نویسندگان: بابک مهدی زاده
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  خسرو شاکری در آستانه 70 سالگی قرار دارد؛ فارغ‌التحصیل دبیرستان البرز و لیسانس اقتصاد دانشگاه دولتی کالیفرنیا و فوق لیسانس دانشگاه ایندیانا. دکترایش را در رشته تاریخ در دانشگاه سوربن پاریس گرفت. او سال‌ها به تدریس تاریخ ایران و آسیای باختر در فرانسه مشغول بود و اینک استاد بازنشسته تاریخ موسسه تحقیقات عالی علوم اجتماعی پاریس است. خسرو شاکری کتاب‌ها و مقالات متعددی درباره تاریخ معاصر ایران دارد که به زبان‌های مختلف چاپ شده که عموما هم درباره تاریخ سوسیال ـ دموکراسی، جنبش‌های کارگری و کمونیستی و رهبران جنبش چپ در ایران بوده است. اما شاید معروف‌ترین کتابش «جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال ـ‌ دموکراسی» باشد. با خسرو شاکری درباره راه سوم در ایران از ظهور تا افولش گفت‌وگو کردیم.

رد پای راه سوم یا سوسیال ـ دموکراسی در ایران را از چه زمانی می‌توان پی گرفت؟ و چه عواملی باعث شد که جنبش سوسیال ـ دموکراسی در ایران به وجود بیاید؟
در مورد پرسش مشخص شما، ذکر این نکته مفید است که در مقالات روزنامه اختر که ایرانیان مقیم استانبول منتشر می‌کردند و به ایران می‌فرستادند اشاراتی به اندیشه سوسیال ـ دموکراسی در اروپا دیده می‌شود و این حاکی از توجه عناصر ناراضی از حکومت قاجار بود که در جست‌وجوی افکار نو برای جامعه ایران بودند. اما این اشارات زمینه واقعی در ایران نداشتند تا اینکه ایرانیانی که به قفقاز مهاجرت کرده بودند اما رابطه‌ای زنده با میهن خود داشتند به فکر چاره برای وضع نابسامان کشور افتادند.
 
از یک سو، برخی ایرانیان یا عناصر ایرانی‌تبار، چون نریمان نریمانف، که نگران سرنوشت آبا اجدادی خود بودند به فکر ایجاد یک جریان سوسیال ـ‌ دموکراتیک افتادند. این به دنبال ایجاد سازمان «همت» برای اهالی قفقاز، به ویژه اران در شمال ارس، بود که هدفش بسیج و آموزش سیاسی اهالی مسلمان آن منطقه بود برای مبارزه با استبداد و ستم‌های اقتصادی ـ سرمایه‌داری نو پا، اما خشن روسیه تزاری. انتخاب نام اجتماعیون ـ عامیون نشان از این دارد که می‌خواستند از همان آغاز این جریان را «بومی» کنند تا مخاطبانشان راحت‌تر با این اندیشه‌های نو آشنا شوند. این بومی‌کردن در متن برنامه نیز به روشنی دیده می‌شود، تا آن حد که در نظامنامه و برنامه این حزب عنایتی به آداب و رسوم ایران همچون کشوری مسلمان دیده می‌شود. از پرداختن به جزئیات آن درمی‌گذرم، چون آنها را در کتاب نسبتا مفصل تشریح کرده‌ام.

علت اساسی پیدایش سوسیال‌ـ دموکراسی در ایران تغییرات اقتصادی‌ای بود که از پس از جنگ‌های ایران و روس در کشور آهسته‌آهسته پدید آمده بود و در اواخر حکومت ناصرالدین شاه شتاب گرفت؛ تغییراتی که اقتصاد سنتی را ویران کرد، بیکاری و ورشکستگی گسترده‌ای را موجب شد و مهاجرت ایرانیان به دیگر کشورها، به‌ویژه مناطق آسیایی روسیه را در جست‌وجوی یک لقمه نان ناگزیر ساخت. این فرآیند تایید این نکته است که تا زمینه‌های اجتماعی ـ اقتصادی اندیشه‌ای پدیدار نشود، آن اندیشه نمی‌تواند جوانه زند و رشد کند.

