نویسندگان: امیلی امرایی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

  میامی شهری که حالا کوبایی‌ها خوش دارند آن را «هاوانای کوچک» بنامند شاید یکی از معدود شهرهایی است که برخلاف تصور هیچ نشانه‌ای از اسطوره عصیان «چه» در آن دیده نمی‌شود. «روبرتو گونزالس ایناریتو» صاحب فروشگاه کوچک «کوبای من» در میامی این روزها از سوی بسیاری از هموطنانش سرزنش می‌شود، آن هم به خاطر جعبه سیگارها و جاکلیدی‌هایی که تصویر «چه» روی نقش بسته، اما هستند مردان و زنان کوبایی که حساب چه‌گوارا را از مسبب دربه‌دری‌شان جدا کرده‌اند، گاهی هم آن قدر دوست‌اش دارند که نمی‌دانند او را یک انقلابی شجاع بدانند یا یک قدیس.

روبرتو در فروشگاه کوچکش سیگارهای برگ وطنی، مهره‌های تاس و کتاب‌های اسپانیایی زبان هم می‌فروشد. او می‌گوید: «چه می‌دانم شاید اگر «چه‌گوارا» هم زنده بود حالا لااقل اگر توی زندان نبود به میامی می‌آمد. چند وقت پیش کسی می‌گفت اگر پلی «هاوانا» را یکراست به «میامی» وصل می‌کرد تا حالا هیچ کس جز فیدل کاسترو، پسرش و برادرش آنجا نمانده بودند، اما حساب «چه» برای ما جداست، اگر او زنده بود قطعا نمی‌گذاشت رفیق‌اش هم این قدر سخت بگیرد.»

با این حال در میامی هیچ کوبایی که دنبال دردسر نیست به خودش اجازه نمی‌دهد با تی‌شرت و هدبندهای مد روز که تصویر مسیح‌گونه شورشی بزرگ روی آن نقش بسته به کافه کوبایی‌ها قدم بگذارد، در این صورت باید مطمئن باشد هیچ‌کس حاضر نخواهد بود جلو بار صندلی‌اش را به خاطر او جابه‌جا کند و کافه‌چی هم بی‌میل و رغبت لیوان نوشیدنی را به طرف‌اش هل می‌دهد.
روبرتو سیگارهای برگ محبوب‌اش را نمی‌تواند راحت روی پیشخوان بگذارد. تصویر چه و آن طرف هم ماجرای تحریم، گاهی وقت‌ها همشهری‌هایی که شبانه از کوبا به آب زده‌اند چیزی در بساط‌شان از جنس این سیگارها پیدا می‌شود. او می‌گوید: «اگر تو با تی‌شرت یا کمربندی که تصویر «چه» روی آن نقش بسته در خیابان‌های میامی راه بروی، درست همان قدر گناهکاری که با یک صلیب شکسته پا به یک کنیسه بگذاری.»

روبرتو خیلی از این پیرمردها را می‌شناسد؛ پیرمردهایی که وقتی چشم‌شان به عکس‌های «چه» می‌افتد تف روی زمین می‌اندازند، آنها روزگاری از سینه‌چاکان این مرد انقلابی بودند، حال با دیدن تصویر او تند – تند به سیگارشان پک می‌زنند. «آنتی – چه»ها گاهی وقت‌ها انتقام هر آنچه را که به آن نرسیده‌اند می‌خواهند از این انقلابی مرده بگیرند، برای اینکه معتقدند «چه» شانس آورد که زنده نبود وگرنه تا به حال هیچ دست‌کمی از فیدل کاسترو نداشت. روی تی‌شرت‌های 10 دلاری که تصویر «چه» را در قالب ورود ممنوع گذاشته‌اند نوشته شده: «کمونیست بیش از 100 میلیون نفر را در جهان به کام مرگ فرستاد و «چه» نمادی از این ایدئولوژی است، هنوز هم او را دوست دارید؟» عجیب‌ترین اتفاق وقتی افتاد که کارلوس سانتانا تصمیم گرفت با گیتارش کنسرت بزرگی در میامی برگزار کند و چندروز قبل از آن هم با تی‌شرتی که تصویر «چه گوارا» روی‌آن نقش بسته بود به مراسم اهدای جایزه اسکار رفت تا از نزدیک شاهد موفقیت دوستانش در فیلم «خاطرات موتورسیکلت‌سوار» باشد.

