چکیده

نظریه شعرشناسی شناختی بر شگردهای زبان شناسی شناختی ازجمله استدلال قیاسی و نوع چینش واحدهای زبانی استوار است. براساس الگوی پیشنهادی مارگریت فریمن (2000) هر متن ادبی دارای سه سطح نگاشت ویژگی، رابطه ای و نظام است. در سطح اول شباهت میان اشیاء، در سطح دوم روابط میان اشیاء و در سطح سوم الگویی که در روابط مفهومی و ساختاری اثر وجود دارد به عنوان یک کل دلالتمند واکاوی می شود. در این پژوهش، با هدف آشنایی با سبکِ شناختی شفیعی کدکنی دو شعر ایشان در چارچوب این نظریه مورد بررسی قرار گرفت. پرسش های پژوهش عبارتند از: 1- آیا در شعر شفیعی کدکنی بین ساختار و محتوا ارتباط معناداری وجود دارد؟ 2- آیا با تکیه بر نگاشت های قیاسی می توان به ناگفته های متن و الگوهای فکری مؤلف نزدیک شد؟ نتایج این بررسی نشان داد در شعر نخست تصویری که در ذهن مخاطب از انعکاس دو فضای مفهومی متفاوت در متن ساخته می شود؛ در بعد ساختاری و زبانی شعر نیز انعکاس یافته است، چرا که در سطور 5 تا 9 -به مثابه قلب اثر- برخورد با زبان و استفاده از ضمیر، با سایر بخش های متن تفاوت دارد. در شعر دوم نیز همین مسئله تکرار می شود و چرخش ملال آور زندگی مطرح در شعر، در ساختار اثر بازنمایی می شود. نگاشت های قیاسی نشان دادند که در هر دو شعر؛ برای وصول به جهان آرمانی مانعی وجود دارد که خود راوی ست. براساس این نتایج؛ انطباق معنادار ساختار و محتوای شعرها و همینطور کارآمدی راهکارهای نظریه شعرشناسی شناختی برای نزدیک شدن به ناگفته های متن و الگوهای فکری مؤلف به اثبات رسید.

تبلیغات