مشخصات جنبش سوسیال ـ‌ دموکراسی در ایران چه بوده؟ اگر می‌شود گروه‌های معروف را نام ببرید؟
جریان‌های سوسیال ـ دموکراتیک در ایران، هر کدام بر تعریف خود، عبارت بوده‌اند از اجتماعیون ـ عامیون، گروه‌های سوسیال ـ دموکرات‌های تبریز و رشت که نقش مهمی‌ در دفاع از مشروطیت ایفا کردند. اجتماعیون ـ اتحادیون به رهبری علی اکبر دهخدا، حزب سوسیالیست سلیمان میرزا در نیمه اول دهه اول سده چهاردهم خورشیدی، جریان خلیل ملکی، جریان نخشب که به نام جاما تا پس از انقلاب وجود داشت و بسیاری عناصر روشن‌اندیش چپ که یا علاقه‌مند به کار حزبی نبودند یا احزاب موجود چپ را مناسب تفکر دموکراتیک خود نمی‌یافتند.

ایرانی‌ها چه واکنشی نسبت به جنبش سوسیال ـ دموکراسی در ایران داشتند؟ ظاهرا جز گروه‌های اندکی استقبال نکردند. دلیلش چه بود؟
برعکس، مدارک تاریخی نشان می‌دهند که سوسیال ـ دموکراسی در ایران سریع رشد کرد و شاید بتوان گفت که نخستین سازماندهی سیاسی در ایران را پدید آورد، تا حدی که بسیاری از کسانی که قاعدتا نمی‌بایستی سوسیال ـ دموکرات می‌شدند، از روی فرصت‌طلبی و به‌خاطر سوءاستفاده شخصی، به آن پیوستند و آن را وسیله ترقی اجتماعی و سیاسی خود به شمار آوردند. نکته مهم که هیچگاه نباید فراموش کرد این است که اگر سوسیال ـ دموکراسی اندیشه‌ای غریبه و نامأنوس به حساب می‌آمد از سوسیال ـ دموکرات‌های قفقاز درخواست نمی‌شد که به مشروطه‌خواهان مخالف محمد علی شاه کودتاچی، چون ستارخان و یارانش، کمک کنند.
 
در این تردید نیست – و اسناد دولتی روسیه تزاری و بریتانیا نیز موید این امر است – که بدون کمک و یاوری سیاسی و نظامی ‌مجاهدان ایرانی مقیم قفقاز و مجاهدان قفقازی – که سوسیال ـ دموکرات بودند – هرگز میسر نمی‌شد ایرانیان از شر محمدعلی شاه خلاص شوند. نباید فراموش کرد که سردار اسعد بختیاری در اواخر نهضت مقاومت علیه شاه در آستانه حمله مجاهدان به پایتخت به این مقاومت پیوست، چه قدرتمندان ایران می‌هراسیدند که مبادا سوسیال ـ دموکرات‌ها قدرت را در دست بگیرند، هراسی بیهوده چون تز سوسیال ـ دموکرات این بود که هنوز زمان کسب قدرت برای سوسیال ـ دموکراسی نرسیده بود و بایستی نخست یک حکومت ملی و دموکراتی بر سر کار می‌آمد و جامعه را هم از نظر اقتصادی و هم سیاسی برای مراحل انکشاف اجتماعی بعدی آماده می‌ساخت.

