مفهوم «مضمون» در زبان فارسی مانند بسیاری از مفاهیم ادبی دیگر مفهومی سهل و ممتنع است؛ در نگاه نخست چنان به نظر می رسد که این مفهوم چندان روشن است که نیازی به اندیشیدن از دیدگاهی نظری دربارة آن وجود ندارد و به اصطلاح از بدیهیات حوزة ادبیات فارسی است؛ درحالی که مضمون یکی از مهم ترین مفاهیم انتقادی و مرکزی ادبیات در جهان است. دستیابی به مضامین آثار ادبی در دنیا کاری بسیار تخصصی و دشوار و درعین حال، بنیادی شناخته می شود. ارتباط مضمون با کار نظریه و نقد ادبی نیز بر کسی پوشیده نیست، به گونه ای که برخی یکی از مهم ترین رسالت های نقد ادبی را دست یابی به مضمون می دانند؛ از چنین دیدگاهی مضمون یابی کاری انتقادی است که ضرورتاً باید ذیل نظریه ای ادبی صورت گیرد. معنای چنین رویکردی در وهلة اول آن است که مضمون یابی کاری بسیار تخصصی است؛ درحالی که در جامعة ادبی ما بیشتر با ویژگی آماری تعریف شده است. جستن مضامین در آثار ادبی به هیچ روی کاری صرفا آماری نیست؛ بلکه در بهترین حالت، آمار شاید بتواند آن را عینی نماید و به دست یابی به آن کمک کند. در این زمینه با یقین می توان گفت، با وجود این که مضمون، موضوع اندیشة بسیاری از صاحب نظران زبان و ادبیات فارسی بوده است، هرگز حدود آن مشخص نشده است و به ویژه عملاً کار مضمون یابی بر اساس تعریف علمی آن صورت نگرفته است. مانند بسیاری دیگر از موضوع های ادبی، مضمون نیز مبتلا به ساما ن نیافتگی نظری است. دشواری دیگر در پرداختن به این موضوع، مربوط به ویژگی چندمعنایی کلمة مضمون در زبان فارسی هم هست. در این زمینه به ویژه اختلاط آن با «موضوع» منشأ بسیاری از تشتت ها بوده است و به سردرگمی ها و گاه انحراف ها از معنای علمی آن افزوده است. با عنایت به دشواری های ماهوی موضوع و نیز دشواری های ناشی از گستردگی حوزه تحقیق، در این پژوهش کوشیده شده است در حد توان تصویری از چگونگی دست یابی و مطالعه مضمون در شعر برخی شاعران نشان داده شود.