جبران کاهش ارزش پول در دیون و روابط مالى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
از ویژگىهاى بارز اقتصاد قرن اخیر، به ویژه در کشورهاى در حال توسعه، وجود نرخ تورّمهاى دورقمى در مقاطع زمانى بلندمدّت است و این، موجب پایینآمدن ارزش پول و پدیدار شدن مشکلات حقوقى و اقتصادى پیچیدهاى در معاملات مدّتدار و بدهىهاى معوّقه مىشود.
وجود مثالهاى بسیار مشکلاتى از این قبیل، باعث شده تا حقوقدانان دنیا، به ویژه فقیهان و حقوقدانان مسلمان در پى یافتن راهحلّ منطقى و مناسب باشند و این، موجب پیدا شدن نظریّههاى گوناگون در این عرصه شده است.
گروه اوّل، جبران کاهش ارزش پول را مطلقا از مصادیق ربا ندانسته، به لزوم جبران قائل شدهاند.
گروه دوم، جبران کاهش ارزش پول را مطلقا از مصادیق ربا و حرام مىدانند.
گروه سوم، بین موارد شدید و خفیف تورّم و موارد غصب و غیرغصب و... تفصیل دادهاند.
گروه چهارم که در تشخیص حکم تردید داشتهاند، به مصالحه حکم کردهاند،
و سرانجام گروه پنجم براى جبران ضرر و زیان وارد بر طلبکار، راهکارهایى را ارائه کردهاند.
نویسنده، با بررسى دیدگاههاى پیشگفته، درصدد اثبات فرضیّههاى ذیل برمىآید.
الف. در تورّمهاى شدید که عرف عام (مردم) در قراردادهاى مدّتدار واکنش قابل ملاحظهاى نشان مىدهند، جبران کاهش ارزش پول از مصادیق ربا به شمار نمىرود و لازم است.
ب. در تورّمهاى خفیف که عرف عام واکنش قابل ملاحظهاى نشان نمىدهند، جبران کاهش ارزش پول از مصادیق ربا و حرام است.
ج. در تورّمهاى متوسّط که واکنش عرف عام تشخیص داده نمىشود، جبران کاهش ارزش پول جایز نیست و طریق احتیاط، مصالحه است.
مقدّمه
دگرگونىهاى سریع اقتصاد و ماهیّت اعتبارى پول، باعث شده است تا ارزش پول، پیوسته سیر نزولى داشته باشد و این روند با ورود پول کاغذى و تحریرى، شدّت بیشترى یافته است. در قراردادهاى بلند مدّت، ارزش پول به صورت چشمگیرى کاهش یافته، نگرانىها و نابسامانىهاى فراوانى براى افرادى چون صاحبان درآمد ثابت، صاحبان پسانداز، و طلبکاران ایجاد مىکند؛ براى مثال، اگر شخصى ده سال پیش، از دیگرى دههزار تومان طلب داشته و در این مدّت، تورّم سالانه به طور متوسّط 30 درصد باشد، اگر بخواهد طلب خود را به گونهاى دریافت کند که قدرت خرید پولش محفوظ بماند، باید به جاى دههزار تومان، مبلغ 137858 تومان دریافت کند.(1) به عبارت دیگر، ارزش حال دههزار تومان وى، پس از ده سال با تورّم پیشگفته، برابر با 725 تومان خواهد بود و این امر باعث شده که اقتصاددانان به جبران کاهش ارزش پول توجّه کنند و در دهههاى اخیر، فقیهان و اقتصاددانان اسلامى، عنایت خاصّى به آن داشته باشند.
این بحث از اوایل قرن هجدهم مرتّب بین اقتصاددانان مورد گفتوگو بوده و از طرف آنها سفارشها و پیشنهادهایى ارائه مىشد؛ براى مثال در سال 1882 میلادى ژوزف لوى در پرداخت مزد، و اجاره زمین و سندهاى با مدّت طولانى، پیشنهاد داد که پرداختها با قدرت خرید پول هماهنگ باشد.(2)
برخى از اقتصاددانان معاصر نیز همچون میلتون فریدمن این امر را لازم و ضرور مىشمارند(3) و برخى از آنان در طرفدارى از این نظریّه، ادلّه اقتصادى فراوانى ارائه دادهاند(4) و این تأکیدها باعث شده است تا تعداد بسیارى از کشورها، جبران کاهش ارزش پول را در قراردادهاى مدّتدار به صورت ضابطه عمومى و قانونى در آورند؛(5) البتّه نتایج حاصل از اجراى این نظام، مورد قبول همه اقتصاددانان نیست.(6)
این موضوع براى مسلمانان و کشورهاى اسلامى، افزون بر آنکه پیامدهاى اقتصادىاش مورد توجّه است، از نظر ارزشى و فقهى نیز اهمّیّت ویژهاى دارد و برفرض هم که از جهت آثار مثبت و منفى اقتصادى، قابل صرفنظر باشد، از جنبه ارزشى و فقهى نمىتوان از آن صرفنظر کرد. به این سبب، مسأله به وسیله فقیهان و اقتصاددانان مسلمان با جدّیّت دنبال شده و همایشها و مباحثههاى فراوانى در اطراف آن صورت گرفته است.
برخى مصادیق
نتیجه این تحقیق، آثار فراوانى در سطح خُرد و کلان خواهد داشت که به برخى موارد آن اشاره مىکنیم.
1. شخصى مبلغ معیّنى از دیگرى قرض مىکند. اگر در مدّت قرض، ارزش پول به نصف کاهش یابد، آیا قرض گیرنده هنگام بازپرداخت، باید همان رقم اسمى را بپردازد یا باید ارزش حقیقى دریافت شده (ارزش اسمى + میزان تورّم) را برگرداند و آیا این مازاد، ربا بهشمار مىرود؟ این مثال در قرض دولت و مؤسّسات از مردم (اوراق قرضه دولتى و خصوصى) نیز مطرح است.
2. مردى پنجاه سال پیش هنگام ازدواج، مبلغ هزار تومان را مهریّه همسرش قرار دادکه پس از فوت او، باید از ترکهاش پرداخت شود. آیا مبلغ مهریّه، همان هزار تومان پنجاه سال قبل است یا باید ارزش حقیقى آن پرداخت شود.
3. اگر دادگاه، فردى را به پرداخت نفقه فرد یا افرادى ملزم و براى آن، مبلغى را ماهانه معیّن کند، اگر پس از مدّتى، ارزش پول کاهش یابد، آیا همان مبلغ تعیین شده باید پرداخت شود یا باید به میزان کاهش ارزش پول اضافه گردد؟ همینطور است بقیه پرداختهاى اقساطى، مانند پرداخت اقساطى دیه و ... .
4. حجم بزرگى از دارایىهاى مردم بهصورت پول نقد در قالب سپرده (جارى، پسانداز و سرمایهگذارى) در اختیار نظام بانکى قرار مىگیرد، و در صورتى که جبران کاهش ارزش پول لازم باشد، تفاوتهاى فراوانى با فرضى که جبران کاهش ارزش پول جایز نباشد، در سطح خُرد و کلان آشکار خواهد شد.
5. گاهى در معاملات نسیه، هنگام معامله، نرخ تورّم در حدّ صفر است و دو طرف معامله پیش بینى مىکنند که بین زمان معامله و زمان پرداخت، تورّم قابل ملاحظهاى وجود نخواهد داشت؛ امّا برخلاف پیشبینى آنها، اقتصاد، دچار تورّم شدید شده، ارزش پول، کاهش چشمگیرى مىیابد و قیمت شىء فروخته شده فزونى مىگیرد. آیا مشترى فقط ارزش اسمى مورد معامله را مىپردازد یا باید کاهش ارزش پول، ملاحظه شود؟
6 . اگر مبلغى پول به وسیله فردى غصب شود و غاصب پس از مدّتى (به حکم دادگاه یا بدون حکم دادگاه) بخواهد پول را به صاحبش برگرداند، و در این مدّت، ارزش حقیقى پول به یک سوم (31) کاهش یابد.
7. گاه دولت براى مؤسّسات تولیدى و خدماتى، مالیات وضع مىکند، و پرداخت کنندگان در پرداخت آن تأخیر مىکنند. آیا هنگام پرداخت مالیات، باید همان مبلغ اسمى تعیین شده پرداخت شود یا به میزان تورّم و کاهش ارزش پول، باید به مالیات افزود؟ همین پرسش درباره زکاتى که به پول رایج محاسبه، امّا در پرداخت آن تأخیر شده است نیز وجود دارد.
8. شرکتهاى پیمانکارى جهت احداث سد، نیروگاه، جادهسازى و ... قراردادهاى بلندمدّت منعقد مىکنند. پس از انعقاد قرارداد، اقتصاد با تورّم شدید مواجه شده، هزینه اجراى پروژه افزایش مىیابد. آیا مجریان پروژهها به مقدار تورّم، حقّ مطالبه هزینه را از مالکان پروژهها دارند؟
9. در قرارداد مضاربه، اگر صاحب سرمایه، مبلغ یک میلیون تومان، در مدّت معیّنى در اختیار عامل قرار دهد و در طول این مدّت، نرخ تورّم 50 درصد باشد، در پایان مدّت قرارداد، عامل، افزون بر اصل سرمایه، سهم سود را نیز باید به صاحب سرمایه برگرداند. آیا مقدار سرمایه در پایان مدّت قرارداد، همان ارزش اسمى یک میلیون تومان است یا ارزش حقیقى آن؟ به عبارت دیگر، تقسیم سود، پس از جدا کردن ارزش اسمى سرمایه است یا ارزش حقیقى آن؟
10. آیا لازم است دولت، حقوق کارکنان را سالانه به میزان کاهش ارزش پول و تورّم، افزایش دهد؟ همچنین آیا بر دولت لازم است چنین الزامى را متوجّه تمام بخشهاى خصوصى جامعه کند؟
هر یک از موارد پیشگفته گرچه مصداقى از بحث است، در عین حال ممکن است هر مورد ویژگىهایى داشته باشد که به تفصیل خاص به حسب مورد نیاز داشته باشد.
دیدگاهها
در یک نگاه کلّى، دیدگاههاى فقیهان و دانشپژوهان اسلامى به پنج دسته تقسیم مىشود:
1. معیار در بازپرداخت دیون و بدهىهاى نقدى، ارزش و قدرت خرید اسمى(7) است؛ در نتیجه، حتّى اگر در اثر تورّم، ارزش و قدرت خرید پول، کاهش چشمگیرى یابد، قابل جبران نیست.
2. معیار در امورى همانند غصب و دزدى، ارزش و قدرت خرید حقیقى پول، ولى در غیر آنها، ارزش و قدرت خرید اسمى است؛ پس کاهش ارزش پول در مثل غصب و دزدى باید جبران شود، و در غیر آن جایز نیست.
3. وقتى ارزش و قدرت خرید پول بر اثر تورّم کاهش مىیابد، دو طرف باید مصالحه کنند.
4. زیان ناشى از کاهش ارزش پول را هنگام تورّم، به وسیله برخى راهکارها مىتوان جلوگیرى کرد یا به حدّاقل رساند.
این راهکارها مىتواند بهطور مستقل، دیدگاهى در کنار دیگر دیدگاهها باشد و نیز مىتواند با هر یک از اقوال گذشته سازگارى داشته باشد؛ یعنى آنان که بر اساس مبانى فقهى، نظرى ندادهاند، راهکارهاى عملى را براى جبران کاهش ارزش پول ارائه مىدهند؛ چنانکه کسانى که نظر فقهى روشنى ارائه دادهاند مىتوانند برخى راهکارهاى عملى را جهت جبران کاهش ارزش پول، توصیه کنند.
5. معیار در بازپرداخت دیون و بدهىهاى نقدى، ارزش و قدرت خرید حقیقى است؛ پس کاهش ارزش پول باید جبران شود.
در این نوشتار، با اشارهاى مختصر به نظریّهها، نظریّه خود را بهطور استدلالى ارائه مىکنیم.(8)
بررسى نظریّهها
1. نظریّه معیار بودن قدرت خرید اسمى پول(9)
بر اساس این نظریّه، پول در زمره اموال مثلى است؛ بنابراین، بر اساس قاعده مشهور فقهى «ضمان مثلى به مثل است»، اگر شخصى مبلغى بدهکار است و هنگام اداى دین، ارزش پولى که دریافت کرده به شدّت کاهش یافته و حتّى به مقدار یک درصد ارزش زمان دریافت آن، تنزّل کرده، حقّ طلبکار، همان ارزش اسمى است و بیش از آن را حقّ مطالبه ندارد؛ پس اگر شخصى از 50 سال پیش، مبلغ هزار تومان از فردى طلبکار باشد که با آن پول مىتوانست آن زمان هزار متر زمین خریدارى کند، و اکنون یک متر از آن زمین را نمىتواند به هزار تومان بخرد چون پول مثلى است، طلبکار همان هزار تومان را طلب دارد، نه بیشتر.(10) هنگام بحث از نظریّه پذیرفته شده، مسأله مثلى بودن پول را بررسى خواهیم کرد.
2. نظریّه مصالحه
فقیهانى که مصالحه را مطرح مىکنند، چند گروهند:
یک. فقیهانى که به عدم جواز جبران کاهش ارزش پول حکم کردهاند، و از باب احتیاط، مصالحه را لازم مىدانند.(11)
دو. فقیهانى که به لزوم جبران کاهش ارزش پول حکم کردهاند، و در عین حال، مصالحه را لازم مىشمارند.(12)
سه. فقیهانى که بدون ارائه نظریّه علمى، لزوم مصالحه را بیان کردهاند.(13)
چهار. فقیهانى که جبران کاهش ارزش پول را لازم مىدانند؛ امّا مصالحه را طریق احتیاط مىشمارند.(14)
3. نظریّههاى تفصیل
برخى در این مسأله به گونههاى مختلف چون تفصیل بین غصب و غیرغصب، تفصیل بین مهریّه و قرض، تفصیل بین اطّلاع و عدم اطّلاع از آینده پول نظر دادهاند.
4. راهکارهاى عملى
ضرر حاصل از کاهش ارزش پول را مىتوان با برخى راه کارهاى عملى، جبران کرد یا به کمترین حد رساند. شمارى از این راه کارها از این قبیل است:
یک. شرط جبران کاهش ارزش پول: اگر هنگام قرارداد قرض و امثال آن، شرط کنند که مدیون باید میزان کاهش ارزش پول را جبران کند، عمل به این شرط لازم است.
دو. شرط ارزش پول با ارزش کالاى داراى ارزش ثابت: ارزش پول را هنگام قرارداد، با ارزش کالا یا پولى که داراى ارزش ثابت است، در نظر بگیرد و شرط کند که معادل ارزش آن کالا یا پول را هنگام بازپرداخت، ادا کند.
سه. قرض دادن ارزش و مالیّت پول: در قراردادهایى مثل قرض، قرض دهنده مىتواند ارزش و مالیّت پول را قرض دهد و قرض گیرنده هنگام بازپرداخت، همان مقدار ارزش را باید بپردازد.
