در غرب تفاوتی ندارد شما می خواهید تاید بفروشید، اتومبیل بفروشید، یا یک رئیس جمهور را به ملتی بفروشید، در هر صورت به بازاریابی و تبلیغات وابسته است.
در عمل، این توانمندی و تجربه ی بازاریابان است که بتوانند متکی بر اصول، تکنیکها و تاکتیکهای بازاریابی، محصولی را پرفروش کنند یا آرای مردم را بخرند تا رئیس جمهوری را برمسند قدرت بنشانند.
اوباما کیست و چه سوابقی دارد، هیلاری کلینتون دارای چه پایگاه اجتماعی است، و یا پیشینه ی ملی مک کین چه منافعی برای امریکا دارد، خارج از موضوعات این مقاله است و به کاندیداهای اخیر ریاست جمهوری امریکا تنها از زیر ذره بین بازاریابی سیاسی بویژه برندسازی می نگرد.
نقش و جایگاه ویژه بازاریابان سیاسی در غرب به منظور به پاکردن هیاهوهای تبلیغاتی غیرقابل انکار است، و این متن نیز درپی آن است تا نقش و جایگاه بازاریابان سیاسی را در پیروزی یا شکست کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا در سال 2008 بررسی کند.
رسانه های غربی همچنان خبرها و تصاویری از اوباما گرفته تا هیلاری کلینتون و مک کین و تیم انتخاباتی آنها را هنوز اینجا و آنجا پخش می کنند و به این ترتیب باز هم می توان آنان را آزمود که تا چه اندازه درسهایی را از بازاریابی فراگرفته اند.
در این مقاله می خوانید : در سال 2009، انجمن تبلیغات امریکا، اوباما را به عنوان بازاریاب و فعال امور تبلیغاتی سال برمی گزیند و مدیر این انجمن در زمان تحویل جایزه به اوباما می گوید : هربار که فعالیت تبلیغاتی تیم اوباما را در ذهن خود مرور می کند، نکته ای جدید و نو می یابد که می تواند به عنوان یک الگو مورد استفاده بازاریابان قرار گیرد.