چکیده

کتاب The Making of the Modern Near East, 1792-1923 اثر پروفسور م.ا.یپ (M.E.YAPP) استاد بازنشسته مدرسه شرق‏شناسى (SOAS) دانشگاه لندن است. وى سال‏ها مشغول تدریس تاریخ خاورمیانه بود. او تجربه سال‏هاى تدریس خود را به‏ویژه در این کتاب آورده است. یپ صاحب آثار متعددى در زمینه شرق‏شناسى و خاورمیانه است. در واقع این کتاب براى دانشجویان شرق‏شناسى و اساتیدى که مى‏خواهند در باره این منطقه تدریس کنند، طراحى شده است. در این نوشته اصطلاح «Near East» اعم از خاور نزدیک و میانه است. این کتاب داراى یک مقدمه، شش فصل، راهنما و کتابنامه، واژه‏نامه تخصصى، شجره‏نامه، نقشه و یک ضمیمه است. در این مقاله، ضمن شرح و معرفى فصول مختلف این کتاب، به نقد و بررسى آن نیز پرداخته مى‏شود.

متن

مقدمه

    منطقه خاورمیانه به دلیل حساسیت و استراتژیک بودن آن، همواره مورد توجه مورخان بوده، هم‏چنان‏که بسیارى از مسائل ریز و درشت این منطقه بر سایر مناطق هم‏جوار و امور سیاسى ـ اجتماعى جهانى تأثیرگذار بوده است. از این رو کتاب‏هاى زیادى، به‏ویژه پس از انقلاب اسلامى در باره خاورمیانه نوشته شده است(1)؛ کتاب‏هایى که صرفا تاریخى بوده و به نقاط عطف حضور مسئله‏ساز خاورمیانه در سیماى بین‏المللى پرداخته یا نوشته‏هایى که افزون بر این به ترسیم نوعى سیاست‏گزارى‏ها براى حل معضل خاورمیانه پرداخته‏اند. و البته همه آن‏ها در صدد هستند که به نوعى امور منطقه را در معرض دید قرار دهند تا سرانجام خوانندگان خود را هر چه بیشتر با مسائل کشورهاى خاورمیانه آشنا سازند.

    این نوشته‏ها از سوى دیگر شامل بیرون‏نگاران و درون‏نگاران مى‏شود. کسانى که از خارج خاورمیانه و با تکیه بر تجارب علمى به منطقه پرداخته‏اند، در واقع به مشارکت مسئله‏ساز منطقه در سیاست جهانى توجه داشته، اما درون‏نگاران که نویسندگان داخلى خاورمیانه هستند، به نوعى برترى‏انگارى براى کشور خود و افزون بر آن خواسته‏اند تا جایگاه و نقش ویژه کشور خود و منطقه را در عالم سیاست یا اقتصاد بین‏المللى نشان دهند.(2)

    در هر حال، سنت تاریخ خاورمیانه‏نویسى، سنت پویایى است که از نیمه دوم قرن بیستم، روند رو به رشدى داشته و هر از گاهى بنا بر بحران‏هاى بین‏المللى مرتبط با منطقه با موج انتشارات در باره چشم‏اندازهاى مختلف خاورمیانه، چه به شکل جزئى (پرداختن به کشور خاص) و چه در قالب عمومى (پرداختن به همه منطقه یا قسمت‏هایى از منطقه)، روبه‏رو هستیم.

    اهداف متفاوت نویسندگان، مخصوصا بیگانگان مى‏تواند محل تأمل باشد.(3) خریداران این دست کتاب‏ها بیشتر دانشجویان، محققان و دیپلمات‏هاى حال و آینده منطقه هستند. از طریق ترجمه، برخى از این کتاب‏ها مورد توجه خوانندگان داخلى خاورمیانه نیز قرار گرفته است. در هر حال، بن‏مایه اصلى این دست آثار، حول محور آغاز حیات کشورهاى نوزاد خاورمیانه در اوایل قرن بیستم دور مى‏زند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . براى اطلاع از برخى عناوین و تنوع آن‏ها در این باره، ر.ک:

    www. ecampus.com/bk-searchresult.aspNAV=8&qsearch=middie %20east&qsearch2 =&qtype=TITLE.

2 . همان جست‏وجو با عنوان Arab history در طبقه کتاب‏ها.

3 . در این زمینه سایت زیر در بردارنده آگاهى‏هاى لازم و اطلاعات مفیدى است، با عنوان: Arab history. جست‏وجو کنید: www.whatreallyhappend.com و نیز ر.ک:www.powells.com/subsection/MiddieEast

--------------------------------------------------------------------------------

    نکته دیگرى که مورد توجه این دست آثار است این که به‏رغم تمهیدات قدرت‏هاى پیروز در نهادینه کردن قدرت فایق خود، چه ساز و کارهایى در این منطقه وجود دارد که پیوسته آرامش مورد انتظار دیگران را برهم مى‏زند. این نکته نیز پیوسته بن‏مایه اصلى و محل تحقیق بسیارى از تولیدات در این زمینه مى‏باشد.

