اشتباه محاسباتی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیتالله ملا محمدکاظم خراسانی (1255-1329ه.ق) معروف به آخوند خراسانی یکی از مراجع مهم سده اخیر حوزههای دینی به شمار میآید که به خاطر جایگاه علمی و نقش تعیینکنندهاش در نهضت مشروطیت، معروفیت و درخشش خاصی دارد. نقش مهم این مرجع دینی در نهضت مشروطیت مورداتفاق تمامی منابع وشخصیتهای درگیر در مشروطیت است.ازاین رو، بررسی مواضع سیاسی ایشان در طول دوران مشروطیت میتواند مارا به شناخت عمیقتری از مشروطیت ایران و جریانهای درگیر در آن و نیز اندیشه سیاسی این عالم شیعی رهنمون شود.
ورود این مرجع بزرگ در مسائل سیاسی ایران به سالهای قبل از مشروطیت بازمیگردد. پس از ترور و قتل ناصرالدین شاه اوضاع بدایران بدترشد. جانشین پیر ناصرالدین شاه، نه توان اداره کشور را داشت و نه چندان با مملکتداری آشنا بود.افزایش قرضه خارجی و کاهش توان اقتصادی-سیاسی کشور در مقابل بیگانگان و نیز تشدید فعالیت گروههای غربگرا و نیز انجمنهای مخفی و فرق ضاله بر وخامت اوضاع افزوده بود.از حدود 1317قمری باتوجه به رسیدن اخبار ناخوشایند ایران به نجف، مراجع دینی نگران شده و در پی چاره جویی برآمدند. جلسات متعددی بین مراجع نجف منعقد شد و آنها نگرانیهای خود را از اوضاع ایران با صدور اعلامیه وارسال نامه به علما و مسئولین منتقل میکردند. حمایت از شرکت اسلامیه، دفاع از میرزا حسن آشتیانی در مقابل حملات برخی از منورالفکران و شخصیتهای حکومتی، تکفیرعلی اصغرخان اتابک اعظم به جهت هموارکردن راه تسلط کفار بر ایران و به افلاس و ورشکستگی کشیدن کشور و نیز آزادگذاردن فعالیت «فرقه بابیه (خذلهم الله)»، صدور حکم خلع ید از مسیو نوزبلژیکی، حمایت از مهاجرین به حضرت عبدالعظیم (مهاجرت صغری)، بخشی ازاقدامات اصلاحی مراجع نجف برای بهبوداوضاع ایران بود. حضور علمای ایران در راس این جنبش اعتراضی، اطمینان مراجع نجف را به این حرکت که نهایتا معروف به نهضت مشروطیت شد، جلب کرد. علما به این نتیجه رسیده بودند که نظام سلطنتی و نحوی اداره کشور باید تحت ضابطهای قرار گیرد. با مطرح شدن عنوان مشروطیت و بحث تشکیل مجلس و گردآمدن نمایندگان مردم برای نظارت بر امور؛ این موضوع علیرغم چند و چون برخی از روحانیون مورداستقبال علما قرارگرفت. ظاهرا هم جای نگرانی نبود. روشنفکران در تعریف مشروطیت تاکید بر عدم ضدیت آن با شریعت مطهره کردند واظهار میداشتند مجلس شورا بر گرفته از همان اصل شورایی است که قرآن برآن تاکید کرده و پیامبراکرم(ص) به آن عمل میکردند. در چنین شرایطی وفاق ملی میتوانست کشور را از شرایط استبدادی به شرایط مشروطگی با هزینه کمتری منتقل کند.
با آغاز به کار مجلس شورای ملی و در جریان تدوین نظام نامه، اندک اندک اختلافات سر باز کرد و معلوم شد عدهای از نمایندگان درصدد مشروط کردن اسلام نیز هستند. مشی آخوندخراسانی درابتدای آشکارشدن اختلافات دعوت طرفین به آرامش و حفظ وحدت بود.آخوند و دیگر مراجع مشروطهخواه نجف استقرار مشروطه و محدود کردن استبداد قاجار را اولویت اصلی مبارزه در آن مرحله میدانستند.این در حالی بود که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری و تعداد بسیاری از علمای تهران و شهرستانها رفتهرفته نسبت به رفتار مشروطهخواهان و نیز مطالب روزنامههای منتشره در آن دوره حساس شده واحساس خطر میکردند.
