آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

بررسى جایگاه مسلمین در تاریخ علوم و توانمندى‏ها و نوآورى‏هاى آنان در این عرصه، از مباحث ضرورى و مهمى است که اهتمام بدان موجب تعدیل اندیشه‏ى رایج افراطى در زمینه‏ى تاریخ علم مى‏گردد. این مقاله برآن است که تاریخچه‏اى مختصر از پزشکى اندلس در عصر اسلامى و نوآورى‏هاى پزشکان مسلمان در این زمینه را به نحوى اجمالى بازگو نماید و سهم اندلس را در پیشبرد علم طب و داروسازى و نیز انتقال آن به اروپا را ارزیابى کند.
مقدمه
شاید بتوان گفت نخستین دانش در میان بشر، و قدیمى‏ترین تاریخ ملل، دانش و تاریخ پزشکى بوده است؛ چرا که بشر از روزى که خود را شناخته با درد همراه و با حوادث روبه‏رو بوده و چون جان خود را عزیزترین گوهر مى‏دانسته با علاقه‏ى کامل در صدد رفع درد از خود برآمده است. تاریخ طب از همین زمان شروع مى‏شود و اولین فردى که توانسته درد و بیمارى را از خود و یا دیگرى برطرف نماید، اولین طبیب بوده است.1 بدین ترتیب، طب میراث همه‏ى فرزندان آدم است و هر قومى در این میراث سهمى دارد.
طب در لغت عربى به معناى مداوا و درمان بیمارى، معالجه (جسم و روح) و نیز سحر و افسون آمده2 و چنان که بوعلى در آغاز قانون گفته است:
شاخه‏اى از معرفت است که در حالت‏هاى تندرستى و بیمارى در تن آدمى نظر مى‏کند و غرض از آن این است که با استفاده از وسایل شایسته سلامتى را نگاه دارد یا آن را بازگرداند.
بنابراین، وظیفه‏ى طبابت بازگرداندن یا نگاه‏داشتن در اصطلاح حالت تعادلى است که تندرستى نامیده مى‏شود؛ هم‏چنین در معناى اصطلاحى آن گفته شده که عبارت است از:
علم به قوانینى که به سبب آن، احوال بدن انسان از حیث صحت و عدم صحت شناخته مى‏شود و صاحب این علم را طبیب مى‏گویند.3
در تقسیم‏بندى علوم، پزشکان مسلمان، علم طب را در زمره‏ى علوم طبیعى دانسته‏اند.4 علم طب از نخستین علومى بود که مسلمانان به وسیله‏ى ترجمه، از ملل متمدن اخذ کردند. احادیث منقول از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشان دهنده‏ى اهمیت این علم است5 که بعدها در قالب کتاب‏هاى متعددى از قبیل الطب النبوى از ابن قیم جوزیه، الطب فى الکتاب و السنه از عبداللطیف بغدادى و نیز در میان شیعه به صورت طب الباقر، طب الصادق و طب الرضا (رسالة الذهبیه) تألیف شد. با استفاده و اقتباس مسلمانان از طب سایر ملل و افزودن بر آن، طب موسوم به «طب اسلامى» پدید آمد. همان‏گونه که در شرق عالم اسلام با پیشرفت علم و تمدن، پزشکان بزرگى چون طبرى، رازى، مجوسى و بوعلى ظهور کردند، در غرب (اندلس) نیز همین اتفاق افتاد.
در این‏جا برآنیم که وضعیت علم پزشکى و داروسازى را با اشاره به مهم‏ترین صاحبان این فنون مورد بررسى قرار دهیم و سهم اندلس را در پیشبرد علم طب و انتقال آن به اروپا ارزیابى کنیم.
علوم پزشکى در اندلس
علوم پزشکى در اندلس ریشه در تحقیقات و کشفیات علماى مشرق زمین دارد. اغلب فلاسفه و دانشمندان اندلس طب را کار فرعى خود مى‏شمردند و به مشغله‏هاى دیگر نیز مى‏پرداختند. البته در کنار آنها کم نبودند اطباى حرفه‏اى که آوازه‏ى کار و تحقیقات آنان به اروپا و مشرق رسیده بود.6 دانشمندانى چون ابن طفیل، ابن رشد، ابن میمون و ابن باجه، با وجود آن‏که در علوم پزشکى استاد بودند و آثار ارزنده‏اى از خود به جا گذاشتند، بیش‏تر به عنوان فیلسوف شهرت دارند تا طبیب. هم‏چنین ابن خطیب اندلسى که زمانى وزیر و طبیب دارالخلافه بود، بیش‏تر به عنوان مورخ شهرت دارد تا پزشک.
به طور کلى معالجات پزشکى در میان مسلمانان به دو گونه انجام مى‏گرفت: به پزشکانى که با عمل جراحى (عمل‏الید و الاعمال بالحدید) درمان مى‏کردند «جرائحى» مى‏گفتند و به پزشکانى که با خوراک و دارو معالجه مى‏کردند، «طبایعى» مى‏گفتند. ظاهرا على‏رغم آن‏که بیش‏تر پزشکان اسلامى به روش درمان از طریق جراحى اشاره کرده‏اند، ولى برخى از منابع برآن‏اند که بسیارى از عمل‏هاى جراحى که در مغرب و اندلس انجام مى‏شده، در شرق عالم اسلامى، به دلیل دشوارى، انجام نمى‏گرفته است.7
جراحى
ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوى (د. 404ق / 1013م) از بزرگ‏ترین جراحان مسلمان بود. او در نزد مردم قرون وسطاى اروپا به اسامى Abulcasis و Alsaharavius شناخته شده است. زهراوى منسوب به «الزهراء» شهر کوچکى در نزدیکى قرطبه بود که عبدالرحمن الناصر اموى در سال 325 قمرى آن را بنا نهاد.8 شهرت او به واسطه‏ى کتاب التصریف لمن عجز عن التألیف بود که وى آن را براى کمک به کسانى که در ترکیب ادویه ناتوان بودند9 و یا کسانى که به مؤلفات مفصل دست‏رسى نداشتند، فراهم آورده بود. کتاب التصریف داراى سى مقاله در سه بخش است که عبارت‏اند از: بخش پزشکى، بخش داروشناسى و بخش جراحى.10 مقاله‏ى سى‏ام آن‏که اختصاص به جراحى دارد، بیش‏تر مورد توجه واقع شده است. این مقاله داراى سه باب است: باب اول به سوزاندن زخم‏ها اختصاص داده شده است. در آن‏جا درباره‏ى داغ کردن (الکى) با آتش و سوزاندن با داروهاى تند بحث کرده است. او تصویر ابزارها و آهنیه‏هاى داغ کردن و آنچه در دستکارى (جراحى) بدان نیاز است را نیز آورده است. هم‏چنین از سود و زیان داغ کردن و این که با کدام مزاج سازگار مى‏افتد. سخن به میان آمده است11 و نیز مى‏گوید: «داغ کردن با آتش بهتر از سوزاندن با دواى تند است». او هم‏چنین داغ کردن با ابزار آهنین را بهتر از داغ کردن با ابزار زرین مى‏داند. زهراوى در این قسمتِ کتاب، کیفیت داغ کردن و مداواى با آن را از فرق تا قدم ذکر مى‏کند. او در این باب، اقسام گوناگون مکواه (= ابزار یا میل داغ کردن) را که پزشک بر حسب اختلاف موارد باید از آنها استفاده کند نام مى‏برد و تصویر آنها را نشان مى‏دهد.12
باب دوم کتاب درباره‏ى جراحى است و عنوان آن «بریدن و شکافتن و رگ زدن و زخم‏ها و مانند آن» است. در این باب، اعمالى که با شکافتن و برش انجام مى‏گیرد، به اضافه‏ى بحثى در امراض مربوط به چشم، دندان، عمل سنگ مثانه، فتق و امراض زنان و... مطرح شده است.13 در این قسمت هم، ترتیب درمان با عمل جراحى، از سر، آغاز و به پا ختم مى‏شود. زهراوى در این‏جا به شاگردان خود تذکر مى‏دهد که زیان‏هاى محتمل در این باب (= شکافتن و بریدن) به دلیل آن که غالبا توأم با خون‏ریزى است، بیش از زیان‏هاى احتمالى باب پیشین (داغ کردن) است؛ از این رو دقت و احتیاط در این بخش باید بیش‏تر باشد. در این باب، بسیارى از آلات و ابزار جراحى را معرفى مى‏کند و گاه تصویر آنها را نیز ارائه مى‏دهد.14
باب سوم به دررفتگى‏ها و شکستگى‏هاى استخوان اختصاص دارد و عنوان آن «الجبر» است. «جبر» به معناى بستن استخوان و معمولاً در برابر «کسر» به معناى شکسته شدن به کار مى‏رود و لذا به شکسته‏بند «مجبّر» مى‏گویند. زهراوى در این باب، علاوه بر شکستگى‏ها و دررفتگى‏ها، از تخته‏ها و چهارچوب‏ها و قالب‏ها و سایر ابزار و آلاتى که در شکسته‏بندى از آن استفاده مى‏شود، یاد کرده است.