چهار. خرید و فروش پول به صورت نسیه: برخى، خرید و فروش پول را نسیه و به مبلغ بیشتر از مقدار ارزش اسمى جایز مىشمارند؛ پس دو طرف مىتوانند با لحاظ نرخ تورّم انتظارى به طور نسیه، خرید و فروش کنند.(15)
5 . نظریّه ملاک بودن قدرت خرید حقیقى پول(16)
طرفداران این نظریّه معتقدند که در دیون و داد و ستدهاى اموال با پولهاى اعتبارى، قدرت خرید حقیقى پول باید ملاک باشد. در این تحقیق ما نیز بهطور کلّى در مقام اثبات همین ادّعا هستیم؛ امّا این نظریّه بهطور مطلق مورد قبول نیست و باید در فرضهاى گوناگون (تورّم شدید، خفیف و متوسّط) بررسى شود.
نظریّه برگزیده
بررسى واقعیّت عینى اقتصادها نشان مىدهد که با توجّه به نوع رفتار و واکنش عرف عام و عقلا، تورّم به سه نوعِ شدید، خفیف و متوسّط قابل تقسیم، و این تقسیمبندى، امرى نسبى است. چون واکنش مردم و عرف در جوامع گوناگون در مقابل نرخ معیّنى از تورّم متفاوت است نمىتوان نرخ خاصّى را ملاک انواع تورّم قرار داد؛ براى مثال، نرخ ده درصد در ایران، چه بسا امرى عادى تلقّى شده، مردم ایران حسّاسیّت فراوانى در برابر آن از خود نشان ندهند؛ در حالى که ممکن است مردم آلمان در مقابل همین نرخ، واکنش محسوسى نشان دهند؛ بنابراین، تورّم ده درصدى در آلمان تورّم شدید، و در ایران غیرشدید به شمار رود.
بنابراین، نظریّه برگزیده را در سه حالت متفاوت به بحث مىگذاریم.
حالت نخست: تورّم شدید
گاه تورّم و کاهش ارزش پول چنان شدید و محسوس است که عرف و عقلا در معاملات مدّتدار، واکنش آشکارى از خود نشان مىدهند. در این حالت، با استناد به ادلّه ذیل اثبات مىکنیم که جبران کاهش ارزش پول لازم بوده، از مصادیق ربا به شمار نمىرود. شایان ذکر است که این کاهش شدید ارزش پول ممکن است طى مدّت زمان طولانى، براى مثال 30 سال رخ دهد.
دلیل اوّل: پولهاى اعتبارى به حسب قدرت خرید حقیقى (ارزش مبادلهاى حقیقى) مثلى هستند.
معنا و مفهوم مثلى و قیمى از سوى شارع بیان نشدهاست؛ بلکه این دو اصطلاح را فقیهان در باب ضمان وارد فقه کردهاند. مثلى و قیمى دو اصطلاح عرفى هستند؛ یعنى مالى را که عرف در هر زمان و مکانى، مثلى یا قیمى بداند، همان، ملاک داورى خواهد بود.
اگر مالِ تلف شده، مثلى بود، ضامن هنگام بازپرداخت باید مثل آن، و اگر قیمى بود، باید قیمت آن را بپردازد. وقتى شخصى ضامن اداى حق شد، اصل وجوب اداى حق به حکم شارع است و نیز شارع اعلام مىدارد که حق باید به طور کامل ادا شود؛ امّا چه موقع و چگونه به طور کامل ادا خواهد شد، به داورى عرف واگذار شده است. اگر عین مال نزد مدیون باقى باشد، با بازپرداخت آن به نظر عرف، اداى کامل است؛ ولى اگر عین مال تلف شده باشد، به دید عرف اگر مال قیمى باشد، با بازپرداخت قیمت آن، و اگر مثلى باشد، با بازپرداخت مثل آن، ادا کامل است؛ بنابراین، فقیهان، مثلى و قیمى را به صورت ضابطه اداى کامل، به حسب داورى عرف و عقلا، وارد فقه کردهاند و عرفى بودن این دو اصطلاح، لوازمى را در پى دارد که به آنها اشاره مىشود:
1. اگر بخواهیم تعریفى درست از این دو اصطلاح ارائه دهیم، باید ارتکازات ذهنى عرف عام را درباره اشیا و اموال کشف کنیم. چون این دو اصطلاح، از عناوین عرفى انتزاعى هستند، براى روشن شدن مطلب لازم است بگوییم: عناوینى که فقیه، احکام آنها را بیان مىکند، به دو دسته تقسیم مىشوند:
دسته اوّل: عناوین شرعى: این گونه عناوین، یا اصل آنها از ناحیه شرع اعتبار شده؛ مثل نماز، روزه و حج، یا حدود آن از سوى شرع مشخّص شده است؛ مانند آب کُر، آب قلیل. براى شناختن اینگونه عناوین و احکام آنها باید ادلّه شرعى را جست.
دسته دوم: عناوین عرفى و عقلایى: این عناوین به امورى اطلاق مىشود که شارع در اعتبار عنوان و معنون آنها هیچگونه دخالتى ندارد. این عناوین به اعتبار معنونشان به انواعى قابل تقسیمند.
أ. عناوینى که عرفوعقلا بر امور تکوینىوعینى اطلاق مىکنند؛ مانند عنوان گندموشراب.
ب. عناوینى که معنون آنها را عرف و عقلا اعتبار مىکنند یا عرف عام و عقلا آن اعتبار را مىپذیرند؛ براى مثال، جهت حلّ مشکلات مبادلات پایاپاى، پذیرفتهاند که شىء خاصّى به صورت پول، در مبادلات استفاده شود.
ج. عناوینى که عرفى و عقلایى به شمار مىروند؛ امّا نه به این معنا که عرف و عقلا آنها را اعتبار کرده باشند؛ بلکه از چگونگى بهکارگیرى و استفاده آنها، آن عناوین خاص براى آن اشیا، انتزاع مىشود؛ براى مثال، عقلا براى بهدست آوردن بعضى اشیاى مفید مانند گندم، حاضرند از چیزهایى که نزدشان ارزش دارد، چشمبپوشند. از این رفتار، عنوان مال براى گندم انتزاع مىشود؛ ولى چنین رفتارى را با مثل هوا ندارند و کسى بابت آن، از شىء ارزشمندى نمىگذرد. از این رفتارِ عرف مىتوان فهمید که عرف، هوا را مال نمىداند.
به نظر مىآید که پول، از عناوین عرفى نوع دوم است؛ هرچند از چگونگى بهکارگیرى پول به وسیله عرف و عقلا، عنوان مال که از عناوین نوع سوم است نیز انتزاع مىشود.
نوع سوم از عناوین را عناوین انتزاعى گویند. عناوین انتزاعى، گاهى از چگونگى قرار گرفتن اشیا در خارج انتزاع مىشود؛ مانند عنوان فوقیّت و گاهى از شکل بهکارگیرى اشیا از سوى عرف و عقلا انتزاع مىشود که بر این نوع عناوین، احکامى مترتّب است.
د. عناوینى که عرف خاصّى آنها را اعتبار مىکند؛ مثل تورّم که عرفِ اقتصادى، آن را اعتبار مىکند؛ یعنى عرف خاصّ اقتصادى، حالت خاصّى از افزایش قیمتها (افزایش سطح عمومى قیمتها) را تورّم مىگوید.
چند مساله مهم آن است که هر گاه عنوانى از نظر عرف بر مصداقى منطبق شد، در پى آن، حکم آن عنوان نیز بر آن مصداق مترتّب مىشود؛ امّا اگر در تطبیق عنوان تردید شد، در آن صورت راهکار چیست؟ در عناوینى که عرف خاص آنها را اعتبار کرده است، باید به عرف خاص مراجعه کرد تا با بهدست آوردن ضابطه آن عنوان، مصداق مورد تردید روشن شود. در عناوین عرفى نوع اوّل باید از استعمال عرف و عقلا، در مصادیق مسلّم، ضابطه یا ویژگىهاى آن را بهدست آورده، وضعیّت مصداق مورد تردید را روشن کنیم.
در عناوین عرفى نوع دوم، روش ضابطهیابى و شناخت ویژگىهاى آن، مانند نوع اوّل است با این تفاوت که در این مورد، توجّه ما در کشف آن ضابطه به امرى است که خود عرف و عقلا آن را اعتبار کرده است؛ امّا روش شناختن ضابطه و ویژگىهاى عناوین عرفى نوع سوم، کارِ به نسبت دقیق و مشکلى است؛ چون اوّلاً در تشخیص ضوابط نباید از موضع حقوقى و ارزشى خاصّى اقدام کرد؛ زیرا ممکن است در کشف آن، دچار اشتباه شویم. ثانیا براى شناختن ضابطه و ویژگىهاى این نوع عناوین، از دو روش مىتوان سود جست: روش نخست همان است که براى نوع اوّل و دوم گفتیم.
روش دوم: از آنجا که منشأ انتزاع این عناوین، چگونگى بهکارگیرى اشیا به وسیله عرف و عقلا است، باید با تحلیل روانى درست از منشأ انتزاع، به کشف ضابطه واقعى آن موفّق شویم. به نظر مىآید که این روش، روش موفّقترى بوده، ضریب خطاى آن در مقایسه با روش پیشین کمتر است.
در تشخیص مفاهیم، مصادیق و موضوع احکام شرعى، رفتار و قضاوت عرف اهل نظر و دقّت مقصود است، نه عرف اهلتسامح و تساهل. حضرت امامخمینى در اینباره مىنویسد:
مقصود از عرف در مقابل عقل، عرف اهل تسامح نیست...؛ بلکه مقصود عرفى است که در تشخیص مفاهیم و مصادیق، دقیق مىباشد، و تشخیص چنین عرفى، میزان در موضوع احکام است. چنین عرفى، مقابل عقل دقیق برهانى قرار دارد ... . موضوع احکام شرعى از آنهایى نیست که عرف در آن تسامح کند؛ بلکه موضوع حکم شرعى، موضوع عرفى حقیقى است بدون این که هیچگونه تسامحى از طرف عرف صورت گیرد.(17)
در تشخیص موضوع حکم، عرفِ «لَوْ خُلِّىَ وطَبْعَهُ» مقصود است؛ یعنى عرفى که در مَعْرَض آموزشهایى مثل «مؤمن باید در دَیْنش احتیاط کند، چون که دَیْن برادر مؤمن است» یا «هر کس مرتکب امور مشتبه شود، سرانجام در امور حرام غرق خواهد شد»،(18) قرار نگرفته باشد؛ بنابراین، رفتار چنین عرفى (بما هو عرف مؤمن) براى فقیه حجّت نیست؛ پس عرف جامعه ما که سالها در معرض چنین آموزههایى قرار گرفته، بعید است رفتارش در تشخیص موضوع بتواند به مقدار کافى براى فقیه گویایى داشته باشد.
نظر و داورى عرف و عقلاى یک عصر و مکان، قابل تعمیم به تمام اعصار و مکانها نیست؛ زیرا امورى ممکن است نزد عرف و عقلایى، اهمّیّت خاصّى داشته باشد؛ ولى سایر عرف و عقلا، هیچگونه اهمّیّتى به آن ندهند؛ بنابراین، امر عرفى ممکن است در مقایسه با زمانها و مکانهاى متفاوت، فرق داشته باشد.
با توجّه به نکات پیشین اگر بتوانیم معیار و میزان مثلى و قیمى را از نظر عرف و عقلا به گونهاى کشف کنیم که از زمانى به زمان دیگر یا از مکانى به مکان دیگر تغییر نکند، آن گاه فقط باید در هر عصرى دقّت شود که آیا مصادیق مثلى و قیمى عصرهاى پیش، تغییر کرده یا همچنان به وضعیّت سابق خود باقى است.
تعاریفى که فقیهان براى مثلى و قیمى ارائه دادهاند، متفاوتند. ما در تحقیقى جامع(19) سرانجام تعریف ذیل را به صورت تعریف مثلى و قیمى پذیرفتهایم:
شىء هنگامى در نظر عرف و عقلا مثلى است که حاضر باشند، افراد آن را به جاى هم بپذیرند و این امر در صورتى محقّق مىشود که ویژگىهاى افراد آن شىء باعث تفاوت رغبت و مطلوبیّت نشده باشد؛ درنتیجه، تفاوت در مالیّت آنها پیش نیاید.
با توجّه به این تعریف مىتوان اظهار داشت که در عصر حاضر، بعضى اشیاى طبیعى که در زمانهاى پیشین، مثلى به شمار مىرفتند، ممکن است از مثلى بودن خارج شده باشند؛ در عوض، بسیارى از مصنوعات کارخانهها و تولیدات ماشینى که در نظر عرف، داراى ویژگىهاى یکسانى هستند و میزان رغبت و مطلوبیّت عرف در برابر افراد آنها، همسنگ بوده و در پى آن، مالیّت یکسانى دارند، مثلى شمرده مىشوند. این امر بدان جهت است که عرف و عقلا در طول زمان به سبب پیشرفت علوم و دقّت بیشتر در امور جزئى از تسامحات خود کاستهاند و اوصافى از اشیا که پیشتر مورد رغبت و مطلوبیّت نبوده، مرغوب و مطلوب واقع شدهاست؛ در نتیجه، بعضى از اشیا را که پیشتر، مثلى نمىدانسته، مثل هم مىشمرد، و برخى را که مثلى مىدانسته، مثلى نداند.
مثلى بودن پولها
براى این که روشن شود پول مال مثلى است یا قیمى، یا ماهیّت سومى دارد، از دو جهت (نگاه تاریخى پول، و تعریف مثلى) این امر را پیگیرى مىکنیم.
1. مثلى بودن پول براساس نگاه تاریخى
یکى از مطالبى که لازم است هماره بدان توجّه شود، علّت و چگونگى وارد شدن شىء سومى در مبادلات است که بعدها پول نام گرفت. در زندگى ابتدایى، هر یک از کالاها و خدمات، براساس کار و میزان مطلوبیّت آن نزد افراد، ارزشهاى مبادلهاى گوناگونى داشت. ناهمگونى و ناهمسانى ارزشهاى مختلف انواع کالاها و خدمات، از مشکلات عمده معاملات پایاپاى بود؛ بنابراین به چیزى نیاز بود که به همسانسازى انواع ارزشهاى اقتصادى ناهمسان کمک کند.
این پدیده (پول) در صورتى مشکل را حلّ مىکرد که واحدهاى مختلف آن، مثل هم باشند وگرنه، معیار سنجش متفاوت مىشد و امکان مقایسه ارزش مبادلهاى کالاها با ارزش مبادلهاى پول از بین مىرفت و مشکلات پایاپاى، همچنان باقى مىماند و این تحلیل در همه پولها (فلزى، کاغذى و ...) به طور کامل صادق است. هزار ریال، ارزش مبادلهاى است که ممکن است در کاغذپاره رنگى خاصّى با رقم 1000 ریال ظاهر شود یا در دو قطعه کاغذپاره دیگر با رقمهاى 500 ریالى خود را نشان دهد؛ بنابراین، تمام قطعات 1000 ریالى، همینطور هر قطعه 1000 ریالى با دو قطعه پول کاغذى 500 ریالى، از جهت ارزش مبادلهاى، مثل هم هستند.
