آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۸

چکیده

کارل پاپر بر آن بود تا برداشتى از فعالیت علمى، به عنوان جست‏وجویى معقول براى دست‏یابى به حقیقت درباره‏ى طبیعت ارائه دهد که به هیچ عنوان متکى بر استقرا نباشد. از نظر او تحقیقات علمى تماما مبتنى بر استنتاجات قیاسى است و دانشمندان هیچ‏گاه در گزینش نظریات به حمایت استقرایى متوسل نمى‏شوند. به عقیده‏ى پاپر موضع دانشمندان در مقابل نظریاتشان، موضع نقد و ابطال است، نه تأیید و اثبات؛ به طورى که با پذیرش صدق جملات مشاهدتى و مقصر دانستن نظریات مورد آزمون در مقابل سایر فرضیات کمکى، براى شکست در پیش‏بینى‏ها، سعى در ابطال نظریات علمى دارند و نظریات باقى‏مانده نظریاتى هستند که به حقیقت نزدیک‏ترند. در این زمینه اعتراضاتى بر پاپر وارد شده است که بنابر آنها روش‏شناسى ابطال‏گرایانه سرانجامى جز شک‏گرایى در پى نخواهد داشت. این مقاله بر آن است که اولاً نشان دهد که نتیجه‏ى فوق در سایه‏ى برداشت سنّتى از مفهوم معرفت حاصل مى‏شود و ثانیا، با یک برداشت وثاقت‏گرایانه از مفهوم معرفت و قرائتى وثاقت‏گرایانه از ابطال‏گرایى، مى‏توان از برخى ایرادات پرهیز نمود.

متن

1. مقدمه
مسئله‏ى گزینش‏باورى صحیح از میان انواع باورها و اعتقادات و ارائه‏ى ملاکى معقول براى این گزینش، یکى از اصیل‏ترین مسائل فلسفى و از عناوین موضوع معرفت‏شناسى است. همین مسئله در مورد تحقیقات و فعالیت‏هاى علمى ـ اگر بتوان معیارى براى تمییز گزاره‏هاى علمى از غیرعلمى ارائه داد ـ به عنوان یکى از حوزه‏هاى مربوط به دریافت معرفت نیز وجود دارد. تاریخ علم انباشته از انواع نظریات است و فلاسفه‏ى علم مى‏کوشند تا با نظارت بر کار دانشمندان، براى ترجیح نظریه‏اى بر نظریه‏ى دیگر در یک زمان، معیارى معقول ارائه دهند.(2)
یکى از معروف‏ترین رویکردها به این مسئله، دیدگاه تأییدگرایى(3) است. مطابق این دیدگاه هر گاه تعداد شواهدى که درستى نظریه T1 را تأیید مى‏کنند، بیش‏تر از شواهد تأییدکننده‏ى نظریه T2 باشد، نظریه‏ى T1 بر نظریه‏ى T2، در زمان t، ارجحیت دارد و احتمالاً درست‏تر است(Hempel, 1965) . ایده‏ى اصلى‏اى که در پشت این دیدگاه نهفته است ایده‏ى حمایت استقرایى است. در این دیدگاه، بر اساس مجموعه شواهدى که تاکنون به دست آمده است به درستى نظریه‏اى حکم مى‏شود که (عموما) در قالب جمله‏اى کلى بیان مى‏شود و دامنه‏ى صدور حکم آن محدود به زمان حال نشده، براى آینده‏ى غیر قابل دسترس نیز احکام مشابهى صادر مى‏کند؛ براى مثال از مشاهده‏ى این‏که فلز A1 در اثر گرما منبسط مى‏شود، فلز A2در اثر گرما منبسط مى‏شود و...، حکم به درستى نظریه‏ى «همه‏ى فلزات در اثر گرما انبساط مى‏یابند.»، مى‏شود.
قدیمى‏ترین اعتراض به این ایده متعلق به دیوید هیوم(4) است. طبق نظر هیوم، هر استنتاجى که مبتنى بر استقرا باشد و هر اعتقادى که بر اساس چنین استنتاجى حاصل شود، نمى‏تواند موجّه باشد. احکام جزئى هر چقدر هم تعدادشان زیاد باشد، نمى‏توانند به طور منطقى، درستى یک حکم کلى را نتیجه دهند و هر استدلالى براى حافظ‏الصدق نشان دادن استنتاجات استقرایى، خود یک استدلال استقرایى بوده و مصادره به مطلوب خواهد بود؛ استنتاجات استقرایى ما تا به حال قابل اعتماد (حافظ‏الصدق) بوده‏اند و آنچه باید نشان داده شود این است که در آینده نیز قابل اعتماد خواهند ماند.(5)
کارل پاپر،(6) فیلسوف علم معاصر، نیز نظر هیوم را در مورد گزاره‏هاى استقرایى مى‏پذیرد و قبول مى‏کند که استنتاج استقرایى، استنتاجى نامعقول است. با وجود این وى معتقد است که تحقیقات علمى فعّالیتى معقول و، از این جهت، اعتقادات علمى، اعتقاداتى معقول هستند؛ زیرا سرشت استنتاجات علمى کاملاً قیاسى است، نه استقرایى. از نظر پاپر، اگرچه به لحاظ منطقى اثباتِ درستىِ نظریاتِ علمى بر اساس شواهدِ به دست آمده غیرممکن است، ولى ابطال آن نظریات توسط شواهد نقیضى که تاکنون به دست آمده‏اند، کاملاً ممکن است. در تأیید این‏که «همه‏ى فلزات در اثر گرما منبسط مى‏شوند»، اگر صدها و یا بیش‏تر از آن، شاهد داشته باشیم نمى‏توانند به لحاظ منطقى آن را اثبات نمایند، ولى به مجرد یافتن یک (یا چند) مورد نقض، یعنى یافتن فلزى که در اثر گرما منقبض مى‏شود، مى‏توان به طور منطقى حکم فوق را ابطال نمود 7) (popper, 1983, chap. در واقع از نظر پاپر موضع دانشمندان در قبال نظریاتشان، موضع نقد است نه اثبات. دانشمندان سعى مى‏کنند با به دست آوردن شواهد بیش‏تر، نظریاتى را که با حدس به چنگ آورده‏اند، ابطال کنند و در این بین، نظریه‏هایى که از محک آزمون سربلند بیرون مى‏آیند، نه به‏منزله‏ى نظریات درست، بلکه به عنوان نظریات برائت یافته و آماده براى آزمونِ دوباره قلمداد مى‏گردند. در این صورت در رویکرد ابطال‏گرایى، نظریه‏ى مرجح نظریه‏اى است که از آزمون‏هاى متعدد جان سالم به در برده و هرچه بیش‏تر برائت یافته باشد.