اختلافات باتوجه به مبنایی بودن آن شدت گرفت. مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری در راستای حمایت از مشروطه و همراهی با دیگر علمای مشروطهخواه اصل دوم متمم قانون اساسی دائر بر نظارت پنج تن از علمای طراز اول بر مصوبات مجلس را پیشنهاد و مشروطهخواهان باانجام تغییراتی در پیشنهاداولیه شیخ هوشمندانه آن را تصویب کردند. به اعتراف اغلب منابع این کار فقط در راستای خلع سلاح شیخ و گرفتن بهانه از دست او پذیرفته شد و مشروطه خواهان هیچ گاه بنا نداشتند به آن اصل عمل کنند. کمااینکه در طول عمر مجلس شورای ملی به این اصل عمل نشد. تصویب این اصل عملا به ضرر شیخ تمام شد واعتراضات بعدی او بهانه جویی قلمداد گردید. آخوندخراسانی نیز بااطمینان خاطر تاکید میکرد با وجود چنین اصلی در قانون اساسی جای هیچ نگرانی وجود ندارد. تشدید اختلاف شیخ با مشروطهخواهان، با توجه به تبلیغات منفی و غیرواقعی آنها علیه شیخ و انعکاس وارونه مواضع شیخ در نزد مراجع نجف رفته رفته به ایجاد جدایی بین شیخ وآخوند خراسانی منجرشد. تمام تلاش شیخ نیز برای آگاه ساختن مراجع مشروطهخواه نجف از وضعیت ایران ناکام ماند و فریاد او دائر بر اینکه «من همان مشروطهای را میخواهم که آخوند خراسانی میخواهد» به جایی نرسید.
از مجموع مکتوبات واعلامیههای آخوند خراسانی و مراجع مشروطهخواه نجف میتوان پی بردکه از نظر آنها:
1- مبارزه بااستبداد قاجار واستقرار مشروطیت اولویت داشت؛ لذا باید از تمامی امکانات کشور در این جهت بهره برد.
2- با وجود ملت مسلمان و علما و نیز تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی نگرانی ازانحراف مشروطیت چندان موجه نیست.
3- مشروطیت در هر کشوری منطبق با دین وشریعت رسمی آن کشور است.
4- گروههای غیرمتدین در یک جامعه دینی وزن و جایگاه لازم برای به دست گرفتن امور و کنار گذاشتن احکام اسلام را ندارند.
5- خطراصلی برای حیات نهضت، دستگاه استبدادی قاجار و شخص محمدعلی شاه است؛ محمد علی شاه افسداست و دفع او واجب.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد مراجع نجف تحلیل و شناخت درستی ازاهداف وامکانات انجمنهای مخفی و گروههای افراطی نداشتند و در جریان امور نبودند واخبار دقیقی از ایران دریافت نمیکردند.آنان همچنین از تاثیر اقدامات گروههای افراطی در ایجاد بن بست سیاسی در کشورغفلت کرده و تمامی مشکلات را ناشی از محمدعلی شاه و برخی از علمای مخالف مشروطه میدانستند. در حالی که به اعتراف مجدالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ انحلال مجلس»، اگر محمدعلی شاه حماقت نکرده و مجلس را به توپ نمیبست، مردم خود در کمتر از یک ماه در مجلس را به علت ایجاد آشوب و وجود نمایندگان افراطی میبستند.
فضای عمومی در بین مشروطهخواهان نجف این بود که محمدعلی شاه ازاساس با مشروطه مخالف است واز تمام امکانات خود جهت از بین بردن مشروطیت استفاده میکند. اقدامات خلاف شرع و اغتشاشات کشور نیز کار طرفداران استبداد است که در لباس مشروطهخواهی دروغین سعی دارند مردم و علما را نسبت به مشروطیت بدبین کنند. چنین تحلیل ناقصی از اوضاع ایران و اقدامات افراطی غربگرایان، مراجع و محافل نجف رااز دیدن تمامی واقعیات جامعه ایرانی بازداشت؛ تاجایی که سیر حوداث مدتی بعد گریبان خود آنها را گرفت.
