مردمان کور و کر و لال! مثلهاى زیباى قرآن (11)
آرشیو
چکیده
متن
خداوند رسول گرامى را از نظر دلسوزى; به چوپان گله، و نافهمى و بىشعورى مشرکان را به نافهمى حیوانات تشبیه مىکند و آنان را افرادى کور و کر و لال معرفى مىنماید .
1 . «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا اولو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون» (1) .
«وقتى به آنان (مشرکان) گفته شود از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروى کنید، مىگویند: از (آیینى که) پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروى مىکنیم، هر چند پدران آنها نه چیزى مىفهمیدند و نه به (حقیقت) راه مىبردند» .
3 . «و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمى فهم لا یعقلون» (2) .
«داستان دعوت کافران بسان کسى است که بانگ مىزند چیزى (گوسفند) را که نمىشنود جز خواندن و فریاد، کافران کر و لال و کورند چیزى نمىفهمند» .
تفسیر لغات
1 . «دعاء» و «نداء» دو واژه عربى است که در معنى صدا زدن و فراخواندن به کار مىروند، چیزى که هست هرگاه کسى را از نزدیک بخوانند در آن جا کلمه «دعاء» و هرگاه از نقطه دور صدا بزنند لفظ «نداء» به کار مىبرند، مثلا گاهى مىگویند: «دعوت زیدا» و گاهى مىگویند: «نادیت زیدا» .
و در آیه کریمه هر دو واژه وارد شده و مقصود از مجموع آن دو، سر و صدا است .
2 . «ینعق» از ماده «نعق» گرفته شده که به معنى زجر و بازدارى حیوان از انجام کار است، مثلا آنجا که حیوان مىخواهد بیراهه رود، چوپان داد و فریاد راه مىاندازد، در حالى که حیوان از آن، جز سر و صدا چیزى نمىفهمد، و اگر با شنیدن صداى چوپان از راهرفتن باز مىایستد، نه این است که مقصود چوپان را مىفهمد، بلکه یک نوع سرگردانى به آن دست مىدهد و متحیر مىایستد .
قرآن به این حقیقتبا این جلمه آغاز مىکند:
«کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء» .
بسان کسى که حیوان را بانگ مىزند در حالى که حیوان جز سر و صدا چیزى احساس نمىکند .
3 . «صم» جمع «اصم» به معنى کر و «بکم» جمع «ابکم» به معنى لال، «عمى» جمع «اعمى» به معنى کور است .
هدف از توصیف افراد با این صفات، نفى شعور و آگاهى است . مىگویند: فلانى کر و لال و کور است، یعنى چیزى درک نمىکند و لذا در آیه مبارکه پس از این سه وصف مىگوید: «فهم لا یعقلون»: «چیزى نمىفهمند» .
جهت آن نیز روشن است زیرا عقل و خرد از مجارى حس، مایه مىگیرد و هرگاه فردى این سه حس را از دست داد یا از آنها بهره نگرفت، طبعا دستگاه تفکر او نیز تعطیل مىشود و در حقیقت آیه مبارکه به این نکته که در شناختبه آن توجه کامل هست، اشاره مىنماید .
در آیه دیگر نیز حس را مجارى آگاهى معرفى مىکند چنان که مىفرماید:
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون» (3) .
«خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمىدانستید براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد شاید شکرگزار باشید» .
خدا در این آیه، نخست از ناآگاهى انسان سخن مىگوید: «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا» . در جمله بعد از ابزار شناختبه نام سمع و بصر و فؤاد یاد مىکند، اشاره به این که آن ناآگاهى از طریق به کارگیرى ابزار شناخت از بین مىرود و اگر این ابزار از دست انسان گرفته شود و یا آنها را به کار نگیرد، در نادانى مطلق فرو مىرود .
تا اینجا با لغات و خصوصیات آیه آگاه شدیم اکنون به تفسیر آیه نخست که پیرامون نکوهش تقلید است، مىپردازیم .
