سیره سیاسی حضرت زهرا در مقام انسان کامل (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
هرچه انسان در اتصاف به کمالات واجبالوجود قویتر باشد، به مبدأ واجبالوجود نزدیکتر و آثار وجودی او بیشتر است؛ چنانکه انسان کامل مجمع اسماء و صفات خداوند است. از منظر قرآن کریم منصب هدایتگری از آن انسانهای کاملی است که از عیوب اخلاقی و نفسانی مبرا بوده و از «ظلم» به معنای عام آن معصوم باشند. قول و فعل و تقریر چنین انسانی حجیت دینی داشته و او به اقتضای وظیفه دینی به امر اقامة دین و اجرای حدود و دفاع از حریم دین خدا میپردازد. حضرت زهرا (س) مصداق بارز «تطهیر الهی» است که به دور از هرگونه تمایل فردی و با دو شیوة اقامه ادلّه و وصیت سیاسی، به حراست از دین و حمایت از وصی بلافصل رسول خدا پرداخته است و در همه اقوال و اعمال و تقریراتش، جانب دین را لحاظ نموده و خیرخواه امت بوده است؛ فلذا پیروی از سیره متعالی ایشان میتواند راهگشا و کارساز باشد.متن
1) طرح مسأله
انسان از منظر قرآن کریم از ویژگیهای مثبت فراوانی برخوردار است؛ او خلیفه خداست (ر.ک. بقره،30؛ انعام، 165)، دارای ظرفیت علمی فوقالعاده است (ر.ک. بقره،33-31)، صاحب فطرت خداجوست (ر.ک. اعراف، 173ـ 172؛ روم،30)، بهرهمند از عنصر ملکوتی و الهی است (ر.ک. سجده، 9-7)، مسئول و امانتدار خداست (ر.ک. احزاب، 72؛ دهر، 3-2)، صاحب کرامت و شرافت ذاتی است (ر.ک. اسراء، 70) از وجدان اخلاقی برخوردار اسـت (ر.ک. شمس، 9-7) با یـاد خدا آرام میگیرد (ر.ک. رعد، 28) و قابلیت نیل به مقام اطمینان و رضوان الهی را دارد (ر.ک. فجر، 28 ـ 27).
همین انسان ویژگیهای منفی نیز دارد که موجبات مذمت او را فراهم میکند؛ همانند غفلت از بعد ملکوتی و پرداختن به بعد مادی خود (ر.ک. ابراهیم، 34)، ناسپاسی (ر.ک. حج، 66) و ترجیح منافع و لذات زودگذر (ر.ک. اسراء، 11) و صفات نکوهیدة دیگر که در قرآن کریم مطرح شده است.
انسان در طول زندگی خود، با اختیار و انتخاب و ارادههای دمادم، به قوا و استعدادهای خویش فعلیت میبخشد و در واقع در صحنة حیات و زندگانی، ساخته میشود؛ زیرا علوم، ادراک و ملکات انسان در جانش رسوخ میکند و با او متحد میشود و انسان در یک تحول مستمر و پیوسته، در جریان «شدن» قرار میگیرد (شیروانی، 1376: صص38-35). پس انسان قابلیت و لیاقتی دارد که اگر نهال وجودش را به دست مربیان کامل و مکمل بسپارد، آن چنان عروج وجودی و اشتداد روحی پیدا میکند که حقیقت آن در مقام تمثیل، شجرة طوبای الهی میشود: «اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها» (ابراهیم، 25-24) (حسنزاده، 1384: ص5). از آنجا که علم و عمل انسانسازند، انسان چارهای جز تحصیل علم نافع و عمل صالح ندارد و به منظور تحصیل این دو، نیازمند دستورالعمل است و دستورالعمل انسانساز، فقط قرآن است: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم» (اسراء، 9) (همان، ص9) و از آنجا که پاک بودن، شرط اصلی درک قرآن است «لایمسّه الاّ المطهّرون» (واقعه، 79)، لذا انسانهای کامل که صاحب مقام طهارت از غیرخدا هستند، مرجع تعلیم قرآن و اسوة علم نافع و عمل صالحند؛ از این رو شناخت انسانهای کامل و ویژگیها و مختصات آنان و نیز تحلیل وقایع حیات آنان و نوع موضعگیری آنان، معیار مناسبی برای شناخت و تمییز حق است و اساساً این نوع از بررسیها در کشف و درک دیدگاهها، انگیزهها و روشهای مواجهة انسان کامل با مسائل و قضایای مختلف بسیار مفید و مؤثر خواهد بود.
2) تعریف انسان کامل
قرآن کریم در معرفی ترکیب ذات انسان میفرماید: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً و بصیراً» (انسان،2). کلمة امشاج جمع کلمة «مشیج» به معنای مخلوط و ممزوج است (علامه طباطبایی، 1374: ج2، ص194).
