آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

امیرحسین اصطباری :هفته گذشته احزاب طرفدار ولادیمر پوتین رای اکثریت مردم روسیه را به دست آوردند. چند روز قبل از این انتخابات که پیش بینی نتیجه اش کار سختی نبود ، مجله روشنفکری نیواستیتسمن پرونده‌ای درباره روسیه زیر سلطه پوتین منتشر کرد با نام «آینده تباه». آنچه می‌خوانید مقاله اصلی آن پرونده است.

روسیه در حال خزیدن به سوی نظام تک‌حزبی است. انتخابات پارلمانی قدم دیگری در راستای تأسیس دوباره نظام سابق در روسیه است. پیش از برگزاری انتخابات، هیچ کس در پیروزی حزب روسیه متحد که از سوی کرملین حمایت می‌شد، تردید نداشت. تبلیغات این حزب بر رسانه‌ها مسلط بود و کمیسیون انتخابات بسیاری از احزاب ضعیف و پراکنده مخالف را به‌وسیله قوانین پیچیده ثبت نام، از شرکت در انتخابات محروم ساخت. حتی میتینگ‌های سیاسی مخالفان توسط پلیس به‌طور منظم برچیده می‌شد.

احتمال دارد ولادیمیر پوتین از پیروزی حزب روسیه متحد برای نقض قانون اساسی و ادامه فعالیت برای سومین دوره پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری مارس 2008 استفاده کند. او از “حق اخلاقی” خود برای ماندن در قدرت سخن گفته است. تجمعاتی تحت عنوان “برای پوتین و برای روسیه” در برخی از شهرها سازماندهی شده‌اند تا وی را به ماندن بر صندلی قدرت تشویق نمایند. سناریوی محتمل‌تر شاید این باشد که پوتین به‌راحتی پست ریاست‌جمهوری را به نخست‌وزیر خود واگذار می‌کند و یا انتقال قدرتی نظیر آن صورت می‌پذیرد. و یا اینکه او یکی از نزدیکان خود را (نمونه روشن آن، ویکتور زوبکف، نخست‌وزیر تازه منصوب شده از طرف او است) به عنوان رئیس‌جمهور منتخب برمی‌گزیند و پوتین به دلیل بیماری و فقدان سلامت جسمانی از قدرت کناره می‌جوید. در هر صورت، مهم نیست که این دسیسه چه نتایجی در بر داشته باشد. پوتینیسم همچنان پابرجا است.

پوتینیسم چیست؟ در وحله اول، یک تأکید دوباره بر حضور دولت و یک ضد انقلاب علیه آن دموکراسی است که در نگاه حامیان رئیس‌جمهور، روسیه را در دهه 1990 به ویرانی کشاند. مردانی که پشت سر این ضدانقلاب قرار دارند، سیلوویکی هستند (سیلوویکی در زبان روسیه به معنای قدرت است)؛ مردانی همچون پوتین از ک.گ.ب دوران شوروی (که به اف.اس.بی تغییر یافته است) و یا آن دسته از نظامیان و یا وزرای قدرتمند که دولتی در دولت بوریس یلستین به حساب می‌آمدند و پوتین را در سال 2000 جانشین یلستین ساختند.
سیلوویکی بر دولت تسلط یافته‌اند. نوچه‌های ایشان در مناطق، شهرها و روستاها حکومت می‌کنند و کنترل پلیس و دادگاه‌ها را در اختیار دارند. آنان به شکل متناوب تعداد کارکنان و قدرت اف.اس.بی را افزایش داده‌اند. امروز تعداد افسران اف.اس.بی به نسبت هر شهروند روسی، 40 درصد بیش از افسران ک.گ.ب در دوره اتحاد جماهیرشوروی است. آنان به حملات نظام‌مند علیه آزادی بیان و جریان اطلاعات دست می‌زنند، روزنامه‌های مستقل را تهدید می‌کنند و چشمان خود را به روی قتل‌های عمدی تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران می‌بندند و دیگر به “تصادفات” مشکوک طی هفت سال اخیر توجهی ندارند.

