آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۰

چکیده

نیروی نظامی به عنوان یکی از قدرتمندترین سازمان های اجتماعی، یکی از شناسه های اصلی سیاست جهانی است. ماهیّت آنارشیک سیستم بین الملل، ضمن رشد احساس ناامنی و تعلیق امنیت کشورها، نظامیان را به یکی از صاحب منصبان سیاست خارجی بدل کرد. کاربرد نیروی نظامی در رهیافت سنتی، ابزار ملّی سیاست گذاری تلقّی می شود. این نگاه پادگانی مولود جدایی ناپذیری اندیشه استراتژیک از تفکّر سیاسی است. اما انقلاب روشنفکری در روابط بین الملل از اواسط دهه ۱۹۸۰، ظهور رهیافت های انتقادی و معرفت شناختی نوین، رشد گفتمان های نوین درباره دولت های ورشکسته، جنگ های نوین و رشد بحث های امنیتی سازی به مثابه برآیند انقلاب پساتجربی باعث غفلت از نقش نظامیان در سیاست خارجی معاصر گردید. ملهم از این امر، پرسش اصلی نگاشته جاری این است که با توجه به تحولات مستحدث در دوران معاصر، پیوند بین نظامیان و سیاست خارجی با چه تغییری مواجه شد؟ طبق فرضیه پژوهش، گرچه جدایی بین نظامیان و سیاست خارجی یکی از ارکان سیاست مدرن است، اما چنین شکافی لزوماً ماهوی و راهبردی نیست، بلکه حاکی از تغییر هویت و نقش نظامیان در دوران معاصر است. در بیان دیگر، دیپلماسی دفاعی به مثابه سیستم ضدّ بحران، به تقویت نقش نظامیان در سیاست خارجی جهت ترفیع موقعیت بین المللی دولت ها می انجامد. یافته های پژوهش نشان می دهد که دیپلماسی دفاعی با تلاش برای توزیع و تکثیر امنیت ایجابی، بستری برای گذار به سوی جوامع پسامنازعه مهیّا می کند. چنین فرضیه ای با روش تحلیلی و استمداد از شیوه اسنادی- کتابخانه ای به آزمون گذاشته می شود.

تبلیغات