آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

محور اصلى این مقاله بر این فرضیه استوار است که تجارت سرزمین‏هاى شرقى جهان اسلام در سده چهارم هجرى بار اصلى اقتصاد سرزمین‏هاى غربى با مرکزیت‏بغداد را بر دوش مى‏کشیده است. در واقع بغداد ایستگاه تجارى و مال‏التجاره‏هاى سرزمین‏هاى شرقى بوده و کالاها از این نقطه تا اقصى نقاط غرب جهان اسلام توزیع مى‏شده است. آن‏چه در بطن این مقاله نهفته، درونمایه دستاوردهاى تمدنى جهان اسلام در سده چهارم هجرى است که در حقیقت این تجارب بنیه مالى دستاوردهاى تمدنى را فراهم مى‏کرده است. شکوفایى تمدن سده چهارم هجرى معطوف به قدرت و بنیه مالى این تجارت سرزمین‏هاى شرقى بوده است. از سوى دیگر بسط و گسترش جهان اسلام از سوى شبه قاره تا ممالک شرق دور و مرزهاى چینى را مى‏توان از اطلاعات آمده در این مقاله به خوبى دریافت.
اصولا بررسى تجارت مرزهاى شرقى خلافت عباسى همواره با اشارات و مقدماتى همراه است. تردیدى نیست که حیات اقتصادى این امپراتورى را نمى‏توان بر طبق روابط آن با شرق و غرب و جنوب و حتى شمال طبقه‏بندى و بررسى کرد. مقدار قابل توجهى از کالاهاى مردم بغداد و شهرهاى دیگر بین‏النهرین همچون سامرا - تختگاه خلفا بین سال‏هاى 232 و 270ه - از سرزمین‏هاى شرقى تامین نمى‏شد، بلکه از سوریه، مصر، مغرب و یا امپراتورى بیزانس و اندلس و حتى از ایتالیا مى‏آمد. در منازعات بین سرزمین‏هاى اسلامى، مثلا بین فاطمیان مصر و عباسیان پس از سال 358ه هیچ وقت فعالیت‏هاى تجارى قطع نمى‏شد و کاروان‏هاى تجارى معمولا از میان صفوف سپاه دشمن راهى گشوده و طى مسیر مى‏نمودند. با این شرایط مقدار معتنابهى از کالاهاى سرزمین‏هاى شرقى در بین‏النهرین داد و ستد مى‏شد و کالاهاى بین‏النهرین هم وارد سرزمین‏هاى شرقى مى‏گشت و مال التجاره شرقى تا اقصى نقاط غرب مى‏رسید. بنابراین، مبادلات بازرگانى سرزمین‏هاى شرقى با بغداد محدود به تولیدات محلى نبوده و در حقیقت، بخشى از فعالیت‏هاى تجارى خلافت (یا به تعبیر مسلمانان تاریخ میانه، المملکة الاسلامیه) شمرده مى‏شد. با این اشاره مى‏خواستم یادآورى کنم که بحث ما در خصوص تولیدات محلى سرزمین‏هاى شرقى نخواهد بود. ولى این مشکل چندان مهم و بزرگ هم نیست، چون درباره صنایع محلى، معادن یا محصولات کشاورزى به قدر کافى منابع و اطلاعات وجود دارد. در این‏جا باید به یک مساله جدى توجه شود و آن این‏که اطلاعات ما درباره احوال اقتصادى اوایل خلافت، منحصر به سده چهارم هجرى یعنى سده درخشان جغرافى‏نگارى اسلامى است. بدون اطلاعات جغرافى نگارانى چون ابن حوقل، اصطخرى و مقدسى و نویسندگان حدودالعالم، شناخت، از احوال اقتصادى خلافت‏بسیار اندک است. در خصوص سده‏هاى بعد هم اطلاعات جغرافیایى معتنابهى در یاقوت حموى، آثارالبلاد قزوینى یا نزهة القلوب حمدالله مستوفى‏قزوینى در دست داریم. بیشتر اطلاعات منابع بعدى (به جز نزهة القلوب) بر پایه آثار پیشین پدید آمده و فقط حالت تکوینى پیدا کرده‏اند (به تعبیر بعضى از محققان). از این‏رو اطلاعات این نوع منابع را باید با احتیاط به کار برد. این منابع معمولا تصویرى روشن و جاندار از حیات اقتصادى در سده‏هاى ششم و هفتم هجرى پیش‏رو نمى‏نهند. آن‏چه در زیر خواهد آمد فقط سده چهارم هجرى را در بر خواهد گرفت.