نظام سیاسی در حال ظهور روسیه هنوز یک دیکتاتوری نیست اما به جز در اصطلاحات رسمی، دموکراسی هم نیست. احزاب مخالف می‌توانند وجود داشته باشند اما فقط در چارچوب‌های معین. انتخابات برگزار می‌شود ولی نتایج آن، از قبل تعیین شده است و اصحاب قدرت قبل از برگزاری انتخابات، در دالان‌های کرملین انتخاب شده‌اند. هیچ مناظره سیاسی واقعی در رسانه‌های عمومی صورت نمی‌گیرد و ذره‌ای فرهنگ دموکراسی برای افزایش کثرت عقاید وجود ندارد. مشکل اصلی از بسیاری جهات، قدرت روزافزون دولت پوتین نیست. می‌توان اینگونه بحث کرد که این دولت به آن اندازه که تصور می‌شود، قدرتمند نیست. مشکل اصلی، ضعف دیرینه جامعه مدنی در این کشور است. شانزده سال پس از فروپاشی رژیم شوروی هنوز سازمان‌های اجتماعی واقعی، احزاب سیاسی مبتنی بر توده‌ها (شاید به جز حزب کمونیست)، اتحادیه‌های کارگری، گرو‌های طرفدار مصرف‌کنندگان و یا زیست‌محیطی و یا موسسات حرفه‌ای وجود ندارند و تنها چند انجمن حقوق بشری کوچک هستند که به نقد قدرت می‌پردازند.

بی‌نیاز از رشوه
دومین عنصر پوتینیسم، ارتباط نزدیک میان سیاست و کسب و کار است. دولتمردان عالیرتبه، رسانه‌های جمعی را در تصاحب خود دارند، عضو هیأت مدیره شرکت‌های دولتی بوده و خود را از این طریق متمول می‌سازند، ارتباطات سودآوری با اولیگارش‌ها دارند، و بخش عظیمی از سهام بانک‌های روسیه را در کنار شرکت‌های نفت، گاز و معدن در اختیار دارند. در سطوح پایین‌تر، در بسیاری از شهرهای کوچک روسیه، سیاست و کسب و کار به شکل بسیار نزدیک در قالب پلیس و جنایت‌های سازمان یافته در هم بافته شده‌اند. بیشتر این مسائل، فراتر از فساد مالی در اصطلاح رایج آن است (بدین معنا که صاحبان کسب و کار به دولتمردان رشوه می‌دهند). در روسیه پوتین، یک سیاستمدار معمولا یک صاحب کسب و کار است و شاید در عین حال، یک مقام اف.اس.بی باشد بنابراین نیازی ندارد به کسی رشوه بدهد. موفق‌ترین اولیگارش‌ها، نزدیکان رئیس‌جمهور هستند که در سایه قرار دارند. و تمامی سیاستمداران عالیرتبه، مولتی‌میلیونرهایی هستند که ثروت آن‌ها در خارج از مرزهای روسیه نگهداری می‌شود.
 
به لطف قیمت‌های بالای نفت و گاز، پوتین از یک رشد قدرتمند اقتصادی سرخوش است و این امر، دلیل اصلی محبوبیت وی به حساب می‌آید. هسته اصلی طرفداران پوتین، طبقه متوسط رو به رشد روسیه است که در سال 2000 تنها 8 میلیون نفر را شامل می‌شد اما امروز در حدود 40 میلیون نفر عضو آن به حساب می‌آیند. این طبقه صاحب خانه‌ها و اتومبیل‌های خود هستند و تعطیلات خود را در خارج از کشور می‌گذرانند. اما پوتین در میان بخش عظیمی از جمعیت روسیه نیز که طی سالیان اخیر از فقر نجات یافته‌اند، محبوب است. تورم شدید و بی‌ثباتی اقتصادی در دهه 1990 خاطره‌ای رو به فراموشی است. روبل قدرتمند است. ذخائر ارزی بسیار بالا است. حقوق ومزایای بخش دولتی به موقع پرداخت می‌شوند و مانند حقوق بازنشستگی، در دوره پوتین افزایش یافته‌اند. و دولت، سرمایه‌گذاری در زیربناهای قدیمی و رو به تخریب، بیمارستان‌ها و مدارس را آغاز کرده است. با این وجود هنوز آسیب‌پذیری‌های جدی اقتصادی برای روسیه وجود دارد. این آسیب‌پذیری‌ها صرفا ناشی از وابستگی زیاد به صادرات منابع طبیعی و ضعف صنایع تولیدی، خدماتی و فناوری پیشرفته نیست.
 
