استقرار سلطه در فاصله عرفان با شریعت
آرشیو
چکیده
تمدن غرب براى برطرف کردن بحران معنویت در دهههاى اخیر، به نوعى عرفان برساخته از هندویسم و بودیسم روى آورده که به علت هماهنگى در برخى از مبانى، امکان جاگرفتن در بافت فرهنگى و اجتماعى تمدن غرب را دارد. بررسى شاخصهاى این عرفان، نشان مىدهد که چگونه این عرفان در تحملپذیر کردن فشارها و سلطهگرى در حیات طبیعى معاصر به کار مىآید.متن
مقدمه
امروزه با همه شعارهاى زیبا و دلربایى که در جهان به گوش مىرسد، سلطه گرى همچنان در زندگى بشر باقى است. نیروى استکبارى حیات طبیعى معاصر، با هوشمندى تمام، نقاط ضعف خود را شناسایى کرده و براى ترمیم و تقویت آن اقدام مىکند.
در چند دهه اخیر، مهمترین جریانى که در بر ابر نظام سرمایهدارى جلوه کرده و نشانگر کاستیهایى بنیادین در نظام کاپیتالیستى ـ لیبرالیستى بوده، جریان معنویت گرایى و بازگشت به دین است.
در این میان، معنویت عرفانى پدید آمد، تا بحران معنویت را در زندگى مادى گرایانه اهالى تمدن غرب، برطرف سازد و اصلیترین کارکرد آن، تداوم وضعیت سلطهگرانه و سلطهپذیرانه در حیات طبیعى معاصر است.
بى تردید، اصالت دادن به روح انسان و جدى گرفتن نیازهاى معنوى و درونى او، ضرورت قوانین خاصى را در زندگى اثبات مىکند که با رعایت آن مىتوان مسیر مناسبى را براى ارضاى این نیازها انتخاب نمود. از این رو، عرفان و شریعت، دست در دست هم دارند و جدایى آنها تنها با حذف خداوند امکانپذیر است: یعنى قرارد دادن عرفان، انسان و قانون، در اختیار سلطه گرانى که همه چیز را از منظر منافع خود مىنگرند.
عرفان به معانى متعددى به کار مىرود؛ اما اگر بخواهیم تعریفى جامع از آن ارائه دهیم، باید بگوییم: عرفان تکاپویى است براى پاسخ به نیازهاىمعنوى انسان.
اما سؤال اصلى این است که سکولار به معناى این جهانى، چگونه ممکن است با عرفان جمع شود؟
در واقع عبارت عرفان سکولار، یک پارادوکس واضح است. این ترکیب با دو وجه قابل توجیه است: نخست این که براى نیازهاى معنوى انسان، هیچ عالمى غیر این جهان پذیرفته نشود و هیچ موجودى برتر از جهان مادى (خدا ـ خدایان)، مورد توجه قرار نگیرد. در این شرایط، انسان در همین دنیاى مادى مىکوشد به نوعى نیازهاى معنوى خود را برآورده سازد.
افزون بر موارد گفته شده، این عرفان اگر باهر مبنا و اساسى در نظر گرفته شود، در نهایت، کارکردهایى به نفع نیروى سلطه گر حیات طبیعى داشته و در تمدنى سکولار مورد استفاده قرار مىگیرد.
البته عرفان سکولار، نه تنها تناقض نماست؛ بلکه در اصل تهى و بىمایه است؛ اما چه مىتوان کرد. چرا که زندگى پندار زده انسان معاصر، در همه ابعاد به بند اوهام و هوسها اسیر شده و حتى نیازهاى معنوى را نیز همچون نیازهاى مادى، به صورتى کاذب پرورده و با آن خود را ارضا مىکند.
در این مقاله مىکوشیم تا از منظرى نقادانه، به مبانى و شاخصهاى عرفان سکولار بپردازیم. عرفانى که در غرب شکل گرفته و معمولا در مکاتب عرفانى شرق دور، ریشه دارد و در جامعه ما نیز به تدریج در حال گسترش است.
بخش اول: نقد مبانى عرفان سکولار
عرفان سکولار، در مواردى چون اصول اعتقادى و روشهاى معنوى از عرفان بودیسم و هندویسم بهرههاى زیادى برده است. به همین جهت ناگزیریم مبانى اعتقادى آنها را، از ریشه مورد توجه قرار داده و به نقد کشیم. به نظر مىرسد سه اصل اساسى در مبانى عرفان بودیسم و هندویسم، با عرفانهاى سکولار امروزى مشترک است:
نخست این که این مکاتب یا اصلا موجودى به نام خداوند را مطرح نمىکنند و به آن باور ندارند و یا اگر هم توجه داشته باشند، اهمیت خدایانشان بیش از انسان نیست. این مبنا موجب شده است که برخى از عرفانهاى شرق دور، به راحتى در تمدن غربى که بر پایه اومانیسم استوار است جایگاه مناسبى پیدا کنند.
دوم آن که، اندیشه معاد و حیات اخروى در جهانى دیگر، به صورت اعتقاد به تناسخ: یعنى بازگشتهاى متوالى به این جهان، در مکاتب بودیسم و هندویسم پذیرفته شده است؛ به این معنى که ایشان براى زندگى این جهانى قائل به تکرار هستند. خصوصا این که راههایى براى رهایى از رنج زندگى که همواره تکرار مى شود و ادامه دارد، پیشنهاد مىکند. این اصل با مبناى سکولاریسم و دنیاگرایى در تمدن غرب هماهنگى دارد.
اصل سوم، نداشتن پیامبر و شریعت است؛ که این امر، خود موجب شده که عرفان در این مذاهب بسیار شخصى شود و هر کس ارتباط درونى و راه خود را، خودش پیدا کند. این اصل عرفانهاى شرق دور نیز با اصالت فرد و اندیویدالیسم در تمدن غرب کاملا منطبق است.
در مجموع، این اصول و مبانى در عرفانهاى شرق دور و تمدن غرب، به قدرى مشابه و نزدیک است که از مقارنت آنها عرفانى مسخ شده و سکولار متولد مىشود. عرفانى که در عین پاسخ به نیازهاى معنوى، مىخواهد آمادگى انسان براى زیستن در تمدن غرب را افزایش دهد.