    در باره ارزیابى این کتاب بهتر است خوانندگان پس از مطالعه قسمت‏هاى بعد در باره آن تأمل کنند. اما در هر حال این کتاب بیشتر بر اساس تجربه علمى نویسنده شکل گرفته است. از این رو ارجاعات دقیق براى مطالب موجود نیست، زیرا نویسنده در کارهاى دیگر خود این کار را کرده، ولى در این‏جا قصد وى ترسیم کلى و نوعى تحلیل مطلب بر اساس داده‏هاى قبلى نیز هست. وى اساس کار را بر داشتن اطلاعات اولیه و لازم مى‏گذارد، ضمن آن‏که در این نوع تاریخ‏نگارى که مى‏توان آن را جزء گروه تاریخ عمومى طبقه‏بندى کرد، جزئیات نمى‏تواند مورد نظر باشد. اساسا کارکرد تاریخ عمومى افزون بر همه، ارائه اطلاعات مفید و سریع است تا خوانندگان پس از مطالعه، آمادگى برداشت کلى از مطلب را داشته باشند. دیگر این که نوع تاریخ عمومى براى نظریه‏پردازى مناسب است، از این رو چه نویسندگان و چه خوانندگان این دست نوشته‏هاى تاریخى، انتظار تفصیل و جزئیات را ندارند و بیشتر برآنند که به «تجربه تاریخ» توجه کنند. از سوى دیگر، تاریخ عمومى با ارتقاى سطح اطلاعات تاریخى مى‏تواند به بهداشت تاریخ منطقه‏اى کمک کند، در عین حال این نقطه ضعف را دارد که عمق کافى براى خواننده حرفه‏اى ندارد، زیرا حجم زیاد و فرصت طولانى براى جنس کار لازم است که خارج از توان این دست مورخان است. در هر حال، مدل عمومى‏نگارى تاریخ براى اهدافى، مانند ایجاد «دید شبکه‏اى» بسیار مفید و ضرورى است؛ چیزى که در کتاب مورد بحث به خوبى به آن پرداخته شده و مسائل خاورمیانه در قالبى شبکه‏اى در چشم خواننده ظهور مى‏کند.

    در ایران کارهاى عمومى، چه در سطح منطقه‏اى و چه در سطح جهانى، به‏ویژه براى دانشجویان رشته‏هاى تاریخ کمتر در دست‏رس مى‏باشد و جاى کارهایى نظیر کتاب مورد بحث، بسیار خالى است. و از آن‏جا که اعتبار زیادى براى ترجمه وجود ندارد، دست‏رسى به متون تاریخى به زبان اصلى مى‏تواند علاقه‏مندان را با اطمینان بیشترى در ارتباط با نویسنده و متن قرار دهد.

    پروفسور یپ(1) استاد بازنشسته مدرسه شرق‏شناسى(2) دانشگاه لندن، سال‏ها مشغول تدریس تاریخ خاورمیانه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بوده است. او تجربه سال‏هاى تدریس خود را به‏ویژه در این کتاب آورده است. یپ صاحب مقاله‏ها و کتاب‏هاى متعددى در زمینه شرق‏شناسى و تاریخ خاورمیانه است، از جمله مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

    - Strategies of British India: Britain, Iran, and Afghanistan, 1798-1850 , Oxford 1980.

    - The Making of the Modern Near East, Landon , 1987.

    - The Near East since the First World War: A History to 1995 Landon 1991.

    - Politics and Diplomacy in Egypt, Oxford 1997, the diaries of sir Miles Lampson, 1935-37.

    کتاب حاضر در واقع براى دانشجویان شرق‏شناسى و مدرسانى که مى‏خواهند در باره این منطقه تدریس کنند، طراحى شده است. این کتاب از یک مقدمه، شش فصل، راهنماى مطالعه و کتاب‏نامه، واژه‏نامه تخصصى، شجره‏نامه، نقشه و یک ضمیمه در 404 صفحه شکل گرفته است.(3)

    نویسنده در فصل نخست یا مقدماتى (ص 1-47) به شرح جامعه، اقتصاد و سیاست این منطقه در قرن نوزدهم مى‏پردازد. او شرح مى‏دهد که منظور وى از Near East، هم تقدّم

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . M.E.Yapp.


    2 . Soas.

3- براى مقایسه محتویات کتاب حاضر مى‏توان از کتاب چاپ 2001 استفاده کرد:

    Divid Fromkin, A peac to end all peace: the fall of the Ottoman Empire and the creation of the Modern Middle East, New Yotk , 2001.

    براى آگاهى بیشتر در باره این کتاب، ر.ک: Generalhistory.html

     و نیز ، ر.ک:www.powells.com/subsection/MiddieEast

--------------------------------------------------------------------------------
ورود این اصطلاح به متون تاریخى و هم مطابقت کم و بیش آن با خاورمیانه است. از این رو پیوسته در فصول مختلف، مطالعه تاریخى خود را از آناتولى(1) و سوریه آغاز نموده و به عراق، مصر، سودان و مغرب، ایران و منطقه عربى نیز مى‏پردازد؛ منطقه‏اى که امروزه فراتر از خاورمیانه است. یکى از دلایل این مسئله آن است که ممالک هم‏جوار از جهت مسائل اجتماعى، بافت و ساخت فرهنگى و سنخیت امور سیاسى، هم‏خوانى‏هاى ماهوى نیز دارند. نویسنده در یک نگاه کلى، اما دقیق، به سنخیت‏هاى موجود در منطقه پرداخته و محوریت اسلام و ابتلاى این کشورها به حرکت‏هاى استعمارى و تبدیل شدن آن‏ها به جولان‏گاه قدرت‏هاى بزرگ را به عنوان عناصر قابل جست‏وجو در گذشته نزدیک این منطقه مى‏داند. وى در همین فصل به طرح و معرفى بافت اقتصادى منطقه در قرن نوزدهم پرداخته و تا حدى در صنعت، متمرکز شده، اما به تجارب زنده این کشورها نیز مى‏پردازد.