زهراوى در تحقیقات خود در زمینه‏ى کالبدشکافى، لزوم تشریح جسم مرده و زنده، تجزیه‏ى سنگ در داخل مثانه و... کشفیات و آراى تازه‏اى را مطرح کرده است. او توصیف دقیق و عمیقى از بیمارى‏هاى خونى ارائه کرده و به التهابات مفصلى و سل استخوانى توجه کامل داشته است.15
باید متذکر شویم که «اسپینک» و «لویس» متن عربى مقاله‏ى سى‏ام التصریف را به همراه ترجمه‏ى انگلیسى آن تهیه کردند و دانشگاه کالیفرنیا (برکلى و لوس‏آنجلس) آن را در سال 1973 میلادى در 850 صفحه با قطع بزرگ، تحت عنوان Albucasis on surgery and Instruments چاپ کرده است.16
از کتب دیگر این مؤلف، متن عربى در دست نیست، ولى ترجمه‏ى لاتینى سه کتاب وى موجود است و یکى از آنها که در سال 1471 میلادى در ونیز طبع شده، در تهیه‏ى ادویه از معدنیات و مواد حیوانى است و نمونه‏ى قدیم استعمال شیمى در طب است.17 آثار زهراوى در کتابى به نام نقطه‏ى اوج شیمى‏درمانى در طب قرن دهم18 نوشته‏ى س. حمارنه مورد بررسى قرار گرفته است.19 لکلرک در کتاب خود، تاریخ طب عرب، شرح مبسوط و جامعى در احوال و کتب زهراوى نوشته و ترجمه‏ى آن به قلم دکتر محمد معین در لغت‏نامه‏ى دهخدا تحت ماده‏ى «ابوالقاسم» درج شده است. این مؤلف، زهراوى را مبتکر چندین عمل طبى و جراحى شمرده که آنها را به تفصیل بیان کرده است.20
سایر تألیفات زهراوى عبارت‏اند از: تفسیر الأکیال و الاوزان الموجوده فى کتب الطب، المقاله فى عمل الید (کامپل،(2) هشتاد و نه ترجمه‏ى لاتینىِ چاپ شده و مخطوط از این کتاب را نام برده است)؛ اعمار العقاقیر المفردة و المرکبة (تاریخ مصرف داروهاى تک و مرکب)، امراض النساء (که توسط کاسپرولف در سال 1566 میلادى تحت عنوان Gynaeia به لاتین ترجمه شده است) و کتاب عن التغذیه.21
تألیفات زهراوى قرن‏هاى متوالى، به عنوان کتاب درسى علم جراحى در مدارس پزشکى اروپا، از قبیل سالرنو(3) ایتالیا، مونپلیه(4) فرانسه و غیره متداول بود22 و در واقع مى‏توان گفت زهراوى با کار خود سنگ بناى جراحى را در اروپا گذاشت.23
پزشک جراح دیگرى که در اندلس مى‏توان نام برد، فردى به نام محمدبن على بن فرح، معروف به الشفره از معاصران ابن الرومیه بوده است. این پزشک در جست‏وجوى گیاهان به مناطق دور از دست‏رس جنوب اسپانیا رفت و در وادى آش(5) یک باغ گیاه‏شناسى احداث کرد؛ با این حال، هیچ اثرى در گیاه‏شناسى یا مطالب پزشکى از این طبیب به دست نیامده است؛ ولى رساله‏ى کوچکى از او در زمینه‏ى جراحى و مداواى زخم‏ها، التهابات و اورام با عنوان الاستقصا و الابرام فى علاج الجراحات و الاورام؛ در دست است. رى ـ رنو(6) در مقاله‏اى با عنوان «محمد الشفره جراح مسلمان شهر غرناطه» در نشریه‏ى Hesperiseچاپ 1935 به این رساله اشاره کرده است.24
طب داخلى
ابومروان عبدالملک بن ابى العلاء، ملقب به ابن زهر که در زبان لاتین از او با Avenzoar یاد مى‏کنند، در رشته‏ى طب، در فن جراحى همسنگ زهراوى به شمار مى‏رفت.25 ابن زهر از بزرگ‏ترین پزشکان در طب بالینى بود. وى طبیب و وزیر عبدالمؤمن موحدى بود و در سال 558 قمرى / 1162 میلادى در اشبیلیه درگذشت.
امتیاز طبى ابن زهر بر سایر اطباى اندلس به این است که وى همه‏ى کوشش خود را تنها صرف مطالعه و تحقیق در علم پزشکى کرد. ابن زهر شش کتاب تألیف نمود که مهم‏ترین آن التیسیر فى المداواه و التدبیر (راه آسان مداوا و پیش‏گیرى) بود.26 او اول کسى بود که از حساسیت استخوان‏ها سخن گفت و نیز بیمارى‏هاى پوستى، به ویژه جرب (پیسى) Itchmite را مورد تشخیص و تفسیر قرار داد و کتاب صعوبات الجرب را در این مورد تألیف کرد.27 برخى او را قدیمى‏ترین انگل‏شناس و نخستین کسى دانسته‏اند که انگل مولد جرب را معرفى کرده است؛ اگر چه اخیرا گفته‏اند در این مورد احمد طبرى بر او مقدم بوده است.28 او هم‏چنین تاول‏هایى را که در روى پرده‏ى میانه‏ى سینه پیدا مى‏شود و به تاول‏هاى تومور مشهور است، به وضوح معرفى کرد. ابن زهر نخستین پزشکى بود که به گشودن ناى هوایى و تغذیه‏ى مصنوعى (از راه مرى و یا به طور مستقیم، وقتى که مرى فلج شده باشد) توصیه کرد. وى درباره‏ى بیمارى‏هاى دیگرى که به بیمارى سرطان معده منجر مى‏شوند، تعاریف روشنى داشت.29 ابن زهر یبوست مزاج را با انگورى معالجه مى‏کرد که تاک آن را با آب محتوى داروى مسهل آبیارى کرده باشند.30 او از هواداران کالبدشکافى بود و خود استخوان مردگان را مورد تحقیق قرار مى‏داد.
