چکیده

پل میان ما و جهانمان، چیزی جز نمادهایمان نیست. نمادهایی که نتیجه ی واپس زنی و فقدان های اجتناب ناپذیرِ موضوعاتی هستند که درونی شده و سپس جایگزین شده اند. هنر و اسطوره، درگاهی رها برای بروز عمیق ترین امیال واپس زده شده ی انسان به شکل نمادین اند. در نتیجه می توان تولد اسطوره و هنر را حاصل فقدان و فرایند سوگواری دانست. معماری و سکونت جوامع ابتدایی، زمینه ی مناسبی برای مشاهده ی جایگاه نماد در سامان بخشی به زندگی آنها است. در این جوامع، نیاز به تقدیس محل سکونت و تعریف یک عالم صغیر، مجموعه ای از نمادپردازی های مرکز را شکل داده است. هرگونه ساخت و سازی از طریق ساخت مرکزی نمادین یا بازآفرینی و تکرار الگوی اسطوره های آفرینش به شکلی آیینی، صورت می گرفته است. محتوای اصلی این اسطوره ها، انسجام یافتنِ کیهان از یک آشوب ازلی به دست موجودی فرازمینی است. عامل حفظ این انسجام در گستره ی جغرافیایی وسیعی، در قالب ستونی مقدس نمادپردازی شده است که محور گیتی و علت پایداری و برقراری آن است. این پژوهش، ابتدا با استفاده از منابع کتابخانه ای، به شرح منشأ و اهمیت ستون کیهانی در نمادپردازی اقوام ابتدایی پرداخته است. در قدم بعدی، خلاصه ای از صورت بندی «ملانی کلاین» از ساختار روان انسان و نظریات «هانا سیگال» بر اساس دستاوردهای کلاین در باب نمادپردازی، مطرح شده است. در پایان، نقش فقدان در سرنوشت اسطوره، در روایتی مربوط به قوم «آرونتا» در استرالیا، بر اساس این نظریات تحلیل شده است. طبق این اسطوره، شکستن ستون کیهانی، سرگردانی و مرگ مردم قبیله را در پی داشته است. به نظر می رسد در این روایت، کارکرد ترمیمی هنر در برابر ترس ازلی نابودی جهان، سرانجام شکست می خورد و اضطراب بازگشت آشوب به حدی است که روان افراد را به موضع آشوبناکش باز می گرداند.

تبلیغات