«امشاج» وصف نطفه است؛ به این جهت که استعدادهای اعضا و قوای انسان در آن مخلوط است و نطفه، ممزوجی است از الوان مختلفه و اشیاء مؤتلفه و اضداد متعادیه و اخلاط متباینه که هر یک را آثاری است. حب، بغض، طمع، قناعت، تواضع و تکبر، درگیری عقل و شـهوت و... از آثار متعادیه در نطفه است (مغنیه، 1424ق: ج7، ص478). از همین روی انسان شایستة تکلیف است و خداوند او را در معرض آزمایش و امتحان قرار میدهد: «انا هدیناه السبیل اِمّا شاکراً و اِمّا کفوراً» (انسان، 3)؛ زیرا خداوند در هر دو حال سپاس و ناسپاسی به او قدرت داده و راه را آشکار و دلایل را برایش اقامه فرموده است (طبرسی، 1372: ج4، ص408). انسان کامل، کمالش در تعادل و توازن است؛ یعنی به سوی یک استعداد از میان استعدادهای فراوانش گرایش پیدا نمیکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نمیگذارد و همه را با هم رشد میدهد و در یک وضع متعادل و متوازن به سر میبرد و اساساً حقیقت عدل بر توازن و هماهنگی است و هماهنگی در اینجا معنایش این است که در عین اینکه همة استعدادهای انسان رشد میکند، رشدش، رشد هماهنگ است (مطهری، بیتا: ص19) و مجد و عظمت هر چیز به حسب کمال اوست و کمالی فوق کمال واجبالوجود بالذات متصور نیست و انسان که از جمادات و حیوانات اشرف است، هرچه در اتصاف به کمالات واجبالوجود قویتر باشد، در کمال از دیگر افراد انسان پیشتر و به مبدأ واجبالوجود نزدیکتر است و آثار وجودی او بیشتر است و چون انسان کامل مجمع اسماء و صفات واجب تعالی است، امجد و اعظم از دیگر افراد انسان است؛ زیرا که اکمل آنهاست. اسماء و صفات واجب الوجود، معانی و حقایق عینیهاند و آنکه متصف به این اوصاف حقیقیه عینیه است ولایت تکوینی دارد؛ زیرا که مفاتیح غیب باذن الله تعالی در دست اوست و قلب او خزانة اسرار و علوم الهی است و مؤید به روحالقدس است و از ملک تا ملکوت مراتب انسان کامل است؛ لذا امام قافلة نوع انسانی و غایت مسیر تکاملی آن و صراط مستقیم و صراط الی الله بلکه «صراط الله» است که دیگر افراد باید راه تقرب به او را سیر نمایند تا به کمال انسانی خود نائل شوند (حسنزاده، 1385: ص8).
3)مختصات انسان کامل
انسان کامل در منظر قرآن کریم، همچون سراج منیر وظیفة هدایت بشر به سوی «الله» را برعهده دارد: «و داعیاًَ الی الله باذنه و سراجاً منیراً» (احزاب، 46)؛ لذا قرآن کریم هر جا نامی از امامت میبرد به دنبالش متعرض هدایت میشود؛ گویی که هدایت، تفسیر «امامت» است: «وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لَمّا صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون» (سجده، 24). منظور از هدایت، هدایتی است که به «امر» خدا صورت میگیرد و «امر» خدا عبارت از ملکوت عالم است (یس، 83-82) که امام با آن امر با خدای سبحان مواجه میشود و «امر» آن خلقتی است که طاهر و مطهر از قیود زمان و مکان و خالی از تغییر و تبدیل باشد؛ یعنی امام هدایتکنندهای است که با امر ملکوتی در اختیار خود، هدایت میکند. براساس آیه 24 سجده، صبر و یقین دو عامل نیل به مقام امامتند و از آنجا که صبر به طور مطلق مطرح شده، حاکی از آن است که شایستگان مقام امامت در برابر تمامی صحنههایی که برای آزمایش آنها پیش میآید صبر میکنند؛ لذا قرآن کریم اختصاص مقام امامت به حضرت ابراهیم (ع) را در ظهور تسلیم بیچون و چرای آن حضرت در برابر خداوند و صبر عظیم وی بر فرمان ذبح فرزند، اعلام میکند: «و اذا ابتلی ابراهیمَ ربُّه بکلمات فاَتمهنّ قال انّی جاعلک للناس اماماً...» (بقره،124). براساس عبارت «وکانوا بآیاتنا یوقنون» (سجده،24) یقین، عامل دیگر در استحقاق دریافت مقام امامت است که طبق آیة «وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین» (انعام، 75) عبارت است از مکشوف شدن ملکوت و باطن عالم. کوتاه سخن اینکه امام باید انسانی دارای یقین باشد، انسانی که عالم ملکوت برایش مکشوف باشد و کلماتی از خدای سبحان برایش محقق گشته باشد؛ لذا جملة «یهدون بامرنا» (سجده،24) دلالتی روشن دارد بر اینکه آنچـه که امر هدایت متعلق به آن میشود، عبارتست از دلها و اعمالی که به فرمان دلهـا از اعضاء سر میزند. پس امام کسی است که باطن دلها و اعمال و حقیقت آن پیـش رویش حاضر است (علامه طباطبائی، 1374: صص410-403). قرآن کریم این مقام را منحصر در افرادی میداند که ذاتاً پاک باشند و خود، راه را بدانند و محتاج به هدایت دیگران نباشند: «افمن یهدی الی الحق احقّ ان یُتّبع امّن لایهدی الّا ان یُهدی» (یونس، 35). از این آیه استفاده میشود که امام باید از هر ضلالت و گناهی معصوم باشد و گرنه مهتدی به نفس نخواهد بود؛ بلکه محتاج به هدایت غیر میشود و چون امام محتاج به هدایت احدی نیست، معصوم است. این معنا را آیة «قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین» (بقره،124) تأیید میکند؛ زیرا منظور از لفظ «ظالمین» مطلق هر کسی است که ظلمی از او صادر شود، هر چند بسیار کوچک باشد؛ چه آن ظلم شرک باشد و چه معصیت، چه در همة عمر باشد و چه در ابتدا قبل از توبه؛ هیچ یک از این افراد نمیتوانند امام باشند. پس امام تنها کسی است که در تمامی عمر حتی کوچکترین ظلمی را مرتکب نشده باشد (همان: ج1، صص414-410) آنچنان که ثامن الحجج (علیه السلام) در تبیین مقام امامت و ویژگیهای امام به آیة 124 بقره استناد نموده و در ذیل عبارت «لاینال عهدی الظالمین» میفرمایند: «فابطلت هذه الایة امامة کل ظالم الی یوم القیامة و صارت فی الصفوة... حتی ورثّها الله تعالی النبی فقال جل و تعالی: «ان اولی النـاس بابراهـیم للذین اتبـعوه و هـذا النبی...» (آل عمران، 68) (کـلینی، 1383: ج1، ص199)؛ (این آیه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت باطل نموده و آن را مختص برگزیدگان میکند تا آنجا که خداوند آن را به پیامبر اسلام اعطا نموده و فرمود: «سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او تبعیت نمایند و این پیامبر است»).