2. مشکلات متعارف ابطال‏گرایى
ابطال‏گرایى در پاسخ به مسئله‏ى گزینش معقول نظریات علمى، ناقض حقایق منطقى نمى‏شود ـ چنان که تأییدگرایى مرتکب آن مى‏شود ـ ولى داراى نقایصى است که آن را در انجام خواسته‏هایش با مشکل مواجه مى‏سازد.
الف) مسئله‏ى توجیه جملات مشاهدتى: فرض کنید نظریه‏ى Tرا به پاى آزمون کشانده، پیش‏بینى e را (که در قالب یک حکم شخیصه بیان مى‏شود) از آن استنتاج نموده‏ایم، ولى آنچه در واقعیت مشاهده مى‏شود، e ~ است. در این حالت مطابق با دیدگاه ابطال‏گرایى، مى‏بایست حکم به نادرستى نظریه‏ى T نموده، آن را ابطال نماییم؛ اما آنچه در حکم اخیر، پیش‏فرض قرار گرفته است، پذیرش صدق گزاره‏اى است که حاکى از واقعیت e ~ است ـ و ما آن را P مى‏نامیم. به بیان دقیق‏تر، ما از مشاهده‏ى واقعیت e ~ چنین استنتاج نموده‏ایم که در باور به صدق گزاره‏اى که حاکى از واقعیت e ~ است موجهیم؛ در حالى که ـ چنان‏که پاپر اصرار دارد ـ فقط جملات مى‏توانند جملات را توجیه کنند و تجارب حسى و احساسات فیزیولوژیکى نمى‏توانند توجیهى براى باور به صدق گزاره‏هاى حاکى از واقعیت فراهم کنند (popper, 1947, pp43-93). در این صورت، از آن‏جا که احتمالاً هیچ دو جمله‏اى را نمى‏توان یافت که بتوان صدق گزاره‏ى حاکى از e ~را از آنها استنتاج نمود، دانشمندان در پذیرش صدق جملات مشاهدتى موجه نیستند و نمى‏دانند که P. بنابراین در تضاد میان نظریه‏ى Tو e ~، دانشمندان نمى‏دانند که نظریه‏ى T نادرست است.
ب) مسئله‏ى جملات کمکى: حتى اگر مسئله‏ى توجیه جملات مشاهدتى را نادیده بگیریم و بپذیریم که دانشمندان در پذیرش صدق جملات مشاهدتى موجه‏اند، ابطال نظریاتِ در تضاد با شواهد با یک معضل منطقى روبه‏روست. زمانى که نظریه‏ى T را به محک آزمون مى‏سپاریم و پیش‏بینى e را از آن استنتاج مى‏کنیم، تنها نظریه‏ى Tنیست که در این استنتاج حضور دارد، بلکه دسته‏اى از فرضیات کمکى و شرایط اولیه و مرزى باید به نظریه‏ى T افزوده شوند تا اساسا استنتاج مذکور میسّر گردد.(7) در این حالت هر گاه تضادى بین پیش‏بینىِ انجام گرفته و واقعیتِ مشاهده شده رخ دهد، نمى‏توان بلافاصله حکم به نادرستى نظریه‏ى T داد؛ بلکه از نظر منطقى فقط مى‏توان گفت که یکى از اعضاى مجموعه‏ى فوق (نظریه‏ى T، فرضیات کمکى و شرایط مرزى و اولیه) نادرست هستند. در این صورت از آن جا که تشخیص عامل خطاکار در مجموعه‏ى فوق غیرممکن است (زیرا هر آزمون دیگرى براى این تشخیص خود متضمن استفاده از جملات کمکى دیگر است)، بنابراین حتى معرفت به جمله‏ى مشاهدتى نمى‏تواند معرفت به نادرستى نظریه‏ى Tرا نتیجه دهد و دانشمندان نمى‏دانند که نظریه‏ى T نادرست است.
ج) مسئله‏ى بداقبالى: حتى اگر بپذیریم که حل دو مسئله‏ى فوق براى دانشمندان ممکن است و آنها قادر به ابطال نظریه‏هاى نادرست هستند، معیار پاپر هیچ تضمینى براى این که «تحقیقات علمى هر آینه به حقیقت نزدیک‏تر مى‏شود.»، به دست نمى‏دهد. اگر تمام نظریه‏هایى که تا به حال تولید شده‏اند نادرست باشند، ابطال بعضى از نظریه‏هاى نادرست نمى‏تواند ما را مقابل نظریه‏هاى بهتر قرار دهد. از آن جا که ابطال‏گرایى تمرکز خود را بر نظریه‏هاى نادرست قرار داده است، غیرممکن است که بدانیم نظریه‏هاى باقى‏مانده بهتر (به حقیقت نزدیک‏تر) از نظریه‏هاى ابطال شده‏اند.
در این جا توجه به این نکته بسیار ضرورى است که این مشکل فقط مبتلا به ابطال‏گرایى است. تأییدگرایان، از آن جا که به نوعى در پى اثبات نظریات هستند، مدعى معرفت به درستى نظریات‏اند و نظریه‏هاى گزینش شده توسط آنها نظریه‏هاى درست‏تر، و بالتبع، به حقیقت نزدیک‏ترند.
