نویسندگان: سرگه بارسقیان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  شوریدگان بر حکومت 18 ساله محافظه‌کاران در بریتانیا، شورشیانی بودند در صف کارگران. چپ‌ها از دنده راست می‌خیزند و راست‌ها سرگردان از جریانات اجاره‌ای، از دامان محافظه‌کاری تبری می‌جویند تا تردامن نشوند از تردستی اسلافشان در شعبده محافظه‌کاری قرن گذشته. یک دست خمودگی راست و یک دست خمیدگی چپ؛رقصی چنین در میانه میدان، از آن میانه‌روانی است که در خیمه «راه سوم» از مرام چپ خلیده‌اند و در مزار راست خوابیده. راست‌گرایی و چپ‌روی در اروپا، از راست مسندی و چپ نشینی در پارلمان فرانسه معنا گرفت؛خط حائل این‌سو و آن‌سونشینی نبود که اینگونه و آنگونه‌اندیشی بود؛یکی طالب برابری و دیگری معتقد به طالع طبقاتی. چپ‌ها در سودای برابری بشر، چه با جنگ و انقلاب و راست‌ها سرسپرده به نظام سلسله‌مراتبی در جامعه بشری.
 
چپ‌ها با سودای سوسیالیسم سربرآوردند و راست‌ها با تابلو محافظه‌کاری. پس از جنگ جهانی اول، سوسیالیست‌ها دو مقصد برای رسیدن به یک هدف گزیدند؛ گروهی با هدف سرنگونی کل نظام سرمایه‌داری از طریق انقلاب، به احزاب کمونیست هوادار شوروی و لنینیستی تبدیل شدند و گروهی دیگر به فعالیت اصلاح‌طلبانه و پارلمانی درون نظام سیاسی و اقتصادی سرمایه‌داری پرداختند؛ با این اعتقاد که فعلا شرایط جایگزینی نظام سرمایه‌داری وجود ندارد و سرنگونی خشونت‌آمیز این نظام، مضرات بیشتری در پی می‌آورد. این احزاب در پی گسترش حق رای به طبقه‌ کارگر، قانونی‌شدن اتحادیه‌های کارگری و اعتصاب، به تلاش برای محدودکردن قانونی سرمایه‌داری و کسب حقوق اجتماعی و اقتصادی بیشتر طبقه‌ کارگری پرداختند.

رکود اقتصادی سال 1929 اسفناجی بود که چپ‌های زبل با بهره‌برداری از آن و نیز با عقب‌نشینی لیبرالیسم اقتصادی، قدرت‌گیری انقلاب لنین و ایجاد بلوک کمونیستی در اروپای شرقی، بازوی سوسیال ـ‌دموکراسی را پرتوان‌تر کردند. راست‌های لیبرال مسلک برای خروج از حاشیه‌نشینی شعار آنان را به عاریت گرفتند –همانگونه که شعارهایشان چند دهه بعد توسط چپ‌ها به سرقت رفت- و با «دولت رفاه» به میدان آمدند. راست‌ها مالکیت خصوصی کلان را به رسمیت شناختند و با به‌کارگیری ابهت دولت، حداقل‌های رفاهی، بهداشتی و آموزشی را برای طبقات پایین تضمین می‌کردند.
 
در چهار دهه استیلای رفاه‌گرایان در اروپای غربی، برای زهرچشم گرفتن از آرمانگرایان پیکر شرقی جداشده، سخاوتمندانه دست در جیب دولت بزرگ می‌کردند تا در بریتانیا خدمات اجتماعی و بهداشتی را بهبود بخشند، درکشورهای اسکاندیناوی بهداشت را سامان دهند، در اروپای مرکزی اشتغال‌زایی را با تشریک‌مساعی بیمه‌های اجتماعی سرعت بخشند. در بریتانیا سودگیری از درآمدها جیب دولت را پر پول می‌کرد و در اسکاندیناوی با مالیات‌گیری زیاد. راست و چپ در بریتانیا، آرمانی مشترک داشتند: دولت رفاه، اما چپ‌ها در پوسته سوسیال‌ـ دموکراسی، مرام سوسیالیسم متعادل و پارلمانی را همچون نسخه‌ای ابتکاری می‌دیدند که داروی آن هم فقط در اختیار آنان است.