انسان کامل نه تنها از اعدل امزجه برخوردار است، بلکه از عیوب اخلاقی نفسانی نیز مبرّاست؛ زیرا این عیوب ناشی از نقص انسان و نقص علم است؛ در حالی که انسان کامل دارای علم لدنی است. امام رضا علیه السلام در ادامة فرمایشات خود در معرفی امام و تبیین مختصات انسان کامل میفرمایند: امام اقامة دین میکند و حدود الهی را به اجرا در میآورد (یقیم حدود الله) و در اقامة دین خدا و اجرای حدود الهی به بیان آنها اکتفا نکرده، بلکه در موقع مقتضی بدون هیچ مسامحه و مداهنهای از دین خدا دفاع میکند (و یذبّ عن دین الله) او بواسطة دو ویژگی صبر و یقین از نعمت هدایتگری برخوردار است و در این هدایتگری با حکمت و موعظة حسنه و ارائه دلیل قاطع، مردم را به راه پرودگار فرا میخواند (و یدعوا الی سبیل ربه بالحکمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغه)، او امین خداست (امین الله فی خلقه) و به طور مطلق از تمامی گناهان پاک است (المطهر من الذنوب و المبرا عن العیوب) و مخصوص به علم است؛ یعنی از راه موهبت و نه از راه اکتساب به همه چیز واقف است (المخصوص بالعلم). او عالمی است که در علمش جهل راه ندارد (عالم لایجهل)، قید (لایجهل) برای تأکید بر عالم بودن امام مطرح شده است تا اثبات نماید که علم جامع، شامل و کامل مخصوص انسان کامل است و سرچشمة این علم نیز خداوند است؛ زیرا انسان کامل مظهر اسم «علیم» است. انسان کامل در جایگاه اسوة بشریت، نگهدار امت است (نظام الدین)، کانون طهارت و پاکی و زهد و تقواست (معدن القدس و الطهارة والنسک و الزهادة و العلم و العبادة)، صاحب مقام عصمت (فهو معصوم) و برخوردار از تأیید، توفیق و تسدید الهی است (مویَّد موفَّق مسدَّد) و از همة خطایا و لغزشها در امان است (قد امن من الخطایا و الزلل و العثار) تا با این دارایی، حجت و دلیل قاطع خداوند بر بندگانش باشد (همان). بر اساس عبارت (هو معصوم موید موفق مسدد... یخصه الله بذلک لیکون حجة علی عباده...) ملاک حجیت دینی، منصب امامت نیست؛ بلکه عصمت رکن رکین حجیت دینی است و حضرت فاطمه (س) هر چند امام نیست، اما در پرتو عصمت از آسیب سهو، نسیان و خطا معصوم و در ظل طهارت از گزند گزافهگویی مصون است؛ لذا حجت خداست و قول، فعل و تقریر وی منبع حجیت دینی است، بلکه برتری آن وجود عرشی نسبت به فرزندان معصومش همان کلام نورانی وجود مبارک امام حسن عسکری (ع) است: «نحن حجج الله علی خلقه وجدّتنا فاطمه حجة علینا» (طباطبایی، 1386: ص212).
4) حضرت زهرا (سلام الله علیها) در قرآن
عقول و افهام در شناخت حضرت زهرا (س) ناتوانند. از آنجا که انسان کامل مظهر جمیع اسماء و صفات الهی است، شناخت و معرفی انسان کامل تنها برعهدة خداوند و انسان کامل است؛ چنان که امام صادق (علیهالسلام) در تفسیر سورة «قدر» جدة معصومة خود را چنین معرفی نمودهاند: «اللیلة فاطمة و القدر الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر» (فرات کوفی، 1410ق: ج1، ص528)؛ (منظور از شب، فاطمه است و مراد از قدر، خداوند است. پس هر کس آنچنان که شایسته است فاطمه را بشناسد، شب قدر را درک نموده است). در ادامه، وجه تسمیه آن حضرت به نام مبارک «فاطمه» را چنین بیان فرمودهاند: «و انها سمیت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (همان)؛ (و ایشان فاطمه نام گرفتهاند؛ زیرا خلق از معرفت و شناخت آن حضرت عاجزند).
براساس مبانی عقلی و نقلی منازل سیر حُبّی وجود، در قوس نزول به «لیل» و «لیالی» تعبیر میشود؛ چنانکه در معارج ظهور صعودی، به «یوم» و «ایام» تعبیر میشود. انسان کامل معصوم در نشئه عنصری به لحاظ مقام فؤادش و عروجش و به لحاظ روح عرشیاش «یوم الله» است و به لحاظ عالم جسمانی و این سوییاش «لیلة القدر» است و آشنایی به مقام رفیع «لیلة القدر»، پی بردن به عظمت سعة وجودی انسان کامل و شرح صدر اوست که حـامل و آخـذ قرآن است و لذا خلق از کنه معرفت بـه حضرت زهرا(س) مـقطوعند (طباطبایی، 1386: صص225-224).
