏رفت[5].
طبیعى بود که گروندگان بدین بهینْ آیینِ آسمانى، در جامعه‏اى که ارزش آدمى به
دانایى او بود[6]و دستیابى به کامیابى اینْ‏جهانى و رستگارى آنْ‏جهانى در گرو
آموختن، در طلب علم بکوشند و در راه رسیدن به آن از جان و مال خویش
دریغ ندارند.
شکل‏گیرى حلقه‏هاى دامنْ‏گستر درس و بحث و روایت و درایت، در مساجد و
مدارس، پیامد فرهنگ دانش‏پرور اسلام بود. گسترش این سامانه‏هاى گروهى و
اجتماعى و فزونى شمار طالبان علوم، از یک سو، و انباشت تعالیم و رهنمودهاى
مربوط به آیین‏ها و هنجارهاى آموختن و آموزانیدن، از سوى دیگر، ضرورت
تدوین آیین‏نامه‏هایى را دامن مى‏زد که هنجارها و پسندهاى راه دانش‏اندوزى را به
جویندگان نشان دهد و بسان «کتاب راهنما» على الخصوص طالب علمان نوآموز را،
با آداب تحصیل و بایست‏ها و شایست‏هاى آن آشنا سازد.
عالمان و آموزگاران بزرگ تمدّن اسلامى، با همین هدف، از دیرباز، کتاب‏ها و
رساله‏هاى خرد و کلان فراوان نوشته‏اند و کوشیده‏اند تا آداب تعلیم و تعلّم دینى را
در آنها توضیح دهند. گوناگونى و فراوانى این نوشته‏ها چندان است که بازشناسى آنها
خود نیازمند تدوین یک کتابشناسى تفصیلى فربه و سترگ مى‏باشد.
در این میانه، چند کتاب و چند رساله ـ خصوصاً در حوزه‏هاى فرهنگى منطقه‏ى

ما ـ رواج و تداول بیشترى داشته است؛ از کتاب‏ها، در حوزه‏ى تشیّع، مُنیة المُرید فى
أدَبِ المُفید و المُستفید، نوشته‏ى شیخ زین الدین بن علىّ عاملى (911 ـ 965 ه
.ق.) است، و از رساله‏ها، وجیزه‏ى موسوم به آداب المتعلّمین که معمولاً به خواجه
نصیرالدّین طوسى (597 ـ 672 ه .ق.) معروف به «استاذ البشر» ـ قدّس اللّه سرّه
القدّوسى ـ نسبت داده مى‏شود.
رساله‏ى آداب المتعلّمین سده‏هاست که در فضاهاى علمى و تعلیمى شیعه روایى
و تداول داشته و به ویژه اندراج آن در مجموعه‏ى درسى موسوم به جامع المقدّمات
ـ که از درسنامه‏هاى حوزوى محسوب است ـ بر این رواج افزوده. معمولاً هم
بى‏تشکیک و تردید نویسنده‏ى آن را خواجه نصیر الدین طوسى ـ روّح اللّه روحه
العزیز ـ مى‏دانسته و آداب المتعلّمین را به نام او باز مى‏خوانده‏اند.
در سده‏ى اخیر بعض محقّقان در انتساب آداب المتعلّمین به خواجه‏ى طوسى قدس‏سره
تشکیک یا انکار آوردند.
یکى از کسانى که در انتساب آداب المتعلّمین به استاذ البشر تشکیک نمود،
شادروان استاد محمّد تقى دانش‏پژوه، نسخه‏شناس و فهرست‏نگار و متن‏پژوه بزرگ
روزگار ما، بود. چنان که در خاطر است آن فقید را در این باب مقالتى در مجلّه‏ى
راهنماى کتاب باشد[7]. همو بود که معلوم داشت آداب المتعلّمین، نگاشته‏اى است بر
بنیاد تعلیم المتعلّم از تألیفات برهان الدین زرنوجى حنفى (درگذشته پس از
593 ه .ق.).