1ـ انسان مهمتر از خدا
در بودیسم اعتقادى به خداوند وجود ندارد؛ ولى فرقه ماهایانا، بعدها بودا را به مقام خدایى رسانده و مورد پرستش قرار دادند.(2)
اساس بودیسم بر این عقیده است که جهان، جز رنج (دوکه) نیست و انسان باید در جستجوى رهایى باشد.(3) جهل انسان سبب مىشود که پوچى دنیا را نادیده گرفته و به آرزوهاى دراز گرفتار شود؛ هرکس باید بفهمد که هیچ چیز حقیقتى ندارد که خداى خالق آن، حقیقت داشته باشد.
به رقم این اعتقاد در بودیسم، کتاب مقدس هندوها (اوپانیشادها)، برهمن را خداى واحد و نادیده معرفى مىکند. او خالقى است که در آغاز جهان وجود داشته و در مرکز همه موجودات و خدایانى است که کل جهان هستى را به وجود مىآورند:(4) یعنى خدایان دیگر مثل خداىآتش (آگنى ) و خداى باد (وایو) فرمانبردار او هستند.(5)
به گفته پل دوسن:
«برهمن علت ما قبل زمان است و جهان به منزله معلولى است که از آن ظاهر شده است. اتصال باطنى عالم به برهمن و یگانگى آن با ذات برهمن، موجب شده است که آفرینشى توسط او و از ذات خود او به وقوع پیوندد.»(6)
بنابراین، برهمن ذات مطلق و واحد الهىاست که همه جهان در او و او در همه جهان است و در این هویت است که توحید کامل را در سطح وحدت وجود مشخص مىسازد.(7)
در اوپانیشاد از حقیقت دیگرى نیز بسیار سخن به میان آمده است و آن آتمن (Atman) به معناى روح یا نفس است. آتمن حقیقت درونى انسان است که بر اساس اوپانیشاد، همان برهمن است:
«آتمن نور درونى انسان است که در دل جاى دارد و همان پوروشه است که از دانایى تشکیل شده است... آتمن، واقعا برهمن است که از درک... تشکیل شده است.»(8)
در کتاب مقدس هندوها، اوصاف و ستایشهایى که براى برهمن ذکر شده براى آتمن یعنى حقیقت انسان نیز آمده است:
«آنکه او در زمین جاى دارد... در آبها... در آتش.. در جو... در نسیم... در آسمان... در آفتاب... در چهارسوى افلاک... در ماه و ستارگان... در ظلمات... در نور...، آن که در همه چیز سریان دارد و با این همه غیر از همه چیز است. آن که ناشناخته همه را انجام مىدهد، آن که در پیکر همه چیزهاست، آن که از درون، همه چیز را درید اختیار دارد، او روان توست، مراقب درونى و جاودانه. اوست بیناى نادیده و شنواى ناشنیده و اندیشمندى که اندیشه را به کنه او راهى نیست و فهمیدهاى که فهم را بر او دستى نه و با این همه غیر از نادیده... ناشنیده... ادراک ناشونده است... او روان توست، مراقب درونى و جاودانى.»(9)
دو جمله در این مکتب عرفانى معروف است: «تو آن هستى»(10) و «من برهمن هستم».(11) اوپانیشاد اساتید و مفسرین بزرگى داشته است. یکى از برجسته ترین و تاثیر گذارترین آنها شانکار است. او مقام آتمن را حتى از آناندا (Ananda) مبرا مىداند.(12) آناندا وجد و شادى در مقام سرمدیت و ولایتغیر و بلاتعین هستى است. اصل واقعى عالم و ذات نامتناهى برهمن است.(13) شانکارا، آتمن را از آناندا که وجه توصیف شده و تجلى یافته برهمن است برتر مىداند؛ زیرا براى برهمن وجهى مستور قائل است و آتمن را در آن مرحله نیز با برهمن یگانه مىداند. اصل همسانى و یگانگى آتمن ـ برهمن، یکى از آموزههاى بنیادین عرفان هندویى و اوپانیشادهاست که همه هندوشناسان و مفسران اوپانیشاد بر آن تکیه دارند. کشف این حقیقت که آتمن همان برهمن است با رسیدن به نیروانا (Nirvana) به معناى فنا، که اوج سلوک عرفان هندویى است میسر مىشود. شانکارا مىنویسد:
«من واقعا برهمنم. یکى بدون دومى، بدون لکه، حقیقت بدون آغاز، وراى تصوراتى چون تو یا من، این یا آن، جوهر لذت و سرور ابدى، حقیقت اعلا.»(14)
بنابراین در هندویسم، به ویژه فرقه سمارتو برهمن (Smartava brahman) که شانکارا پایه گذار آن بود، حقیقت همانا برهمن ـ آتمن است و هر چه غیر از آن توهم است. با درنگى در اندیشههاى شانکارا، به خوبى روشن مىشود که او تحت تاثیر بودیسم، این فرقه جدید را در هندویسم پدید آورده و بسیارى از مفاهیم و مبانى بودایى را در مکتب خود گنجانده است. تاکید و توجه ما به شانکارا که در قرن هشتم میلادى مىزیسته و فرقه او، برا ى این است که ماهارشى ماهش، مروج مشهور روشهاى معنوى در غرب، از پیروان سبک و سلوک اوست.(15)
ماهارشى، اولین هدف خود را «توسعه نیروى نهفته کامل هر فرد» معرفى مىکند.(16) او «نه ایدئولوژى خاصى پیشنهاد مىکند و نه سیستم اخلاقى ویژهاى را تجویز مىنماید؛ بلکه فقط روى این مساله تکیه دارد که افراد بشر... هوشیارى کامل آفریننده را تجربه کنند.»(17) همان طور که ملاحظه مىشود، اساس این معنویت جدید، فرد انسانى است و نه چیزى غیر از آن. هر فرد در زندگى مادى امروز، با تنهایى، غربت و گسستگى از موجودى برتر به نام خداوند، که مىتواند تکیه گاه و حامى او باشد، به سر مىبرد و در معنویت جدید هم تنهاست و کوشش مىکند که خود او به عنوان موجودى که فقط از مخزن درونى و نامحدود، انرژى، هوشیارى و رضامندى کسب مىکند معرفى کند.(18)
دو گلاس هیث (duglas heath) از دانشکده هاورفورد، که به این نوع عرفان علاقهمند است مىگوید:
«دریافت من از انسان به من مىگوید که عمقىترین منبع یگانه آفریننده زیبایى، در دنیاى درونى ابتدایىتر ما جاى دارد که از خودآگاهى کمترى بهره ور است، ... تا زمانى که نیاموزیم چگونه به آن دسترسى یابیم و لمس کنیم و سپس آن را به جریان بیندازیم و گواه نداهاى درونى شویم. به واقع آموزش پذیر نیستیم.»(19)
در عرفان جدید، اومانیسم به عنوان شالوده تمدن غرب تثبیت مىشود و خدا همچنان مرده است و باید در انتظار ظهور ابرمرد نیچه نشست. این عرفان در مقابل مذهب و اخلاق بىتفاوت است. فقط مىگوید: انسان! تو مىتوانى آرام و توانمند به زندگى خود ادامه دهى؛ و در برابر ارزشهاى زندگى هیچ موضعى ندارد.