عصر محافظه‌کاری آنگلوساکسون‌ها
دهه 1970 متاع پرمشتری دولت رفاه در بازار مکاره هجوم جهانی شدن اقتصاد کمیاب شد. رفاه‌گرایان آب و نانی در سفره طبقات متوسط گذاشته بودند که با بزرگ شدن آن و هم‌آوایی‌شان با طبقات کارگری به خوراک دامی‌می‌مانست که محافظه‌کاران که خود را نولیبرال می‌خواندند در آن گرفتار شده بودند. فغان از نولیبرال‌ها برخاست که جامعه تنبل بار آمده و راه رهایی، بازار آزاد است. وقتی مارگات تاچر به عنوان دایه محافظه‌کاران نوین و رونالد ریگان به عنوان آبا نومحافظه‌کاران در بریتانیا و ایالات متحده به قدرت رسیدند، خواب سوسیال‌ـ دموکرات‌ها برآشفت و خانه‌نشینی اجباری اختیار کردند.
 
در 19 ژوئیه 1976 تاچر به عنوان رهبر حزب محافظه‌کار سخنرانی شدیداللحنی علیه سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی ایراد کرد که در واکنش به این سخنرانی روزنامه «ستاره سرخ» ارگان رسمی وزارت دفاع شوروی به او لقب «بانوی آهنین» داد. به تبع آن رادیو مسکو نیز که برنامه‌هایش در سراسر جهان پخش می‌شد کرارا از این لقب برای تاچر استفاده کرد و کنایه دشمنان، کنیه‌ای شد برای خانم نخست‌وزیر. سیاست‌های مارگارت تاچر که در 4 مه 1979 به نخست‌وزیری انتخاب شد، همسو و هم‌راستا با سیاست‌های رونالد ریگان،رئیس‌جمهور آمریکا و سیاست‌های برایان مولرونی، نخست‌وزیر منتخب در کانادا بود؛ فلسفه‌ سیاسی محافظه‌کاری حاکمیت تمام و کمالی بر ملت‌های انگلیسی زبان پیدا کرده و مدافعان لیبرالیسم بر اسب مراد سوار بودند.

تغییرات بانوی آهنین در درجه نخست رویگردانی از اندیشه دولت رفاه ملی و قیم‌مداری دولتی را به ارمغان آورد. تاچر برای غلبه بر رکود اقتصادی نرخ‌های بهره را افزایش داد. این سیاست ضربات سختی به تجارت انگلیس و خصوصا بخش صنایع کارخانه‌ای وارد کرد و نرخ بیکاری شدیدا افزایش یافت به نحوی که در ژانویه 1982 تعداد بیکاران به 3 میلیون نفر رسید، اما از سوی دیگر، رکود حاکم بر اقتصاد انگلیس برطرف شد و کم‌کم نرخ‌های بهره نیز کاهش یافت. در دوره دوم نخست‌وزیری تاچر تلاش خود را معطوف به کاستن از قدرت اتحادیه‌های تجاری کرد. پس از کسب قدرت، شروع به فروش صنایع وابسته به دولت کرد؛ شدت خصوصی‌سازی در دهه 1980 به حدی بالا گرفت که خصوصی‌سازی مترادف با تاچریسم شد.
 