شخص دیگر، دانشمند فرزانه‏ى سپاهانى، شادروان استاد محمّد صدر هاشمى،
است. من خود نوشتار او را ندیده‏ام لیک چنان که مرحوم استاد بدرالدین کتابى
خاطرنشان فرموده، وى در شماره‏ى نوزدهم نشریّه‏ى اداره‏ى فرهنگ استان دهم،
مقاله‏اى درباره‏ى مؤلّف آداب المتعلّمین نگاشته»[8]. به گزارش شادروان استاد
بدرالدین کتابى، مرحوم صدر هاشمى حدس زده بود... که مؤلّف آن [= آداب
المتعلّمین]، شخصى موسوم به محمود آبه و سال تألیف آن 745 هجرى بوده
است.»[9]
مرحوم کتابى مى‏گوید:
این استنباط استاد ظاهراً متّکى به یک نسخه‏ى خطّى قدیمى بود که در
اختیار ایشان قرار داشت. بنده نیز نسخه‏ى مذکور را خدمت ایشان
زیارت کردم و به نظرم چنین رسید که محمود آبه کاتب آن است، نه
مؤلّف. به علاوه، همان طور که خود آن شادروان مرقوم فرموده بودند،
رساله‏ى خطّى مذکور با رساله‏ى معروف آداب المتعلّمین تفاوت‏هایى
داشت و گویا یک نفر ـ که شاید همان محمود آبه باشد ـ رساله‏ى
منسوب به خواجه‏ى طوسى را مختصر کرده و گاهى هم مطالبى بدان
افزوده است. اما به هر حال، از این نسخه به خوبى معلوم مى‏شود که
تألیف آداب المتعلّمین نمى‏تواند مربوط به بعد از سال 745 هجرى باشد.[10]
شخص دیگر، همین دانشمند اخیر الذکر، یعنى مرحوم استاد بدرالدین کتابى
است که از فرهنگیان و فرهیختگان نامى شهر ما و در میان مردم اصفهان به فضل و
فضیلت معروف است. او که ترجمه‏اى هم از آداب المتعلّمین فراهم و منتشر کرده
بود، طىّ مقالتى به نام ملاحظاتى درباره‏ى رساله‏ى آداب المتعلّمین و مؤلّف آن[11]
تشکیک خویش را مجال طرح داده است.
نگارنده‏ى این سطور، پس از ملاحظه‏ى آراى مرحومان دانش‏پژوه و صدر
هاشمى و کتابى ـ رضوان اللّه علیهم أجمعین ـ در مشکوک الانتساب بودن آداب
المتعلّمینهیچ تردیدى نداشت و دیگر آن وجیزه را ریخته‏ى قلم حضرت خواجه ـ
أعلى اللّه مقامه ـ نمى‏پنداشت، تا آن که طبع محقَّق آداب المتعلّمین به اهتمام استاذنا
العلاّمه و شیخنا فى الاجازه، آیه‏اللّه سیّد محمد رضا حسینى جلالى ـ دام ظلّه الوارف
ـ انتشار یافت[12]و بر صفحه‏ى عنوان آن نام خواجه‏ى طوسى ـ قدّس اللّه سرّه
القدّوسى ـ مرتسم بود.
این تصحیح شریف و تحقیق منیف[13]که بى‏تردید از نمونه‏هاى ممتاز احیاى
میراث گذشتگان و سرمشقى از براى سالکان این طریق است، آراسته به حواشى و
توضیحات و تدقیقات نفیس استاد جلالى بود که آداب المتعلّمین را از همیشه
خواندنى‏تر مى‏نمود.
پس، از دو جهت آن را در مطالعه گرفتم و با این متن عهدى تازه کردم:
یکى، کسب فیض از تعلیقات و ایضاحات سودبخش محقّق.
دیگرى، تأمّلى دوباره در چون و چند انتساب آن به خواجه قدس‏سره. خاصّه از این
روى که على رغم اشتهار نسبت آن به خواجه‏ى طوسى ـ به قول مرحوم کتابى ـ «هیچ
کسى، مدرک مُثبِتى بر صحّت انتساب آن به خواجه، نشان نداده است.»[14]
از مقدّمه‏ى استاد جلالى ـ أدام اللّه اجلاله ـ پیداست که ایشان از نظر مرحوم
دانش‏پژوه مستحضر بوده‏اند[15]ولى آن را نپسندیده‏اند، به ویژه از آن روى که این
کتاب در جمیع دستنوشت‏ها و چاپ‏ها و نگارش‏هایى که پیرامون آن پدید آمده
است، به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده شده،[16]و کاملاً نیز مطابق با تألیف
زرنوجى حنفى نیست[17].
