آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


مولانا جلال الدین محمد بلخى مرد اوّل عرفانِ ذوقى و عملى ایران است که تنها به (تصوف بحثى) و علمى بسنده نکرد و در پى مکتبى خاص چون سهروردیه و کبرویه و نظایر آن نبود. تعلیماتش چه در عرصه مثنوى و چه در فضاى پاک و شفّاف غزل, مبتنى بر عرفان محض و سره, تهى از هر نوع پیرایه و آرایه و به دور از سنتِ معمول چله نشینى ریاضت کشى و ترک دنیا و تکلّفاتى از این دست است. در حقیقت لبِ عرفان است; بى آنکه تشریفات خانقاهى و خانقاه نشینى آن را از پویایى باز داشته باشد. غزل هاى عرفانى مولانا نمود از صمیمى ترین و ساده ترین وسیله ارتباط با ذاتِ حق و شناختِ راه درست و میان بُر براى وصول به کمال است.
چکیده افکار عرفانى مولانا در غزل هاى اوست که با مرور آن انسان مواجه مى شود با شور و شعف مردى که دیگر خود نیست, خودى به جا نمانده محور در ذات و صفات پروردگار است. غزلِ عرفانى از حکیم سنایى شروع شد و شیخ فریدالدین عطار راه شعر عارفانه را براى دیگران هموار کرد; آنگاه به دستِ دو ابَرمرد شعر عرفانى حضرت مولانا و لسان الغیب حافظ رسید. آن دو هر کدام با شیوه خاصِّ خود غزل عرفانى را به کمال رساندند.
غزل مولانا لُبّ عرفان با سادگى و روانى و صراحتِ گفتار است. نمونه والاى شیفتگى و عشق به معبود و اوج از خود رستن و به حق پیوستن است. امّا غزلِ حافظ, عشق در پرده است; صراحتِ بیان را از بیم اغیار خوش ندارد; به هنر کذایى و دوپهلو سخن گفتن روى مى آورد. هرچند که حافظ از آبشخور عرفان آب برمى دارد که بنوشد و بنوشاند, امّا غزل در دست حافظ تنها بیان عارفانه نیست بلکه بیان ناروایى ها هست; شرح ستم و زورگویى ها هم هست; به مردم و اجتماع چشم مى دوزد و هیچ چیز از مقابل چشم قوى و ذهن و زبانش پنهان نمى ماند.
از میان محققان و مولوى شناسان خارجى رینولد نیکُلسون با روش عالمانه بیش از همه پى جوى شناخت مولانا شد. با دیدى انتقادى, مثنوى معنوى را تصحیح و چاپ کرد و به زبان انگلیسى برگرداند, و نیز شرحى بر مثنوى نوشت.
مولوى شناس برجسته ایران, مرحوم استاد بدیع الزمان فروزانفر ـ ره ـ با مطالعه عمیق و موشکافانه سالیان متمادى از عمر خود را مصروف بررسى و مداقه در آثار مولانا کرد.
این فقید از ذهنى وقّاد و هوشى سرشار و حافظه قوى برخوردار بود و با توغّل در دریاى فکر عارفانه مولانا, تمامى آثار این شاعر عارف را در مطالعه گرفت. براى شناخت و پى بردن به (تصوف علمى) او علاوه بر مرور و مطالعه آثار عارفان بزرگ ایرانى و غیر آن, هرچه درباره این شاعر عارف نوشته بودند تا آنجا که به دست مى آمد از نظر گذراند:
نتیجه این پى جویى و تلاش بى وقفه, آثارى شد که گذشت زمان گرد فراموشى بر آنها نمى نشاند و با توفیق و استعانت از پیشگاه حق درى به باغ باصفاى (تصوف) مولانا گشود.1
ـ نخست شرح کامل و جامعى در سال 1315 شمسى از مولانا تدارک دید; با عنوان رساله در تحقیق احوال و زندگانى مولانا جلال الدین محمّد که جوازى شد براى حضور آن دانشى مرد به دانشگاه تهران.
