رژی دبره و انقلاب کوبا
آرشیو
چکیده
متن
رژی دبره، روشنفکر چپ فرانسوی به آمریکای لاتین رفت، در کنار کاسترو و چهگوارا شاهد انقلاب کوبا بود. گاه در کنار آنها مدسانشان شد. و بالاخره با تئوریزه کردن تجربیاتاش کتاب «انقلاب در انقلاب» را نوشت. این کتاب تاثیرات فراوانی در جهان و بالاخص در کشور ما گذاشت.
کشور ما استبدادزده بود و این کتاب در استبداد بود که گل میکرد و خواننده بسیار مییافت. والا در کشورهای دموکراتیک سریعا چاپ شد، به زبانهای مختلف ترجمه شد و پشت ویترین کتابفروشیها قرار گرفت. با این شکل امکان نقد و بررسی یافت. ولی در کشور استبدادزده ما امکان نقد نیافت. پس کتاب مقدس روشنفکران شد و چون امکان نقد و بررسی نیافت آثار مخرب خود را هم بر جای گذاشت. شاید نزدیک هزار نفر فقط به جرم خواندن «انقلاب در انقلاب» دبره در زندانهای سیاسی شاه بودند و دو، سه سالی هم محکوم شده بودند که سرجمع آن دو، سه هزار سال زندان سیاسی میشود برای خواندن یک کتاب.
میتوان گفت از روی آن هم کتاب نوشته شد. «مبارزه م سلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» را مسعود احمدزاده نوشت که اگر نگوییم رونویسی از آن است میتوانیم جابهجا تاثیر دبره بر احمدزاده را در آن نشان دهیم. یا پرویز پویان «رد تئوری بقا» را نوشت که هر چند مستقلتر از احمدزاده بود ولی باز آثار «انقلاب در انقلاب» دبره را میتوان در آن مشاهده کرد. پویان در جایی از «رد تئوری بقا» مینویسد: «هیچ چیز برای دشمن خوشحالکنندهتر از این نیست که ما قربانیهای بیآزاری باشیم. به هر کسی که در سنگر مانده شلیک میکند. یا باید به ضربه با ضربهای متقابل پاسخ داد یا از سنگر بیرون آمد و پرچم برافراشت. هیچ مرگی بیش از در سنگر ماندن و شلیک نکردن زودرس نیست.»
امیر پرویزپویان در پایان اثر خود نتیجه میگیرد که: «باید دریافت که اصل پنهانکاری، این شرط لازم اما غیرکافی را با چه چیز باید پیوند داد تا در مجموع، شرایط بقای رشدیابنده ما را فراهم آورند.
پنهانکاری یک شیوه دفاعی است و تا هنگامی که از قدرت آتش برخوردار نباشد همچنان منفعل باقی خواهد ماند. پس طبیعی است اگر تاکید کنیم که پنهانکاری بیانکه با اعمال قدرت انقلابی همراه باشد، دفاعی غیرفعال و نامطمئن است و اگر میباید پنهانکاری و قدرت انقلابی تواما شرط بقای ما باشد ناگزیر باید اصل بنیانی تئوری «بقا» یعنی اصل «عدم تعرض» را نفی کنیم. به این ترتیب نظریه «تعرض نکنیم تا باقی بمانیم» لزوما جای خود را به مشی «برای اینکه باقی بمانیم مجبوریم تعرض کنیم» را میدهد.