د) مسئله‏ى کاربرد عملى: حتى اگر مکانیسم ابطال بتواند معرفت به نادرستى نظریه‏هاى ابطال شده را براى دانشمندان امکان‏پذیر سازد و آنچه پس از ابطال نظریه‏هاى نادرست باقى مى‏ماند، نظریه‏هایى باشند که به حقیقت نزدیک‏ترند، با این همه معیار گزینش پاپر هیچ‏گونه امکانى براى استفاده‏ى عملى معقول از نظریه‏هاى علمى فراهم نمى‏کند؛ زیرا ما هیچ دلیلى براى ترجیح پیش‏بینى‏هاى نظریه‏هاى ابطال نشده به نظریه‏هاى بدیل ابطال شده نداریم. بنابر معیار پاپر نظریه‏هاى ابطال نشده باید بر نظریه‏هاى ابطال شده ترجیح داده شوند؛ زیرا ممکن است این دسته از نظریات درست باشند. اما هر مجموعه از جملات نادرست مى‏توانند بى‏نهایت نتایج درست داشته باشند؛ بنابراین، نمى‏توان گفت که پیش‏بینى‏هاى نظریه‏هاى نادرست، خود، نادرست‏اند. از این‏رو رهیافت ابطال‏گرایى نمى‏تواند معیارى براى گزینش میان پیش‏بینى‏هاى نظریات بدیل براى اهداف عملى، اعم از ابطال شده و ابطال نشده، ارائه دهد. در این صورت غیرممکن است بدانیم که پیش‏بینى‏هاى یک نظریه درست‏تر از پیش‏بینى‏هاى نظریه‏هاى بدیل ناسازگار با آن است.
هیوم که معرفت تجربى را مبتنى بر استقرا مى‏دانست، با شک در معرفت استقرایى به شک در تمام معرفت تجربى رهنمون گشت؛ ولى پاپر با انکار فرض اول هیوم، استنتاجات علمى را از جنس استنتاجات استقرایى ندانسته، شکاکیت در حوزه‏ى علم را نپذیرفت. اما اگر ایرادات فوق بر حق باشند، ابطال‏گرایى پاپرى نیز نتیجه‏اى جز شکاکیت در معرفت علمى به بار نخواهد آورد. همان دو ایراد اول نشان مى‏دهد هم‏چنان که دانشمندان درستى نظریاتشان را نمى‏دانند، معرفت به نادرستى نظریات نیز براى آنها غیرممکن است.
اما دانشمندان بنابر کدام نظریه‏ى معرفت درستى یا نادرستى نظریاتشان را نمى‏دانند؟ منظور از مى‏دانند یا نمى‏دانند در هر کدام از معضلات فوق چیست؟ امروزه نظریه‏هاى بسیارى در مورد ماهیت معرفت ارائه شده است که قبل از پذیرفتن نتیجه‏گیرى فوق، لازم است که منظور از «معرفت» را در این نتیجه‏گیرى مشخص سازیم. با نگاهى به ایراد اول، ملاحظه مى‏شود که منظور از معرفت، تحلیل آن به «باور صادق موجه» است که مقصود از توجیه در این تحلیلِ سنّتى از معرفت، استدلالى است که براى باور به صدق گزاره‏ى مورد بحث ارائه مى‏شود. از آن جا که دانشمندان نمى‏توانند استدلالى براى اعتقاد به صدق جملات مشاهدتى ارائه دهند، باور آنها به صدق آن جملات، موجه نبوده، معرفت به درستى آنها غیرممکن است.
اما توجیه در معناى فوق فقط یکى از چندین نظریه در باب توجیه است و معرفت‏شناسان معاصر تحلیل‏هایى از معرفت ارائه داده‏اند که به هیچ عنوان توجیه در معناى فوق را الزامى نمى‏کند. رویکرد وثاقت‏گرایى(8) به معرفت و توجیه، یکى از این تحلیل‏هاست. در این رویکرد به معرفت، توجیه در معناى فوق نه شرط لازم و نه شرط کافى براى معرفت است.(9) بر اساس این رویکرد (به طور تقریبى) «معرفت، باور صادقى است که توسط یک فرآیند یا روشِ شناختىِ قابل اعتماد ایجاد شده باشد».
از نظر لیپتون(10) رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت مى‏تواند بخشى از ایرادات وارد بر ابطال‏گرایى را پاسخ دهد و شکاکیت حاصل از آن را تا حدودى مرتفع سازد.
در بخش‏هاى بعدى مقاله، ابتدا رویکرد وثاقت‏گرایى را به اختصار توضیح مى‏دهیم و سپس با استعانت از این رویکرد نسبت به معرفت و توجیه، استدلال لیپتون براى اثبات امکان معرفت به نادرستى نظریات را ملاحظه مى‏کنیم که پاسخى خواهد بود به ایراد اول و دوم. هم‏چنین لیپتون سعى مى‏کند پاسخ‏هایى براى ایراد سوم و چهارم فراهم کند که در جاى خود ملاحظه خواهیم نمود.
3. رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت
قبل از آن‏که به معرفى نظریه‏ى وثاقت‏گرایى بپردازیم، لازم است به سؤال مهمى اشاره کنیم که موضع بعدى این نظریه در مقابل آن از اهمیت ویژه‏اى برخوردار خواهد بود: آیا براى موجه بودن در پذیرش صدق گزاره‏ى Pدر زمان t، باید در زمان tبدانیم (یا دلیلى داشته باشیم) که موجهیم؟
البته شاید عمر این سؤال از عمر نظریه‏ى وثاقت‏گرایى کم‏تر باشد و از جمله مسائل متأخّر در چنان نظریات توجیه قلمداد گردد، ولى به هر حال سؤالى است که در آینده‏ى بحث ما نقش مهمى ایفا مى‏کند. به هر حال دو نوع رهیافت کلى براى پاسخ به این سؤال وجود دارد: پاسخ مثبت به سؤال فوق و پیروى از رهیافت درون‏گرایى(11) معرفتى و پاسخ منفى به این سؤال و همراهى با رهیافت برون‏گرایى(12) معرفتى.