در منابع هرجا به طور مطلق «ابن زهر» گفته شده، منظور هموست و این در حالى است که این لقب، به افراد خاندانى اطلاق مى‏شد که شش نسل متوالى از قرن 4 تا 7 قمرى پزشکان نام‏دار از آن برخاستند. پزشکانِ این خاندان در دربار سلاطین و امراى بنى‏عباد، مرابطون و موحدون در اندلس و مراکش خدمت مى‏کردند. اولین پزشک این خاندان ابومروان عبدالملک بن محمد بن مروان بن زهر بود. او طبیب و فقیه اشبیلى بود. در مصر و قیروان پزشکى را آموخت و مدتى طولانى در این دو شهر اقامت گزید و بعد به اندلس رفت. او سرآمد پزشکان عصر خود بود. یکى از آراى شاذ او این بود که حمام با آب گرم بدن را بدبو مى‏کند و ترکیب خلط‏ها را بر هم مى‏زند.31 دیگر پزشک معروف این خاندان، ابوالعلاء زهر بن عبدالملک بود. او از چنان مهارتى برخوردار شد که پزشکان پیش از خود را تحت الشعاع قرار داد و مایه‏ى افتخار مغربیان گردید.32کتاب‏ها و مقالاتى به او نسبت داده‏اند که از جمله‏ى آنها کتاب جامع اسرار الطب، درباره‏ى فیزیولوژى انسان به ویژه دستگاه گوارش، درمان و پرهیز و رژیم غذایى است؛ و کتاب مجربات که موضوع آن اثرها و فواید دارویى اعضاى حیوانات، نباتات، درختان، میوه‏جات و سنگ‏هاست و به ترتیب الفبا تنظیم شده است. از این خانواده، دو زن هم در پزشکى شهرت پیدا کردند که در حرم‏سراى منصور موحدى طبابت مى‏کردند.33
پزشک دیگر قرطبه در قرن چهارم هجرى، ابن جلجل (بر وزن سنبل = سبک‏روح و خردمند) اندلسى (ت 332 ق / 944م) بود. شهرت او عمدتا مدیون کتاب تاریخ الحکما34 و یا طبقات الاطباء35 اوست که قدیمى‏ترین تاریخ عربى موجود درباره‏ى پزشکان مسلمان است. سال درگذشت وى درست معلوم نیست. تاریخ تألیف اثرش (377ق / 987م) که خود آن را ذکر مى‏کند، مسلم است.36
پزشک دیگر، عریب بن سعد قرطبى بود که در دربار عبدالرحمن سوم و نیز حکم دوم (نیمه‏ى قرن 4ق / 10م) مى‏زیست. شهرت او اولاً به اعتبار نگارش تاریخ مسلمانان (مورها) اسپانیا و افریقا که بعدها مورد استفاده‏ى ابن عذارى مراکشى قرار گرفت و ثانیا از جهت پزشکى بود. او بیش‏تر در امراض مربوط به زنان در علم جنین‏شناسى تبحر داشت.37 کتاب طبى مهمى که از او به جا مانده، کتاب خلق الجنین و تدبیر الحبالى و المولدین است.38
ابن وافد (467ق / 1075م) پزشک و داروساز اندلسى از اهالى طلیطله بود که در اروپا به Aben Gueflt شناخته مى‏شد. او از شاگردان ابوالقاسم زهراوى بود و هم‏چنین در طلیطله و قرطبه به فراگیرى آثار طبیبان و حکیمان یونانى، از جمله جالینوس و ارسطو پرداخت و در طب و داروسازى چیره‏دست شد.39 از آثار طبى او مى‏توان تدقیق النظر فى علل حاسه البصر و نیز مجربات فى الطب و الوساد فى الطب را نام برد.40 کتابى نیز درباره‏ى خواص درمانى گرمابه به وى نسبت داده‏اند که ترجمه‏ى لاتین آن در ونیز (1553م) به چاپ رسیده است.41
سایر پزشکان اندلس که بیش‏ترین شهرت آنان در سایر دانش‏ها (فلسفه، تاریخ و...) است نیز در نوآورى‏هاى طبى اندلس نقش مهمى ایفا کرده‏اند که این‏جا به اشاره‏ى مختصرى اکتفا مى‏کنیم.
ابوالولید بن رشد (قرن 6 ق / 12 م) به لاتین Averroes که شهرت بیش‏تر او در فلسفه و به عنوان شارح آثار ارسطو است؛ در عین حال، پزشک زبردستى نیز بوده است. کتاب درسى طبى جامع ابن رشد در اندلس به کتاب قانون ابن سینا ترجیح داده مى‏شد.42 گفته‏اند که اولین بار ابن رشدِ حکیم بود که نشان داد یک تن دوبار به بیمارى آبله مبتلا نمى‏شود.43 تألیفات پزشکى او عبارت‏اند از: تلخیص کتاب الحمیات لجالینوس، تلخیص العلل و الاغراض، تلخیص الاعضاء الاَلمه، تلخیص القوى الطبیعیه، تلخیص المزاج، تلخیص الاسطقسات لجالینوس، تلخیص الخمس مقالات الاولى من کتاب الادویه المفرده لجالینوس، مجموعه‏ى این نوشته‏ها تحت عنوان تلخیصات الى جالینوس ویراسته‏ى دلاکو نثپثیون باثکث دبنیتو در 1984 میلادى در مادرید منتشر شده است.44 کتاب‏هاى دیگر او در این زمینه عبارت‏اند از: رسائل ابن رشد الطبیة، شرح ارجوزة ابن سینا فى الطب؛ کتاب الکلیات (که به گفته‏ى رنان، این اثر یک دوره‏ى کامل پزشکى در هفت کتاب است)؛ مقالة فى التریاق؛ مقالة فى المزاج؛ مقالة فى المزاج المعتدل؛ مراجعات و مباحث بین ابى‏بکر بن طفیل و بین ابن رشد فى رسمه للدّواء فى کتابه الموسوم بالکلیات، مسألة فى نوائب الحمّى (درباره‏ى تب‏هاى متناوب)، مقالة فى الحمیات العفن (درباره‏ى تب‏هاى عفونى).45
فیلسوفى دیگر که در طب نیز دستى داشت، موسى بن میمون قرطبى (قرن 6 ق / 12م) بود. او در طب چنان شهرت پیدا کرد که صلاح الدین ایوبى و پسرش ملک افضل و نیز قاضى فاضل، وزیر مشهور صلاح الدین، به او رجوع مى‏کردند. ابن ابى اصیبعه او را در طب «یگانه‏ى روزگار خود» مى‏خواند. مایرهوف در مقاله‏ى «کتب طبى ابن میمون» (171ـ152) شرحى درباره‏ى آثار طبى ابن میمون آورده است.46 آثار پزشکى او عبارت‏اند از: مختصرات از کتاب جالینوس، شرح فصول بقراط و فصول موسى که به گفته‏ى مایرهوف بزرگ‏ترین و مهم‏ترین کتاب طبى ابن میمون است. در این کتاب 1500 کلام از جالینوس و دیگر اطباى قدیم، همراه با 42 نظر انتقادى و تحقیقى نقل شده است که با جمله‏ى «قال موسى» آغاز مى‏شود. افزون بر این نقل قول‏هایى از ابن زهر، تمیمى و ابن رضوان هم در آن دیده مى‏شود.
این کتاب شامل 25 فصل است: فصل یک تا سه در آناتومى و فیزیولوژى و پاتولوژى عمومى، فصل چهار و پنج در علم العلامات و تشخیص امراض...، فصل هفت در علم الاسباب، فصل هشت در معالجات...، فصل ده و یازده در تب و بحران‏ها، فصل دوازده تا چهارده درباره‏ى مقیئات و مسهلات، فصل پانزده در بیمارى‏هاى زنان، فصل هفده در بهداشت، فصل هجده در ورزش، فصل نوزده در گرمابه رفتن، فصل بیست در رژیم‏هاى غذایى، فصل بیست و یک و بیست و دو در داروشناسى، فصل بیست و سه و بیست و چهار درباره‏ى آراى جالینوس و فصل بیست و پنج در نقد آراى جالینوس. این اثر با ترجمه‏هاى عبرى و آلمانى و لاتین بارها به طبع رسیده است.