هویداست این هر دو نکته مناقشه‏برانگیز است؛ زیرا:
اولاً تمام دستنوشت‏ها و اسنادى که آداب المتعلّمین را تألیف خواجه دانسته‏اند
متأخّر هستند و هیچ نسخه‏ى خطّى یا سند قریب به عصر خود او در دست نیست که
انتساب آداب المتعلّمین را به خواجه تأیید و تأکید کند.
ثانیاً، ـ چنان که خود استاد جلالى نیز قایل شده‏اند[18]ـ مى‏توان گفت: آداب
المتعلّمیناقتباسى است آزاد و مقرون به دخل و تصرّف از تعلیم المتعلّم زرنوجى، و
لازم نیست آداب المتعلّمین عین تعلیم المتعلّم باشد تا انتساب آن به خواجه منتفى
گردد؛ بلکه به شرحى که خواهیم آورد، نحوه‏ى اقتباس آن از تعلیم المتعلّم خود
مى‏تواند مؤیّد عدم انتساب آن به خواجه گردد.
ظاهراً، از شیوه‏هاى گوناگون توثیق متن یک کتاب، شیوه‏ى بررسى قراین و
شواهد درونى متن و میزان سازگارى آنها با دیگر آثار پدیدآورنده[19]، در مورد
آداب المتعلّمین و مسأله‏ى انتساب آن به خواجه‏ى طوسى قدس‏سره، کارآمدتر باشد.
به نظر راقم این سطور، حواشى سودمند و ایضاحات ژرفنگرانه‏ى خود استاد
جلالى در تصحیح نفیس آداب المتعلّمین، در تقویت و تأیید عدم انتساب کتاب به
خواجه یاریگر است:
در اوایل آداب المتعلّمین، آن جا که نویسنده از دانش‏هاى گوناگون سخن داشته
و انواع وجوب عینى و کفایى در طلب علم را بیان کرده است، نوشته:
«... و علم النجوم بمنزلة المرض، فتعلّمه حرام؛ لانّه یضرّ و لاینفع، الاّ
قدر ما یعرف به القبلة، و أوقات الصلاة و غیر ذلک، فانّه لیس بحرام.»
(ص 61)[20]
... و دانش نجوم به منزله‏ى بیمارى است، و آموختن آن حرام است،
زیرا زیان مى‏رساند و سودى ندارد؛ مگر آن اندازه که شناخت قبله و
اوقات نماز و غیر آن منوط بدان مى‏باشد؛ که این اندازه از نجوم
حرام نیست.
چنان که پیداست تراوش چنین مطلبى ـ خواه به انشاء و خواه به انشاد ـ از خامه‏ى
اخترشناس نامدارى چون خواجه‏ى طوسى قدس‏سره به غایت بعید است.

 
ظاهراً علاّمه جلالى ـ دام علاه ـ خود متوجّه پریشانى محتوایى سخن نویسنده
شده، و از همین رو شرح مفیدى در باب پرسمان دانش نجوم، و زیان و حرمت آن
در هامش نوشته‏اند که حاصل آن به فارسى از این قرار است:
گاه شناخت ستارگان و اعداد و حرکات و مواقع و اوقات آنها را «علم
نجوم» مى‏نامند؛ که درین صورت، «علم نجوم» یکى از معارف متداول
و عمومى بشر است، ولى براى طالب علم دین سودى ندارد؛ نه در
زندگانى طالب علم دین اثرى مى‏گذارد و نه بر معرفت آن فایده‏ى
خاصى مترتّب است؛ از این رو، تلاش براى آموختن آن به طالب علم
دین زیان مى‏رساند؛ زیرا وقت او را هدر مى‏کند و او را از تحصیل
آنچه ضرورى است، یا در زندگانى علمى‏اش اهمیّت و نفع و اثر
بیشترى دارد باز مى‏دارد. معناى قول ماتن که مى‏گوید: «یضرّ و لاینفع»
(یعنى: زیان مى‏رساند و سودى ندارد)، همین است.
بنابر این، استثنا در عبارت «الاّ قدر ما یعرف...» (تا به آخر)، استثناى
متّصل است؛ اما باید گفت مادام که این علم به اداى واجبات ضررى
نزند، و فراگیرنده را از آموختن یا انجام دادن آنچه بر او واجب
مى‏باشد، باز ندارد، نمى‏توان آن را از نظر شرع حرام شمرد.