اطلاعات درباره حیات اقتصادى خلافت در این سده نسبتا زیاد و پربار است. البته امکان حذف بعضى از مطالب را نباید از نظر دور داشت، اما به نظر نگارنده، این نکته چندان مهم نیست و تصویرى که در این‏جا ارائه خواهیم داد تصویرى درست و قابل اعتماد خواهد بود.
بغداد در اوج خلافت عباسى (سده‏هاى سوم و چهارم هجرى) یکى از بازارهاى معتبر آن به شمار مى‏آمد، چنان‏که بنادر اسکندریه و بصره هم کم‏تر از آن نبودند. اما دورى بغداد از دریا همواره مانعى در برابر گسترش آن محسوب مى‏شد. جاده‏هاى ارتباط آن با شرق اهمیتى در خور توجه داشت، چون تمامى مسلمانان آسیاى مرکزى و بخش اعظم مردم مناطق ایران و جملگى ساکنان سرزمین‏هاى شمالى دریاى مازندران و دریاى آرال را همین جاده‏ها به بغداد پیوند مى‏دادند.
بغداد از سال 145ه که تختگاه عباسیان شد و سامرا که بین سال‏هاى 232 و 270ه جاى آن را گرفت، هر دو شهر بین المللى بودند. این شهرها جمعیتى مختلط داشتند، یعنى علاوه بر عربان و آرامى‏هاى عرب شده، مسیحیانى از فرقه‏هاى مختلف، یهودیان، ایرانیان، و ترکان در آن‏ها زندگى مى‏کردند. ترکان به طبقه نظامى تعلق داشتند و در امور اقتصادى فعال نبودند. آرامیان عرب شده و مسیحیان در تجارت بین‏المللى سهمى نداشتند و آرامیان بومى فقط در امور تجارى کم اهمیت فعال بودند. معدودى از یونانیان بغداد از این نظر داراى نقش مهمى بودند و این البته از مناسبات تجارى‏شان با بیزانس مایه مى‏گرفت. بعدها یونانیان در کرمان تجارتخانه‏اى برپا کردند. تعداد ارمنیانى که امروزه در حیات بازرگانى خاور نزدیک نقشى در خور توجه دارند در آن روزگار اندک بوده و بیشتر در خدمات نظامى فعال بودند. عربان خالص بغداد که تا سده سوم و حتى چهارم، خلوص قومى و نژادى خویش را حفظ کرده بودند، بیشتر بازماندگان اشراف بازرگانى مکه و مدینه و گاهى از بدویان بودند که به سپاهى‏گرى پرداخته و سپس یکجانشین شده و دستى در تجارت نداشتند. این نوع فعالیت‏ها در روزگار امویان تا سال 132 از وجهه اندکى برخوردار بود; البته نمى‏توان گفت که عربان خالص در حیات بازرگانى شرکتى نداشتند، بلکه باید گفت که این امر براى آن‏ها در درجه اول اهمیت نبود. اما عربان با جمعیت‏بومى مسلمانان بغداد ادغام و ترکیب شده بودند. از این‏رو در مورد سده سوم و نیز سده چهارم، صحبت از فرق بین عربان و شهریان عرب شده بى‏معنى است، چون تشخیص چنین فرقى عملا غیرممکن است.