برخى دیگر از آثار پزشکى او بدین قرارند: رسالة فى البواسیر (که داراى هفت فصل است شامل: هضم غذا، غذاهایى که در این بیمارى باید از آن پرهیز کرد، غذاهایى که براى این بیمارى مفید است، داروهاى ساده و مرکب براى استعمال داخلى، داروهاى موضعى، حمام و روغن مالى، تدخین و بخور)، رسالة فى الجماع، مقالة فى الربو (آسم) و... .47
طبیب ـ فیلسوف دیگرى که باید از او نام برد، ابن طفیل اندلسى (قرن 6 ق / 12م) است. حذاقت و مهارت وى در طب و جراحى ستوده شده است.48 ابن طفیل مدت‏ها در دستگاه ابو یعقوب یوسف بن عبدالمؤمن، عنوان وزیر و طبیب داشت؛49 اما سرانجام طبابت ابو یعقوب را به ابن رشد (که احتمالاً شاگردش بود) واگذار کرد و تنها در سمت وزارت باقى ماند. ابن طفیل در طب تألیفاتى داشت که از جمله مى‏توان از ارجوزه‏ى طبیه نام برد.50
طبیب ـ فیلسوف دیگر ابن باجّه (قرن 16 ق / 12م) است. نام لاتینى شده‏ى او در سده‏هاى میانه Avempace است. او نیز در طب تألیفاتى داشته است.51
ابن خطیب اندلسى (قرن 8 ق / 14م) پزشک حاذق دیگرى است که شهرتش در ادب و تاریخ بیش از طب است. در قرن 14 میلادى که در اروپا طاعون شیوع پیدا کرد و مسیحیان آن را کار خدا تلقى کردند، این پزشک مسلمان در رساله‏اى فرضیه‏ى سرایت بیمارى را مطرح کرد.52 شاید بالاترین مراحلى که پزشکان مسلمان در مورد شناخت عوامل بیمارى طى کرده‏اند. همان کشف قانون سرایت بیمارى باشد. لسان الدین بن خطیب در کتاب خود، مقنعه السائل عن المرض الهائل ـ که احتمالاً همان کتابى است که وى در ترجمه‏ى خود با عنوان الکلام على الطاعون المعاصر از آن یاد کرده است53 ـ به شبهات درباره‏ى این قضیه پاسخ گفته است؛ علاوه بر آن، ابن خطیب معتقد بود که میزان تأثیر سرایت بیمارى و درجه‏ى سرعت ابتلا به آن منوط به شرایط جسمانى انسان است. با کشف قانون سرایت بیمارى توسط مسلمین، عملاً نظریه‏ى شناخت علل بیمارى بر اساس اخلاط چهارگانه (نظریه‏ى یونانیان) به کلى فرو ریخت.54
علاوه بر پزشکانى که ذکرشان رفت، پزشکان دیگرى نیز در اندلس بودند که شهرت کم‏ترى داشتند و در این‏جا متعرض نام ایشان نمى‏شویم.55
داروشناسى
تنوع اقلیم و وسعت قلمرو اسلام که از چین تا اندلس امتداد داشت، مسلمین را بیش از یونانى‏ها با انواع ادویه‏ى مفرده آشنا کرد. اگر چه فارماکولوژى اسلامى بر مبناى یونانى و ایرانى بود، ولى توسط مسلمین گسترش پیدا کرد و نام صدها ادویه‏ى مفرده که براى یونانى‏ها مجهول بود، در فارماکولوژى اسلامى وارد شد.56
در اندلس بیش از سایر مناطق اسلامى، کشاورزى و گیاه‏شناسى و داروشناسى پیشرفت داشت. در این مورد، آثار نویسندگانى چون ابن وافد طبیب، ابن بصال طلیطلى، ابوالخیر و ابن حجاج اشبیلى و بالاخره ابن عوام و ابن بیطار قابل توجه است. در قرن پنجم هجرى در جاهایى چون طلیطله و اشبیلیه کشاورزان، باغ‏هاى گیاه‏شناسى براى انجام تحقیقات گیاهى درست مى‏کردند. کشاورزى و گیاه‏شناسى با طب و داروسازى رابطه‏ى نزدیک داشت. کتاب عمدة الطبیب فى معرفه النبات لکل لبیب (قرن 5 ق) از مؤلفى مجهول، اوج این رابطه را نشان مى‏دهد.57 دانشمندان مسلمان در این رشته و در پیشبرد کشاورزى در اسپانیا چنان پیشرفت کردند که فقط در قرن 19 میلادى با توسعه‏ى علم شیمى بر آن سبقت گرفته شد.58
مشهورترین داروشناسان اندلس عبارت بودند از:
ابن جلجل (قرن 4 ق / 10م) پزشک و گیاه‏داروشناس مشهور اندلس بود. او آثار مهمى در داروشناسى دارد که عبارت‏اند از:
1. تفسیر اسماء الادویه المفرده، که بر کتاب الادویة المفرده، یا الحشائش دیسقوردیس نوشته شده است؛
2. مقالة فى الذکر الادویه التى لم یذکرها دیسقوریدس فى کتابه که در واقع استدراک کتاب الحشائش دیسقوریدس است؛ 3. مقالة فى ادویه التریاق؛ 4. رسالة فى العقاقیر.59
داروشناس معروف دیگر ابن وافد طبیب (قرن 5 ق / 11م) بود. وى در کشاورزى و گیاه‏شناسى نیز دست داشت. چنان که باغ مشهورِ سلطان، زیر نظر او احداث شد. ابن وافد در زمینه‏ى ادویه‏ى مفرده مهارتى تام داشت.60 در غالب منابع آمده است که وى به روش‏هاى تغذیه بیش از تجویز دارو گرایش داشت و در میان داروها نیز آنچه ساده‏تر بود بر داروهاى مرکب ترجیح مى‏داد و در ترکیب داروها نیز به حداقل بسنده مى‏کرد.61 مشهورترین اثر او در این زمینه الادویة المفردة است که به گفته‏ى صاعد اندلسى همه‏ى آموزش‏هاى طبى دیسقوریدس و جالینوس را در بر مى‏گرفته و مؤلف بیست سال از عمر خود را بر سر تألیف و تدوین آن گذاشته است.62
بزرگ‏ترین داروشناس در اسپانیاى مسلمان، غافقى قرطبى (قرن 6 ق / 12م) بود که نظرهاى مشروحى درباره‏ى گیاهان اندلسى ارائه داد. او گیاهانى از اسپانیا و افریقا فراهم آورد و نام عربى و لاتینى و بربرى آنها را ضبط کرد و وصف آنها را چنان آورد که مى‏توان گفت درست‏تر و دقیق‏تر از آن به عربى نیامده است. تألیف اساسى او الادویة المفردة نام دارد63 که مورد استفاده‏ى ابن بیطار بوده است. به عقیده‏ى مایرهوف، غافقى بى‏تردید داروشناسى نوآور و بهترین گیاه‏شناس قرون وسطى و جهان اسلام بوده است.64
ابن الرومیه (قرن 6 و 7 ق / 12 و 13م) ملقب به عشّاب، نباتى و زهرى، گیاه‏شناس و داروشناس بزرگ اندلس بود. اصل وى از قرطبه بود و در اشبیلیه متولد شد. وى پس از آموختن علم حدیث، به علم گیاه‏شناسى متمایل شد و براى شناخت و دسته‏بندى نباتات، سراسر اندلس و مغرب و افریقیه را زیر پا گذاشت، پس از آن رهسپار مشرق شد و در مصر و شام و عراق و حجاز به تحقیق و تفحص در نباتات پرداخت و بسیارى از نباتات ناشناخته را دسته‏بندى و غوامض این علم را حل کرد.65 وى برجسته‏ترین گیاه‏شناس مسلمان است که نباتات ناشناخته را نه فقط از دیدگاه پزشکى، که از نظر دانش گیاه‏شناسى نیز مطالعه کرد و توانست زمینه‏ى این علم را توسعه داده، تجارب خود را به وسیله‏ى شاگردانش که بزرگ‏ترین آنها ابن بیطار است به آیندگان انتقال دهد. او پس از سفرهاى دور و دراز در مشرق، به موطن خود باز گشت و دکانى براى فروش گیاهان دارویى گشود.66 آثار او در علم گیاه‏شناسى عبارت‏اند از:
1. تفسیر اسماء الادویة المفردة من کتاب دیسقوریدس؛
2. مقالة فى ترکیب الادویه؛
3. الرحله النباتیه، که مهم‏ترین اثر او بود و در آن انواع گیاهانى را که کشف کرده بود با ذکر نام و خواص آنها جمع آورده بود؛
4. التنبیه على اغلاط الغافقى.67
طبیب گیاه‏شناس دیگرى که باید از او نام برد، ابن عوام اشبیلى (قرن 6 ق / 12م) است. کتاب او موسوم به کتاب الفلاحة، مهم‏ترین کتاب عربى در این زمینه است. این اثر به همان اندازه که از نظر ادبى حایز اهمیت و متکى بر نوشته‏هاى یونانى و عربى است، به همان اندازه هم بر اساس آگاهى‏هاى عمیق تجربى و کاربردى نوشته شده است. کتاب الفلاحة طى یک شرح دقیق، 585 نوع رستنى را که 55 نوع آن درخت میوه است معرفى مى‏کند. به عقیده‏ى مایرهوف این کتاب را باید یکى از مهم‏ترین رسالات عربى در مورد علوم طبیعى و به‏خصوص علوم گیاه‏شناسى به شمار آورد.68
ابن بیطار مالقى (قرن 7 ق / 13م) معروف‏ترین دانشمند گیاه‏شناس و داروشناس اندلس بلکه همه‏ى جهان اسلام بود و او را جانشین به حق دیسقوریدس دانسته‏اند.69 ابن بیطار براى تحقیق در انواع نباتات طبى در اندلس، شمال افریقا، مصر، سوریه و آسیاى صغیر مسافرت‏ها کرد و نتیجه‏ى آن، دو کتاب معتبر و مشهور در این زمینه است:
1. المغنى فى الادویة المفردة، که بر حسب معالجات اعضاى بدن و تأثیر درمانى داروها تنظیم شده است؛
2. الجامع فى الادویة المفردة،70 که به مفردات ابن بیطار معروف است.
او در کتاب الجامع فى الادویة المفردة، از داروهاى ساده که از مایه‏هاى حیوانى یا گیاهى یا معدنى به دست مى‏آید سخن گفته و تجربیات و تحقیقات شخصى خویش را بر آن افزوده است. ابن بیطار حدود 1400 نوع ادویه‏ى مفرده را ـ که 300 مورد از آن تازگى داشتند ـ به ترتیب حروف الفبا نام برده است71 شرح این داروها بسیار دقیق نوشته شده و نام‏هاى مترادف، نام‏هاى یونانى و حتى اغلب اسم مترادف فارسى، بربر و نام‏هاى محلى اسپانیولى آنها هم در این کتاب آمده است.72
مفردات ابن بیطار از حیث جامعیت و دقت چنان بود که از عهد دیسقوریدس تا دوره‏ى رنسانس اروپا شاید هیچ کتابى که با آن قابل مقایسه باشد به وجود نیامد.
در اسپانیا مطالعات مسلمین راجع به نباتات، نه فقط در کتاب بلکه به ویژه در طبیعت انجام مى‏شد.73
تأثیر طب اندلس بر اروپا
انتقال علوم اسلام به اروپا از سه طریق عملى گردید:
1. تماس‏هایى که از زمان صلیبیان بین مسلمانان و غربى‏ها برقرار شد؛
2. تماس‏هایى که در سیسیل واقع شد (که بیش‏ترین تماس‏ها از این طریق بود)؛
3. تماس‏هایى که در شبه جزیره‏ى ایبرى بین مسلمانان و غربى‏ها برقرار شد، و چنان که برخى محققان گفته‏اند، ارتباطات اخیر بیش‏ترین نتایج را در بر داشته است.74
در قرون اولیه‏ى نفوذ اسلام به اندلس، فرهنگ شرقى به سوى اندلس جریان یافت. فهرست نام طالبان علمى که از اندلس به جست‏وجوى دانش، راهى مصر و شام و عراق و... مى‏شدند، مؤید این گفتار است. به تدریج اوضاع تغییر کرد و اندلس خود به مرحله‏ى تولید علم رسید و بزرگانى در رشته‏هاى مختلف علمى، از جمله طب ظهور کردند. دستاوردهاى والاى مسلمین در اسپانیا، براى فرهنگ اروپاى مسیحى، به ویژه پس از سده‏ى دهم میلادى [سوم هجرى] حایز اهمیت است.75
درباره‏ى اقتباس غرب از فرهنگ و علوم اسلامى، جوزف کامپل(7) فیلسوف معاصر آمریکا، در کتاب آفریننده اساطیر،(8) فصلى از تألیف خود را به میراث اسلام Leogacy of Islam اختصاص داده است. او در این فصل، از ارزش معنوى و علمى فرهنگ اسلامى و چگونگى انتقال آن به اروپا به تفصیل سخن گفته است.76
اقتباس علوم اسلامى از نیمه‏هاى قرن چهارم هجرى آغاز شد و شهر طلیطله مرکز عمده‏ى نهضت علمى در این برهه از زمان بود.
دارالترجمه‏ى طلیطله
طلیطله بعد از تسلط مسیحیان به سال (478 ق / 1085م) که مقام خود را به عنوان مرکز فرهنگ اسلامى محفوظ داشته بود، راه اصلى براى انتقال ذخایر معنوى عرب به غرب بود. در طلیطله، به همت ریموند اول، اسقف اعظم طلیطله (520 ـ546 ق / 1126ـ 1151م) مدرسه‏ى منظمى براى ترجمه تأسیس شد و مترجمان زیادى از آن بیرون آمدند.77 از جمله علماى بریتانیا که بدانجا راه یافتند، میشل اسکات و رابرت آوچستر بودند. ادلارد آوباث نیز در همین دوران به اسپانیا سفر کرده بود.78 این مترجمان کتاب‏هاى علمى بسیارى را به لاتین ترجمه کردند.
هنگامى که پیترونرابل(9) و ابوت کلونى(10) به دعوت رییس دارالترجمه‏ى طلیطله، رومان سوتاتى(11) (1151 ـ 1126م) از آن جا دیدن کردند بیش از هفتاد تألیف از زبان عربى به لاتین ترجمه شده بود.79 در نتیجه‏ى این ترجمه‏ها بسیارى از اصطلاحات فنى عربى به زبان‏هاى اروپایى راه یافت؛ از جمله کلمه Julep (از جلاب عربى = گلاب) به معناى شربت طبى معطر؛ کلمه‏ى rob (همان رب عربى) به معناى عصاره‏ى میوه‏ى غلیظ که با عسل آمیخته باشد؛ کلمه‏ى Syrup(شراب عربى) به معناى آبى که شکر را به نسبت معینى در آن حل کرده و بعضى مایه‏هاى طبى بر آن افزوده باشند و کلمه‏ى Soda(= صداع) که در قرون وسطى به معناى سردرد به کار مى‏رفت.80
در قرن ششم جریان اقتباس علوم اسلامى به مناطق دیگرى مانند فرانسه،81 آلمان، اروپاى مرکزى و انگلیس82 رسید. قرن ششم این ویژگى را داشت که مترجمانى پدید آمدند که علاوه بر توانایى‏هاى زبانى، معلومات علمى تخصصى لازم براى ترجمه‏ى متون تخصصى را نیز داشتند. این دوره آغاز مرحله‏ى تقلید محسوب مى‏شود.