2ـ تناسخ به جاى معاد
بنابر تعالیم بودا، جهل Avidya)) سررشته زنجیر علّى (Darma) و رنج مردم است. این جهل موجب آرزوهاى دراز مىگردد و آرزوها نیز سبب ناکامى است که در زندگیهاى پیاپى در این جهان ادامه پیدا مىکند.(20)
به عقیده هندوها، زندگى در سراى دیگر که چندان شناخته شده نیست، براى عده مخصوص و بسیار محدودى محقق مىشود. کسانى که یا به نیروانا رسیدهاند و یا در نهایت شقاوت سقوط کرده اند. اما همه انسانهاى دیگر در چرخه سمسارا (Semsara)، به این جهان بازگشته و زندگى مىکنند و البته زندگى آنها بستگى به اعمال گذشته ایشان دارد. اگر خوب بودهاند، زندگى خوب در خانوادهاى برهمنى یا از طبقات بالا خواهند داشت و در غیر این صورت، در طبقات پایین و حتى به صورت حیوانات یا گیاهان، به این جهان باز مىگردند.(21)
در کاوشیتکى اوپانیشاد نوشته شده:
«چه به شکل کرم یا میت یا ماهى یا مرغ یا مار یا ببر یا شخصى یا موجودى دیگر، تناسخ هر فرد بسته به علم و عمل او است.»
اما چرا انسان درگیر چرخه سمسارا مىشود و همواره به دنیا و رنجهاى فرسایندهاى آن بازمى گردد ؟ پاسخ هندویسم این است که انسان وقتى که علاقمند و وابسته به چیزى باشد براى آن عمل مىکند و این تعلقى است که فرد به آن دارد و این فشار و رنجى که او را به عمل و تلاش وا داشته، موجب مىشود که انسان پس از مرگ بازهم به این دنیا برگردد و رنجهاى گذشته را که به آنها وابسته بوده ادامه دهد. هم از این رو در بریهدارنیکه اوپانیشاد نوشته:
«میل آدمى تصمیم به وجود مىآورد، تصمیم موجب عمل مىگردد و عمل طالع آدمى را معین مىدارد.»
بوداییان نیز معتقدند: تا انسان از زنجیره «دار ما» رها نشود و تهى بودن و پوچ بودن عالم را در نیابد، در چرخه سامسارا اسیر مىماند. البته چون عقیده دارند هیچ چیز پایدار نیست، مىگویند:
«حتى در سامسارا نیز کسى به طور کامل باز نمىگردد؛ بلکه برخى از ویژگیها به زندگى دیگر منتقل مىشود.»(22)
این اعتقاد موجب شد که آنها اساس برنامههاى عملى خود را برپایه رهایى از رنج زندگى این دنیا بنیاد نهند. در زندگى مدرن امروز هم که فشارهاى روانى، جسمى و ذهنى، انسانها را پریشان نموده، مضمون رهایى از رنج زندگى یا «موشکا» بسیار جذاب به نظر رسیده و مورد توجه مرامهاى معنوى مدرن، قرار گرفته است. این عقیده کاملا مناسب با علاقه انسان مدرن به زندگى این جهان و یافتن راههایى براى حداکثر لذت و بهرمندى از دنیاست. عرفان سکولار به انسان مىآموزد که چگونه هر چه بیشتر توانایى خود را به کار گیرد تا کامیابتر، موفقتر و راحتتر در دنیا و براى دنیا عمل کند.
ماهاریشى ماهش، این روش معنوى را هوشیارى خلاق نامیده:
«منظور از خلاق، توان ایجاد تغییر و منظور از هوشیارى، توان جهت دادن به تغییر است. به این ترتیب اصطلاح هوشیارى خلاق، ظرفیت ذاتى آدمى را در تحمل پیشرفت توجیه مىکند.»(23)
بنابراین، این روش معنوى مىکوشد تا انسانها را براى تحمل تمدن مدرن و مقتضیات آن آمادهتر ساخته و میزان تحمل فشارهاى آن را در مردم بالا ببرد.
3 ـ آرامش شخصى به جاى وحى و نبوت
بوداییان براى درک پوچى همه چیز، تمرکز بر درون را تنها راه مىدانند؛ زیرا با ریاضت کشیدن و تمرکز بر درون، فراشناخت یا پرگیا حاصل مىشود. فراشناخت، هیچ بودن یا تهى بودن عالم را به انسان مىنمایاند:
«تهیت موضوع تعقل نیست؛ بلکه موضوع پرگیاست.»(24)
در پرگیا، حقیقت اشیاء درک مىشود و انسان مىفهمد که همه چیز پوچ و نیستى است. وقتى که چیزى براى دلبستگى و تعلق وجود ندارد، علتى هم براى رنج نخواهد بود و آرامش پدید مىآید. این راهى است که هر کس باید به تنهایى آن را طى کند تا حقیقت را دریابد.
هندویسم، هیچ پیامبرى را معرفى نمىکند. حتى متون مقدسشان نیز به واسطه پیامبران نرسیده است. اوپانیشاد که برترین اثر عرفان هندویى است، نوشته انسانهایى است که به حقایق رسیدند و در مقابل راههاى عبادى، طرح سلوک عرفان هندویى را به صورت رمزگانهایى به نگارش درآوردند. شانکارا درباره وجه تمایز این دو طریق: یعنى شریعت و عبادت و راه عرفان، که معتقد است با هم در تضاد هستند مىگوید:
«این دو طریق عبارتند از: راه کردار و انجام دادن تکالیف شرعى، که خاصیت آن تعلق و علاقه به عالم است و دیگرى راه نهى از کردار، که خاصیت آن تجرد و رهایى از قیود عالم است.»(25)
تعلیمات ودایى که باستانىترین متن مقدس هندویى است مربوط به راه کردار و عبادات و مراسم است:
«حال آن که اوپانیشادها طریق تجسس باطن و راه وصل به عالم تجرد و اطلاق و نجات و آزادى را آموختهاند.»(26)
اعمال عبادى یا شریعت (کارما) به نوعى اسارت انسان را رقم مىزند؛ ولى راه نهایى، همانا « جنانا» یعنى معرفت است که با تأمل، مراقبه، بریدگى از دنیا و رسیدن به رهایى به دست مىآید.