بیان فضائل و راهیابی به کنه شخصیت بانوی نمونه اسلام جز با تمسک به آیات و روایات میسور نمیباشد؛ به عنوان نمونه حضرت زهرا(س) به استناد روایات فراوانی که از فریقین وارد شده، یکی از اصحاب «کساء» است که آیة «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب،33) در شأن آنان نازل شده است. این روایات بسیار زیاد و بیش از هفتاد حدیث است که بیشتر آنها از طریق اهل سنت وارد شده که از امسلمه، عایشه، ابوسعید خدری، ابن عباس، علی(ع) و حسن بن علی(ع) و تقریباً از چهل طریق نقل شده است و شیعه آن را از امیرالمومنین (ع)، امام سجاد (ع)، صادقین (ع)، امام رضا (ع)، امّ سلمه، ابوذر و دیگران و بیش از سی طریق نقل کرده است (علامه طباطبایی، 1374: ج16، ص465). در عرف قرآن، عبارت «اهل البیت» اسم خاص است که منظور از آن پنج تن هستند؛ یعنی رسول خدا (ص)، علی، فاطمه و حسنین (علیهم السلام) و بر هیچ فرد دیگری اطلاق نمیشود (همان: ج16، ص466) آنچه که در تبیین آموزههای آیة شریفه میتوان گفت این است که عبارات موجود در آیه با تأکید و تصریح، طهارت اهل بیت (ع) از جمله حضرت زهرا (س) را از هرگونه رجس و پلیدی مطرح نموده است و این طهارت، طهارت خاصی است که مفهوم آن از کلام نورانی امام صادق (ع) در ذیل آیة «و سقاهم ربهم شراباً طهورا» (انسان، 21) قابل درک است. از آنجا که سبب نزول سورة انسان، حضرت علی (ع)، فاطمه و حسنین (علیهم السلام) هستـند (بحرانی، 1416ق: ج5، ص546) طهارتِ مطرح شده در آیه، مربوط به آن حضرت است: امام صادق (ع) در تبیین این طهارت فرمودهاند: «یطهرهم عن کل شیء سوی الله...» (طبرسی، 1372: ج10، ص623) یعنی مراد از نوشاندن شراب طهور، اعطاء طهارتی خاص به آنان است که طهارت از غیرخدا است.
از آنجا که به تصریح قرآن کریم، ادراک معارف قرآنی منوط به طهارت است: «لایمسّه الا المطهرون» (واقعة، 79) حضرت زهرا (س) از همة معارف قرآنی آگاه است؛ زیرا به امر تکوینی و تخلفناپذیر الهی مطروحه در آیة تطهیر، ارادة الهی بر طهارت تام صدیقه کبری تعلقیافته و آن حضرت با این وصف خاص، عالم به معارف قرآن کریم میباشد. از همینرو یکی از مصادیق بارز آیة شریفة «وکذلک جعلناکم امةً وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس» (بقره،143) میباشد. امام صادق (ع) در ذیل این آیه فرمودهاند: «نحن امة الوسط و نحن شهداء الله علی خلقه و حجته فی ارضه» (فرات کوفی، 1410ق: ج1، ص61). همچنین آن حضرت فرمودهاند: «... منّا شهید علی کل زمان، علی بن ابیطالب فی زمانه... و کل مَن یدعو منّا الی امرالله تعالی» (همان) عبارت انتهایی روایت، تطبیق مفهوم آیه بر مصداق را متعلق به منصب امامت نکرده، بلکه منوط به مقام عصمت و دعوت به امر الهی میکند، لذا حضرت زهرا (س) یکی از مصادیق بارز آیة 143 بقره است؛ زیرا امت وسط «آل الله» صلوات الله علیهم هستند (قمی مشهـدی، 1368: ج2، ص177) که با انتصاب الهی، گواه بر اعمال مردمند و حضرت فاطمه (س) اصل، امّ، مرکز و محور این خاندان است و مصداق کامـل «امت وسـط» است. قـول و فعل و تقریر آن حضرت دربارة اعمال مردم، از حجیـت دینی برخوردار میباشـد. امام صادق در ذیل آیـة «واعتصموا بحبل الله جمیعاً» (آل عمران،103) فـرمودهاند: «نحن الحبل» (همان: ج3، ص185). پس به حکم این آیه، ایشان ریسمان محکم الهی است که مردم به تمسک بر آن امر شدهاند. اوست که محبت به پدر، همسر و فرزندان معصومش «عروة الوثقی» است که شرط انکار طاغوت و ایمان به «الله» و بقاء در دایرة ایمان است: «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لَاانْفصام لها...» (بقره، 256).