افراط مطبوعات و انجمنهای مخفی و برخی نمایندگان مجلس و تروریستهای قفقازی بهانه لازم را به محمدعلی شاه داد تا در اقدامی نابخردانه مجلس را تعطیل کند. علمای نجف به جای بررسی جامع این ماجرا که میتوانست ریشه استبداد را در ایران بخشکاند، همه تقصیرات را متوجه محمدعلی شاه کرده واز تقصیرات مشروطهخواهان افراطی حرفی به میان نیاوردند و شاید هم چیزی نشنیدند. ماموریت اصلی شاخه نجف انجمن مخفی به ریاست «سید اسدالله خرقانی» ماموریت داشت، از رسیدن اخبار واقعی ایران به مراجع نجف جلوگیری کند و بین علمای ایران و نجف اختلاف بیندازد. نامه مهم خرقانی به مستشارالدوله که در اسناد و خاطرات مستشارالدوله (صص219-223) چاپ شده، از عملیات حساب شده انجمنهای مخفی و عناصر افراطی در نجف پرده برمی دارد.
امااین تمامی ماجرا نبود. تهران در 1327قمری توسط قوای مشروطهخواه فتح شد. محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده و حاج شیخ فضلالله نوری در 13رجب همان سال در تهران به دارآویخته شد و به شهادت رسید. کمیتهای دوازده نفره از فاتحین که اغلب آنها عضو لژ فراماسونری بیداری بودند، زمام امور کشور را در دست گرفتند. اندکی بعد دعوای سابق مستبد و مشروطهخواه به دعوای اعتدالی وانقلابی بدل شد. سیدعبدالله بهبهانی که روزی تنها در مقابل آتش سربازان استبداد سینه سپر کرده بود، برای بازگشت از تبعید محمدعلیشاهی، درزمان حکومت مشروطهخواهان مشکل پیدا کرد و در میان ناراحتی آنها وارد تهران شد. او از سوی آخوند ماموریت داشت، هرچه زودتر مجلس شورای ملی را بازگشایی واصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند.اما قبل از انجام ماموریت، با نوزده گلوله در خانه خود و در مقابل چشم فرزندان واطرافیانش در خون خود غلتید و به شهادت رسید. حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، رهبر مشروطیت اصفهان نیز با شنیدن طرح ترور خود توسط اعضای حزب دموکرات «خائفا یترقب» راهی نجف شد تا آخوند رااز آنچه در ایران میگذرد، آگاه کند. اوضاع به هم ریخته ایران و جسارت مطبوعات واحزاب به شعائر دینی این بار به گوش مراجع نجف رسید و آنان در نامهای به ناصرالملک دردمندانه سرودند: « فکانت رجاء ثم صارت رزیته / لقد عظمت تلک الرزیا وجلت »(اول امید بود، ولی بعد آن امید تبدیل به مصیبت شد و این مصیبت بزرگ و بزرگتر شد).
منظور علمای نجف، تقی زاده و اعوان وانصار او بود: «ضدیت مسلکش با دین اسلام و سلامت مملکت و شوقش به اینکه همچنان که مملکت پاریس فیمابین ممالک نصاری بالغاء قیود و مذهب تنصر مسلم و معروف آفاق است، همین قسم ایران هم...از این به بعد همین مسلک ملعون لامذهبی و الغاء قیود و حدود اسلامیه را اختیار نماید.»
مراجع نجفتقیزاده را به مرض مهلک قانقاریا تشبیه کردند که تنها علاج آن در قدیم قطع عضو بود و خواستار اخراج او از کلیه امور و ازایران شدند.امید بستن به تقیزاده از اول اشتباه بود و درگیری مرحوم شیخفضلالله هم با همین طیف بود.
در اعلامیه دیگری علمای نجف اعلام کردند به واسطه اقدامات افراطیون «استبدادی اشنع از استبداد سابق» بر ایران حاکم شده است و میافزایند: «آن اداره استبدادیه که هر چه بود، باز لفظ دین مذهبی بر زبان داشت» به نقد اقدامات دین ستیزانه غربگرایان افراطی پرداخته واعلام میکنند: «مشروطیت و آزادی این مملکت جز بر اساس قویم مذهبی که ابدالدهر خلل ناپذیر است، غیرممکن و حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامی همان تکلیفی را که در هدم اساس استبداد ملعون سابق مقتضی بود، در هدم مقتضی و عشاق آزادی پاریس قبل از آن که تکلیف الله عزاسمه طور دیگراقتضاء کند، به سمت معشوق خود رهسپار و...»