مهمترین نگرانی، بحران جمعیتی قریب‌الوقوع در روسیه است که از نرخ بالای مرگ‌ومیر (به‌ویژه در میان مردان که مصرف‌کنندگان اصلی مشروبات الکلی هستند) و مهاجرت جوانان و افراد با استعداد از روسیه به غرب نشأت می‌گیرد. جمعیت روسیه از سال 1991 در حدود 10 میلیون نفر کاهش یافته است و به رقم 140 میلیون نفر رسیده است. یکی از گزارش‌های سازمان ملل متحد تخمین می‌زند که جمعیت روسیه تا سال 2050 می‌تواند به 100 میلیون نفر کاهش یابد. پیش از وقوع این امر، شاهد کمبود دانشجویان در روسیه و کارکنان در اماکن کار در بسیاری از مناطق روسیه هستیم. در همین حال جمعیت مسلمان روسیه به دلیل نرخ بالای زاد و ولد خود، در حال رشد است و در برخی مناطق، جمعیت مهاجر از آسیای مرکزی خلأ بازار کار را پر می‌کند. امروزه 25 میلیون مسلمان در روسیه زندگی می‌کنند و پیش‌بینی‌های جمعیتی حاکی از آن است که مسلمانان طی 50 سال اکثریت جمعیت روسیه را تشکیل خواهند داد. مسلمانان روسیه همچون یهودیان در دوران گذشته، نقطه تمرکز برای موج فزاینده بیگانه‌ستیزی ملی‌گرایی روسی به حساب می‌آیند که بخشی از آن توسط اظهارات ملی‌گرایانه پوتین ارضاء شده است. اگر به خاطر پوتین نبود، میلیون‌ها نفر از روس‌ها به یک ملی‌گرای افراطی مانند ولادیمیر ژیرینفسکی از حزب لیبرال دموکراتیک رأی می‌دادند.

تحقیر
ملی‌گرایی سومین عنصر پوتینیسم و شاید کلید اصلی موفقیت آن به حساب می‌آید. ملی‌گرایی پوتین پیچیده‌تر از اعاده نفوذ روسیه در “خارج نزدیک” اقمار شوروی سابق (به‌ویژه در برابر دولت‌های غرب‌گرا در اوکراین و گرجستان) و یا استفاده از بازوی پر از نفت روسیه در صحنه بین‌المللی است. در قلب این ملی‌گرایی، یک سنت تاریخی حکومت سلطنتی و رنجش خاطر نسبت به غرب وجود دارد که نوعی آگاهی ملی را سبب گشته است.

فروپاشی اتحاد شوروی، موجی از احساس تحقیر در بسیاری از روس‌ها به‌وجود آورد. آنان در طول فقط چند ماه، همه چیز را - اعم از یک امپراتوری، یک ایدئولوژی، یک نظام اقتصادی، وضعیت ابرقدرتی، و غرور ملی - از دست دادند. آنان یک هویت ملی را که به افسانه‌های رسمی تاریخ شوروی وصل بود، از کف دادند: قدرت آزادیبخش اکتبر 1917، پیروزی در جنگ وطن‌پرستانه بزرگ، دستاوردهای شوروی در زمینه فرهنگ، علم و فناوری. در طول چند ماه شوروی فروپاشید و روس‌ها به کام فقر و گرسنگی افتادند و به کمک‌های غرب که با خطابه‌های دموکراسی و حقوق بشر همراه بود، وابسته شدند. هر آنچه که در دهه 1990 اتفاق افتاد - تورم شدید، از دست رفتن اموال و امنیت مردم، فساد و جنایات رایج، اولیگارش‌های دزد و رئیس‌جمهور الکلی - منبعی برای یک شرمساری ملی بود. پوتین از همان آغاز، اهمیت بیان تاریخی برای سیاست ملی‌گرایانه خود را بویژه اگر به نوستالژی محبوب دوران شوروی اشاره داشته باشد، دریافت.
 
