چکیده

یکی از آیات چالش برانگیز سوره یوسف، نسبت سرقت به فرزندان یعقوب: «إِنَّکُم لَسَارِقُونَ» با اذعان به مُنکر بودن آن در تفاسیر است. در این تعبیر دسیسه چینی، دروغ، تهمت و آبروبردن به یوسف نسبت داده شده است. این مسئله از نخستین اوان تدوین دانش تفسیر مورد توجه مفسران بوده و از منظر اعتقادی و اخلاقی و کلامی آنان را به تکاپو واداشته که با این مسئله چگونه برخورد کنند. تبیین این دیدگاه ها در این آیه نشان می-دهد که تحولات فکری و توسعه دانش تفسیر در حل این چالش ها مؤثر بوده است. در حقیقت مسئله این بررسی شناخت شیوه برخورد مفسران و روش های متفاوت آنان و روش پاسخ دهی در سیر تطور و تحول تفسیر است. بدین جهت این مقاله در مقام بازتاب این نظریات و راه حل هائی است که مفسران در سیر تاریخی خود ارائه داده و در مقام تبیین این آیه برآمده اند. اهمیت این بررسی به این جهت است که نشان می دهد چگونه این نظریات آرام و آرام در شکل اجتماعی و انسانی در دانش تفسیر شکل گرفته و توسعه یافته و هر مفسری که آمده نکته ای بر سخنان پیشینیان افزوده و یا سخنان سلف خود را نقد و تصحیح کرده است. نتیجه مهمی که گرفته شده این است که در سیر تطور تفاسیر هرچه گذشته به جای سخنانی از این قبیل که او پیامبر بوده، حتماً کار او درست بوده، نگاه متن گرایانه پیدا کرده و توصیف این داستان عینی و خردمندانه شده است.

تبلیغات