کوبایی‌های میامی همه جا را به هم ریختند و سانتانا را تهدید کردند که در کنسرت‌اش حاضر نمی‌شوند، اما سانتانا نمی‌خواست تصویر «چه» را محو کند. او می‌گفت: «من چه گوارا را می‌ستایم مردی انقلابی و انساندوست. من این وسط با مردی کار ندارم که رفتارش سبب شد که دیکتاتوری در کوبا سر کار بیاید.»
در بلوار اصلی میامی در سایه نخل‌های بلند، کافه‌ای هست به نام «کافه هاوانا». روبرتو مرا تا این کافه همراهی می‌کند. او می‌گوید: «روشنفکران کوبایی همه آنهایی که از زیردست کسی که حالا برای «چه» سینه می‌درد زنده بیرون آمده‌اند شنبه‌شب‌ها اینجا جمع می‌شوند، آنها هیچ کینه‌ای از «چه» به دل ندارند و آرزو می‌کنند کاش او زنده بود، اما عده این مردان بی‌کینه چندان زیاد نیست.»

دیه‌گو لابارس، صاحب کافه یکی از آنهایی است که همه چیزش را در هاوانا ضبط کرده‌اند، هر شب ماموران دولتی دخل فروشگاهش را به جیب می‌زدند، او دست آخر با پسرش و همسرش سوار قایق شد و شبانه سر از میامی درآورد. دیه‌گو می‌گوید: «پسرم یکی از همین جوان‌هایی است که منتظر است انقلابی که روح «چه» در او حلول کرده سر برسد، او هیچ بدش نمی‌آید که ریش‌های بلندش را درست مثل چه‌گوارا آرایش کند و به دوست‌دخترهای آمریکایی‌اش تی‌شرت‌ها و تاپ‌هایی با عکس «چه» هدیه کند. من و خیلی از مردان کوبایی دیگری که در این کافه جمع می‌شویم به اینکه او در یکی از سخنرانی‌هایش خود را کوبایی دانسته بود افتخار می‌کنیم. من نمی‌توانم به تصویر «چه» با آن چشم‌های قدیس‌وارش پشت کنم. مطمئن‌ام اگر زنده بود حالا با ما این سوی خط ایستاده بود، هر چند که دخترش و فیدل کاسترو چیز دیگری می‌گویند.»

پیرمردهای مغموم اما نمی‌توانند با انبوه جوانان معترض و سرکشی مقابله کنند که درست در جبهه روبه‌روی آنها ایستاده‌اند، نسل جوانی که بی‌خبر از هر ایدئولوژی تنها معترض‌اند به شرایط موجود و چه‌گوارا اسطوره عصیان نمادی است بر این اعتراض. برندی که حالا تبدیل به یک مد شده است برای آدم‌هایی که تنها به شرایط موجود معترض‌اند بی‌اینکه بدانند اگر این نباشد پس چه باید باشد؟ اما نه مدی شبیه به لباس پوشیدن نسل بیت و هیپی‌های پوچ‌گرای آمریکایی، مد «چه» برای آدم‌هایی است که هر کدام به نوعی دغدغه اجتماعی دارند هر چند کوچک. از جوانان آلمانی که جلو اجلاس سران گروه 8 روی زمین جلو ماشین سیاستمدارها دراز می‌کشند تا دختران و پسران جوان ونزوئلایی که وقتی هوگو چاوس آخرین رسانه منتقد را تعطیل می‌کند با تی‌شرت‌هایی که عکس «چه» روی آن حک شده به خیابان‌ها می‌ریزند.

