آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

بسیاری از علما و محققان، در گذشته و حال تلاش کرده‌اند تا ابوالفدا اسماعیل بن¬عمربن کثیر دمشقی را مورخی راستگو و عاری از تعصب معرفی کنند، اما محتوای کتاب البدایة والنهایة نشان دهنده تعصب شدید مذهبی اوست که وی را به سوی کتمان و تحریف حقایق و نیز دوری از ادب نویسندگی و اخلاق اسلامی و حتی تناقض گویی سوق داده است. احتمال آن می‌رود پیروی او از ابن تیمیه و علاقه زاید الوصف به اندیشه‌هایش موجب شد تا چون ابن تیمیه در مخالفت با تشیع به ویژه امامیه منصفانه برخورد نکند و راه تحکم و استبداد رأی را در آثار خویش بپیماید. وحدت امت اسلامی در برابر چنین تندروی‌ها بسیار آسیب‌پذیر بوده و هست، از این رو شناخت قضاوت‌های غیر منصفانه تاریخی می‌تواند به پرهیز از موارد مشابه در آینده کمک کند.
مقدمه
ابوالفدا اسماعیل¬بن کثیر دمشقی (774 ق) در مَجْدَل از نواحی شهر بُصْری به سال 701 ق. زاده شد. پدرش خطیب مجدل بود. پس از مرگ پدر به دمشق آمد و در آن جا نزد کسانی چون شیخ برهان الدین فزاری (729 ق) و ابن شحنه (730 ق) شاگردی کرد.[1] او در حدیث، تفسیر و تاریخ صاحب نظر شد و در این علوم آثاری از خود بر جای نهاد. وی معاصر و نیز شاگرد کسانی چون شمس الدین ذهبی (748 ق)، ابوالحجاج یوسف مزّی (742 ق)، شیخ تقی الدین ابن تیمیّه (728 ق) و علم الدین برزالی (739 ق) بوده است.[2]

علما و محققان گذشته و معاصر اهل سنت درباره ابن کثیر دیدگاه‌های مثبتی دارند، از جمله:
شمس الدین ذهبی در وصف شاگردش ابن کثیر آورده است: «او امام، فقیه، مفتی و محدّثی برجسته و دارای فضایل است».[3] ابن حبیب حلبی (779 ق) درباره او گفته است: «امامٌ ذوی التسبیح و التهلیل و زَعیمُ أربابِ التأویل... و انتهتْ إلیه رئاسة العلم فی التاریخ و الحدیث و التفسیر».[4]

محققان معاصر نیز که درباره ابن کثیر و آثار او به ویژه البدایة و النهایة تحقیق کرده‌اند، وی را ستوده‌اند. آزاد اندیشی، صراحت لهجه، پرهیز از تعصب و نیز دقت نظر از جمله ویژگی‌هایی است که آنان درباره او ابراز داشته‌اند. مسعودالرحمان خان ندوی، از محققان معاصر هند، در رساله دکتری خویش با عنوان «دراسة لأبن کثیر کمؤرَّخ فی ضَوء کتابه البدایة و النهایة»، درباره ابن کثیر می‌نویسد:
و قد اتصف ابن کثیر بتحری الصدق و التزم التثُّبت من الحقیقة و أجْتَنَبَ التحُیُّز و المیل مع الهوی.[5]

و همچنین درباره تاریخ ابن کثیر نوشته است:
و کانَ ابنُ کثیر فی تاریخه قویَّ الملاحظة، دَقیقَ الرَبطِ بَیْنَ أجْزاء الحوادثِ و لو تباعد ایامها، فلم یترک شاردة ولاواردة إلّا أحْصاها.[6]

مصطفی عبدالواحد نیز درباره ابن کثیر نوشته است:
فَقَدْ کان ابنُ کثیر کَأستاذه ابن تیمیة یَنْفُرُ من الخرافاتِ و یمیل الی الرجوع الی السنة و یعتمد علی التحقیق و التدقیق.[7]

احمد شرباصی درباره البدایة و النهایة می‌نویسد:
و هذا الکتاب مرجع جلیل لکل باحث فی تاریخ العرب و المسلمین و قد استفاد منه¬الکثیرون قدیماً و حدیثاً.[8]

با امکان نظر در آثار ابن کثیر به ویژه البدایة و النهایة، به نظر می‌رسد که دیدگاه‌های بالا از ژرفا و دقت نظر تاریخی و علمی لازم برخوردار نیستند، به طوری که بعضاً عکس این دیدگاه درباره ابن کثیر قابل اثبات است. در راستای تبیین علمی مسئله، به بررسی البدایة و النهایة پرداخته‌ایم. این تحقیق مبیّن کتمان و تحریف برخی حقایق تاریخی از سوی مؤلف البدایة و النهایة است. در این جا به بخشی از شواهد موجود در این کتاب مبنی بر کتمان، تحریف و انکار حقایق و... می‌پردازیم.
کتمان و تحریف حقایق
1. ابن کثیر در بخش سیره رسول اکرم (ص ) به شأن نزول آیه شریفه «وانذر عشیرتک الاقربین» اشاره کرده و در شرح ماجرای بیم دادن خویشان توسط پیامبر¬اکرم(ص ) آورده است که آن حضرت فرمود: «... فایّکم یوازرنی علی هذا الامر علی أن یکون أخی و کذا و کذا».[9] عبارت «کذا و کذا» نشان دهنده مطلبی محذوف است، اما آیا پیامبر(ص )عبارت «کذا و کذا» در کلام خویش به کار بردند؟ یا روات حدیث دست به چنین کاری زدند؟ از آن جا که ابن کثیر به محمد بن جریر طبری بسیار تأسی و بدان نیز تصریح کرده است این بخش از سیره پیامبر(ص ) در تاریخ طبری مورد بررسی قرار گرفت.[10] طبری در نقل همین خبر به جای عبارت «کذا و کذا»، عبارت «وصیّی و خلیفتی فیکم» را آورده است.[11] ابن اثیر نیز که بسیار مورد استفاده ابن کثیر بوده، همین قضیه را در بخش سیره نبوی ـ صلوات الله علیه و آله ـ آورده و به جای عبارت «کذا و کذا» عبارت «وصیی و خلیفتی فیکم» دارد.[12] در حالی که ابن کثیر درباره این روایت نوشته است که آنها را تنها ابومریم عبدالغفار بن قاسم نقل کرد و او متهم به تشیع است.[13] با توجه به این که خود ابن کثیر و دیگر علمای اهل سنت از روایات ابومریم در مواردی استفاده کرده‌اند، از این رو تضعیف یک خبر تنها به جهت اتهام تشیع دور از انصاف و برخاسته از تعصب مذهبی است.[14] افزون بر این، روایت مذکور از طریق دیگری نیز نقل شده که ابومریم در سلسله سند آن نیست.[15]

2. ابن کثیر در بیان حوادث سال 37 هجری به خطبه‌ای از امام علی(علیه السلام ) می‌پردازد که در کوفه و پس از شورش خوارج ایراد شده است. این خطبه در منابع متقدم از قبیل انساب-الاشراف، تاریخ طبری، شرح نهج البلاغه و تاریخ الکامل آمده است؛[16] اما تفاوت گزارش ابن کثیر با منابع پیش از خودش در آن است که عبارتی از خطبه حاوی تقبیح و توبیخ حکمین (عمر و بن عاص و ابو موسی اشعری) در البدایة و النهایة حذف شده است.[17]

3. ابن کثیر در شرح وقایع روز عاشورای سال 61 هجری به خطبه امام حسین(علیه السلام ) در این روز اشاره کرده و مدعی شده که آن را از مقتل ابی مخنف نقل می‌کند.[18] اما با مقایسه نقل ابن کثیر از ابی مخنف و نقل طبری از او تفاوت مهمی آشکار می‌شود.

در عبارت تاریخ طبری آمده است:
قال أبو مِخْنَف عَنْ بَعْضِ أصحابه... قال الحسین?: ...أمّا بَعْد فانسبونی فانظروا مَنْ أنا؟ ثُمَّ ارجعوا إلی أنْفُسِکم و عاتبواها فانظروا هَلْ یَحِّلُ لکم قَتْلیِ و إنتهاک حُرْمتی، ألست ابن بنت نبیّکم (ص ) و ابن وصیه و ابن عمه و اول ¬المؤمنین بالله و المصدق لرسوله...»[19]

و اما عبارت ابن کثیر درباره خطبه امام این است:
قال أبو مِخْنَف... قال الحسینُ: راجعوا أنْفُسَکم و حاسِبُوها، هَلْ یَصْلَحُ لکم قتال مثلی و انا ابن بنت نبیّکم و لیس علی وجه الارض ابن بنت نبی غیری.[20]

ابن کثیر تصریح کرده که به اخبار طبری اعتماد دارد و از سبک او پیروی می‌کند؛ حال این سؤال مطرح است که وی با چه انگیزه‌ای چنین تغییرات و تبدیلاتی در عبارات طبری انجام داده است.