2. مثلى بودن پول بر اساس تعریف مثلى
صفات گوناگون اشیا اعمّ از صفات نسبى و ذاتى اگر به گونهاى باشند که رغبت افراد به آنها یکسان باشد و در نتیجه در نظر عرف، در ارزش و مالیّت تفاوت نداشته باشند، مثلى به شمار مىروند وگرنه قیمى هستند. با بیان پیشین به خوبى آشکار مىشود که پول کاغذى امروزى، با همه صفاتى که در رغبت و مطلوبیّت دخیل، و در نتیجه در مالیّت و ارزش مبادلهاى آن، مؤثّر است، مثلى شمرده مىشود و همه مىدانند که صرف کاغذ پاره رنگى، ارزشى ندارد و آنچه در نظر عرف، مهمّ است، مالیّت، ارزش مبادله، و قدرت خرید آن است؛ بنابراین، هم تمام پولهاى کاغذى 1000 تومانى مثل هم هستند، و هم هر قطعه اسکناس 1000 تومانى با ده قطعه اسکناس 100 تومانى مثل همند. شاهد روشن این مدّعا این است که هر روز هزاران نفر، پولهاى درشت، مثل 1000 تومانى را با پولهاى دیگر معاوضه مىکنند، و به تعبیر عرفى، پول را خُرد مىکنند بدون آن که تفاوتى بین پول درشت و خُرد ملاحظه کنند؛ پس مىتوان اظهار داشت که از نظر عرف و عقلا، پولهاى اعتبارى به اعتبار ارزش مبادلهاى، مثلى است و چنانکه گذشت، عنوان مثلى، عنوان عرفى و عقلایى است، نه شرعى؛ بنابراین، وقتى از این دیدگاه به پول نگاه مىکنیم، به نظر مىآید که در طول یک سال (بهطور مثال) اگر ارزش مبادلهاى پول، اندکى کاهش یابد (در کشورى همانند ایران با تورّمى برابر دو درصد مواجه شود)، عرف و عقلا این مقدار تغییر در ارزش مبادلهاى را موجب تفاوت ندانسته، اسکناس 1000 تومانى پایان سال را مثل اسکناس 1000 تومانى ابتداى سال مىبیند؛ امّا اگر در طول سال، سطح عمومى قیمتها 50 درصد افزایش یابد، و از ارزش مبادلهاى پول، 50 درصد کاسته شود، آن گاه عرف و عقلا اسکناس 1000 تومانى پایان سال را مانند اسکناس 1000 تومانى ابتداى همان سال نمىشمارد؛ بنابراین، پول اعتبارى امروزى به حسب ارزش مبادلهاى و قدرت خرید، مثلى است.(20)
این پرسش مهم همچنان باقى است که آیا پولهاى اعتبارى، به حسب ارزش مبادلهاى اسمى، مثلى هستند یا به حسب ارزش مبادلهاى حقیقى؟ تفاوت این دو در آن است که اگر به حسب ارزش مبادلهاى اسمى (قدرت خرید اسمى) مثلى باشند، نتیجه آن، عدم جواز جبران کاهش ارزش پول خواهد بود، و مازاد بر ارزش مبادلهاى اسمى، ربا و حرام است؛ امّا اگر به حسب ارزش مبادلهاى حقیقى، مثلى باشند، تفاوت ارزش اسمى تا حدّ جبران کاهش ارزش حقیقى، مازاد و ربا نخواهد بود؛ بلکه اداى مثل پولى است که دریافت شده بود.
ادلّه ذیل نشان مىدهد که پولهاى اعتبارى، اعمّ از اسکناس، تحریرى، و... به حسب ارزش مبادلهاى و قدرت خرید حقیقى، مثلى هستند.
یک. شواهد فراوانى وجود دارد که رفتار عرف و عقلا در برابر تغییر ارزش مبادلهاى پول تغییر مىکند و این حاکى از آن است که میزان مطلوبیّت پولهاى اعتبارى فقط از تغییرات ارزش مبادلهاى آنها سرچشمه مىگیرد. مردم در جوّ تورّمى (وقتى که انتظار دارند تورّم و کاهش ارزش پول همچنان ادامه یابد) خریدهاى آینده خود را زودتر انجام خواهند داد تا از ضرر و زیان کاهش ارزش پول در امّان باشند. اگر بتوانیم اطّلاعات آمارى درستى درباره وام و قرضالحسنه به دست آوریم، خواهیم دید که افراد، هنگام تورّم و کاهش قدرت خرید پول، آمادگى کمترى براى پرداخت قرض دارند؛ زیرا در جوّ تورّمى، با کاهش ارزش مبادلهاى پول، احساس مىکنند ارزش واقعى دارایى نقدى آنها کاهش مىیابد.
خلاصه این که از دید عرف، شکل ظاهر و عدد و ارقام روى پول، اهمّیّت چندانى نداشته، اهمّیّت اصلى، از آنِ ارزش مبادلهاى و قدرت خرید آن است.
دو. طبق تعریفى که از ارزش اسمى و حقیقى داشتیم، روشن مىشود که ارزش اسمى پولهاى اعتبارى، هیچ گاه تغییر نمىکند و در جو تورّمى، فقط قدرت خرید حقیقى پول کاهش یافته، در آن نقص ایجاد مىشود؛ براى مثال اگر قدرت خرید حقیقى 1000 تومانى پس از ده سال، به یک دهم تنزّل یابد، عرف این 1000 تومانى را 1000 تومانى ده سال پیش نمىداند؛ چرا که در ذات و ماهیّت آن، نقص وارد شده است. براى تصدیق این بیان کافى است ماهیّت پول اعتبارى، درست تصوّر شود. اگر عرف، پول اعتبارى را به حسب قدرت خرید اسمى، مثلى مىشمرد، کاهش قدرت خرید و نقص در ارزش معنا نداشت؛ چون به لحاظ قدرت خرید اسمى (عدد و رقم) هیچگونه کاهش و نقصى صورت نگرفته، و کاهش و نقص در ماهیّت و صفت ذاتى صورت پذیرفته است که به حسب آن، مثلى است و منشأ تغییر رغبتها و مطلوبیّتها و در نتیجه، تغییر در ارزش مبادلهاى و قدرت خرید حقیقى صورت گرفته است؛ به همین جهت شهید صدر مىگوید:
پولهاى کاغذى گرچه مثلى هستند، مثلى در چیزى است که نمایانگر قیمت آن پولهاى کاغذى باشد؛ بنابراین اگر بانک، هنگام اداى دَیْن، مثل آن چیزى را که گرفته است، ارزش زمان دریافت آن را بپردازد، ربا نخواهد بود.(21)
این شواهد، همه از آن حکایت مىکند که پولهاى اعتبارى به حسب قدرت خرید حقیقى، مثلى است؛ در نتیجه اگر کاهش ارزش پول بین زمان تحقّق دَیْن و اداى آن، به گونهاى باشد که عرف در برابر آن از خود واکنش نشان دهد، باید قدرت خرید حقیقى پول پرداخت شود تا به مقتضاى قاعده «المثلى یضمن بالمثل» عمل شود. روشن است که این، زیادى و ربا به شمار نمىرود.
ممکن است گفته شود: عرف، هرگز چنین دقّتى درباره پول ندارد و در برابر تغییرات و قدرت خرید و ارزش مبادلهاى پول، حسّاسیّت فراوانى نشان نمىدهد. در پاسخ مىگوییم: اوّلاً آنچه بیان شد، بیان رفتارهاى واقعى عرف، در مقابل تغییر قدرت خرید و ارزش مبادلهاى پول است، نه یک سرى امور تخیّلى و حدسى. ثانیا چنان که گذشت، آن عرفى حجّیّت دارد که در تشخیص مفاهیم و مصادیق، دقیق باشد؛ بنابراین عرفى که از تورّم، تغییر قدرت خرید و ارزش مبادلهاى پول، هیچ اطّلاعى ندارد، براى فقیه هیچگونه حجّیّتى نخواهد داشت؛ البتّه مقصود آن نیست که عرف باید مفهوم تورّم و قدرت خرید پول را بفهمد؛ بلکه باید از واقعیّت خارجى آن آگاه باشد؛ به طور مثال، این اندازه بداند که اگر یخچال، اکنون صد هزار تومان قیمت دارد،پس از یک سال، قیمت آن به 150 هزار تومان مىرسد. در اینصورت، رفتارش در مقابل تورّم و تغییراتِ ارزش مبادلهاى، حجّیّت مىیابد.
دلیل دوم. صدق اداى کامل دَیْن فقط با بازپرداخت قدرت خرید حقیقى تحقّق مىیابد.
تحقّق اداى کامل دَیْن امرى عرفى است. در جو تورّمى و هنگامى که ارزش پول کاهش مىیابد، باید دید عرف چه چیزى را اداى کامل دَیْن مىداند. اگر کاهش ارزش پول شدید باشد، به یقین عرف وقتى مدیون را برىءالذمّه مىشمارد که ارزش حقیقى پول را بپردازد؛ در غیر این صورت، او را برىءالذمّه نمىداند.(22)
آیةاللّه مکارم شیرازى در این باره مىنویسد:
[اگر] تورّم در زمان کوتاه و مقدار معمولى باشد، محاسبه نمىشود؛ چرا که همیشه تغییراتى در اجناس و قدرت خرید پول پیدا شده و مىشود و سیره مسلمین و فقها بر عدم محاسبه تغییرات جزئى بوده است؛ ولى اگر تورّم شدید [و] سقوط ارزش پول زیاد باشد تا آن حد که در عرف، پرداختن آن مبلغ، اداى دَیْن محسوب نگردد، باید براساس وضع حاضر محاسبه کرد و در این مسأله، تفاوتى میان مهریّه و سایر دیون نیست؛ مثلاً در یکى از استفتائات آمده بود که شخصى در سى سال قبل، اجرت بنّایى را نپرداخته؛ در حالى که بنّا، براى او ده روز کار کرده و اجرت بنّا در آن زمان روزى 18 تومان، یعنى 180 ریال بوده. به یقین اگر کسى بخواهد اجرت بنّا را به قیمت آن روز یعنى 18 تومان براى هر روز بپردازد، در هیچ عرفى اداى دین محسوب نمىشود و همچنین در مورد اتلاف قیمیّات بنابر اینکه قیمت سابق را بپردازد، هیچ عرفى آن را جبران خسارت نمىشمارد؛ بنابراین، نه در دیون و نه در خسارات دیگر، پرداختن قیمت سابق در این گونه مقامات، مصداق اداى دَیْن یا جبران خسارت نیست و به همین دلیل باید به نرخ روز حساب کرد. لازم به یادآورى است که این پدیده، در واقع جزء مسائل مستحدثه محسوب مىشود و از آثار پولهاى کاغذى و اعتبارى است و اگر معاملات مانند سابق با طلا و نقره صورت مىگرفت، با چنین پدیدهاى روبهرو نبودیم، مگر در موارد بسیار نادر؛ نتیجه این که در مواردى که تغییرات قیمتها در کوتاه مدّت یا دراز مدّت کم باشد، عرف آن را مصداق اداى دَیْن مىداند و پذیرا مىشود؛ امّا تفاوتهاى شدید و فاحش قابل قبول نیست و اداى دین محسوب نمىشود.(23)
وى همچنین در پاسخ به پرسشى در این زمینه، به نکات مفید دیگرى اشاره دارد:
مسأله تورّم در عصر ما با این شدّت و وسعت که زاییده پولهاى کاغذى است، هر گاه در عرف عام به رسمیّت شناخته شود، در فرض مسأله، ربا نخواهد بود (همان طور که از بعضى کشورهاى خارجى نقل مىکنند که آنها نسبت به سپردههاى بانکى، هم نرخ تورّم را محاسبه مىکنند و هم سود را). در چنین شرایطى، محاسبه نرخ تورّم ربا نیست؛ ولى سود زاید بر آن ربا است؛ امّا در محیط ما و مانند آنکه در عرف عام، نرخ تورّم در بین مردم محاسبه نمىشود، کلاً ربا محسوب مىشود؛ زیرا اشخاصى که به یکدیگر وام مىدهند، بعد از گذشتن چند ماه یا بیشتر، عین پول خود را مطالبه مىکنند و تفاوت تورّم محاسبه نمىشود و این که در محافل علمى تورّم به حساب مىآید، به تنهایى کافى نیست؛ زیرا مدار بر عرف عام است؛ ولى ما یک صورت را استثنا مىکنیم و آن در جایى است که مثلاً بر اثر گذاشتن سى سال، تفاوت بسیار زیادى حاصل شده باشد و لذا در مورد مهریّههاى قدیم زنان، یا مطالباتى از این قبیل، احتیاط واجب مىدانیم که باید به نرخ امروز حساب شود یا لااقل مصالحه کنند.(24)
در پایان این دلیل، یک پرسش باقى مىماند که پاسخ به آن لازم به نظر مىآید. در نظر کسانى که پولهاى اعتبارى را به لحاظ مبلغ و قدرت خرید اسمى، مثلى مىدانند، ممکن است این پرسش مطرح شود که از طرفى به ضابطه مثلى در دیونى که دَیْن، مثلى بوده است و باید مثل آن پرداخت شود، عمل شده؛ امّا از ناحیه دیگر مىپذیریم که وقتى ارزش پولهاى اعتبارى در دیون به شدّت کاهش یابد (مانند مثالهاى پیشین)، باز پرداخت مبلغ اسمى به نظر عرف، اداى کامل دَیْن به شمار نمىرود. در این صورت، بین ضابطه مثلى و داورى عرف عام در باز پرداخت دیون، ناسازگارى پیش مىآید. حال کدام یک را باید مقدّم داشت: ضابطه عرفى «المثلى یُضْمَن بالْمِثْل» یا داورى عرفى عام که بازپرداخت مبلغ اسمى را اداى کامل دین نمىشمارد؟
در پاسخ مىگوییم: از نصوص شرعى و کتابهاى فقهى فقیهان در باب قرض، غصب و ابواب دیگر مربوط به دیون برمىآید که مدیون باید دَیْن را بهطور کامل ادا کند تا برىءالذمّه شود. فقیهان، ضابطه مثلى و قیمى را براى تحقّق این امر، از نصوص شرعى برگرفتهاند؛ به همین سبب، برخى صاحبنظران گفتهاند: حتّى در قیمىها هم باید مثل داده شود؛ چرا که مثلى به حقیقت دَین نزدیکتر است؛(25) بنابراین، هر گاه بین ضابطه مثلى و اداى کامل حق، ناسازگارى پدید آید، اصلِ اداى کامل حق، مقدّم است و باید به مقدارى پرداخت تا حقّ دائن به طور کامل ادا شود؛ به این جهت، هر گاه بین دو ضابطه عرفى: «بازپرداخت دَین مثلى، به مثلْ است» و «دین باید به نحو کامل ادا شود»، چنین ناسازگارى پدید آید، در حالى که اوّلى، برگرفته از دومى است، به طور جدّى این تردید پیش مىآید که در تطبیق ضابطه مثلى، درست عمل نشده و درباره پول اگر این ناسازگارى پیش بیاید، تردید جدّى در نظریّه کسانى که پولهاى اعتبارى را به لحاظ مبلغ و قدرت خرید اسمى، مثلى مىدانند، پدید مىآید و شاید خود همین ناسازگارى، دلیل بر ضعف چنین نظریّهاى باشد.
به یقین اگر ضابطه مثلى و قیمى را فقیهان براى اداى دین اعتبار نمىکردند و ما به طور مستقیم و بدون واسطه چنین ضابطهاى، سراغ روایات و نصوص مىرفتیم، نتیجه چیزى مىشد که به آن رسیدیم، و هیچ وقت از روایات و نصوص شرعى نمىتوان استنباط کرد که وقتى ارزش حقیقى پول، حتّى هزار برابر کاهش یابد، باز پرداخت مبلغ اسمى، اداى کامل دَین به شمار مىرود.