بدین گونه تاریخ ایران شاهد شکلگیری جریان مسلحانهای میشود که سالها ادامه مییابد. استبداد شاه در کوره این رادیکالیسم محض میدمد و بالعکس این رادیکالیسم محض هم بیاعتنا به شرایط استبداد و خفقان و سرکوب شاه را رشد میدهد. هر دو را هم تشدید و تشویق میکنند و این وسط کسانی که معتقد به کار فرهنگی، کار آرام و رشدیابندهاند هم سرکوب و زندان میشوند و جایی برای سخن و تحلیل نمیماند. دیگر نمیتوان ردی بر رد تئوری بقا نوشت چرا که جامعه را سیاه و سفید کردهاند. یا با ما یا بر ما کار را یکسره کرده است. جامعه حداقل جامعه روشنفکری قطبی شده است. اگر «رد تئوری بقا» را قبول نداری پس با دشمنی یا این طرف یا آن طرف. اما لیبرال دموکراسی غربی با طرح کتاب رژی دبره در حوزه عمومی نه تنها جلوی کتاب مقدس شدن آن را میگیرد بلکه خود رژی دبره را هم به تفکر میاندازد و حاصل آن کتاب «نقد سلاح» است که ردیه است بر کتاب «انقلاب در انقلاب». کتاب اول دبره در جامعه روشنفکری و دانشگاهی ما بسیار سروصدا کرد. هزار سال زندانی سیاسی داد.
تحت تاثیر آن بسیاری کشته شدند. بسیاری مطلب نوشته شد ولی کتاب دوم را کسی ندید. صحبتی برنینگیخت. تحلیلی نشد که آخر چرا رژی دبره چند سال بعد از کتاب اول خود، در کتاب «نقد سلاح» تمامی کتاب اول را از بیخ و بن نادرست دانست. تنها موردی که من دیدم کتاب «انسان در شعر معاصر» بود. این کتاب در سال 1372 منتشر شد و نویسنده آن محمد مختاری بود. محمد در این کتاب شعر نیما، شاملو، اخوان و فروغ را بررسی کرده است. در آخر فصل شاملو بحثی دارد راجع به «آوانگاردیسم» که سی و دو صفحه است. او در این سی و دو صفحه «نقد سلاح» دبره را اساسی گرفته تا چریکیسم را نقد کند. محمد مختاری بحث زیادی راجع به شعر حماسی شاملو داشت. او بارها در صحبتهایش گفته بود که انسان دارای گوشت و پوست و استخوان آنی نیست که شاملو میگوید.
«شیر آهنکوهی
از آن دست آه
که خاک را سبز میخواست و عشق را شایسته زیباترین زنان»
مختاری با این منزهطلبی، با این نهایینگری و با این نخبهگرایی سر ستیز داشت. لذا بسیار محترمانه با سود جستن از کتاب دوم دبره شعر حماسی شاملو را به نقد میگیرد. مختاری در نقد چریکیسم مینویسد: «به هر حال، ستایش آوانگاردیسم توجه به ارزشهای آن، در مرحله ضرور خود تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه نقد و تحلیل آن است که متاسفانه چنانکه باید در دوره مناسب و زمان به کارگیری ارزشهایش، در این سرزمین، صورت نپذیرفته است. شیفتگی شورانگیز به «عمل قهرمانانه» چندان جاذبهگستر بوده است که دیگر کسی جز مخالفان و دشمنان آن به ضعفها و محدودیت آن نیندیشیده است. حال آنکه پیشروان و ستایشگران آن، بیش از هرکس دیگری شایستگی پرداخت مشکلات و محدودیتهای آن را داشتهاند. آن سزاوارترین کسان به نقد ارزشها و اعمال خویش بودهاند. اما انگار هیچگاه مجال و نیاز آن را نیافتهاند که پیش از آنکه دشمن به سبک و سنگین کردن کارشان پردازد، خود به سبک و سنگین کردن آن بگرایند.