4. ابن کثیر گفت‌وگوی میان ابوالعلای معرّی و شریف مرتضی درباره ابوالطیب متنبّی را نقل کرده است؛ اما به جای ذکر نام سید مرتضی نام خلیفه را در ماجرا گنجانده است. در این جا ابن کثیر از اقرار و اعتراف به هوش و ذکاوت یک عالم شیعی ناخرسند بوده از این رو نام سید مرتضی را حذف و واژه خلیفه را به جای آن قرار داده است.[21]

5. علامه امینی در مجموعه گرانمایه الغدیر شواهد متعددی را از کتاب البدایة و النهایة آورده که نشان دهنده تعصبات مذهبی ابن کثیر است؛ از جمله تحریفات بسیاری است که در شرح حال ابوذر غفاری، صحابی جلیل القدر، به انجام رسانده است.[22]
انکار حقایق بدون دلیل
1. ابن کثیر نظر بسیاری از علمای اهل سنّت در مورد فضایل علی(علیه السلام ) را تخطئه کرده است. او در شرح حوادث سال چهلم هجری به بیان فضایل علی(علیه السلام ) پرداخته و بسیاری از این فضایل نقل شده را به طرق مختلف مورد خدشه و تردید قرار داده است. برای مثال نزول آیه 55 سوره مائده  را در شأن علی(علیه السلام ) انکار کرده و نوشته است: «و هذا لا یَصحُّ بِوَجْهٍ مِنَ الوجوهِ لِضَعْفِ أسانیده».[23]

همچنین در ادامه آورده است:
لَمْ یَنْزِلْ فِی عَلیَّ شَیءٌ من القرآن بخصوصیته و کل ما یریدونه فی قوله تعالی ـ إنّما أنْتَ مُنْذِر و لِکلٍّ قَوْمٍ هاد (رعد، 7)، و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً (انسان، 8) ـ‌لا یصح شیءٌ منها. [24]

البته وی به علت عدم صحت روایات و ضعف سند آنها اشاره‌ای نکرده است.
برخلاف نظر ابن کثیر، کسانی چون طبری، حاکم نیشابوری (د: 405 ق)، حاکم حسکانی (د: قرن 5 ق) و ابن عساکر (د: 571 ق) روایاتی در اثبات نزول آیه مذکور در شأن علی(علیه السلام ) آورده‌اند بدون آن که خدشه‌ای بر آن وارد سازند. [25] افزون بر این سیوطی (د: 911 ق) در لباب النقول طی چند روایت، ماجرای صدقه دادن انگشتری از سوی علی¬(علیه السلام ) در حین رکوع را شرح داده و در پایان برای تایید شأن نزول آورده است: «فهذه شواهد یُقّوَّی بَعْضُه بعضاً».[26]
2. دربارة حدیث معروف «طیر مشویه» نیز ابن کثیر بدون ارائه سند و مدارکی نوشته است: «فَفِی القَلْبِ فِی صِحَّةِ الحَدیثَ هذا نَظَرٌ و إنْ کَثُرَتْ طُرُقُه».[27] در حالی که شمس‌الدین ذهبی، معاصر و استاد او که به ضدیت با تشیع معروف است، درباره حدیث طیر مشویه نوشته است:
أمّا حَدیثُ الطَیْرِ فَلَهُ طُرُقٌ کَثیرةٌ جداً قَدْ أفْرَدْتُها بمصَنَّفٍ و مَجْمُوعُها یُوجِبُ أنْ یکونَ لَهُ أصلْ».[28]
3. ابن کثیر عقد برادری میان رسول اکرم (ص ) وعلی(علیه السلام ) را نیز بی‌دلیل انکار کرده است. او دربارة حدیث مؤاخاة نوشته است: «فإنَّ من العلماء مَنْ یُنْکِرُ ذلک و یَمْنَعُ صِحَّتَهُ».[29] در این جا نیز بدون ارائه سند و مدرک معتبر حدیثی معروف را انکار کرده است و حتی نام آن عالم مُنْکِر را نبرده تا خوانندگان به سبب رأی آن عالم بر سخن ابن کثیر اعتماد کنند.[30]
فقدان نزاهت و نزاکت
1. دربارة وصایت رسول اکرم (ص )نوشته است:
آنچه نادانان شیعی مذهب و داستان سرایان کودن می‌گویند که رسول اکرم(ص ) به علی(علیه السلام ) وصیّت کرده است دروغ و افترا و بهتان بزرگی است و همه این سخنان از هذیانات به شمار رفته و هیچ سند و مدرکی وجود ندارد بلکه ساخته دست شیعیان است و کسی جز أحمق و نادان فریب این اخبار را نخواهد خورد.[31]

درباره این سخنان دو نکته قابل ذکر است:
نخست آن که انکار یک مطلب علمی یا تاریخی نیازمند بی‌ادبی و دوری از نزاکت نیست بلکه می‌توان با مدرک و سند معتبر تاریخی و یا عقلی آن را تکذیب و انکار کرد.

دوم آن که حدیث وصایت را در برهه‌های مختلف تاریخی افراد بی‌شماری روایت کرده‌اند که در میان آنها غیر شیعی نیز وجود دارد. جای تعجب است که ابن کثیر همگی را شیعه، نادان و کودن پنداشته است. سلمان فارسی، عمروبن عاص،‌ ابوسعید خدری، ابوذر غفاری، هارون الرشید، و نیز فقهایی چون شافعی، احمد بن حنبل و محمد ¬بن¬¬جریر طبری حدیث وصایت را نقل کرده و ایرادی به آن وارد نساخته‌اند.[32]

2. ابن کثیر در شرح حوادث سال 449 هجری بغداد می‌نویسد:
و فیها کَثُرَ العیارونَ بِبَغْدادَ و أخَذوا الأموالُ جِهاراً و کَبَسوا الدُورَ لَیْلاً و نهاراً و کُبِسَتْ دارُ أبی جَعفر الطوسی مُتِکَلَّم الشیعهِ و أحْرِقَتْ کُتُبهُ و مآثره و دفاتره الّتی کانَ یَستَعْمِلُها فی ضلالته و بدعته و یدعوا إلیها أهْلَ مِلَّتِه و نِحْلَتِه و لله الحمد.[33]

حال آیا هتک حرمت یک عالم و به غارت بردن کتب او موجب سپاسگزاری از خداوند است، آن هم از سوی کسی که با نام «امام ذو التسبیح و التهلیل» از او یاد شده است. همچنین ابن کثیر عیّاران را مسئول هرج و مرج شهر بغداد معرفی کرده است، در حالی که حمله به خانه عالم شیعی بدون تحریک عالم نمایان سنّی امکان پذیر نمی‌نماید. ابوالفرج¬بن الجوزی (د: 598 ق) در شرح حوادث سال 448 هجری آورده است:
و تقدم رئیس الرؤساء الی ابن النسوی بقتل ابی عبدالله بن الجلاب شیخ البزازین بباب ¬الطاق لما کان یتظاهر به من الغلو فی الرفض فقتل و صلب علی باب دکانه و هرب ابوجعفر الطوسی و نهبت داره.[34]

ابن اثیر (د: 630 ق) نیز در شرح حوادث سال 443 هجری به درگیری میان شیعیان و اهل سنت در محله کرخ بغداد اشاره کرده و درباره تشدید درگیری و علت خاتمه نیافتن آن نوشته است:
فأمر حینئذ الخلیفة و نواب الرحیم بکف القتال فلم یقبلوا و انتدب ابن المذهب القاضی و الزهیری و غیرهما من الحنابلة أصحاب عبد الصمد بحمل العامة علی الإغراق فی الفتنة فأمسک نواب الملک الرحیم عن کفهم غیظا من رئیس الرؤساء لمیله إلی الحنابلة و منع هؤلاء السنیة من حمل الماء من دجلة إلی الکرخ.[35]

گزارش‌های ابن جوزی و ابن اثیر نشان می‌دهد تحریک عالم نمایان موجب بروز چنین حوادث خشونت بار می‌شده است.

شاهد دیگری از کلام خود ابن کثیر به خوبی روشن می‌کند که چرا مخالفت‌های مذهبی گاهی منجر به خونریزی می‌شده است وی در بحث جانشینی پیامبر (ص )آورده است:

و من ظن بالصحابة(رضوان الله علیهم) ذلک فقد نسبهم بأجمعهم الی الفجور و التواطی علی معائدة الرسول و مضادتهم فی حکمه و نصه و من وصل من الناس الی هذا المقام فقد خلع ربقة الاسلام و کفر باجماع الائمة الاعلام و کان أراقة دمه أحل من إراقة المدام.[36]

به نظر او اگر کسی گمان کند که پیامبر (ص ) علی(علیه السلام ) را به جانشینی خویش تعیین کردند ولی اصحاب پس از رحلت پیامبر(ص )، فرد دیگری را به خلافت برگزیدند، خون چنین کسی را می‌توان ریخت.
تغافل از حوادث
1. ابن کثیر برخی از حوادث بسیار مهم را ذکر نکرده و یا اشاره‌ای گذرا به آنها داشته است؛ برای مثال از اصلاحات گسترده عمر بن عبدالعزیز نظیر برگرداندن اراضی فدک به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) سخن نگفته‌ است. او تلاش کرده تا غصب فدک را مشروع جلوه دهد. ابن کثیر درباره عمر بن عبدالعزیز نوشته است:
و قَدْ إِجْتَهَدَ ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ‌فِی مُدَّةِ وِلایَتِهِ مَعَ قَصْرِها حتّی رَدَّ المظالمَ و صَرَفَ إلی کلِ ذی حقٍ حَقَّهُ.[37]

و در بیان مصداق ردّ مظالم نیز گفته است که عمر بن عبدالعزیز فدک را به بیت‌المال باز گرداند؛ در حالی که به شهادت تاریخ عمر بن عبدالعزیز و دیگر خلفا آن را به اولاد فاطمه(سلام الله علیها) باز گرداندند.[38]
2. ماجرای مخالفت طلحه، زبیر و عایشه با عثمان، خلیفه سوم، به خوبی در البدایة والنهایة انعکاس نیافته است. همچنین درباره علت شورش مردم طبرستان و قیام حسن بن زید بسیار مختصر و تا حدّی مبهم توضیح داده است؛ با آن که این گونه حوادث تأثیرات شگرفی در عصر و زمان خود برجای گذاشتند.[39]