اغلب چنین فرض مى‏شود که نوع انسان‏ها به عنوان موجودات متفکر، از نظر معرفتى موظف‏اند که گزاره‏هاى موجه را باور و از باور نسبت به گزاره‏هاى ناموجه پرهیز نمایند؛ براى مثال چیسلم مى‏گوید: «S در زمان t در وضعیتى است که با [اعتقاد به] Pبه جاى × تکلیف معرفتى‏اش و وظیفه‏اش به عنوان یک موجود متفکر بهتر ارضا مى‏شود» .(Chisolm, 1966, p14) در این صورت واضح است براى آن‏که فردى از تکلیف معرفتى خود عدول ننماید، باید بداند، یا توانایى دانستن آن را داشته باشد، که انجام وظیفه‏اش نیازمند چه عواملى است؛ بنابراین اگر او مى‏خواهد در زمان t باورهاى موجه را گزینش و از باور نسبت به گزاره‏هاى غیرموجه احتراز نماید، باید عوامل و واقعیاتى که وى را در باور به یک گزاره موجه (یا ناموجه) مى‏سازند، در زمان t براى وى قابل شناخت یا قابل دسترس باشند. به عبارت دیگر، چیزى را مى‏توان در زمان t، شاهد و بیّنه خواند که در دسترس معرفتى شخص باشد. از نظر درون‏گرایان ارضاى این شرط از سوى واقعیات دخیل در توجیه باورها، منوط به درون‏ذهنى بودن آن واقعیات در زمان tاست؛ از این‏رو، به این رویکرد، رویکرد درون‏گرایى گفته مى‏شود. [براى مثال، به لحاظ اخلاقى، شخص زمانى در رابطه با انجام فعلى مسئول است که امکانات انجام آن فعل در دسترس او باشد. ما یک دیوانه را مسئول کارهایش نمى‏دانیم و او را براى انجام برخى کارها شماتت نمى‏کنیم، چون عوامل و امکانات انجام ندادن آن افعال را در دسترس او نمى‏دانیم]. ایده‏ى فوق بیان‏کننده‏ى ماهیت درون‏گرایى معرفتى است و برون‏گرایى معرفتى به طور ساده از انکار ایده‏ى فوق حاصل مى‏شود.
نکته‏ى اصلى در مورد رویکرد درون‏گرایى، اصالت تکلیف در توجیه معرفتى است. اگر شخصى على‏رغم شواهدى که در دست دارد، گزاره‏اى ناموجه را باور کند، از تکلیف معرفتى خود عدول کرده و از نظر معرفتى قابل شماتت است؛ اما اگر هدف از باور نسبت به گزاره‏هاى موجه، اکتساب باورهایى با احتمال صدقِ بالا باشد، صرف عدول نکردن از تکلیف معرفتى در مورد گزاره‏هاى موجه (یا ناموجه)، نمى‏تواند مستلزم باور نسبت به گزاره‏هایى با احتمال صدق بالا باشد؛ براى مثال، شخصى را در نظر بگیرید که در یک قبیله‏ى بدوى زندگى مى‏کند و به سحر و جادو اعتقاد دارد. اعتقاد فرد مذکور در مورد سحر و جادو، به لحاظ انجام تکلیف معرفتى در آن جامعه کاملاً موجه است؛ زیرا هنجارهاى عقلانى قبیله‏ى مذکور و شواهدِ در دسترس او این‏گونه باورها را مجاز مى‏داند و در واقع، شخص در قبیله‏ى خود به خاطر داشتن آن باور شماتت نمى‏شود؛ ولى احتمالاً ما حاضر نیستیم که بگوییم باور مذکور احتمالاً صادق است.
گذشته از این‏که اصالتِ تکلیف در مورد توجیه باورها، از مفروضات تمام درون‏گرایان باشد یا خیر،(13) برون‏گرایان فرضِ اساسىِ دیگرِ این رویکرد، یعنى دسترس‏پذیرىِ عواملِ توجیهى را مورد چالش‏هاى فراوانى قرار داده‏اند .(Goldman, 1999, pp293-271) از جمله این‏که ما به طور معمول حایز برخى باورها هستیم که در اثر گذشت زمان شواهد اصلى این‏گونه باورها فراموش شده‏اند؛ بنابراین، در زمان فراخوانى آن باورها، شواهدى که در توجیه آنها دخیل بوده‏اند دسترس‏پذیر نبوده، بنابر رویکرد درون‏گرایى، باید ناموجه محسوب شوند؛ در حالى که به طور شهودى، چنین باورهایى موجه دانسته مى‏شوند. گو این‏که از نظر برخى، الزام به دسترس‏پذیر بودن عوامل و واقعیاتِ دخیل در توجیه باورها، خلط میان موجه بودن و اثبات موجه بودن است (Alston, 1998, p3).] و ممکن است فردى، انسان راستگویى باشد، ولى نتواند صداقت خود را به شما اثبات کند؛ با این حال، این امر سبب عدم وجود آن صفت در وى نمى‏شود]. به هر حال «اگر فردى مى‏تواند بداند، بدون آن‏که بداند که مى‏داند، بنابراین مى‏تواند باور موجهى داشته باشد، بدون آن‏که بداند آن باور موجه است (یا به طور موجهى باور داشته باشد که آن باور موجه است)» (Goldman, 1992, p14).
از جمله شاخص‏ترین نظریه‏هاى توجیه (و معرفت) برون‏گرایانه، نظریه‏ى وثاقت‏گرایى است. بر اساس این رویکرد به معرفت، آنچه یک باور را به عنوان باورِ موجه یا معرفت مشخص مى‏کند، رابطه‏ى قابل اعتماد آن باور با صدق است .(Goldman, 1995, p2) ایده اصلى‏اى که این رویکرد از آن الهام گرفته است، بنا نهادن شرایطى براى معرفت است که اگر صدق باورى تصادفا حادث شود، نتواند به عنوان معرفت لحاظ گردد. فرض کنید صبح پس از برخاستن از خواب در یک حالت روحى نامطلوب با خود گمان مى‏کنید که «امروز روز بدى است». از قضا آن روز، روز ناخوشایندى براى شما مى‏شود؛ وقایعى، مانند تصادف اتومبیل، دیر رسیدن به محل کار و...رخ مى‏دهد که مجموعا باعث صدق باور شما مى‏شود؛ در این صورت، آیا مى‏توان گفت که شما در آغاز صبح مى‏دانستید که «امروز روز بدى است»؟ مطمئنا خیر! صدق باور شما محصول شانس و تصادف بوده است و نمى‏توان گفت که شما در ابتداى صبح نسبت به آن گزاره معرفت داشته‏اید. به عبارت دیگر، آن باور صادق، محصول یک حالت روحى نامطلوب بوده است که نمى‏تواند به عنوان یک منبع قابل اطمینان براى تولید باور صادق و یک رابطِ معتبر میان باور و صدق باشد. حال اگر علت ایجاد این باور تغییر کند؛ مثلاً در ابتداى صبح، پزشکتان با شما تماس بگیرد و به شما اطلاع دهد که دچار یک بیمارى لاعلاج شده‏اید؛ مطمئنا بعد از شنیدن این خبر شما حال و روز خوبى نخواهید داشت و «امروز روز بدى است». در این حالت با وجود تولید باور واحدى در هر دو مورد، آنچه باعث مى‏شود که باور حالت دوم به معرفت نزدیک‏تر باشد، قابل اعتماد بودن فرآیند یا روش ایجاد باور در حالت دوم است. در واقع فرآیند یا روش تولید باور در حالت دوم (گواهى پزشک) قابلیت آن را دارد که یک رابطه‏ى اعتمادپذیر بین باور و صدق ایجاد نماید.
