این مقاله به بررسی عناصر پسامدرن در فیلم کلوزآپ، ساخته عباس کیارستمی می پردازد. استفاده از تمهیدهایی چون بینامتنیت، فروپاشی روایت های اعظم، آشکارسازی تصنع، مرگ اقتدار م ؤلف، اتصال کوتاه، دور باطل و پیوند دوگانه، فیلم را به اثری پسامدرن تبدیل کرده است. نویسنده از نظریه های منتقدانی چون کریستوآ، برایان مک هیل، بری لوییس، پتریشیا و دیوید لاج استفاده کرده است. فیلم، نوعی سینما درباره سینماست و در فضایی بین فیلم داستانی و مستند اتفاق می افتد و به طرح پرسش هایی درباره ماهیت واقعیت و بازنمایی می پردازد. به عبارتی این فیلم، نمونه ای از درهم آمیختن واقعیت و خیال در دنیای پسامدرن است و در آن، مرز میان زندگی و سینما، نه تنها برای مخاطب، بلکه برای شخصیت ها نیز از بین می رود. از دیگر ویژگی های آشکار این فیلم، به عنوان یک اثر پسامدرن می توان به فروپاشی روایت های اعظم اشاره کرد.