تاچریسم آمیزه‌ای است از اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد، اعتقاد شدید به لیبرالیسم، خط‌مشی اقتصادی مبتنی بر پول‌گرایی، خصوصی‌سازی صنایع دولتی، مخالفت با اتحادیه‌های تجاری و کنترل و نظارت بر حجم و اندازه‌ دولت رفاه. پس از اعمال سیاست‌های تاچر انگلیس از «مرد بیمار اروپا» به کشوری با اقتصاد پویا بدل شد. پس از یک دوره شوک اولیه و دوران رکود اوایل دهه 1980، بر اثر سیاست‌های دولت تاچر اقتصاد بریتانیا شروع به احیا بر اساس صنایع خدماتی جنوب شرقی و صنایع کارخانه‌ای شمال کرد. اما هنگامی که وی سیاست‌های افزایش مالیاتی خود را مطرح کرد مخالفت‌ها علیه او شدت گرفت. در درون حزب محافظه‌کار نیز بر سر رهیافت بدبینانه‌ تاچر نسبت به اتحادیه‌ اروپایی دودستگی حاصل شده بود. نهایتا تحت فشارهای درونی، خصوصا درون حزبی، تاچر در هفته چهارم ماه نوامبر 1990 از مقام نخست‌وزیری استعفا داد. سال‌های طلایی بریتانیا مدتی پس از خاتمه دوران نخست‌وزیری تاچر شروع شد؛رایحه خوش دستپخت خانم نخست‌وزیر مطبخ اقتصاد را تسخیر کرد و دهه 90 بریتانیا بر رکاب سیاست‌های وی پیش رفت؛هرچند به جای وی، جان میجر نشسته بود.

امتزاج جاذبه راست و جذابیت چپ
محافظه‌کاران سردرگم از گم کردن راه خویش و چپ‌ها سرگردان از سرنگونی آبای خود(نظام کمونیستی)چشم بیمار خود را بر طلیعه هزاره سوم می‌گشودند «راه سوم» رسید؛سوار بر مرکب میانه‌های فربه و دلخوش‌داران به عدالت اجتماعی و دلسپردگان به سیاست‌های موفق اقتصاد بازار آزاد. دوری 18 ساله از قدرت، چپ‌ها را به تجدیدنظر در متدولوژی واداشت؛جان اسمیت رهبر وقت حزب کارگر با وجود مقاومت ارتدوکس‌های چپ نگران از ترک ایدئولوژی، حاشیه‌نشینان چپ را به خط میانه نزدیک کرد. تونی بلر و گوردون براون دو هوادار جوان اسمیت، راه وی را پی گرفتند و ملهم از نظرات آنتونی گیدنز ، اندیشمند بریتانیایی «راه سوم» را به عرصه آوردند. بلر، اولین نخست‌وزیری که بعد از جنگ دوم جهانی به دنیا آمده بود، اگرچه در سال‌های دانشجویی افکار چپ پیدا کرد و به حزب کارگر پیوست، ولی در پارلمان جناح اصلاح‌طلب حزب را انتخاب کرد و نوک پرگار را در میانه نهاد و دایره‌ای که کشید وسعت طبقه متوسط جامعه و کارگر را در بر گرفت.
 
مرام نوینی پیشه کرد و حزب «کارگر نوین» (نئولیبر) را بنیان نهاد که خود خط حائلی بود بین بلر از یک سو و هواداران جنبش کارگری کهن (اولد لیبر) از سوی دیگر. چپ‌های جوان، کهنه‌کاران چپ را چون مبارزان سبک پیشین می‌نگریستند و بر آنها به مثابه طرفداران اتحادیه‌های کارگری زمان‌های سپری شده و مدافعان نبرد منسوخ طبقاتی مهر باطل می‌زدند. آنچه بعدها به «بلریسم» شهرت یافت نگاهی نو به سوسیال ـ دموکراسی بود تا با جهانی شدن اقتصاد و تجارت مکتبی بیگانه نماند. آنچه در روزگاران پیشین راه میانگینی میان سوسیالیسم و سرمایه‌داری جلوه می‌دادند طرفدارانش اکنون آن را مانند آمیزه‌ای از اقتصاد بازار و عدالت اجتماعی تعریف می‌کردند. بلر ترجیح می‌داد که از «کارایی اقتصادی» سخن بگوید، اما آوای «عدالت اجتماعی» که همواره ورد زبان اوست هم به گوشش خوش می‌آید. در اکتبر ۲۰۰۶، در کنگره حزب کارگر او تشریح کرد که کارایی اقتصادی و عدالت اجتماعی، شرکای پیشرفت شده‌اند.
 