نکوهش تقلید ناروا
پرورش انسان در نخستین روزهاى زندگى، در پرتو تقلید و پیروى از حرکات پدر و مادر صورت مىپذیرد و اگر غریزه تقلید در نهاد کودک نبود، او گامى به سوى تکامل بر نمىداشت . این روح «محاکات» است که هر روز صفحه جدیدى در زندگى کودک به روى او مىگشاید، ولى باید توجه نمود که حس تقلید در نخستین فصول انسان زندگى کاملا مفید و سازنده است ولى پس از سپرىگردیدن چنین مرحله باید نیروى فکر و اندیشه جاى تقلید و محاکات را بگیرد، و از طریق تفکر و تعقل و با آگاهى کامل چیزى را بپذیرد یا رد کند، قرآن در آیات متعددى انسان را به اندیشیدن دعوت کرده و از پیروىهاى نسنجیده از پدر و مادر و یا محیط، نکوهش نموده است و در آیهاى چنین مىفرماید:
«و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا» (4) .
«از چیزى که به آن یقین ندارى، پیروى مکن زیرا هر یک از گوشها و چشمها و دل، مسؤول مىباشد» .
قرآن در بازدارى مشرکان از پرستش سنگ و گل و چوب و فلز، آنان را به کارگیرى نیروى خرد دعوت مىکند حتى دعوت به تفکر، اساس دعوت تمام پیامبران الهى را تشکیل مىدهد . از باب نمونه:
ابراهیم علیه السلام به مشرکان عصر خود که بستگان او بودند، چنین خطاب مىکند: «قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون» (5) .
«آیا آنگاه که شما بتها را عبادت مىکنید و از آنها درخواستحاجت مىنمایید، آنها سخنان شما را مىشنوند یا سود و زیانى به شما مىرسانند؟» .
پاسخ مشرکان در همه عصرها از عصر ابراهیم علیه السلام تا عصر نبى خاتم صلى الله علیه و آله یکى بود، و آن این که درست است آنها نه سخن ما را مىشنوند و نه سود و زیانى به ما مىرسانند، اما علت گرایش ما پیروى از روش نیاکان است چنان که مىفرماید:
«قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون» (6) .
«گفتند: پدرانمان را دیدیم چنین مىکنند (ما نیز چنین مىکنیم) .
و لذا مشرکان همین منطق را در برابر دعوت پیامبر اسلام به توحید تکرار کردند و گفتند:
«بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا»
«از راه پدران خود پیروى مىکنیم» .
در حقیقت جهان شرک در همه دورانها در مقابل رسالت پیامبران یک منطق پوشالى بیش نداشت و هم اکنون نیز بر همین منطق تکیه مىکنیم .
این همان تقلید کورکورانه و تعصبهاى بىجا است که انسان بدون دلیل از دیگران پیروى مىکند بدون این که در عواقب آن بیندیشد .
شعراى نغزسرا درباره این نوع تقلید سرودههایى دارند که دو بیت را یادآور مىشویم:
ناصرخسرو مىگوید:
بیان کن حال و جایش را، اگر دانى مرا ور نه
مپوى اندر ره حکمت، ز تقلید اى پسر عمیا سعدى مىگوید:
عبادت به تقلید گمراهى است
خنک رهروى را که آگاهى است
رجوع به متخصص حساب جداگانه دارد
در اینجا از یادآورى نکتهاى ناگزیریم و آن این که رجوع به انسان متخصص ارتباطى به تقلید کورکورانه ندارد زیرا در رجوع به متخصص، انسان از دلیل اجمالى که او را بر پیروى از گفتار او دعوت مىکند، پیروى مىنماید و آن دلیل اجمالى این است که او فرد درسخوانده و آگاه است و پاسى از عمر خود را در این راه به کار گرفته و من یک فرد ناآگاهم و ناآگاه باید مشکلات خود را از طریق رجوع به فرد آگاه برطرف کند .
و به دیگر سخن: زندگى اجتماعى بر اساس تقسیم مسؤولیتها استوار است و هر انسانى مسؤولیتى بر عهده گرفته که باید دیگران از تجارب و اندوخته علمى او بهره گیرند، از این جهت پزشک به هنگام ساختن خانه به مهندس و معمار مراجعه کرده و آن دو به هنگام بیمارى از دانش پزشک، بهره مىگیرند .
مساله مراجعه به فقیهان آگاه از احکام اسلام بسان مراجعه به پزشک و مهندس است زیرا آنان پاسى از عمر خود را در فراگیرى احکام الهى به کار برده و در این قسمتخبیر و متخصص گشتهاند از این جهت مهندس و معمار و طبیب و پزشکیار در احکام شرعى باید به فقیه مراجعه کنند همچنان که فقیه نیز در رفع نیازهاى زندگى به آنها مراجعه نماید .