اما در مورد کسانى که راه عبادت را بر مىگزینند و تحمل راه معرفت را ندارند، در دین هندو، هیچ قانون سخت و دشوارى در عبادت و پرستش وجود ندارد. هر کس روشى را که مناسب حال اوست انتخاب مىکند. این عبادات و نیایشها، بیشتر جنبه فردى دارند؛ اگر چه در برخى مناسبتهاى خاص، عبادت به صورت جمعى نیز وجود دارد.
به طور کلى عبادت هندویى، پس از استحمام و تقدیم آب مقدس و گل، مواد غذایى، بخور خوشبو و... به مجسمهاى از یک خدا، شامل نشستن یا ایستادن در مقابل او، با عشق و تسلیم فراوان است. پس از نیایش ( پوجا) فرد، مواد خوراکى را با خود برمىگرداند و همراه با اعضاى خانواده و افراد دیگر، با احساس قداست فراوان، به عنوان هدیه خداوند (پراسادا) مصرف مىکند. این عمل، در خانه یا معابد انجام مىشود.(27)
اصل طریقت عرفانى هندویى، بر تامل درونى، مراقبه و رسیدن به معرفت نفس (برهمنآتمن) بوده و طریقتهاى عبادى نیز به نوعى سکون، آرامش و کسب فیض در محضر خدایان بت گونه خلاصه مىشود. بنابراین نیازى به وحى و پیامبر نیست؛ بلکه هر کسى باید از درون، خود را رها سازد تا به کسب معرفت، توفیق یابد و آرامش را در آغوش کشد و به رنج دنیا خاتمه دهد.
البته این به معناى ترک زندگى نیست؛ هرچند مرحله کامل مراقبه و دروننگرى عرفان هندویى، با ترک دنیا و زندگى در انزوا تحقق مىیابد؛ ولى مراحلى از آن، براى همه قابل عمل است و در زندگى روزمره مىتوان جایى براى آن باز کرد تا به وسیله آن براى دقایقى از زندگى مادى گریخت و به مراقبه پرداخت. در بودیسم نیز اصل سیر و سلوک عرفانى و شهود، تهى بودن و پوچى جهان و رسیدن به نیروانا و رهایى از رنج، با مراقبه امکان پذیر است.
ماهاریشى ماهش با معرفى مدیتیش متعالى (tm)(28) مىکوشد تا همه مردم جهان این روش را فراگیرند. او این روش را، متعالى توصیف مىکند تا نشان دهد که هر کس به آن عمل کند به وراى تجربه بیدارى و آرامش عمیق مىرسد.(29) به این صورت که روزى دو بار به مدت حدود سى دقیقه آرام، بى حرکت و راحت بنشینند یا دراز بکشند و با تنفس عمیق و آرامش ذهنى، آماده رسیدن به آرامش درونى و روانى شوند.
طرفداران این روش مدعىاند که بدون اعتقاد به خدا و پیامبران نیز مىتوان در درون خود مأوا گزید و نشاط و آرامش معنوى و درونى را تجربه کرد.(30)
در مجموع، با ملاحظه مبانى عرفانهاى شرق دور شباهتهایى با برخى از مبانى تمدن غرب مشاهده مىشود که زمینههاى پدید آمدن عرفان سکولار بر شالوده حیات طبیعى معاصر را فراهم مىسازد. در بررسى شاخصهاى عرفان سکولار، مىبینیم که چگونه این معنویت جدید، در متن تمدن رو به افول غرب، جا گرفته و در تحکیم شالودههاى سلطه گرانه و سلطه پذیرانه آن به کار مىآید.
بخش دوم: شاخصهاى عرفان سکولار
1ـ پوچ گرایى روش شناختى
مدیتشن یا مراقبه، که با کمال تأسف بعضى از دینداران کم دقت، آن را مشابه نماز مىپندارند، چهار رکن دارد:
1) یک مکان آرام؛
2) وضعیت راحت؛
3) موضوعى براى توجه و مشغولیت؛
4) نگرشى بى تفاوت.(31)
همه اینها براى آن است که:
«سالک خود را از بند افکار و تصاویر ذهنى برهاند و به نوعى سکوت و عزلت برسد که در وراى تفکر یا تعمق بر روى موضوعى یا مضمونى قرار دارد.»(32)
یک اصل پذیرفته شده در این روش، آن است که همه پریشانیها و آشفتگیهاى ما به خاطر آشفتگى ذهن است. اگر ذهن آرام شود به آرامش (Relaxation) خواهیم رسید. بر این اساس دو دستور یا توصیه ارائه مىشود:
اول آن که به یک موضوع مشغول شوید و دیگر این که نسبت به تصاویر ذهنیتان به بىتفاوتى یا نظاره محض برسید. و البته این دو مورد به هم مربوطند: یعنى اگر شخصى به یک چیز مشغول شود معمولا به امور دیگر کم توجه یا بى توجه مىشود. در اولین بند از تحلیل شاخصهاى عرفان سکولار، به این مىپردازیم که اساتید مدیتیشن براى مشغولیت، چند چیز را پیشنهاد مىکنند:(33)
1ـ تراتاک: (Trarak) خیره شدن به یک شعله شمع؛
2ـ مانترا: تکرار صداها یا کلمات؛
3ـ تمرکز بر روى تنفس.
دکتر هربرت بنسن، از مانترا و تمرکز بر تنفس، براى آرامش بیمارانش استفاده کرده و آن را بسیار مفید یافت.(34) اما از میان این سه، مانترا بسیار مورد توجه ماهاریشى ماهش بوده و امروزه در جهان براى مدیتیشن، به طور گستردهاى از مانترا استفاده مىشود. مانتراها، معمولا از زبان سانسکریت انتخاب شده و مورد استفاده قرار مىگیرند و بىمعنا بودن آنها یا مفهوم نبودن معناى مانترا، براى مدیتاتور اهمیت ندارد؛ زیرا قرار است فقط به منظور تمرکز و تخلیه فشار ذهنى و رسیدن به آرامش ذهنى مورد استفاده قرار گیرد. البته تمرکز به معناى تمرکز فکر روى یک موضوع براى فهم نیست؛ بلکه تمرکز به معناى توقف فهم و کارکرد ذهن است. تمرکز یعنى آرامش ذهنى و مانترا براى این به کار گرفته مىشود که ذهن را خسته کند؛ به همین جهت اگر بى معنا یا براى کاربر نامفهوم باشد، باز هم مىتواند در متوقف کردن ذهن به او کمک کند.