پس چرا تاریخ نگاران به جنبش سوسیال ـ دموکراسی در ایران بی‌توجه‌اند؟ حتی تاریخ‌نگاران بی‌طرفی که هیچ نظری به چپ‌ها نداشتند و در تاریخ‌نگاری‌شان فقط جانب واقعیت‌ها را می‌گرفتند. آیا به این دلیل نیست که این جنبش تاثیرگذاری چندانی نداشته؟
عدم‌توجه تاریخ‌نگاران ایرانی به سوسیال ـ دموکراسی در مشروطه ناشی از این بوده که اصولا تاریخ‌نگاری در کشور ما، برخلاف گذشته‌های دورش، یک فن دقیق استوار بر کار علمی‌و بی‌طرفی نبوده است. جانبداری سیاسی و گرایش‌پرستی از بیماری‌های تاریخ‌نگاری در ایران بوده است. دیگر نکته تاثیر استبداد طولانی در عصر پهلوی بود که مانع از بررسی آزادانه تاریخ می‌شد. یک عامل دیگر هم خط ایدئولوژیک تاریخ‌نگاری شوروی بود که می‌کوشید تعبیر خود را از تاریخ مشروطیت ایران تحمیل کند. برای تاریخ‌نگاری جدی و تاریخ‌شناسی وجود اهل علمی بی‌طرف و نیز محیط سالم دموکراتیک لازم است. نگاهی به نوشته‌های حزب توده که خود را، به غلط، وارث سوسیال ـ دموکراسی می‌دانست نشان می‌دهد که رهبران آن حزب چقدر در مورد این جریان مهم تاریخ مشروطیت ایران بی‌اطلاع و ناآگاه بودند.

چپ‌های استالینیستی و مارکسیست‌ها در ایران رشد زیادی کردند و تاثیرگذار هم بودند؛ هم تاثیرات مثبت داشتند هم منفی. تشکل‌های معروف زیادی متاثر از این تفکر بودند. گروه 53 نفری تقی ارانی، حزب توده، فدائیان خلق، کنفدراسیونی‌ها و بسیاری دیگر از این دست گروه‌ها بودند اما گروه‌های سوسیال ـ دموکرات به این معروفی‌ها نیستند جز یکی دو گروه مثل دموکرات‌های تبریز. از طرفی گروه‌های اسلام‌گرا هم که مسلما تاثیرگذارترین گروه‌ها بودند در مقطعی هم لیبرال‌هایی مانند مصدق تاثیرگذاشتند. اما راه سوم یعنی سوسیال ـ دموکراسی به تعبیر بسیاری از صاحبنظران در ایران برخلاف کشورهای دیگر موفق نشد. چرا؟
در اینجا نخست تدقیق یک مساله لازم است. امروز دیگر در دنیای علم تاریخ‌شناسی کسی جریان‌های ملهم از استالینیسم شوری را مارکسیست نمی‌شمارد. اگر در گذشته به علت نفوذ سیاسی و روانی شوروی بر جنبش کارگری جهان تنها عده کمی استالینیسم را مغایر اندیشه‌های مارکس می‌دانستند، امروز با هویدا شدن جزئیات ماهیت حکومت شوروی و حزب آن، کمتر کسی هست که استالینیسم را با مارکسیسم مترادف بداند. حتی شورویست‌های سابق هم از روی ناچاری و بی‌آبرویی ناچارند خود را از آن مکتب بری بدانند، با اینکه هنوز در اصل تفکرشان تغییری حاصل نشده است.
 
انتساب استالینیسم به ارانی از نظر تاریخی درست نیست؛ چنین تصوری ناشی از تبلیغات زهرآگین حزب توده طی بیش از نیم قرن بوده است، چون ارانی، نه فقط با استالین مخالف بود، بلکه حتی قربانی عمال دستگاه سرکوب استانیلی در ایران شد که او را به پلیس رضا شاه لو داده و نابودی او را فراهم آوردند. (امیدوارم نشر کتابی که پیرامون زندگی و اندیشه ارانی در دست انتشار دارم به رفع این تصور نادرست در مورد ارانی کمک کند.) با اینکه حزب توده خود را وارث سوسیال ـ دموکراسی می‌دانست، از آن چیزی جز ترشحات تفسیر‌های دستگاه تبلیغاتی استالینیسم نمی‌دانست. گروه‌های منشعب از آن حزب، مانند سازمان انقلابی، توفان یا «مجاهدین مارکسیست ـ لنینیست» همه تحت‌تاثیر استالینیسم بودند، با اینکه برخی از آنان در فرنگستان می‌زیستند، اما هنوز با آن اندیشه عقب مانده و استبدادی استالینیسم خوش بودند و با آموزش‌های جریان‌های ضداستالینی در غرب میانه‌ای نداشتند.
 