گاه نیز مراد از «علم نجوم»، عقاید و پندارهاى کسانى است که معتقد
بودند ستارگان و اختران، به طور مستقل و نه در راستاى اراده‏ى الهى،
بر سرنوشت و عواقب امور آدمیان تأثیر مى‏گذارند. این عقاید و
پندارها ـ چنان که پیداست ـ شرک‏آلود و کفرآمیزاند، و لذا محکوم به
حرمت مى‏باشند؛ به باور طالب علم لطمه مى‏زنند و نفعى علمى و
عملى براى او ندارند؛ تنها به رواج خرافات و پندارهاى باطل دامن
مى‏زنند.
بنابر این معنا، باید استثنا را منقطع بگیریم [زیرا تعیین قبله و اوقات
عبادات و... ربطى به این معناى علم نجوم ندارد و در حوزه‏ى معناى
نخست است]».
این توضیح از جهت توجّه به پیشینه‏ى تلقّى‏ها از دانش نجوم و صناعت تنجیم
کاملاً درخور عنایت و متین است؛ و ـ به گمان نگارنده ـ همین توضیح نشان مى‏دهد
که چه اندازه آن عبارات از مشرب خواجه ـ روّح اللّه روحه ـ دور مى‏باشد:
اگر استثنا متّصل باشد و لذا هم صدر و هم ذیل عبارت را ناظر به دانش
اخترشناسى بگیریم ـ که همین هم با سیاق متن سازگارتر است ـ باید قایل شویم که
خواجه به تحریم تعلّم این دانش ـ جز در مواضع کاربرد عبادى آن ـ دست یازیده
است، و این نه تنها با پایگاه و ژرف‏کاوى خود او در این دانش نمى‏سازد، مستلزم
نهایت بى‏اطلاعى از علم فقه هم هست!
اگر هم استثنا منقطع باشد، و صدر عبارت (که از حرمت و زیان نجوم سخن
مى‏گوید) به پیشگویى‏ها و احکام خرافى اهل تنجیم ناظر باشد، و ذیل آن به دانش
اخترشناسى، باز انتساب آن به قلم خواجه خالى از اشکال نخواهد بود؛ زیرا عنایت
او به دانش اخترشناسى بسى بیش از آن است که آن را در حدّ فواید فقهى و
عبادى‏اش به رسمیّت بشناسد و مطرح کند، و از هزار و یک گونه سود
هستى‏شناسانه‏ى آن غفلت نماید.
افزون بر آن، در استثناى منقطع هم نوعى مناسبت ملحوظ است[21]، و از روح بلند
و نظر ژرف خواجه بس دور مى‏نماید که خرافات کاهنانه و قصّه‏پردازى‏هاى اهل
تنجیم را با دانش اخترشناسى ـ که تعلّم بهره‏اى از آن به اقتضاى شریعت هم واجب
کفایى است ـ همدوش و همعنان سازد.

 
باز افزون بر این، چه لزومى داشته است اگر مراد جدا کردن اخترشناسى علمى از
خرافات اهل تنجیم بوده، این انفصال با استثناى منقطع و چنین جمله‏ى پیچیده‏ى
لغزگونه‏اى بیان شود که تازه نوآموزان مخاطب کتاب را به اشتباه بیفکند؟!... این گونه
«لغزنویسى» در کتاب راهنما و درسنامه، از شیوه‏ى خواجه‏ى طوسى قدس‏سره حقیقتاً دور
است.
عدم تناسب مطلب مذکور با مشرب خواجه مورد توجّه مرحوم استاد بدرالدّین
کتابى نیز قرار گرفته بوده است و از این رو وى نوشته:
... از محقّق طوسى منجّم دانشمند و بناکننده‏ى رصدخانه‏ى مراغه و
مؤلّف کتاب‏هاى زبدة الهیئة و سى فصل در تقویم و بیست باب در
معرفت استرلاب[22]و زیج ایلخانى، بسیار دور است علم نجوم را حرام
بداند.[23]
باز تأکید مى‏کنم مسأله‏ى دور بودن سبک نگارش خواجه را نیز از چنان
احتمالات و محاملى در توجیه عبارات پیشگفته، نباید سهل گرفت.