آنچه نیز گهگاه در این راستا تحقق یافته، در پرتو جاذبههای قهرمانی و ضرورتهای مبارزه و موقعیت ویژهای که دیکتاتوری پدید میآورد، کمرنگ مانده است. شاید بر مجموعه دلایل و عللی که «رژی دبره» را برانگیخت که به نوشتن «نقد سلاح» و انتقاد از کتاب «انقلاب در انقلاب» خود بپردازد، دلیل تفاوت ذهنی و فرهنگی ما و جامعه ما را نیز باید افزود. ذهنیت آنان چنان دیالکتیکی را میطلبید. حتی اگر علیه خودشان میبود. حال آنکه مصلحتاندیشیها و قطع و یقینهای خدشهناپذیر ما، همواره تعیینکننده بوده است حتی اگر علیه خودمان میبوده است.» (صفحه 411 انسان در شعر معاصر). محمد مختاری در نقد چریکیسم و عواقب آن مینویسد: «این پدیده شگفتی است که در اغلب نزدیک به تمام نهضتهای چریکی و گرانبهای عظمتطلبانه قابل رویت است. افراد بیشتری برای قهرمانی ظهور میکنند. افراد بیشتری مایلند در میدان جنگ کشته شوند تا اینکه خود را وقف کارهای ساده تصورشدهای، از قبیل سازماندهی اتحادیهها، آموزش سیاسی، ریشه دواندن در محل کار مردم، مزرعه، کارخانه و کارگاه و... نمایند. در نتیجه کلمه «باور»، کمارزشتر از کلمه «مبارز» و این یکی پایینتر از «کلمه» رزمآور و کلمه «فرمانده» بالاتر از همه کلمات میشود.
اساسا این دیدگاه شامل بالا و پایین است. اگر همه آدمهای خوب در بالا باشند دیگر کسی از پایین بودن خود نمیتواند احساس غرور کند. پس هرکس باید قاعده هرم را ترک گوید و خود را به راس هرم بکشاند. شاید این امر از بابت روانشناسی و زیباییشناسی یاد شده جذاب یا ستودنی باشد اما از نظر سیاسی بازدهی چندانی ندارد. همچنان که در ارزیابی کردارها و اندیشهها و گرایشها نیز خدشه وارد میکند و بسیاری از آنها را از دایره مبارزه بیرون میراند.» مختاری در نقد شعر شاملو و مآلاً چریکیسم، استفاده بسیار بخردانهای از کتاب دوم رژی دبره کرده است. در حالی که کوچکترین همدلی با کتاب «انقلاب در انقلاب» ندارد. میگویند وقتی شاملو کتاب «انسان در شعر معاصر» مختاری را خوانده بود گفته بود ایکاش به من جفا میکرد و به مبارزین جان بر کف این گونه جفا نمیکرد.» مختاری اما چنان در تار و پود چنین مبارزهای دقت میکند که از شاملویی که به دنبال «شیر آهنکده مرد»ی گردد ساخته نیست.
به قول مختاری: قهرمانی که منزهگرایانه میستیزد، ناگزیر روند شناخت و ارزیابی و داوری را کوتاه میکند. یا خود به خود روند شناخت و ارزیابی و داوریاش کوتاه است. چون در این تمرکز همه چیز با معیارهایی در همین دایره ارزشی ارزیابی میشود پس بسیار زود خود این عوامل درونی تبدیل به معیارهای اصلی میشود. از این رو هر گروه یا هر کسی که با آنها سازگار نباشد، در اردوی مقابل قرار میگیرد، حتی اگر گروه یا فردی باشد که پیشتر در اردوی خودی بوده است. این رانده شدن نیز غالبا با همان شیوه و وسیلهای صورت میگیرد که برای برخورد با دشمن به کار میآید. به همین سبب کم نبوده است برخوردهای درونگروهی برخی از این پیشتازان مخالف که به زودی به زبان اسلحه گراییده است. در نتیجه همواره یک سمت قهرمانند و معیارها و اسلوب و رفتار و منش و کردارشان و یک سو نیز دیگرانند که از منفعل و غیرقابل اطمینان و مرده بیخاصیت تا خائن و دژخیم گستردهاند. یک سمت دوستانند که همان قهرمانان و یا ستایندگان فعال آنهایند و یک سمت دشمنانند که از آدمهای منفعل و محافظهکار و ترسو تا خائنان و دیگرتران و کارگزاران بلافصل دشمن ادامه دارند. یک سو خوبانند، یک سو بدان. داوریهای زیباشناختی و اخلاقی و سیاسی و انسانی همه در هم میتند. یک سو حق است و یک سو باطل.