تعابیر متفاوتى از مفاهیم «فرآیند» یا «روش» و «فرآیند یا روش قابل اعتماد» صورت گرفته است (Goldman, 1986, Chap 3). بر اساس یکى از این تعابیر منظور از فرآیند یا روش، یک عملگر تابعى(14) است که مجموعه‏اى از ورودى‏ها را به خروجى‏ها مى‏نگارد؛ و زمانى یک فرآیند یا روشِ شناختى قابل اعتماد است که در اکثر موارد استفاده از آن، باور صادق تولید نماید (Goldman, 1992, pp9-11).
اگرچه نیازى نیست که یک باور موجه، به خودى خود، صادق باشد، ولى در این رویکرد هم‏چنان اصرار بر آن است که باور موجه رابطه‏ى اعتمادپذیر خود را (اگرچه نه به قوت حالت معرفت) با صدق حفظ نماید. مطابق با این رویکرد باور موجه باورى است که محصول یک فرآیند یا روش شناختى قابل اعتماد باشد (مگر آن‏که یک روش یا فرآیند شناختى قابل دسترس براى فاعل شناسا وجود داشته باشد که حکم به وضعیتى خلاف حالت اول نماید). براى مثال باورهایى که محصول ادراکات حسى (در یک وضعیت مناسب)، حافظه و استدلال خوب باشند، موجه و باورهایى که محصول آرزواندیشى، حدس صرف و استدلال بد باشند، ناموجه‏اند. تفاوت باورها در این دو حالت، از نظر توجیهى، به اعتمادپذیرى روش‏هاى تولید آنها برمى‏گردد.
چنان که ملاحظه مى‏شود، آنچه در این دیدگاه براى توجیه باورها لازم است، اعتمادپذیرىِ فى‏نفسه فرآیندها و روش‏هاى شناختى است، نه این‏که دلیلى داشته باشیم، یا بدانیم که فرآیند یا روش مربوطه قابل اعتماد است. کودکان یا حتى حیوانات نیز مى‏توانند داراى معرفت حسى باشند، بدون آن‏که بتوانند دلیلى براى قابل اعتماد دانستن فرآیندهاى ادراکى خود داشته باشند. گربه‏ها زمانى که پرندگان را مى‏بینند، آنها را مى‏شناسند، ولى هیچ دلیلى براى باور به این‏که سیستم بینایى‏شان نمایشگر قابل اعتمادى براى نشان دادن پرندگان است، ندارند.
نکته‏ى قابل توجه دیگرى که در این دیدگاه وجود دارد آن است که هدف از اکتساب باور موجه، اکتساب باورهایى با احتمال صدق بالاست. باور موجه باورى است که محصول یک فرآیندِ شناختىِ قابل اعتماد باشد و فرآیند یا روش قابل اعتماد فرآیندى است که در اغلب اوقات باور صادق تولید نماید. بنابراین، هدف از اکتساب باور موجه در این دیدگاه، برآوردن تکلیف معرفتى نیست، بلکه رسیدن به باورهایى با احتمال صدق بالاست. توجه کنید که اگرچه در این رویکرد ارائه‏ى استدلال، لازمه‏ى توجیه یک باور نیست، ولى روش استنتاج و استدلالِ مناسب نیز مى‏تواند روشى براى تولید باور موجه محسوب شود. آنچه که این روش را براى تولید باور موجه مناسب مى‏سازد، قابل اعتماد بودن این روش است.
وثاقت‏گرایى پاسخى متفاوت با پاپر به شک‏گرایى در مورد استقرا مى‏دهد. فرض کنیم هیوم در این مورد بر حق باشد که هیچ توجیه قابل قبولى براى قابل اعتماد بودن استنتاجات استقرایى وجود ندارد؛ اما بنابر برداشت درون‏گرایانه از معرفت، این امر ناممکن بودن معرفت استقرایى را نتیجه نمى‏دهد (Lipton, 1995, p36). براى آن‏که معرفت استقرایى ممکن باشد، باید این امکان وجود داشته باشد که استنتاجات استقرایى ما ـ فارغ از این‏که دلیلى براى قابل اعتماد دانستن آنها داشته باشیم یا خیر ـ فى‏نفسه قابل اعتماد باشد؛ و این امکانى است که هیوم نمى‏تواند آن را انکار کند. تا به حال استنتاجات استقرایى ما منبع نسبتا قابل اعتمادى براى تولید باور صادق بوده‏اند و مسلما هیوم نمى‏تواند بگوید که این‏گونه استنتاجات در آینده قابل اعتماد نخواهند بود؛ زیرا این سخن فقط به طور استقرایى مى‏تواند موجه باشد.