امام باقر(ع) دربارة عبارت «فقد استمسک بالعروة الوثقی» فرمودهاند: «مودّتُنا اهل البیت» (همان: ج2، ص407)، لذا یکی از مصادیق عروةالوثقی، مودت اهل البیت (ع) است و یکی از اعضای اهل بیت بلکه محور و اصل آن، حضرت صدیقة کبری (س) است؛ آنچنان که در روایت آمده: «سئل الصادق (ع) عن معنی حیّ علی خیرالعمل، فقال خیرالعمل بُّر فاطمة و وُلْـدها» (مجلسی، 1404ق: ج43، ص44). آن حضرت سبب نزول سورة دهر، آیة تطهیر، آیة اعطاء و آیه ایثار است (بشوی، 1386: ص350). سورة کوثر در شأن او نازل شده است. این سوره طبق گفتار بسیاری از مفسران در پاسخ به شماتت و تحقیر مشرکین نسبت به پیامبر اکرم (ص) در فوت فرزندان ذکور آن حضرت نازل شده است و در حقیقت بمثابه ردّ و انکار آنان در این موضوع است و از همین روی لفظ کوثر اشاره به ذریّه کثیره آن حضرت میکند که از دختر بزرگوارش فاطمه (س) است (فضل الله، 1419ق: ج24، ص447). همچنین از میان آیات فراوانی که در شأن صدیقه کبری (س) نازل شده است، مـیتوان به آیـه «ذیالقربی» (اسـراء، 26)، آیـة «مودت» (شوری،23)، آیة «مباهله» (آل عمران،61) (جصاص، 1405ق: ج2، ص295) آیة «اهـل الـذکر» (نحل،43)، آیه «صلوات» (احزاب،56) اشاره نمود (حاکم حسکانی، 1411ق: ج1، صص129-120).
این بانوی بزرگوار، تأویل آیات فراوانی از قرآن کریم است؛ مانند: «اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیلة ایهم اقرب و یرجون رحمته...» (اسراء، 57) که محکمترین وسیلة تقرب به خداوند را پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) معرفی میکند (همان، ص342). همان گونه که مصداق بارز «صراط مستقیم» (فاتحه، 6) است. او صراط مستقیم خداست که جویندگان راه حق را گمراه و سرگردان نمیکند، آنگونه که ذیل آیة «و انّ الذین لایومنون بالاخرة عن الصراط لناکبون» (مومنون، 74) از امیرالمومنین (ع) نقل شده است که منظور از «صراط» ولایت اهل بیت (ع) است (همان، ص523).
فاطمه (س) مصداق «خیرالبریه» (بینه،7) (همان: ج2، صص469-459) و شاخة شجره طیبه است: «ضـرب الله مـثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعـها فی السماء...» (ابراهیم،24). امام باقر (ع) در تبیین مصادیق آیه میفرمایند: «آن شجرة طیبه، محمد (ص) است و فرع آن علی و میوهاش حسن و حسین و غصن و شاخة آن فاطمه و شاخههای آن غصن ائمه از فرزندان فاطمه و برگهای آن، شیعیان و دوستداران ما اهل بیت هستند» (همان: ج1، ص406).
فاطمه مظهر مجاهدت در راه خداست «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» (عنکبوت، 69)؛ امام باقر (ع) در مقام بیان آیه فرمودهاند: «نُزِلت فینا اهل البیت» (همان، ص568) (این آیه دربارة ما اهل بیت نازل شده است). تمام تعبیراتی که در آیات قرآن کریم و لسان پیامبر و ائمه اطهار (ع) در خصوص فاطمه (س) به کار رفته است، به لحاظ پیوندهای اعتباری آن حضرت با رسول خدا و امیرالمومنین و ائمه علیهم السلام نیست؛ بلکه کمال وجودی آن حضرت است که او را متصف به این کمالات حقیقی نموده است و لذا جبرئیل که تنها بر انبیاء عظام و اولیای بزرگ نازل میشد، شرف حضور در محضر آن بانوی بزرگ را یافته و معارف و اخبار آینده را به اطلاع آن حضرت رسانده است. امام صادق (ع) در این باره میفرماید: «فاطمه (س) بعد از پیامبر (ص)، 75 روز زنده بود و از مرگ پدرش اندوه سختی او را گرفته بود، جبرئیل نزدش آمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت گفت و از حال پدر و مقام او و آنچه بعد از وی برای ذریهاش پیش میآید، گزارش میداد و علی (ع) آنها را مینوشت» (کلیـنـی، 1383: ج2، ص355). به حکم آیة «وما ینطق عن الهوی» (نجم،3) پیامبر مکرم اسلام با معیارهای غیرالهی سخنی را بر زبان جاری نمیسازد و لذا وقتی میفرماید: «فاطمة بضعة منّی فمن اغضبها اغضبنی» (بخاری، 1406ق: ج5، ص91) و نیز میفرماید: «یا فاطمة ان الله لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک» (اربلی، 1381: ج1، ص458) در مقام معرفی معیار تشخیص حق و باطل در رضا و خشم اوست و لذا باید دانست که وقایع اتفاقیه در زمان حیات آن حضرت از امر رسالت جدا نیست و سیرة سیاسی و اجتماعی و مواضع آن حضرت در قضایای مختلف، معیار تشخیص حق از باطل است.
5) نقش حضرت فاطمه (س) در دفاع از ولایت
وجوب اطاعت از «اولی الامر» از مسلمات قرآنی است: «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء، 59). امام باقر (ع) در معرفی «اولی الامر» فرمودند: «فاولی الامر فی هذه الایة هم آل محمد (ص)» (فرات کوفی، 1410ق: ج1، ص108)؛ امام صادق (ع) در ذیل این آیه فرمودهاند: «منظور از اولی الامر ما هستیم و آیه جمیع مومنین را تا روز قیامت به اطاعت از ما فرمان میدهد» (فیض کاشانی، 1415ق: ج1، ص462). بر این اساس، بدون شک رهبرانی که قرآن کریم اطاعت بیقید و شرط از آنان را «الی یومالقیامة» اعلام نموده است، باید از خصوصیاتی بهرهمند باشند که در جایگاهی نظیر جایگاه رسول الله (ص) قرار گیرند؛ چرا که اطاعت از رسول الله (ص) و انقیاد ظاهری و باطنی از آن حضرت امری قرآنی است: «فلا و ربک لایومنون حتی یحکّموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلّموا تسلیماً» (نساء، 65). انقیاد مطلق با عدم عصمت سازگاری ندارد و لذا نتیجة قهری آن، این است که «اولی الامر» معصومند و براساس فرمان الهی منقاد و مطاعند. آنچنان که خداوند فرمود: «قل اطیعوا الله و الرسول... ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم... ذریة بعضها من بعضٍ» (آل عمران، 34-32). امام صادق (ع) در تبیین فرمودة خداوند فرمودند: «نحن منهم و نحن بقیة تلک العترة» (قمی مشهدی، 1368: ج3، ص71)؛ (ما از زمرة آنان هستیم و ما بازماندة آن خاندان هستیم).
