آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

عصر رنسانس اسلامى
آدم متز درباره تمدن اسلامى در قرن چهارم کتابى نوشته و آن را «رنسانس‏اسلامى‏» نامیده است و ظاهرا در اقتباس این عنوان براى کتابش از اثر بزرگ تاریخى هموطن خود «یاکوب بورکهارت‏» فرهنگ دوره رنسانس ایتالیا الهام گرفته است (1) .
واژه «رنسانس‏» در تداول غربى به معناى اعاده چیز از دست رفته است‏یعنى تجدید حیات و شاید این تعبیر مناسب و رساننده فهمى از آن جریان فرهنگى باشد که تمدن اسلامى در قرن چهارم پشت‏سر گذاشت. و این تمدن در قرن چهارم از نوزائى میراث فرهنگى قدیم و تجدید حیات کلى فرهنگى برخوردار شد.
در این عصر دانشوران اسلامى کوشیدند دانش کهن یونان و ملتهاى دیگر را نیز جذب دانش خود نمایند و میراث فلسفى و علمى یونان باستان را که در حال اضمحلال بود، از نو تجدید حیات کنند و از اینجاست که برخى از مستشرقین گفته‏اند که: «نقش علوم عربى داراى نخستین درجه اهمیت در تاریخ علوم جهان است. زیرا این علوم به منزله حلقه اتصال بین دانشهاى عهد باستان و دنیاى جدید به شمار مى‏آید چنان که بدون بررسى این علوم و به ویژه درک آنها شکافى توصیف‏ناپذیر بین تمدنهاى کهن و تمدن عصر جدید مشهود خواهد بود» (2) .
عصر آل بویه بى‏گمان اوج دورانى بود که آدم متز آن را از روى آگاهى «رنسانس‏اسلامى‏» نامیده و از بسیارى جهات دوره عظمت و شکوفائى فرهنگ اسلامى در قرون اولیه هجرى محسوب مى‏شود.
آرى عصر آل بویه را از نظر وسعت و رواج علم و ادب شاید بتوان ممتازترین عصرهاى اسلامى به حساب آورد. گذشته از علوم دینى، عموم رشته‏هاى علمى از قبیل فنون ریاضى، نجوم، هیئت، هندسه و انواع پزشکى و طبیعیات و فلسفه و رشته‏هاى ادبى مربوط به شعر و علم لغت و اشتقاق و فنون دیگر از قبیل تاریخ و مسالک و ممالک (جغرافیا) در نهایت رونق و رواج بود. در عصر مورد بحث‏شخصیتهاى بلندمربته علمى به وجود آمدند که شهرت و آوازه آنها به حوزه فرهنگى خودشان باقى نماند و به اروپاى قرون وسطى نیز رسید.
معزالدوله از علم و فرهنگ بهره‏اى نبرده بود اما پسرانش در حیات فرهنگى این عصر کوشا و مؤثر بودند. عزالدوله پسر معزالدوله شاعر بود، عضدالدوله و پسرش تاج‏الدوله ادیب بودند. ابوالعباس پسر رکن‏الدوله نیز شاعر بود. عضدالدوله در چند رشته علوم مهارت داشت و بزرگترین حامى دانش در آل بویه بود. پسرانش نیز راه او را دنبال کردند.
روش آنها در تشویق علما و دانشمندان پسندیده بود. عضدالدوله به آنان جوائز و بخشش بسیار مى‏داد و مجلس او از علماء و دانشمندان و مباحثات و مناقشات آنان آراسته بود. ابوعلى فارسى کتاب «الایضاح و التکملة‏» را در نحو; و ابواسحاق صابى کتاب «التاجى‏» را در تاریخ آل بویه بر او تالیف کردند و متنبى شاعر معروف عرب در فارس پیش او رفت و از عطاى فراوانش بهره‏مند گردید (3) . اما در راه بازگشت‏به بغداد به چنک بادیه‏نشینان غارتگر افتاد (4) .