راه سومی‌ها اقتصاد بازار آزاد را از محافظه‌کاران به عاریت گرفتند و با رویای عدالت اجتماعی آراستند. این تنها راهی بود که از دو سر طیف محافظه‌کاران و سوسیالیست‌ها و جامعه‌ای مدهوش جاذبه‌های راست و جذابیت‌های چپ توانست یارگیری کند. پیشتر اگر از راه سوم سخن می‌رفت- مانند پاپ پیوس یازدهم- ساحل ثباتی پیشنهاد می‌کرد در تعارض غرب کاپیتالیست و شرق سوسیالیست. حتی فاشیسم ایتالیایی هم مدعی راه سوم بود که در افراط چپ و راست، خود راه میانه‌ای را پیشنهاد می‌داد، گرچه خود بعدها طیف افراطی دیگری شد. هدف کلی سیاست راه سوم کمک به شهروندان برای یافتن راه خود از میان انقلاب‌های عمده‌ دوران ما یعنی جهانی‌شدن، دگرگونی در زندگی شخصی و رابطه‌ انسان با طبیعت است و با اتخاذ نگرشی مثبت نسبت به جهانی‌شدن، علاقه‌ عمیق به عدالت اجتماعی را حفظ می‌‌کند. بلر به تدریج کارگران نوین را از مرام سوسیالیستی دور کرده و به پذیرش قواعد بازی در جهان سرمایه‌داری ترغیب کرد.
 
او با حذف بخش‌های مهم قانون اساسی سوسیالیستی قدیمی حزب، به رویارویی با جناح چپ حزب پرداخت. بلر همتایانی هم داشت؛بیل کلینتون در آمریکا، رومانو پرودی در ایتالیا، گرهارد شرودر در آلمان، خوزه لوئیس ساپاته‌رو در اسپانیا و کوین راد در اتریش چپ‌گرایانی بودند با لهجه راست. بلر حتی محافظه‌کاران را هم خلع‌سلاح کرد و راست‌ها با «مصادره شعارها» مواجه شدند. محافظه‌کاران انگلیس تا پیش از سال ۱۹۹۷ نماینده طیف راست جامعه با شعارهای راستگرایانه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بودند ولی تقریبا همه شعارهای آنان توسط حزب کارگر نوین بلر مصادره شد و برای آنان حرفی برای گفتن نگذاشت؛چنانکه برخی گفتند کارگران نوین را باید در طیف راست منشور سیاسی به حساب آورد.

تاچر چپ
راه سوم چپ گفتار و راست کردار بود. خصوصی‌سازی را از تاچریسم به ارث برد و به تعهد تاریخی حزب کارگر به ایجاد شغل پایان داد. افزایش بی‌سابقه بودجه آموزش و درمان رایگان در کنار اصلاح قانون اساسی و بیرون راندن تدریجی صاحبان القاب موروثی از مجلس اعیان، به ثمر رساندن مذاکرات صلح در ایرلند شمالی و ایجاد وزارت دادگستری و تعیین حداقل دستمزد امتزاج خواست‌ها و نیازها در کارنامه بلر بود. برنامه سیاسی داخلی دولت بلر ادامه برنامه محافظه‌کارانی بوده که از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۷ بر سر کار بودند. در امور آموزش و بهداشت، آزادی‌های همگانی و امنیت، او درست قدم جای چکمه‌های خانم تاچر گذاشت.
 
سیاستی که در قبال ایرلند شمالی در پیش گرفت و در آوریل ۱۹۹۸ به موافقتنامه سه جانبه موسوم به جمعه مقدس [عید پاک] (میان پروتستان‌های اولستر، ارتش جمهوریخواه ایرلند «آی. آر. ا» و دولت دوبلین) انجامید، رویای بزرگ جان میجر سلف وی در داونینگ استریت بود. با وجود ناکامی‌خصوصی‌سازی در مورد شرکت‌های بزرگی نظیر بریتیش ایرویز یا بریتیش تله کوم در دوره تاچر،روند خصوصی‌سازی تونی بلر و گوردون براون، وزیر دارایی وی که امروز به نخست‌وزیری رسیده است، ادامه راه سلف محافظه‌کار خویش بود. سالانه بیش از 10 هزار نفر از کارکنان دولت زیر پوشش بخش خصوصی قرار می‌گیرند. بیمارستان‌های دولتی بیش از گذشته به اقتصاد بازار سپرده می‌شوند. مترو لندن نیز پس از مدت‌ها بالاخره شکلی نیمه‌خصوصی پیدا کرد.
 