علمای نجف در همین دوره طی حکمی، خواهان برخورد با روزنامههای شرق، ایران نو و... که بر علیه حجاب و قصاص مطالبی چاپ کرده بودند، شدند واعلام کردند: «هیات نظاری از عارفین به شرعیات و سیاسیات برای نظر در مطبوعات قبل از طبع هم چنانچه فعلا در ممالک عثمانی مرسوم است، مقرر و...»
در این مرحله ظاهرا آخوند خراسانی و علمای نجف، جریان غربگرا را افسد دانستند و برای کوتاه کردن دست آنها از امور ایران تلاش میکنند، تا شاید بتوانند ایران را از اسارت استبدادی جدید خلاص کنند. اما اشتباه محاسباتی آنها از قدرت و امکانات غربگرایان در دوره اول باعث شد، در مشروطه دوم نتوانند آنها را مهار کنند. احکام و اطلاعیههای مراجع نجف در ایران سانسور میشد. اعضای انجمن مخفی، گروه ترور، برای از سر راه برداشتن علما، به نجف اعزام میکنند. تحلیل افراطیون درباره علمای نجف در این دوره از زبان آیتالله ملا عبدالله مازندرانی این گونه بیان میشود: «از انجمن سری مذکور به شعبهای که در نجف اشرف دارند، رأی درآمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضراست... حالا که مطلب بالا گرفته مکاتیبی به غیراسباب عادیه به دست آمده که بر جانمان هم خائف و چه ابتلاها داریم.»
آیتالله مازندرانی طی نامهای، در پاسخ به حاجی محمدعلی بادامچی از مشروطهخواهان تبریز درباره حکم مربوط به تقیزاده به مسائل تکاندهندهای اشاره میکند که برای دریافتن حقیقت وقایع آن دوره بسیار مفید است. ایشان مینویسند: «اول اینکه در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قویم مشروطیت یک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعده بودند. ماها به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب، سد ابواب تعدی و فعال مایشاء و حاکم مایرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض و اموال مسلمین و اجراء احکام مذهبیه و حفظ نوامیس دینیه و آنها به اغراض فاسده دیگر و... بعض مقدسین خالیالغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد فساد در مشروطهخواهان و از روی عدم تمییز این دو امر از همدیگر به وادی مخالفت افتادند. علی کل حال، مادامی که اداره استبدادیه سابقه طرف بود، این اختلاف مقصد بروزی نداشت. پس از انهدام آن اداره ملعونه تباین مقصد علنی شد. ماها ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی که ابدالدهر خللناپذیر است استوار داریم. آنها هم در مقام تحصیل مراودات خودشان به تمام قوا برآمدند. هر چه التماس کردیم که «ان لم یکنلکم دین و کنتم لاتخافونالمعاد»، برای حفظ دنیای خودتان هم اگر واقعآ مشروطهخواه و وطن خواهید مشروطیت ایران جز بر اساس قویم مذهبی ممکن نیست، استوار و پایدار بماند، به خرج نرفت. وجود قشون همسایه را هم در مملکت اسباب کار خود دانسته اسباب بقا را فراهم و به کمال سرعت و فعالیت در مقام اجراء مقاصد خود برآمدند. دوم اینکه چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را فیالحقیقه ما دو نفر یعنی حضرت حجهالاسلام آقای آیتالله خراسانی دام ظله و حقیر منحصر دانستند، از انجمن سری طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم. لهذا انجمن سری مذکور که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه لعنهم الله هم محققا در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان صورتان غیرمقید به احکام اسلام که از مسلک فاسده فرنگیان تقلید کردهاند هم داخل هستند.»
دقت در مفاد نامه میرساند که آیات مشروطهخواه نجف نسبت به نفوذ مواد فاسده مملکت در مشروطه اول اطلاع داشتند، اما رویارویی بااستبداد آنها را از تفکیک صفوف باز میداشت. در حالی که مومنین خالیالغرض که به احتمال زیاد منظور علمای مشروطه خواه هستند، مخالف این همراهی بودند. تا اینکه در مشروطه دوم درگیری جدی بین علمای مشروطهخواه و غربگرایان درگرفت که نتیجه آن همان سرنوشتی بود که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری دچارآن شد؛ مرگ خونین سیدعبدالله بهبهانی، انزوای دردناک سیدمحمد طباطبایی، مرگ مشکوک آخوندخراسانی و شکلگیری استبدادی بدتر از استبداد محمدعلی شاهی.