فروشگاه بزرگ CHE STORE با شعار تبلیغاتی «چه» برای همه آنهایی که به انقلاب نیاز دارند در حال حاضر تبدیل به یکی از برندهای معروف و پردرآمد شده است. چه با همان چند عکس در دنیای مد برای خودش صدرنشینی می‌کند، معلوم نبود اگر همان چند عکس «آلبرتوکوردا»ی کوبایی نبود چطور وارد دنیای مارک می‌شد.
کوردا عکاسی که پیش از انقلاب کوبا یک عکاس مد معمولی بود در بحبوحه انقلاب دست به ثبت لحظه‌های تاریخی زد، اما هرگز فکر نمی‌کرد آن عکس‌های پرشور هم در دنیای مد دوباره مطرح شود، انگار از اول قرار بود او عکاس مد باشد حتی اگر از چه‌گوارا عکس بگیرد. این روزها تولیدکنندگان این برند اقلام بسیاری را می‌فروشند عطر «چه» جعبه سیگار، شلوارهای جین و خاکی، تی‌شرت‌، کمربندی که روی سگک‌اش تصویر چه نقش بسته، جاسوئیچی، کلاه چه با ستاره سرخ، بند موبایل، پوستر و... همه و همه با قیمت‌های نسبتا ارزانی بین 10 تا 45 دلار تجارتی پرسود را به همراه آورده است؛ تجارتی که انگار به این قداست‌شکنی می‌ارزید.
 
وقتی پای گردش 700 میلیون دلاری به میان می‌آید انگار می‌ارزد که دیگر چه‌گوارا تنها برای روشنفکرانی که هنوز حس نوستالژی نسبت به دیدگاه‌های چپ دارند عزیز نباشد و اسطوره بزرگ هر روز توی ماشین‌های لباسشویی فرو برود و کنار خیابان‌ها و در حراج‌های تابستانی به مسافران رم، استانبول و لبنان عرضه شود. کلاه‌کج «چه» پرفروش‌ترین کلاه سال 2005 بود،‌ کلاهی که بیش از همه تب تندش میان جوانان 18 تا 23 سال محبوبیت دارد، روبرتو والنزیا، طراح مشهور برزیلی از این حرکت عصبانی است، از اینکه در آستانه تولد چه‌گوارا خوش‌خدمتان شوی لباسی با محوریت این مرد شورشی عاصی برگزار کردند و مردم از همه جا به این سالن در سائوپائولو آمدند، او می‌ترسد و می‌گوید: «وقتی تصویر «چه» را روی لباس تابستانی دیدم تنها دعا می‌کردم هیچ کدام از شورشیان و مردان آرمانخواه چشم‌شان به این لباس‌ها نیفتد.
 
در روزگاری که همه چیز یک بار مصرف شده انگار حوصله ما از دست اسطوره‌ها سر رفته است. همه چیز به طرز حیرت‌آوری متوسط است. پشت این مد هیچ ایدئولوژی نیست اما چه گوارا برای آرمان‌هایش که برخاسته از یک ایدئولوژی بود، می‌جنگید. خیلی‌ها که تی‌شرت‌های او را به تن می‌کنند تنها شنیده‌اند که «چه» آدم باحالی بود. کاهش هیچ وقت ماجرای نبش قبر «چه» پیش نمی‌آمد و می‌گذاشتیم که او برای خودش همان جا بی‌نام و نشان بماند.»