عدم شهرت سوسیال ـ دموکراسی از این‌روست که، از یک سو، دستگاه تبلیغاتی استبداد استالینی مانع از آشنایی درست تاریخی جوانان ایرانی با سوسیال ـ دموکرات‌های عصر مشروطیت می‌شد و دیگر سو، استبداد پهلوی با حذف آزادی اندیشه و مطالعه آزادانه تاریخی موجب می‌شد که جوانان علاقه‌مند به تنها منبع موجود و فعال، یعنی استالینیسم، روی بیاورند و بدآموزی کنند. جریان‌های سوسیال ـ دموکراتیک دیگری هم پس از مشروطه پدید آمدند، مانند اجتماعیون ـ اتحادیون استاد دهخدا، اما به همین دلایل پیش گفته تاثیری نگذاشتند. جریان‌هایی چون حزب سوسیالیست سلیمان میرزای اسکندری هم تحت نفوذ شوروی قرار گرفتند و سرانجام، با تاسیس حزب توده توسط خود وی، در جریان استالینیستیِ غالب حل شد. علت‌تاثیر شخصیت دموکرات و عدالتخواهی چون مصدق دلایل بسیاری دارد، اما به نظر من، دلیل اصلی آن پایداری او طی چهل سال در مبارزه بر ضداستبداد داخلی و حامی خارجی‌اش استعمار، نبرد پیگیر برای دموکراسی و عدالتخواهی او بود.
 
جریانات اسلامی متمایل به سوسیال ـ دموکراسی نیز همواره موفق نبوده‌اند. بهترین نمونه آن حزبی که است محمد نخشب در سال‌های پس از جنگ جهانی به وجود آورد، اما تعداد هواداران آن هیچ‌گاه زیاد نشد که بتواند اثری در اجتماع بگذارد، در عین اینکه برخی از شاگردانش پس از مرگ او کارش را ادامه دادند و در انقلاب 1357 هم شرکت فعال داشتند. در مورد شریعتی وضع متفاوت است و بستگی به زمان معینی در تاریخ آن دارد که بحث آن در این خلاصه نمی‌گنجد. کنفدراسیون یک سازمان دموکراتیک دانشجویی بود که همه نوع تفکر در میان اعضای آن دیده می‌شد، توده ایستی، مائوئیستی، جبهه ملی چپ، جبهه ملی غیرچپ، ملی ـ مذهبی و چند تن تروتسکیست و افرادی پراکنده. کار کنفدراسیون مبارزه با استبداد داخلی به سرکردگی شاه و حامیان بین‌المللی او بود. (خوانندگان علاقه‌مند می‌توانند به کتاب افشین متین، کنفدراسیون، تاریخ جنبش دانشجویی ایران. . .، انتشارات شیرازه رجوع کنند)

سوسیال ـ دموکرات‌های ایرانی تا چه اندازه به حاکمیت شوروی وابسته بودند؟
سوسیال ـ دموکرات‌های عصر مشروطه پیش از پیدایش شوروی از بین رفتند. برخی از اعضای آن طی جنگ جهانی اول (1916) حزب عدالت را به وجود آوردند، سپس در کنگره انزلی در تابستان 1299 نام حزب کمونیست را برخود نهادند و عضو بین‌الملل کمونیست شدند. اینان نیز دو جناح بودند. جناح معروف به «راست» که حیدرخان عمواغلی سردسته آنان بود. اینان طرفدار ایجاد یک جمهوری دموکراتیک (غیرسوسیالیستی) بودند، چون معتقد بودند که ایران هنوز زمینه‌های اقتصادی گذار به سوسیالیسم را دارا نبود. دسته دیگر، به رهبری سلطانزاده که هوادار ایجاد جمهوری سوسیالیستی بودند عقیده داشتند که با توجه به وجود یک حکومت قوی سوسیالیستی چون شوروی، ایران می‌توانست، همچون مستعمرات آسیایی روسیه تزاری که جزو روسیه شوروی بودند، به راحتی به سوسیالیسم گذار کند – اندیشه‌ای ناپخته و احساساتی، بدون تردید.
 