امیران آل بویه به علم و ادب مشهور بودند از اینرو علما و دانشمندان و شعرا را گرامى مى‏داشتند مخصوصا کسانى را که از دانش آنان سود حاصل مى‏شد، بدین جهت وزیران خود را از دانشمندان و نویسندگان و شاعران انتخاب کرده بودند. معزالدوله، ابو محمد مهلبى و رکن‏الدوله، ابن عمید و مؤیدالدوله و برادرش صاحب بن عباد و صمصام‏الدوله ابن سعدان را به وزرات برگزیده بودند.
وزیران آل بویه در مقام جذب دانشوران و شاعران از امیران دست‏کمى نداشتند و با پذیرفتن و جاى دادن عالمان و فیلسوفان و دانشمندان و ادیبان در دربارهاى باشکوه و مجلل خود از مروجان دانش بودند و با برپا کردن دربارها و مراکز فرهنگى فراوان در خارج از بغداد - که تا آن زمان یگانه کانون فرهنگى بود - بر رونق و غناى زندگى معنوى افزودند و آن را با مرتبط ساختن به مقتضیات گوناگون اقوام مختلف جانى تازه بخشیدند. شهرهاى همدان، اصفهان، رى و شیراز که پیش از آن تحت‏الشعاع بغداد بودند، کانونهاى جذب فرهنگى شدند.
اگر امیران آل بویه خود مشوق علم و ادب نبودند، امکان نداشت که عصر رنسانس اسلامى در عصر آل بویه رخ دهد به عنوان نمونه، سجستانى در ستایش از فضاى ایجاد شده در دوران حکومت عضدالدوله در پایان رساله «فى الکمال الخاص بنوع‏الانسان‏» مى‏نویسد:
«این پادشاه سزاوار آن است که تمامى خلق و خاصه اهل دانش و فرهنگ او را تمجید و براى بقاى ملک او دعا کنند زیرا اهل فضل را تقویت کرده، گفتارشان را منزلت‏بخشیده و بند از زبان ایشان برداشته تا هر یک از آنها معتقدات فرقه خویش را بدون تقیه ابراز کند و در نتیجه آشکار شود آنچه آنها ادعا مى‏کنند و معلوم شود آنچه بدان معتقدند و حق از باطل جدا شود و چنان امنیتى پدید آید که کسى با زبان تعصب دینى به دیگرى هجوم نبرد» (5) .
امیران آل بویه و علم و ادب
سلاطین آل بویه که بعد از سه برادر (عمادالدوله، معزالدوله و رکن‏الدوله) (365- 333) به حکومت رسیدند اغلب، خود و فرزندانشان داراى معلومات متنوعى بودند و به علم و علما توجه داشتند در میان آنها عضدالدوله در عداد دانشمندان زمان خود به حساب مى‏آمد و در علوم ادبى و ریاضى تبحر داشت و شعر هم مى‏سرود. و او از شعر شناسان زمان خود بود جز شاعران درجه اول کس دیگرى قدرت شاعرى در حضور او را نداشت. یکى از مظاهر شعرشناسى او این است که چون بعد از کشته شدن ابن بقیه وزیر عضدالدوله، ابن انبارى شاعر و ادیب معروف، قصیده بسیار مشهور خود را که با این بیت آغاز مى‏شود:
علو فى الحیاة و فى الممات
لحق انت احدى المعجزات
در مرثیه او گفت: عضدالدوله به قدرى از این قصیده خوشش آمد که آرزو کرد به جاى ابن بقیه باشد و این قصیده در سوک او سروده شده باشد (6) .
عزالدوله نیز مجالس علمى تشکیل مى‏داد گاهى شعر هم مى‏سرود. ثعالبى گوید من از عزالدوله شعرى نشنیده بودم تا این که هارون بن احمد صیمرى وارد نیشابور شد و کتاب خود را که «حدیقة‏الحدق‏» نام داشت، به من نشان داد وى در آن کتاب چند قطعه شعر از عزالدوله نقل کرده بود (7) .
ابوحیان توحیدى یکى از مجالس علمى را که در ماه رمضان سال 360 در تالار وسیعى از قصر عزالدوله تشکیل یافته بود، و خود ابوحیان هم در آن مجلس حضور داشته، وصف کرده و کیفیت‏بحث و مداخله عزالدوله را در بحث‏به‏طور اجمال ذکر نموده و گفته است نقیب (ناظم جلسه) مجلس ابوالوفا مهندس بود (8) .