ورود این مرجع بزرگ در مسائل سیاسی ایران به سالهای قبل از مشروطیت بازمیگردد. پس از ترور و قتل ناصرالدین شاه اوضاع بدایران بدترشد. جانشین پیر ناصرالدین شاه، نه توان اداره کشور را داشت و نه چندان با مملکتداری آشنا بود.افزایش قرضه خارجی و کاهش توان اقتصادی-سیاسی کشور در مقابل بیگانگان و نیز تشدید فعالیت گروههای غربگرا و نیز انجمنهای مخفی و فرق ضاله بر وخامت اوضاع افزوده بود.از حدود 1317قمری باتوجه به رسیدن اخبار ناخوشایند ایران به نجف، مراجع دینی نگران شده و در پی چاره جویی برآمدند. جلسات متعددی بین مراجع نجف منعقد شد و آنها نگرانیهای خود را از اوضاع ایران با صدور اعلامیه وارسال نامه به علما و مسئولین منتقل میکردند. حمایت از شرکت اسلامیه، دفاع از میرزا حسن آشتیانی در مقابل حملات برخی از منورالفکران و شخصیتهای حکومتی، تکفیرعلی اصغرخان اتابک اعظم به جهت هموارکردن راه تسلط کفار بر ایران و به افلاس و ورشکستگی کشیدن کشور و نیز آزادگذاردن فعالیت «فرقه بابیه (خذلهم الله)»، صدور حکم خلع ید از مسیو نوزبلژیکی، حمایت از مهاجرین به حضرت عبدالعظیم (مهاجرت صغری)، بخشی ازاقدامات اصلاحی مراجع نجف برای بهبوداوضاع ایران بود. حضور علمای ایران در راس این جنبش اعتراضی، اطمینان مراجع نجف را به این حرکت که نهایتا معروف به نهضت مشروطیت شد، جلب کرد. علما به این نتیجه رسیده بودند که نظام سلطنتی و نحوی اداره کشور باید تحت ضابطهای قرار گیرد. با مطرح شدن عنوان مشروطیت و بحث تشکیل مجلس و گردآمدن نمایندگان مردم برای نظارت بر امور؛ این موضوع علیرغم چند و چون برخی از روحانیون مورداستقبال علما قرارگرفت. ظاهرا هم جای نگرانی نبود. روشنفکران در تعریف مشروطیت تاکید بر عدم ضدیت آن با شریعت مطهره کردند واظهار میداشتند مجلس شورا بر گرفته از همان اصل شورایی است که قرآن برآن تاکید کرده و پیامبراکرم(ص) به آن عمل میکردند. در چنین شرایطی وفاق ملی میتوانست کشور را از شرایط استبدادی به شرایط مشروطگی با هزینه کمتری منتقل کند.
با آغاز به کار مجلس شورای ملی و در جریان تدوین نظام نامه، اندک اندک اختلافات سر باز کرد و معلوم شد عدهای از نمایندگان درصدد مشروط کردن اسلام نیز هستند. مشی آخوندخراسانی درابتدای آشکارشدن اختلافات دعوت طرفین به آرامش و حفظ وحدت بود.آخوند و دیگر مراجع مشروطهخواه نجف استقرار مشروطه و محدود کردن استبداد قاجار را اولویت اصلی مبارزه در آن مرحله میدانستند.این در حالی بود که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری و تعداد بسیاری از علمای تهران و شهرستانها رفتهرفته نسبت به رفتار مشروطهخواهان و نیز مطالب روزنامههای منتشره در آن دوره حساس شده واحساس خطر میکردند.