ـ مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى, دانشگاه تهران 1333.
ـ احادیث مثنوى, دانشگاه تهران 1334.
ـ تصحیح کتابِ فیه مافیه. از گفتار مولانا جلال الدین محمد, دانشگاه تهران 1330.
ـ شرح مثنوى شریف در سه مجلد مشتمل بر شرح و توضیح و تفسیر ابیات دفتر اول مثنوى (از 1 الى 3012) دانشگاه تهران 1346ـ 1348.
ـ کلیّات شمس یا دیوان کبیر, دانشگاه تهران, 10 مجلّد, 1336ـ1346.
با توجه به نایابى (دیوان کبیر) چاپ دانشگاه تجدید چاپ آن ضرورى بوده و خدمتى به فرهنگ این سرزمین است. بنا به گفته ناشر: (…مجلدات مشابه پیشین, مملو از اشتباهات فاحش موضوعى و صدها غلط چاپى به ویژه در بخش رباعیّات است که در چاپ حاضر در رفع آنها اهتمام وافى به عمل آمده است; به طورى که بتوان ادّعا کرد که از این حیث کم نظیر است).2
ضمن آرزوى توفیق براى ناشر محترم, اینکه نسخه حاضر را مصون از اشتباه و غلط بدانیم, ادعایى بیش نیست; چه متجاوز از 36000 بیت شعر اعم از غزل فارسى و عربى, قصائد, ملمّعات و ترجیحات غیر از رباعیات,3 آن هم بى حضور مصحح یا شخص مطّلعى که در تصحیح نمونه هاى چاپى نظارت داشته باشد و سرعت کار توأم با عدم دقت براى آماده شدن کتاب براى بازار فروش; بى غلط از کار درنمى آید.
متأسفانه براى ارزیابى این نسخه, دیوان کبیر چاپ خوب و قابل اعتماد دانشگاه در دسترس نبود, اما تعدادى از غزل هاى نسخه مزبور با همان غزل ها از یکى دو کتاب4 معتبر و مستند برگرفته از دیوان کبیر چاپ دانشگاه تهران مقایسه شد; موارد اختلاف, تسامح و عدم دقت چاپ مشخص شد که به نظر خواهد رسید.
ص203:
گاهى به جوى دوست چو آبِ روان خوشیم
گاهى چو آب حبس شدم در سبوى دوست

که به جاى (خوشیم) (خوشم) مناسب است. این مطلب را به قرینه (حبس شدم) نیز مى توان دریافت.
ص322:
هرکى او گرم شد اینجا نشود غره کس
اگرش سرد مزاجان همه در زر گیرند
به جاى (هرکى) (هرکه) مناسب است.
ص499:
میا به پیش ز درش ببین که مى ترسم
ز شعلها که بسوزى ز سوز اسرارش
به جاى (درش), (دورش) باید باشد, مفهوم شعر نیز گویاى آن است.
برآ به کوه و بگو هرکجا خفته دلیست
صلاى بینش و دانش ز بخت بیدارش
به جاى (بینش دانش), (دانش و بینش) باید باشد; ضرورتاً بینش از دانش برمى خیزد.
که نور من شَرَحُ الله صدرَهُ شمعیست
که در کون نگنجد فروغ انوارش
واضح است که به جاى (شَرَحُ), (شَرَحَ) باید باشد. (قرآن کریم سوره 29 آیه 22)
ص519:
شعله نور آن قمر مى زد از شکاف در
بر دل و چشم ره گذر از بر نیک نام دل
به جاى (از بر نیک نام دل), (از پى ننگ و نامِ دل) مناسبت دارد.
ص555:
جوابم داد دل کان مَه چو جفت و طاق مى بازد
چو ترسا جفت گویم گر ز جفت و فرد مى دانم
مصرع دوم باید بدین گونه اصلاح شود: (چو ترسا جفت مى گویم که جفت از فرد مى دانم).