از سلاطین آل بویه شرف‏الدوله پسر عضدالدوله، به هیئت و نجوم علاقه وافرى داشت وى با کمک جمعى از علماى ریاضى و منجمان آن عصر در بغداد رصدخانه معروف را بنا کرد از دانشمندانى که در تاسیس آن رصدخانه شرکت مؤثر داشت، ابوالوفاى بوزجانى (متوفى 388ه ق) (9) ریاضى‏دان و منجم نامدار عصر آل‏بویه است که در بسط علم مثلثات نیز - مثل جبر - کارهاى ارزنده کرده بود و دیگر بیژن پسر رستم کوهى است که در علم هیئت نظیرى نداشت و در ساختن آلات رصدخانه و بناى رصد از شهرت بسیارى برخوردار بود وى به دستور شرف الدوله در رصدخانه مزبور، سیر سیارات سبعه و انتقال آنها را از برجى به برجى دیگر رصد کرد (10) .
رصدخانه مزبور در سال 378 در انتهاى باغى که در قصر سلطنتى قرار داشت، بنا گردید. و آلات نجومى لازم در آن قرار داده شد و ابو اسحاق صابى و احمد بن محمد منطقى صاغانى (11) (متوفى 379ه ق) در ساختن این رصدخانه شرکت داشتند (12) . به نوشته قفطى صاحب تاریخ الحکماء این عمل شرف‏الدوله در دو ورقه استشهاد ثبت‏شد و جمعى از ریاضى‏دانان و منجمان و چند تن از قضات آن دو استشهاد را امضا کردند (13) .
به گفته ثعالبى (14) تاج‏الدوله ابوالحسن احمد - پسر دیگر عضدالدوله - ، ادیب‏ترین و شاعرترین آل بویه بود او در ابتدا فرمانرواى اهواز بود و اما چون به ادب و شعر پرداخت از کار حکومت‏بازماند و به وسیله برادرش ابوالفوارس به زندان افتاد و «باخرزى‏» ابیاتى از اشعار او را نقل کرده است.
کتاب و کتابخانه در عهد آل بویه
عصر آل بویه، از لحاظ کتاب و کتابخانه هم، نسبت‏به عصرهاى دیگر، امتیاز داشت در آن زمان در هر رشته از علم و ادب بهترین و نفیس‏ترین کتابها نوشته شد و باشکوهترین و مهمترین کتابخانه‏ها و گنجینه‏هاى علوم به وجود آمد در شهرهاى مختلف ایران و عراق کتابخانه‏هائى وجود داشت که در هیچ زمانى نظیرى بر آنها پیدا نشد.
کتابخانه عضدالدوله دیلمى در شیراز چنان عظیم بود که مقدسى مى‏پنداشت هیچ کتابى در انواع علوم تالیف نشده است مگر این که نسخه‏اى از آن در آنجا هست. کتب این کتابخانه بر حسب انواع علوم در حجره‏هاى جداگانه قرار داشت. مقدسى از کسانى است که این کتابخانه را در شیراز از نزدیک دیده و از کتابها و صورتها (نقشها) و نفایس دیگر آن بهره گرفته است وى در توصیف کتابخانه مزبور چنین گوید:
«در ساختمان بزرگ عضدالدوله در شیراز محلى به کتابخانه اختصاص دارد و چند تن از افراد مورد اعتماد شیراز به عنوان وکیل و خازن، در آن به خدمت مشغولند. هر کتابى که تا زمان عضدالدوله درباره هر علم یا هر چیز نوشته شده، در آن کتابخانه موجود است محل کتابخانه بنایى طولانى است که در هر طرف آن مخزن‏هایى قرار دارد. کتابهاى مربوط به هر علم و فن در حجره جداگانه نهاده شده است فهرستهائى ترتیب داده‏اند که نام کتابها در آن فهرستها ثبت گردیده است..» . (15)
باز مقدسى جغرافیدان قرن چهارم مى‏گوید:
«در کتابخانه عضدالدوله و کتابخانه صاحب بن عباد صورت (نقشه) سرزمینها و دریاها و چگونگى احاطه دریا به خشکى که بر روى کرباس رسم شده، وجود دارد. من (مقدسى) چنین صورتهایى را که بر روى ورقه کاغذ کشیده شده بود، در نزد ابوالقاسم بن الانماطى مشاهده کردم. این صورتها، همه با یکدیگر اختلاف داشت. بعضى آن را به صورت طیلسانى درآورده‏اند که بلاد چین و حبشه را دربر دارد و یک طرف آن به دریاى قلزم (دریاى سرخ) و طرف دیگر به عبادان (آبادان) است. ابوزید آن را به صورت مرغى کشیده که منقارش به طرف قلزم و گردنش به سوى عراق و دمش ما بین حبشه و چین است (16) .