برخورد دوگانه
1. ابن کثیر در مواجهه با اصحاب رسول خدا (ص ) دوگانه عمل کرده است، از یک سو کسانی را که زبان به لعن و طعن بعضی از اصحاب گشودند کافر، زندیق و نجس دانسته، ولی از سوی دیگر معاویه را مستوجب لعن و طعن نمی‌داند با آن که لعن و سبّ علی(علیه السلام ) را سنّت قرار داده بود.[40] گویا ابن کثیر خود به این دوگانگی توجه داشته، از این رو دربارة معاویه و مخالفتش با خلیفه وقت علی(علیه السلام ) نوشته است: «مَعْذُورٌ عِنْدَ جمهورِ العلماءِ سَلَفاً و خَلَفاً».[41]

2. ابن کثیر کسانی را که بر ضدّ عثمان، خلیفه سوم، شورش کردند مستوجب لعن و نفرین دانسته است با آن که برخی از اصحاب رسول خدا (ص ) در میان قیام¬کنندگان بر ضد عثمان بودند. این در حالی است که ابن کثیر اصحاب جمل و صفّین طلحه و زبیر، امّ المؤمنین عایشه، معاویه و سپاهیانش را که در مقابل خلیفه وقت علی ¬بن¬ا¬¬بی طالب(علیه السلام ) به شورش برخاستند گناهکار نمی‌داند و دیگران را از لعن آنها بر حذر می‌دارد.[42]

3. همان گونه که اشاره شد، ابن کثیر بی هیچ اغماضی در برابر منتقدان و مخالفان عثمان کسانی را که به دشمنی با علی بن ابی طالب(علیه السلام ) شهره بودند تمجید کرده و مخالفت با آن حضرت را ناچیز می‌شمرد؛ از جمله در معرفی علی بن جهم سامی¬(249ق) که به دشمنی با علی بن ابی طالب(علیه السلام ) معروف بود می‌نویسد:
«الشعرا المشهورین و أهل الدیانة المعتبرین... و کان فیه تحامل علی علی بن ابی طالب رضی الله عنه.» [43]

در حالی که ابن حجر عسقلانی (852 ق) درباره او نوشته است:
«و اما علی بن الجهم الشاعر فی ایام المتوکل فکان مشهورا بالنصب، کثیر الحط علی علیِّ و اهل البیت(علیه السلام ).» [44]

شمس الدین ذهبی (748 ق) نیز در شرح حال او نوشته است:
«و قد ذکر المسعودی عنه أنه کان یسب أباه الذی سماه علیاً بغضاً منه لعلیِّ رضی الله¬عنه ولا رضی عن باغضه.» [45]

4. از موارد برخوردهای دوگانه ابن کثیر می‌توان به مسئله گریه و نوحه بر شهادت سیّد¬الشهداء حسین بن علی(علیه السلام ) اشاره کرد. وی از یک سو معتقد بود که برگزاری مراسم سوگواری در روز عاشورا بدعت است و همین بدعت موجب شده تا مسلمانان در برابر رومیان و فرنگیان شکست بخورند و اهل کتاب بر بخش‌هایی از بلاد مسلمانان چیره گردند.[46] او معزالدوله دیلمی (356 ق) را نیز به سبب دستور دادن به برگزاری عزای سیّد¬الشهداء(علیه السلام ) لعن و نفرین کرده است. اما وی برای تبرئه بنی امیّه و مخفی ساختن دشمنی آنان با اهل بیت(علیهم السلام) نوشته است که زنان بنی امیّه پس از ورود کاروان اسرای آل أبی طالب سه روز نوحه و زاری و مجلس ماتم به پا کردند.[47]

5. ابن کثیر مخالفت و ستیز معاویه با علی (علیه السلام ) را با این توجیه که اجتهاد کرده مشروع می‌داند. افزون بر این، مخالفت آشکار معاویه با سخن صریح پیامبر (ص ) (الولد للفراش و للعاهر الحجر) را درباره استلحاق زیاد بن ابیه (53 ق) موجب کفر یا اباحه قتل وی نمی‌داند، اما نظر مأمون خلیفه عباسی درباره برتری علی(علیه السلام ) بر مردم را بدعتی فظیع بر می‌شمرد.[48] در حالی که عالمی نظیر شمس الدین ذهبی (748 ق) درباره برتری دادن علی(علیه السلام ) بر عثمان می‌نویسد:
قلت: لیس تفضیل علی(علیه السلام ) برفض ولاهو ببدعة بل قد ذهب الیه خلق من الصحابة و التابعین».[49]

6. سب و لعن معاویه براساس فرمان حکومت اولین بار در خلافت مأمون عباسی در شرف انجام بود که مشاورانش وی را از این کار باز داشتند.[50] در زمان خلافت معتضد عباسی بار دیگر فرمان لعن معاویه بر منابر صادر شد و پس از مدت کوتاهی دوباره با اشاره مشاوران خلیفه از این کار جلوگیری شد.[51] ابن کثیر از این کار خلفای عباسی بر نمی‌آشوبد و تنها به ذکر این جمله بسنده می‌کند. «فکان هذا من هفوات المعتضد».[52] اما وی معزالدوله دیلمی و شیعیان را به خاطر لعن معاویه به شدت مورد حمله قرار می‌دهد.[53]
ملاک‌های افراطی
ابن کثیر گرچه وانمود کرده که به علی (علیه السلام ) و امامان دوازده‌گانه شیعیان بغض ندارد، ولی شواهد متعدد نشان می‌دهد او پیوسته تلاش کرده تا فضایل آنان را انکار نماید و احادیث وارده در شأن و فضیلت ایشان را ساخته روافض بداند؛[54] از جمله:
1. بسیاری از مفسران و محدثان اهل سنت درباره آیات نخستین سوره برائت آورده‌اند که جناب ابوبکر مأمور خواندن آن بر مشرکان شد ولی قبل از رسیدن او به مکه جبرئیل(علیه السلام ) بر پیامبر (ص ) نازل شد و از جانب خداوند دستور آورد که : «لا یودّی عنک إلّا أنت أو رجل منک».[55] مراجعه به کتب معتبر و مهم تفسیر و نیز جوامع روایی شیعه و سنی نشان می‌دهد که وقوع چنین ماجرایی از مسلمات است،‌ اما ابن کثیر برخلاف دیگران راضی نشده است تا بدون خرده‌گیری از کنار ماجرا بگذرد، از این رو پس از ذکر جمله یاد شده، آورده است: «و هذا ضعیف الاسناد و متنه فیه نکارة و الله اعلم».[56]

2. ابن کثیر بعضی از علمای اهل سنت را که سنّی بودن آنان معروف و نیازی به اثبات ندارد رافضی یا شیعه غالی معرفی کرده است؛‌برای مثال ابو عبدالله محمد بن یوسف¬کنجی (مقت: 658 ق) را به جرم بیان فضایل امام علی‌(علیه السلام ) شیخ رافضی خوانده،[57] در حالی که او از علمای شافعی مذهب ساکن دمشق بود که کتاب کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی-طالب(علیه السلام ) را نوشته است.[58] ابن کثیر با اتهام رافضی به او خواسته تا اعتماد اهل سنت را به کتاب یک عالم سنّی مذهب از بین ببرد. کسانی چون ابن کثیر با این اتهامات موجبات قتل بسیاری از علما را که تنها جرمشان بیان فضایل علی بن ابی طالب (علیه السلام ) بود فراهم می‌کردند. در نظر ابن کثیر، ابن ابی الحدید معتزلی نیز شیعه غالی است و این در حالی است که شیعیان دوازده امامی هم در نظر او شیعه غالی هستند. قول مشهور و معروف در میان اهل سنّت تعریف شیعه غالی آن است که هر کس مخالفان علی(علیه السلام ) را کافر بداند و از شیخین تبرّی جوید شیعه غالی است؛ امّا آیا ابن أبی الحدید از شیخین تبرّی می‌جسته است؟![59]
تناقضات
1. ابن کثیر در این که آیا علی بن ابی طالب(علیه السلام ) از اهل البیت(علیهم السلام) بوده دچار تناقض شده است. او در بیان چگونگی شهادت امام حسین(علیه السلام ) نوشته است علی¬بن ابی طالب از اهل البیت نیست.[60] اما در جای دیگر در بیان فضایل علی بن ابی-طالب(علیه السلام ) از زبان سعد بن ابی وقاص می‌نویسد: «دعا رسول الله (ص ) علیاً و فاطمة و حسناً و حسیناً ثم قال اللهم هولاء أهلی».[61] این روایت را ابن کثیر از مسند احمد، صحیح مسلم و سنن ترمذی نقل کرده و هیچ خرده‌ای نیز بر آن نگرفته است.