4. امکان معرفت به نادرستى نظریات با رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت
عدم ارائه‏ى دلیل براى پذیرش صدق جملات مشاهدتى و وجود انبوهى از جملات کمکى به هنگام آزمون نظریات علمى، هر کدام به نوبه خود، منکر این امکان‏اند که دانشمندان مى‏دانند نظریاتِ ابطال شده توسط آنها نادرست هستند. ولى هیچ‏کدام از این موارد با رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت و توجیه، نمى‏تواند اشکال جدى براى ابطال‏گرایى محسوب شود. عدم ارائه‏ى استدلالى براى درستى جملات مشاهدتى با رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت و توجیه، مانع از معرفت به صدق آن جملات نمى‏شود؛ زیرا اولاً، این رویکرد براى توجیه اعتقادات ارائه‏ى دلیل (توجیه در مفهوم سنتى) را ضرورى نمى‏داند و ثانیا، تا آن‏جا که فرآیندهاى ادراک حسى قابل اعتماد باشند، خود مى‏توانند منابعى براى تولید معرفت قلمداد گردند. جملات مشاهدتى، خروجىِ فرآیندهاى ادراک حسى هستند و هر گاه این فرآیندها قابل اعتماد باشند، دانشمندان در پذیرش صدق جملات مشاهدتى موجه خواهند بود؛ اما از نظر لیپتون وثاقت‏گرایى نشان نمى‏دهد که دانشمندان مى‏دانند جملات مشاهدتى درست‏اند؛ بلکه با رها کردن توجیه در مفهوم سنتى و توضیح ارتباط معرفتى تجارب و ادراکات حسى، نشان مى‏دهد که چگونه چنین معرفتى ممکن است (Goldman, 1995, p37). نظریه بار بودن(15) مشاهدات در رویکرد وثاقت‏گرایى نیز نمى‏تواند مانع از امکان معرفت به جملات مشاهدتى شود. با وجود نظریه بار بودن مشاهدات و با رویکرد سنتى به معرفت، ارائه‏ى دلیل براى جملات مشاهدتى، منوط به ارائه‏ى دلیل براى نظریات مسبوق بر این مشاهدات است، که این خود مشکل بزرگ‏ترى است. البته اگر نظریه‏هاى مسبوق بر مشاهداتْ نادرست باشند و چنان به شواهد متصل شده باشند که منتج به غلط بودن شواهد شوند، واضح است که معرفت به جملات مشاهدتى نیز ممکن نخواهد بود؛ زیرا صدق از لوازم معرفت است. اما در حالت عادى، حضور نظریه‏ها در مکانیسمِ تولیدِ گزاره‏هاىِ مشاهدتى با رویکرد وثاقت‏گرایى سازگار است؛ براى مثال، زمانى که یک دانشمند نظریه‏هاى مفتون در دستگاه‏ها و ابزارآلاتش را براى مشاهده‏ى واقعیات مورد استفاده قرار مى‏دهد، آنچه براى معرفت به جملات مشاهدتى لازم است، اعتمادپذیرى این مکانیسم مرکب ـ فن‏آورى فیزیکى و فرآیندهاى ادراک حسى ـ است و اعتمادپذیرى این مکانیسم هیچ‏گاه وابسته به یک توصیف مستقل از نظریه براى مشاهدات نیست.
پاسخ وثاقت‏گرایى به مسئله‏ى جملات کمکى، پاسخ مشابهى است. نظریات علمى هیچ‏گاه به تنهایى به محک آزمون نمى‏روند؛ بنابراین، به لحاظ منطقى نمى‏توان مشخصا نظریه‏هاى تحت آزمون را مسئول شکست در پیش‏بینى‏ها دانست. اما تاریخ علم به وضوح بیانگر وقایعى است که در آنها دانشمندان نظریات تحت آزمون را کنار نهاده‏اند و به طور مشخص آنها را مسئول شکست در پیش‏بینى‏ها دانسته‏اند، نه جملات کمکى را. از نظر لیپتون با برداشت وثاقت‏گرایانه از معرفت، این مسئله را مى‏توان بدین صورت توضیح داد که دانشمندان روش‏هاى پیچیده و شاید ناآگاهانه‏اى براى تشخیص مقصر اصلىِ عدم توفیق در پیش‏بینى‏ها در دست دارند. تا آن‏جا که این روش‏ها، روش‏هاى قابل اعتمادى باشند، یعنى عموما نظریه‏هاى نادرست را مقصر بدانند، امکان معرفت به نادرستى نظریات علمى وجود خواهد داشت ـ ضمن آن‏که اثبات قابل اعتماد بودن این روش‏ها در این رویکرد، براى چنین معرفتى لازم نیست.
چنان‏که از پاسخ‏هاى فوق برمى‏آید، بر اساس قرائت وثاقت‏گرایانه از ابطال‏گرایى، ابطال نظریات علمى بر اساس روابط صرفا منطقى ـ قیاسى انجام نمى‏شود. در این صورت باید پرسید که این تصویرِ وثاقت‏گرایانه از روش‏شناسى پاپر چه اندازه به استلزامات آراى پاپر پایبند مى‏ماند؟ از جمله ویژگى‏هاى ابطال‏گرایى که پاپر متذکرِ آن مى‏شود، عدم تقارن بینِ اثبات و ابطال است .(popper, 1983, chap6) از نظر پاپر نباید گمان برد که ابطال یک نظریه به معناى اثبات نقیض آن است؛ بلکه اساسا یک عدم تقارنِ منطقى میان ابطال نظریه‏ها و اثبات آنها وجود دارد. براى مشخص کردن درستى یک نظریه (که در قالب یک حکم کلى بیان مى‏شود)، باید ارزش صدق تمام نتایج آن را بدانیم؛ در حالى که معرفت به نادرستى یکى از نتایج یک نظریه براى مشخص ساختن نادرستى آن نظریه کافى است. از نظر لیپتون تصویر وثاقت‏گرایانه از ابطال‏گرایى، این عدم تقارن را به این صورت حفظ مى‏کند که استفاده از روشى که مبتنى بر مشخص کردن ارزش صدق یکى از نتایج یک نظریه (و احتمالاً ابطال آن) باشد، راحت‏تر از استفاده از روشى است که مبتنى بر تعیین ارزش صدق تمام نتایج یک نظریه (و اثبات آن) است. به بیان دیگر، استفاده از روشى که داراى ورودى‏هاى محدودترى است، راحت‏تر از روشى است که ورودى‏هاى آن تمام شواهد قابل دسترس مى‏باشد .(Lipton, 1995, p36)
اکنون فرض کنیم که روش ابطال دانشمندان، فى‏الواقع روش قابل اعتمادى است و معرفت به نادرستى نظریات ابطال شده را در اختیار آنها مى‏گذارد. در این صورت چه نتیجه‏اى از این فرض مى‏توان گرفت؟ مسئله‏ى بداقبالى را به خاطر بیاورید: اگر تمام نظریاتى که تاکنون تولید کرده‏ایم نادرست باشند، آن‏گاه ابطال بعضى از نظریات نادرست، باعث به جاى ماندن نظریات درست نمى‏شود. اما آیا دانشمندان مى‏توانند ابطال‏گران قابل اعتمادى باشند، یعنى عموما نظریات درست را ابطال نکنند، ولى در دست‏یابى به نظریات درست وضعیت ناامیدکننده‏اى داشته باشند؟ پاسخ لیپتون به این سؤال منفى است .(Lipton, 1995, p41)از نظر لیپتون اساسا یک وابستگى ریشه‏اى میان معرفت به نادرستى و درستى نظریات وجود دارد. براى آن‏که روش ابطالِ نظریات، روش قابل اعتمادى باشد، لازم است که صدق جملات مشاهدتى را بدانیم؛ یا به عبارت دیگر، روش پذیرش صدق جملات مشاهدتى، روش قابل اعتمادى باشد. اما با وجود نظریات موجود در دانش مفروضمان(16) و نظریه بار بودن مشاهدات، روش پذیرش صدق جملات مشاهدتى قابل اعتماد نخواهد بود، مگر آن‏که نظریه‏هاى ورودى به این روش را نظریه‏هاى درستى بدانیم؛ در غیر این صورت، انتظار تولید معرفت به درستىِ جملاتِ مشاهدتى از این روش، انتظار نابه‏جایى خواهد بود. در مورد مسئله‏ى جملات کمکى نیز وضعیت مشابهى برقرار است. مقصر دانستن نظریه‏هاى تحت آزمون براى شکست در پیش‏بینى‏ها و ابطال آنها، ابطال قابل اعتمادى نخواهد بود، مگر آن‏که جملات کمکى یا نظریات موجود در دانش مفروض را درست بینگاریم. البته اغلب دانشمندان براى شکست در پیش‏بینى‏ها، نظریات مورد آزمون را مقصر نمى‏دانند (زیباکلام، 1387، فصل6)، ولى حتّى این مسئله نیز مؤیّد نظر لیپتون خواهد بود. انتخاب مقصر براى شکست در پیش‏بینى‏ها، نمى‏تواند انتخاب قابل اعتمادى باشد، مگر آن‏که تصمیم دانشمندان در مورد این‏که چه زمانى جملات کمکى یا دانش مفروض درست و چه زمانى نادرست است، تصمیم قابل اعتمادى باشد. بنابراین ابطال قابل اعتماد توسط دانشمندان، نه تنها نیازمند پذیرش صدق جملات مشاهدتى است، بلکه هم‏چنین نیازمند پذیرش درستى نظریات دیگر مى‏باشد.
