حدیقه سنایی یکی از مهمترین منظومه های عرفانی و اخلاقی است که مباحث تعلیمی آن به شیوه مستقیم یا درخلال حکایت ها و تمثیل های گوناگون بیان شده است. یکی از وجوه اهمیت این منظومه، اشتمال آن بر قصه های دینی و اخلاقی و پایه گذاری این نوع از داستان ها در متون عرفانی است.
در این مقاله، نگارنده با توجه به پیشینه تحقیق در مورد قصه پردازی سنایی کوشیده است از دیدگاه متفاوتی، شیوه سنایی را در داستان پردازی تشریح و توصیف کند و چگونگی ارتباط حکایت ها با متن را نشان دهد و با توجه به آمار ارائه شده، ویژگی هر یک از عناصر داستانی موجود در حکایت-هارا مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. نتایج کلی مترتب بر این بررسی، آن است که حکایت پردازی سنایی صرفاً ابزاری برای تبیین و تعلیم مسائل اخلاقی است و جز در چند نمونه، ساختار و ظرافت داستانی در آن مطرح نیست. حکایت ها غالباً به شکل گفتگوی دوطرفه و بدون کنش فیزیکی ارائه شده اند. در این حکایت ها طبقات مختلف اجتماعی حضور دارندو بیشتر آنها ، شخصیت های گمنام محسوب می شوند. شخصیت هایی که ساده و ایستا هستند و تشخص زبانی ندارند. راوی این حکایت ها، در اکثر موارد، بر تمام اعمال و افکار شخصیت ها اشراف دارد و دانای کل مداخله گرمحسوب می شود