2. درباره جانشین علی(علیه السلام ) نیز ابن کثیر دو قول متناقض را نقل کرده است. قول اول را ضمن بیان و شرح حدیث نبوی درباره امامان (یکون اثناعشر خلیفة کلّهم من قریش) آورده است. او در آن جا می‌نویسد علی وصیت کرد تا حسن جانشین او گردد.[62] اما در شرح خلافت امام حسن(علیه السلام ) آورده است:
قد ذکرنا إنّ علیاً رضی الله عنه ـ لما ضربه ابن ملجم قالوا له: استخلف یا امیرالمؤمنین. فقال: لا ولکن ادعکم کما ترککم رسول الله (ص ) یعنی بغیر استخلاف.[63]
نتیجه‌گیری
با توجه به آنچه بیان شد نمی‌توان ابن کثیر را مورخی راستگو، عاری از تعصّب و منصف دانست. یکی از دلایل عمدة مخالفت و عناد او با شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) معاشرت ابن کثیر با شیخ تقی الدین ابوالعباس بن تیمیة بوده است. او مدتی نزد ابن تیمیه شاگردی کرد و بسیار شیفته وی شد. ابن تیمیه و شاگردان و پیروانش خود را پیرو سلف صالح می‌دانستند؛ اما آرا و عقاید آنان نشان می‌دهد که نه تنها پیرو سلف صالح نبودند بلکه بسیاری از عقاید مورد قبول سلف صالح را مردود شمرده‌اند![64]

نکته شایان ذکر این است که ابن تیمیه از مخالفان سرسخت شیعیان امامیه بود وکتاب منهاج السنة النبویة او در ردّ علامه حلّی نشان دهنده میزان مخالفت او با تشیع به ویژه تشیع امامیه است.[65] ابن کثیر چنان علاقه‌ای به استادش ابن تیمیه داشت که وصیّت کرد پس از مرگش در کنار او دفنش کنند.[66] ابن حجر عسقلانی (852 ق) نوشته است: «و أخذَ ابنُ کثیر عَنْ ابنِ تیمیه فَفُتِنَ بُحّبه و امْتُحِنَ بِسَبَبِهِ».[67] ابن عماد حنبلی نیز آورده است:
کانَتْ لَهُ (ابن کثیر) خصوصیة بابن تیمیه و مناضلة عنه و اتبّاعٌ لَهُ فی کثیرٍ مِنْ آرائه و کان یُفتی بِرَأیه فی مسألة الطَلاقِ و امتُحِنَ بِسَبَبِ ذلک و أذِی.[68]

ابن جزری در شرح حوادث سال 726 هجری می‌نویسد در روز جمعه بیست و چهارم شعبان قاضی القضاة جلال الدین بعد از نماز در مدرسه عادلیه نشست و عده‌ای از طرفداران تقی الدین بن تیمیه را که در حبس بودند حاضر کردند. شهادت اقامه شد بر عمادالدین اسماعیل داماد جلال الدین مِزّی که او گفته است تورات و انجیل تحریف نشده است و اکنون به همان صورتی که نازل شده در دسترس است. در حضور او (ابن¬کثیر داماد مِزّی) این امر ثابت شد. پس در همان مجلس او را شلاق زدند و خارج کردند و در شهر گرداندند و جار زدند که این جزای کسی است که گفت همانا تورات و انجیل تغییر داده نشده است و پس از آن او را رها کردند.[69]

ابو نصر سبکی درباره ابن تیمیه و خطرات او برای دوستان و پیروانش آورده است:
و اعلم أنَّ هذه الرفقة أعنی المِزَّی و الذَهَبی و البِرزْالی و کثیراً من أتباعِهم أضرَّبهِمْ أبو¬العباسُ ابن تیمیّة إضراراً بَیّناً وَ حَمَلَهُمْ عَلی عَظائِم الامورِ أمراً لَیْسَ هَیَّناً و جَرَّهم الی ما کان التَباعدُ عَنْهُ أوْلی بهم و أوْقَفَهُم فی دَکادِکَ مِنْ نارٍ المَرْجُوُّ مِن اللهِ اَنْ یَتجاوزها لَهُمْ و لإصحابِهم.[70]

کلام سُبکی نشان می‌دهد که بسیاری از تندروی‌های مذهبی قرن هشتم در مصر و شام متأثر از آرا و عقاید ابن تیمیه بوده است. صفدی (764 ق) درباره ابن تیمیه و جایگاه اجتماعی او می‌نویسد:
و لَمْ یَزَل العوامُ بمصرَ یَعَظَّمُونَهُ إلی أنْ أخَذَ فی القَوْلِ علی السیدةِ نفیسةَ فأعْرَضوا عَنْهُ.[71]

همچنین نامه ذهبی به ابن تیمیه نشان می‌دهد که او به شدّت از وی و پیروانش آزرده شده بود، زیرا عبارات او در نامه بسیار شدید اللحن بوده است. وی در آن نامه درباره پیروان ابن تیمیه آورده است:
فَهَلْ مُعْظَمُ أتْباعِکَ إلاّقَعیدٌ مَرْبُوط خَفیفُ العقل أو عامیّ کَذّابٌ بلیدُ الذِهْنَ أوْ غَریب و اجمٌ قَویّ المکرِ أو ناشفٌ صالحٌ عَدیمُ الفَهمِ فإِنْ لَمْ تُصدِقنْی فَفَتّشهُم وَ زِنْهُم بالعدلِ.[72]