دلیل سوم. لزوم رعایت قاعده عدل و قسط
عدل و قسط و عدم ظلم در حقّ دیگران از امورى است که عرف، عقل، اجماع، آیات و روایات بر آن تأکید و تصریح دارند و از امور ضرور و بدیهى دین اسلام در هر مورد از امور زندگى، از جمله در باب دیون است.
وقتى ارزش پول به شدّت کاهش یابد، به یقین، پرداخت قدرت خرید اسمى به داورى عرف، اداى کامل حق به شمار نرفته و طبق قاعده عدل و قسط عمل نشده است؛ ولى اگر قدرت خرید حقیقى پرداخت شود، به قضاوت عرف و عقلا، اداى کامل حق بوده و قاعده عدل و قسط رعایت شده است.
فقیهان، ضابطه مثلى و قیمى در باب دیون و ضمانتها را براى رسیدن به عدالت، اعتبار کردهاند؛ یعنى بازپرداخت مثل در مثلى و قیمت در قیمى، ضابطهمند کردن قاعده عدالت و قسط در دیون و روابط مالى است؛ چرا که اصل قاعده عدالت و قسط به ادلّه اربعه از ناحیه شرع، مسلّم است؛ امّا جهت تطبیق آن در موارد متعدّد، ضابطه مثلى و قیمى را جعل و اعتبار کردهاند؛ چون پولهاى اعتبارى به حسب قدرت خرید حقیقى، مثلى هستند؛ بنابراین جهت رعایت قاعده عدالت باید قدرت خرید حقیقى پول پرداخت شود؛ در نتیجه، بازپرداخت قدرت خرید حقیقى پول، هنگامى که ارزش پول به شدّت کاهش یابد، زیادى و ربا نخواهد بود.
در فرض کاهش شدید ارزش پولهاى اعتبارى، به یقین طبق داورى عرف عام و عقلاى امروز، بازپرداخت مبلغ اسمى پول عادلانه نیست. بین این داورى عرف و نظریّه پیشین که قائل است پول به حسب ارزش اسمى، مثلى است، ناسازگارى پیش مىآید، و این ناسازگارى خود دلیل بر آن است که در شناسایى ماهیّت پول و تشخیص ویژگىهاى مثلى اشتباهى رخ داده است و نباید پولهاى اعتبارى را به حسب مبلغ اسمى، مثلى بدانیم.
ممکن است اشکال شود که خاستگاه قاعده عدل، اثبات حق نیست؛ بلکه تطبیق بر مصداق است؛ یعنى اگر حقّى در موردى اثبات شد، اداى آن، عدالت است و در این بحث، پرسش این است که آیا دائن بیش از مبلغ اسمى حق دارد یا نه. اگر به قاعده عدل و قسط تمسّک کنیم، تکلیفى را اثبات کردهایم و این امر دَوْر و مصادره به مطلوب است؛ بنابراین به این قاعده نمىتوان تمسّک جست.(26) مىگوییم این اشکال درست است و از این قاعده نمىتوان حق بودن بیش از مقدار اسمى را اثبات کرد؛ امّا نکته قابل ملاحظه این است که اگر حقّ دائن به بیش از مبلغ اسمى معلوم باشد، آیا نمىتوان به این قاعده تمسّک کرد؟ در این جا با استفاده از دلیل پیشین مىتوان اظهار داشت که اداى دین، امرى عرفى است و هنگامى که ارزش پول به شدّت کاهش یابد، عرف، پرداخت مبلغ اسمى را اداى کامل دین نمىشمارد یا طبق دلیل مثلى، بازپرداخت مبلغ اسمى، اداى دین به شمار نمىرود؛ یعنى حقّ دائن بیش از مبلغ اسمى است و مدیون بیش از مبلغ اسمى را ضامن است؛ بنابراین در اثبات ضمان بیش از ارزش اسمى، از قاعده عدل و قسط استفاده نکردهایم؛ امّا این که مدیون چه مبلغى بیش از ارزش اسمى را باید بپردازد مىتوان از قاعده عدل و قسط بهره جست؛ بنابراین، هر چند براى اثبات دَیْن به بیش از مبلغ اسمى نمىتوان از این قاعده استفاده کرد، چرا که با دَوْر مواجه خواهیم شد، براى تعیین مقدار بیش از مبلغ اسمى، تمسّک به این قاعده، بدون اشکال به نظر مىآید.
حالت دوم: تورّم و کاهش خفیف ارزش پول
حالت دوم آن است که تورّم و کاهش ارزش پول، به اندازهاى کم است که عرف عام و عقلا در معاملات مدّتدار، در برابر آن، واکنش محسوس و آشکارى ابراز نمىکنند. در این حالت، جبران کاهش ارزش پول، غیرمجاز و ربا است. حکم این حالت را با توجّه به ادلّه حالت قبل بررسى مىکنیم.
دلیل اوّل: وقتى ارزش پول، کاهش کمى داشته باشد، به گونهاى که عرف عام در برابر آن هیچگونه واکنشى از خود نشان ندهد، این رفتار عرف، کاشف از آن است که بین قدرت خرید حقیقى پولِ هنگام تحقّق دَین و قدرت خرید حقیقى آن، هنگام اداى دَین، تفاوتى نمىبیند یا آنرا چنان ناچیز مىبیند که مانعى از حکم به مثل بودن نمىشود؛ بلکه بالاتر، هر گونه مازادى افزون بر قدرت خرید اسمى پول را زیادى مىشمارد؛ در نتیجه، مازاد بر ارزش اسمى، ربا و غیرمجاز خواهد بود.
دلیل دوم: در این حالت، قضاوت عرف برعکس حالت پیشین است؛ یعنى با اداى مبلغ اسمى پول، مدیون را برىءالذمّه مىداند؛ و عرف بدین باور است که دَین را به صورت کامل ادا کرده و هیچگونه تردیدى در این داورى ندارد؛ پس هر گونه بازپرداختى بیش از مبلغ اسمى را ربا و غیرمجاز مىشمارد.
دلیل سوم: وقتى ارزش پول، بین زمان تحقّق دَین و زمان اداى آن کاهش خفیف داشته باشد، به حسب داورى عرف و عقلا با بازپرداخت مبلغ اسمى، حقّ دائن به طور کامل ادا و به مقتضاى قاعده عدل و قسط عمل شده است و الزام مدیون به باز پرداخت بیش از مبلغ اسمى، زیادى، ربا و ظلم در حقّ مدیون خواهد بود.
حالت سوم: تورّم و کاهش متوسّط ارزش پول
مقدار کاهش ارزش پول به گونهاى است که نوع واکنش عرف عام در مواجهه با آن قابل تشخیص نیست و این پرسش منطقى و معقول پیش مىآید که آیا با اداى مبلغ اسمى، اداى حق به طور کامل واقع شده است یا خیر. این تردید از آنجا ناشى مىشود که آیا حقّ دائن در این فرض بیش از مبلغ اسمى است یا نه. به عبارت دیگر، در این امر تردید داریم که آیا عرف عام بین مبلغ اسمى، هنگام باز پرداخت دَین و قدرت خرید حقیقى زمان تحقّق آن، تفاوتى مىبیند یا خیر.
شک در تحقّق حقّ بیش از مبلغ اسمى، شک در تکلیف است و اصل برائت و عدم تحقّق تکلیف جارى مىشود. به بیان دیگر، در این جا مورد از موارد اقلّ و اکثر استقلالى است؛ یعنى یقین داریم که بدهکار مبلغ اسمى پول را مدیون است؛ امّا در باره بدهى بیش از مبلغ اسمى، تردید وجود دارد؛ یعنى حالت سوم، به تکلیف یقینى (بدهى به مقدار مبلغ اسمى) و شک ابتدایى (بدهى بیش از مبلغ اسمى) منحل مىشود که در این گونه موارد، در شک ابتدایى، اصل برائت عدم تحقّق بدهى جریان مىیابد؛ بنابراین در این حالت، حکم به بازپرداخت بیش از مبلغ اسمى از نظر عرف، زیادى و ربا خواهد بود.
پىنوشتها
________________________________________
1. تومان 137858 = 10(30/1) × 10000
تومان725 = 10(30/1)10000
2. منذر قحف: ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیر الاسعار، چ 1، المعهد الاسلامى للبحوث و التدریب البنک الاسلامى للتنمیه، المملکة السعودیة، 1415 ق، / 1995 م، ص 107.
3. همان ص 107.
4. این ادّله در کتاب ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیّر الاسعار، ص 73 تا 78 آمده است.
5. ر.ک: حکم المحکمة الشرعیة الاتحادیة الباکستانیة بشان الفائدة (الربا)، چ 1، المعهد الاسلامى للبحوث و التدریب البنک الاسلامى للتنمیة، المملکة السعودیة، 1416 ق، / 1995 م، ص 171؛ ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیر الأسعار، ص 108، 120، 121، 123؛ یوسف کمال محمد: فقه الاقتصاد النقدى، چ 1، دارالهدایة، 1414 ق / 1993 م، ص 410 و 411.
6. منذر قحف: ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیر الاسعار، ص 18.
7. ارزش مبادله، قدرت خرید و مالیّت پول از حیث مفهوم مترادف، از جهت مصداق یکچیز هستند.
8. براى نقد و بررسى نظریّههاى دیگر، ر.ک: احمدعلى یوسفى: ربا و تورّم، (بررسى تطبیقى جبران کاهش ارزش پول و ربا)، چ 1، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، سال 1381، ص 209 ـ 295.
9.ارزش مبادله یا قدرت خرید در پول به دو معنا است.
یک. ارزش اسمى: اگر ارزش پول را بدون ملاحظه با شاخص قیمتها در نظر بگیرند، یعنى میزان تورّم و کاهش ارزش آن را لحاظ نکنند، گفته مىشود ارزش اسمى؛ بهطور مثال، ارزش اسمى هزار تومان، چه تورّم وجود داشته یا نداشته باشد، همیشه همان هزار تومان است.
دو. ارزش حقیقى: اگر به ارزش پول با ملاحظه شاخص قیمتها توجّه کنیم، یعنى میزان تورّم و کاهش ارزش پول لحاظ شود، مىگویند: ارزش حقیقى؛ براى مثال اگر در طول سال، 30 درصد تورّم داشته باشیم، ارزش حقیقى هزار تومان، پس از یک سال، 700 تومان خواهد شد. به عبارت دیگر، مجموعه اشیاى مورد نیاز که هر خانوار در ابتداى سال با هزار تومان مىتواند بخرد، در پایان سال، همان اشیا را باید با 1300 تومان خریدارى کند.
10. ر.ک: منذر قحف: ربط الحقوق و الالتزامّات الآجلة بتغیر الأسعار، ص 164 و 189؛ حکم المحکمة الشرعیة الاتحادیة الباکستانیة بشأن الفائدة [الربا]، ص 173، 183 و 197؛ آیتاللّه سیستانى، پاسخ به نامه شماره 13/619/56/د، مورّخه 24/7/1375 ش، کمیسیون امور قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى ایران؛ آیتاللّه جعفر سبحانى: مجله رهنمون، انتشارات مدرسه عالى شهید مطهرى، ش 6، ص 96؛ آیتاللّه سید کاظم حائرى: الاوراق المالیة الاعتباریه، دومین مجمع بررسىهاى اقتصاد اسلامى، ص 26 ـ 30؛ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه: پول در اقتصاد اسلامى، انتشارات سمت، چاپ اوّل، 1374 ش، ص 77 و 78.
11. محمدعلى گرامى: توضیح المسائل، سال 1374 ش، ص 514، مسأله 2455.
12. محمد تقى بهجت: پاسخ به پرسش شماره 5690، مورّخ 4/4/1379، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى دفتر قم، شماره پاسخ 1/5690 مورّخ 7/8/1379.
13. مجله فقه اهل بیت، ش 9، سال 1376 ش، ص 45 و 46.
14. عبدالکریم موسوى اردبیلى: پاسخ به پرسش کمیسیون قضایى و حقوقى مجلس شوارى اسلامى ایران، مورّخ 16/12/1377 ش.
15. در بررسى جامعى که انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که برخى از این راهکارها دچار محذور ربا هستند و برخى دیگر فقط با پذیرش نظریّه لزوم جبران کاهش ارزش پول درست است که در این صورت، لغو و عبث خواهد بود. (احمدعلى یوسفى: ربا و تورّم، ص 275 ـ 283)
16. فقیهان و دانش پژوهان اسلامى براى اثبات این نظریّه، ادلّه فراوانى ارائه دادهاند. در کتاب ربا و تورّم، بیست دلیل از مهمترین ادلّه فقهى و اقتصادى نقد و بررسى شد. پس از بررسى این ادلّه به این نتیجه رسیدیم که همه این ادلّه با ضعف یا ضعفهایى مواجه هستند و با وجود آن ضعفها نمىتوانند این نظریّه را اثبات کنند. در اینجا از بیان تفصیلى و نقد و بررسى آنها مىپرهیزیم. ما نیز طرفدار این نظریّه هستیم؛ امّا طریقى که براى اثبات این نظریّه پیمودیم، متفاوت از مسیر دیگران است و گمان مىکنیم ادلّهاى که براى اثبات این نظریّه ارائه خواهیم کرد، موجب خواهد شد تا دیگر صاحبنظران نیز موافق این نظریّه شوند. (ر.ک: احمدعلى یوسفى: ربا و تورّم، ص 230 ـ 262)
17. روحاللّه خمینى [امام]، الرسائل، ج 1، چ 1، مؤسّسه اسماعیلیان، 1368 ش، ص 184 و 227.
18. این تأکیدات، برآمده از روایات است.
19. جهت آشنایى بیشتر ر.ک: احمدعلى یوسفى: ماهیّت پول و راهبردهاى فقهى و اقتصادى آن، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، سال 1377، فصل دوم، ص 112 ـ 123.
20. جهت آشنایى بیشتر با این بحث، ر.ک: احمدعلى یوسفى: ماهیّت پول و راهبردهاى فقهى و اقتصادى آن، چ 1، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1376 ش، ص 166 ـ 179.
21. سیدمحمدباقر صدر: الاسسالعامه للبنک فىالمجتمعالاسلامى، الاسلام یقودالحیاة، ش 6، ص 19.
22. ر.ک: ناصر مکارم شیرازى: ربا و بانکدارى اسلامى، ص 148، مسأله 30 و ص 144، مسأله 15؛ مجله فقه اهل بیت، سال سوم، ش 9، ص 40 و 46؛ پاسخ ناصر مکارم شیرازى به نامه شماره 5/619/56/د، مورّخ 18/7/1375 کمیسیون امور قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى ایران همچنین پاسخ وى به نامه شماره 2076 ـ 1 / پ، مورّخ 27/12/1374 پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى. نیز مجموعه استفتائات جدید، ص 161، مسأله 583.
23. پاسخ به نامه شماره 5/619/56/د مورّخ 18/7/1375 کمیسیون امور قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى ایران.
24. ناصر مکارم شیرازى: مجموعه استفتائات جدید، ص 161، مسأله 538؛ همو: ربا و بانکدارى اسلامى، ص 148، مسأله 30.
25. محمدحسن نجفى: جواهر الکلام، ج 25، ص 20.
26. سید محمود هاشمى در مجلّه فقه اهل بیت، شماره 2، ص 78 به این اشکال اشاره کرده است.