    یپ ابتدا جمعیت این کشورها یا کشورهاى آینده منطقه را استخراج کرده، آن‏گاه به ترکیب جمعیتى و درآمدهاى مختلف دولت‏ها اشاره مى‏کند و سپس به تحلیل و معرفى ترکیب بدنه سیاسى این جوامع پرداخته و در برجسته‏سازى شاخصه‏هاى مهم، اما مشترک آن‏ها مى‏کوشد. هم‏چنین نویسنده، معتقد است دو شاخصه تنوع و تقلیل، بازى‏گر اساسى در سیستم اجرایى ـ سیاسى این کشورهاست. تنوع به منزله اجراى سیاست‏هاى روزمره و متفاوت با گروه‏ها، طبقه‏هاى متنوع شهرى، در مناطق مختلف هر کشور است. به بیان دیگر، نوع حکومت در منطقه خاورمیانه اقتضاى داشتن سیاستى متفاوت را داشت از این رو براى مثال، حتى سیستم اجرایى در استان‏هاى مختلف در جغرافیاى سیاسى یک کشور مى‏توانست طبیعت متفاوت داشته باشد، چنان‏که اجراى احکام قضایى، تنوع جزا در شهرهاى مختلف را نشان مى‏داد. به همین دلیل در مطالعه این حکومت‏ها شایان توجه است که حکومت براى ایفاى نقش در توسعه بهداشت، کارهاى عام‏المنفعه، سیستم قضایى و امنیت، مجالى نداشت؛ بیشتر این امور در حیطه کارهاى خصوصى و با پشتوانه‏هاى نسبتا مردمى راه اندازى و

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Anatolia.

--------------------------------------------------------------------------------
سامان‏دهى مى‏شد.

    از سوى دیگر، مفهوم تقلیل در نظام حکومت‏هاى منطقى به معناى اقدام و عمل نظام در قالب دل‏بخواهى بود. چنین قالبى مرزها و بایدها و نبایدهاى معینى نداشت؛ هر زمان که لازم مى‏شد اقدامى صورت مى‏گرفت که در مفهوم قدرت به معناى عدم احساس مسئولیت در توزیع قدرت بود. توزیع قدرت مى‏توانست در راستاى بهره‏مند سازى عمومى بوده و گام‏هاى دولت را براى استغناى جامعه تثبیت نماید. از این رو حکومت در جامعه در حالت حداقلى خود، نمود مى‏یافت و تنها زمان‏هایى به جلد حداکثرى خود مى‏خزید که کسب مالیات یا کلیت نظام مطرح باشد. این مدل حکومت نشان مى‏دهد که حکومت‏هاى منطقه به تمرکز قدرت و عدم توزیع آن علاقه داشته‏اند که البته این تمرکز و توزیع در قالب تنوع و تقلیل به طور کلى در اختیار حکومت‏ها نبود، بلکه این افراد بودند که سر رشته امور در دستشان بود؛ چیزى که اروپاییان به آن توجه کرده و علائم اضمحلال را مشاهده مى‏کردند. پشتوانه نظرى این شیوه ملک‏دارى بر ایدئولوژى و اقبال متکى بود؛ اولى برگرفته از اسلام و دومى از برگزیده شدن بر اساس تقدیر بود. این وضعیت در واقع، شاخصه اصلى حاکمیت مطلق در منطقه و در آغاز قرن نوزدهم بود.

    اما جهان و به تبع، منطقه مورد بحث رو به تغییر داشت. چنان که نویسنده برجسته مى‏سازد، کانال اصلى این تغییرات در واقع دگرگونى‏هایى بود که در حیطه روابط بین‏المللى رخ داده و زمینه‏ساز مطالبات متفاوت مردم گردید. این وضعیت ابتدا در نواحى غربى‏تر منطقه شروع شد. منطق حاکم بر این روابط پیش از همه این روابط، برگرفته از نوع برخورد سیستم‏هاى نظامى در بافت اقتصادى ـ صنعتى نوین بود؛ چیزى که سال‏ها بعد عباس‏میرزاى ایران را نیز بسیار متأثر کرد و دلیل آن را از فرنگى پرسید. نوسازى در بدنه نظامى اگر چه یک ضرورت از بالا بود، ولى خیل جنگ‏جویان عثمانى را ابتدا با جنگ‏جویانى روبه‏رو کرد که ملاحظات ملى آن‏ها را تهییج کرده بود. این هیجانات، زمینه‏ساز مطالباتى مى‏شد که رفته‏رفته به سایر اقشار تسرى مى‏یافت، چنان که مردم به مراتب بیشتر طالب دگرگونى بودند تا دست‏اندرکاران قدرت. این مسئله کم‏کم به جریانى تبدیل مى‏شد که حتى بدنه حکومت‏ها را هر چه بیشتر به سمت دنیوى شدن(1) سوق مى‏داد.

 

--------------------------------------------------------------------------------


    1 . Secular.