تصویر چه هر روز در عکس‌ها و پوسترها زیباتر و روحانی‌تر می‌شود، سال‌ها بعد از مرگ «چه» فیدل کاسترو گفته بود: «چه‌گوارا اگر کاتولیک بود می‌توانست قدیس شود.» اما حالا جدای از اینکه او یک کاتولیک است یا نه، او تبدیل به یک قدیس شده است. در آخرین روزهای زندگی‌اش او تصویری از یک صلیب را به ذهن می‌آورد، هر چند که در نامه‌ای خطاب به مادرش نوشته بود: «من برخلاف مسیح هستم، با هر چیزی که در دست دارم خواهم جنگید، بی‌اینکه بگذارم مصلوب‌ام کنند.»زنان روستایی بولیوی هنوز هم او را «ارنستوی قدیس» می‌نامند، خیلی از مردم بولیوی کپی‌هایی از نقاشی معروف کارلوس آلونزا را تحت عنوان «عیسی تفنگ بر دوش» در خانه‌هایشان دارند، زنان روستایی که در گردنه‌ها و خیابان‌های پرت و دورافتاده بولیوی روزگاری او را رودررو دیده‌اند، خاطره‌های فراوانی از او دارند، خاطراتی که چندی پیش توسط «کامیلوگوارا» به دستور فیدل کاسترو جمع‌آوری شد و بناست که کتابی براساس آن منتشر شود.
 
اهالی بولیوی اغلب از سیگارهای «چه» استفاده می‌کنند، هر چند عده قلیلی «چه» را قصاب کابانیا و سنگدل می‌دانند، اما مردم بولیوی وقتی کامیلو فرزند چه‌گوارا برای یک دیدار رسمی به عنوان «وزیر شیلات» به بولیوی آمده بود همگی به این دیدار افتخار می‌کردند و دنبال نشانه‌ای از شباهت میان ارنستوی قدیس و پسرش بودند.
کوبایی‌ها حالا دودسته‌اند؛ عده زیادی که سال‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند اگر «چه» زنده بود حالا دختران جوان‌شان مجبور نبودند به خاطر چند دلار تن‌فروشی بکنند و چه برای آنها همان ارنستوی قدیس است و عده‌ای هم فکر می‌کنند این تصویر انقلابی و جذاب «چه‌گوارا» بود که پایه‌های دیکتاتوری فیدل‌کاسترو را استوار کرد. خیلی از آنها مدام در گفت‌وگوهای غروب‌های گرم هاوانا سعی می‌کنند حساب «چه» را از فیدل کاسترو و مصیبت‌هایشان جدا کنند،‌ آنها مردانی هستند که ترجیح می‌دهند روی جعبه سیگارشان که از آن طرف آب آمده عکس «چه‌گوارا» باشد، تا امروز حتی یک دلار هم از قبل فروش لباس‌های مد روز «چه» به جیب دولت کاسترو نرفته است و این بار هم عدم عضویت در مجمع جهانی کپی‌رایت به نفع مخالفان کاسترو تمام شده است.

اما تلویزیون دولتی کوبا زیاد هم نمی‌گذارد که مردم کوبا با این خیال خوش ارنستو را به خاطر بسپارند، کامیلو و آلایدا هم در این ذهنیت‌سازی چندان بی‌تاثیر نیستند. دختر چه که هنگام مرگ پدر 7 ساله بود و کامیلو پسرش 4 سال داشت حالا از نزدیکان «چه‌گوارا» هستند و در تمام گفت‌وگوها و سخنرانی‌هایشان مدام به همفکری پدرشان و کاسترو تاکید می‌کنند. دکتر «آلایدا گوارا» که یکی از رهبران بلندپایه حزب کمونیست کوبا است، می‌گوید: «پدرم و کاسترو هر دو دانش‌آموخته یک مکتب بودند. کاسترو به آخرین کلام پدرم که به سرهنگ آرنولد ساکتوپارادو در بولیوی گفته بود عمل کرد: «به‌فیدل بگو شکست من پایان راه انقلاب نیست، از سربازها خواهش کن درست هدف‌گیری کنند.»
کامیلو وزیر اداره شیلات کوباست و کاسترو او را به اندازه پسرش مورد لطف قرار می‌دهد، کامیلو در سفرهایی که به کشورهای آمریکای لاتین دارد با خیل مشتاقانی روبه‌رو است که از او می‌خواهند عکس چه‌گوارا را برایشان امضا کند. کامیلو می‌گوید: «کاسترو انقلابی بزرگی است، او به وصیت پدرم عمل کرد و مقابل امپریالیسم ایستاد.»