پس دو قوم و ملت فعالان اصلى عرصه تجارت این دوره بودند: یهودیان (به عنوان یک جامعه مذهبى، نه قومى و ملى) و ایرانیان. جوامع یهودى از دوره «تبعید به بابل‏» در سده هفتم پیش از میلاد در بین‏النهرین سکونت گزیدند و سپس در سرتاسر مراکز مهم این مناطق از مصر تا ایران و آسیاى مرکزى پراکنده شدند. این جوامع با مسلمانان و مسیحیان روابط حسنه داشتند و در کار صرافى بوده و معاملات پولى خود را با برات و سایر اوراق قرضه انجام مى‏دادند. عمال آن‏ها نیز یهودى بوده و امتیازات اجتماعى خاصى داشتند و بیشتر با عنوان راذانیه (راهدانیه؟) معروف بودند که مرکز آن‏ها مصر بود و در تجارت بین دره نیل و هند بر پایه روابط محکم با جوامع یهودى اروپایى غربى و مرکزى، نقشى درخور داشتند. یهودیان بین‏النهرین از ارتباط نزدیک با راذانیه بهره کافى مى‏بردند و در جاى خود به اشراف بازرگان خلافت وام‏هایى پرداخت مى‏کردند. آن‏ها به جز فعالیت در زمینه صرافى، در شاخه دیگرى از تجارت تخصص نداشتند، مگر فعالیت در حمل و نقل شراب (همراه با مسیحیان و اغلب راهبان) که مسلمانان آن را حرام مى‏دانستند. ایرانیان در کنار یهودیان، ولى با تعدادى بیشتر، تجارت سرزمین‏هاى شرقى جهان اسلام و حتى عراق و بیشتر از آن، آسیاى مرکزى را تحت پوشش خود داشتند. سغدیان نیز که به مفهوم واقعى کلمه ایرانى بودند، پیشه تجارت داشتند و زبان فارسى درى زبان محاوره‏اى و روزمره آن‏ها به شمار مى‏آمد. آن‏ها از این زمان به بعد به عنوان ایرانى به حساب آمدند. برخلاف یهودیان فعالیت تجارى سغدیها بیشتر در شمال یعنى آسیاى مرکزى و پایگاهشان سغدک (سودک) در منتهى الیه غرب کریمه (سروژ - - Sarozh روسى کهن) متمرکز شده بود که به نظر نگارنده، این محل نام خود را از آن‏ها گرفته است. آن‏ها از طرف شرق با چین ارتباط داشتند و مناطق ماوراءالنهر، حوضه تاریم و قلمرو اویغورها - قرقیز بعدى - را پشت‏سر مى‏گذاشتند.
مى‏توان گفت که تمامى فعالیت‏بازرگانى مرزهاى شرقى خلافت در اختیار ایرانیان و یهودیان بود و اعراب نقشى بایسته و چشمگیر در آن نداشتند. بنابراین، تولید کالاها و توزیع آن‏ها در ایران، به غیر از یهودیان، در اختیار خود ایرانیان بود.
تصور مى‏کنم پس از بحث در حوزه فعالیت‏یهودیان در مقایسه با سغدیان، شایسته است پیش از همه به راه‏هاى بازرگانى سرزمین‏هاى خلافت‏شرقى بپردازیم. مهم‏ترین راه خشکى، «جاده ابریشم‏» بود که با جاده شاهى دوره هخامنشى ترکیب یافته و از بغداد (یعنى بابل پیشین یا سلوکیه - تیسفون) شروع مى‏شد و پس از ورود به ایران، به موازات کوه‏هاى زاگرس از راه حلوان و اسدآباد مى‏گذشت. جاده شاهى به همدان متصل مى‏شد و در آن‏جا به جاده ابریشم مى‏پیوست و از شهرهاى ایرانى همدان، رى، دامغان، نیشاپور، مرو (مروشاهجان) و آمل مى‏گذشت و سپس درماوراءالنهر از طریق بخارا و سمرقند به دره فرغانه و اخسیکث و اوزقند مى‏رسید.
جاده ابریشم در انتهاى شرقى این دره، آخرین منطقه اسلامى را پشت‏سر مى‏گذاشت و با گذشتن از کوه‏هاى تیان‏شان و ورود به حوضه تاریم به دو شعبه تقسیم مى‏شد و این دو شعبه در شرق واحه تورفان به هم مى‏پیوست.