عدم اتقان در پردازش عبارات و سیاق نگارش آداب المتعلّمین، نمودهایى دارد
که آن را به جد از مجموعه‏ى آثار خواجه‏ى طوسى دور مى‏دارد.
نویسنده‏ى آداب المتعلّمین درباره‏ى شفقت معلّم مى‏نویسد:
و ینبغى أن تکون همّة المعلّم أن یصیر المتعلّم فى قرنه عالماً. و یشفق
على تلامیذه... بحیث فاق علماء العالم. (ص 115)
چنان که دیده مى‏شود ـ و مصحّح محترم هم در هامش تصریح نموده‏اند ـ متن،
خالى از غموض نیست. مصحح محترم تذکر داده‏اند که این جمله‏ى مبهم در تعلیم
المتعلّمبرهان الدّین زرنوجى ـ که ظاهراً مبناى ساماندهى آداب المتعلّمین بوده ـ
نیامده ولى حکایتى از پدر دو تن از عالمان به نام آمده است، بدین مضمون که پدر
تدریس به بیگانگان را بر تدریس بر دو پسر خود مقدّم مى‏داشت و به برکت شفقتى
که نسبت به بیگانگان به خرج مى‏داد «فاق ابناه أکثر فقهاء أهل الأرض فى ذلک العصر
فى الفقه»؛ یعنى دو پسرش در آن روزگار در علم فقه از بیشتر فقیهان پیش افتادند.
(نگر: همان ص، هامش)
به نظر مى‏رسد منظور علامه جلالى ـ دام علاه ـ از نقطه‏چین گذاشتن در متن، و
نقل «فاق أبناه أکثر فقهاء أهل الأرض» زرنوجى در هامش، آن بوده است که مختصر
سازنده‏ى کتاب زرنوجى و مدوّن آداب المتعلّمین، بخشى از عبارت او را فرو
انداخته و بخشى دیگر را نقل کرده است.
به هر روى، از مقایسه‏ى متن و عبارت زرنوجى چنین چیزى مستفاد مى‏شود و به
نظر مى‏رسد مختصر سازنده‏ى کتاب او که آداب المتعلّمین را بدین ترتیب پرداخته
است، یا به سبب شتابکارى، یا به سبب قلّت بضاعت و ضعف تشخیص، سرودست
سخن او را شکسته و عبارت ناروشن متن آداب المتعلّمین را پدید آورده است.
هر چه باشد، چنین اهمالى از خواجه‏ى طوسى بسیار بعید به نظر مى‏رسد.
خواجه‏اى که خود بخشى از فعالیت‏هاى قلمى‏اش، مصروف تحریر و تهذیب و تا
حدودى ـ به تعبیر امروز ـ «ویراستارى» آثار متقدّمان مى‏شده است، آیا خود این
گونه بى‏مبالات و ناپیراسته قلم مى‏زند؟
نویسنده‏ى آداب المتعلّمین، در اوایل فصل نهم، به کتابت تشویق مى‏کند و به
طالب علم سفارش مى‏نماید:
أن یکون معه ـ فى کلّ وقت ـ محبرةٌ، حتّى یکتب ما یسمع من الفوائد

 
یعنى: همواره با خود دوات داشته باشد تا فوایدى را که مى‏شنود
بنویسد.(ص 121)
و در این باب به گفته‏اى از پیشینیان استناد مى‏کند که گفته‏اند:
«ما حفظ فرّ و ما کتب قرّ» (ص 122)؛
یعنى: آنچه به خاطر سپرده شود، مى‏گریزد، و آنچه نوشته آید،
مى‏پاید).
لیک به یک باره عنان بر تافته مى‏نویسد:
و قیل: العلم ما یؤخذ من أفواه الرجال؛ لأنّهم یحفظون أحسن ما
یسمعون، و یقولون أحسن ما یحفظون...»(صص 122 و 123)؛
یعنى: و گفته‏اند: دانش آن است که از دهان مردان فرا گرفته شود؛ زیرا
ایشان بهترین شنیده‏هاى خود را از بر مى‏کنند، و بهترین از برکرده‏هاى
خود را به زبان مى‏آورند....
تا این جا ماتن بر کتابت تأکید مى‏کرد و از فرّارى محفوظات دم مى‏زد، ولى به
یک باره و بدین گونه حفظ را برتر مى‏شناسد!