--------------------------------------------------------------------------------
    نویسنده در فصل دوم کتاب ص (47-97) با عنوان «مسئله شرق»، به پرسش و پاسخ‏هایى در قالب بررسى «علایق قدرت‏هاى بزرگ در اواخر قرن هجدهم» و «موقعیت منطقه در دوره انقلاب و جنگ‏هاى ناپلئون» و «مسئله شرق در قرن نوزدهم» پرداخته است. این فصل در ابتدا نشان مى‏دهد که مسئله شرق در قالب این اصطلاح از کى و کجا آغاز شد. قرن شانزده و هفده تمرکز این اصطلاح روى موقعیت مورد تنازع هابسبورگ ـ اتریش(1) میان عثمانى و اروپاییان بود. از آن پس با پیشرفت اروپاییان به درون این منطقه چنین اصطلاحى هر زمان به موقعیت متفاوتى به سمت و سوى مناطق شرقى‏تر اطلاق شد، چنان‏که در اواخر قرن نوزدهم «مسئله شرق» بر آسیاى مرکزى تمرکز داشت. هم‏چنین نویسنده نشان مى‏دهد که از همان ابتداى طرح چنین اصطلاحى، نمى‏توانست صرفا ارضى باشد، چنان‏که در قرن هجده، روس‏ها داعى دفاع از مسیحیت ارتدکس را در منطقه بالکان داشتند که در ترکیب با سیاست پیش‏رونده روس‏ها در حاشیه دریاى سیاه و به تبع بالکان، براى آن‏ها رویارویى در این منطقه با امپراتورى عثمانى، عنوان مسئله شرق را داشت. از این رو، علایق متفاوت ارضى، عقیدتى، بازار و تجارت هر زمان در ترکیبى خاص، پیکره این پرسش را تشکیل مى‏داد که در هر حال، حول محور علایق کشورهاى استعمارگر دور مى‏زد.

    آن‏گاه نویسنده در ادامه به تفکیک، موقعیت ناپلئون، روس‏ها و انگلیس‏ها را در باب مسئله شرق بررسى مى‏کند. سهم سایر دولت‏هاى اروپایى در همراهى و تعارض با این سه قدرت تنها به بازار آشفته جناح بندى‏هاى موجود و جدید دامن مى‏زد. این در واقع، آغاز یک پرسش دیگر بود، چنان که موقعیت این پرسش در قرن نوزدهم با زاده‏شدن ناسیونالیسم در بالکان و تمایلات استقلال خواهى آغاز و با یافتن سوژه مناسب براى مداخله قدرت‏ها در تقسیم و تسهیم امپراتورى عثمانى ادامه مى‏یابد. مونتنگرو(2)، صرب، رومانى، یونان، کرت، بوسنى، بلغار، مقدونیه و آلبانى از جمله آن مناطق هستند. در صدر همه، ابتدا بحران یونان بود که به همراه طغیان‏هاى متعدد نیمه دوم قرن نوزدهم در این منطقه، دست سایر قدرت‏ها را با علایق متفاوت براى مداخله در امپراتورى عثمانى باز مى‏کرد. دیگر، بحران محمدعلى در

 

--------------------------------------------------------------------------------


    1 . Habsburg - Austria.


     2 . Montenegro.

--------------------------------------------------------------------------------
مصر بود(1831م) که منطقه افریقایى امپراتورى را در معرض مخاطره قرار داد.

    نویسنده از این‏جا به بعد به‏طور موازى به بررسى وضعیت ایران، افغانستان و به علایق و منافع بریتانیا در این بخش‏هاى آسیا مى‏پردازد. مسئله کریمه و توسعه‏طلبى روس‏ها و بحران 1875-1878م عثمانى که از آن پس لقب «مرد پیر اروپا» را گرفت، شرق نزدیک و روابط روس و بریتانیا در این دوره نیز از جمله موضوعات دیگر این فصل است.

    اما ظهور حکمرانى‏هاى بالکان، آغاز توسعه در قسمت‏هاى آسیاسى و افریقایى منطقه مورد بحث، و تبدیل علایق ارضى ـ سیاسى استعمار به اقتصادى ـ تجارى، نهایتا به طرح چشم‏انداز دیگرى از منطقه در قبال «مسئله شرق» منجر شد. اینک بازاریابى و مواد اولیه و حفظ و حراست مناطق تحت نفوذ، مذاکراتى طولانى در پى داشت که پیوسته تحت عنوان مسئله شرق در نشست‏هاى اروپا مطرح بود. در اواخر قرن نوزدهم، ظهور قدرت‏هاى دیگرى را در اروپا شاهد هستیم که از مسئله شرق و منافع منتج از آن، سهمى نداشتند. اینک آن‏ها، آلمان و ایتالیا با اشتهاى بسیار به سفره «مسئله شرق» چشم دوخته و با سلیقه متفاوت و شکل‏بندى مطلوب خود، نگاه متفاوتى را مطرح مى‏کردند.