اختلافات باتوجه به مبنایی بودن آن شدت گرفت. مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری در راستای حمایت از مشروطه و همراهی با دیگر علمای مشروطهخواه اصل دوم متمم قانون اساسی دائر بر نظارت پنج تن از علمای طراز اول بر مصوبات مجلس را پیشنهاد و مشروطهخواهان باانجام تغییراتی در پیشنهاداولیه شیخ هوشمندانه آن را تصویب کردند. به اعتراف اغلب منابع این کار فقط در راستای خلع سلاح شیخ و گرفتن بهانه از دست او پذیرفته شد و مشروطه خواهان هیچ گاه بنا نداشتند به آن اصل عمل کنند. کمااینکه در طول عمر مجلس شورای ملی به این اصل عمل نشد. تصویب این اصل عملا به ضرر شیخ تمام شد واعتراضات بعدی او بهانه جویی قلمداد گردید. آخوندخراسانی نیز بااطمینان خاطر تاکید میکرد با وجود چنین اصلی در قانون اساسی جای هیچ نگرانی وجود ندارد. تشدید اختلاف شیخ با مشروطهخواهان، با توجه به تبلیغات منفی و غیرواقعی آنها علیه شیخ و انعکاس وارونه مواضع شیخ در نزد مراجع نجف رفته رفته به ایجاد جدایی بین شیخ وآخوند خراسانی منجرشد. تمام تلاش شیخ نیز برای آگاه ساختن مراجع مشروطهخواه نجف از وضعیت ایران ناکام ماند و فریاد او دائر بر اینکه «من همان مشروطهای را میخواهم که آخوند خراسانی میخواهد» به جایی نرسید.
از مجموع مکتوبات واعلامیههای آخوند خراسانی و مراجع مشروطهخواه نجف میتوان پی بردکه از نظر آنها:
1- مبارزه بااستبداد قاجار واستقرار مشروطیت اولویت داشت؛ لذا باید از تمامی امکانات کشور در این جهت بهره برد.
2- با وجود ملت مسلمان و علما و نیز تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی نگرانی ازانحراف مشروطیت چندان موجه نیست.
3- مشروطیت در هر کشوری منطبق با دین وشریعت رسمی آن کشور است.
4- گروههای غیرمتدین در یک جامعه دینی وزن و جایگاه لازم برای به دست گرفتن امور و کنار گذاشتن احکام اسلام را ندارند.
5- خطراصلی برای حیات نهضت، دستگاه استبدادی قاجار و شخص محمدعلی شاه است؛ محمد علی شاه افسداست و دفع او واجب.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد مراجع نجف تحلیل و شناخت درستی ازاهداف وامکانات انجمنهای مخفی و گروههای افراطی نداشتند و در جریان امور نبودند واخبار دقیقی از ایران دریافت نمیکردند.آنان همچنین از تاثیر اقدامات گروههای افراطی در ایجاد بن بست سیاسی در کشورغفلت کرده و تمامی مشکلات را ناشی از محمدعلی شاه و برخی از علمای مخالف مشروطه میدانستند. در حالی که به اعتراف مجدالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ انحلال مجلس»، اگر محمدعلی شاه حماقت نکرده و مجلس را به توپ نمیبست، مردم خود در کمتر از یک ماه در مجلس را به علت ایجاد آشوب و وجود نمایندگان افراطی میبستند.
فضای عمومی در بین مشروطهخواهان نجف این بود که محمدعلی شاه ازاساس با مشروطه مخالف است واز تمام امکانات خود جهت از بین بردن مشروطیت استفاده میکند. اقدامات خلاف شرع و اغتشاشات کشور نیز کار طرفداران استبداد است که در لباس مشروطهخواهی دروغین سعی دارند مردم و علما را نسبت به مشروطیت بدبین کنند. چنین تحلیل ناقصی از اوضاع ایران و اقدامات افراطی غربگرایان، مراجع و محافل نجف رااز دیدن تمامی واقعیات جامعه ایرانی بازداشت؛ تاجایی که سیر حوداث مدتی بعد گریبان خود آنها را گرفت.