حاصل سخن این که بهرهگیرى از دانش انسانهاى خبیر پیروى نسنجیده و بىدلیل نیست، بلکه با دلیل اجمالى همراه است .
تا اینجا تفسیر آیه نخستبه پایان رسید .
اینک به تفسیر آیه دوم که موضوع اصلى است، مىپردازیم:
موقعیت پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر مشرکان
قرآن براى ترسیم اثرپذیرى مشرکان در مقابل دعوت پیامبران و مصلحان از تمثیلى بهره مىگیرد، و این تمثیل براى خود ارکانى دارد که به تدریج روشن مىگردد . قرآن یادآور مىشود که:
موقعیت مصلحان و صاحبان رسالتهاى آسمانى در برابر مشرکان کوردل که درباره سخنان پیامبران نمىاندیشند بسان چوپان دلسوزى است که بر گله داد و فریاد مىزند و آنها را از بیراههرفتن باز مىدارد . همانطور که گوسفندان از سروصداى چوپان جز داد و فریاد چیزى درک نمىکنند، همچنین مشرکان دوران رسالت از آیات قرآنى و دعوت پیامبر جز الفاظ، چیزى نمىشنوند بى آنکه در معانى آنها بیندیشند .
در حقیقت این تشبیه بر دو پایه استوار است .
1 . پیامبران صاحب رسالت، بسان سرپرستان دلسوز گلهاند .
2 . بهرهگیرى مشرکان از این دعوتها بسان بهرهگیرى گوسفندان از داد و فریاد چوپان است .
وجه شبه در هر دو، این است که هر دو سرپرستبه نجات مورد سرپرستى خود علاقهمند است و در عین حال مورد سرپرستى در هر دو مورد از بهرهگیرى صحیح محروم است و جز یک مشت صداى ممتد چیزى به گوش او فرو نمىرود .
اکنون برگردیم آیه را تطبیق کنیم:
«مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق» .
با توجه به تقریرى که از مثل کردیم کلمهاى در آیه مقدر است و آن «مثلک مع الذین کفروا» یعنى موقعیت تو اى رسول خدا در برابر کافران بسان موقعیت چوپان فریادگر است که داد و فریاد مىکند ولى گله از داد و فریاد او جز سر و صدا چیزى نمىفهمد .
در این جمله به دو رکن نخست چنین اشاره شده است:
الف: «مثلک» .
ب: «کمثل الذى ینعق» .
و به دو رکن دیگر با جملههاى دیگر اشاره شده استیعنى:
«الذین کفروا»
«بما لا یسمع الا دعاء و نداء»
از آنجا که گروه مشرکان از ابزار شناختبهره نمىگیرند، قرآن آنها را حکما کر و لال و کور مىخواند زیرا فرقى با فاقدان این ابزار شناخت ندارند، اگر فاقدان ابزار شناخت راهى به حقیقت ندارند آنان نیز به خاطر عدم بهرهگیرى از ابزار شناخت در نتیجه با آنها یکسانند .
در پایان یادآور مىشویم تفسیرى که ما انتخاب کردیم، طبرسى (7) آن را نخستین تفسیر آیه قرار داده، هر چند نظریات دیگرى نیز نقل کرده است .
بار دیگر تکرار مىکنیم علت تقدیر واژه «مثلک» این است که منهاى آن، آیه مفهوم صحیحى پیدا نمىکند و اگر به ظاهر آیه اکتفا ورزیم، نتیجه این خواهد بود:
خدا کافران را به چوپان تشبیه مىکند و مىگوید: «مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق» در حالى که واقع تشبیه غیر از آن است .
خدا رسول گرامى را از نظر دلسوزى به چوپان گله، و نافهمى و بىشعورى مشرکان را به نافهمى حیوانات تشبیه مىکند .
و در حقیقت جمله «مثل الذین کفروا» اشاره به جامعه کافران و مشرکان است که پیامبر در میان آنان بوده است و در حقیقت چنین مىگوید: «مثل این جامعه با ویژگىى دارد که (رسول خدا در میان آنها است)، مثل چوپانى است که بر سر گوسفندان داد و فریاد مىکشد ... .
پىنوشت:
1) بقره: 170 .
2) بقره: 171 .
3) نحل: 78 .
4) اسراء: 36 .
5) شعرا: 72 و 73 .
6) شعرا: 74 .