این عده ظرف چند سال بعد نظرات خود را با واقعیات انطباق دادند و خواهان ایجاد سرنگونی سلطنت، ایجاد جمهوری و یک نظام دموکراتی اقتصادی شدند. این دو جناح با حزب شوروی در تماس بودند؛ حیدرخان با سوسیال ـ دموکرات‌های پیشین قفقاز، دوستان نزدیک استالین، که برخی از آنان در مشروطه به ایران مدد رسانده بودند و حال بلشویک شده بودند. جریان دوم حزب، که تحت هدایت رهبر متفکری چون سلطانزاده بود، به‌رغم تماس با حزب شوروی، از استقلال فکری برخوردار بود و با سیاست‌های سازشکارانه شوروی، چه هنگام سرکوب نهضت جنگل و چه هنگام همکاری نزدیک شوروی با سلطنت رضاخان، علنا مخالفت ورزید؛ امری که در میان حتی احزاب نیرومند کمونیستی اروپا هم بی‌سابقه بود. شاید این از تاثیرات نهضت مشروطه در میان آنان بوده باشد.

جنبش سوسیال ـ دموکراسی در ایران چه تفاوت‌هایی با گروه‌های مارکسیستی مانند حزب توده و غیره دارد؟
سوسیال ـ‌ دموکرات‌های عصر مشروطیت، چه گروهی که توسط ارامنه تبریز پایه‌گذاری شد و چه گروهی که در قفقاز پایه‌گذاری شد و در ایران رشد کرد، با اینکه ملهم از آموزش‌های مارکس بودند، هرگز دست‌نشانده جریانات روسی نبودند، بل هدفشان نجات ایران از چنگال استعمار روسیه تزاری و بریتانیا بود و نیز ایجاد یک نظام دموکراتیک، اما حزب توده ـ به‌رغم تمایلات بسیاری از اعضا و برخی از رهبران آن‌که خواهان ایرانی دموکراتیک و مترقی و مستقل بودند ـ عملا توسط رکن دو ارتش شوروی ایجاد شد با این هدف که مدافع منافع شوروی در ایران باشد. (ترجمه فارسی مقاله‌ای که سال‌ها پیش، بنابر اسناد آرشیو‌های شوروی، در مورد چگونگی تاسیس حزب توده توسط ارتش شوروی در ایران به انگلیسی منتشر کردم در دست انتشار است. )
 
به نظر من حزب توده، به‌رغم تظاهرش، هرگز یک حزب مارکسیستی نبود، چون یک جریان مارکسیستی نمی‌تواند منافع زحمتکشان کشورش را فدای یک قدرت استبدادی خارجی کند، چون استبداد و استعمار با هر نقابی که باشد ماهیتش همان است. جالب است که رغم انهدام اتحاد شوروی، هواداران آن هنوز درس‌های لازم را از آن تجربه تلخ نگرفته‌اند و هنوز در همان راه خطا گام برمی‌دارند. تفاوت‌های سوسیال ـ دموکراسی با حزب توده بسیارند، ولی مهمترین آنها استقلال فکری، توجه به واقعیات جامعه، منافع مردم زحمتکش و مبازره کیش شخصیت در درون سازمان بود. این بدین معنا نیست که سوسیال ـ دموکراسی معایب یا کسری‌هایی نداشت، داشت و من بر مهمترین آنها در کتابم اشاره کرده‌ام.

ظاهرا بنا به نوشته شما دو گرایش در جنبش سوسیال ـ دموکراسی در ایران وجود داشت نسبت به روحانیت و سنت. یکی خواهان برقراری رابطه با روحانیون بود و دیگری از رویارویی با سنت‌ها اجتناب می‌کرد. در این مورد توضیح بدهید و اینکه کدام گرایش غالب بود؟ کدام یک موفق‌تر شد؟ و کدام یک راه درست را انتخاب کرد؟
جریان سوسیال ـ دموکراسی ایرانی مولود در قفقاز که در ایران هم ایجاد شد، چون به سطح انکشاف جامعه توجه داشت، ضمن احترام به باورهای مذهبی مردم، خواستار تغییرات تدریجی جامعه بود و از این‌رو می‌کوشید در کار خود از تشنج‌های اجتماعی بپرهیزد، چون می‌دانست که هیچ فکری را نمی‌توان به جامعه تحمیل کرد. گروه دیگر سوسیال ـ دموکرات‌ها بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی تغییرات اقتصادی تکیه می‌کردند، در عین اینکه هیچگاه از اهمیت دموکراسی در پیشرفت جامعه غافل نبودند، از همین رو، هر دو در دفاع از مشروطه سخت کوشیدند و پیروزی مشروطه‌خواهان مدیون مبارزه و فداکاری‌های آنان است. تعیین اینکه کدام غالب بود بسیار دشوار است، اما حدس من این است که دسته اول غالب بود.