غیر از رسمها و نقشه‏هاى جغرافیائى، کتابهایى درباره اخلاق ویژه مردم هر شهر و ناحیه و مختصات و اوضاع هر محل از لحاظ محصولات و آب و هوا و گردشگاهها و مصنوعات و اینگونه امور وجود داشته است (17) .
ابوعلى بن سوار کاتب، یکى از اطرافیان عضدالدوله، کتابخانه‏اى در بصره ساخت و به کسانى که مستمرا در آنجا به مطالعه و نوشتن مشغول بودند، ماهیانه نیز مى‏داد همو در رامهرمز، شهرى بر کنار خلیج‏فارس، عین همان کتابخانه را بنا کرد و مضاف بر آن که در اینجا استادى نیز همیشه کلام معتزلى تدریس مى‏کرد (18) .
در سال 383 ابونصر شاپور بن اردشیر وزیر آل بویه، در کرخ بغداد دارالعلمى بنیاد نهاد و کتابهاى بسیارى که خریده و گرد آورده بود، بدانجا انتقال داد از آن جمله صد نسخه قرآن خوش‏خط و ده هزار و چهار صد مجلد کتاب دیگر که غالبا یا به خط مؤلف و یا قبلا متعلق به اشخاص مشهور بود و نظارت و مراقبت و نگهدارى این کتابخانه را به دو تن از رجال علوى و یک قاضى محول نمود (19) .
از کتابخانه‏هاى مهم آن روز، کتابخانه صاحب بن عباد در رى بود. به گفته خود صاحب، تعداد کتابهاى کتابخانه او 206000 مجلد بوده است (20) فهرست کتابخانه مزبور در ده جلد بود و لیکن چون سلطان محمد غزنوى وارد رى گردید، به او گفتند که کتابهاى این کتابخانه، کتابهاى رافضیان و بدعتگذاران است، وى کتبى که در علم کلام بود، از آن بیرون آورد و دستور سوزاندن بقیه را صادر کرد (21) .
و یکى دیگر از کتابخانه‏هاى مهم آن زمان، کتابخانه ابوالفضل بن العمید در رى بود که بنا بر نوشته مسکویه خازن و کتابدار کتابخانه مزبور، در آن، کتابهایى در خصوص هر علم و هر نوع از انواع حکمت و ادب، وجود داشته است و هنگامى که خراسانیان در سال‏355، خانه و گنجینه‏هاى ابن عمید را غارت کردند.
ابن مسکویه گزارش کرده است: من کتابدار کتابخانه (ابن عمید) بودم و از همه گنجینه‏هاى او فقط کتابخانه‏اش محفوظ ماند. وقتى که شب به خانه برگشت نه چیزى یافت که بر آن بنشیند و نه حتى کوزه‏ى آب که از آن بنوشد. ابن حمزه علوى را به دنبال رختخواب و اثاث فرستاد و نگران دفاترش بود که برایش گرانبهاتر از هر چیز بود. تعداد این دفاتر بسیار و مشتمل بر هر نوع علم و هر نوع حکمت و دانش بود و صدبار شتر یا بیشتر از آن بود چون مرا دید از وضع آنها پرسید، و وقتى گفتم که همه آنها دست‏نخورده و سالم مانده است، آسوده خاطر شد و گفت: «راستى که خوش اقبالى همه گنجینه‏هایم را مى‏توان جایگزین کرد جز این یکى‏» (22) .
