آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

     اوژن یونسکو در آثار نمایشی خود، با هدف نمایش خلاءهای هستی انسان و احتضار وجود آدمی، زبانی را برمی گزیند تا بتواند این حجم از شکست را هم در قالب گفتار و هم در بطن زندگی آدمی به روی صحنه بیاورد. در حقیقت، یونسکو از زاویه دیگری به زبان می نگرد و با ناکافی و ناتوان جلوه دادن زبان، زمینه فرسایش آن را در ذهن خواننده فراهم می آورد و توازن موجود بین زبان و اندیشه را متزلزل می کند. وی با بنمایه کردن خلاء و گسیخته نشان دادن کلام و هستی انسان، شخصیت هایش را در جهانی فاقد معنا رها می کند، آنگونه که هیچ جایگاه و گریزگاهی برایشان متصور نمی شود. با در نظر داشتن این رویکرد در نمایشنامه های یونسکو، در این پژوهش می کوشیم به مطالعه احتضار وجود انسان در این دنیای پرهیاهو، از ورای اضمحلال زبان بپردازیم. بدین منظور از انگاره های ارنو ریکنر در رابطه با تئاتر نو و پاره ای از نمایشنامه های یونسکو بهره خواهیم گرفت.

تبلیغات