ظاهرا سوسیال ـ دموکرات‌های ایرانی از همان ابتدای ظهورشان تا به الان سعی در تلفیق مفاهیم سوسیالیستی با مفاهیم اسلامی دارند. چه اولین سازمان سوسیال ـ دموکرات ایرانی به نام همت و چه اندیشمندانی مانند شریعتی و چه سازمانی در انقلاب 57 به نام مسلمانان مبارز. دلیلش چیست؟
سوسیال ـ دموکرات‌های (اجتماعیون ـ عامیون) دوره مشروطیت‌خواهان محاسبه علایق مذهبی مردم بودند، اما به سختی بتوان گفت که آنان هوادار جدایی دین از سیاست بودند. تحلیل من از علی شریعتی (در دوران اقامتش در پاریس ما با هم دوست بودیم) این است که او هم، با همه تاکیدش بر اهمیت اسلام در جامعه ایران، به نظام عرفی بی‌اعتنا نبود. دلایل جهت‌یابی انقلاب در 1357 بسیار عمیق‌اند در این خلاصه نمی‌گنجند و کتب تحلیلی مفصلی را می‌طلبند. اما به طور خلاصه می‌توان گفت که این امر به نقش آیت‌الله خمینی در پانزدهم خرداد بر می‌گردد؛ زمانی که دیگر نیروهای سیاسی داخل کشور عملا از مبارزه دور افتاده بودند. تحولات بعدی هم مسلما در این جریان موثر بود.

در کتابتان نوشتید سوسیال ـ دموکرات‌های ارمنی در ایران با آنکه از کلیسا برای مقاومت استفاده می‌کردند اما در اشاعه تفکرات سوسیالیستی موفق شدند اما سوسیال ـ دموکرات‌های مسلمان ایرانی وقتی از اسلام برای انتقال عقایدشان استفاده کردند در تجدید حیات اسلام بیشتر موفق بودند تا اشاعه عقاید سوسیالیستی. چرا؟
نکته من این است که سوسیال ـ دموکرات‌های ارمنی ـ آغاز کننده آن جریان ـ در کار خود موفق بودند، اما کارشان محدود بود. سوسیال ـ دموکرات‌هایی که از خانواده‌های مسلمان برخاسته بودند امکانات بیشتری داشتند و پیوندشان با جامعه گسترده‌تر بود، اما کارشان دوامی نیافت، مگر در آرایش‌های بعدی. جناحی از سوسیال ـ دموکرات‌های ارمنی که بیشتر به دموکراسی می‌پرداختند تا سوسیالیسم در ایجاد حزب دموکرات در مجلس دوم سهم مهمی ایفا کردند و بسیار هم تاثیر گذاشتند، که بحث در مورد آن را در کتابم کرده‌ام.

چرا سوسیال ـ دموکرات‌ها تنها در شمال و شمال غربی ایران شکل گرفتند و در سایر نقاط ایران موفق نشدند. آیا صرفا به خاطر نزدیکی‌شان به شوروی و اروپا بود؟
علت این امر این بود که آن قسمت از ایران هم از نظر اقتصادی و اجتماعی پیشرفته بود و هم تماس فرهنگی‌اش با دیگر کشور‌ها، به‌ویژه اروپا، قدمت داشت. مبارزه با روسیه تزاری در این منطقه که زیر فشار روسیه بود در این امر تاثیر زیادی داشت. بر عکس، در جنوب تماس بیشتر با هندوستان بود که نمی‌توانست کانال خوبی برای انتقال اندیشه‌های تازه باشد.