از نظر لیپتون این استدلال نشان نمى‏دهد که فعالیت علمى حتما منتهى به فهم حقیقت (و دست یافتن به نظریه‏هاى درست) مى‏شود و مسئله‏ى بداقبالى مرتفع مى‏گردد، بلکه نشان‏دهنده‏ى آن است که معرفت به این‏که چه نظریاتى درست و چه نظریاتى نادرست‏اند، به طور ریشه‏اى به هم وابسته‏اند .(Lipton, 1995, p41)دانشمندان ابطال‏گران قابل اعتمادى نیستند، مگر آن‏که در نشان دادن درستى نظریات، روش‏هاى قابل اعتمادى داشته باشند.
5. جایگاه استقرا
روش ابطال نظریات علمى قابل اعتماد نخواهد بود، مگر آن‏که معرفت به درستى نظریات ممکن باشد. بنابراین هیچ روش قابل اعتمادى براى ابطال نظریات وجود ندارد، مگر آن‏که استفاده از روش استنتاج استقرایى نیز مجاز باشد؛ چرا که معرفت به درستى نظریات، فقط از طریق حمایت استقرایى ممکن خواهد بود. استقرا، جداکننده‏ى مرز میان پذیرش و ابطال است؛ بنابراین، دانشمندان براى ابطال نظریات نادرست نیز، نیازمند استفاده از استقرا هستند. اما از نظر لیپتون هیچ پاسخ قابل قبولى به مسئله‏ى کاربرد عملى، جز با پذیرش حمایت استقرایى وجود ندارد .(Lipton, 1995, p43)مسئله‏ى کاربرد عملى مبین این نکته بود که معیار پاپر براى ترجیح میان نظریات، نمى‏تواند براى ترجیح میان پیش‏بینى‏هاى نظریات ابطال شده و نظریات برائت یافته به کار برده شود؛ زیرا هر مجموعه از جملات نادرست مى‏تواند داراى بى‏نهایت نتیجه درست باشد؛ در این صورت تنها راه‏حلّى که مى‏توان براى ترجیح پیش‏بینى نظریات برائت یافته پیشنهاد نمود، آن است که بگوییم نظریات ابطال شده تا به حال، در چندین مورد آزمایش، داراى پیش‏بینى‏هاى غلطى بوده‏اند و در آینده نیز داراى نتایج غلطى خواهند بود، و برعکس، نظریات برائت نیافته تا به حال داراى پیش‏بینى‏هاى درستى بوده‏اند و در آینده نیز احتمالاً داراى نتایج درستى خواهند بود.(17) چنانچه ملاحظه مى‏شود، استفاده از استقرا اجتناب‏ناپذیر است و پاسخ پاپر به مسئله‏ى استقرا پذیرفتنى نیست. ولى وثاقت‏گرایى با تأیید استقرا مى‏تواند در این ایده که هدف از تحقیقات علمى دست‏یابى به حقیقت است، با پاپر همراه باشد؛ زیرا چنانچه قبلاً دیدیم هدف از توجیه اعتقادات در رویکرد وثاقت‏گرایى، رسیدن به باورها و اعتقادات صادق است.
6. نتیجه‏گیرى
آنچه تاکنون ملاحظه شد، تلاش لیپتون براى ردّ شکاکیتِ منطقىِ حاصل از روش‏شناسى ابطال‏گرایانه، با رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت بود. براى چهار معضل متعارف روش‏شناسىِ ابطال‏گرایى، خصوصا دو معضل توجیه جملات مشاهدتى و جملات کمکى، هیچ جواب قانع‏کننده‏اى در فلسفه‏ى علم پاپر وجود ندارد و با رویکرد سنّتى به معرفت و توجیه مى‏توان نتیجه گرفت که به لحاظ منطقى، امکان معرفت به نادرستى نظریات علمى ـ آنچه پاپر به دنبال آن بود ـ وجود ندارد.