با این حال تونی بلر شبکه راه آهن را مجددا دولتی کرد و بدین ترتیب تا حدودی در عرصه خصوصی‌سازی به سیاست برگشت روی آورد. بلر مانند تاچر، «استراتژی اتحاد با دیگر احزاب برای پیروزی» را با موفقیت اجرا کرد. وی در تذکرات و یادداشت‌های خصوصی به گوردون براون گوشزد کرده که چگونه می‌تواند مجددا با یک ائتلاف، حزب کارگر را تجدید حیات کند. موضوع این یادداشت‌ها و تذکرات به جانشین خود آن است که رهبر جدید حزب کارگر باید برنامه‌ای منظم و جدی برای جذب رای‌دهندگان طبقه متوسط طراحی کند. با این حال بلر از تاچر موفق‌تر بود؛ او رهبری حزبی را به عهده گرفت که قبل از 1997 چهار بار طعم تلخ شکست را پذیرفت و سرانجام دو بارمتوالی (2001 و 2005)پیروز از میدان به در آمد؛ اکثریت پارلمانی حزب کارگر حتی از دوره تاچر که سه بار متوالی از حزب محافظه‌کار به پیروزی رسیده بیشتر بوده است.
 
قبل از دوران بلر، حزب کارگر در تمام دوران حیاتش صرفا در دو انتخابات در 1945 و 1966 با ظرافتی خاص اکثریت پارلمانی را از آن خود ساخت و پیروز شد اما دوران نسبتا طولانی زمامداری بلر، برای حزب کارگر یک دوران درخشان بود. بلر می‌خواست تاچر حزب کارگر باشد، اگر شهرت تاچر به این علت است که نیازهای انگلیس را برآورده کرد، بلر حداقل می‌تواند ادعا کند به خواسته‌های انگلیسی‌ها جامه‌عمل پوشانده است. هواداران بلر معتقدند که اصلاحات وی در حزب با تحولات اجتماعی در بریتانیا به‌خصوص کاهش شکاف سنتی بین طبقه کارگر و طبقه متوسط منطبق بود و به همین جهت توانست نظر رای‌دهندگان را به خود جلب کند. اما در مقابل منتقدان بلر گفته‌اند که تحول در دیدگاه حزب کارگر باعث شباهت دیدگاه آن به نظرات احزاب لیبرال آمریکا شد.
 
در دوران جنگ از سیاست بازدارندگی رونالد ریگان در برابر شوروی حمایت می‌کرد و اجازه داد که موشک‌های کروز آمریکا در پایگاه‌های بریتانیا مستقر شوند، چپ‌های نوین هم مرام ضدجنگ و سلطه را ترک کردند و پا به پای آمریکا در جنگ علیه تروریسم و حمله به افغانستان و عراق پیش رفتند. ژنرال دوگل، رئیس‌جمهوری پیشین فرانسه و مخالف سرسخت عضویت بریتانیا در بازار مشترک اروپا معتقد بود که مردم این جزیره هیچ‌وقت «اروپایی» نخواهند شد و حفظ روابط نزدیکتر با آمریکا را ترجیح خواهند داد و پاسخ وینستون چرچیل به وی موید کلامش بود: «بدانید هر بار که ما مجبور باشیم میان اروپا و آن سوی اقیانوس یکی را انتخاب کنیم، همیشه آمریکا را انتخاب خواهیم کرد.»