تأثیر‌پذیری ابن کثیر از ابن تیمیه زمینه ساز آلوده شدن تاریخ نگاری او به تعصبات مذهبی و کاهش اعتبار علمی آن است. کتمان و تحریف حقایق، انکار بدون دلیل فضایل علی(علیه السلام )، فقدان نزاهت و نزاکت در نوشتار، تغافل از حوادث، برخوردهای دوگانه و داشتن ملاک‌های بسیار تند و افراطی و سخنان متناقض، از جمله اشکالات مهم تاریخ¬نگاری ابن کثیر است. امروزه نیز این شیوه توسط عده‌ای از نویسندگان شیعه و سنی دنبال می¬شود که موجب غبارآلودگی فضای علمی و فرهنگی جهان اسلام و در نتیجه ایجاد فاصله میان مذاهب اسلامی شده است. زهی سعادت اگر سخن حافظ شیراز را آویزه گوش جان کنیم:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
پی¬نوشت:
* دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن اسلامی و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد ساری.
1. ابن حجر، الدرر الکامنه، (حیدر آباد، مطبعة مجلس دائرة المعارف عثمانیة، 1972 م) ج1، ص 445؛ شمس الدین ذهبی، تذکرة الحفاظ، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا) ج 4، ص1508، ابوالمحاسن دمشقی، ذیل تذکرة الحفاظ، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا) ص57.
2. ابن کثیر، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، ‌(بیروت، دار احیاء التراث، 1408 ق)، ج13، صص 179 و 291 و ج 14، ص 125؛ ابن شهبه، طبقات الشافیعة، تحقیق حافظ عبدالعلیم، (بیروت، عالم الکتب، 1407 ق) ج 3، ص 85.
3. شمس الدین ذهبی، پیشین، ج 4، ص 1508؛ ابن حجر، پیشین، ج 1، ص 446.
4. ترجمه: «رهبری تسبیح و تهلیل گوی و پیشروی خدایان تاویل ... و ریاست علم تاریخ، حدیث و تفسیر بدو رسید». قنوجی، ابجد العلوم، تحقیق عبدالجبار زکار، (بیروت، دارالکتب-العلمیه، 1978 م) ج 3، ص 90؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا) ج 3، ص 231.
5. مسعود الندوی، الأمام ابن کثیر، (دمشق، دار ابن کثیر، 1999 م) ص 328، ترجمه: «همانا از خصلت‌های ابن کثیر جست‌وجوی حقیقت بوده است. او به دنبال به دست آوردن حقیقت بود و از یک جانبه‌گرایی و رفتن به سوی میل شخصی اجتناب می‌کرد».
6. همان، ترجمه: «ابن کثیر در تاریخ خود نگاه عمیقی دارد و در برقراری ارتباط میان اجزای حوادث ولو این که میانشان فاصله افتاده باشد بسیار با دقت عمل می‌کرد و هیچ چیز را از قلم نینداخته است».
7. مصطفی عبدالواحد، مقدمة السیرة النبویة، (بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق) ج 1، ص 7. ترجمه: «همانا ابن کثیر مانند استادش ابن تیمیه از خرافات پرهیز می‌کرد و گرایش او به سوی سنت بود و بر تحقیق و تدقیق تکیه می‌کرد».
8. ترجمه: «و این کتاب منبعی ارزشمند برای هر پژوهشگر در تاریخ عرب و مسلمانان است و بسیاری چه در گذشته و چه امروزه از آن بهره‌مند شده و می‌شوند». مسعود الندوی، پیشین، ص 331، به نقل از: مجله الحج، 2110 (شعبان، 1375 ق).
9. ترجمه: «کدام یک از شما مرا در این کار وزارت می‌کند تا این که برادر من و چنین و چنان باشد». ابن کثیر، پیشین، ج 3، ص 53.
10. ابن کثیر بسیاری از مطالب تاریخ خود را از تاریخ طبری اخذ کرده و بارها به امام¬محمد بن جریر طبری استناد کرده است. در جایی نیز گفته است چون ابوجعفر بن جریر¬طبری این‌ گونه آورده من به پیروی از او مطالب را آورده‌ام. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 120 و 275.
11. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق گروهی از علما، (بیروت، مؤسسة اعلمی، بی‌تا) ج 2،ص 63.
12. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله القاضی، (بیروت، دارالکتب¬العلمیه، 1415 ه) ج 1،ص 586. ابن کثیر کتاب الکامل فی التاریخ را در اختیار داشته و بسیار از آن نقل کرده است. حتی در جایی آورده است: «و هذا آخر ما وجد من الکامل فی التاریخ¬للحافظ عزالدین ابی الحسن علی بن محمد بن الاثیر». ابن کثیر، پیشین، ج 13،ص 152.
13. همان، ج 3، ص 53. ابومریم از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر¬صادق(علیهاالسلام) بوده است و به همین خاطر ابن کثیر و اسلاف او، وی را تضعیف کرده. نجاشی، الرجال؛ تحقیق شبیری زنجانی، (قم، موسسه انتشارات اسلامی 1416) ص 247. شیخ¬طوسی، اختیار معرفه الرجال، تحقیق رجایی، (قم، موسسه آل البیتعلیهم السلام، 1404) ج1، ص 163. احمد بن حنبل درباره ابومریم آورده که: «ابومریم لیس بثقة، کان یحدث ببلایا فی عثمان(رضی الله عنه) و عامة حدیثه بواطیل». رازی، الجرح و التعدیل، (بیروت، داراحیاء¬التراث العربی،1371 ق) ج 6، ص 53. ابن تیمیه پا را از این فراتر نهاده و ابومریم را به شرب خمر نیز متهم کرده است تا بلکه مردم به احادیث منقول از جانب ابومریم بی اعتماد شوند. ابن تیمیه، منهاج¬السنة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول (قاهرة، موسسة قرطبة، 1406 ق) ج 7، ص303.
14. عبشمی اصفهانی، مجموع فیه عشرة اجزاء حدیثه، (مجلس ابن فاخر¬الاصفهانی)، تحقیق نبیل سعد الدین جرار، (بیروت، مکتبة البشائر الاسلامیه، 1422 ق) ج 1، ص 336؛ طبرانی، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله، عبدالمحسن بن ابراهیم، (قاهره، دارالحرمین، 1415 ق) ج 4، ص 219؛ طبری، جامع البیان، تحقیق صدقی جمیل العطار، (بیروت، دارالفکر، 1415 ق) ج 13، ص 205؛ بیهقی، سنن الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، (مکه مکرمة، مکتبه دارالباز، 1414 ق). ج 2، ص 329؛ شیبانی، الاحاد و المثانی، تحقیق باسم فیصل أحمد الجوابرة، چاپ اول، (ریاض، دار الرایة، 1411 ق). ج 4، ص 326، حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق معظم حسین، (بیروت، دار الافاق الجدیدة، 1400 ق) ج 1، ص 768، ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، (بیروت، دارالفکر، 1401 ق). ج 4، ص 228، ابن کثیر، البدایة و-النهایة، ج 2، ص 256 و 618، علی¬بن محمد¬سلطان¬القاری، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، تحقیق جمال عیتانی (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422 ق) ج 6، ص 513.
15. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، (بیروت، دارالفکر، 1415 ق) ج42، ص 48؛ احمد بن حنبل، ‌مسند، (بیروت، دارصادر، بی‌تا) ج 1، ص 111؛ ابن کثیر، تفسیر، پیشین، ج 3، ص 364.
16. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، (بیروت، موسسه اعلمی، 1394ق) ج1، ص366، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، داراحیاء-الکتب¬العربیه، 1378 ق) ج 2، ص 259، ابن اثیر، پیشین، ج 3، ص 216. ر. ک. عبدالحسین-امینی،الغدیر، (بیروت، دارالکتب العربی، 1397 ق) ج 2، ص 131.
17. طبری، پیشین، ج 4، ص 57، ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 317.
18. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 186.
19. ترجمه: «ابو مخنف گفت به نقل از بعضی راویانش که حسین? فرمود: اما بعد پس نسب مرا بنگرید و ببینید که کیستم؟ آنگاه به خود بیایید و خویشتن را عتاب کنید و ببینید آیا کشتن من و شکستن حرمت من بر شما حلال است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما و فرزند نخستین ایمان آورنده به خدا و باور کننده رسولش نیستم»؟ طبری، تاریخ، پیشین، ج 2، ص 63.
20. ترجمه: «ابو مخنف گفت: حسین? فرمود: به خویشتن برگردید و از خود حساب کشید و آیا شایسته است با چون منی پیکار کنید در حالی که من فرزند دختر پیامبر شمایم و بر روی زمین فرزند دختر پیامبری جز من نیست». ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 193.
21. همان، ج 8، ص 12. ابن کثیر این ماجرا را به حساب هوش خلیفه گذاشته است: «و هذا من فرط ذکاء الخلیفه حیث نتبه لهذا». اما منابعی که این ماجرا را نقل کرده‌اند از خلیفه یاد نکرده‌اند بلکه ماجرا را میان سید مرتضی و أبو العلاء معری دانسته‌اند. یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، (قاهرة، دارالکتاب الاسلامی، 1413ق) ج 3، ص 68؛ یاقوت حموی، معجم¬الأدباء، (بیروت، دارالکتاب العلمیة، 1411 ق) ج 1، ص 416؛ صفدی، الوافی بالوفیات، تحقیق أحمد أر ناؤوط و ترکی مصطفی، (بیروت، داراحیاء التراث، 1420 ق) ج 7، ص 64؛ ابن¬تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، (وزارة الثقافة و الارشاد القومی، بی‌تا) ج 3، ص 341؛ ابن حجة حموی، خزانة الأدب، تحقیق عصام شقیو، چاپ اول، (بیروت، مکتبة¬الهلال، 1987 م) ج 1، ص 409، ابن عنبه، عمدة الطالب، تحقیق محمد حسن آل الطالقانی، چاپ سوم، (نجف أشرف، مطبعة الحیدریة، 1380 ق) ص 205.
