این مقاله در نظر دارد، مفهوم پردازی کارل برایتر از تعلیم و تربیت را مورد کاوش قرار دهد. در واقع هدف اساسی مقاله، نقادی دیدگاه تربیتی وی، و بررسی قابلیت اجرای آن در عرصه عمل است. روش پژوهش حاضر کاربردپذیری تجربی است؛ روشی که در آن مؤلفه های اساسی یک اندیشه، نقادی و صورت بندی می شود و از جهت کاربردپذیری مورد بررسی قرار می گیرد. یافته های پژوهش نشان میدهد علیرغم این که مؤلفه های اندیشه تربیتی برایتر از انسجام نسبی برخوردار است، میتوان انتقادهایی نیز بر آن وارد ساخت: از جمله دشواری تمیز بین نسبت دانش با جهان ذهنی و جهان عینی ذهنی، عدم تبیین چگونگی غلبه بر موقعیت، عمومی ساختن تولید دانش، تأکید بر آموزش درهم تنیده مهارت های تفکر با برنامه درسی و عدم تصریح گرایش بین رشته ای. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که ایده اصلی برایتر برای مبتنی ساختن تعلیم و تربیت بر یافته های علوم شناختی، مورد تأیید سایر پژوهشگران نیز هست. با این حال، با وجود این که برایتر مسائل و مشکلات تعلیم و تربیت را که ناشی از تسلط نظریه عامیانه بر نظام های تربیتی است، به درستی شناسایی کرده و فرصت هایی برای بازنگری در انگاره های تربیتی و اصلاح نظام های تربیتی فراهم ساخته است، اما برخی از ایده های، وی مانند «جایگزین کردن ساختن دانش با یادگیری » از امکان عملی کمتری برخوردار است.