پس آل ابراهیم که برگزیدگان الهیاند، آل محمد (ص) هستند که اهل اویند و واجب است کسانی که خداوند برگزیده، مطهر و معصوم و منزه از زشتیها باشند (طبرسی، 1372: ج4، ص41).
آل محمد (ص) در جایگاه «صراط مستقیم»، «حبلالله» و «العروةالوثقی» وظیفة هدایت بشر را بر عهده دارند، وظیفهای که منبعث از عصمت، طهارت و قدسیت آنان است؛ لذا قول و فعل و تقریر آن پاکان ملاک و معیار تشخیص حق از باطل در کلیة قضایای دوران حیاتشان است؛ از این رو تحلیل زندگی سیاسی هر یک از ائمه (ع) با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر زمانشان از ضروریات اهتداء بر سبیل مستقیم الهی است.
از آنجا که خطوط کلی رسالت ائمه هدی (ع) در سه محور اساسی ذیل است:
1- حفظ و حراست از دین و وحی الهی؛ 2- تفسیر و تبیین قانون اساسی دینی اسلام (قرآن)؛ 3- اجرای احکام و فرامین الهی در جامعة اسلامی(طباطبائی، 1386: ص241)؛ لذا بزرگترین هدف مبارزات ائمه درجایگاه انسان کامل، تشکیل حکومت اسلامی آن هم بر پایة امامت امامِ بر حق است؛ از این رو چشمگیرترین فعالیت حضرت فاطمه (س) در ظرف زمانی خاص خود و با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی آن روزگار، اثبات امامت امیرالمومنین (ع) به عنوان اصل اساسی دین اسلام است؛ زیرا تبعیت از صراط مستقیم امامت و دوری از راههای متفرقه و پراکنده، فرمان الهی است: «و اَنّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لاتتّبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله» (انعام، 153). ولایت اهل بیت همان «نعیم» است که خداوند فرموده مردم از آن بازخواست میشوند: «ثم لتُسئلُنّ یومئذٍ عن النعیم» (تکاثر،8) (موسوی، 1422ق: ص68). قال الصادق (ع): «نحن الذین انقذ الله الناس بنا من الضلالة و بصَّرهم بنا من العمی و علَّمهم بنا من الجهل» (مدرسی، 1419ق: ج18، ص324) (ما آن کسانی هستیم که خداوند به وسیلة ما مردم را از گمراهی رهایی بخشید و از بیبصری بینایشان کرد و آگاهیشان بخشید). از آنجا که منصب امامت امری الهی است و خداوند مومنین را به اخذ بیقید و شرط از پیامبر اکرم (ص) موظف فرموده است: «وما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر،7)، براساس احادیث فراوان یکی از مصادیق مهم «وما آتاکم الرسول فخذوه» ابلاغ ولایت و امامت امیرالمومنین(ع) است، آنچنان که از آن حضرت نقل شده: «قال رسول الله (ص): علی بن ابیطالب (ع) اقدم اُمّتی سلماً و اکثرهم علماً و اصحهم دیناً و افضلهم یقیناً و احلمهم حلماً و اسمحهم کّفاً و اشجعهم قلباً، هو الامام و الخلیفة بعدی» (مـجلسی، 1404ق: ج38، ص90)؛ (رسـول خـدا فـرمـود: علی بن ابیطالب پیشروترین امت من در اسلام، عالمترین و صحیحترین در اعتقاد و برترینشان در یقین است. او صبورترین، باتقواترین و شجاعترین فرد امت من است. بعد از من امام، پیشوا و جانشین من است). همچنین در نقلی دیگر فرموده است: «ان الله تبارک و تعالی فرض علیکم طاعتی و نهاکم عن معصیتی و اوجب علیکم اتبّاع امری و فرض علیکم من طاعة علّیٍ بعدی ما فرضه مِن طاعتی و نهاکم عن معصیته مانهاکم عنه من معصیتی و جعله اخی و وزیری و وصیی و وارثی و هو منّی و انا منه، حُبّه ایمان و بغضه کفر و محبُّه مُحبّی و مبغضُه مبغضی و هومولی مَن انا مولاه و انا مولی کلّ مسلمٍ و مسلمةٍ و انا و ایّاه ابوا هذه الامة» (همان، ص91) (همانا خداوند تبارک و تعالی اطاعت من را بر شما واجب گرداند و شما را از عصیان و سرپیچی من نهی فرمود و بعد از من اطاعت از علی (ع) را همانند اطاعت من بر شما واجب گرداند و او را برادر و وزیر و جانشین و وارث من قرار داد. او از من است و من از اویم. محبت او ایمان و بغض نسبت به او کفر است. دوستدار او دوستدار من است و دشمن او دشمن من است؛ او مولا و امیر هر کسی است که من رهبر و امیر اویم و من رهبر تمام مسلمانانم و من و او پدران این امتیم).