قهرمان و گروه هوادارش یا حقیقت مطلقند، یا حامل حقیقت مطلق و بقیه نیز یا ضد حقیقتند و یا بهرهای از حقیقت نبردهاند. آنان سزاوار پذیرش و ستایشاند و اینان درخور انکار و نکوهشند. هرچه واژه نیک و زیباست نثار آنان است و هرچه واژه بد و زشت است آوار بر اینان است. زبان میانهای وجود ندارد. همچنان که عمل میانهای وجود ندارد و این همه به تبع از آن ذهنیتی است که به قطعیت و قاطعیت سریع، دو چیز را ضد هم و در ستیز با هم قرار میدهد.» (انسان در شعر معاصر صفحه 414)
مختاری این را هم به تبع از خصلت شبان – رمگی که در دل فرهنگ سنتی ماست میبیند. و رشد و پایهگیری فرهنگ چریکی را با خصلت شبان - رمگی ما پیوند میزند. محمد مختاری با اینکه خود را در صف چپ میداند، هیچ تردیدی به خود راه نمیدهد که از اندیشه کسانی همچون ایزایابرلین و پوپر سود جوید. با اینکه به آنها لیبرال و طرفدار سرمایهداری گفتهاند جملاتی هم از آنها نقل میکند. مختاری با چنین آزاداندیشی است که در کتاب «انسان در شعر معاصر» توانسته است به نحو خلاقانهای از کتاب «نقد سلاح» رژی دبره سود جوید.
در جای دیگری از کتاب مینویسد:
چریکها یا «قهرمان جدید و شبان قدیم هم چهره میشوند و چوب به دست به راندن رمه میپردازند. ساخت استبدادی ذهن و ضرورت تمرکز سخت و انضباط خشن و درخود بسته، به نفی و دفع و حذف میانجامد.» (همان صفحه 415)
مختاری در نقد چریکیسم به خاطرات جنگهای رهاییبخش چهگوارا هم میپردازد و آن را به نقد میگیرد. او به خوبی خصلت ویرانگری این نگاه قهرمانی را به ما نشان میدهد.
کشور ما استبدادزده بود و این کتاب در استبداد بود که گل میکرد و خواننده بسیار مییافت. والا در کشورهای دموکراتیک سریعا چاپ شد، به زبانهای مختلف ترجمه شد و پشت ویترین کتابفروشیها قرار گرفت. با این شکل امکان نقد و بررسی یافت. ولی در کشور استبدادزده ما امکان نقد نیافت. پس کتاب مقدس روشنفکران شد و چون امکان نقد و بررسی نیافت آثار مخرب خود را هم بر جای گذاشت. شاید نزدیک هزار نفر فقط به جرم خواندن «انقلاب در انقلاب» دبره در زندانهای سیاسی شاه بودند و دو، سه سالی هم محکوم شده بودند که سرجمع آن دو، سه هزار سال زندان سیاسی میشود برای خواندن یک کتاب.
میتوان گفت از روی آن هم کتاب نوشته شد. «مبارزه م سلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» را مسعود احمدزاده نوشت که اگر نگوییم رونویسی از آن است میتوانیم جابهجا تاثیر دبره بر احمدزاده را در آن نشان دهیم. یا پرویز پویان «رد تئوری بقا» را نوشت که هر چند مستقلتر از احمدزاده بود ولی باز آثار «انقلاب در انقلاب» دبره را میتوان در آن مشاهده کرد. پویان در جایی از «رد تئوری بقا» مینویسد: «هیچ چیز برای دشمن خوشحالکنندهتر از این نیست که ما قربانیهای بیآزاری باشیم. به هر کسی که در سنگر مانده شلیک میکند. یا باید به ضربه با ضربهای متقابل پاسخ داد یا از سنگر بیرون آمد و پرچم برافراشت. هیچ مرگی بیش از در سنگر ماندن و شلیک نکردن زودرس نیست.»