دیگر جاده مهم تجارت سرزمین‏هاى شرقى خلافت، راه دریایى بود. بصره مهم‏ترین بندر بین‏النهرین شمرده مى‏شد که آن‏جا را به شبه جزیره عربستان و از راه دریاى سرخ به مصر و نیز سواحل جنوبى ایران، هند (که بعدها بسیار حساس گردید) و اندونزى و چین - که بازرگانان مسلمان از سال 120ه . به بعد در آن‏جا بودند - متصل مى‏کرد. مهم‏ترین بندر خلیج‏فارس، سیراف در جنوب شیراز بود. در این دوره، جزیره قیس (کیش) که در زمان ایلخانان مغول اهمیت زیادى یافته بود و هرمز مرکز تجارت پرتقالیان در سده شانزدهم و هفدهم، چندان نقشى در این مهم نداشتند. بیشتر ایرانیان از آن‏جا به دیبول در سند (که جایگاه اصلى آن مدت‏ها مورد بحث‏بود) و مسقط و عدن مى‏رفتند. ایرانیان در این‏جا به قدرى سلطه داشتند که زبانشان زبان بین‏المللى این منطقه به شمار مى‏آمد. حتى زبان عربى نامفهوم دریانوردان آکنده از واژگان فارسى بود. ایرانیان در سواحل غربى اقیانوس هند مکان‏هایى براى خود پدید آورده بودند.
همانند تجارت در خلیج فارس، کشتى‏رانى در سواحل شمالى دریاى مازندران نیز اهمیتى اندک داشت و تجارت آن یقینا قابل مقایسه با نقل و انتقال مال التجاره در جاده ابریشم به موازات جنوب کوه‏هاى البرز نبود. با وجود این، دریاى مازندران با بندر آبسکون در زاویه جنوب شرقى آن، مهم‏ترین منطقه ارتباطى بین جنوب، غرب و سواحل شمالى بود، ولى این ارتباط در سطح وسیعى جریان نداشت، تا این‏که روس‏ها یعنى نخست وارانگى‏ها، (varangians) از دریاى مازندران استفاده کردند و در سواحل شمالى ایران دست‏به حملاتى زدند.
از رودخانه‏ها به جز فرات و دجله در غرب جیحون و سیحون در شرق، براى حمل و نقل استفاده نمى‏شد، چون در ایران رودخانه‏هاى قابل کشتى‏رانى وجود نداشت. از این‏رو، اتصال بین جاده ابریشم و دریا را در بین رودهاى بزرگ ماوراءالنهر و بین‏النهرین، راه‏هاى خشکى بر عهده داشتند. در این‏جا نیز از راه‏هاى بسیار قدیمى استفاده مى‏کردند که تا به روزگار ما ادامه دارد. در این مقام به مهم‏ترین آن‏ها اشاره مى‏کنیم. در غرب ایران، قرمیسین (کرمانشاه) جاده ابریشم را به تبریز و دوین (قرن‏ها تختگاه ارمنستان بود) و تفلیس در گرجستان وصل مى‏کرد. موازى با این جاده، همدان هم در راه تبریز به اردبیل متصل مى‏شد.
در مرکز ایران به سمت‏شمال، شهر رى (که با راه‏هاى فرعى، از طریق کوه‏هاى البرز با شمال ایران ارتباط داشت)، از طریق کاشان، اصفهان و شیراز به سیراف، بندر مهم خلیج‏فارس، مى‏رسید. دامغان در نزدیکى زاویه جنوب شرقى دریاى مازندران قرار داشت و نقطه اتصال به گرگانج (اورگنج‏بعد) در خوارزم بود و از طریق جاده ابریشم به نیشاپور مى‏پیوست و نیز نقطه دیگرى براى جاده شیراز به یزد بود که این جاده از کویر بى‏آب و علف و خطرناک دشت‏کویر مى‏گذشت. یک جاده دیگر با یک انحراف بزرگ، نیشاپور را به هرات، زرنج، کرمان و شیراز متصل مى‏کرد و در بخش شرقى قرار داشت. یک راه دیگر با شروع از مروشاهجان با یک انحراف دیگر به مروالرود، ترمذ و سمرقند و سپس به اترار مى‏رسید که نقطه شروع دیگر جاده ابریشم در شرق دور بود.