ص768:
آن کیست خداى کزین دام خامشان
ما را همى کشد بسوى خود کشان کشان
مصرع اوّل بدین گونه باید اصلاح شود: (آن کیست اى خداى درین بزم خامشان)
ص769:
بگرفته گوش ما و بسوزیده هوش ما
ساقى باهشانى و آرام بى هشان
به جاى (بسوزیده) (بشوریده) صحیح است.
بیت پنجم از همان غزل:
آب حیات نُزلِ شهیدان عشق تست
این تشنه کشتگان را ز آن نُزل مى چشان
در مصرع دوم به جاى (نُزل), (آب) درست است.
ص764:
گر اژدهاست برده عشقى است چون زمرّد
از برق این زمرّد هین رفع اژدها کن
(ى) در عشقى است زائد است. (عشق است) مناسب است.
ص910:
بتها تراشیدم بسى بهر فریب هرکسى
مست خلیلم من کنون سیر آمدم از آرزوى
در مصرع دوم (آرزوى) غلط و (آزرى) صحیح است; کلمه خلیل نیز با آزر تناسب دارد.
ص586:
چو بعد از مرگ خواهى آشتى کرد
همه عمر از غمت در امتحانم
در مصرع اوّل (از) زائد است; چو بعدِ مرگ…
ص864:
من بى خود و تو بى خود ما را کى برد خانه
من چند ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه
آنچه مشهور است و در بیشتر کتاب ها نقل شده است, مطلع این غزل چنین است:
من مست و تو دیوانه, ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه
بیت چهارم از همان غزل:
هر گوشه یکى مستى, دستى زبر دستى
و آن ساقى هر هستى با ساغر شاهانه
به جاى (دستى زبردستى), (دستى زده بر دستى) و به جاى (هر هستى) (سرمستى) مناسب.
بیت هشتم از همان غزل:
چون کشتى بى لنگر کژ مى شد و مَژ مى شد
وز حسرتِ او مرده صد عاقل و فرزانه
مصرع دوم این گونه مناسب است: (وز حسرتِ آن, مرده صد عاقلِ فرزانه)
بیت دهم از همان غزل:
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لبِ دریا نیمى همه دردانه
در مصرع دوم به جاى (نیمى), (باقى) مناسب است.
بیت یازدهم از همان غزل:
گفتم که رفیقى کن با من که منم خویشت
گفتا که بشناسم من خویش ز بیگانه
به جاى (منم خویشت), (منت خویشم) درست است.
ص805:
چیست که هر دمى چنین مى کشدم بسوى او
خبر نیّ و مشک نى, بوى وى است بوى او
مصرع اوّل بدین گونه مناسب است: (چیست که مى کشد چنین هر نفسم به سوى او).
بیت دهم از همان غزل:
اى مه و آفتابِ جان پرده درى مکن عیان
تا ز فلک فرو دَرَد پرده هفت توى او
مصرع دوم مربوط به بیت بعد مى شود و مصرع دوم این بیت چنین است: (جان پر و بال مى زند در طربِ سبوى او) و بیت یازدهم که در این نسخه نىآمده است, چنین است:
آتش آب مى شود, عقل خراب مى شود
تا ز فلک فرو دَرَد پرده هفت توى او
ص1054:
صنما چنان فتادم که به حشر برنخیزم
چو چنان قدح گرفتى سرمشک را گشادى
در مصرع دوم به جاى (چو چنان), (تو چو آن) درست است.
پى نوشت ها
1. براى آگاهى از فهرست کامل آثار و کتاب هاى مرحوم فروزانفر, ر.ک: یادبود آن استاد فقیه, مجله دانشکده ادبیّات و علوم انسانى دانشگاه تهران, ش1, س22 و نیز مقدمه کتاب مقالات و اشعار استاد بدیع الزمان فروزانفر, تألیف آقاى عنایت الله مجیدى, 1351.
2. یادداشت ناشر.
3. دکتر صفا, تاریخ ادبیات در ایران, ج3, بخش1, ص469.
4. گنج سخن تألیف دکتر ذبیح اللّه صفا, ج2, ص133ـ141; تاریخ ادبیات در ایران, ج3, بخش1, ص472ـ480.

تبلیغات