آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۹

چکیده

فویر باخ و کارل مارکس از هگلیان چپ گرا و فیلسوفان مادی ای هستند که بعد از هگل، درباره «از خود بیگانگی» و علل آن بحث نموده اند. فویر باخ بر این باور است که انسان ها، با فرافکنی و برون فکنیِ کمالاتِ خود، خدا و مذهب را می سازند و با تسلیم شدن در برابر آن از خود بیگانه می شوند. کارل مارکس نیز معتقد است: عامل اولیه «از خود بیگانگی» مالکیت خصوصی و، در مرحله بعد، دین و مذهب می باشد. از منظر باخ و مارکس، راه برون رفت از این بیگانگی به انکار دین و مذهب منتهی می شود. در پژوهش حاضر، بعد از بیان تاریخچه «از خود بیگانگی»، دیدگاه فویر باخ و مارکس توضیح داده شده و با بیان وجه اشتراک و افتراق این دو دیدگاه، به نقد و بررسی آنها پرداخته شده است. پژوهش پیشِ رو به این نتیجه رهنمون شده که اولاً، مشکل اساسی این دو تن در جهان بینی مادی آنان است، ثانیاً، دیدگاه آنان از نظر تئوری و محتوایی با اشکالات عدیده ای روبرو است و، ثالثاً، آنچه آنان از آن به عنوان عوامل «از خود بیگانگی» یاد می کنند، از عواملِ خودآگاهی و خودیابی می باشند

تبلیغات