سوسیال ـ دموکرات‌های ایرانی بیشتر از روسیه تاثیر پذیرفتند یا از جریان چپ در اروپا؟
سوسیال ـ دموکرات‌های معروف به اجتماعیون بیشتر از روسیه متاثر بودند و از همین رو، پس از غلبه بلشویسم در روسیه و سرکوب گرایش‌های دیگر سوسیالیستی در روسیه، جریان استالینی در ایران غالب شد، مگر نزد ارانی و دانشجویان او؛ منتها شاگردان سیاسی یتیمی که پس از قتل او در زندان رضاشاه، در فردای شهریور 1320، اسیر تفکر استالینی شدند. سوسیال ـ دموکرات‌های ارمنی شاگرد آموزش‌های مارکسیسم اروپایی بودند و خودشان و همفکران ایشان که از خانواده‌های مسلمان برخاسته بودند به دنبال بلشویسم نرفتند و قربانی تفکر استالینی نشدند، اما قربانی استبداد رضا شاهی شدند.

نقش سوسیال ـ دموکرات‌ها در انقلاب 57 چه اندازه بود؟ می‌توانید از گروه‌های تاثیرگذار و چهره‌های تاثیرگذار و میزان تاثیرگذاری‌شان در انقلاب 57 بگویید؟
به معنای دقیق کلمه، گروهی به نام سوسیال ـ دموکرات در انقلاب 1357 شرکت نداشتند. می‌توان گفت کسانی که از آن تفکر ملهم بودند کم نبودند، اما در برابر سیر تفکر استالینی که در میان توده‌ای‌ها، چریک‌های فدایی و مجاهدین رایج بود، نتوانستند تاثیر زیادی بگذارند، چه شهرت این دست‌های اخیر به مراتب بیشتر بود، چه همواره در کار اجتماعی اهمیت شهرت و تبلیغات از عقل سلیم بیشتر است. از همین رو هم، به‌زودی تشت صاحبان شهرت که عقل سلیمی‌نداشتند از بام فرو افتاد و مردمی‌که به دنبال شهرت آنان رفتند دچار یأس و بدبینی شدند.

اگر بخواهید از سرنوشت راه سوم یا سوسیال دموکراسی در ایران بگویید چه می‌گویید؟
سوسیال ـ دموکرات‌ها از پایه‌گذاران مهم و جدی جنبش دموکراتیک و اندیشه ترقی در ایران بودند، اما کارشان خالی از ایراد و نقص نبود. شاید اگر قربانی استبداد پهلوی و سرکوب استالینی نمی‌شدند و دوام می‌آوردند می‌توانستند به یک جنبش وسیع و موثر در دهه‌های بعدی تبدیل شوند، چنانکه در اروپا توانستند در زمینه‌های اجتماعی و دموکراسی منشا خدمات مهمی برای زحمتکشان بشوند.

حزب توده و سوسیال ـ دموکراسی
با اینکه حزب توده خود را وارث سوسیال دموکراسی می‌دانست، از آن چیزی جز ترشحات تفسیر‌های دستگاه تبلیغاتی استالینیسم نمی‌دانست. گروه‌های منشعب از آن حزب، مانند سازمان انقلابی، توفان یا «مجاهدین مارکسیست-لنینیست» همه تحت‌تاثیر استالینیسم بودند، با اینکه برخی از آنان در فرنگستان می‌زیستند، اما هنوز با آن اندیشه عقب مانده و استبدادی استالینیسم خوش بودند و با آموزش‌های جریان‌های ضداستالینی در غرب میانه‌ای نداشتند.

از استبداد پهلوی تا سرکوب استالینی
سوسیال-دموکرات‌ها از پایه گذاران مهم و جدی جنبش دموکراتیک و اندیشه ترقی در ایران بودند، اما کارشان خالی از ایراد و نقص نبود. شاید اگر قربانی استبداد پهلوی و سرکوب استالینی نمی‌شدند و دوام می‌آوردند می‌توانستند به یک جنبش وسیع و موثر در دهه‌های بعدی تبدیل شوند، چنانکه در اروپا توانستند در زمینه‌های اجتماعی و دموکراسی منشا خدمات مهمی برای زحمتکشان بشوند.

تبلیغات