علاّمه جلالى که متوجّه عنان تافتن به ناگاه ماتن شده‏اند، در هامش، حاشیه‏اى
مرقوم فرموده‏اند، بدین مضمون:
تصوّر مى‏کنم مؤلّف، این سخن پیشینیان را که گفته‏اند: العلم ما یؤخذ
من أفواه الرجال، به عنوان اعتراض مفروض بر آنچه درباره‏ى لزوم
کتابت گفته است، نقل نموده، و سپس به پاسخ‏گویى و تعلیل پرداخته
است که منظور پیشینیان از این جمله، توجه دادن به افضلیّت منتخباتى
بوده است که عالمان از مسموعات و محفوظات خود بر زبان
مى‏آورند، و این با لزوم کتابت منافاتى ندارد. (نگر: همان ص، هامش)

 
مى‏گویم:
حتّى اگر منظور ماتن هم این بوده باشد ـ چه، علاّمه‏ى جلالى هم با تردید به
توضیح مراد او پرداخته‏اند ـ باز مى‏توان گفت: این شیوه‏ى ناهمپیوند و شکسته بسته‏ى
بیان، نشانه‏ى خام‏دستى ماتن در نگارش و ضعف تألیف است؛ و این، به هیچ روى، با
قلم استوار و بیان موى‏شکاف حق‏گزار خواجه‏ى طوسى ـ رفع اللّه درجته ـ قابل
سنجش نیست.
بیان شارح اشارات و نویسنده‏ى اخلاق ناصرى و مصنّف تجرید الاعتقاد و معیار
الأشعار، با آن همه موى‏شکافى و میناگرى و نکته‏سنجى و دانش‏گسترى، با این گونه
عبارات مضطرب و سست‏پیوند آداب المتعلّمین نسبتى ندارد.
* * *
فى الجمله، پاره‏اى مطالب در رساله‏ى آداب المتعلّمین دیده مى‏شود که با
اسلوب قلم‏فرسایى و منهج نگارش و روش تفکّر و منش خواجه‏ى طوسى چندان
سازگار نمى‏افتد، و چون خواجه نصیر الدین ـ روّح اللّه روحه ـ از ارکان فرهنگى
طایفه‏ى امامیه ـ أعلى اللّه کلمتها ـ محسوب است، دریغ است نوشتارى
مشکوک الانتساب، خاصّه در آداب و اخلاق ـ که آن جناب خود از چکادنشینان
شاخه‏هاى نظرى و عملى آن است[24]ـ به نام نامى او باز خوانده شود، حال آن که به

احتمال قوى ریخته‏ى قلم استوار او نیست[25]؛ واللّه ـ سبحانه و تعالى ـ أعلم، و علمه
أتمّ و أحکم.
***

 


________________________________________
[1]. دانش‏آموخته‏ى حوزه‏ى علمیّه و نویسنده و پژوهشگر.
[2]. منظور، آیه‏ى نخست از سوره‏ى «علق» است ـ که سوره‏ى «اقرأ» نیز خوانده شده ـ و گفته‏اند: «اول از قرآن که آمد این آیات بود ـ الى قوله: ما لم‏یعلم» روض الجنان، تصحیح یاحقّى و ناصح، چ 2، ج 20، ص 334.
[3]. حدیث نبوى است: «طلب العلم فریضة على کلّ مسلم» منیة المرید، تحقیق: رضا المختارى، ط.3، ص 99؛ در برخى نقل‏ها عبارت «و مسلمة» هم در ادامه‏ى حدیث هست (نگر: کتاب آداب المتعلّمین، تحقیق: الحسینى الجلالى، ط. 1، ص 57؛ متن و حاشیه)؛ هرچند نبودِ «و مسلمة» هم لزوماً این طلب را منحصر به مرد مسلمان نمى‏سازد.
[4]. حدیث نبوى است: «قلیل العلم خیر من کثیر العبادة» منیة المرید، ص 105.
[5]. حدیث امام باقر علیه‏السلام است: «عالم ینتفع بعلمه أفضل من سبعین ألف عابد» منیة المرید، ص 111.
[6]. حدیث علوى است: «قیمة کلّ امرء ما یعلمه» منیة المرید، ص 110.