7) مجمع البیان، ج1، ص 254 . وى به جاى کلمه «مثلک» که ما در تقدیر گرفتیم، جمله دیگرى را در تقدیر گرفته مىگوید: «مثل الذین کفروا فى دعائک ایاهم» .
1 . «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا اولو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون» (1) .
«وقتى به آنان (مشرکان) گفته شود از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروى کنید، مىگویند: از (آیینى که) پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروى مىکنیم، هر چند پدران آنها نه چیزى مىفهمیدند و نه به (حقیقت) راه مىبردند» .
3 . «و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمى فهم لا یعقلون» (2) .
«داستان دعوت کافران بسان کسى است که بانگ مىزند چیزى (گوسفند) را که نمىشنود جز خواندن و فریاد، کافران کر و لال و کورند چیزى نمىفهمند» .
تفسیر لغات
1 . «دعاء» و «نداء» دو واژه عربى است که در معنى صدا زدن و فراخواندن به کار مىروند، چیزى که هست هرگاه کسى را از نزدیک بخوانند در آن جا کلمه «دعاء» و هرگاه از نقطه دور صدا بزنند لفظ «نداء» به کار مىبرند، مثلا گاهى مىگویند: «دعوت زیدا» و گاهى مىگویند: «نادیت زیدا» .
و در آیه کریمه هر دو واژه وارد شده و مقصود از مجموع آن دو، سر و صدا است .
2 . «ینعق» از ماده «نعق» گرفته شده که به معنى زجر و بازدارى حیوان از انجام کار است، مثلا آنجا که حیوان مىخواهد بیراهه رود، چوپان داد و فریاد راه مىاندازد، در حالى که حیوان از آن، جز سر و صدا چیزى نمىفهمد، و اگر با شنیدن صداى چوپان از راهرفتن باز مىایستد، نه این است که مقصود چوپان را مىفهمد، بلکه یک نوع سرگردانى به آن دست مىدهد و متحیر مىایستد .
قرآن به این حقیقتبا این جلمه آغاز مىکند:
«کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء» .
بسان کسى که حیوان را بانگ مىزند در حالى که حیوان جز سر و صدا چیزى احساس نمىکند .
3 . «صم» جمع «اصم» به معنى کر و «بکم» جمع «ابکم» به معنى لال، «عمى» جمع «اعمى» به معنى کور است .
هدف از توصیف افراد با این صفات، نفى شعور و آگاهى است . مىگویند: فلانى کر و لال و کور است، یعنى چیزى درک نمىکند و لذا در آیه مبارکه پس از این سه وصف مىگوید: «فهم لا یعقلون»: «چیزى نمىفهمند» .
جهت آن نیز روشن است زیرا عقل و خرد از مجارى حس، مایه مىگیرد و هرگاه فردى این سه حس را از دست داد یا از آنها بهره نگرفت، طبعا دستگاه تفکر او نیز تعطیل مىشود و در حقیقت آیه مبارکه به این نکته که در شناختبه آن توجه کامل هست، اشاره مىنماید .
در آیه دیگر نیز حس را مجارى آگاهى معرفى مىکند چنان که مىفرماید:
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون» (3) .
«خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمىدانستید براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد شاید شکرگزار باشید» .
خدا در این آیه، نخست از ناآگاهى انسان سخن مىگوید: «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا» . در جمله بعد از ابزار شناختبه نام سمع و بصر و فؤاد یاد مىکند، اشاره به این که آن ناآگاهى از طریق به کارگیرى ابزار شناخت از بین مىرود و اگر این ابزار از دست انسان گرفته شود و یا آنها را به کار نگیرد، در نادانى مطلق فرو مىرود .
تا اینجا با لغات و خصوصیات آیه آگاه شدیم اکنون به تفسیر آیه نخست که پیرامون نکوهش تقلید است، مىپردازیم .
نکوهش تقلید ناروا
پرورش انسان در نخستین روزهاى زندگى، در پرتو تقلید و پیروى از حرکات پدر و مادر صورت مىپذیرد و اگر غریزه تقلید در نهاد کودک نبود، او گامى به سوى تکامل بر نمىداشت . این روح «محاکات» است که هر روز صفحه جدیدى در زندگى کودک به روى او مىگشاید، ولى باید توجه نمود که حس تقلید در نخستین فصول انسان زندگى کاملا مفید و سازنده است ولى پس از سپرىگردیدن چنین مرحله باید نیروى فکر و اندیشه جاى تقلید و محاکات را بگیرد، و از طریق تفکر و تعقل و با آگاهى کامل چیزى را بپذیرد یا رد کند، قرآن در آیات متعددى انسان را به اندیشیدن دعوت کرده و از پیروىهاى نسنجیده از پدر و مادر و یا محیط، نکوهش نموده است و در آیهاى چنین مىفرماید:
«و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا» (4) .