شمال غربى افریقا و اسپانیا به ویژه طلیطله که جرارد کرمونایى و میشل اسکات در آن جا به کار مشغول بودند، در انتقال طب اسلام به اروپا نقش معتبر داشت.83 لازم است ذکر شود که در این زمان سطح معالجه در اروپا بسیار پایین بود. یادداشت‏هاى اسامة بن منقذ، یکى از قهرمانان جنگ‏هاى صلیبى که درنبورگ Drenbourg آن را جمع‏آورى کرده و اصل عربى را به همراه ترجمه‏ى فرانسوى آن منتشر نموده،84 حاکى از این امر است. اسامه شیوه‏ى طبابت پزشکان مغرب زمین را این گونه ترسیم مى‏کند:
بنا به خواهش کوتوال فرنگىِ قلعه‏ى منیطره، که در لبنان واقع است، عموى اسامه، پزشکى را اعزام مى‏کند. طولى نمى‏کشد که پزشک برمى‏گردد و حکایت قابل توجهى را نقل مى‏کند. او مجبور بود یک سرباز و یک زن را معالجه کند. سرباز در پاى خود دُملى داشت و پزشک مسلمان تدبیرى اندیشید که عفونت‏هاى آن بالا آمد و دمل باز شد و عفونت به صورت رضایت‏بخشى خارج شد. اما زن دچار بیمارى سل بود. پزشک مسلمان رژیم غذایى خاصى را تجویز کرد که حاوى سبزیجات تازه و فراوان بود. در این‏جا پزشک فرنگى به صحنه آمد. او از سرباز پرسید آیا مى‏خواهد با یک پا زنده بماند، یا با دو پا بمیرد. سرباز پاسخ داد مى‏خواهد زنده بماند؛ لذا پزشک دستور داد با تبر پاى او را قطع کنند. با دومین ضربه‏ى تبر، مرد بیمار جان باخت. معالجه‏ى آن زن بدتر از این بود. دکتر فرنگى گفت: دیوى بر او مستولى شده و باید موهایش تراشیده شود. این کار انجام شد. بیمارى او افزون شد. پزشک گفت که دیو به داخل سر او وارد شده و سپس شکافى در سر او ایجاد کرد که جمجمه‏ى وى دیده مى‏شد و با آب و نمک مغز را شست‏وشو داد. این زن بلافاصله مرد؛ از این‏رو پزشک عرب از مردم پرسید: آیا [با وجود این پزشک فرنگى] نیازى به من هست؟ آن‏ها پاسخ منفى دادند؛ لذا وى به وطن خود برگشت.85
اسامه حکایتى مشابه از زبان گیوم دوبور(12) که به همراه او از عکا تا طبریه مسافرت کرده بود، نقل مى‏کند:
گیوم گفت: در کشور ما و در میان همراهان ما پهلوانى دلیر و تنومند بود که بیمار گشت و چیزى نمانده بود که بمیرد. سرانجام دست به کار آخرین علاج زدیم و به یک کشیش مسیحىِ بسیار مقتدر مراجعه کردیم و بیمار را به وى سپردیم. ما ایمان داشتیم که کافى است او دست به بدن بیمار گذارد تا بى‏درنگ بیمار شفا یابد. همین که کشیش بیمار را دید گفت «موم بیاورید». مقدارى موم آوردیم و او موم‏ها را نرم کرد و از آن دو گلوله مانند بند انگشت ساخت و هر یک را در یکى از منخرین بیمار فرو کرد. فورا مریض محتضر جان داد. ما تعجب‏کنان گفتیم: «مرد!». کشیش پاسخ داد: «بله، رنج مى‏کشید و من منخرینش را گرفتم تا بمیرد و آرام شود!.86
این قبیل حکایات نشان دهنده‏ى آن است که به نظر اعراب آن عصر، طب اروپاییان در قبال طب خودشان بسیار وحشیانه و بدوى بود.87
آغازگر جنبشى که به آشنایى غرب با طب اسلامى انجامید، فردى به نام قسطنطین افریقى (480 ق / 1087م) از حوزه‏ى تمدن اسلامى بود. در واقع اروپاى قرون وسطى معلومات طبى خود را به ویژه مرهون قسطنطین و جرارد کریمونایى88 (583 ق / 1187م) بود که کتب طبى چون: تصریف زهراوى، طب منصورى و قانون بوعلى را ترجمه کردند. ترجمه‏ى قسمت جراحى کتاب التصریف در نیمه‏ى دوم قرن دوازدهم میلادى از عربى به لاتین که به وسیله‏ى جرارد کرمونایى در شهر طلیطله انجام گرفت و نخستین بار در سال 1497 میلادى در شهر ونیز ایتالیا تحت عنوان Libre Alsahatavi de Cirurgia چاپ و منتشر گردید و سپس در سال 1499 و 1500 دو چاپ دیگر از آن صورت گرفت. چاپ ونیز در سال‏هاى 1520 و 1532 و 1540 نیز تجدید گردید. نخستین چاپ جدید کتاب، که در آن متن عربى همراه با ترجمه‏ى لاتینى آورده شده، در سال 1778 در اکسفورد صورت پذیرفته و در سال 1861 ترجمه‏اى به زبان فرانسه از آن شده است. با نشر ترجمه‏هاى متعدد کتاب التصریف، علم جراحى در غرب در سطح عالى‏ترى قرار گرفت و کتاب زهراوى یکى از مهم‏ترین کتاب‏هاى این فن در دوره‏ى رنسانس شد و تا آغاز قرن هفدهم میلادى در دانشگاه‏هاى مهم اروپا، به ویژه اسپانیا و فرانسه تدریس مى‏شد و دانشمندان اروپایى مقالات متعددى درباره‏ى قسمت‏هاى مهم این کتاب به رشته‏ى تحریر درآوردند.89
در بین چشم‏پزشکان غربى، گى دو شولیاک(13) (1363م) در دویست موضع، از زهراوى نقل قول مى‏کند.90نام وى، در نوشته‏هاى پزشکى لاتینى به صورت‏هاى تصحیف شده‏ى زیر فراوان دیده مى‏شود: البوکاسیس،(14) ابوکاسا،(15) بولکاسیس،(16) بولکاریس(17) و غیره.91 بعضى از عملیات مهم جراحى که به اطباى بزرگ اروپایى منسوب کرده‏اند، در کتاب زهراوى مطرح شده است؛ از آن جمله، مسأله‏ى بندآوردن جریان خون شرایین، که در قرن شانزدهم، جراح فرانسوى، امبرواس پاره(18) بدان شهرت یافت و نیز روش معروف به «ترند لنبورکى» منسوب به فردریک ترند لنبورک(19) (1924م) از نظر ابوالقاسم زهراوى شناخته شده بود.92 چنان که گفته شد، نخستین جراحان برجسته‏اى که در اروپا ظهور کردند، به منزله‏ى شاگردان زهراوى و دیگر جراحان مسلمان بودند. از جمله کسانى که فن جراحى اسلامى را در اروپا گسترش داد، گى دو شولیاک بود.93 ترجمه‏هاى مختلف و چاپ‏هاى متعدد کتاب التیسیر ابن زهر در اروپا، نیز نشان دهنده‏ى رونق این کتاب در مجامع علمى و تأثیر آن در تطور دانش پزشکى در طى قرون وسطى است که تا رنسانس ادامه داشت.94
مورخان علم طب کشف «قانون سرایت بیمارى» را مرحله‏ى مهمى در تاریخ پزشکى به شمار آورده‏اند. ک.سودهف(20) ضمن بررسى پدیده‏هاى وبا و طاعون در اروپا، به این نتیجه رسید که اندیشه‏ى سرایت بیمارى از آغاز قرن 14 میلادى در اروپا منتشر شده است. بدون تردید، اطباى اروپا این طرز فکر را از اساتید مسلمان خود فرا گرفته‏اند.95