از ویژگىهاى بارز اقتصاد قرن اخیر، به ویژه در کشورهاى در حال توسعه، وجود نرخ تورّمهاى دورقمى در مقاطع زمانى بلندمدّت است و این، موجب پایینآمدن ارزش پول و پدیدار شدن مشکلات حقوقى و اقتصادى پیچیدهاى در معاملات مدّتدار و بدهىهاى معوّقه مىشود.
وجود مثالهاى بسیار مشکلاتى از این قبیل، باعث شده تا حقوقدانان دنیا، به ویژه فقیهان و حقوقدانان مسلمان در پى یافتن راهحلّ منطقى و مناسب باشند و این، موجب پیدا شدن نظریّههاى گوناگون در این عرصه شده است.
گروه اوّل، جبران کاهش ارزش پول را مطلقا از مصادیق ربا ندانسته، به لزوم جبران قائل شدهاند.
گروه دوم، جبران کاهش ارزش پول را مطلقا از مصادیق ربا و حرام مىدانند.
گروه سوم، بین موارد شدید و خفیف تورّم و موارد غصب و غیرغصب و... تفصیل دادهاند.
گروه چهارم که در تشخیص حکم تردید داشتهاند، به مصالحه حکم کردهاند،
و سرانجام گروه پنجم براى جبران ضرر و زیان وارد بر طلبکار، راهکارهایى را ارائه کردهاند.
نویسنده، با بررسى دیدگاههاى پیشگفته، درصدد اثبات فرضیّههاى ذیل برمىآید.
الف. در تورّمهاى شدید که عرف عام (مردم) در قراردادهاى مدّتدار واکنش قابل ملاحظهاى نشان مىدهند، جبران کاهش ارزش پول از مصادیق ربا به شمار نمىرود و لازم است.
ب. در تورّمهاى خفیف که عرف عام واکنش قابل ملاحظهاى نشان نمىدهند، جبران کاهش ارزش پول از مصادیق ربا و حرام است.
ج. در تورّمهاى متوسّط که واکنش عرف عام تشخیص داده نمىشود، جبران کاهش ارزش پول جایز نیست و طریق احتیاط، مصالحه است.
مقدّمه
دگرگونىهاى سریع اقتصاد و ماهیّت اعتبارى پول، باعث شده است تا ارزش پول، پیوسته سیر نزولى داشته باشد و این روند با ورود پول کاغذى و تحریرى، شدّت بیشترى یافته است. در قراردادهاى بلند مدّت، ارزش پول به صورت چشمگیرى کاهش یافته، نگرانىها و نابسامانىهاى فراوانى براى افرادى چون صاحبان درآمد ثابت، صاحبان پسانداز، و طلبکاران ایجاد مىکند؛ براى مثال، اگر شخصى ده سال پیش، از دیگرى دههزار تومان طلب داشته و در این مدّت، تورّم سالانه به طور متوسّط 30 درصد باشد، اگر بخواهد طلب خود را به گونهاى دریافت کند که قدرت خرید پولش محفوظ بماند، باید به جاى دههزار تومان، مبلغ 137858 تومان دریافت کند.(1) به عبارت دیگر، ارزش حال دههزار تومان وى، پس از ده سال با تورّم پیشگفته، برابر با 725 تومان خواهد بود و این امر باعث شده که اقتصاددانان به جبران کاهش ارزش پول توجّه کنند و در دهههاى اخیر، فقیهان و اقتصاددانان اسلامى، عنایت خاصّى به آن داشته باشند.
این بحث از اوایل قرن هجدهم مرتّب بین اقتصاددانان مورد گفتوگو بوده و از طرف آنها سفارشها و پیشنهادهایى ارائه مىشد؛ براى مثال در سال 1882 میلادى ژوزف لوى در پرداخت مزد، و اجاره زمین و سندهاى با مدّت طولانى، پیشنهاد داد که پرداختها با قدرت خرید پول هماهنگ باشد.(2)
برخى از اقتصاددانان معاصر نیز همچون میلتون فریدمن این امر را لازم و ضرور مىشمارند(3) و برخى از آنان در طرفدارى از این نظریّه، ادلّه اقتصادى فراوانى ارائه دادهاند(4) و این تأکیدها باعث شده است تا تعداد بسیارى از کشورها، جبران کاهش ارزش پول را در قراردادهاى مدّتدار به صورت ضابطه عمومى و قانونى در آورند؛(5) البتّه نتایج حاصل از اجراى این نظام، مورد قبول همه اقتصاددانان نیست.(6)
این موضوع براى مسلمانان و کشورهاى اسلامى، افزون بر آنکه پیامدهاى اقتصادىاش مورد توجّه است، از نظر ارزشى و فقهى نیز اهمّیّت ویژهاى دارد و برفرض هم که از جهت آثار مثبت و منفى اقتصادى، قابل صرفنظر باشد، از جنبه ارزشى و فقهى نمىتوان از آن صرفنظر کرد. به این سبب، مسأله به وسیله فقیهان و اقتصاددانان مسلمان با جدّیّت دنبال شده و همایشها و مباحثههاى فراوانى در اطراف آن صورت گرفته است.
برخى مصادیق
نتیجه این تحقیق، آثار فراوانى در سطح خُرد و کلان خواهد داشت که به برخى موارد آن اشاره مىکنیم.
1. شخصى مبلغ معیّنى از دیگرى قرض مىکند. اگر در مدّت قرض، ارزش پول به نصف کاهش یابد، آیا قرض گیرنده هنگام بازپرداخت، باید همان رقم اسمى را بپردازد یا باید ارزش حقیقى دریافت شده (ارزش اسمى + میزان تورّم) را برگرداند و آیا این مازاد، ربا بهشمار مىرود؟ این مثال در قرض دولت و مؤسّسات از مردم (اوراق قرضه دولتى و خصوصى) نیز مطرح است.
2. مردى پنجاه سال پیش هنگام ازدواج، مبلغ هزار تومان را مهریّه همسرش قرار دادکه پس از فوت او، باید از ترکهاش پرداخت شود. آیا مبلغ مهریّه، همان هزار تومان پنجاه سال قبل است یا باید ارزش حقیقى آن پرداخت شود.
3. اگر دادگاه، فردى را به پرداخت نفقه فرد یا افرادى ملزم و براى آن، مبلغى را ماهانه معیّن کند، اگر پس از مدّتى، ارزش پول کاهش یابد، آیا همان مبلغ تعیین شده باید پرداخت شود یا باید به میزان کاهش ارزش پول اضافه گردد؟ همینطور است بقیه پرداختهاى اقساطى، مانند پرداخت اقساطى دیه و ... .
4. حجم بزرگى از دارایىهاى مردم بهصورت پول نقد در قالب سپرده (جارى، پسانداز و سرمایهگذارى) در اختیار نظام بانکى قرار مىگیرد، و در صورتى که جبران کاهش ارزش پول لازم باشد، تفاوتهاى فراوانى با فرضى که جبران کاهش ارزش پول جایز نباشد، در سطح خُرد و کلان آشکار خواهد شد.
5. گاهى در معاملات نسیه، هنگام معامله، نرخ تورّم در حدّ صفر است و دو طرف معامله پیش بینى مىکنند که بین زمان معامله و زمان پرداخت، تورّم قابل ملاحظهاى وجود نخواهد داشت؛ امّا برخلاف پیشبینى آنها، اقتصاد، دچار تورّم شدید شده، ارزش پول، کاهش چشمگیرى مىیابد و قیمت شىء فروخته شده فزونى مىگیرد. آیا مشترى فقط ارزش اسمى مورد معامله را مىپردازد یا باید کاهش ارزش پول، ملاحظه شود؟
6 . اگر مبلغى پول به وسیله فردى غصب شود و غاصب پس از مدّتى (به حکم دادگاه یا بدون حکم دادگاه) بخواهد پول را به صاحبش برگرداند، و در این مدّت، ارزش حقیقى پول به یک سوم (31) کاهش یابد.
7. گاه دولت براى مؤسّسات تولیدى و خدماتى، مالیات وضع مىکند، و پرداخت کنندگان در پرداخت آن تأخیر مىکنند. آیا هنگام پرداخت مالیات، باید همان مبلغ اسمى تعیین شده پرداخت شود یا به میزان تورّم و کاهش ارزش پول، باید به مالیات افزود؟ همین پرسش درباره زکاتى که به پول رایج محاسبه، امّا در پرداخت آن تأخیر شده است نیز وجود دارد.
8. شرکتهاى پیمانکارى جهت احداث سد، نیروگاه، جادهسازى و ... قراردادهاى بلندمدّت منعقد مىکنند. پس از انعقاد قرارداد، اقتصاد با تورّم شدید مواجه شده، هزینه اجراى پروژه افزایش مىیابد. آیا مجریان پروژهها به مقدار تورّم، حقّ مطالبه هزینه را از مالکان پروژهها دارند؟
9. در قرارداد مضاربه، اگر صاحب سرمایه، مبلغ یک میلیون تومان، در مدّت معیّنى در اختیار عامل قرار دهد و در طول این مدّت، نرخ تورّم 50 درصد باشد، در پایان مدّت قرارداد، عامل، افزون بر اصل سرمایه، سهم سود را نیز باید به صاحب سرمایه برگرداند. آیا مقدار سرمایه در پایان مدّت قرارداد، همان ارزش اسمى یک میلیون تومان است یا ارزش حقیقى آن؟ به عبارت دیگر، تقسیم سود، پس از جدا کردن ارزش اسمى سرمایه است یا ارزش حقیقى آن؟
10. آیا لازم است دولت، حقوق کارکنان را سالانه به میزان کاهش ارزش پول و تورّم، افزایش دهد؟ همچنین آیا بر دولت لازم است چنین الزامى را متوجّه تمام بخشهاى خصوصى جامعه کند؟
هر یک از موارد پیشگفته گرچه مصداقى از بحث است، در عین حال ممکن است هر مورد ویژگىهایى داشته باشد که به تفصیل خاص به حسب مورد نیاز داشته باشد.
دیدگاهها
در یک نگاه کلّى، دیدگاههاى فقیهان و دانشپژوهان اسلامى به پنج دسته تقسیم مىشود:
1. معیار در بازپرداخت دیون و بدهىهاى نقدى، ارزش و قدرت خرید اسمى(7) است؛ در نتیجه، حتّى اگر در اثر تورّم، ارزش و قدرت خرید پول، کاهش چشمگیرى یابد، قابل جبران نیست.
2. معیار در امورى همانند غصب و دزدى، ارزش و قدرت خرید حقیقى پول، ولى در غیر آنها، ارزش و قدرت خرید اسمى است؛ پس کاهش ارزش پول در مثل غصب و دزدى باید جبران شود، و در غیر آن جایز نیست.
3. وقتى ارزش و قدرت خرید پول بر اثر تورّم کاهش مىیابد، دو طرف باید مصالحه کنند.
4. زیان ناشى از کاهش ارزش پول را هنگام تورّم، به وسیله برخى راهکارها مىتوان جلوگیرى کرد یا به حدّاقل رساند.
این راهکارها مىتواند بهطور مستقل، دیدگاهى در کنار دیگر دیدگاهها باشد و نیز مىتواند با هر یک از اقوال گذشته سازگارى داشته باشد؛ یعنى آنان که بر اساس مبانى فقهى، نظرى ندادهاند، راهکارهاى عملى را براى جبران کاهش ارزش پول ارائه مىدهند؛ چنانکه کسانى که نظر فقهى روشنى ارائه دادهاند مىتوانند برخى راهکارهاى عملى را جهت جبران کاهش ارزش پول، توصیه کنند.
5. معیار در بازپرداخت دیون و بدهىهاى نقدى، ارزش و قدرت خرید حقیقى است؛ پس کاهش ارزش پول باید جبران شود.
در این نوشتار، با اشارهاى مختصر به نظریّهها، نظریّه خود را بهطور استدلالى ارائه مىکنیم.(8)
بررسى نظریّهها
1. نظریّه معیار بودن قدرت خرید اسمى پول(9)
بر اساس این نظریّه، پول در زمره اموال مثلى است؛ بنابراین، بر اساس قاعده مشهور فقهى «ضمان مثلى به مثل است»، اگر شخصى مبلغى بدهکار است و هنگام اداى دین، ارزش پولى که دریافت کرده به شدّت کاهش یافته و حتّى به مقدار یک درصد ارزش زمان دریافت آن، تنزّل کرده، حقّ طلبکار، همان ارزش اسمى است و بیش از آن را حقّ مطالبه ندارد؛ پس اگر شخصى از 50 سال پیش، مبلغ هزار تومان از فردى طلبکار باشد که با آن پول مىتوانست آن زمان هزار متر زمین خریدارى کند، و اکنون یک متر از آن زمین را نمىتواند به هزار تومان بخرد چون پول مثلى است، طلبکار همان هزار تومان را طلب دارد، نه بیشتر.(10) هنگام بحث از نظریّه پذیرفته شده، مسأله مثلى بودن پول را بررسى خواهیم کرد.
2. نظریّه مصالحه
فقیهانى که مصالحه را مطرح مىکنند، چند گروهند:
یک. فقیهانى که به عدم جواز جبران کاهش ارزش پول حکم کردهاند، و از باب احتیاط، مصالحه را لازم مىدانند.(11)
دو. فقیهانى که به لزوم جبران کاهش ارزش پول حکم کردهاند، و در عین حال، مصالحه را لازم مىشمارند.(12)
سه. فقیهانى که بدون ارائه نظریّه علمى، لزوم مصالحه را بیان کردهاند.(13)
چهار. فقیهانى که جبران کاهش ارزش پول را لازم مىدانند؛ امّا مصالحه را طریق احتیاط مىشمارند.(14)
3. نظریّههاى تفصیل
برخى در این مسأله به گونههاى مختلف چون تفصیل بین غصب و غیرغصب، تفصیل بین مهریّه و قرض، تفصیل بین اطّلاع و عدم اطّلاع از آینده پول نظر دادهاند.
4. راهکارهاى عملى
ضرر حاصل از کاهش ارزش پول را مىتوان با برخى راه کارهاى عملى، جبران کرد یا به کمترین حد رساند. شمارى از این راه کارها از این قبیل است:
یک. شرط جبران کاهش ارزش پول: اگر هنگام قرارداد قرض و امثال آن، شرط کنند که مدیون باید میزان کاهش ارزش پول را جبران کند، عمل به این شرط لازم است.
دو. شرط ارزش پول با ارزش کالاى داراى ارزش ثابت: ارزش پول را هنگام قرارداد، با ارزش کالا یا پولى که داراى ارزش ثابت است، در نظر بگیرد و شرط کند که معادل ارزش آن کالا یا پول را هنگام بازپرداخت، ادا کند.
سه. قرض دادن ارزش و مالیّت پول: در قراردادهایى مثل قرض، قرض دهنده مىتواند ارزش و مالیّت پول را قرض دهد و قرض گیرنده هنگام بازپرداخت، همان مقدار ارزش را باید بپردازد.