در سال 357 اموال‏حبشى پسر معزالدوله به اتهام خیال عصیان بر ضد برادرش امیر بغداد، مصادره شد که از آن جمله 15000 جلد کتاب بود سواى کتابهاى جلد نشده (23) .
وزیران و رجال دستگاه آل بویه، عموما داراى کتابخانه بودند: ابومنصور بن فنه وزیر ابوکالیجار (نواده عضدالدوله) کتابخانه‏اى داشت مشتمل بر 19000 مجلد کتاب. در این کتابخانه که آن را بر طالبان علم وقف کرده بود، چهار هزار ورقه به خط ابن مقله (خوشنویس معروف) وجود داشت (24) .
در کتابخانه‏ها گذشته از کتابهاى گوناگون، اشیاء نفیس و ظریف هم نگهدارى مى‏شد از قبیل صورت و نقشه و خطوط خوشنویسان بزرگ و کتابهایى به خط مؤلفین آنها و انواع کاغذهاى مرغوب و قلمهاى تراشیده و قلمدان و چیزهاى دیگر از این قبیل.
یاقوت حموى گوید: کتابخانه بهاءالدوله پسر عضدالدوله انواع کاغذ سمرقندى و چینى و کاغذهاى کهنه و ظریف وجود داشت (25) .
کتابخانه مزبور را 29 جزو از قرآن مجید به خط ابن مقله، زینت مى‏داد و جزء باقى‏مانده را ابوالحسن على بن هلال معروف به ابن بواب خوشنویس معروف آن عصر که خازن کتابخانه مزبور بود، چنان بامهارت نوشت که هیچ‏کس نمى‏توانست میان آن جزء و 29 جزء دیگر تفاوت بگذارد (26) .
گفته شده وزیران و رجال آن عصر، عاشق کتاب بودند و چون از کار فارغ مى‏شدند، به کتابخانه پناه مى‏بردند (27) . بهترین چیزى که ممکن بود، کسى براى وزیرى هدیه ببرد کتاب بود.
جاحظ براى محمد بن عبدالملک زیات وزیر، کتاب الکتاب سیبویه را هدیه برد وزیر گفت: که بهتر از این، کسى تاکنون براى من هدیه نیاورده است (28) .
آدم متز پس از اشاره به چند کتابخانه مهم آن عصر، در جوامع اسلامى، به مقام مقایسه با چند کتابخانه غربى در همان روزگار برآمده و گفته است:
کتابخانه کلیساى جامع شهر «کنستانز» در قرن نهم میلادى فقط 356 کتاب داشت و کتابخانه «دیربندیکتى‏» در سال 1032 کمى بیش از صد جلد و کتابخانه کلیساى جامع شهر «هامبرگ‏» به سال 1130 فقط نود و شش جلد کتاب داشت (29) .
بیمارستان عضدى
یکى از مهمترین خدمات عضدالدوله به آسایش رعایایش و به تمدن این دوره تاسیس بیمارستانى بود که به نام «بیمارستان عضدى‏» نامیده شد این بیمارستان در غرب بغداد و در کرانه دجله قرار گرفته بود. در این بیمارستان تدریس نیز دایر بود و بیست و چهار طبیب داشت (30) .
و این بیمارستان از بزرگترین بیمارستانهاى اسلامى محسوب مى‏شده است که امروزه به هیچ‏وجه از آن بناى عظیم، اثرى بر جا نیست (31) . این بیمارستان را عضدالدوله در سال 371 بنا کرد و در ماه صفر سال 372 (در حدود هفت ماه پیش از وفاتش) افتتاح نمود (32) .
ابن جوزى در این باره مى‏نویسد:
«روز پنجشنبه سوم ماه صفر و به قولى در شب دوم ربیع‏الآخر سال 372 بیمارستانى که عضدالدوله آن را در سمت مغرب بغداد بناکرده بود، افتتاح شد. پادشاه در این بیمارستان عده‏اى پزشک و خزانه‏دار و دربان و پیشکار و ناظر قرار داد و آنچه از دارو و شربت و وسائل دیگر لازم داشت، دستور داد در آن فراهم سازند و بزرگترین پزشکان آن زمان را براى تصدى و اداره آن معین نمود (33) .