افراط مطبوعات و انجمنهای مخفی و برخی نمایندگان مجلس و تروریستهای قفقازی بهانه لازم را به محمدعلی شاه داد تا در اقدامی نابخردانه مجلس را تعطیل کند. علمای نجف به جای بررسی جامع این ماجرا که میتوانست ریشه استبداد را در ایران بخشکاند، همه تقصیرات را متوجه محمدعلی شاه کرده واز تقصیرات مشروطهخواهان افراطی حرفی به میان نیاوردند و شاید هم چیزی نشنیدند. ماموریت اصلی شاخه نجف انجمن مخفی به ریاست «سید اسدالله خرقانی» ماموریت داشت، از رسیدن اخبار واقعی ایران به مراجع نجف جلوگیری کند و بین علمای ایران و نجف اختلاف بیندازد. نامه مهم خرقانی به مستشارالدوله که در اسناد و خاطرات مستشارالدوله (صص219-223) چاپ شده، از عملیات حساب شده انجمنهای مخفی و عناصر افراطی در نجف پرده برمی دارد.
امااین تمامی ماجرا نبود. تهران در 1327قمری توسط قوای مشروطهخواه فتح شد. محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده و حاج شیخ فضلالله نوری در 13رجب همان سال در تهران به دارآویخته شد و به شهادت رسید. کمیتهای دوازده نفره از فاتحین که اغلب آنها عضو لژ فراماسونری بیداری بودند، زمام امور کشور را در دست گرفتند. اندکی بعد دعوای سابق مستبد و مشروطهخواه به دعوای اعتدالی وانقلابی بدل شد. سیدعبدالله بهبهانی که روزی تنها در مقابل آتش سربازان استبداد سینه سپر کرده بود، برای بازگشت از تبعید محمدعلیشاهی، درزمان حکومت مشروطهخواهان مشکل پیدا کرد و در میان ناراحتی آنها وارد تهران شد. او از سوی آخوند ماموریت داشت، هرچه زودتر مجلس شورای ملی را بازگشایی واصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند.اما قبل از انجام ماموریت، با نوزده گلوله در خانه خود و در مقابل چشم فرزندان واطرافیانش در خون خود غلتید و به شهادت رسید. حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، رهبر مشروطیت اصفهان نیز با شنیدن طرح ترور خود توسط اعضای حزب دموکرات «خائفا یترقب» راهی نجف شد تا آخوند رااز آنچه در ایران میگذرد، آگاه کند. اوضاع به هم ریخته ایران و جسارت مطبوعات واحزاب به شعائر دینی این بار به گوش مراجع نجف رسید و آنان در نامهای به ناصرالملک دردمندانه سرودند: « فکانت رجاء ثم صارت رزیته / لقد عظمت تلک الرزیا وجلت »(اول امید بود، ولی بعد آن امید تبدیل به مصیبت شد و این مصیبت بزرگ و بزرگتر شد).
منظور علمای نجف، تقی زاده و اعوان وانصار او بود: «ضدیت مسلکش با دین اسلام و سلامت مملکت و شوقش به اینکه همچنان که مملکت پاریس فیمابین ممالک نصاری بالغاء قیود و مذهب تنصر مسلم و معروف آفاق است، همین قسم ایران هم...از این به بعد همین مسلک ملعون لامذهبی و الغاء قیود و حدود اسلامیه را اختیار نماید.»
مراجع نجفتقیزاده را به مرض مهلک قانقاریا تشبیه کردند که تنها علاج آن در قدیم قطع عضو بود و خواستار اخراج او از کلیه امور و ازایران شدند.امید بستن به تقیزاده از اول اشتباه بود و درگیری مرحوم شیخفضلالله هم با همین طیف بود.
در اعلامیه دیگری علمای نجف اعلام کردند به واسطه اقدامات افراطیون «استبدادی اشنع از استبداد سابق» بر ایران حاکم شده است و میافزایند: «آن اداره استبدادیه که هر چه بود، باز لفظ دین مذهبی بر زبان داشت» به نقد اقدامات دین ستیزانه غربگرایان افراطی پرداخته واعلام میکنند: «مشروطیت و آزادی این مملکت جز بر اساس قویم مذهبی که ابدالدهر خلل ناپذیر است، غیرممکن و حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامی همان تکلیفی را که در هدم اساس استبداد ملعون سابق مقتضی بود، در هدم مقتضی و عشاق آزادی پاریس قبل از آن که تکلیف الله عزاسمه طور دیگراقتضاء کند، به سمت معشوق خود رهسپار و...»