خانه روزگار کودکی «چه گوارا» در آرژانتین حالا هیچ دست کمی از یک زیارتگاه ندارد و هنوز پیرمرد افلیجی که هم‌سن و سال چه‌گوارا است آن نزدیکی‌ها گدایی می‌کند، او که در کودکی همیشه از سوی ارنستو حمایت می‌شد، حالا به روزهایی فکر می‌کند که وقتی ارنستو نمی‌گذاشت سنگ‌های بچه‌ها به او بخورد، او به جای اینکه به سنگ‌اندازها فحش بدهد به ارنستو فحش می‌داد.
چزاره آربناس، محقق کوبایی هنوز عکس یادگاری پدرش را به همراه «چه گوارا» بالای میزش گذاشته است و او را نشانه‌ای از روزهای آرمانخواهی می‌داند.‌آربناس می‌گوید: «کاش می‌گذاشتیم چه در همان گور بی‌نام و نشان بماند و زنان و دختران آمریکای لاتین به خیالبافی‌شان درباره انقلابی بزرگ ادامه بدهند. به رویای قشنگی که «چه» را در یکی از جنگل‌ها بر مسند کارخانه‌ای بزرگ نشانده بودند و می‌گفتند همه این اقلام که عکس چه گوارا روی آن نقش بسته محصول کارخانه خود اوست.

کاش هرگز در نوامبر 1995، ماریو بارگاس سالینوس، ژنرال ارتش بولیوی در آن مقاله‌ای که در نیویورک‌تایمز منتشر شد نشان آن گور دسته‌جمعی را نمی‌داد و می‌گذاشتیم چه برای خودش همان قدر که لایق‌اش بود در سکوت می‌ماند، او هرگز دوست نداشت تبدیل به یک مارک شود. چه نمادی است از همه مردانی که با او در آن کوه‌ها جان باختند، روح همه آنها یکجا در جسد بی‌جان و چشم‌های مسیح‌وار چه حلول کرده بود.»
سال 1995 بود که دوباره چه‌گوارا سر زبان‌ها افتاد و این بار دیگر تنها سوسیالیست‌های مغموم نبودند که گهگاه از چه یاد می‌کردند او می‌رفت تا روی لباس‌های دخترانه و پسرانه روی سینه‌ها بنشیند. سر و کله دانشمندان سر همان گور دسته‌جمعی پیدا شد، بقایای چهار جسد مورد بررسی قرار گرفتند اما چه آنجا هم نبود. در ژوئیه 1997 به گور دیگری برخوردند؛ لباس‌های پلنگی، کمربندها و کفش‌ها نشانی بود که آنها را به کالبد «چه» نزدیک می‌کرد.
 
10 ژوئیه اسکلت شماره 2 فاقد دست بود، همانطور که دست چه را بریده بودند، حفره دهان و جمجمه با صورت استخوانی «چه» مشابهت داشت و به این ترتیب مردم بولیوی از فرار ارنستوی قدیس محروم شدند. فیدل کاسترو شخصا به باقیمانده اسکلت رفیق قدیمی‌اش در اسکله با شلیک گلوله توپ خوشامد گفت و تصویر معروف چه‌گوارا به دنیای مد و لباس پرتاب شد.15 ژوئن تولد 79 سالگی ارنستو چه‌گوارا بود، جشنی در ستایش انقلابی با چهره معصوم؛ آرژانتین، کوبا، ونزوئلا، بولیوی، مکزیک و... یکپارچه غرق شادی بودند، جوانان فرهیخته و باسواد آرژانتینی این بار نه به خاطر تورم بالا بلکه به خاطر یک چهره که خون انقلابی را در سراسر آمریکای لاتین به جوش می‌آورد با کلاه‌ها و لباس‌های چه به خیابان‌ها ریخته بودند و تا پاسی از شب در ستایش او شعر می‌خواندند و تا نیمه‌های شب که صدای بلند آنها در تونل‌های مترو آرژانتین در حالی که ترانه «دلاور برخیز*» سروده گابریل گارسیا مارکز را می‌خوانند محو می‌شد.

تبلیغات