22. عبدالحسین امینی، پیشین، ج 8، ص 332. علامه امینی در صفحه 373 از همین جلد درباره ابن کثیر آورده است: «و ما ادراک ما ابن کثیر و ما ادراک ما کتاباه فی التفسیر و التاریخ، مجامیع الفحش و موسوعات البهت و کراریس الدجل».
23. ترجمه: «و این به هیچ روی درست نیست چون اسناد آن ضعیف است». ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 395. مخفی نماند که قوت او در علم حدیث از سوی ابن حجر¬عسقلانی مورد تشکیک قرار گرفته است. ابن حجر درباره او آورده است. «و لم یکن علی طریق المحدثین فی تحصیل العوالی و تمییز العالی من النازل و نحو ذلک من فنونهم و انما هو من محدثی الفقهاء...» ابن حجر، پیشین، ج 1، ص 446.
24. ترجمه: «در مورد شخص علی هیچ آیه‌ای از قرآن نازل نشده است و هر آنچه اراده می‌کنند از کلام خداوند تعالی در آیات «همانا تو بیم دهنده‌ای و برای هر قومی هدایتگری است» و «و خوراکی می‌دهند مسکین و یتیم و اسیر را در حالی که خود به آن اشتیاق دارند» هیچ یک (درباره علی(علیه السلام )) درست نیست». ابن کثیر البدایة و النهایة اصرار بر انکار فضایل علی(علیه السلام ) موجب شده تا ابن کثیر حتی به تناقض خویش پی نبرد؛ برای مثال او درباره حدیث غدیر خم و کسانی که این حدیث را جمع‌آوری کرده‌اند چنین آورده: «و قد اعنتی بامر هذا الحدیث ابوجعفر محمد بن جریر الطبری صاحب التفسیر و التاریخ فجمع فیه مجلدین اورد فیهما طرفه و ألفاظه و ساق الغث و السمین و الصحیح و السقیم علی ماجرت به عادة کثیر من المحدثین یوردون ما وقع لهم فی ذلک الباب من غیر تمییز بین صحیحه و ضعیفه». او این جملات را در جلد پنجم کتاب خویش آورده ولی در جلد یازدهم، این چنین درباره طبری سخن می‌گوید: «عالما بالسنن و طرقها و صحیحها و سقیمها و ناسخها عارفا باقوال الصحابه و التابعین و من بعدهم». ابن کثیر، پیشین، ج 5، ص 227، ج 11، ص 166.
25. طبری، جامع البیان، پیشین، ج 6، ص 388، حاکم نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، تحقیق معظم حسین و گروه تحقیق، (بیروت، دار الأفاق الحدیث، 1400 ق) ص 102؛ حاکم¬حسکانی، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، (تهران، مجمع احیاء فرهنگ اسلامی، 1411 ق) ج 1، ص 209؛ ابن عساکر، پیشین، ج 45، ص 303.
26. ترجمه: «پس این شواهدی است که هر یک دیگری را تقویت می‌کند. «سیوطی، لباب-النقول، تحقیق احمد عبدالشافی، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا) ص 81.
27. ترجمه: «دل من نمی‌پذیرد که این روایت صحیح باشد گرچه از طرق حدیثی بسیاری نقل شده است». همان، ص 390. حدیث طیر مشویه (پرنده بریان شده) بسیار معروف است تا آن جا که معرکه آرای بسیاری از علمای حدیث و متکلمان شده است. در این حدیث آمده که روزی پرنده‌ای بریان شده برای پیامبر خداr آوردند حضرت دعا فرمود که خداوند آن کس را که از همه بیشتر دوست دارد (أحبِّ الخلق) بفرستد تا با ایشان در خوردن پرنده شریک گردد.
ـ روایت در صورت صحّت (که البته از جانب اهل سنت مورد تشکیک واقع شده) ثابت می‌کند که فرد فرستاده شده از جانب خدا پس از رسول اکرمr بهترین فرد نزد خداوند است. در روایت آمده که پس از دعای رسول خداr علی(علیه السلام ) وارد و با ایشان در خوردن آن پرنده شریک شد. ابو علی جبایی، متکلم مشهور، جمله معروفی دارد که «لو صَحَّ خبر الطائر فَعَلیٌ أفْضَلْ؛ اگر روایت پرنده درست باشد پس علی(علیه السلام ) برتر است». این جمله حساسیت مسئله را بسیار روشن می‌کند که برتری علی(علیه السلام ) بر شیخین ثابت می‌شود، از این رو بسیار تلاش شده تا در سند روایت خدشه ایجاد گردد. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، (بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، 1378 ق) ج 1، ص 7. ابن کثیر، البدایة و النهایة ، ج 7، ص 378.
28. ترجمه: «اما حدیث پرنده بریان شده از راه‌های بسیاری نقل شده است که همگی را در یک کتاب مستقل گرد کرده‌ام و مجموع آن ثابت می‌کند که ماجرا اصالت دارد». ذهبی، پیشین، ج 3، ص 1043.
29. ترجمه: «از میان علما کسی هست که منکر آن بوده و آن را درست نمی‌داند». ابن کثیر، پیشین، ج 3، ص 278.
30. نگارنده احتمال می‌دهد که منظور از «من العلماء»، ابن تیمیه باشد، چرا که او در منهاج-السنه حدیث مواخاة را ردّ کرده است. ابن تیمیه، منهاج السنة،‌تحقیق محمد رشاد سالم، (قاهره، مؤسسة قرطبه، 1406 ق) ج 7، ص 300.
31. ابن کثیر، البدایة و النهایة ، ج 7، ص 252.
32. طبری، تاریخ، پیشین، ج 3، ص 449؛ ابن سیدة، المحکم و المحیط الأعظم، تحقیق عبدالحمید هنداوی، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 2000م) ج 8، ص 395، زبیدی، تاج¬العروس، تحقیق گروهی از پژوهندگان، (بی‌جا، دارالهدایة، بی‌تا) ج 40، ص 210؛ عاصمی¬مکی، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل و التوالی، تحقیق عاد أحمد عبدالموجود، علی¬محمد معوض، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق) ج 3، ص 11. ر. ک. مرتضی عسکری، معالم المدرستین، (قم، مجمع علمی اسلامی، 1416 ق) ج 1، صص 288 ـ 324. ابن ابی¬الحدید درباره وجود لفظ وصّی در اشعار صحابه و تابعین بحث مفصلی دارد و در پایان پس از ذکر نمونه‌هایی از اشعار چنین آورده است: «و الاشعار التی تتضمّن هذه اللفضلة (وصّی) کثیرا جداً و لکنا ذکرنا منها هاهنا بعض ما قیل فی هذین الحزبین (طرفداران علی‌(علیه السلام ) و معاویه) فأمّا ما عداهما فانه یجل عن الحصر و یعظم عن الاحصا و العدّ و لو لا خوف الملالة و الاضجار لذکرنا من ذلک ما یملاء اوراقاً کثیرة؛ و اشعار در بر گیرنده واژه وصی براستی بسیار است، ولی در این جا پاره‌ای از آنچه را که درباره این دو گروه گفته شده آورده‌ایم و جز اینها اشعار بسیاری وجود دارد که از شماره بیرون است و اگر بیم خستگی و رنج دادن نبود هر آینه به اندازه برگ‌های بسیار ذکر می‌کردیم». ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 150.
33. ترجمه: «و در این سال دزدان در بغداد فراوان شدند و آشکارا اموال را تصاحب می‌کردند و شبانه روز خانه‌ها را غارت می‌نمودند و خانه ابی جعفر طوسی عالم شیعی غارت شد و کتاب‌ها، آثار و جزواتی که از آن در کار گمراهی و بدعت و دعوت همکیشان خویش بهره می‌برد به شکر خدا در آتش سوخت». ابن کثیر، پیشین، ج 13، ص 9. اهانت او به علمای شیعه در البدایة و النهایة مکرر است، برای مثال درباره سیّد مرتضی (436 ق) نوشته است: «أخزاه الله و أمثاله من الأرجاس الأنجاس، أهل الرفض و الأرتکاس». درباره علامه حلّی نیز کلمات زشتی به کار برده است. ابن کثیر، پیشین، ج 6، ص 95 و ج 14، ص 144 و ج 12، ص 67. البته جملات ابن کثیر و نظایر او به ساحت علمای شیعه در قرن هفتم هجری و نیز قرن هشتم هجری ناشی از قوت یافتن اندیشه امامیه در ایران و گرایش مردم به سوی این فرقه بوده است که باید در مجالی دیگر به این موضوع پرداخته شود. باز نگارنده تاکید می‌کند که این شواهد تنها برای آن است که ما در آینده از به کارگیری چنین تعابیری پرهیز کنیم و اگر کار دیگران را زشت می‌دانیم پس هر آینه نباید خود به آن شیوه عمل کنیم.
34. ترجمه: «رئیس الرؤسا (ابوالقاسم علی بن حسن وزیر خلیفه عباسی القائم بامرالله) با فرمان قتل ابو عبدالله ابن الجلاب شیخ پارچه فروشان در محله باب الطاق نزد ابن النسوی (رئیس شرطة بغداد) آمد، چرا که ابن الجلاب اظهار غلو در تشیع می‌کرد، پس او را کشته و بر در دکانش به دار آویختند و ابوجعفر طوسی گریخت و خانه‌اش را غارت کردند». ابن الجوزی، المنتظم، تحقیق سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، 1415 ق) ج 9، ص386.
35. ترجمه: «پس در این هنگام (پس از روشن شدن این مطلب که شیعیان محله کرخ در برج باب السماکین جمله‌ای جز محمد و علی خیر البشر ننوشته‌اند) خلیفه و کارگزاران الملک-الرحیم (سلطان بویهی) فرمان به توقف جنگ دادند، ولی اهل سنت نپذیرفتند و قاضی ابن-المذهب و زهیری و دیگر اصحاب عبدالصمد که از حنابله بودند مردم را وادار به ادامه درگیری کردند، در نتیجه کارگزاران سلطان بویهی با عصبانیت از رئیس الرؤسا که به حنبلی‌ها گرایش داشت دست از میانجی‌گری برداشتند و اهل سنت از حمل آب به محله کرخ جلوگیری کردند». ابن اثیر، پیشین، ج 8، ص 301.