چهار. خرید و فروش پول به صورت نسیه: برخى، خرید و فروش پول را نسیه و به مبلغ بیشتر از مقدار ارزش اسمى جایز مىشمارند؛ پس دو طرف مىتوانند با لحاظ نرخ تورّم انتظارى به طور نسیه، خرید و فروش کنند.(15)
5 . نظریّه ملاک بودن قدرت خرید حقیقى پول(16)
طرفداران این نظریّه معتقدند که در دیون و داد و ستدهاى اموال با پولهاى اعتبارى، قدرت خرید حقیقى پول باید ملاک باشد. در این تحقیق ما نیز بهطور کلّى در مقام اثبات همین ادّعا هستیم؛ امّا این نظریّه بهطور مطلق مورد قبول نیست و باید در فرضهاى گوناگون (تورّم شدید، خفیف و متوسّط) بررسى شود.
نظریّه برگزیده
بررسى واقعیّت عینى اقتصادها نشان مىدهد که با توجّه به نوع رفتار و واکنش عرف عام و عقلا، تورّم به سه نوعِ شدید، خفیف و متوسّط قابل تقسیم، و این تقسیمبندى، امرى نسبى است. چون واکنش مردم و عرف در جوامع گوناگون در مقابل نرخ معیّنى از تورّم متفاوت است نمىتوان نرخ خاصّى را ملاک انواع تورّم قرار داد؛ براى مثال، نرخ ده درصد در ایران، چه بسا امرى عادى تلقّى شده، مردم ایران حسّاسیّت فراوانى در برابر آن از خود نشان ندهند؛ در حالى که ممکن است مردم آلمان در مقابل همین نرخ، واکنش محسوسى نشان دهند؛ بنابراین، تورّم ده درصدى در آلمان تورّم شدید، و در ایران غیرشدید به شمار رود.
بنابراین، نظریّه برگزیده را در سه حالت متفاوت به بحث مىگذاریم.
حالت نخست: تورّم شدید
گاه تورّم و کاهش ارزش پول چنان شدید و محسوس است که عرف و عقلا در معاملات مدّتدار، واکنش آشکارى از خود نشان مىدهند. در این حالت، با استناد به ادلّه ذیل اثبات مىکنیم که جبران کاهش ارزش پول لازم بوده، از مصادیق ربا به شمار نمىرود. شایان ذکر است که این کاهش شدید ارزش پول ممکن است طى مدّت زمان طولانى، براى مثال 30 سال رخ دهد.
دلیل اوّل: پولهاى اعتبارى به حسب قدرت خرید حقیقى (ارزش مبادلهاى حقیقى) مثلى هستند.
معنا و مفهوم مثلى و قیمى از سوى شارع بیان نشدهاست؛ بلکه این دو اصطلاح را فقیهان در باب ضمان وارد فقه کردهاند. مثلى و قیمى دو اصطلاح عرفى هستند؛ یعنى مالى را که عرف در هر زمان و مکانى، مثلى یا قیمى بداند، همان، ملاک داورى خواهد بود.
اگر مالِ تلف شده، مثلى بود، ضامن هنگام بازپرداخت باید مثل آن، و اگر قیمى بود، باید قیمت آن را بپردازد. وقتى شخصى ضامن اداى حق شد، اصل وجوب اداى حق به حکم شارع است و نیز شارع اعلام مىدارد که حق باید به طور کامل ادا شود؛ امّا چه موقع و چگونه به طور کامل ادا خواهد شد، به داورى عرف واگذار شده است. اگر عین مال نزد مدیون باقى باشد، با بازپرداخت آن به نظر عرف، اداى کامل است؛ ولى اگر عین مال تلف شده باشد، به دید عرف اگر مال قیمى باشد، با بازپرداخت قیمت آن، و اگر مثلى باشد، با بازپرداخت مثل آن، ادا کامل است؛ بنابراین، فقیهان، مثلى و قیمى را به صورت ضابطه اداى کامل، به حسب داورى عرف و عقلا، وارد فقه کردهاند و عرفى بودن این دو اصطلاح، لوازمى را در پى دارد که به آنها اشاره مىشود:
1. اگر بخواهیم تعریفى درست از این دو اصطلاح ارائه دهیم، باید ارتکازات ذهنى عرف عام را درباره اشیا و اموال کشف کنیم. چون این دو اصطلاح، از عناوین عرفى انتزاعى هستند، براى روشن شدن مطلب لازم است بگوییم: عناوینى که فقیه، احکام آنها را بیان مىکند، به دو دسته تقسیم مىشوند:
دسته اوّل: عناوین شرعى: این گونه عناوین، یا اصل آنها از ناحیه شرع اعتبار شده؛ مثل نماز، روزه و حج، یا حدود آن از سوى شرع مشخّص شده است؛ مانند آب کُر، آب قلیل. براى شناختن اینگونه عناوین و احکام آنها باید ادلّه شرعى را جست.
دسته دوم: عناوین عرفى و عقلایى: این عناوین به امورى اطلاق مىشود که شارع در اعتبار عنوان و معنون آنها هیچگونه دخالتى ندارد. این عناوین به اعتبار معنونشان به انواعى قابل تقسیمند.
أ. عناوینى که عرفوعقلا بر امور تکوینىوعینى اطلاق مىکنند؛ مانند عنوان گندموشراب.
ب. عناوینى که معنون آنها را عرف و عقلا اعتبار مىکنند یا عرف عام و عقلا آن اعتبار را مىپذیرند؛ براى مثال، جهت حلّ مشکلات مبادلات پایاپاى، پذیرفتهاند که شىء خاصّى به صورت پول، در مبادلات استفاده شود.
ج. عناوینى که عرفى و عقلایى به شمار مىروند؛ امّا نه به این معنا که عرف و عقلا آنها را اعتبار کرده باشند؛ بلکه از چگونگى بهکارگیرى و استفاده آنها، آن عناوین خاص براى آن اشیا، انتزاع مىشود؛ براى مثال، عقلا براى بهدست آوردن بعضى اشیاى مفید مانند گندم، حاضرند از چیزهایى که نزدشان ارزش دارد، چشمبپوشند. از این رفتار، عنوان مال براى گندم انتزاع مىشود؛ ولى چنین رفتارى را با مثل هوا ندارند و کسى بابت آن، از شىء ارزشمندى نمىگذرد. از این رفتارِ عرف مىتوان فهمید که عرف، هوا را مال نمىداند.
به نظر مىآید که پول، از عناوین عرفى نوع دوم است؛ هرچند از چگونگى بهکارگیرى پول به وسیله عرف و عقلا، عنوان مال که از عناوین نوع سوم است نیز انتزاع مىشود.
نوع سوم از عناوین را عناوین انتزاعى گویند. عناوین انتزاعى، گاهى از چگونگى قرار گرفتن اشیا در خارج انتزاع مىشود؛ مانند عنوان فوقیّت و گاهى از شکل بهکارگیرى اشیا از سوى عرف و عقلا انتزاع مىشود که بر این نوع عناوین، احکامى مترتّب است.
د. عناوینى که عرف خاصّى آنها را اعتبار مىکند؛ مثل تورّم که عرفِ اقتصادى، آن را اعتبار مىکند؛ یعنى عرف خاصّ اقتصادى، حالت خاصّى از افزایش قیمتها (افزایش سطح عمومى قیمتها) را تورّم مىگوید.
چند مساله مهم آن است که هر گاه عنوانى از نظر عرف بر مصداقى منطبق شد، در پى آن، حکم آن عنوان نیز بر آن مصداق مترتّب مىشود؛ امّا اگر در تطبیق عنوان تردید شد، در آن صورت راهکار چیست؟ در عناوینى که عرف خاص آنها را اعتبار کرده است، باید به عرف خاص مراجعه کرد تا با بهدست آوردن ضابطه آن عنوان، مصداق مورد تردید روشن شود. در عناوین عرفى نوع اوّل باید از استعمال عرف و عقلا، در مصادیق مسلّم، ضابطه یا ویژگىهاى آن را بهدست آورده، وضعیّت مصداق مورد تردید را روشن کنیم.
در عناوین عرفى نوع دوم، روش ضابطهیابى و شناخت ویژگىهاى آن، مانند نوع اوّل است با این تفاوت که در این مورد، توجّه ما در کشف آن ضابطه به امرى است که خود عرف و عقلا آن را اعتبار کرده است؛ امّا روش شناختن ضابطه و ویژگىهاى عناوین عرفى نوع سوم، کارِ به نسبت دقیق و مشکلى است؛ چون اوّلاً در تشخیص ضوابط نباید از موضع حقوقى و ارزشى خاصّى اقدام کرد؛ زیرا ممکن است در کشف آن، دچار اشتباه شویم. ثانیا براى شناختن ضابطه و ویژگىهاى این نوع عناوین، از دو روش مىتوان سود جست: روش نخست همان است که براى نوع اوّل و دوم گفتیم.
روش دوم: از آنجا که منشأ انتزاع این عناوین، چگونگى بهکارگیرى اشیا به وسیله عرف و عقلا است، باید با تحلیل روانى درست از منشأ انتزاع، به کشف ضابطه واقعى آن موفّق شویم. به نظر مىآید که این روش، روش موفّقترى بوده، ضریب خطاى آن در مقایسه با روش پیشین کمتر است.
در تشخیص مفاهیم، مصادیق و موضوع احکام شرعى، رفتار و قضاوت عرف اهل نظر و دقّت مقصود است، نه عرف اهلتسامح و تساهل. حضرت امامخمینى در اینباره مىنویسد:
مقصود از عرف در مقابل عقل، عرف اهل تسامح نیست...؛ بلکه مقصود عرفى است که در تشخیص مفاهیم و مصادیق، دقیق مىباشد، و تشخیص چنین عرفى، میزان در موضوع احکام است. چنین عرفى، مقابل عقل دقیق برهانى قرار دارد ... . موضوع احکام شرعى از آنهایى نیست که عرف در آن تسامح کند؛ بلکه موضوع حکم شرعى، موضوع عرفى حقیقى است بدون این که هیچگونه تسامحى از طرف عرف صورت گیرد.(17)
در تشخیص موضوع حکم، عرفِ «لَوْ خُلِّىَ وطَبْعَهُ» مقصود است؛ یعنى عرفى که در مَعْرَض آموزشهایى مثل «مؤمن باید در دَیْنش احتیاط کند، چون که دَیْن برادر مؤمن است» یا «هر کس مرتکب امور مشتبه شود، سرانجام در امور حرام غرق خواهد شد»،(18) قرار نگرفته باشد؛ بنابراین، رفتار چنین عرفى (بما هو عرف مؤمن) براى فقیه حجّت نیست؛ پس عرف جامعه ما که سالها در معرض چنین آموزههایى قرار گرفته، بعید است رفتارش در تشخیص موضوع بتواند به مقدار کافى براى فقیه گویایى داشته باشد.
نظر و داورى عرف و عقلاى یک عصر و مکان، قابل تعمیم به تمام اعصار و مکانها نیست؛ زیرا امورى ممکن است نزد عرف و عقلایى، اهمّیّت خاصّى داشته باشد؛ ولى سایر عرف و عقلا، هیچگونه اهمّیّتى به آن ندهند؛ بنابراین، امر عرفى ممکن است در مقایسه با زمانها و مکانهاى متفاوت، فرق داشته باشد.
با توجّه به نکات پیشین اگر بتوانیم معیار و میزان مثلى و قیمى را از نظر عرف و عقلا به گونهاى کشف کنیم که از زمانى به زمان دیگر یا از مکانى به مکان دیگر تغییر نکند، آن گاه فقط باید در هر عصرى دقّت شود که آیا مصادیق مثلى و قیمى عصرهاى پیش، تغییر کرده یا همچنان به وضعیّت سابق خود باقى است.
تعاریفى که فقیهان براى مثلى و قیمى ارائه دادهاند، متفاوتند. ما در تحقیقى جامع(19) سرانجام تعریف ذیل را به صورت تعریف مثلى و قیمى پذیرفتهایم:
شىء هنگامى در نظر عرف و عقلا مثلى است که حاضر باشند، افراد آن را به جاى هم بپذیرند و این امر در صورتى محقّق مىشود که ویژگىهاى افراد آن شىء باعث تفاوت رغبت و مطلوبیّت نشده باشد؛ درنتیجه، تفاوت در مالیّت آنها پیش نیاید.
با توجّه به این تعریف مىتوان اظهار داشت که در عصر حاضر، بعضى اشیاى طبیعى که در زمانهاى پیشین، مثلى به شمار مىرفتند، ممکن است از مثلى بودن خارج شده باشند؛ در عوض، بسیارى از مصنوعات کارخانهها و تولیدات ماشینى که در نظر عرف، داراى ویژگىهاى یکسانى هستند و میزان رغبت و مطلوبیّت عرف در برابر افراد آنها، همسنگ بوده و در پى آن، مالیّت یکسانى دارند، مثلى شمرده مىشوند. این امر بدان جهت است که عرف و عقلا در طول زمان به سبب پیشرفت علوم و دقّت بیشتر در امور جزئى از تسامحات خود کاستهاند و اوصافى از اشیا که پیشتر مورد رغبت و مطلوبیّت نبوده، مرغوب و مطلوب واقع شدهاست؛ در نتیجه، بعضى از اشیا را که پیشتر، مثلى نمىدانسته، مثل هم مىشمرد، و برخى را که مثلى مىدانسته، مثلى نداند.
مثلى بودن پولها
براى این که روشن شود پول مال مثلى است یا قیمى، یا ماهیّت سومى دارد، از دو جهت (نگاه تاریخى پول، و تعریف مثلى) این امر را پیگیرى مىکنیم.
1. مثلى بودن پول براساس نگاه تاریخى
یکى از مطالبى که لازم است هماره بدان توجّه شود، علّت و چگونگى وارد شدن شىء سومى در مبادلات است که بعدها پول نام گرفت. در زندگى ابتدایى، هر یک از کالاها و خدمات، براساس کار و میزان مطلوبیّت آن نزد افراد، ارزشهاى مبادلهاى گوناگونى داشت. ناهمگونى و ناهمسانى ارزشهاى مختلف انواع کالاها و خدمات، از مشکلات عمده معاملات پایاپاى بود؛ بنابراین به چیزى نیاز بود که به همسانسازى انواع ارزشهاى اقتصادى ناهمسان کمک کند.
این پدیده (پول) در صورتى مشکل را حلّ مىکرد که واحدهاى مختلف آن، مثل هم باشند وگرنه، معیار سنجش متفاوت مىشد و امکان مقایسه ارزش مبادلهاى کالاها با ارزش مبادلهاى پول از بین مىرفت و مشکلات پایاپاى، همچنان باقى مىماند و این تحلیل در همه پولها (فلزى، کاغذى و ...) به طور کامل صادق است. هزار ریال، ارزش مبادلهاى است که ممکن است در کاغذپاره رنگى خاصّى با رقم 1000 ریال ظاهر شود یا در دو قطعه کاغذپاره دیگر با رقمهاى 500 ریالى خود را نشان دهد؛ بنابراین، تمام قطعات 1000 ریالى، همینطور هر قطعه 1000 ریالى با دو قطعه پول کاغذى 500 ریالى، از جهت ارزش مبادلهاى، مثل هم هستند.