جیمز هویت مىنویسد:
«مربیان مدیتیشن، پول زیادى از افراد مىگیرند تا به آنها یک لغت سانسکریت به عنوان مانترا ارائه دهند و اصرار دارند تا به آنها بقبولانند که تنها انتخاب این واژه به نام مانترا، براى سیستم عصبى آنها مناسب است؛ ولى هرگز علم و تجربیات انجام شده این طرز تفکر را تایید نمىکند.»(35)
دکتر هربرت بنسن در این باره مىگوید:
«هر چند مدیتیشن متعالى (tm) در از بین بردن استرس و استقرار ریلاکس شدن بسیار موثر است؛ ولى بررسیهاى ما طى یک سلسله تحقیقات در دانشگاه هاروارد و آزمایشگاه ثورندیک مموریال (Thorndike memorial)، نشان دادند که با هر واژه دیگرى هم که به عنوان مانترا انتخاب شود، همین نتایج به دست مىآید. بنابراین تغییرات پدید آمده در شرایط مدیتیشین، کمترین ارتباطى با ذکر مانتراى اختصاصى، آن هم به زبان ناشناخته سانسکریت ندارد.»(36)
گذشته از اینها، یک نقد اساسى که مىتوان به مانترا در روند مدیتیشن وارد نمود، این است که مربیان این روش معتقدند:
«عمیقترین مراحل یا سطوح مدیتیشن در زمانى حاصل مىشود که یک واژه بدون معنى یا بدون معانى عمیق و ریشهدار به عنوان مانترا انتخاب شده باشد.»(37)
بنابراین این عرفان از امکانات شناختى انسان براى رشد و کمال فردى به خوبى استفاده نمىکند. بىتردید، تفکر راهى به سوى شناخت حقیقت است و اگر به درستى از آن استفاده نشود عرفان چه معنایى خواهد داشت.
در عرفان اسلامى، نماز کانون تفکر به معانى بلند قرآنى و نامهاى خداوند متعال است.(38) نامهایى که علاوه بر آرامش، به انسان قدرت، هوشمندى و معرفت مىدهد. معرفتى که آینهدار نفس انسان و کل عالم هستى است. معرفتى که همه چیز را به منزله آیت الهى بر بصیرت قلبى انسان مىگشاید و آرامشى در پیوند با رحمت بى کران الهى به انسان عطا مىکند.(39) و این همه براى کسى است که نماز بخواند و بداند که چه مىگوید و به اذکار و کلمات آن توجه کند و در معانىآن اندیشه ورزد.(40) اما در مدیتیشن اثرى از تفکر بر خداوند و نامهاى نیکوى او نیست. آنچه امروزه در جهان به عنوان مانترا آموزش داده مىشود تکرار آواها و کلماتى است که فقط و فقط به منظور انصراف ذهن از مشغولیتهاى عادى استرس زا به کار مىآید. لوئیس پروتو، کارکرد مانترا را این طور توصیف مىکند:
«راه درست آرام کردن ذهن، جنگیدن و نهیب زدن به آن نیست؛ بلکه باید یک اسباب بازى را در اختیار او قرار دهید تا خود را با آن مشغول سازد، درست همانند موقعى که شما عروسکى را به یک کودک بد خلق مىدهید تا او را آرام کنید. اگر ذهن با نظاره غیر فعال، به نحوه انجام تنفس مشغول شود و در ضمن، با تکرار یک مانترا یا ذکر گویى مشغول و سرگرم مىشود، آنگاه این موقعیت و امکان براى ذهن فراهم مىگردد تا به یک نقطه توجه پیدا کند.»(41)
این عمل، یعنى پرداختن به هیچ و پوچ و نوعى بازى کودکان در سطح ذهنى.
4ـ آمادگى براى سلطه پذیرى
در زندگى مدرن، انسان تمام توان و تمایلات جسمى و روانى خود را براى تمتع هر چه بیشتر از دنیاى پر تزاحم و محدود مادى هزینه مىکند. براى انسانى که استعداد نامحدود براى شناخت خداوند و ارتباط با او دارد، چنین شرایطى فشار شدید روانى و جسمى پدید مىآورد؛ زیرا چیزهاى بسیارى را مىخواهد و با تلاش فراوان به آن نمىرسد و یا اگر مىرسد باز هم بیشتر مىخواهد. کار و فعالیت، که مىتوان آن را به صورت راهى براى برآوردن نیازهاى طبیعى، روانى، انسانى و شکوفایى و خلاقیت مورد توجه قرار داد، امروزه به طور نفس گیرى تا حد یک ضرورت زهراگین اقتصادى تنزل پیدا کرده است. حتى تحصیل علم، ماهیت خود را از دست داده است. تفریح و اوقات فراغت که براى افراد متعادل، مىتواند لذت و آرامشى گوارا به همراه داشته باشد، اکنون براى کسب لذتهاى بیشتر و هیجان افسار گسیخته در ورزشگاههاى بزرگ یا مراکز فساد و کنسرتهاى فوویست (وحشىگرایانه) به صورت استرس زایى تداوم وضع ناگوار زندگى کارى، شده است.
این پدیده به خاطر استرس دائمى است که در زندگى جدید جریان دارد. دکتر والتر ب. کانن، آثار و عوارض وضعیت استرس را مطالعه کرده و پژوهشهاى خود را در قالب نظریه عکس العمل جنگ و گریز ارائه داده است.(42) بسیارى از موارد بیماریهاى قلبى، عروقى، گوارشى و تنفسى، در شرایط استرسزا پدید آمده و تشدید مىشوند. 40 تا 50 درصد مراجعان به پزشک مشکل روانى دارند.(43) افسردگیها و اضطرابها که شمار زیادى از مردم جهان را گرفتار نموده نیز، از پیامدهاى روانى وضعیت زندگى امروزى است.