[7]. متأسفانه هم‏اکنون نه مرا به راهنماى کتاب دسترسى هست و نه به احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى، تألیف سودبخش شادروان استاذ سید محمد تقى مدرس رضوى ـ رضوان اللّه علیه ـ که گمان دارم آن مرحوم نیز در این باره گزارشى آورده باشد.
[8]. مجموعه مقالات بدرالدین کتابى، چ 1، انتشارات نوین، پاییز 1368 ش، ص 201، هامش.
[9]. همان، صص 201 و 202، هامش.
[10]. همان، ص 202، هامش.
[11]. همان، صص 199 ـ 203.
[12]. آداب المتعلّمین، الخواجة المحقّق نصیر الدین الطوسى قده، تحقیق و توثیق: السید محمد رضا الحسینى الجلالى، ط 1، شیراز، انتشارات کتابخانه‏ى مدرسه‏ى علمیّه‏ى امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ، 1416 ه . ق.
چاپ دوم این تحقیق از سوى مؤسسه‏ى «بضعة المختار صلى‏الله‏علیه‏و‏آله» در قم انتشار یافته است که چون نسخه‏اى از آن در اختیار ندارم از ارایه‏ى مشخصات دقیق کتابشناختى‏اش معذورم.
[13]. این تصحیح برنده‏ى جایزه‏ى نخست از مسابقه‏ى بزرگ تصحیح متون به سال 1415 ه . ق. نیز بوده است.
[14]. مجموعه مقالات بدرالدین کتابى، صص 200 و 201.
[15]. آداب المتعلّمین، ط. پیشگفته، ص 20.
[16]. همان.
[17]. همان، ص 21.
[18]. همان.
[19]. آنچه علامه سید محمد حسین حسینى جلالى در فهرس تراث اهل البیت علیهم‏السلام بیروت، ط 20، 1418 ه .ق.، ج 1، ص 32 به عنوان «الطریقة الریاضیّة» یاد کرده‏اند، یکى از مظاهر همین شیوه مى‏باشد.
[20]. این شماره‏ى صفحات ناظر به همان طبع پیشگفته از آداب المتعلّمین است.
[21]. نگر: جامع الدروس العربیّة، مصطفى الغلایینى، 3 / 134 و 135.
[22]. در اصل مقاله‏ى مرحوم کتابى «استرلاب» آمده است؛ و البته این هم یکى از شیوه‏هاى املایى این واژه‏ى معرّب یونانى الأصل به شمار است.
[23]. مجموعه مقالات بدرالدین کتابى، ص 201.
[24]. مقام خواجه در اخلاق ناصرى از نگارش‏هایى چون اخلاق ناصرى وأوصاف الاشراف ـ و نیز، تا حدودى: اخلاق محتشمى ـ هویداست.
در اخلاق عملى نیز همین بس که بزرگ‏مردى چون علاّمه‏ى حلّى ـ رفع اللّه درجته ـ او را شریف‏خوى‏ترین مردمانى که دیده است، بشمارد.
[25]. چون سخن از هنجارنامه‏هاى اخلاق طلبگى و آیین‏نامه‏هاى اخلاقى دانش‏اندوزى است، روایت سخن را به ثنا خواندن بر کنش اخلاقى و عالمانه‏ى استاد سید محمد رضا حسینى جلالى ـ دام اجلاله ـ ختم کنم که وقتى از این رأى و تردید و تشکیک نگارنده در باب انتساب آداب المتعلّمین به خواجه‏ى طوسى قدس‏سره، باخبر شدند، بر خلاف کثیرى از ابناى زمانه که در برابر هر گونه انتقاد یا اختلاف نظر، پرخاشگر و نابردباراند و منتقدان را استخفاف مى‏کنند و خوار مى‏شمارند ـ ایشان راقم را به توضیح و تدوین انتقاد خود دل داده، تشویق نمودند و حتّى نسخه‏ى ملکى‏شان از تعلیم المتعلّم زرنوجى را ـ بى آن که من خود طلبیده باشم ـ مدّتى مدید به امانت به اصفهان فرستادند تا در صورت لزوم مورد استفاده و استناد من واقع شود.
خداوند پاداشى را که به عالمان متخلّق و عامل وعده فرموده است به ایشان ارزانى داراد و هیچ یک از ما را از این خوى‏هاى والا بى‏بهره نگذاراد ـ بمنّه و کرمه.
 

تبلیغات