2. مثلى بودن پول بر اساس تعریف مثلى
صفات گوناگون اشیا اعمّ از صفات نسبى و ذاتى اگر به گونهاى باشند که رغبت افراد به آنها یکسان باشد و در نتیجه در نظر عرف، در ارزش و مالیّت تفاوت نداشته باشند، مثلى به شمار مىروند وگرنه قیمى هستند. با بیان پیشین به خوبى آشکار مىشود که پول کاغذى امروزى، با همه صفاتى که در رغبت و مطلوبیّت دخیل، و در نتیجه در مالیّت و ارزش مبادلهاى آن، مؤثّر است، مثلى شمرده مىشود و همه مىدانند که صرف کاغذ پاره رنگى، ارزشى ندارد و آنچه در نظر عرف، مهمّ است، مالیّت، ارزش مبادله، و قدرت خرید آن است؛ بنابراین، هم تمام پولهاى کاغذى 1000 تومانى مثل هم هستند، و هم هر قطعه اسکناس 1000 تومانى با ده قطعه اسکناس 100 تومانى مثل همند. شاهد روشن این مدّعا این است که هر روز هزاران نفر، پولهاى درشت، مثل 1000 تومانى را با پولهاى دیگر معاوضه مىکنند، و به تعبیر عرفى، پول را خُرد مىکنند بدون آن که تفاوتى بین پول درشت و خُرد ملاحظه کنند؛ پس مىتوان اظهار داشت که از نظر عرف و عقلا، پولهاى اعتبارى به اعتبار ارزش مبادلهاى، مثلى است و چنانکه گذشت، عنوان مثلى، عنوان عرفى و عقلایى است، نه شرعى؛ بنابراین، وقتى از این دیدگاه به پول نگاه مىکنیم، به نظر مىآید که در طول یک سال (بهطور مثال) اگر ارزش مبادلهاى پول، اندکى کاهش یابد (در کشورى همانند ایران با تورّمى برابر دو درصد مواجه شود)، عرف و عقلا این مقدار تغییر در ارزش مبادلهاى را موجب تفاوت ندانسته، اسکناس 1000 تومانى پایان سال را مثل اسکناس 1000 تومانى ابتداى سال مىبیند؛ امّا اگر در طول سال، سطح عمومى قیمتها 50 درصد افزایش یابد، و از ارزش مبادلهاى پول، 50 درصد کاسته شود، آن گاه عرف و عقلا اسکناس 1000 تومانى پایان سال را مانند اسکناس 1000 تومانى ابتداى همان سال نمىشمارد؛ بنابراین، پول اعتبارى امروزى به حسب ارزش مبادلهاى و قدرت خرید، مثلى است.(20)
این پرسش مهم همچنان باقى است که آیا پولهاى اعتبارى، به حسب ارزش مبادلهاى اسمى، مثلى هستند یا به حسب ارزش مبادلهاى حقیقى؟ تفاوت این دو در آن است که اگر به حسب ارزش مبادلهاى اسمى (قدرت خرید اسمى) مثلى باشند، نتیجه آن، عدم جواز جبران کاهش ارزش پول خواهد بود، و مازاد بر ارزش مبادلهاى اسمى، ربا و حرام است؛ امّا اگر به حسب ارزش مبادلهاى حقیقى، مثلى باشند، تفاوت ارزش اسمى تا حدّ جبران کاهش ارزش حقیقى، مازاد و ربا نخواهد بود؛ بلکه اداى مثل پولى است که دریافت شده بود.
ادلّه ذیل نشان مىدهد که پولهاى اعتبارى، اعمّ از اسکناس، تحریرى، و... به حسب ارزش مبادلهاى و قدرت خرید حقیقى، مثلى هستند.
یک. شواهد فراوانى وجود دارد که رفتار عرف و عقلا در برابر تغییر ارزش مبادلهاى پول تغییر مىکند و این حاکى از آن است که میزان مطلوبیّت پولهاى اعتبارى فقط از تغییرات ارزش مبادلهاى آنها سرچشمه مىگیرد. مردم در جوّ تورّمى (وقتى که انتظار دارند تورّم و کاهش ارزش پول همچنان ادامه یابد) خریدهاى آینده خود را زودتر انجام خواهند داد تا از ضرر و زیان کاهش ارزش پول در امّان باشند. اگر بتوانیم اطّلاعات آمارى درستى درباره وام و قرضالحسنه به دست آوریم، خواهیم دید که افراد، هنگام تورّم و کاهش قدرت خرید پول، آمادگى کمترى براى پرداخت قرض دارند؛ زیرا در جوّ تورّمى، با کاهش ارزش مبادلهاى پول، احساس مىکنند ارزش واقعى دارایى نقدى آنها کاهش مىیابد.
خلاصه این که از دید عرف، شکل ظاهر و عدد و ارقام روى پول، اهمّیّت چندانى نداشته، اهمّیّت اصلى، از آنِ ارزش مبادلهاى و قدرت خرید آن است.
دو. طبق تعریفى که از ارزش اسمى و حقیقى داشتیم، روشن مىشود که ارزش اسمى پولهاى اعتبارى، هیچ گاه تغییر نمىکند و در جو تورّمى، فقط قدرت خرید حقیقى پول کاهش یافته، در آن نقص ایجاد مىشود؛ براى مثال اگر قدرت خرید حقیقى 1000 تومانى پس از ده سال، به یک دهم تنزّل یابد، عرف این 1000 تومانى را 1000 تومانى ده سال پیش نمىداند؛ چرا که در ذات و ماهیّت آن، نقص وارد شده است. براى تصدیق این بیان کافى است ماهیّت پول اعتبارى، درست تصوّر شود. اگر عرف، پول اعتبارى را به حسب قدرت خرید اسمى، مثلى مىشمرد، کاهش قدرت خرید و نقص در ارزش معنا نداشت؛ چون به لحاظ قدرت خرید اسمى (عدد و رقم) هیچگونه کاهش و نقصى صورت نگرفته، و کاهش و نقص در ماهیّت و صفت ذاتى صورت پذیرفته است که به حسب آن، مثلى است و منشأ تغییر رغبتها و مطلوبیّتها و در نتیجه، تغییر در ارزش مبادلهاى و قدرت خرید حقیقى صورت گرفته است؛ به همین جهت شهید صدر مىگوید:
پولهاى کاغذى گرچه مثلى هستند، مثلى در چیزى است که نمایانگر قیمت آن پولهاى کاغذى باشد؛ بنابراین اگر بانک، هنگام اداى دَیْن، مثل آن چیزى را که گرفته است، ارزش زمان دریافت آن را بپردازد، ربا نخواهد بود.(21)
این شواهد، همه از آن حکایت مىکند که پولهاى اعتبارى به حسب قدرت خرید حقیقى، مثلى است؛ در نتیجه اگر کاهش ارزش پول بین زمان تحقّق دَیْن و اداى آن، به گونهاى باشد که عرف در برابر آن از خود واکنش نشان دهد، باید قدرت خرید حقیقى پول پرداخت شود تا به مقتضاى قاعده «المثلى یضمن بالمثل» عمل شود. روشن است که این، زیادى و ربا به شمار نمىرود.
ممکن است گفته شود: عرف، هرگز چنین دقّتى درباره پول ندارد و در برابر تغییرات و قدرت خرید و ارزش مبادلهاى پول، حسّاسیّت فراوانى نشان نمىدهد. در پاسخ مىگوییم: اوّلاً آنچه بیان شد، بیان رفتارهاى واقعى عرف، در مقابل تغییر قدرت خرید و ارزش مبادلهاى پول است، نه یک سرى امور تخیّلى و حدسى. ثانیا چنان که گذشت، آن عرفى حجّیّت دارد که در تشخیص مفاهیم و مصادیق، دقیق باشد؛ بنابراین عرفى که از تورّم، تغییر قدرت خرید و ارزش مبادلهاى پول، هیچ اطّلاعى ندارد، براى فقیه هیچگونه حجّیّتى نخواهد داشت؛ البتّه مقصود آن نیست که عرف باید مفهوم تورّم و قدرت خرید پول را بفهمد؛ بلکه باید از واقعیّت خارجى آن آگاه باشد؛ به طور مثال، این اندازه بداند که اگر یخچال، اکنون صد هزار تومان قیمت دارد،پس از یک سال، قیمت آن به 150 هزار تومان مىرسد. در اینصورت، رفتارش در مقابل تورّم و تغییراتِ ارزش مبادلهاى، حجّیّت مىیابد.
دلیل دوم. صدق اداى کامل دَیْن فقط با بازپرداخت قدرت خرید حقیقى تحقّق مىیابد.
تحقّق اداى کامل دَیْن امرى عرفى است. در جو تورّمى و هنگامى که ارزش پول کاهش مىیابد، باید دید عرف چه چیزى را اداى کامل دَیْن مىداند. اگر کاهش ارزش پول شدید باشد، به یقین عرف وقتى مدیون را برىءالذمّه مىشمارد که ارزش حقیقى پول را بپردازد؛ در غیر این صورت، او را برىءالذمّه نمىداند.(22)
آیةاللّه مکارم شیرازى در این باره مىنویسد:
[اگر] تورّم در زمان کوتاه و مقدار معمولى باشد، محاسبه نمىشود؛ چرا که همیشه تغییراتى در اجناس و قدرت خرید پول پیدا شده و مىشود و سیره مسلمین و فقها بر عدم محاسبه تغییرات جزئى بوده است؛ ولى اگر تورّم شدید [و] سقوط ارزش پول زیاد باشد تا آن حد که در عرف، پرداختن آن مبلغ، اداى دَیْن محسوب نگردد، باید براساس وضع حاضر محاسبه کرد و در این مسأله، تفاوتى میان مهریّه و سایر دیون نیست؛ مثلاً در یکى از استفتائات آمده بود که شخصى در سى سال قبل، اجرت بنّایى را نپرداخته؛ در حالى که بنّا، براى او ده روز کار کرده و اجرت بنّا در آن زمان روزى 18 تومان، یعنى 180 ریال بوده. به یقین اگر کسى بخواهد اجرت بنّا را به قیمت آن روز یعنى 18 تومان براى هر روز بپردازد، در هیچ عرفى اداى دین محسوب نمىشود و همچنین در مورد اتلاف قیمیّات بنابر اینکه قیمت سابق را بپردازد، هیچ عرفى آن را جبران خسارت نمىشمارد؛ بنابراین، نه در دیون و نه در خسارات دیگر، پرداختن قیمت سابق در این گونه مقامات، مصداق اداى دَیْن یا جبران خسارت نیست و به همین دلیل باید به نرخ روز حساب کرد. لازم به یادآورى است که این پدیده، در واقع جزء مسائل مستحدثه محسوب مىشود و از آثار پولهاى کاغذى و اعتبارى است و اگر معاملات مانند سابق با طلا و نقره صورت مىگرفت، با چنین پدیدهاى روبهرو نبودیم، مگر در موارد بسیار نادر؛ نتیجه این که در مواردى که تغییرات قیمتها در کوتاه مدّت یا دراز مدّت کم باشد، عرف آن را مصداق اداى دَیْن مىداند و پذیرا مىشود؛ امّا تفاوتهاى شدید و فاحش قابل قبول نیست و اداى دین محسوب نمىشود.(23)
وى همچنین در پاسخ به پرسشى در این زمینه، به نکات مفید دیگرى اشاره دارد:
مسأله تورّم در عصر ما با این شدّت و وسعت که زاییده پولهاى کاغذى است، هر گاه در عرف عام به رسمیّت شناخته شود، در فرض مسأله، ربا نخواهد بود (همان طور که از بعضى کشورهاى خارجى نقل مىکنند که آنها نسبت به سپردههاى بانکى، هم نرخ تورّم را محاسبه مىکنند و هم سود را). در چنین شرایطى، محاسبه نرخ تورّم ربا نیست؛ ولى سود زاید بر آن ربا است؛ امّا در محیط ما و مانند آنکه در عرف عام، نرخ تورّم در بین مردم محاسبه نمىشود، کلاً ربا محسوب مىشود؛ زیرا اشخاصى که به یکدیگر وام مىدهند، بعد از گذشتن چند ماه یا بیشتر، عین پول خود را مطالبه مىکنند و تفاوت تورّم محاسبه نمىشود و این که در محافل علمى تورّم به حساب مىآید، به تنهایى کافى نیست؛ زیرا مدار بر عرف عام است؛ ولى ما یک صورت را استثنا مىکنیم و آن در جایى است که مثلاً بر اثر گذاشتن سى سال، تفاوت بسیار زیادى حاصل شده باشد و لذا در مورد مهریّههاى قدیم زنان، یا مطالباتى از این قبیل، احتیاط واجب مىدانیم که باید به نرخ امروز حساب شود یا لااقل مصالحه کنند.(24)
در پایان این دلیل، یک پرسش باقى مىماند که پاسخ به آن لازم به نظر مىآید. در نظر کسانى که پولهاى اعتبارى را به لحاظ مبلغ و قدرت خرید اسمى، مثلى مىدانند، ممکن است این پرسش مطرح شود که از طرفى به ضابطه مثلى در دیونى که دَیْن، مثلى بوده است و باید مثل آن پرداخت شود، عمل شده؛ امّا از ناحیه دیگر مىپذیریم که وقتى ارزش پولهاى اعتبارى در دیون به شدّت کاهش یابد (مانند مثالهاى پیشین)، باز پرداخت مبلغ اسمى به نظر عرف، اداى کامل دَیْن به شمار نمىرود. در این صورت، بین ضابطه مثلى و داورى عرف عام در باز پرداخت دیون، ناسازگارى پیش مىآید. حال کدام یک را باید مقدّم داشت: ضابطه عرفى «المثلى یُضْمَن بالْمِثْل» یا داورى عرفى عام که بازپرداخت مبلغ اسمى را اداى کامل دین نمىشمارد؟
در پاسخ مىگوییم: از نصوص شرعى و کتابهاى فقهى فقیهان در باب قرض، غصب و ابواب دیگر مربوط به دیون برمىآید که مدیون باید دَیْن را بهطور کامل ادا کند تا برىءالذمّه شود. فقیهان، ضابطه مثلى و قیمى را براى تحقّق این امر، از نصوص شرعى برگرفتهاند؛ به همین سبب، برخى صاحبنظران گفتهاند: حتّى در قیمىها هم باید مثل داده شود؛ چرا که مثلى به حقیقت دَین نزدیکتر است؛(25) بنابراین، هر گاه بین ضابطه مثلى و اداى کامل حق، ناسازگارى پدید آید، اصلِ اداى کامل حق، مقدّم است و باید به مقدارى پرداخت تا حقّ دائن به طور کامل ادا شود؛ به این جهت، هر گاه بین دو ضابطه عرفى: «بازپرداخت دَین مثلى، به مثلْ است» و «دین باید به نحو کامل ادا شود»، چنین ناسازگارى پدید آید، در حالى که اوّلى، برگرفته از دومى است، به طور جدّى این تردید پیش مىآید که در تطبیق ضابطه مثلى، درست عمل نشده و درباره پول اگر این ناسازگارى پیش بیاید، تردید جدّى در نظریّه کسانى که پولهاى اعتبارى را به لحاظ مبلغ و قدرت خرید اسمى، مثلى مىدانند، پدید مىآید و شاید خود همین ناسازگارى، دلیل بر ضعف چنین نظریّهاى باشد.
به یقین اگر ضابطه مثلى و قیمى را فقیهان براى اداى دین اعتبار نمىکردند و ما به طور مستقیم و بدون واسطه چنین ضابطهاى، سراغ روایات و نصوص مىرفتیم، نتیجه چیزى مىشد که به آن رسیدیم، و هیچ وقت از روایات و نصوص شرعى نمىتوان استنباط کرد که وقتى ارزش حقیقى پول، حتّى هزار برابر کاهش یابد، باز پرداخت مبلغ اسمى، اداى کامل دَین به شمار مىرود.