    فصل سوم کتاب (ص 97-179) با عنوان اصلاحات در منطقه، میان سال‏هاى 1792-1880م شکل گرفته است. نویسنده تحت این عنوان به بررسى اندیشه‏هاى متفاوت و زمینه‏هاى مختلف اصلاحات در قسمت‏هاى مختلف منطقه مى‏پردازد. کتاب به‏طور مجزا به دوره، عناصر و شاخصه‏هاى رفرم به ترتیب در عثمانى، آناتولى (شرقى و غربى)، سوریه (لبنان، سوریه و هلال خصیب)، عراق، مصر، سودان و مغرب، ایران و سایر مناطق عربى مى‏پردازد. این فصل در حدود هشتاد صفحه سعى در ترسیم شبکه‏اى مطلب را نیز دارد. بدین معنا که نویسنده در عین حال به عناصر تأثیرگذار (مثبت و منفى) کشورهاى منطقه بر یکدیگر نیز مى‏پردازد. هم‏چنین نویسنده بر این نکته واقف است که برخى از مناطق که پس از جنگ جهانى اول شکل کشور به خود گرفتند هنوز راه زیادى تا استقلال دارند. از این رو وى براى ترسیم محورهاى بحث خود ناگزیر از طرح جغرافیاى تاریخى مناطق است که از این جهت کار منحصر به فرد و بسیار مفیدى است. وى حتى براى مثال، مسئله مرزهاى ثبت نشده ایران را در قرن نوزدهم از هر طرف مورد توجه قرار داده و معتقد است این وضع موجب تهییج دیگران براى جداسازى قسمت‏هایى از ایران مى‏گردد. وى زمینه اصلاحات را از همان جایى که به طور سنتى، مورخان ایرانى و سایر ایران‏شناسان معاصر نیز آغاز مى‏کنند، شروع مى‏کند،(1) اما در همین حال، وجه تمایز اصلاحات ایران را از منظر اندیشه شیعیانه و نقش رهبرى از یک سو و بافت سیستم حکومت قاجارها از سوى دیگر، نگاه مى‏کند. هم‏چنین نویسنده، اولین وجه تمایز اصلاحات ایران با امپراتورى عثمانى را در میزان عزم افراد در سیستم ادارى در ایران مى‏شناسد، در حالى که در امپراتورى عثمانى چنین پدیده‏اى را متکى به نوعى تمایل جمعى به اصلاحات در بدنه سیستم ادارى معرفى مى‏کند. در این راستا اشخاص تأثیرگذار در جریان اصلاحات در ایران را هم معرفى مى‏کند. وى هم‏چنین یاد آور مى‏شود که این افراد در پى اهداف دایمى و پیوسته نبودند. این ممکن است به دلیل وضعیت تثبیت نشده همه کارگزاران سیاسى در ایران باشد یا این که خود این افراد برنامه‏اى براى اصلاحات وسیع و سازمان یافته‏اى نداشتند. و دست آخر این که اصلاح‏گران ایران قدرت کافى براى رویارویى با گروه‏ها و متنفدان مختلف را نداشتند. سازوکارهاى سنت‏گرایان به مراتب مطمئن‏تر و موفق‏تر عمل مى‏کرد. این شاید حتى شامل خود شخص شاه هم مى‏شد که براى آرام کردن معترضان، افراد زیر دست خود را به عنوان عناصر نامطلوب، پیوسته برکنار مى‏کرد.

    ناسیونالیسم و انقلاب در خاورمیانه (1880-1914م) عنوان فصل چهارم (ص 179-266) این کتاب است. این فصل نیز به طور موازى و مقایسه‏اى به موضوع ناسیونالیسم در همه جغرافیاى مورد مطالعه پرداخته است. مانند فصل قبل، مناطق مورد مطالعه به ترتیب شامل آناتولى، سوریه، عراق، مصر، سودان و مغرب، ایران و سایر مناطق عربى مانند عربستان مى‏باشد. نویسنده در ادامه مبحث فصل قبل با نوعى نگرش شبکه‏اى و هم‏زمان در تاریخ، سعى دارد به تحلیل تغییرات و انقلاب اجتماعى ـ سیاسى در منطقه بپردازد.

    در ادامه این مطالب و با در نظر گرفتن چارچوبه نظرى کم و بیش منظمى سعى مى‏کند حرکت‏هاى اجتماعى و ناسیونالیسم را بازشناسى کند. تغییرات اجتماعى و اقتصادى موجبات

 

--------------------------------------------------------------------------------

1- براى مثال، ر.ک: V . Martin, Islam and Modernism , New York, 1989, p . 4-5.

-------------------------------------------------------------------------------
نوعى خودآگاهى در منطقه گردید. رشد آموزش‏هاى جدید در سطوح مختلف و ارتباطات، سهم به‏سزایى در این راستا داشت، چنان که اقلیت‏هاى مسیحى و یهودى، تحت لواى ناسیونالیسم توانستند با سایر مسلمانان در حرکت‏هاى استقلال‏طلبانه و ضد استعمارى مشارکت کنند. ناسیونالیست‏ها در واقع، تحصیل کردگانى بودند که از اقشار متنوع برگزیدگان سنتى به شمار مى‏آمدند. نویسنده، این قشر را در مناطق مختلف مطالعه کرده و به منطق حاکم بر جنبش ناسیونالیسم و حرکت‏هاى منطقه توجه کرده است. وى زاده‏شدن تفکرات جدید را که به حرکت‏هاى اجتماعى منجر شد، از یک سو نتیجه توسعه کشاورزى و رشد تجارت مى‏داند و از سوى دیگر ـ چنان‏که گفته شد ـ رشد ارتباطات را چه در داخل جغرافیاى متفاوت منطقه و چه در ارتباط درونى و با یکدیگر معرفى مى‏کند. وى هم‏چنین رشد مدارس جدید و روزنامه‏ها را از اسباب مهم و به‏ویژه زمینه‏ساز براى ترسیم مطالبات جدید که در بسیارى از موارد به انقلاب منجر شد، مى‏داند. به بیان دیگر، نویسنده، مدرسه و روزنامه را از علل عمده و زمینه‏ساز تحرکات سیاسى ـ اجتماعى به شمار مى‏آورد.