لذا ائمه هُدی به منظور حفاظت از امامت به عنوان تداوم دین خاتم و تبیین آن به عنوان امری الهی و نه انتخابی و به منظور اجرای احکام الهی و انجام اوامر نبوی، مبارزاتی مستمر و ممتد داشتهاند (طباطبائی، 1386: ص241). هستة اصلی مبارزة سیاسی معصومین (ع) از آغاز ماجرای سقیفه شکل گرفت و شخصیت بینظیر عالم امکان بعد از خاتم الانبیاء و سیدالاوصیاء یعنی صدیقة طاهره به عنوان سلسله جنبان مدافعان این حرکت مبارزاتی در کنار صاحب ولایت وارد مبارزه شد (همان). مبارزه آن حضرات به منظور کسب مقام و موقعیت اجتماعی و عداوت با مخالفان نبود، بلکه به دلیل احیاء دینِ در اسارت جاهطلبی و خودکامگی بود، چرا که مردم در قبال دین و امامت مسئولند و بازخواست خواهند شد: «وَقِفوهم اِنّهم مسئولون» (صافات، 24). رسول مکرم اسلام در تبیین این آیه فرمودهاند: «یعنی ولایة علی بن ابیطالب (ع)» (عروسی حویزی، 1415ق: ج4، ص410 ؛ فرات کوفی، 1410ق: ج1، ص355). پیامبر اکرم (ص) در وصیت خود به امیرالمومنین (ع) فرمودند: «یا علی به زودی جفاکاران امت با تو غدر و مکر نمایند و بیعت تو را بشکنند و به عهد من وفا نکنند... تو از من به منزلة هارونی از موسی، چنانچه قوم موسی، هارون را واگذاشتند و به عبادت گوساله سامری پرداختند. امت من نیز تو را تنها بگذارند... اگر یاور داشتی جهاد کن و الّا صبر کن ...» (مجلسی، 1404ق: ص216). به همین دلیل پس از ارتحال رسول خدا (ص) و پیدایش ماجرای سقیفه، مبارزات ائمه (ع) آغاز گردید؛ از جمله حوادث تلخ این دوره از تاریخ اسلام این است که امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) به همراه امام حسن و امام حسین علیهما السلام به نزد اهل جنگ بدر از مهاجرین و انصار رفتند و حقانیت خویش را به آنها یادآور شدند و از آنان یاری خواستند... اما جز چهار نفر کسی به پیمان خود وفا نکرد (طباطبائی، 1386: ص243).
محور مبارزه در این مقطع از تاریخ اسلام، امیرالمومنین (ع) و فاطمه (س) هستند. آن بزرگواران در جایگاه انسان کامل مصالح امت اسلام را لحاظ نموده و با حال «داعیاً الی الله» و «سراجاً منیراً» (احزاب، 46) و با هدف هدایتگری و حفظ سلامت ایمان امت و به دور از هر گونه افراط و تفریط، لغزش و خطا و با روش ابلاغ براساس حکمت، توأم با صبر جمیل به انتشار نصوص اثبات کنندة وصایت و امامت امیرالمومنین (ع) همت گماردند. امیرالمومنین (ع) در تبیین مفهوم استکبار چنین فرمودهاند: «افتدرون الاستکبار ما هو؟ هو ترک الاطاعة لمن اُمروا بطاعته و الترفّع علی من ندبوا الی متابعته و القرآن ینطق من هذا عن کثیر اِنْ تدبّره متدبرٌ زجره و وَعظه» (مجلسی ، 1404ق: ج97، ص113) (استکبار یعنی ترک اطاعت کسی که خداوند فرمان به اطاعت او داده، استکبار یعنی خود را برتر دانستن از کسی که پیروی از او مورد رضایت خداوند است و قرآن گواه این امر است...). آن حضرت در فرازی دیگر میفرماید: «حتی اذا قبض الله رسوله (ص) رجع قوم علی الاعقاب و غالَتْهم السبل و اتّکلوا عن الولائج و وصلوا غیر الرّحم و هجروا السبب الذی اُمِروا بمودّته و نقلوا البناء عن رصِّ اساسه فبَنْوه فی غیر موضعه...» (نهج البلاغه، خطبه150). در این گفتار امیرالمومنین (ع) چهرة جامعة اسلامی بعد از رحلت رسول مکرم اسلام و نیز مختصات مسلمانان آن روزگار را به تصویر کشیده است و به ویژه عبارت «نقلوا البناء عن رصِّ اساسه فبنوه فی غیر موضعه»؛ (و بنا را از بنیان استوارش برافکندند و در غیر جای خود برآوردند)، بیانگر تخلف از نص رسول خدا (ص) در تعیین وصی و زیر پا نهادن حکم خدا در تصدی امر خلافت پس از آن حضرت است. این امر و گسستن از کسانی که به فرمان رسول خدا (ص) و امر خداوند متعال مامور و موظف به مودت آنان بودند «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی» (شوری، 23) را امیرالمومنین با عبارت «وهجروا السبب الذی اُمروا بمودتّه»؛ (و رها کردند وسیلهای را که به دوستی و مودت آن مامور شده بودند) بیان فرموده است. انگیزه و هدف سخنرانی فاطمه (س) در برابر خلیفه اول از همین بیان به خوبی تبیین میشود. هدف مهم و پیام روشن سخنان فاطمه (س) در مسجد النبی و در استیضاح خلیفة اول، احیای اسلام و رهایی آن از اسارت هوسها و اصلاح مدیریت جامعه و نقش تعیین کنندة آن در تعالی امت و تأکیدی ویژه بر حفظ سیرة عملی پیامبر (ص) در حراست از مقاومترین پایگاه اسلام بود. آن حضرت در این سخنرانی، بسیاری از دقایق و معارف الهیات قرآنی و قوانین و سنن اجتماعی و فلسفة پارهای از احکام عبادی و نیز مسائل فرهنگی و اجتماعی و به ویژه فلسفة سیاسی «امامت» و نقش آن را در تبیین توحید نظری و تحقق توحید عملی بیان فرموده است. آن حضرت با بیانی مختصر به تبیین عقلانی شریعت پیامبر (ص) پرداخت و با طرح مسأله عبودیت و رابطة مستقیم آن با مسئولیت پذیری انسان، راه و رسم مسلمانی و فداکاری در راه تحقق آرمانهای پیامبر (ص) و بیان جایگاه رفیع قرآن و ارائه بسیاری حقایق دیگر، مخاطبان خود را نه تنها در مسجد النبی بلکه در سرتاسر عالم به حفظ وصیت پیامبر (ص) توصیه نمود (خلجی، 1385: ص14).