دلیل سوم. لزوم رعایت قاعده عدل و قسط
عدل و قسط و عدم ظلم در حقّ دیگران از امورى است که عرف، عقل، اجماع، آیات و روایات بر آن تأکید و تصریح دارند و از امور ضرور و بدیهى دین اسلام در هر مورد از امور زندگى، از جمله در باب دیون است.
وقتى ارزش پول به شدّت کاهش یابد، به یقین، پرداخت قدرت خرید اسمى به داورى عرف، اداى کامل حق به شمار نرفته و طبق قاعده عدل و قسط عمل نشده است؛ ولى اگر قدرت خرید حقیقى پرداخت شود، به قضاوت عرف و عقلا، اداى کامل حق بوده و قاعده عدل و قسط رعایت شده است.
فقیهان، ضابطه مثلى و قیمى در باب دیون و ضمانتها را براى رسیدن به عدالت، اعتبار کردهاند؛ یعنى بازپرداخت مثل در مثلى و قیمت در قیمى، ضابطهمند کردن قاعده عدالت و قسط در دیون و روابط مالى است؛ چرا که اصل قاعده عدالت و قسط به ادلّه اربعه از ناحیه شرع، مسلّم است؛ امّا جهت تطبیق آن در موارد متعدّد، ضابطه مثلى و قیمى را جعل و اعتبار کردهاند؛ چون پولهاى اعتبارى به حسب قدرت خرید حقیقى، مثلى هستند؛ بنابراین جهت رعایت قاعده عدالت باید قدرت خرید حقیقى پول پرداخت شود؛ در نتیجه، بازپرداخت قدرت خرید حقیقى پول، هنگامى که ارزش پول به شدّت کاهش یابد، زیادى و ربا نخواهد بود.
در فرض کاهش شدید ارزش پولهاى اعتبارى، به یقین طبق داورى عرف عام و عقلاى امروز، بازپرداخت مبلغ اسمى پول عادلانه نیست. بین این داورى عرف و نظریّه پیشین که قائل است پول به حسب ارزش اسمى، مثلى است، ناسازگارى پیش مىآید، و این ناسازگارى خود دلیل بر آن است که در شناسایى ماهیّت پول و تشخیص ویژگىهاى مثلى اشتباهى رخ داده است و نباید پولهاى اعتبارى را به حسب مبلغ اسمى، مثلى بدانیم.
ممکن است اشکال شود که خاستگاه قاعده عدل، اثبات حق نیست؛ بلکه تطبیق بر مصداق است؛ یعنى اگر حقّى در موردى اثبات شد، اداى آن، عدالت است و در این بحث، پرسش این است که آیا دائن بیش از مبلغ اسمى حق دارد یا نه. اگر به قاعده عدل و قسط تمسّک کنیم، تکلیفى را اثبات کردهایم و این امر دَوْر و مصادره به مطلوب است؛ بنابراین به این قاعده نمىتوان تمسّک جست.(26) مىگوییم این اشکال درست است و از این قاعده نمىتوان حق بودن بیش از مقدار اسمى را اثبات کرد؛ امّا نکته قابل ملاحظه این است که اگر حقّ دائن به بیش از مبلغ اسمى معلوم باشد، آیا نمىتوان به این قاعده تمسّک کرد؟ در این جا با استفاده از دلیل پیشین مىتوان اظهار داشت که اداى دین، امرى عرفى است و هنگامى که ارزش پول به شدّت کاهش یابد، عرف، پرداخت مبلغ اسمى را اداى کامل دین نمىشمارد یا طبق دلیل مثلى، بازپرداخت مبلغ اسمى، اداى دین به شمار نمىرود؛ یعنى حقّ دائن بیش از مبلغ اسمى است و مدیون بیش از مبلغ اسمى را ضامن است؛ بنابراین در اثبات ضمان بیش از ارزش اسمى، از قاعده عدل و قسط استفاده نکردهایم؛ امّا این که مدیون چه مبلغى بیش از ارزش اسمى را باید بپردازد مىتوان از قاعده عدل و قسط بهره جست؛ بنابراین، هر چند براى اثبات دَیْن به بیش از مبلغ اسمى نمىتوان از این قاعده استفاده کرد، چرا که با دَوْر مواجه خواهیم شد، براى تعیین مقدار بیش از مبلغ اسمى، تمسّک به این قاعده، بدون اشکال به نظر مىآید.
حالت دوم: تورّم و کاهش خفیف ارزش پول
حالت دوم آن است که تورّم و کاهش ارزش پول، به اندازهاى کم است که عرف عام و عقلا در معاملات مدّتدار، در برابر آن، واکنش محسوس و آشکارى ابراز نمىکنند. در این حالت، جبران کاهش ارزش پول، غیرمجاز و ربا است. حکم این حالت را با توجّه به ادلّه حالت قبل بررسى مىکنیم.
دلیل اوّل: وقتى ارزش پول، کاهش کمى داشته باشد، به گونهاى که عرف عام در برابر آن هیچگونه واکنشى از خود نشان ندهد، این رفتار عرف، کاشف از آن است که بین قدرت خرید حقیقى پولِ هنگام تحقّق دَین و قدرت خرید حقیقى آن، هنگام اداى دَین، تفاوتى نمىبیند یا آنرا چنان ناچیز مىبیند که مانعى از حکم به مثل بودن نمىشود؛ بلکه بالاتر، هر گونه مازادى افزون بر قدرت خرید اسمى پول را زیادى مىشمارد؛ در نتیجه، مازاد بر ارزش اسمى، ربا و غیرمجاز خواهد بود.
دلیل دوم: در این حالت، قضاوت عرف برعکس حالت پیشین است؛ یعنى با اداى مبلغ اسمى پول، مدیون را برىءالذمّه مىداند؛ و عرف بدین باور است که دَین را به صورت کامل ادا کرده و هیچگونه تردیدى در این داورى ندارد؛ پس هر گونه بازپرداختى بیش از مبلغ اسمى را ربا و غیرمجاز مىشمارد.
دلیل سوم: وقتى ارزش پول، بین زمان تحقّق دَین و زمان اداى آن کاهش خفیف داشته باشد، به حسب داورى عرف و عقلا با بازپرداخت مبلغ اسمى، حقّ دائن به طور کامل ادا و به مقتضاى قاعده عدل و قسط عمل شده است و الزام مدیون به باز پرداخت بیش از مبلغ اسمى، زیادى، ربا و ظلم در حقّ مدیون خواهد بود.
حالت سوم: تورّم و کاهش متوسّط ارزش پول
مقدار کاهش ارزش پول به گونهاى است که نوع واکنش عرف عام در مواجهه با آن قابل تشخیص نیست و این پرسش منطقى و معقول پیش مىآید که آیا با اداى مبلغ اسمى، اداى حق به طور کامل واقع شده است یا خیر. این تردید از آنجا ناشى مىشود که آیا حقّ دائن در این فرض بیش از مبلغ اسمى است یا نه. به عبارت دیگر، در این امر تردید داریم که آیا عرف عام بین مبلغ اسمى، هنگام باز پرداخت دَین و قدرت خرید حقیقى زمان تحقّق آن، تفاوتى مىبیند یا خیر.
شک در تحقّق حقّ بیش از مبلغ اسمى، شک در تکلیف است و اصل برائت و عدم تحقّق تکلیف جارى مىشود. به بیان دیگر، در این جا مورد از موارد اقلّ و اکثر استقلالى است؛ یعنى یقین داریم که بدهکار مبلغ اسمى پول را مدیون است؛ امّا در باره بدهى بیش از مبلغ اسمى، تردید وجود دارد؛ یعنى حالت سوم، به تکلیف یقینى (بدهى به مقدار مبلغ اسمى) و شک ابتدایى (بدهى بیش از مبلغ اسمى) منحل مىشود که در این گونه موارد، در شک ابتدایى، اصل برائت عدم تحقّق بدهى جریان مىیابد؛ بنابراین در این حالت، حکم به بازپرداخت بیش از مبلغ اسمى از نظر عرف، زیادى و ربا خواهد بود.
پىنوشتها
________________________________________
1. تومان 137858 = 10(30/1) × 10000
تومان725 = 10(30/1)10000
2. منذر قحف: ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیر الاسعار، چ 1، المعهد الاسلامى للبحوث و التدریب البنک الاسلامى للتنمیه، المملکة السعودیة، 1415 ق، / 1995 م، ص 107.
3. همان ص 107.
4. این ادّله در کتاب ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیّر الاسعار، ص 73 تا 78 آمده است.
5. ر.ک: حکم المحکمة الشرعیة الاتحادیة الباکستانیة بشان الفائدة (الربا)، چ 1، المعهد الاسلامى للبحوث و التدریب البنک الاسلامى للتنمیة، المملکة السعودیة، 1416 ق، / 1995 م، ص 171؛ ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیر الأسعار، ص 108، 120، 121، 123؛ یوسف کمال محمد: فقه الاقتصاد النقدى، چ 1، دارالهدایة، 1414 ق / 1993 م، ص 410 و 411.
6. منذر قحف: ربط الحقوق و الالتزامّات الآجله بتغیر الاسعار، ص 18.
7. ارزش مبادله، قدرت خرید و مالیّت پول از حیث مفهوم مترادف، از جهت مصداق یکچیز هستند.
8. براى نقد و بررسى نظریّههاى دیگر، ر.ک: احمدعلى یوسفى: ربا و تورّم، (بررسى تطبیقى جبران کاهش ارزش پول و ربا)، چ 1، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، سال 1381، ص 209 ـ 295.
9.ارزش مبادله یا قدرت خرید در پول به دو معنا است.
یک. ارزش اسمى: اگر ارزش پول را بدون ملاحظه با شاخص قیمتها در نظر بگیرند، یعنى میزان تورّم و کاهش ارزش آن را لحاظ نکنند، گفته مىشود ارزش اسمى؛ بهطور مثال، ارزش اسمى هزار تومان، چه تورّم وجود داشته یا نداشته باشد، همیشه همان هزار تومان است.
دو. ارزش حقیقى: اگر به ارزش پول با ملاحظه شاخص قیمتها توجّه کنیم، یعنى میزان تورّم و کاهش ارزش پول لحاظ شود، مىگویند: ارزش حقیقى؛ براى مثال اگر در طول سال، 30 درصد تورّم داشته باشیم، ارزش حقیقى هزار تومان، پس از یک سال، 700 تومان خواهد شد. به عبارت دیگر، مجموعه اشیاى مورد نیاز که هر خانوار در ابتداى سال با هزار تومان مىتواند بخرد، در پایان سال، همان اشیا را باید با 1300 تومان خریدارى کند.
10. ر.ک: منذر قحف: ربط الحقوق و الالتزامّات الآجلة بتغیر الأسعار، ص 164 و 189؛ حکم المحکمة الشرعیة الاتحادیة الباکستانیة بشأن الفائدة [الربا]، ص 173، 183 و 197؛ آیتاللّه سیستانى، پاسخ به نامه شماره 13/619/56/د، مورّخه 24/7/1375 ش، کمیسیون امور قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى ایران؛ آیتاللّه جعفر سبحانى: مجله رهنمون، انتشارات مدرسه عالى شهید مطهرى، ش 6، ص 96؛ آیتاللّه سید کاظم حائرى: الاوراق المالیة الاعتباریه، دومین مجمع بررسىهاى اقتصاد اسلامى، ص 26 ـ 30؛ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه: پول در اقتصاد اسلامى، انتشارات سمت، چاپ اوّل، 1374 ش، ص 77 و 78.
11. محمدعلى گرامى: توضیح المسائل، سال 1374 ش، ص 514، مسأله 2455.
12. محمد تقى بهجت: پاسخ به پرسش شماره 5690، مورّخ 4/4/1379، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى دفتر قم، شماره پاسخ 1/5690 مورّخ 7/8/1379.
13. مجله فقه اهل بیت، ش 9، سال 1376 ش، ص 45 و 46.
14. عبدالکریم موسوى اردبیلى: پاسخ به پرسش کمیسیون قضایى و حقوقى مجلس شوارى اسلامى ایران، مورّخ 16/12/1377 ش.
15. در بررسى جامعى که انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که برخى از این راهکارها دچار محذور ربا هستند و برخى دیگر فقط با پذیرش نظریّه لزوم جبران کاهش ارزش پول درست است که در این صورت، لغو و عبث خواهد بود. (احمدعلى یوسفى: ربا و تورّم، ص 275 ـ 283)
16. فقیهان و دانش پژوهان اسلامى براى اثبات این نظریّه، ادلّه فراوانى ارائه دادهاند. در کتاب ربا و تورّم، بیست دلیل از مهمترین ادلّه فقهى و اقتصادى نقد و بررسى شد. پس از بررسى این ادلّه به این نتیجه رسیدیم که همه این ادلّه با ضعف یا ضعفهایى مواجه هستند و با وجود آن ضعفها نمىتوانند این نظریّه را اثبات کنند. در اینجا از بیان تفصیلى و نقد و بررسى آنها مىپرهیزیم. ما نیز طرفدار این نظریّه هستیم؛ امّا طریقى که براى اثبات این نظریّه پیمودیم، متفاوت از مسیر دیگران است و گمان مىکنیم ادلّهاى که براى اثبات این نظریّه ارائه خواهیم کرد، موجب خواهد شد تا دیگر صاحبنظران نیز موافق این نظریّه شوند. (ر.ک: احمدعلى یوسفى: ربا و تورّم، ص 230 ـ 262)
17. روحاللّه خمینى [امام]، الرسائل، ج 1، چ 1، مؤسّسه اسماعیلیان، 1368 ش، ص 184 و 227.
18. این تأکیدات، برآمده از روایات است.
19. جهت آشنایى بیشتر ر.ک: احمدعلى یوسفى: ماهیّت پول و راهبردهاى فقهى و اقتصادى آن، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، سال 1377، فصل دوم، ص 112 ـ 123.
20. جهت آشنایى بیشتر با این بحث، ر.ک: احمدعلى یوسفى: ماهیّت پول و راهبردهاى فقهى و اقتصادى آن، چ 1، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1376 ش، ص 166 ـ 179.
21. سیدمحمدباقر صدر: الاسسالعامه للبنک فىالمجتمعالاسلامى، الاسلام یقودالحیاة، ش 6، ص 19.
22. ر.ک: ناصر مکارم شیرازى: ربا و بانکدارى اسلامى، ص 148، مسأله 30 و ص 144، مسأله 15؛ مجله فقه اهل بیت، سال سوم، ش 9، ص 40 و 46؛ پاسخ ناصر مکارم شیرازى به نامه شماره 5/619/56/د، مورّخ 18/7/1375 کمیسیون امور قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى ایران همچنین پاسخ وى به نامه شماره 2076 ـ 1 / پ، مورّخ 27/12/1374 پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى. نیز مجموعه استفتائات جدید، ص 161، مسأله 583.
23. پاسخ به نامه شماره 5/619/56/د مورّخ 18/7/1375 کمیسیون امور قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى ایران.
24. ناصر مکارم شیرازى: مجموعه استفتائات جدید، ص 161، مسأله 538؛ همو: ربا و بانکدارى اسلامى، ص 148، مسأله 30.
25. محمدحسن نجفى: جواهر الکلام، ج 25، ص 20.
26. سید محمود هاشمى در مجلّه فقه اهل بیت، شماره 2، ص 78 به این اشکال اشاره کرده است.