این وضعیت دو پیامد خطرناک براى تمدن جدید منافع و نیروهاى سلطه در این تمدن دارد:
یکى به وجود آمدن مردمى بیمار، پریشان و سرکش که در قید و بند انضباط سیاسى نیستند؛(44)
و دیگر شکلگیرى اندیشهاى مخالف، که نظام دیگرى را پیشنهاد مىکند و براىدگرگونى نظام موجود جهانى مىکوشد.(45)
بنابراین، باید براى مشکلات این زندگى چارهاى اندیشید. مراکز علمى که در خدمت نظام لیبرال سرمایه دارى هستند براى حل این مشکل پژوهشهایى انجام دادند که حاصل آن چند چیز بود:
یکى طرح شیطانى عصر آکواریوس(46) که به منظور ایجاد گروههاى ابتذال به ویژه بین جوانان تا در رقصهاى تند، سکس، روابط جنسى عجیب و غریب و استفاده از مواد مخدر تخلیه نیرو شوند و البته این روش مطلوب همه نیست. و دیگرى روشهاى ملایمتر براى تخلیه استرسها و بازسازى توان جسمى و روانى.
در مورد دوم مطالعات شرق شناسى کانونهاى استعمارى به کار آمد و بودیسم وهندویسم به عنوان روشهاى معنوى خنثى مورد توجه قرار گرفت. معنویتى که آرامش، سازگارى با شرایط موجود و بى تفاوتى اخلاقى و سیاسى را در بر دارد و تنها به آرامش و نجات انسان از رنج زندگى مىاندیشد. جیمز هویت مىنویسد:
«باید با این زندگى به تطابق و همنوایى برسیم یا لااقل به آن نزدیک گردیم... ایجاد تغییر در خودمان خیلى راحت تر و عملى تر از آن است که براى تغییرات و تحولات اساسى و بنیانى در محیط کوشش کنیم.»(47)
هواداران مدى تیشن در اهمیت و ضرورت روش پیشنهادیشان چنین داد سخن دادهاند:
«رشد سریع پیشرفت، نیازمند آن است که مردم هم با سرعت از استرسهاى درونى خود رها گشته تا مشکل چند تکه شدن فزاینده اجتماع، که به صورت بحرانى خارجى ظهور کرده است، حل شود. مردم باید انعطاف پذیر شوند. مردم بدون آن که به استرس زیادى گرفتار شوند، باید شیوه رویارویى با انواع مختلف نیازهاى عاطفى و جسمى میان افراد را که به سرعت در حال تغییر است، بیاموزند. مردم باید با یافتن طریق رضامندى پایدار میان خود و نه صرفا با نگریستن به نقشهاى اجتماعى خشن براى کام بخشى، خودکفا شوند. در مردم باید توان کامل یکنواخت کردن اختلافات به منظور تقویت غناى زندگى در میان این تغییر شتابان به وجود آید.»(48)
مدى تیشن با نشستن راحت یا خوابیدن و به تصورات فشار آور ذهن بى تفاوت نگریستن وتسلیم آنها شدن و پذیرش محض آنها، تسلیم و پذیرش در برابر فشارهاى تمدن سرمایه دارى را براى مردم درونى مىسازد. محرومیت حسى حاصل از مدى تیشن، ویژگى روانشناختى سلطهپذیرى را در افراد به وجود مىآورد. از مهمترین آثار محرومیت حسى، اختلالات ادراکى و تلقینپذیرى است.(49) این وضعیت روانشناختى، وقتى با فشار تبلیغاتى رسانههاى سرمایه دارى همراه مىشود، ساختار سلطهگرانه و سلطهپذیرانه حیات طبیعى را تثبیت و تحکیم مىکند. حاصل سلطه پذیرى روانشناختى و سلطه گرى تبلیغاتى به صورت نسبى گرایى اخلاقى، مصرف گرایى اقتصادى و غوغا سالارى سیاسى (مبوکراسى) جلوه مىکند.
مهمترین کارکرد مدىتیشن، نه تنها آرامشبخشى به افراد جوامع پر استرس امروز؛ بلکه تحمل پذیر کردن استیلا و استثمار سلطه گران سرمایهدار جهانى است؛ اما نماز، قیام و حرکت است. قیام نماز به معناى آمادگى براى قیام لله و حرکت براى حق است. در نظر عارفان مسلمان، قیام نماز نمادى از قیام عبد به حق و توحید عملى است.(50) هنگام نشستن مستحب است که پاى چپ در زیر بدن قرار گرفته و پاى راست روى آن باشد. به این معنا که من حق را برپا داشته و باطل را از میان مىبرم.(51) بنابراین نماز نه آمادگى براى سلطه پذیرى، بلکه آمادگى براى جهاد و ستمستیزى است.
این همه سر وصدا و تبلیغات با وصفهاى جذاب، هوشیارى خلاق، آرامش، آگاهى متعالى و...، به سادهترین بیان، پذیرش تسلیم در برابر نیروى سلطه گر در تمدن سرمایه دارى است.
5ـ زنگ تفریحى براى بردگان سرمایه دارى
مدى تیشن آثار مثبتى هم در جسم و روان انسان دارد. هربرت بنسن که به تحقیق روى این آثار پرداخته، مجموعه آنها را زیر عنوان عکس العمل ریلاکسیشن معرفى کرده است. پیامدهاى مطلوب مدى تیشن عبارت است از:
کاهش ضربان قلب و فشار خون شریانى؛
کاهش تعداد حرکات تنفسى و سوختوساز سلولى و لاکتات (ضایعات سوختوساز سلولى) در خون؛
کاهش فعالیت سیستم عصبى سمپاتیک و افزایش فعالیت پاراسمپاتیک؛
افزایش امواج آلفا از مغز و کاهش تنش عضلانى.(52)
اگر چه کارکردهاى سیاسى مدى تیشن که در مورد قبل بررسى شد، در شمار کارکردهاى مخفى این عمل است که هیچ گاه به آن تصریح نمىشود؛ اما بخش مثبت از کارکردهاى آن مورد تاکید فراوان قرار مىگیرد. معمولا کتابهایى که در این باره نوشته مىشود به اهمیت مدى تیشن در بازیابى توان جسمى و روانى براى انجام بهینه کارها و وظایف شغلى تاکید مىورزند.
نمى خواهم بگویم تلاش براى سلامتى یا بهبود انجام وظایف شغل بدى است؛ اما این وضع را در کنار سلطه سیاسى و اقتصادى کسانى در نظر بگیرید که مىکوشند، با کنترل فرهنگى معنویت و معرفت، مردم را مهار کنند و توانایى آنها را در خدمت به تحکیم شالوده نظام سرمایه دارى و تامین منافع بى پایان سرمایهداران، بهبود بخشیده و به کار گیرند.