36. ترجمه: «و هر کس به صحابه که رضوان خدا بر ایشان باد! چنین گمانی برد همانا ایشان همگی را به زشتکاری و تبانی در مخالفت با رسول خداr و ضدیت با حکم و دستور صریحش متهم کرده و هر کس از مردم که به چنین مرتبه‌ای (در عقیده) برسد طوق اسلام از گردن افکنده و به اجماع علمای مشهور ریختن خونش از ریختن خون دائم الخمر حلال‌تر است». ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 272.
37. ترجمه: «و همانا او (عمر بن عبدالعزیز) که خدایش بیامرزد در مدت کوتاه حاکمیتش تلاش کرد تا این که ستم‌ها را جبران کرد و به هر صاحب حقی حقش را باز گرداند». همان، ج 6، ص 255.
38. همان؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1399 ق) ج 4، ص 239؛ ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 149، قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة، تحقیق محمد-حسین الزبیدی، (عراق، دارالرشید، بی تا) ص 260.
39. ابن کثیر، پیشین، ج 11، ص 9.
40. همان، ج 11، ص 274.
41. ترجمه: «او (معاویه) نزد همه علما چه پیشینیان و چه پسینیان معذور (بی‌گناه) است». همان، ج 8، ص 135.
42. امّ المؤمنین عایشه، جناب طلحه و زبیر از معروف‌ترین دشمنان خلیفه سوم عثمان بودند اما ابن کثیر دخالت ایشان و صحابه رسول خداr را در شورش علیه جناب عثمان تکذیب کرده است. همان، ج 7، ص 196. ابن کثیر درباره مصریانی که از جناب عثمان و استانداران او گله‌مند بودند نوشته است که آنان بر امام خروج کردند و سزاوار قتل بوده‌اند و مروان بن حکم هم که نامه مخفیانه به عبدالله بن سعد بن اَبی سرح نوشت و دستور قتل و به صلیب کشیدن و قطع دست و پای مصریان شورشی داد کار بدی نکرد بلکه اجتهاد و تأویل نمود. باید از ابن کثیر پرسید آیا معاویه بر ضد امام وقت خروج نکرد؟ چگونه معاویه حق اجتهاد و تأویل دارد ولی مصریان و یا دیگران حق اجتهاد و تأویل ندارند؟ این تناقض و سیاست یک بام و دو هوا را چگونه می‌توان پاسخ داد. همان، ج 7، ص 208.
43. ترجمه: «یکی از شاعران معروف و دینداران معتبر... و اندکی غرض ورزی نسبت به علی ابن ابی طالب رضی الله عنه در او وجود داشت». ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 8.
44. ترجمه: «و اما علی بن جهم شاعر روزگار متوکل به دشمنی با اهل بیت(علیه السلام ) شهرت داشت و بسیار بر علی و اهل بیت(علیه السلام ) خرده می‌گرفت». ابن حجر، لسان المیزان، (بیروت، موسسة اعلمی، 1390 ق) ج 4، ص 210.
45. ترجمه: «و همانا مسعودی درباره او (علی بن جهم) گفته که او به خاطر دشمنی با علی(علیه السلام ) پدرش را ناسزا می‌گفت که چرا نامش را علی نهاده است، خدا از علی راضی باشد و از دشمنش ناراضی باشد!». شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، (بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق) ج 18، ص 357.
46. همان، ج 11، ص 274. البته این نظریه را ابن تیمیّه ابداع کرده و ابن کثیر از او پیروی نموده است. ابن تیمیّه، کتب و رسایل و فتاوی ابن تیمیة فی التفسیر، تحقیق عبدالرحمان¬العاصمی، (بی‌جا، مکتبة ابن تیمیة، بی تا) ج 13،ص 177.
47. ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 11،ص 276 و ج 8، ص 213. تلاش بی‌اندازه ابن کثیر در تبرئه بنی امیه بسیار عجیب است؛ برای مثال درباره حوادث دوران خلافت یزید بن معاویه نوشته است: «... فَمِنْ أنکَرها قَتْلَ الحسینِ بن علی بکربلاء و لَکِنْ لَم یَکُن ذلک من عِلْمٍ مِنه و لَعلَّه لَمْ یَرضَ بِه». همچنین درباره نظر یزید بن معاویه در مورد حسین بن علی(علیه السلام ) آورده که «والذی یکاد یغلب علی الظن أنَّ یزید لو قدر علیه قبل أنْ یُقْتَل لَعَفا عنه». دربارة واقعه حرّة نیز سخنان عجیبی آورد که نشان از تعصّب و هواخواهی شدید ابن کثیر از بنی امیّه دارد. چرا که باز هم تلاش کرده تا یزید را مخالف آنچه در واقعه حرة در مدینه اتفاق افتاده معرفی کند. همان، ج 6، ص 256 و ج 8، ص 256، و ج 8، ص 205. این در حالی است که ابن کثیر درباره امان دادن مسلم بن عقبة به امام سجاد(علیه السلام ) در واقعه حرة خبری آورده است که نشان می‌دهد آنچه سپاه مسلم در مدینه انجام دادند یا به دستور یزید بوده و یا با اطلاع او انجام شده است. ابن کثیر، پیشین، ج8، ص 241. مخفی نماند که ابن تیمیه نیز پیش از ابن کثیر به دفاع جانانه از عملکرد معاویه و یزید پرداخته است. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، تحقیق عبدالرحمان العاصمی، (بی‌جا، مکتبة ابن تیمیة، بی‌تا) ج 27، ص 480 و ج 3، ص210.
48. در دین مبین اسلام فرزندانی که از راه صحیح شرعی نطفه آنان منعقد شده باشد به پدر خویش نسبت داده می‌شوند ولی اگر نعوذ‌بالله از راه زنا فرزندی به دنیا بیاید زناکار سنگسار و فرزند به او نسبت داده نخواهد شد. معاویه با اطلاع از این حکم خلاف آن عمل کرد و زیاد بن ابیه را به ابی سفیان نسبت داد با آن که می‌دانست اگر هم زیاد از صلب ابی¬سفیان بوده از راه نکاح عرفی و یا شرعی نبوده است. بخاری، صحیح، تحقیق مصطفی دیب¬البغا (بیروت، دار ابن کثیر بالیمامه، 1407 ق) ج 2، ص 773 و ج 3، ص 1007 و ج 6، ص2481. سیوطی از علمای بزرگ اهل سنت در این باره نوشته است: «و هذه اول قضیه غیر فیها الحکم الشرعی فی الاسلام». سیوطی، الدیباج علی مسلم، تحقیق ابواسحاق الجوینی (عربستان، دار ابن عفان، 1416 ق)، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 291.
استلحاق زیاد به ابوسفیان به وسیله معاویه از اخبار مسلم تاریخی است که منابع بسیاری به آن اشاره کرده‌اند ابن سعد، طبقات الکبری (بیروت، دار صادر، بی‌تا) ج 7، ص 99، طبری، پیشین، ج 4، ص 556؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی (بیروت، دار¬الجیل، 1412 ق)؛ ج2، ص526، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 28.
49. ترجمه: «به نظر من برتری دادن علی(علیه السلام ) نه رفض و نه بدعت است، بلکه گروهی از صحابه و تابعین چنین نظری داده‌اند». ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق اکرم البوشی (بیروت، موسسة الرسالة، 1413 ق) ج 16، ص 458.
50. طبری، پیشین، ج 7، ص 187، مسعودی، مروج الذهب، تحقیق یوسف اسعد داغر (بیروت، دارالاندلس، 1385 ق).
51. طبری، پیشین، ج 8، ص 182.
52. ابن کثیر، پیشین، ج 11، ص 88. هفوة یعنی لغزش.
53. همان، ج 11، ص 274.
54. همان، ج 1، ص 153 و ج 3، ص 37 و ج 4، ص 113 و ج 6، ص 86 و ج 7، ص355، همو، تفسیر، پیشین، ج3، ص51 و 305. دشمنی ابن کثیر به این¬ جا خاتمه نمی‌یابد چرا که در شرح حوادث سال640 هجری آورده که «در این سال در سامرا آتش¬سوزی اتفاق افتاد و ضریح منسوب به علی الهادی و الحسن العسکری(علیهما السلام) سوخت و خلیفه دستور به بازسازی ضریح داد... و اگر بازسازی و تجدید بنا نمی‌شد سزاوارتر بود». همو، البدایة و النهایة، ج3، ص159.
55. ترجمه: «این امر از تو ادا نمی‌شود مگر وسیله خودت یا فردی از تو». طبری، جامع¬البیان، پیشین، ج 10، ص 64؛ ابوالحسن البلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق احمد فرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424 ق) ج 2، ص 33؛ زمخشری، الکشاف، تحقیق عبدالرزاق المهدی، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا)؛ سیوطی الدر المنثور، (بیروت، دارالفکر، 1993م) ج 4،ص 122؛ احمد بن حنبل، مسند، (مصر، موسسه قرطبه، بی‌تا) ج 1، ص 151؛ نسایی، سنن، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سید حسن کسروی، (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411 ق) ج 5، ص 138.
56. ترجمه: «و این روایت ضعیف است و متن آن نیز مطلب غیر قابل پذیرشی دارد و خدا داناتر است». ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 46.
57. نسایی و کنجی دچار سرنوشت مشابه شدند. نسایی در دمشق در پاسخ به این پرسش که چرا از فضایل معاویه چیزی نمی‌گوید، ابراز داشت که معاویه چه فضیلتی دارد جز آن که پیامبرr درباره او گفت: لا اشبع الله بطنه! مردم پس از شنیدن این سخن او را چنان لگدکوب کردند که در اثر آن از دنیا رفت. کنجی را نیز به خاطر کتاب‌های شیعه پسندش و نیز به اتهام همکاری با مغولان در مسجد جامع دمشق به قتل رساندند. ابن عماد حنبلی، پیشین، ج2، ص 240؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 141؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج48، ص 369.
58. سید بن طاووس، الیقین، تحقیق انصاری (قم، موسسة دارالکتاب جزائری، 1413 ق) ص115؛ ابن کثیر البدایة و النهایة، ج 13،ص 256.