    فصل پنجم (ص 266-301) با عنوان شرق نزدیک در جنگ جهانى اول است. ورود عثمانى به جنگ و وضعیت این امپراتورى درحین جنگ، همراهى این امپراتورى با دیگران، وضع جنگ در سال 1917م، ایران، فلسطین، عربستان و مصر در جنگ و نهایتا فرجام جنگ، عناوین موضوعات اصلى این فصل هستند.

    معمولاً تصمیم امپراتورى عثمانى براى ورود به جنگ جهانى را به عنوان تنها و مهم‏ترین عامل در فروریزى سیستم قدیم و ساخت سیستم نوین سیاسى در منطقه تلقى مى‏کنند. هم‏چنین مى‏توان ورود امپراتورى عثمانى را به عنوان عامل مهمى در طولانى شدن جنگ و در نتیجه، پیروزى انقلاب روسیه و نهایتا گشوده شدن چشم‏انداز جدیدى در حیات روابط بین‏المللى ارزیابى کرد. نویسنده، این نکته اخیر را از حیطه کار خود در این کتاب، خارج دانسته و به زمینه‏هاى این تصمیم‏گیرى تاریخى در امپراتورى عثمانى مى‏پردازد.

    به طور سنتى عنصر اصلى این تصمیم‏گیرى را نفوذ آلمان‏ها در استانبول مى‏دانند، اما به اعتقاد نویسنده، این یک اشتباه است، زیرا پیش از این عثمانى در اتحادى به آلمان‏ها چراغ سبز نشان داده بود. فشار اتریش، به اتحاد آلمان ـ عثمانى در دوم آگوست 1914 منجر شد. این فشار از این جهت بود که اتریش علاقه داشت بلندپروازى‏هاى عثمانى را در بالکان کنترل کند. از این رو زمینه‏ساز محور سه‏گانه متحدین شد، به‏ویژه این سیاست در باره عثمان‏ها که تمهیداتى براى حفظ بالکان از تعرض روس‏ها بود، و تا حدودى در باره شمال افریقا و ماوراى قفقاز در پیش گرفته شد. در واقع، مسئله اتحاد براى بیشتر وزراى کابینه عثمانى ناشناخته بود. با وجود این، نتیجه سیاست متحدین و هم‏چنین وزراى کابینه عثمانى این نبود که این کشور وارد جنگ شود. اما اقلیتى که در کابینه عثمانى از ورود به جنگ طرف‏دارى مى‏کردند در درجه نخست، گمان‏شان بر این بود که جنگ خیلى زود به پایان مى‏رسد. در این صورت و با توجه به پیشرفت‏هاى اولیه دولت‏هاى متحد ممکن است عثمان‏ها در میز مذاکرات جایى نداشته باشند و به این سبب، منافع مهمى را در بالکان و آسیاى صغیر از دست بدهند. در هر حال، وزیر جنگ، انور پاشا عملیاتى را در دریاى مدیترانه و سیاه انجام داد که نتیجه آن، ورود بى‏چون و چراى عثمانى به جنگ شد. بدین ترتیب، جنگ به منطقه خاورمیانه کشیده شد و کشورهایى مانند ایران که براى مشارکت در جنگ، تصویرى نداشت نیز ناخواسته به صحنه جنگ قدرت‏ها کشیده شد. نویسنده در این زمینه به بررسى چگونگى ورود نیروى عثمانى به ایران و آن‏گاه آلمان و دموکرات‏ها مى‏پردازد. به هر حال در پایان این جنگ این بریتانیا بود که بى‏رقیب، مالک ایران شد.

    به نظر مى‏رسد بحث مهم این بخش بر سر مسئله فلسطین است. در جنگ جهانى اول، بریتانیا توفیق این را یافت که سوریه و فلسطین را منطقه عمل خود قرار دهد. فروپاشى عثمانى به اشغال مناطق جنوبى فلسطین و اردن توسط بریتانیا در سال 1916م منجر شد. یپ معتقد است که علایق استراتژیک بریتانیا با اهداف صهیونیست‏ها براى زد و بندهاى آینده فلسطین در مهاجرت بى‏حد و حصر یهودیان همراه شد. افزون بر این، مسائلى دیگر در اواخر قرن نوزدهم به مهاجرت‏هاى یهودیان از اروپاى مرکزى و شرق منجر شد. بر اثر فشارهاى سیاسى ـ اجتماعى بخشى از یهودیان به غرب اروپا و بقیه به منطقه فلسطین حرکت کردند. ایده مهمى که میان یهودیان مهاجر مطرح شد این بود که در هر حال به هر کجا بروند سهم معادل شهرنشینى(1) نخواهند داشت مگر آن که کشورى تأسیس کنند. نویسنده آن‏گاه به طرح و بررسى خواسته‏هاى مختلف میان جامعه یهودى پرداخته که نقطه پایان آن، صدور بیانیه بالفور(2) در سال 1917م بود. بر اساس این بیانیه، بریتانیا متعهد شد که در راستاى تأسیس کشورى براى مردمان یهودى بهترین تلاش‏ها را انجام دهد. نویسنده در ادامه به عکس‏العمل اعراب در این زمان نگاه کرده و میزان عمق درک آن‏ها را از این واقعه نشان مى‏دهد. در پایان این فصل به چگونگى پایان جنگ و نتایج عملى و نظرى آن در منطقه خاورمیانه مى‏پردازد.