یکى از ابعاد سکولار بودن این روش معنوى، همین است که مهمترین فایدهاى که براى آن معرفى مىشود کامیابى در زندگى مادى و موفقیتهاى اقتصادى و شغلى است.(53) یکى از کسانى که در این زمینه آثار بسیارى نگاشته و تلاشهاى زیادى مىکند، خانمى تبعه آمریکاست به نام شاکتى گواین، که حتى نام خود را از هندویسم اقتباس کرده است.(54) او که تحت تاثیر سفرش به هند و فراگیرى هندویسم است،(55) بر مبانى انسان گرایانه معنویت هندویسم تاکید کرده و مىنویسد:
«براى خوشبخت و موفق زندگى کردن و استفاده از تجسم خلاق، هر چند باید مفاهیم معینى را امکانپذیر بدانید؛ اما لازم نیست که به یکى از آرمانهاى ماوراى طبیعى یا به قدرتى برون از خود ایمان و اعتقاد داشته باشید.»(56)
او معتقد است که کافى است ما در خیالمان آنچه مىخواهیم تجسم کنیم و به آن باور داشته باشیم، پس از آن نیروهاى درونى، ما را به سوى آن هدایت کرده و در دستیابى به آن کمک مىکنند.
او براى روند عملى طرح خود، چهار مرحله را مىشمارد:
1ـ هدف خود را تعیین کنید؛ 2ـ آرمان یا تصویرى روشن بیافرینید. 3ـ اغلب اوقات بر آن تمرکز کنید. 4ـ به آن انرژى مثبت بدهید.(57)
براى انجام این مراحل باید در وضعیت آلفا یا حالت مدى تیشن قرار بگیرید.
او مىگوید: باید به شهود درونى توجه کرد و آن را به عنوان هدایتگر پذیرفت؛ چون او شما را به سوى بهترین وضعیت هدایت مىکند.(58) گواین هیچ گاه معیارى را مشخص نمىکند که صداى درون چیست و چه مىگوید و چرا درست مىگوید و از کجا مىآموزد ؟ ادعاهاى او نه تنها اثباتپذیر نیست؛ بلکه ابطال پذیر هم نیست؛ زیرا اگر شما به نداى درونتان گوش دهید و نتیجه خوشایندى نگیرید، به طور حتم اشتباه شنیده اید و آن نداى درونى شما نبوده؛ بلکه یا القاى دیگران بوده و یا خواستههاى نادرستى که بر اساس تکیه بر بیرون وجودتان در شما برانگیخته شده است. گواین همچنین تصریح مىکند: راه مهارت یافتن در شهود درونى یا شنیدن صداى درون، راه سعى و خطاست.(59) فقط با این معیار است که در نهایت اگر احساس رضایت کردید درست شنیده اید و در غیر این صورت اشتباهکردهاید.
مهمترین فایده نظریات شاکتى گواین، این است که به اسم گوش دادن به صداى درون، ما را مطیع فریادهاى تبلیغاتى زندگى امروزى مىکند. فریادهایى تکرارى که انعکاس آن ناخواسته در درون ما طنین مىافکند.
اگر کمى با روانشناسى تبلیغات آشنا شویم متوجه مىشویم که در نظام سرمایهدارى، نه تنها اقتصاد؛ بلکه سیاست و فرهنگ نیز با تبلیغات و دستکارى تمایلات، ذوقیات و اندیشه مردم مدیریت مىشود.(60) آنگاه به خوبى معلوم مىگردد، در زمانى که سختگیریهاى علمى براى اثبات یک نظریه بسیار پیچیده شده است، چگونه نظریات کسى مثل شاکتى گواین در کتابها و موسسات بسیارى، با حمایت مراکز علمى وابسته در جهان، تبلیغ مىشود. معمولا نویسندگانى نظیر شاکتى گواین، آنتونى رابینز، وین دایر، ناپلئون هیل، کنت بلانکارد و دیگران که از پوشش تبلیغاتى خوبى برخودارند، آرامش، شکوفایى، رضایتمندى و کمال فردى را در توفیقات مادى و دانستن راه ثروتمند شدن مىدانند و سعى مىکنند آن را به همه مردم جهان بیاموزند. با این همه، معلوم نیست چرا روز به روز تراژدى فقر و گرسنگى در جهان دردناکتر مىشود. حتى در آمریکا که محل زایش این تئوریهاست، تعداد افراد بىخانمان رو به افزایش است!
البته حرفهاى آنها براى ما که در تمدن سرمایه دارى زندگى مىکنیم بسیار خوشایند است؛ زیرا راه هماهنگ شدن با ارزشهاى این تمدن را به ما مىآموزند و سلطه پذیرى سیاسى و اقتصادى را براى ما توجیه مىکنند تا ستمها و سلطهها را زیبا ببینیم و راحت و بى درد بپذیریم. یاد مىدهند که مدى تیشن کنید و آنچه دوست دارید به تصور آورید و بعد براى رسیدن به آن، تلاش کنید. همواره نیمه پر لیوان را ببینید و به فکر پر کردن نیمه خالى آن نباشید. از آنجا که نمىتوانید جهان را تغییر دهید، پس باید با آن هماهنگ شوید. به کسانى توجه کنید که ثروتمند شده اند. پس مدى تیشن کنید، ریلاکس باشید و در تخیلات خود غوطه ور شوید و بکوشید و از کوشش خود لذت ببرید تا بمیرید. البته این آخرى را نمىگویند؛ چون این مطلب رویارویى با حقیقت و کلید معنویت راستین است و با خیالات خوشایندى که رضایت، آرامش و کمال فردى موهوم را براى ما مىسازد تعارض دارد.
معنویت و عرفان اسلامى با شریعتى روشن، انسان را از سرگردانى در امکانات نامحدود انتخاب آگاه ساخته و وى را از ناخودآگاه تسلیم خواسته دیگران شدن، به سامانى روشن مىرساند و آرامشى مىدهد که خود، زمینه رسیدن انسان به کمال حقیقى و شکوفایى معرفت فطرى است.
عرفان سکولار یعنى عرفان بدون خدا و معاد ـ عرفان بدون شریعت و آیین ـ خواهد بود و آنگاه که خدا برود، باید به انتظار شیطان و غلبه طاغوت نشست. آرامش، تلاش و کوشش، رضایتمندى و برخوردارى از نعمت خوب است و بخشى از تعالیم معنوى اسلام را تشکیل مىدهد؛ اما نه به قیمت از دست رفتن عزت انسانى و نه به بهاى پذیرش ستم و سلطه دنیامداران؛ بلکه اگر انسان به عظمت وجودى خود در ارتباط با پروردگار توجه کند و زندگى حقیقى در سراى دیگر را که پایان نخواهد داشت، فراموش نکند، عرفان و معنویت او حسینى علیهالسلام مىشود(61) و عزت و ذلت را به درستى تشخیص مىدهد و از چشمه جوشان عرفان و معنویت حقیقى و ابدى، بهرهمند مىگردد.