59. ابن ابی الحدید گرچه علی(علیه السلام ) را أفضل از جناب ابوبکر می‌دانست ولی معتقد بود که در خلافت ابوبکر، مصلحتی نهفته بود که موجب مشروعیت تقدیم مفضول بر فاضل شده است. او در بسیاری از جهات اساسی همانند جمهور أهل سنّت می‌اندیشیده است و بسیار سخت است که او را شیعه غالی بدانیم. او در شرح بر نهج البلاغه خصوصاً در شرح خطبة شقشقیه، ‌خود را در برابر شیعیان به ویژه امامیه قرار داده است. ر. ک: ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 7 و 160. اما درباره نظر اهل سنت درباره غلو در تشیع به گمان نگارنده ذکر این عبارت از ذهبی کافی باشد که: فالشیعی الغالی فی زمان السلف و عرفهم هم من تکلم فی عثمان و الزبیر و طلحة و معاویة و طائفة ممن حارب علیا ـ رضی الله عنه ـ و تعرض لسبهم و الغالی فی زماننا و عرفنا هو الذی یکفر هولاء السادة و یتبرأ من الشیخین ایضا فهذا ضال مفتر». ذهبی، میزان الاعتدال، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1995 م)، ج1، ص119.
60. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 260.
61. ترجمه: «رسول خدا ـ که درود و سلام خدا بر او باد ـ علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) را فرا خواند آنگاه فرمود: ای خدا! آنان اهل من هستند! همان، ج 7، ص 394.
62. همان، ج 6، ص 279.
63. ترجمه: «همانا گفتیم هنگامی که ابن ملجم علی که خدایش از او خشنود باد را ضربت زد به او (علی(علیه السلام )) گفتند ای امیر مومنان جانشینی بگمار! پس فرمود خیر! بلکه شما را آن گونه که رسول خدا که درود و سلام خدا بر او باد باز گذاشت رها می‌کنم یعنی بدون جانشین». همان، ج 8، ص 16.
64. صائب عبدالحمید، ابن تیمیه حیاته عقائده، (قم، مرکز الغدیر، 1417 ق) ص 67 ـ 73؛ ابن حجر ، فتح الباری، (بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا) ج 8، ص 115. مخالفت‌های ابن تیمیه با فقهای عصر خویش در مسئله طلاق، زیارة قبور انبیا موجب شد تا او را زندانی کنند. ابن¬جزری معاصر ابن تیمیه با آن که از او تجلیل هم کرده مع ذلک درباره وی نوشته است: «و کان علمهِ أکْثر مِن عَقْلِهِ». ابن جزری، ‌تاریخ حوادث الزمان و انبائه، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، (بیروت، المکتبة العصریة، 1426ق) ج2، ص 309.
65. ابن تیمیه معاصر سلطان محمد خدابنده الجایتو ایلخان مغول بوده است. اعلام مذهب اثنی عشری از سوی الجایتو به عنوان مذهب رسمی سرزمین‌های تحت حکومت ایلخانان که تقریباً همان سرزمین‌های خلافت عباسی بود موجب خشم ابن تیمیه و بسیاری از تند روان اهل سنت گردید. از این رو تقابل او با علامه حلّی را می‌توان واکنشی در برابر جنبش گرایش به اندیشه دوازده امامی در ایران دانست.
66. مسعود الرحمان خان الندوی، پیشین، ص 28.
67. ترجمه: «ابن کثیر نزد ابن تیمیه شاگردی کرد و شیفته او شد و به خاطر او به درد سر افتاد». ابن حجر، الدرر الکامنه، پیشین، ج 1، ص 445.
68. ترجمه: «ابن کثیر ارتباط ویژه‌ای با ابن تیمیه داشت و از او دفاع می‌کردو در بسیاری از آرا پیرو او بود و در مسئله طلاق همانند او رأی می‌داد از این رو به درد سر افتاد و مورد اذیت واقع شد». ابن عماد حنبلی، پیشین، ج 3، ص 232.
69. ابن جزری، پیشین، ج 2، ص 112.
70. ترجمه: «وبدان که ابوالعباس بن تیمیه لطمات آشکاری بر این سه دوست یعنی مزّی، ذهبی و برزالی و بسیاری از پیروانشان وارد کرد و آنان را به کارهای بزرگی واداشت که نمی‌توان آن را سبک شمرد و به سوی چیزی کشاند که دوری از آن برایشان سزاوارتر بود و در وادیی از آتش افکند که امید است خداوند از آنها و پیروانشان در گذرد!». ابونصر سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، تحقیق محمود محمد الطناحی، عبدالفتاح محمد الحلو، (بی‌جا، هجر-للطباعة و النشر، 1413 ق) ج 10، ص 400.
71. صفدی، الوافی بالوفیات، تحقیق أحمد أرناؤوط و ترکی مصطفی، (بیروت، داراحیاء¬التراث، 1420 ق) ج 7، ص 14. ترجمه: «پیوسته توده مردم در مصر او را بزرگ می‌داشتند تا آن که شروع به انتقاد از زیارت سیده نفیسه کرد پس از آن مردم از او روی برگرداندند».
72. ابوالحسن سبکی، السیف الصقیل، (مصر، مکتبه زهران، بی‌تا) ص 218. ترجمه: «پس آیا بیشتر پیروان تو گوشه نشین و دست و پا بسته سبک مغز و یا بی‌سواد دروغگوی کودن و یا سرخورده پرحیله و یا خشکه مقدس نافهم نیستند اگر سخن مرا درست نمی¬پنداری، درباره ایشان پرس¬جو کن و درباره آنان با عدالت رفتار کن».
منابع
- ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، 1378 ق.
- ابن أثیر، عز الدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله القاضی، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ه.
- ابن تغری بردی، أبو المحاسن یوسف، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، مصر، وزارة-الثقافة و الارشاد القومی، بی‌تا.
- ابن تیمیّة، تقی الدین أبو العباس، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول، قاهرة، مؤسسة قرطبه، 1406 ق.
- _______، مجموع الفتاوی، تحقیق عبدالرحمان العاصمی، چاپ دوم، بی‌جا، مکتبة ابن تیمیة، بی‌تا.
- _______، کتب و رسایل و فتاوی ابن تیمیة فی التفسیر، تحقیق عبدالرحمان¬العاصمی، چاپ دوم، بی جا، مکتبة ابن تیمیة، بی‌تا.
- ابن جَزَری، شمس الدین أبو عبدالله، تاریخ حوادث الزمان و أنبائه و وفیات الأکابر و الأعیان من أبنائه، تحقیق عمر عبدالله السلام تدمری، بیروت، المکتبة العصریه، 1426 ق.
- ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الامم، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.
- ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، الدرر الکامنه فی أعیان المائة الثامنه، تحقیق محمد عبدالمعید خان، حیدر آباد، مطبعة مجلس دائرة المعارف عثمانیة، 1972 م.
¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬- ¬_______، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
- _______، لسان المیزان، بیروت، موسسه اعلمی، 1390 ق.
- ابن حجة حموی، تقی الدین أبوبکر علی، خزانة الأدب، تحقیق عصام شقیو، چاپ اوّل، بیروت، مکتبة الهلال، 1987 م.
- إبن سیدة، أبو الحسن علی بن إسماعیل المرسی، المحکم و المحیط الأعظم، تحقیق عبدالحمید هنداوی چاپ اوّل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2000 م.
- ابن شهبه، قاضی أحمد بن محمد، طبقات الشافعیة، تحقیق حافظ عبدالعلیم، بیروت، عالم الکتب، 1407 ق.
- ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412 ق.
- إبن عساکر، أبوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.
- ابن عماد حنبلی، عبدالحّی بن أحمد، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی‌تا.
- ابن عنبه، جمال الدین أحمد بن علی الحسینی، عمدة الطالب، تحقیق محمد حسن آل-الطالقانی، چاپ سوم، نجف أشرف، مطبعة الحیدریة، 1380 ق.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارإحیاء¬التراث، 1408 ق.
- _______، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی عبدالواحد، بیروت،‌ دارالمعرفة، 1408ق.
- _______، تفسیر ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، 1401 ق.
- احمد بن حنبل، المسند، مصر، موسسة قرطبة، بی‌تا.
- امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1379 ق.
- بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، الصحیح، تحقیق مصطفی دیب البغا، بیروت، دار¬ابن کثیر بالیمامة، 1407 ق.
- بلخی، ابوالحسن مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، تحقیق احمد فرید، بیروت، دارالکتب-العلمیة، 1424 ق.
- بیهقی، أحمد بن حسین، سنن الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، مکه مکرمة، مکتبه دارالباز، 1414 ق.
- حاکم حسکانی، عبدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران، مجمع احیاء فرهنگ اسلامی، 1411 ق.
- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق معظم حسین، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، 1400 ق.
- _______، معرفة علوم الحدیث، تحقیق معظم حسین و گروه تحقیق، بیروت، دارالأفاق الحدیث، 1400 ق.
- حسین دمشقی، ابوالمحاسن، ذیل تذکرة الحفاظ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.
- حموی، یاقوت، معجم الأدباء، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411 ق.
- _______، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1399 ق.
- خوارزمی، أحمد بن محمد، المناقب، تحقیق مالک محمودی، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، 1411 ق.
- خوارزمی، أبو عبدالله محمد بن أحمد، مفاتیح العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی‌تا.
- ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، تذکرة الحفاظ، تحقیق عبدالرحمان بن یحیی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
- _______، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.
- _______، سیر اعلام النبلاء، تحقیق اکرم البوشی، بیروت، موسسة الرسالة، 1413ق.
- _______، میزان الاعتدال، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1995 م.
- رازی، عبدالرحمن بن أبی حاتم، الجرح و التعدیل، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1371ق.
- زبیدی، محمد مرتضی الحسینی، تاج العروس، تحقیق گروهی از پژوهندگان، بی‌جا، دارالهدایة، بی‌تا.
- زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل، تحقیق عبدالرزاق-المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.
- سبکی، ابوالحسن تقی الدین علی بن عبدالکافی، السیف الصقیل فی الرد علی ابن-زنجفیل، مصر، مکتبه زهران، بی‌تا.
- سبکی، تاج الدین بن علی بن عبدالکافی، طبقات الشافعیه الکبری، تحقیق محمود محمد الطناحی، عبدالفتاح محمد الحلو، بی‌جا، هجر للطباعة و النشر، 1413 ق.
- سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، لباب النقول، تحقیق احمد عبدالشافی، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی‌تا.
- _______، الدیباج علی مسلم، تحقیق ابو اسحاق الجوینی، الخبر ـ عربستان، دار¬ابن عفان، 1416 ق.
- سید بن طاووس، علی بن موسی، الیقین، تحقیق انصاری، قم، موسسه دارالکتاب¬جزائری، 1413 ق.
- شیبانی، احمد بن عمر و بن ضحاک، الاحاد و المثانی، تحقیق باسم فیصل أحمد¬الجوابرة، چاپ اول، ریاض، دارالرایة، 1411 ق.
- صفدی، صلاح الدین خلیل بن أبیک، الوافی بالوفیات، تحقیق أحمد أر ناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، داراحیاء التراث، 1420 ق.
- طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله، عبدالمحسن بن ابراهیم، قاهره، دارالحرمین، 1415 ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق گروهی از علماء، بیروت، مؤسسه اعلمی، بی‌تا.
- _______، جامع البیان، بیروت، دارالفکر، 1405 ق.
- طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، مؤسسه¬آل البیت علیهم السلام، 1404 ق.
- عاصمی مکی، عبدالملک بن حسین بن عبدالملک، سمط النجوم العوالی فی أنباء¬الأوائل و التوالی، تحقیق عاد أحمد عبدالموجود، علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب¬العلمیه، 1419 ق.
- عبدالحمید، صائب، ابن تیمیه حیاته، عقائده، قم، مرکز الغدیر، 1417 ق.
- عبشمی اصفهانی، معمر بن عبدالواحد، مجموع فیه عشرة أجزاء حدیثة، مجلس ابن¬فاخر-الأصفهانی، تحقیق نبیل سعد الدین جرار، بیروت، مکتبة البشائر الاسلامیة، 1422 ق.
- عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، قم، مجمع علمی اسلامی، 1416 ق.
- علی بن محمد سلطان القاری، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، تحقیق جمال عیتانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422 ق.
- قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة، تحقیق محمد حسین الزبیدی، عراق، دارالرشید، بی‌تا.
- فنوجی، صدیق بن حسن، أبجد العلوم، تحقیق عبدالجبار زکار، بیروت، دارالکتب¬العلمیه، 1978 م.
- مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق یوسف¬اسعد داغر، بیروت، دار الاندلس، 1385 ق.
- نجاشی، احمد بن علی، الرجال، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، 1416 ق.
- ندوی، مسعود الرحمان خان، الأمام ابن کثیر، دمشق، دار ابن کثیر، 1999 م.
- نسائی، ابوعبدالرحمان احمد بن شعیب، سنن النسائی، تحقیق عبدالغفار سلیمان¬البنداری و سید حسن کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411 ق.
- یافعی، أبو محمد عبدالله بن أسعد بن علی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، قاهرة، دارالکتاب-الاسلامی، 1413 ق.

تبلیغات