به موازات این جاده‏ها در فواصل تقریبا سفر یک روزه (در حدود 15 کیلومترى منازل)، کاروانسراهاى معروف به ایوان و رباط وجود داشتند که مسافران مى‏توانستند در آن‏ها به تهیه زاد و توشه و نیز داد و ستد بپردازند و مال‏التجاره خود را تخلیه کنند و این ویژگى تا به امروز ادامه یافته است. این جاده‏ها بدون مشکل هم نبودند. براى تشخیص مسیر، گنبدهایى بر سر راه ایجاد کرده بودند که در هواى طوفانى و زمستان‏هاى برفى بهترین راهنما بودند. هواى ناملایم، رفت و آمد جاده‏ها را تهدید مى‏کرد. گاهى پل‏ها خراب مى‏شدند و براى گذشتن از رودخانه‏ها هم، مخصوصا در ایام بهار که آب آن‏ها زیاد مى‏شد، باید از گدار آن استفاده مى‏کردند. تاسیس کاروانسرا و تعمیر پل‏ها در شریعت اسلامى به ابواب الخیر معروف بود و از وظایف حکومت‏شمرده نمى‏شد، بلکه براى تاسیس آن‏ها افراد خیرى پیش قدم مى‏شدند و گاهى نیز حکام به این کار مبادرت مى‏ورزیدند. نهاد مذهبى اوقاف وسیله‏اى براى سرمایه‏گذارى خصوصى و بهره‏گیرى وارث از آن بود. اردوکشى‏هاى نظامى و قطاع الطریق از مخاطرات جدى حمل و نقل در تاریخ میانه اسلامى بودند. برطرف کردن این مخاطرات بستگى تام به فعالیت گسترده حکومت داشت. وسایل عمومى حمل و نقل کاروان‏ها، اشتران بودند و الاغى بازنگى برگردن در جلو کاروان راه مى‏سپرد. در فصل زمستان جاده را با قاطرها باز مى‏کردند و یا در مقابل برف پناهگاه‏هایى مى‏ساختند. از این‏رو بر اساس شرایط جاده و زمین، فاصله منازل از یکدیگر تقریبا دو یا سه فرسنگ (12 تا 18 کیلومتر) بود.
تجارت در داخل ایران و سرزمین‏هاى مجاور آن را شرایطى بود که در سرتاسر مملکت اسلام با آن آشنا بودند. این مساله براى انسان‏هاى امروز نیز شناخته شده است، چون تفاوت چندانى با شرایط موجود در شهرک‏هاى ایران، افغانستان و پاکستان امروزى نداشت. اما نویسندگان آن روزگار صحبتى از این آداب و شرایط نکرده‏اند. همان‏طور که ذکر کردیم، اوراق بهادار و برات در بین بازرگانان عمده رواج داشت. مبادله پول در همه‏جا رایج‏بود و درهم نقره پایه سکه‏هاى رایج محسوب مى‏شد. البته در ادوار آرام، بهاى آن در مقایسه با دینار طلا، بین 12:1 و 15:1 تثبیت‏شده بود. دینار طلا و سکه امپراتورى بیزانس یعنى سلیدوس، ( solidus) در حوالى سال 287ه در بین‏النهرین رواج داشت، ولى پایه محاسبه براساس سکه‏هاى نقره و طلا بود. پول خرد به شکل فلیس مسى (فولیس (phollis ضرب شده بود. درباره اشکال ویژه مبادلات بازرگانى در این دوره اطلاعى در دست نیست، چون از این قراردادها چیزى باقى نمانده است.