این نوشته بر آن بود تا اولاً، نشان دهد که شک‏گرایىِ حاصل از روش‏شناسىِ پاپر در مورد معرفت علمى، برخاسته از رویکرد سنتى به مفهوم معرفت است و ثانیا، با تغییر رویکرد به مفهوم معرفت مى‏توان شکّاکیّت مذکور را تاحدودى کنار نهاد. لیپتون در مورد معرفت به نادرستى نظریاتِ علمى با رویکرد وثاقت‏گرایانه به معرفت، پا را از حد یک امکان منطقى فراتر نمى‏گذارد؛ براى مثال، از نظر وى رویکرد وثاقت‏گرایانه نشان نمى‏دهد که دانشمندان درستى جملات مشاهدتى را مى‏دانند، بلکه فقط امکان چنین معرفتى را میسر مى‏سازد. به نظر مى‏رسد که این نوع نگرش لیپتون، مربوط به مسئله‏ى اعتمادپذیرىِ واقعىِ فرآیندها و روش‏هاىِ شناختى باشد. اعتمادپذیرىِ فى نفسهِ فرآیند و روش‏هاى شناختى براى توجیه اعتقادات در رویکرد وثاقت‏گرایى کافى است؛ اما این‏که آیا، براى مثال، فرآیندهاى ادراک حسى، واقعا فرآیندهاى قابل اعتمادى هستند یا خیر (یا به عبارت دقیق‏تر، این روش‏ها در اکثر موارد باور صادق تولید مى‏کنند یا خیر)، مسئله‏اى است که موجب مى‏شود لیپتون نظر خود را در حد این امکان متوقف کند. با این همه، به نظر مى‏رسد معرفت‏شناسانى که مدافع اصلى نظریه‏ى وثاقت‏گرایى محسوب مى‏شوند، تماما با نظر لیپتون موافق نیستند .(Goldman, 1998)با توجه به رویکرد طبیعت‏گرایانه‏ى این نظریه، این دسته از معرفت‏شناسان با اتکا بر یافته‏هاى علمى در مورد قابل‏اعتماد بودن فرآیندهاى شناختى، نظیر فرآیندهاى ادراک حسى، به راحتى از معرفت به جملات مشاهدتى سخن مى‏گویند. به هر حال چه روش‏هاى ابطال دانشمندان واقعا قابل اعتماد باشد و چه در حدّ یک امکان باقى بماند، به نظر مى‏رسد که لیپتون در ردّ شکّاکیّت منتسب به علم‏شناسىِ پاپر، با این رویکرد به معرفت، موفق بوده است.
منابع
منابع فارسى:
ـ چالمرز، آلن، (1387)، چیستى علم، ترجمه سعید زیباکلام، انتشارات سمت، چاپ اول.
ـ گیته، ادموند، (1374)، «آیا معرفت باورِ صادقِ موجه است»، ترجمه‏ى شاپور اعتماد، تاریخ معرفت‏شناسى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
منابع انگلیسى:
Alston, W, (1998), Internalism and Externalism in Epistemology in Routledge encyclopedia of philosiphy.
Bunjour. L. (1985), The Structure of Emprical Knowledge, Cambridge: Harvard.
Chisolm, R, (1966), Theory of Knowledge, Englwood cliffs.
Duhem, P, (1906), ha theorie phsique son object et sa stnetcture, Paris: chevalier et Riviere; trans. P.P wiener, The Aim and stractum of physical theory, Princston, NJ: Piunceton university press 1919.
Feyeraband, P, (1975), Against Method: out Line of an Anarchist theory of knowledge, London.
Glodman, A.I, (1986) Epistemology and cognition, Cambridge university press.
___________, (1992), What is jastified Belief, in liaisons ed, Goldman, MIT press.
___________, (1999), Internalism Exposed, The Journal oy philosophy, vol 96, No6, PP. 271-243.
___________, (1995), reliabilism, in Cambridge Dictionary of philosophy, ed, Robert Audi, cambridge university press.
Hempel, C, (1965), Aspect of Explanation, NewYork, Free press.
Lipton, P, (1995), Popper and Reliabilism, in Karl Popper: Philosophy and Problems, ed, Arthory O, Hear, Cambridge university press
Popper, K, (1983), Realism and The Aim of science, London: Hutchicson.
___________, (1996), The logical scientific Discovery, Routledge.
Quine, W.V, (1961), From a logical point of view, Harvard university press.

________________________________________
1 کارشناسى ارشد فلسفه‏ى علم از دانشگاه صنعتى شریف.
2. فلاسفه‏اى نیز وجود دارند که اساسا منکر چنین معیار معقولى هستند. ر.ک:
Feyeraband, Paul, (1975)
3 . Confirmationism
4 . David Hume
5. براى ملاحظه‏ى آراى هیوم در مورد شناخت بشرى ر.ک:
Hume, David (1736-1740) and (1748-1751)
6 . Karl Popper
7. این مسئله اولین بار توسط دوئم در حوزه‏ى علم فیزیک و سپس توسط کواین در تمام حوزه‏ى معرفت تجربى بیان شد و به نام تز دوئم ـ کواین معروف است.
8 . Reliabilism
9. از جمله‏ى این موارد مثال نقض‏هایى است که گتیه در مقاله‏ى معروف خود آورده است.
10. Peter Lipton (متولد 1954) لیسانس خود را در رشته‏ى فیزیک و فلسفه، و دکترى فلسفه را از دانشگاه آکسفورد انگلیس در سال 1986 دریافت کرد. پس از چهارسال تدریس فلسفه در آمریکا به انگلیس بازگشت و در سمت استادیارى در دانشگاه کمبریج به فعالیت‏هاى علمى خود ادامه داد. در سال 1998 به ریاست دانشکده‏ى تاریخ و فلسفه‏ى علم دانشگاه کمبریج منصوب شد و تاکنون در این سمت باقى است. در سال 1991 لیپتون کتاب مشهور خودش را به نام iference to the best explanationمنتشر کرد.
او همچنین ویراستار مجله studies in history and philosophy of science و هم‏چنین مجله‏ى British journal of philosophy of science مى‏باشد. تبیین علمى و به خصوص رئالیسم علمى و معرفت‏شناسى از موضوعات مورد علاقه‏ى لیپتون است که در حال حاضر به تحقیق در این زمینه‏ها مى‏پردازد.
11 . Internalism
12 . Extrernalism
13. بانجور از جمله درون‏گرایانى که هدف از اکتساب باور موجه را رسیدن به صدق مى‏داند. ر.ک:
Bunjour. L. (1985), p7.
14 . Functional coperation
15 . Theory-laden
16 . Back ground
17. نگارنده استدلال لیپتون براى این مسئله را به خوبى درنیافت؛ بنابراین، استدلال حاضر براى مسئله‏ى کاربرد عملى، متعلق به نگارنده است» البته بعید نیست که لیپتون نیز چنین نظرى داشته باشد.

 

تبلیغات