امیر پرویزپویان در پایان اثر خود نتیجه میگیرد که: «باید دریافت که اصل پنهانکاری، این شرط لازم اما غیرکافی را با چه چیز باید پیوند داد تا در مجموع، شرایط بقای رشدیابنده ما را فراهم آورند.
پنهانکاری یک شیوه دفاعی است و تا هنگامی که از قدرت آتش برخوردار نباشد همچنان منفعل باقی خواهد ماند. پس طبیعی است اگر تاکید کنیم که پنهانکاری بیانکه با اعمال قدرت انقلابی همراه باشد، دفاعی غیرفعال و نامطمئن است و اگر میباید پنهانکاری و قدرت انقلابی تواما شرط بقای ما باشد ناگزیر باید اصل بنیانی تئوری «بقا» یعنی اصل «عدم تعرض» را نفی کنیم. به این ترتیب نظریه «تعرض نکنیم تا باقی بمانیم» لزوما جای خود را به مشی «برای اینکه باقی بمانیم مجبوریم تعرض کنیم» را میدهد.
بدین گونه تاریخ ایران شاهد شکلگیری جریان مسلحانهای میشود که سالها ادامه مییابد. استبداد شاه در کوره این رادیکالیسم محض میدمد و بالعکس این رادیکالیسم محض هم بیاعتنا به شرایط استبداد و خفقان و سرکوب شاه را رشد میدهد. هر دو را هم تشدید و تشویق میکنند و این وسط کسانی که معتقد به کار فرهنگی، کار آرام و رشدیابندهاند هم سرکوب و زندان میشوند و جایی برای سخن و تحلیل نمیماند. دیگر نمیتوان ردی بر رد تئوری بقا نوشت چرا که جامعه را سیاه و سفید کردهاند. یا با ما یا بر ما کار را یکسره کرده است. جامعه حداقل جامعه روشنفکری قطبی شده است. اگر «رد تئوری بقا» را قبول نداری پس با دشمنی یا این طرف یا آن طرف. اما لیبرال دموکراسی غربی با طرح کتاب رژی دبره در حوزه عمومی نه تنها جلوی کتاب مقدس شدن آن را میگیرد بلکه خود رژی دبره را هم به تفکر میاندازد و حاصل آن کتاب «نقد سلاح» است که ردیه است بر کتاب «انقلاب در انقلاب». کتاب اول دبره در جامعه روشنفکری و دانشگاهی ما بسیار سروصدا کرد. هزار سال زندانی سیاسی داد.
تحت تاثیر آن بسیاری کشته شدند. بسیاری مطلب نوشته شد ولی کتاب دوم را کسی ندید. صحبتی برنینگیخت. تحلیلی نشد که آخر چرا رژی دبره چند سال بعد از کتاب اول خود، در کتاب «نقد سلاح» تمامی کتاب اول را از بیخ و بن نادرست دانست. تنها موردی که من دیدم کتاب «انسان در شعر معاصر» بود. این کتاب در سال 1372 منتشر شد و نویسنده آن محمد مختاری بود. محمد در این کتاب شعر نیما، شاملو، اخوان و فروغ را بررسی کرده است. در آخر فصل شاملو بحثی دارد راجع به «آوانگاردیسم» که سی و دو صفحه است. او در این سی و دو صفحه «نقد سلاح» دبره را اساسی گرفته تا چریکیسم را نقد کند. محمد مختاری بحث زیادی راجع به شعر حماسی شاملو داشت. او بارها در صحبتهایش گفته بود که انسان دارای گوشت و پوست و استخوان آنی نیست که شاملو میگوید.