قدیمى‏ترین مدارس پزشکى اروپا در «سالرنو» بود و پیشینه‏ى تاریخى آن مبهم است. مدرسه‏ى قدیمى دیگر پزشکى، احتمالاً شاخه‏اى از سالرنو بود که در شهر «مونپلیه» واقع شده بود.96 در این شهر جمعیت نسبتا زیادى از عرب و یهود، هم‏چنین مسیحیان عرب زبان، بودند و در اوایل قرن دهم ارتباط نزدیکى با مدارس عربى در جنوب اسپانیا داشتند. به همین دلیل سهم مونپلیه در توسعه‏ى پزشکى اروپا از طریق ارتباط با عرب‏ها، مهم‏تر از آن است که عموما مطرح مى‏شود.97
«جراحى» به تدریج و با تأخیر به مدارس پزشکى اروپا راه یافت. پس از سال 1163 میلادى دستورى از کلیسا مبنى بر منع آموزش جراحى در مدارس پزشکى صادر شد. احتمالاً، در اثر گسترش وسیع مطالعات پزشکى، طرز تفکر کلیسا نسبت به جراحى تغییر یافت و لذا در سال 1252 میلادى براى «برنو»، اهل ایتالیا، خلق یک اثر مهم که Chirargica Magna نام گرفت، ممکن شد.98
کتاب‏هاى قدیمى نشان مى‏دهد که پزشکى اروپا در قرن‏هاى پانزدهم و شانزدهم نیز، وابسته به پزشکى اعراب و امتدادى از آن بوده است.99
پى‏نوشت‏ها:
1. ادوارد براون، تاریخ طب اسلامى، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 16 و فؤاد سزگین، گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم عربى و اسلامى، ترجمه‏ى محمدرضا عطایى، ص 46.
2. ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه‏ى طب و جبران مسعود، والرائد، ذیل همان واژه.
3. حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 20.
4. ابوعبداللّه‏ محمد بن احمد بن یوسف خوارزمى، مفاتیح العلوم، ترجمه‏ى خدیو جم، ص 147 ـ 173.
5. در آغاز جلد چهارم صحیح بخارى دو کتاب آمده که در هشتاد فصل آن، احادیث مربوط به بیمار، بیمارى و درمان و... نقل شده است.
6. فیلیپ خلیل حتَى، تاریخ عرب، ترجمه‏ى ابوالقاسم پاینده، ص 737.
7. مهدى محقق، «طب در اسلام»، مجله فرهنگ، شماره پیاپى 20 و 21، ویژه‏ى تاریخ علم، ص 280، به نقل از اخوینى بخارى، هدایة المتعلمین، ص 551.
8. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 161.
9. نورالدین آل على، اسلام در غرب، ص 341.
10. فیلیپ خلیل حتى، همان، ص 738.
11. مهدى محقق، «زهراوى در کتاب التصریف»، همان، دومین بیست گفتار، ص 283؛ آلدومیه‏لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهانى، ترجمه‏ى رضوى ـ علوى، ص 404.
12. او تحت عنوان المکاوى، داغ‏کن‏هاى مختلف را نام برده است؛ از جمله: المکواه الزیتونیه، المکواه المسماریه، المکواه ذات سکینین، المکواه الهلالیه و... ر.ک: مهدى محقق، «الزهراوى در کتاب التصریف»، ص 285.
13. علوم اسلامى و نقش آن... آلدومیه‏لى، ص 404.
14. از جمله انبویه (Cannula)، جفت (Forcrps)، زرّاقه (Syringe)، ثنَاره (Hook)، فاس (Pickaxe)، قاثاطیر (Catheter) و... (ر.ک: مهدى محقق، همان، ص 289 ـ 291).
15. فؤاد سزگین، گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم عربى و اسلامى، ص 55.
16. مهدى محقق، همان، ص 279.
17. سیدحسن تقى‏زاده، تاریخ علوم در اسلام، به کوشش عزیزاللّه‏ علیزاده، ص 245.
18. .Climax of Chemical Therapy in 10 th Century Arabic Medicine
19. فؤاد سزگین، تاریخ نگارش‏هاى عربى، ج 3، ص 457.
20. تقى زاده، همان، ص 246.
21. آل‏على، اسلام در غرب، ص 341.
22. فیلیپ خلیل حتى، همان، ص 738.
23. آل على، همان، ص 342.
24. آلدومیه‏لى، همان، ص 466 ـ 467.
25. مقرى، نفخ الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج 1، ص 899؛ فیلیپ خلیل حتى، همان، ص 739.
26. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى ابن زهر، ج 3، ص 633 ـ 634؛ حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 203؛ فیلیپ خلیل حتى، همان، ص 739 ـ 740.
27. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى ابن زهر، ج 3، ص 633.
28. همان‏جا.
29. فؤاد سزگین، گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم عربى و اسلامى، ص 55، به نقل از مقاله‏ى «ابن زهر»، دایرة المعارف اسلامى (انگلیسى)، ج 3، ص 978.
30. عبدالحسین زرین‏کوب، کارنامه اسلام، ص 55.
31. مقاله‏ى «ابن زهر»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 630.
32. محمدبن عبداللّه‏ ابن ابار، التکملة لکتاب الصله، ج 1، ص 334.
33. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن زهر»، ج 3، ص 635.
34. براون، تاریخ طب اسلامى، ص 134؛ قفطى، تاریخ الحکما، ص 264.
35. سزگین، تاریخ نگارش‏هاى عربى، ج 3، ص 437.
36. همان‏جا.
37. آلدومیه‏لى، همان، ص 404.
38. سزگین، همان، ج 3، ص 423.
39. قاضى صاعد اندلسى، طبقات الامم، به کوشش حیاه بوعلون، ص 195 ـ 196.
40. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله «ابن وافد»، ج 5، ص 65 ـ 66.
41. همان‏جا.
42. تاریخ علم کمبریج، فصل 5، علم عرب، ص 328.
43. زرین‏کوب، کارنامه اسلام، ص 54.
44. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن رشد»، ج 3، ص 564.
45. همان، ص 564 ـ 565.
46. همان، ذیل مقاله‏ى «ابن میمون»، ج 5، ص 13.
47. همان، ص 12 ـ 13؛ آلدومیه‏لى، همان، ص 429 و 432؛ قفطى، تاریخ الحکماء، ص 436؛ عبداللّه‏ عنان، تاریخ دولت اسلامى در اندلس، ترجمه‏ى عبدالحمید آیتى، ج 4، ص 579.
48. على ابن ابى زرع، انیس المطرب، ص 207.
49. همان‏جا.
50. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن طفیل»، ج 4، ص 137؛ عنان، تاریخ دولت اسلامى در اندلس، ج 4، ص 575.
51. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن باجه»، ج 3، ص 70.
52. فؤاد سزگین، گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم عربى و اسلامى، ص 56 ـ 57.
53. احمدبن محمد مقرى، نفخ الطیب، تحقیق احسان عباس، ج 7، ص 99؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن خطیب».
54. فؤاد سزگین، همان، ص57.