شرایط سفر در دارالاسلام چندان فرقى با سفر از خوارزم و خراسان به شمال نداشت و به هر حال کاروانى بود و کاروانسراهایى، و این از ویژگى‏هاى اصلى تجارت مسلمانان محسوب مى‏شد. گاهى معامله پایاپاى (تهاترى) نیز صورت مى‏گرفت; یعنى کالاها را با کالاهاى دیگر معاوضه مى‏کردند و یا این‏که در جاهایى به فروش مى‏رساندند که مردمان شمال نیازمند آن بودند و در این صورت، مال‏التجاره به صورت پایاپاى ارزش‏گذارى مى‏شد.
راه‏هاى تجارت شمال یا تجارت وارانگى‏ها هم به سبب وجود مسکوکات فراوان در آن و یا به دلیل نزدیکى به رودخانه‏هاى بزرگ اروپاى شرقى که از آن براى رفت و آمد استفاده مى‏شد، شناخته شده است. متاسفانه در مورد توزیع این یافته‏ها اطلاعات بسیار اندکى باقى مانده است. (1) به نظر مى‏رسد که براى رفت و آمد به شمال، از رودخانه دن و ولگا استفاده مى‏کردند. مبالغ گزافى از مسکوکات اسلامى شرقى در سده سوم و چهارم هجرى از این راه به روسیه، لهستان و سواحل دریاى بالتیک، به اسکاندیناوى تا شمال اروپاى مرکزى، انگلیس و حتى ایسلند انتقال مى‏یافت.
این اندوخته‏هاى نقره‏اى شرقى، نه فقط سکه‏ها بلکه دستبندها و غیره هم، پایه حیات اقتصادى این مناطق به خصوص سوئد بود که جزیره گتلند، مرکز این یافته‏ها، آشکارا کانون اصلى این نوع تجارت بوده است. تقریبا تمامى این سکه‏ها مربوط به سده سوم و چهارم و نود درصد آن‏ها متعلق به سلسله سامانى در خراسان است. این یافته‏ها تصویر گویایى از اهمیت این تجارت ارائه مى‏دهند. آخرین سکه‏اى که در این‏جا پیدا شده، به نخستین سال‏هاى سده پنجم تعلق دارد. تجارت با شمال به ناگهان متوقف شده است. به نظر نگارنده، فروپاشى حکومت‏سامانى در سال 389ه و تقسیم خراسان و ماوراءالنهر بین قراخانیان در شمال و غزنویان در جنوب جیحون، باید دلیل عمده این وقفه بوده باشد. پس از آن، ماوراءالنهر به مدت چندین دهه از مراکز حیات اقتصادى سرزمین‏هاى اسلامى جدا شده و اجناسى که زمانى به شمال منتقل مى‏شد دیگر وجود نداشت.
اما مال‏التجاره‏هاى سرزمین‏هاى شرق اسلامى شامل چه اجناسى بودند؟ در این مورد اطلاعات خوبى وجود دارد. مسلما تمامى اجناسى که به نواحى دیگر منتقل مى‏شد کل محصولات یک منطقه یا شهر خاصى نبود. میزان قابل توجهى از آن، در منطقه و یا در حومه مصرف مى‏شد. از این‏رو مطالب جغرافى‏نگاران را در مورد فرق بین اجناس و کالاهاى تجارى دیگر را باید جدى تلقى کرده و آن را نادیده نگرفت.
کالاهاى تجارى سرزمین‏هاى شرقى به دو طبقه تقسیم مى‏شد: محصولات محلى سرزمین‏هاى اسلامى و مال‏التجاره‏ها و کالاهاى وارد شده از سرزمین‏هاى دیگر. در میان محصولات مى‏توان از انواع پارچه‏هاى شرق و شمال ایران یعنى خراسان، خوارزم و منطقه اطراف رى و قم یاد کرد. ابریشم و محصولات ابریشمى و نیز قالى از شهرهاى جاده ابریشم همچون سمرقند، مرو، نیشاپور و از رى و یزد - مراکز عمده پارچه‏هاى پنبه‏اى - وارد مى‏شد. محصولاتى از این نوع به خصوص ابریشم نه تنها به سرزمین‏هاى غرب اسلامى، بلکه به اروپا نیز صادر مى‏گشت. پوست و چرم از ماوراءالنهر (یا از راه آن) و خوارزم و یا از همدان (پوست روباه و سمور) مى‏آمد. از شهرهاى ماوراءالنهر، آبسکون، اردبیل و قم نیز انواع تولیدات چرمى وارد مى‏شد.