«شیر آهنکوهی
از آن دست آه
که خاک را سبز میخواست و عشق را شایسته زیباترین زنان»
مختاری با این منزهطلبی، با این نهایینگری و با این نخبهگرایی سر ستیز داشت. لذا بسیار محترمانه با سود جستن از کتاب دوم دبره شعر حماسی شاملو را به نقد میگیرد. مختاری در نقد چریکیسم مینویسد: «به هر حال، ستایش آوانگاردیسم توجه به ارزشهای آن، در مرحله ضرور خود تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه نقد و تحلیل آن است که متاسفانه چنانکه باید در دوره مناسب و زمان به کارگیری ارزشهایش، در این سرزمین، صورت نپذیرفته است. شیفتگی شورانگیز به «عمل قهرمانانه» چندان جاذبهگستر بوده است که دیگر کسی جز مخالفان و دشمنان آن به ضعفها و محدودیت آن نیندیشیده است. حال آنکه پیشروان و ستایشگران آن، بیش از هرکس دیگری شایستگی پرداخت مشکلات و محدودیتهای آن را داشتهاند. آن سزاوارترین کسان به نقد ارزشها و اعمال خویش بودهاند. اما انگار هیچگاه مجال و نیاز آن را نیافتهاند که پیش از آنکه دشمن به سبک و سنگین کردن کارشان پردازد، خود به سبک و سنگین کردن آن بگرایند.
آنچه نیز گهگاه در این راستا تحقق یافته، در پرتو جاذبههای قهرمانی و ضرورتهای مبارزه و موقعیت ویژهای که دیکتاتوری پدید میآورد، کمرنگ مانده است. شاید بر مجموعه دلایل و عللی که «رژی دبره» را برانگیخت که به نوشتن «نقد سلاح» و انتقاد از کتاب «انقلاب در انقلاب» خود بپردازد، دلیل تفاوت ذهنی و فرهنگی ما و جامعه ما را نیز باید افزود. ذهنیت آنان چنان دیالکتیکی را میطلبید. حتی اگر علیه خودشان میبود. حال آنکه مصلحتاندیشیها و قطع و یقینهای خدشهناپذیر ما، همواره تعیینکننده بوده است حتی اگر علیه خودمان میبوده است.» (صفحه 411 انسان در شعر معاصر). محمد مختاری در نقد چریکیسم و عواقب آن مینویسد: «این پدیده شگفتی است که در اغلب نزدیک به تمام نهضتهای چریکی و گرانبهای عظمتطلبانه قابل رویت است. افراد بیشتری برای قهرمانی ظهور میکنند. افراد بیشتری مایلند در میدان جنگ کشته شوند تا اینکه خود را وقف کارهای ساده تصورشدهای، از قبیل سازماندهی اتحادیهها، آموزش سیاسی، ریشه دواندن در محل کار مردم، مزرعه، کارخانه و کارگاه و... نمایند. در نتیجه کلمه «باور»، کمارزشتر از کلمه «مبارز» و این یکی پایینتر از «کلمه» رزمآور و کلمه «فرمانده» بالاتر از همه کلمات میشود.
اساسا این دیدگاه شامل بالا و پایین است. اگر همه آدمهای خوب در بالا باشند دیگر کسی از پایین بودن خود نمیتواند احساس غرور کند. پس هرکس باید قاعده هرم را ترک گوید و خود را به راس هرم بکشاند. شاید این امر از بابت روانشناسی و زیباییشناسی یاد شده جذاب یا ستودنی باشد اما از نظر سیاسی بازدهی چندانی ندارد. همچنان که در ارزیابی کردارها و اندیشهها و گرایشها نیز خدشه وارد میکند و بسیاری از آنها را از دایره مبارزه بیرون میراند.» مختاری در نقد شعر شاملو و مآلاً چریکیسم، استفاده بسیار بخردانهای از کتاب دوم رژی دبره کرده است. در حالی که کوچکترین همدلی با کتاب «انقلاب در انقلاب» ندارد. میگویند وقتی شاملو کتاب «انسان در شعر معاصر» مختاری را خوانده بود گفته بود ایکاش به من جفا میکرد و به مبارزین جان بر کف این گونه جفا نمیکرد.» مختاری اما چنان در تار و پود چنین مبارزهای دقت میکند که از شاملویی که به دنبال «شیر آهنکده مرد»ی گردد ساخته نیست.