نظرسنجی‌ها در سال‌های آغاز به کار وی نشان می‌دادند که سه‌چهارم جمعیت روسیه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ابراز تأسف می‌کنند و خواستار روسیه‌ای هستند که مرزهای وسیعی داشته باشد و قلمروهای روسی مانند کریمه و دن باسین که‌امروز به اوکراین تعلق دارند، بازگردانده شوند. پوتین به سرعت اسطوره‌سازی خاص خود را آغاز کرد و به ترکیب اسطوره‌های شوروی (بدون عبارات کونیستی آن) و عناصر دولتی امپراتوری روسیه قبل از 1917 پرداخت. در این مسیر رژیم او به یک تسلسل تاریخی طولانی و به یک سنت روسی مبتنی بر دولت قدرتمند متکی است که این سنت به بنیانگذار امپراتوری روسیه یعنی پتر کبیر و زادگاه پوتین یعنی سن‌پترزبورگ باز می‌گردد.

و یک عقیده، بخش جدایی ناپذیر این سنت است. عقیده‌ای که توسط پوتین تقویت می‌شود و مبتنی بر آن است که سنت حکومت استبدادی روسیه به لحاظ اخلاقی کاملا برابر با سنت دموکراتیک غربی است. علاوه بر این، حامیان او اغلب می‌گویند که روس‌ها برای یک دولت قدرتمند، رشد اقتصادی و امنیت بیش از مفاهیم لیبرال حقوق بشر یا دموکراسی که هیچ ریشه تاریخی در روسیه ندارند، ارزش قائل هستند.
اعاده حیثیت استالین، نگران‌کننده‌ترین عنصر پوتینیسم است و قدرتمندترین ابزار برای ایجاد آرزوی یک رهبر قدرتمند در روسیه به حساب می‌آید. براساس یک نظرسنجی که در سال 2005 انجام شد، 42 درصد مردم روسیه و 60 درصد از آنان که بالای 60 سال سن داشتند، خواهان بازگشت رهبری همچون استالین هستند. پوتین در یک کنفرانس در ماه ژوئن گذشته، از معلمان مدرسه خواست تا چهره مثبت‌تری از دوره استالین به دانش‌آموزان ارائه کنند.
 
او گفت استالین کسی بود که روسیه را بزرگ ساخت و اشتباهات او بدتر از جنایات دولت‌های غربی نبود! کتاب‌هایی که دوره وحشت بزرگ و تبعیدگاه‌های گولاگ را بررسی می‌کنند، سانسور می‌شوند و به مورخانی که سعی در روشن ساختن جنایات استالین دارند، اتهام ضدمیهن‌پرستی زده می‌شود. تمامی این اقدامات، تسکین خاطری برای بیشتر روس‌هاست. روس‌هایی که با افسانه‌های شوروی رشد یافته‌اند، برای مدت کوتاهی در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 با آگاهی نسبت به این حقایق خجالت‌آور گذشته، احساس شرمندگی، ناراحتی و تلخکامی داشتند. حالا دیگر نیازی نیست که شرمگین باشند. وقتی پوتین تاریخ شوروی را دوباره می‌نویسد، آنان می‌توانند احساس خوبی نسبت به خودشان و ملت روسیه داشته باشند (انگار که برای مثال، آلمان‌های پس از جنگ بگویند هولوکاست هرگز اتفاق نیفتاده است).
 
به لطف پوتین، روس‌ها می‌توانند بدون پرسش‌های شرم‌آور درباره خود، به زندگیشان ادامه دهند. این درست همان شیوه‌ای است که روس‌ها در دوره اتحاد شوروی زندگی می‌کردند. من در مصاحبه با صدها نفر از نجات‌یافتگان دوره وحشت استالینی در کتاب خودم تحت عنوان “نجواگران”، میراث دوره استالین را به عینه دیده‌ام که چگونه بر تفکر و عمل امروزی روس‌ها تأثیر گذاشته است. قابل‌توجه‌ترین این موارد، نوعی انطباق سیاسی قدرتمند، سکوت حاکی از رضایت و فقدان پرسش از مراجع قدرت است که در دوره استالین زاده شد اما به نسل‌های بعد نیز انتقال یافت تا شاید بتوان آن را شخصیت روسی پس از شوروی نام نهاد. بدون شک این تبعیت‌گرایی در انتخابات اخیر روسیه نقش داشته است. اگر پوتین قانون اساسی را به کناری نهد و خود را به عنوان یک دیکتاتور معرفی نماید، بعید می‌دانم که بسیاری از روس‌ها به مخالفت با او برخیزند.

تبلیغات