صابون به خصوص در بلخ وارجان به عمل مى‏آمد و عطر در فارس و آذربایجان، زعفران در غرب و شمال ایران (همدان، قم، طبرستان) و نیل، بخشى در هند و بخش دیگرى در مصر تولید مى‏شد. افزون بر این، ایران مواد خوراکى خلافت هم چون روغن کنجد، روغن حیوانى، عسل، میوه‏هاى تر و خشک نظیر خرما (کرمان) کشمش و شکر (خوزستان) و ادویه را تدارک مى‏دید. در منابع بنابه دلایل روشنى از تجارت شراب صحبتى نشده است، ولى گفتنى است که شراب قرمز ایرانى را به طور محلى خرید و فروش مى‏کردند. مرکبات هندى تا سده چهارم هجرى ناشناخته بود و بعدها دیرتر از شبه جزیره عربستان، سوریه و مصر، در ایالات شرقى ایران رواج یافت. باید از گوسفند رمه و غله هم صحبت کرد. از ایران مقدار زیادى ماهى خشک به خصوص از نوع سگ‏ماهى دریاى مازندران و آرال و دریاچه وان و نیز ماهى خلیج‏فارس صادر مى‏شد.
از میان حیوانات سوارى و بارى، نه اسب، بلکه شتر در درجه اول اهمیت‏بوده و شتر بلخى شهرتى بسزا داشته و تعداد زیادى از آن‏ها را در سرزمین‏هاى شرق خلافت پرورش مى‏دادند و از آن‏جا به نواحى دیگر صادر مى‏کردند. احجار کریمه، نقره بیشتر طلا و جواهرات را به طور محلى استفاده مى‏کردند و مواد خام آن را صادر نمى‏کردند. از سایر فلزات براى ظروف خانگى (کترى مسى و غیره) و یا کارخانه‏هاى اسلحه سازى محلى استفاده مى‏نمودند. از چوب جنگل‏هاى شمال ایران و بعضى از مناطق کوهستانى براى ساخت‏خانه و یا اشیاى چوبى بهره مى‏گرفتند. نشادر از ماوراءالنهر مى‏آمد و نفت که هنوز ارزش سوختى آن کشف نشده بود، در باکو و یا شمال عراق براى کارهاى پزشکى و دارویى استخراج مى‏شد. در پایان این فهرست، از برف و یخ نیز نباید غافل ماند; مقدار زیادى برف از کوه‏هاى ایران به بغداد حمل و تا تابستان در یخچال‏ها نگه دارى مى‏شد و از آن در خانه‏هاى ثروتمندان و یا خلفا براى خوردن استفاده مى‏شد.
تجارت داخلى سرزمین‏هاى شرق اسلامى در بازارهاى ثابتى متمرکز بود; شمارى از این بازارها محلى بودند، ولى تعدادى دیگر مثل بازارهاى بنادر بزرگ، اصفهان، نیشاپور و هرات در حیات اقتصادى اهمیت زیادى داشتند. بنادر و نیز شهرهاى بست (امروزه در جنوب افغانستان)، غزنه و کابل، بخارا و سمرقند و خوارزم مراکز تجارت بین‏المللى به شمار مى‏آمدند. از این منظر سه منطقه اهمیتى در خور داشتند: هند، چین با شرق آسیاى مرکزى و شرق اروپا.