________________________________________
1ـ محقق و نویسنده.
2ـ برولى هوکینز، آیین بودا، ترجمه محمدرضا بدیعى، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1380، صص 75ـ74.
3ـ عبدالعظیم رضایى، تاریخ ادیان در جهان ـ 2، انتشارات علمى، چاپ دوم، 1380، ص 281.
4ـ مرضیه شنکایى، بررسى تطبیقى اسماى الاهى، انتشارات سروش، چاپ اول، 1380، ص 319.
5ـ عبدالعظیم رضایى، همان، ص 240.
6ـ همان، ص 249.
7ـ جلالالدین آشتیانى، عرفان بخش چهارم و دانتا، شرکت سهامى انتشار، چاپ اول، 1375، ص 79.
8ـ بریهد آر نیکه، اوپانیشادها.
9ـ همان.
10- Tat tvamasi.
11- Aham brahmansi.
12ـ عبدالعظیم رضایى، همان، ص 250.
13ـ همان، ص 250.
14ـ جلالالدین آشتیانى، همان، ص 173.
15ـ هارولد اچ بلوفیلد، تى ام، دانش هوشیارى خلاق، ترجمه فرخ سیف بهزاد، نشر خاتون، چاپ اول، 1376، صص77ـ76.
16ـ همان، ص 378.
17ـ همان، ص 379.
18ـ همان.
19ـ همان، ص 352.
20ـ سرو پالى رادا کریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهاندارى، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1382، ج 1، ص 161.
21ـ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هشتم، 1375، صص156ـ155.
22ـ کدارناث تیوارى، دین شناسى تطبیقى، ترجمه مرضیه شنکایى، انتشارات سمت، چاپ اول، 1381، ص 58.
23ـ هارولد اچ بلوفیلد، تى ام، همان، ص 38.
24ـ ب. ل. سوزوکى، راه بودا، ترجمه ع. پاشایى چاپ اول ویرایش دوم 1380 نشر نگاه معاصر ص 66.
25ـ عبدالعظیم رضایى، همان، ج 2، ص 235.
26ـ همان ص 235 و 236.
27ـ کدارنات تیوارى، همان، ص 44.
28- Transcendental meditation .
29ـ هارولد اچ بلوفیلد، همان، ص 48.
30ـ نک، جیمز هویت، ریلاکسیشن و مدیتیشن، ترجمه رضا جمالیان، نشر دکلمهگران، 1376.
31ـ همان، صص 1381ـ1380.
32ـ همان، ص 179.
33ـ لوئیس پروتو، طریقت آلفا رسیدن به آرامش در پنج گام، ترجمه رضا جمالیان و نرگس اسکندرلو، انتشارات اطلاعات، 1375، ج 78، ص 75.
34ـ جیمز هویت، همان، ص 183.
35ـ همان، ص 184.
36ـ همان.
37ـ همان، ص 185.
38ـ من اتى الصلاة عارفا بحقها غفر له، یعنى: هر کس نماز را با معرفت به آن بخواند، پاک مىشود. امام على علیهالسلام ، محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکم، باب صلاة، حدیث 10557.
39ـ الصلاة تستنزل الرحمة، یعنى: نماز رحمت الهى را فرود مىآورد. از رسول الله صلىاللهعلیهوآله ، همان، حدیث 10532.
40ـ من صلى رکعتین یعلم مایقول و فیهما انصرف و لیس بینه و بین الله عزو جل ذنب الا غفر له، یعنى: کسى که دو رکعت نماز برپا کند و بداند که چه مىگوید هیچ حجاب و گناهى میان او و خمداوند باقى نمىماند. همان، حدیث 10566.
41ـ لوئیس پروتو، همان، ص 107.
42ـ جیمز هویت، همان، ص 42.
43ـ ویکتور فرانکل، خدا در ناخودآگاه، ترجمه ابراهیم یزدى، موسسه خدمات فرهنگى رسا، 1375، ص 333.
44ـ هم از این رو در آمریکا 3 درصد بودجه ملى براى مساله فشار روانى هزینه مىشود. نک: استورا، تنیدگى یا استرس، ترجمه پریرخ دادستان، انتشارات رشد، 1377، ص 69.
45ـ علت حساسیت و مبارزه ابرقدرتهاى جهان با انقلاب اسلامى همین است.
46ـ جان کولمن، کمیته 300 کانون توطئههاى جهانى، ترجمه یحیى شمس، نشر علم، چاپ چهارم، 1377، ج 113، ص 96.
47ـ جیمز هویت، همان، ص 60.
48ـ هارولد اچ بلوفیلد، همان، ص 34.
49ـ مهدى محى الدین بناب، روانشناسى احساس و ادراک، صص 129ـ128.
50ـ امام خمینى، آداب نماز، موسسه تنظیم و نشر آثار، چاپ چهارم، 1373، ص 146.
51ـ محمد محمدى رىشهرى، همان، حدیث 10666.
52ـ جیمز هویت، همان، ص 49.
53ـ هارولد اچ بلوفیلد، همان، ج 367، ص 365.
54ـ شاکتى گواین، راه تحول، ترجمه گیتى خوشدل، انتشارات گیل، 1374، ص 23.
55ـ همان، زندگى در روشنایى، ترجمه مژگان بانو مومنى، انتشارات روزبهان، 1373، ص 5.
56ـ همان، تجسم خلاق، ترجمه گیتى خوشدل، نشر روشنگران، 1371، ص 19؛ همان، زندگى در روشنایى، صص84ـ74.
57ـ همان، صص 35ـ34.
58ـ همان، بازتابههاى نور، ترجمه گیتى خوشدل نشر کفتار، چاپ سوم، 1379، صص 20ـ19.
59ـ همان، زندگى در روشنایى، ص 76.
60ـ ادوارد برمن، کنترل فرهنگ، ترجمه حمید الیاسى، نشر نى، چاپ چهارم، 1375.
61ـ نک: حمیدرضا مظاهرى سیف، عرفان مخلصانه و جهاد مصلحانه در سلوک حسینى، مجله معرفت، ش 73، 1382.