علمای نجف در همین دوره طی حکمی، خواهان برخورد با روزنامههای شرق، ایران نو و... که بر علیه حجاب و قصاص مطالبی چاپ کرده بودند، شدند واعلام کردند: «هیات نظاری از عارفین به شرعیات و سیاسیات برای نظر در مطبوعات قبل از طبع هم چنانچه فعلا در ممالک عثمانی مرسوم است، مقرر و...»
در این مرحله ظاهرا آخوند خراسانی و علمای نجف، جریان غربگرا را افسد دانستند و برای کوتاه کردن دست آنها از امور ایران تلاش میکنند، تا شاید بتوانند ایران را از اسارت استبدادی جدید خلاص کنند. اما اشتباه محاسباتی آنها از قدرت و امکانات غربگرایان در دوره اول باعث شد، در مشروطه دوم نتوانند آنها را مهار کنند. احکام و اطلاعیههای مراجع نجف در ایران سانسور میشد. اعضای انجمن مخفی، گروه ترور، برای از سر راه برداشتن علما، به نجف اعزام میکنند. تحلیل افراطیون درباره علمای نجف در این دوره از زبان آیتالله ملا عبدالله مازندرانی این گونه بیان میشود: «از انجمن سری مذکور به شعبهای که در نجف اشرف دارند، رأی درآمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضراست... حالا که مطلب بالا گرفته مکاتیبی به غیراسباب عادیه به دست آمده که بر جانمان هم خائف و چه ابتلاها داریم.»
آیتالله مازندرانی طی نامهای، در پاسخ به حاجی محمدعلی بادامچی از مشروطهخواهان تبریز درباره حکم مربوط به تقیزاده به مسائل تکاندهندهای اشاره میکند که برای دریافتن حقیقت وقایع آن دوره بسیار مفید است. ایشان مینویسند: «اول اینکه در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قویم مشروطیت یک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعده بودند. ماها به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب، سد ابواب تعدی و فعال مایشاء و حاکم مایرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض و اموال مسلمین و اجراء احکام مذهبیه و حفظ نوامیس دینیه و آنها به اغراض فاسده دیگر و... بعض مقدسین خالیالغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد فساد در مشروطهخواهان و از روی عدم تمییز این دو امر از همدیگر به وادی مخالفت افتادند. علی کل حال، مادامی که اداره استبدادیه سابقه طرف بود، این اختلاف مقصد بروزی نداشت. پس از انهدام آن اداره ملعونه تباین مقصد علنی شد. ماها ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی که ابدالدهر خللناپذیر است استوار داریم. آنها هم در مقام تحصیل مراودات خودشان به تمام قوا برآمدند. هر چه التماس کردیم که «ان لم یکنلکم دین و کنتم لاتخافونالمعاد»، برای حفظ دنیای خودتان هم اگر واقعآ مشروطهخواه و وطن خواهید مشروطیت ایران جز بر اساس قویم مذهبی ممکن نیست، استوار و پایدار بماند، به خرج نرفت. وجود قشون همسایه را هم در مملکت اسباب کار خود دانسته اسباب بقا را فراهم و به کمال سرعت و فعالیت در مقام اجراء مقاصد خود برآمدند. دوم اینکه چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را فیالحقیقه ما دو نفر یعنی حضرت حجهالاسلام آقای آیتالله خراسانی دام ظله و حقیر منحصر دانستند، از انجمن سری طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم. لهذا انجمن سری مذکور که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه لعنهم الله هم محققا در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان صورتان غیرمقید به احکام اسلام که از مسلک فاسده فرنگیان تقلید کردهاند هم داخل هستند.»
دقت در مفاد نامه میرساند که آیات مشروطهخواه نجف نسبت به نفوذ مواد فاسده مملکت در مشروطه اول اطلاع داشتند، اما رویارویی بااستبداد آنها را از تفکیک صفوف باز میداشت. در حالی که مومنین خالیالغرض که به احتمال زیاد منظور علمای مشروطه خواه هستند، مخالف این همراهی بودند. تا اینکه در مشروطه دوم درگیری جدی بین علمای مشروطهخواه و غربگرایان درگرفت که نتیجه آن همان سرنوشتی بود که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری دچارآن شد؛ مرگ خونین سیدعبدالله بهبهانی، انزوای دردناک سیدمحمد طباطبایی، مرگ مشکوک آخوندخراسانی و شکلگیری استبدادی بدتر از استبداد محمدعلی شاهی.