عضدالدوله چندین رقبه املاک رانیز که داراى عواید فراوانى بودند، بر بیمارستان وقف کرده بود.
این مرکز، بیمارستانى بود بسیار مجهز و داراى بخشهاى گوناگون. شکسته‏بندى، چشم‏پزشکى، بیماران روانى و... در این بیمارستان علاوه بر درمان بیماران; پزشکان، جراحان و داروسازان به تدریس نیز مى‏پرداختند. عضدالدوله مشهورترین و حاذق‏ترین طبیبان و جراحان را به آنجا فرا خوانده بود. از آن جمله ابن مندویه اصفهانى و جبرئیل بن عبیدالله، بختیشوع (پزشک خاص دربار) و ابوالحسن على بن ابراهیم (مدرس طب) و نظیف‏النفس رومى و ابوالحسین بن کشکرایا و ابوالخیر جرائحى و ابو یعقوب اهوازى و ابوالفرج بن طیب و ابراهیم بن بکس و... (34)
و اطباء کشیک شبانه هم داشتند.
در این بیمارستان کلاس درس نیز ترتیب داد تا شاگردان طب مسائل مربوط به این علم را فراگیرند و با کار در بیمارستان معلومات خود را با عمل توام نمایند.
ابن ابى اصیبعه از قول بعضى از راویان نقل مى‏کند که محمد زکریا از کسانى بود که بیمارستان عضدى به پیشنهاد او بنا شد و عضدالدوله با او مشورت کرد که کدام نقطه براى بناى بیمارستان مناسب است، رازى به یکى از کارکنان خود دستور داد در هر یک از دو طرف بغداد قطعه‏گوشتى آویزان نماید. سپس ناحیه‏اى را که گوشت دیرتر در آن فاسد شد، براى بناى بیمارستان مناسب تشخیص داد کمال الدین ابوالقاسم بغدادى کاتب به من (ابن ابى اصیبعه) گفت که چون عضدالدوله بیمارستان عضدى را که به وى منسوب است، بنا کرد. در نظر گرفت جمعى از بزرگترین پزشکان را در آن به خدمت‏بگمارد در آن وقت در بغداد و اطراف بیش از صد طبیب مشهور بود از میان آنان 50 نفر انتخاب کردند که رازى یکى از آنان بود، سپس از 50 نفر ده نفر برگزیدند که باز رازى جزو آنان بود از بین ده نفر سه نفر انتخاب شد که بازهم رازى جزو آن سه نفر بود، عضدالدوله رازى را از آن سه نفر فاضلتر یافت و او را به یاست‏بیمارستان برگزید. رازى کتابى درباره صفات بیمارستان دارد (35) .
بیمارستان عضدى تا چند قرن بعد از عضدالدوله همچنان برپا بود به گفته ابن ابى اصیبعه گوید که ابوالحسن هبة‏الله بن صاعد ملقب به امین‏الدوله معروف به ابن تلمیذ. (متوفى 560) رئیس پزشکان بیمارستان عضدى در بغداد بود، وى به زبان سریانى و فارسى مسلط بود و در زبان عربى تبحر داشت. از جوانمردیهاى او این بود که چون یکى از طلاب نظامیه، بیمار مى‏شد، او را به خانه خود که وصل به نظامیه بود، مى‏برد. و به معالجه او مى‏پرداخت، چون بهبودى حاصل مى‏کرد، دوا به او مى‏داد و به مدرسه باز مى‏گردانید (36) .
بیمارستان عضدى هنگام مسافرت ابن جبیر در سال 580 به بغداد هنوز مثل یک قصر سربرافراشته بود و به تمام بیماران دارو و غذاى رایگان مى‏دادند (37) .
در موقع حمله مغول به بغداد (در سال 656) بیمارستان عضدى برپا بوده است (38) .
ابن خلکان بیمارستان عضدى را چنان توصیف کرده که گویا در زمان او (نیمه دوم قرن هفتم) وجود داشته است (39) .