برادرکشی ایدئولوژیک
اروپا را تب راه سوم فرا گرفته است؟بازی راست‌گرایان و چپ‌روان در میانه میدان فراخ هم این و هم آن چنین راهی می‌نمایاند. تفاوت شعار نیکولا سارکوزی و ژاک شیراک در فرانسه خود حکایت از صحنه‌گردانی سیاست فرانسه توسط راست‌گرایان جوانی دارد که از یک سو بر شانه‌های محافظه‌کاران بزرگ ایستاده‌اند و از سوی دیگر از فراز به انتقاد از فرودهای آنان پرداخته‌اند و با خلیدن در پوست جوانگرایی، خود را از اشتباهات اخلافشان مبری و از راست نو با تعاریفی جدید را عرضه می‌کنند. سارکوزی دایما از فرانسه فردا و فردای فرانسه حرف می‌زند و تغییر سیستم سیاسی و روی کارآمدن نسل جدید در سیاست این کشور را یادآوری می‌کند، اما شیراک از «فرانسه امروز» سخن می‌گفت.
 
دبیرکل حزب راستگرای UMP سودای «گسست» از زمانه‌ای را در سر می‌پروراند که جمهوری پنجم با سنت‌های ژنرال دوگل و پیروان وی بر آن حاکم بوده و ورود به دوره‌ای که فرانسه تجربه‌ای نوین از دموکراسی و نظام راست لیبرال خواهد داشت. گسست تعریف تازه‌های از «اصلاحات» است که مقابل تعریف سگولن رویال کاندیدای سوسیالیست‌ها و رقیب سارکوزی در دور دوم انتخابات مطرح شد؛چپ‌ها اصلاحات را در «تفاوت» تعریف می‌کردند. سارکوزی با گفتمان گسست درصدد است خود را به حوض غسل تعمیدی بیفکند که پس از خروج از آن از گناهان محافظه‌کاران جمهوری پنجم پاک شود. وجهه مشترک سارکوزی و رویال این بود که هر دو نخستین داوطلب‌های راهیابی به کاخ الیزه بودند که دوران جنگ جهانی دوم را تجربه نکرده‌اند.
 
آنها به نسلی جدید از فرانسوی‌ها تعلق دارند؛هر دو خواهان شکستن تابوهای گذشته هستند. گویی برادرکشی ایدئولوژیک مسری است و به اردوگاه سوسیالیست‌ها هم آمده و چپ را علیه چپ بسیج کرده است. سوسیالیست‌های فرانسه که از سال 1997 تا 2002 دولت فرانسه به نخست‌وزیری لیونل ژوسپن را در دست داشتند، با تصویب قانون 35 ساعت کار در هفته گام تاریخی را در کشورشان برداشتند. قانونی که به گفته محافظه‌کاران به اقتصاد فرانسه لطماتی وارد آورده است. اما رویال ضمن انتقاد از روش سنتی سوسیالیست‌‏ها و 35 ساعت کار هفتگی بدون اشاره به نحوه تغییرات این قوانین، وعده می‌داد این مساله را براساس منافع ملت فرانسه تغییر خواهد داد.
 
عجیب نیست چون از نظر وی سوسیالیسم یعنی پاسخ به ناکامی‌‏ها و نه بیان مجدد فرمول‌‏ها. این همان تعریفی است که رویال را همچون سارکوزی از اردوگاه چپ‌ها متمایز می‌ساخت. در فردای انقلاب تاچری، محافظه‌کاران بریتانیا اندیشه‌های تازه‌ای در سر نداشتند و در طول 10 سال چهار رئیس را محک زدند تا سرانجام دیوید کامرون، یک همتا (کلون) بلر را برگزینند که دوازده سالی از وی جوانتر است. از کامرون پیام مات و کدر ملایمت و رنگ سبز (هوادار زیست‌بوم) باب روز بیرون می‌تراود، که مستعد جلب طبقات متوسطی است که از بلریسم سرخورده‌اند؛کسی که به رغم میراث خواری چپ‌ها از راه تاچر می‌گوید: «سیاست‌‏های کنونی محافظه‌‏کاران با زمان مارگارت تاچر متفاوت است.»

تبلیغات