«از چیزى که به آن یقین ندارى، پیروى مکن زیرا هر یک از گوشها و چشمها و دل، مسؤول مىباشد» .
قرآن در بازدارى مشرکان از پرستش سنگ و گل و چوب و فلز، آنان را به کارگیرى نیروى خرد دعوت مىکند حتى دعوت به تفکر، اساس دعوت تمام پیامبران الهى را تشکیل مىدهد . از باب نمونه:
ابراهیم علیه السلام به مشرکان عصر خود که بستگان او بودند، چنین خطاب مىکند: «قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون» (5) .
«آیا آنگاه که شما بتها را عبادت مىکنید و از آنها درخواستحاجت مىنمایید، آنها سخنان شما را مىشنوند یا سود و زیانى به شما مىرسانند؟» .
پاسخ مشرکان در همه عصرها از عصر ابراهیم علیه السلام تا عصر نبى خاتم صلى الله علیه و آله یکى بود، و آن این که درست است آنها نه سخن ما را مىشنوند و نه سود و زیانى به ما مىرسانند، اما علت گرایش ما پیروى از روش نیاکان است چنان که مىفرماید:
«قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون» (6) .
«گفتند: پدرانمان را دیدیم چنین مىکنند (ما نیز چنین مىکنیم) .
و لذا مشرکان همین منطق را در برابر دعوت پیامبر اسلام به توحید تکرار کردند و گفتند:
«بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا»
«از راه پدران خود پیروى مىکنیم» .
در حقیقت جهان شرک در همه دورانها در مقابل رسالت پیامبران یک منطق پوشالى بیش نداشت و هم اکنون نیز بر همین منطق تکیه مىکنیم .
این همان تقلید کورکورانه و تعصبهاى بىجا است که انسان بدون دلیل از دیگران پیروى مىکند بدون این که در عواقب آن بیندیشد .
شعراى نغزسرا درباره این نوع تقلید سرودههایى دارند که دو بیت را یادآور مىشویم:
ناصرخسرو مىگوید:
بیان کن حال و جایش را، اگر دانى مرا ور نه
مپوى اندر ره حکمت، ز تقلید اى پسر عمیا سعدى مىگوید:
عبادت به تقلید گمراهى است
خنک رهروى را که آگاهى است
رجوع به متخصص حساب جداگانه دارد
در اینجا از یادآورى نکتهاى ناگزیریم و آن این که رجوع به انسان متخصص ارتباطى به تقلید کورکورانه ندارد زیرا در رجوع به متخصص، انسان از دلیل اجمالى که او را بر پیروى از گفتار او دعوت مىکند، پیروى مىنماید و آن دلیل اجمالى این است که او فرد درسخوانده و آگاه است و پاسى از عمر خود را در این راه به کار گرفته و من یک فرد ناآگاهم و ناآگاه باید مشکلات خود را از طریق رجوع به فرد آگاه برطرف کند .
و به دیگر سخن: زندگى اجتماعى بر اساس تقسیم مسؤولیتها استوار است و هر انسانى مسؤولیتى بر عهده گرفته که باید دیگران از تجارب و اندوخته علمى او بهره گیرند، از این جهت پزشک به هنگام ساختن خانه به مهندس و معمار مراجعه کرده و آن دو به هنگام بیمارى از دانش پزشک، بهره مىگیرند .
مساله مراجعه به فقیهان آگاه از احکام اسلام بسان مراجعه به پزشک و مهندس است زیرا آنان پاسى از عمر خود را در فراگیرى احکام الهى به کار برده و در این قسمتخبیر و متخصص گشتهاند از این جهت مهندس و معمار و طبیب و پزشکیار در احکام شرعى باید به فقیه مراجعه کنند همچنان که فقیه نیز در رفع نیازهاى زندگى به آنها مراجعه نماید .
حاصل سخن این که بهرهگیرى از دانش انسانهاى خبیر پیروى نسنجیده و بىدلیل نیست، بلکه با دلیل اجمالى همراه است .