ابن بطوطه که در نیمه اول قرن هشتم از بغداد دیدن کرده، چنین گفته است: بیمارستان واقع در میان محله شارع و باب البصره کاخ بزرگى است که ویران شده و آثارى از آن باقى نمانده است (40) .
خلاصه عضدالدوله در پایان زندگیش از بیمارى مالیخولیا از پا درآمد و آن بیمارستان و آنهمه دکتر فائده‏اى بر حال او نداشتند او زندگى خود را در این کلمات قرآن (حاقه: 29 ، 28) خلاصه کرد:
«ما اغنى عنى مالیة هلک عنى سلطانیة‏» (41) .
«مال مرا بى‏نیاز نساخت و قدرتم از دست رفت‏» .
خاندان بویه عملا با شش نسل پایان پذیرفت. اما عصر رنسانس اسلامى در عصر آل بویه بود که به اوج خود رسید. در عصر آل بویه مى‏توانیم حکومت عضدالدوله را زمان مد آن ذکر کنیم که حکومت دیلمى در اثناى نیمه دوم قرن از آن عقب نشست (42) .
پى‏نوشت‏ها:
1) احیاى فرهنگى در عهد آل بویه، نوشته جوئل ل. کرمر، ترجمه حنایى کاشانى، مقدمه: ص 29.
2) علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، آلدومیه لى، ترجمه شجاع رضوى، اسدالله علوى: ص 40.
3) تیمیمة‏الدهر ثعالبى: جزء دوم، ص 244.
4) احیاى فرهنگى در عهد آل بویه: ص 97.
5) عبدالرحمان بدوى این رساله راتصحیح کرده و در پیوست چاپ خود از صوان الحکمة آورده است در این مورد رجوع شود به صفحه 386 و 381.
6) ابن خلکان، وفیات الاعیان: ج‏4، ص 204 و 206.
7) یتیمة‏الدهر: ج‏2، ص 4.
8) توحیدى، مثالب الوزیرین: ص 202.
9) بوزجان منطقه‏اى است میان هرات و نیشابور (مراصدالاطلاع) .
10) قفطى، تاریخ الحکماء: ص 79.
11) ابن العبرى، تاریخ ابن العبرى: ص 176.
12) تاریخ الحکماء: ص‏79.
13) تاریخ الحکماء: ص 351.
14) یتیمة‏الدهر: ج‏2، ص 5.
15) احسن التقاسیم: ص 449.
16) احسن التقاسیم: ص 10.
17) همان: ص 278 و 448.
18) احسن التقاسیم: ص 413.
19) المنتظم: ص 135.
20) معجم الادباء: ج‏2، ص 315 در ضمن شرح حال ابوالفرج اصفهانى.
21) معجم‏الادباء: ج‏2، ص 315 در حمله محمود به رى گفته شده تعداد بسیارى کتاب را در زیر چوبه‏هاى دارى که برپا کرده و مردم را به عناوین مختلف از آن‏ها آویخته بود، سوزاند.
22) تجارب الامم: ج‏2، ص 224.
23) تجارب الامم: ج‏6، ص 314- ابن اثیر: ج‏8، ص 431.
24) ابن الجوزى: ج‏8، ص 64.
25) معجم‏الادباء: ج‏6، ص 447.
26) همان: ج‏5، ص 446.
27) تاریخ الفخرى: ص 3.
28) معجم الادباء : ج‏5، ص 446.
29) تاریخ تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى: ص 202.
30) ابن قفطى، تاریخ الحکماء: ص 6- 235.
31) فقیهى، آل بویه: ص 746.
32) ابن کثیر: ج‏11، ص 299.
33) المنتظم: ج‏7، ص 112.
34) قفطى، اخبارالحکماء: ص 148.
35) عیون الابناء: ج‏2، ص 237.
36) همان: ص 349.
37) سفرنامه ابن جبیر: ص 179 چاپ بغداد.
38) جهانگشاى جوینى: ج‏3، ص 288.
39) وفیات الاعیان: ج‏1، ص 457.
40) رحله ابن بطوطه: ج‏1، ص 141.
41) ابن خلکان، وفیات الاعیان: ج‏2، ص 484.
42) احیاى فرهنگى در عهد آل بویه: ص 384.

تبلیغات