از هند، پارچه‏هاى پنبه‏اى، دستمال و حوله، ابریشم و کنف، نیل براى رنگرزى، گندم، جو، ارزن و نخود وارد مى‏شد. هند در قبال این محصولات، برده (از سرزمین‏هاى شمالى)، اسلحه و جوشن دریافت مى‏کرد.
از چین، ابریشم و ظروف چینى وارد مى‏شد. مسلمانان پس از پیروزى بر چینى‏ها در سال 133ه ، در نزدیکى سمرقند موفق به تولید کاغذ گردیدند. از این‏رو تولید این محصول به مدت چند قرن در بخش‏هاى شمال شرقى جهان اسلام متمرکز شده بود.
اهمیت تجارت با اروپاى شرقى در صدور برده نهفته بود. مسکوکات نقره‏اى در موازات راه‏هاى تجارى این منطقه تا اسکاندیناوى و انگلیس کشف شده است. ترکان را نه فقط در سپاهى‏گرى بلکه به دلیل زیبایى و سربه‏راهى، در امورخانه به کار مى‏گرفتند. (2) زنان ترک نیز به زیبایى شهره بودند و در حقیقت مظهر زیبایى شمرده مى‏شدند. از این‏ها گذشته، قوش (براى شکار)، موم، عسل، پوست جامه و خز از کالاهاى مصروف شمال بود که در جهان اسلام خواهان زیادى داشت. اسلاوها و وارانگى‏ها در مبادلات خود جامه، میوه، پنبه و ابریشم دریافت مى‏کردند. مسکوکات نقره جهان اسلام همراه اشیاء نقره‏اى دیگر براى ذخیره سرمایه، ارزش زیادى براى اروپائیان شرقى و شمالى داشت.
بنابراین، تجارت سرزمین‏هاى شرقى خلافت زیربناى محکمى براى ارتقاى سطح زندگى بود و در حیات اقتصادى، سیاسى جوامع مختلف اسلامى و حکومت‏هاى آن عاملى عمده به شمار مى‏آمد. براى شناخت این اهمیت کافى است فعالیت‏بازرگانان جنوب و غرب جهان اسلام را نیز به تجارت شرق و شمالى آن افزود. پس از آن است که مى‏توان به نقش بغداد به عنوان مرکز جهان اسلام و واسطه بین بخش‏هاى مختلف آن پى‏برد. از این‏ها گذشته، در بغداد و سایر مراکز جهان اسلام، بازرگانان سرزمین‏هاى مختلف با یکدیگر ملاقات کرده و به داد و ستد کالا مى‏پرداختند و دانش و تجارب خود را به یکدیگر منتقل مى‏نمودند. از این مسایل پیداست که در آن روزگار، خلافت عباسى امپراتورى محورى جهان برشمرده مى‏شده، نه چین که خود را «امپراتورى محورى‏» مى‏پنداشت و یا حتى بیزانس و اروپاى غربى که چندان به حساب نمى‏آمدند. تنها جغرافى‏نگاران مسلمان بودند که شناخت منطقى و مطلوبى از تمامى تمدن‏هاى جهان داشتند، چون مسلمانان همسایگان تمامى آن‏ها - اروپاى‏غربى و شرقى، آفریقاى سیاه، هند و اندونزى، چین و آسیاى مرکزى - بودند. به محض این‏که غرب دست‏به اکتشافات جغرافیایى جهان زد و مستقیما با اقوام و تمدن‏هاى یاد شده آشنا شد، اهمیت اقتصادى و سیاسى جهان اسلام رو به افول گذاشت و اروپا جاى آن را گرفت که این امر تا به امروز ادامه دارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. التور بولین، (1962) ,Mohammed, karl den store och Rurik ،ص 160. براى تعمیر و مرمت چنین نقشه‏اى نیاز زیادى وجود دارد.
2. اگر آن ترک شیرازى بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
این بیت ظاهرا عشق بازى با مردان را در ذهن تداعى مى‏کند; (دیوان حافظ، چاپ پژمان، تهران، 1318ش، غزل شماره 6، ص 3).
یادداشت:
1) عضو هیات علمى دانشگاه تهران.

تبلیغات