55. ر.ک: فؤاد سزگین، تاریخ نگارش‏هاى عربى، ج 3، ص 420، 421، 423، 424، 437، 451، 456، 479؛ عنان، تاریخ دولت اسلامى در اندلس، ج 4، ص 568.
56. زرین‏کوب، همان، ص 61.
57. میراث اسپانیاى مسلمان، زیر نظر سلمى خضرا جیْوسى، گروه ترجمه زبان‏هاى اروپایى، ج 2، ص 621 ـ 629.
58. همان‏جا.
59. سزگین، همان، ج 3، ص 438؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن جلجل»، ج 3، ص 243 ـ 244.
60. قفطى، تاریخ الحکماء، به کوشش بهمن دارایى، ص 314.
61. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن وافد»، ج 5، ص 65.
62. صاعد اندلسى، طبقات الامم، ص 195 ـ 196؛ قفطى، همان، ص 314.
63. حتى، همان، ص 735.
64. آلدومیه‏لى، همان، ص 449.
65. عنان، تاریخ دولت اسلامى، ج 4، ص 571 ـ 572.
66. ابن ابار، التکمله للکتاب الصله، ج 1، ص 121.
67. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن الرومیه»، ج 3، ص 609.
68. آلدومیه‏لى، همان، ص 449 ـ 450.
69. حتى، همان، ص 736.
70. الجامع در چهار مجلد به سال‏هاى 1874 و 1875 میلادى در قاهره به چاپ رسیده است.
71. آلدومیه‏لى، همان، ص 465؛ زرین‏کوب، همان، ص 61؛ در کتاب میراث اسپانیاى مسلمان آمده «ابن بیطار در کتاب جامع المفردات [الادویه و الاغذیه] بیش از سه هزار داروى گیاهى را به ترتیب الفبایى فهرست مى‏کند. این اثر به تنهایى بیش از دو برابر انواع گیاهان توصیف شده در کتاب دیسقوریدس را در بر دارد».
72. آلدومیه‏لى، همان، ص 465.
73. زرین‏کوب، همان، ص 62.
74. آل على، همان، ص 348؛ آلدومیه‏لى، همان، ص 477.
75. لوکاس هنرى، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ج 1، ص 367.
76. آل على، همان، ص 350.
77. مونتگمرى وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ترجمه و توضیح حسین عبدالمحمدى، ص 106.
78. حتى، همان، ص 753 و 754.
79. آل على، همان، ص 351.
80. حتى، همان، ص 741 و 742.
81. سزگین، گفتارهایى پیرامون علوم عربى و اسلامى، ص 145.
82. حتى، همان، ص 755.
83. همان، ص 741.
84. براون، همان، ص 105.
85. وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ص 114 ـ 115؛ براون، تاریخ طب اسلامى، ص 106.
86. براون، همان، ص 107.
87. همان‏جا.
88. Gerard of Cremona در سال 1114 میلادى در شهر کرمون به دنیا آمد. در جوانى به اندلس رفت و در شهر طلیطله اقامت گزید و در دارالترجمه‏ى آن، به کار تحقیق و ترجمه‏ى کتاب‏هاى عربى مشغول شد.
89. مهدى محقق، همان، ص 278 ـ 279؛ تقى زاده، همان، ص 244 ـ 245.
90. سزگین، تاریخ نگارش‏هاى عربى، ج 3، ص 457.
91. همان‏جا.
92. فؤاد سزگین، گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم عربى و اسلامى، ص 60.
93. همان‏جا.
94. دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل مقاله‏ى «ابن زهر»، ج 3، ص 633.
95. سزگین، همان، ص 57.
96. وات، همان، ص 116.
97. همان، ص 116 ـ 117.
98. همان، ص 117.
99. همان، ص 118.
منابع:
ـ آدومیه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، ترجمه‏ى رضوى ـ علوى (مشهد، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1371).
ـ آل على، نورالدین، اسلامى در غرب (انتشارات دانشگاه تهران، 1370).
ـ ابراهیمى دینانى، غلامحسین، «ابن طفیل»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4.
ـ ابن ابار، محمدبن عبداللّه‏، التکمله الکتاب الصله، به کوشش عزت عطار (قاهره، 1956).
ـ ابن ابى زرع، على، انیس المطرب (رباط، 1972).
ـ ابن منظور، لسان العرب.
ـ براون، ادوارد، تاریخ طب اسلامى، ترجمه‏ى مسعود رجب‏نیا، چاپ چهارم (شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1364).
ـ تقى‏زاده، سیدحسن، تاریخ علوم در اسلام، به کوشش عزیزاللّه‏ علیزاده (تهران انتشارات فردوس، 1379).
ـ جبران مسعود، الرائد.
ـ حتى، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه‏ى ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم (موسسه‏ى انتشارات آگاه، 1366).
ـ خراسانى، شرف‏الدین، «ابن باجه» دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــ، «ابن رشد»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3.
ـ خوارزمى، ابوعبداللّه‏ محمدبن احمدبن یوسف، مفاتیح العلوم، ترجمه خدیو جم (انتشارات علمى و فرهنگى، 1362).
ـ دیانت، على‏اکبر، «ابن الرومیه»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3.
ـ رحیم‏لو، یوسف، «ابن خطیب»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3.
ـ رفیعى، على ـ سلیم، عبدالامیر، «ابن زهر»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3.
ـ زریاب، عباس، ابن میمون، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5.
ـ زرینکوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام (تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1369).
ـ سزگین، فؤاد، تاریخ نگارش‏هاى عربى، ترجمه، تدوین و آماده سازى موسسه نشر فهرستگان به اهتمام خانه کتاب (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1380).
ـ ــــــــــــــــــــ ، گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم عربى و اسلامى، ترجمه محمدرضا عطایى (مشهد، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1371).
ـ سلمى خضرا جیوسى، میراث اسپانیاى مسلمان، گروه ترجمه زبان‏هاى اروپایى (مشهد، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1380).
ـ صاعد اندلسى، طبقات الامم، به کوشش حیاة بوعلون (بیروت، 1985م).
ـ عنان، عبداللّه‏، تاریخ دولت اسلامى در اندلس، ترجمه عبدالحمید آیتى (انتشارات کیهان، 1369).
ـ قفطى، تاریخ الحکماء، به کوشش بهمن دارایى (انتشارات دانشگاه تهران، 1371).
ـ لوکاس، هنرى، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ سوم (تهران، سازمان انتشارات کیهان، 1372).
ـ محقق، مهدى، «زهراوى در کتاب التصریف»، دومین بیست گفتار (موسسه‏ى مطالعات اسلامى، دانشگاه مک گیل شعبه‏ى تهران، 1369).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، مقاله‏ى «طب در اسلام»، مجله فرهنگ، شماره پیاپى 20 و 21، ویژه تاریخ علم.
ـ مقرى، احمدبن محمد، نفخ الطیب، تحقیق احسان عباس (بیروت، 1388ق).
ـ نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم (انتشارات خوارزمى، 1359).
ـ وات، مونتگمرى، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ترجمه و توضیح حسین عبدالمحمدى (قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378).
ـ یاقوت حموى، معجم البلدان (لبنان، داربیروت، 1408).
ـ یمینى قائشى، زهرا، «ابن وافد»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5.

________________________________________.
2 Campell.
3 Salerno.
4 Montpellier.
5 guadix.
6 H.P.J.R.Renaud.
7Joseph Campell.
8Creative mythology.
9Piter Venerable.
10Abbot of Cluny.
11Roman of Sauvetat.
12Guillaume de Bures.
13Cuy de Chauliac.
14Albucasis.
15Abbu Cassa.
16Bulchasis.
17Bulcaris.
18Ambroise Pare.
19Friedrich Trendelenburg.
20K.Sudhoff.

تبلیغات