    فصل ششم کتاب (ص 301-352) بازسازى خاورمیانه (1918-1923م) نام دارد. سرفصل‏هاى آن عبارت است از: مسائل کارگزاران صلح، وضعیت آناتولى و ناحیه تراس(3) در شبه‏جزیره بالکان، سوریه و لبنان، فلسطین، اردن، عراق، منطقه عربى، مصر، ایران. در پایان نیز در قسمتى به خاورمیانه جدید مى‏پردازد.

    شکست امپراتورى عثمانى و به زانو درآمدن ایران براى قدرت‏هاى اروپایى این معنا را داشت که این اولین بار بود که دو قدرت امپراتورى عثمانى و ایران هم زمان به زانو درآمدند. چنین وضعى براى اروپاییان این فرصت را فراهم آورد که با خیال آسوده هرگونه سیاستى را به نفع خود در منطقه به کرسى بنشانند. افزون بر این، در حالى که در گذشته قدرت‏هاى اروپایى به وسیله رقباى خود محدود مى‏شدند، اکنون با خروج روسیه، آلمان و اتریش از میدان، بریتانیا، فرانسه و ایتالیا و سایر کشورهاى تحت سیطره نظامى بریتانیا در صحنه ماندند. به نظر مى‏رسید که بریتانیا مى‏توانست منطقه را از نظر سیاسى به دل‏خواه خود شکل دهد، اما بریتانیا چنین طرحى را عملى نکرد. آن‏چه در سال 1923م زاده شد در حقیقت، نتیجه مصالحه بریتانیا و دیگر کشورهاى اروپایى و میان اروپاییان و نیروهاى درون‏زاد خاورمیانه بود. موضوع اصلى این فصل در واقع پرداختن به چگونگى و راه‏کارهاى این مصالحه‏ها و نتایج حاصله در صحنه‏هاى نوظهور خاورمیانه است.


--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Citizenship equal.


     2 . Balfour.


     3 . Thrace (Trans Yodan نام قدیم تراس:).

--------------------------------------------------------------------------------

    قدرت‏هاى اروپایى در باره کارسازى امور خاورمیانه چند مسئله را باید در نظر مى‏گرفتند:

    اولین و مهم‏ترین مسئله، امور نظامى منطقه بود. اروپاییان براى پرهیز از جنگ مى‏بایست از تحرکات نظامى و بازسازى پیکره آن در منطقه جلوگیرى مى‏کردند. یکى از وقت‏گیرترین مسائل در طول مباحثات در باره چگونگى ایجاد صلح، چگونگى سازمان‏دهى نظامیان براى حفظ صلح بود. جهت‏گیرى اصلى این مسئله اساسى از نظر بریتانیا سه منطقه مهم بود: ایرلند، هند و مصر. مقابل این نظر، ارجحیت مسائل اقتصادى بود. تضمین تجارت در آینده و تقسیم مناطق براى مبادله‏هاى تجارى احتمالاً مى‏توانست مشکل اقتصادى اروپا را حل کند. چنین ایده‏اى جایگاه برترى در نظر گاه فرانسه و ایتالیا براى آینده منطقه داشت.

    دومین مسئله، درجه‏بندى الویت‏ها در منطقه براى اروپا بود. در این راستا محور اصلى آلمان به شمار مى‏آمد، از این رو مهم‏ترین مبحث، چگونگى دست‏یابى به صلح پایدار با آلمان و توافق کامل براى ایجاد ثبات در اروپاى مرکزى بود. این مسئله نیز به طور کلى محورهاى زیر مجموعه‏اى و پرسش‏هایى داشت، از جمله مسئله بلشویک‏ها و این‏که آیا براى کنترل آن‏ها باید در امور شوروى دخالت کرد یا این که این کشور را با کشورهاى حایل، محصور نمود؟ و این‏که چطور مى‏توان از انقلابات هم‏سان آن در کشورهاى اروپایى جلوگیرى کرد؟ آینده نشان داد که فرانسه از این مسئله توانسته بگریزد و سربه سلامت ببرد، اما بریتانیا در مورد مسئله ایرلند سر فرود آورده، هم‏چنان‏که ایتالیا دچار انقلاب فاشیست به رهبرى موسولینى شد. در این مرحله، قرار و مدارها براى صلح در خاورمیانه در درجه دوم از اهمیت بود.