تا اینجا تفسیر آیه نخستبه پایان رسید .
اینک به تفسیر آیه دوم که موضوع اصلى است، مىپردازیم:
موقعیت پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر مشرکان
قرآن براى ترسیم اثرپذیرى مشرکان در مقابل دعوت پیامبران و مصلحان از تمثیلى بهره مىگیرد، و این تمثیل براى خود ارکانى دارد که به تدریج روشن مىگردد . قرآن یادآور مىشود که:
موقعیت مصلحان و صاحبان رسالتهاى آسمانى در برابر مشرکان کوردل که درباره سخنان پیامبران نمىاندیشند بسان چوپان دلسوزى است که بر گله داد و فریاد مىزند و آنها را از بیراههرفتن باز مىدارد . همانطور که گوسفندان از سروصداى چوپان جز داد و فریاد چیزى درک نمىکنند، همچنین مشرکان دوران رسالت از آیات قرآنى و دعوت پیامبر جز الفاظ، چیزى نمىشنوند بى آنکه در معانى آنها بیندیشند .
در حقیقت این تشبیه بر دو پایه استوار است .
1 . پیامبران صاحب رسالت، بسان سرپرستان دلسوز گلهاند .
2 . بهرهگیرى مشرکان از این دعوتها بسان بهرهگیرى گوسفندان از داد و فریاد چوپان است .
وجه شبه در هر دو، این است که هر دو سرپرستبه نجات مورد سرپرستى خود علاقهمند است و در عین حال مورد سرپرستى در هر دو مورد از بهرهگیرى صحیح محروم است و جز یک مشت صداى ممتد چیزى به گوش او فرو نمىرود .
اکنون برگردیم آیه را تطبیق کنیم:
«مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق» .
با توجه به تقریرى که از مثل کردیم کلمهاى در آیه مقدر است و آن «مثلک مع الذین کفروا» یعنى موقعیت تو اى رسول خدا در برابر کافران بسان موقعیت چوپان فریادگر است که داد و فریاد مىکند ولى گله از داد و فریاد او جز سر و صدا چیزى نمىفهمد .
در این جمله به دو رکن نخست چنین اشاره شده است:
الف: «مثلک» .
ب: «کمثل الذى ینعق» .
و به دو رکن دیگر با جملههاى دیگر اشاره شده استیعنى:
«الذین کفروا»
«بما لا یسمع الا دعاء و نداء»
از آنجا که گروه مشرکان از ابزار شناختبهره نمىگیرند، قرآن آنها را حکما کر و لال و کور مىخواند زیرا فرقى با فاقدان این ابزار شناخت ندارند، اگر فاقدان ابزار شناخت راهى به حقیقت ندارند آنان نیز به خاطر عدم بهرهگیرى از ابزار شناخت در نتیجه با آنها یکسانند .
در پایان یادآور مىشویم تفسیرى که ما انتخاب کردیم، طبرسى (7) آن را نخستین تفسیر آیه قرار داده، هر چند نظریات دیگرى نیز نقل کرده است .
بار دیگر تکرار مىکنیم علت تقدیر واژه «مثلک» این است که منهاى آن، آیه مفهوم صحیحى پیدا نمىکند و اگر به ظاهر آیه اکتفا ورزیم، نتیجه این خواهد بود:
خدا کافران را به چوپان تشبیه مىکند و مىگوید: «مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق» در حالى که واقع تشبیه غیر از آن است .
خدا رسول گرامى را از نظر دلسوزى به چوپان گله، و نافهمى و بىشعورى مشرکان را به نافهمى حیوانات تشبیه مىکند .
و در حقیقت جمله «مثل الذین کفروا» اشاره به جامعه کافران و مشرکان است که پیامبر در میان آنان بوده است و در حقیقت چنین مىگوید: «مثل این جامعه با ویژگىى دارد که (رسول خدا در میان آنها است)، مثل چوپانى است که بر سر گوسفندان داد و فریاد مىکشد ... .
پىنوشت:
1) بقره: 170 .
2) بقره: 171 .
3) نحل: 78 .
4) اسراء: 36 .
5) شعرا: 72 و 73 .
6) شعرا: 74 .
7) مجمع البیان، ج1، ص 254 . وى به جاى کلمه «مثلک» که ما در تقدیر گرفتیم، جمله دیگرى را در تقدیر گرفته مىگوید: «مثل الذین کفروا فى دعائک ایاهم» .