بلاغت را رسایی وگیرایی کلام برای تأثیر بر مخاطب و اقناع وی دانسته اند. تشریح چگونگی این تأثیر و تعیین میزان نقش هر یک از عناصر شعر، در اثنای این فرایند می تواند بخشهایی از لایه های علم بلاغت کهن و علوم بلاغی جدید را فعال تر کند. مسأله تناسب وزن با موضوع و محتوای اثر ادبی و نقش آن در میزان تأثیر بر مخاطب از دغدغه های برخی بلاغیون قدیم و جدید در غرب و ایران بوده، اما، وجود قرابتهایی میان حالت تسلیم و اقناع مخاطب یک شعر موزون با حالت تسلیم یک انسان هیپنوز شده، ریچاردز را به تحلیل و تبیین این فرایند با اتخاذ دیدگاهی بینارشته ای کشانده است. این در حالی ست که گاهی وزن شعر انسان را نه به خلسه که به شور و شعفی رقص آور و سماع گونه می کشاند چنانکه در برخی غزلیات شمس و احوال مولوی. مقاله حاضر با تأکید بیشتر بر نگاهی تحلیلی تطبیقی به نظریه «هیپنوتیزمِ وزن» ریچاردز، در پی تبیین این موضوع و کشف برخی همانندیها در نظریات اندیشمندان ایرانی خواهد بود. مهمترین دستاورد این پژوهش، به روزرسانی برخی از نظریه های کهن و اذعان به ضریب تأثیر بلاغی وزن و کارکردهای آن در ساختار شعر فارسی ست.