    اما سومین مسئله اساسى، عبارت بود از استقلال از هرگونه محور اصلى در پایدارى صلح براى ملت‏هایى که زیر هجوم حکومت واحدى بودند. از این رو به رسمیت شناختن پاره‏اى از حقوق به منظور پرهیز از تشنجِ منجر به جنگ، ضرورى بود. اهمیت این مسئله به این سبب بود که سه امپراتورىِ قدرت‏هاى محور، هر کدام ملت‏هاى رنگارنگى را شامل مى‏شدند و مسئله ناسیونالیسم مى‏توانست به عنوان حربه‏اى مؤثر علیه آن‏ها عمل کند. قسمتى نیز مربوط به سیاست خارجى امریکا بر اساس این محور بود. دیگر این که پاسخى بود به تشنج‏هایى در میان مستعمرات، از جمله هندوستان علیه بریتانیا که در سال 1917م به حرکتى در سیستم اداره مستعمرات منجر شد و نهایتا این مسئله تحت تأثیر تفکر منحصر به فرد سازمان‏دهى بهتر در سیستم جهانى بود. به ویژه این مسئله موجبات علاقه‏مندى به تشکیل حکومت‏هایى که حتى الامکان نشان‏دهنده ملت‏هاى باشد و نیز پرهیز از الحاق آن‏ها را فراهم مى‏کرد.

    آخرین و مهم‏ترین دغدغه کارگزاران صلح، مسئله پرستیژ آن‏ها بود؛ از یک سو مى‏خواستند ملل مختلف را به توانایى و برترى‏هاى خود متقاعد کنند، از سوى دیگر بر آن بودند که سیستمى براى تأمین و تداوم قدرت خود در مقابل دشمنان احتمالى داشته باشند. تشویق و مجازات نمى‏توانست تنها بخش نظم اخلاقى سیستم سیاسى باشد، بلکه مى‏بایستى بدین منظور نشانه‏هاى ملموس‏ترى برقرار مى‏کردند. این مسئله در هیچ منطقه‏اى مانند خاورمیانه به قوت پى‏گیرى نشد. این نگرانى وجود داشت که مردم منطقه، کارگزاران اروپایى خود را نپذیرند و مسلمانان به حضور آنان واکنش نشان دهند. هم‏چنین این نکته به این دلیل اهمیت داشت که چنین عزمى ناکار آمد شد، زیرا تحریک کنندگان عثمانى در ورود به جنگ، آن طور که باید، تنبیه نشدند، چنان‏که اندیشه پان اسلامیسم به عنوان درسى براى آن سیاستِ ناموفق تلقى شد.

    نویسنده در قسمت‏هاى دیگر این بخش، سعى دارد محورهاى مطرح شده بالا را در قسمت‏هاى مختلف خاورمیانه بررسى و ارزیابى کند، به‏ویژه این که قبلاً قرارداد سایکس ـ پیکو(1) نشان داده بود که این تنها بریتانیا و فرانسه هستند که چه بالقوه و چه بالفعل توانایى طراحى آینده را براى خاورمیانه دارند. اما هنوز مى‏بایستى تا سال 1920م و آمدن مجدد بلشویک‏ها به صحنه، تأمل کنند. البته به‏طور خاص هر منطقه‏اى نیز مسائل خود را فرا روى سیاست‏گذاران صلح داشت. براى مثال، مشکل منطقه آناتولى، یونانى‏ها بودند، در لبنان و سوریه اقلیت‏هاى مذهبىِ مسیحى و یهودى با مسلمانان درگیرى داشتند، در فلسطین مسلمانان با صهیونیست‏ها منازعه داشتند و مسئله اردن و اداره آن، منطقه عربى شامل کویت، قطر و نجد و سایر مسائل خلیج فارس که بریتانیا اصلاً به حضور سایر قدرت‏ها درآن

 

--------------------------------------------------------------------------------


    1 . Sykes - Picot.

--------------------------------------------------------------------------------
علاقه‏اى نداشت، مصر و درخواست‏هاى داخلى آنان در باره سیستم اداره منطقه و نهایتا ایران که اکنون بلامنازع به تملک بریتانیا درآمده بود. نویسنده با ارائه تحلیل‏هاى دقیق به شرح مسائل بالا در سیستم منطقه‏اى و در ارتباط با مناطق هم‏جوار مى‏پردازد. در پایان به دسته‏بندى تغییرات در خاورمیانه از 1914-1921م مى‏پردازد. هم‏چنین وى در این قسمت، طراحان خاورمیانه جدید و اهداف سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى آن‏ها را معرفى مى‏کند.

    نویسنده در پایان هر فصل، منابع مفید را براى مطالعه بیشتر، در پى‏نوشت‏ها مى‏آورد. اما کتاب‏نامه مفصل کتاب (ص 352-372) با دسته‏بندى موضوعى درمورد کشورى خاص مى‏تواند در بردارنده اطلاعات بسیار مفیدى باشد. این معرفى، اعم از بخش اسناد و کتاب‏هاى متعدد به زیان‏هاى مختلف مى‏باشد. هم‏چنین عبارت‏هاى کلیدى و تخصصى را که در باره هر منطقه، مطالب تحقیقاتى دارند، نیز معرفى کرده است. واژه‏نامه تخصصى (ص 374-379)(1) در پایان کتاب، به‏ویژه براى مترجمان جوان، مفید است.


نتیجه‏گیرى

    به طور کلى این کتاب در مقایسه با کتاب‏هاى تاریخ عمومى خاورمیانه، براى تدریس و استفاده دانشجویان کارشناسى و کارشناسى ارشد رشته‏هاى روابط بین‏الملل، علوم سیاسى و تاریخ با دو گرایش ایران و جهان توصیه مى‏شود. افزون بر این براى دست‏اندرکاران روزنامه‏ها و تحلیل‏گران مسائل خاورمیانه نیز مواد سودمند و نکات قابل تحلیل و مقایسه فراوانى دارد.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------


    1 . Glossary.

 

تبلیغات