به قول مختاری: قهرمانی که منزهگرایانه میستیزد، ناگزیر روند شناخت و ارزیابی و داوری را کوتاه میکند. یا خود به خود روند شناخت و ارزیابی و داوریاش کوتاه است. چون در این تمرکز همه چیز با معیارهایی در همین دایره ارزشی ارزیابی میشود پس بسیار زود خود این عوامل درونی تبدیل به معیارهای اصلی میشود. از این رو هر گروه یا هر کسی که با آنها سازگار نباشد، در اردوی مقابل قرار میگیرد، حتی اگر گروه یا فردی باشد که پیشتر در اردوی خودی بوده است. این رانده شدن نیز غالبا با همان شیوه و وسیلهای صورت میگیرد که برای برخورد با دشمن به کار میآید. به همین سبب کم نبوده است برخوردهای درونگروهی برخی از این پیشتازان مخالف که به زودی به زبان اسلحه گراییده است. در نتیجه همواره یک سمت قهرمانند و معیارها و اسلوب و رفتار و منش و کردارشان و یک سو نیز دیگرانند که از منفعل و غیرقابل اطمینان و مرده بیخاصیت تا خائن و دژخیم گستردهاند. یک سمت دوستانند که همان قهرمانان و یا ستایندگان فعال آنهایند و یک سمت دشمنانند که از آدمهای منفعل و محافظهکار و ترسو تا خائنان و دیگرتران و کارگزاران بلافصل دشمن ادامه دارند. یک سو خوبانند، یک سو بدان. داوریهای زیباشناختی و اخلاقی و سیاسی و انسانی همه در هم میتند. یک سو حق است و یک سو باطل.
قهرمان و گروه هوادارش یا حقیقت مطلقند، یا حامل حقیقت مطلق و بقیه نیز یا ضد حقیقتند و یا بهرهای از حقیقت نبردهاند. آنان سزاوار پذیرش و ستایشاند و اینان درخور انکار و نکوهشند. هرچه واژه نیک و زیباست نثار آنان است و هرچه واژه بد و زشت است آوار بر اینان است. زبان میانهای وجود ندارد. همچنان که عمل میانهای وجود ندارد و این همه به تبع از آن ذهنیتی است که به قطعیت و قاطعیت سریع، دو چیز را ضد هم و در ستیز با هم قرار میدهد.» (انسان در شعر معاصر صفحه 414)
مختاری این را هم به تبع از خصلت شبان – رمگی که در دل فرهنگ سنتی ماست میبیند. و رشد و پایهگیری فرهنگ چریکی را با خصلت شبان - رمگی ما پیوند میزند. محمد مختاری با اینکه خود را در صف چپ میداند، هیچ تردیدی به خود راه نمیدهد که از اندیشه کسانی همچون ایزایابرلین و پوپر سود جوید. با اینکه به آنها لیبرال و طرفدار سرمایهداری گفتهاند جملاتی هم از آنها نقل میکند. مختاری با چنین آزاداندیشی است که در کتاب «انسان در شعر معاصر» توانسته است به نحو خلاقانهای از کتاب «نقد سلاح» رژی دبره سود جوید.
در جای دیگری از کتاب مینویسد:
چریکها یا «قهرمان جدید و شبان قدیم هم چهره میشوند و چوب به دست به راندن رمه میپردازند. ساخت استبدادی ذهن و ضرورت تمرکز سخت و انضباط خشن و درخود بسته، به نفی و دفع و حذف میانجامد.» (همان صفحه 415)
مختاری در نقد چریکیسم به خاطرات جنگهای رهاییبخش چهگوارا هم میپردازد و آن را به نقد میگیرد. او به خوبی خصلت ویرانگری این نگاه قهرمانی را به ما نشان میدهد.