حضرت زهرا (س) در خطبة شورانگیز خود به تبیین حکمت آفرینش انسان پرداخته است. در نگاه این بانوی بزرگ اسلام، هدفمندی جهان، اساس و مبنای هدفداری آفرینش انسان است و تمام پدیدههای جهان در تلاش و حرکت خود رو به سوی کمال مطلق دارند و اقتضای حکمت الهی این است که در حرکت هدفمند، آنها را یاری کند: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (طه، 50)؛ لذا حضرت در خطابة خود به آن مردم غفلت زده، فرمود که خداوند پدیدههای جهان را نیافرید، جز برای تثبیت آنها یعنی رساندن آنها به غایتی که در پیش دارند و به ویژه در مورد انسان این ایصال به هدف متعالی، جز با تسلیم در برابر فرمـان خـداوند و پـیامبرش امکـانپـذیر نـمیباشـد. آن حضرت با هدف بیدارسازی مردم غفلتزدهای که در گذرگاه دنیا آرمیدهاند و همچون تخته چوب، خود را بیاراده به امواج حوادث روزگار سپردهاند، نهیب بیداری میزند تا بتوانند از گردنة تخلف از امر خدا و رسول خدا به سلامت عبور کرده و با سر سپردن به اوامر الهی، هدف عالی حیات خود را بهیادآورده و محقق سازند. آنگاه آن حضرت با اشاره به دو هدف حکیمانة الهی و در تعیین پاداش و کیفر، آنان را به این نکتة مهم متذکر میشود که حکمت اوامر الهی، رساندن سود و منفعت به بندگان است. پس تسلیم در برابر اوامر الهی و وصایای رسول خدا (ص) به نفع آنان است. آنگاه به تبیین شخصیت آسمانی پیامبر خاتم پرداخته و بر عبودیت و رسالتش گواهی داده و معرفی جایگاه رفیع او را در آفرینش وجهة همت خود ساخته است؛ زیرا عمدهترین مشکل مسلمین این بوده و هست که نسبت به شخصیت معنوی و ملکوتی پیامبر (ص) شناختی سطحی داشتهاند و نتوانستند براساس آن، وظیفة خود را در قبال رسالت جهانی رسول خاتم درک کرده و بدان عمل کنند. حضرت زهرا(س) با مخاطب قرار دادن مردم حاضر در مسجدالنبی علاوه بر تحقیر خلیفه که در جلسه حضور داشت، مسلمانان را نسبت به خطر جدی بازگشت ارتجاعی به افکار و اوهام ضد اسلامی هشدار داد. بحران رهبری امت که موجب پیدایش دستگاه خلافت شد، عامل اصلی در ایراد سخنان پر شور دخت نبی مکرم اسلام گشت. امت مسلمان میبایست پیروی از علی (ع) را به عنوان رهبر معصوم دینی برمیگزید، اما براساس نظریة انتخاب جانشین توسط بزرگان قوم که خلیفه را صرفاً رهبر سیاسی امت میدانست نه دینی- سیاسی، جامعه یا امـت اسـلامی را تحت رهبـری یـک حکومت خلافتی که خیلی زود به یک خـلافت متمرکز و موروثی و سلطنت مآب تبدیل شد، سوق داد (همان، ص314). این بحران عظیم بود که فاطمه (س) را واداشت تا پیش از مخاطب قرار دادن خلیفه، فریاد مظلومانة خود را متوجه مسلمانان نماید و وظیفة هر مسلمان را در مقام یک فرد از امت برای تحقق بخشیدن به آرمانهای حکومت اسلامی گوشزد نماید. از این رو در نهایت خیرخواهی و حرص بر هدایت مردم و با کمال علاقه به سعادت و تعالی آنان و در جایگاه یک خطیب سخنور زمانشناس و با مراعات تمام عوامل تأثیرگذار در القاء پیام سرنوشتساز خویش مردم را با عبارت «عبادالله» مخاطب قرار داده و آنان را متذکر به حفظ امانت الهی (دین اسلام) نمود، چرا که خداوند خود میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون» (انفال، 27) و آنگاه به عهد و پیمان غدیر پرداخته و مسلمانان را با عبارت «زعمتم حقٌ له فیکم» در این مورد به شماتت میگیرد و یادآور میشود که در پیمان غدیر، آنان نسبت به دو امانت پیامبر (ص) یعنی قرآن و عترت، با آن حضرت پیمان بستهاند و بایستی به آن وفادار بمانند، اما اکنون این پیمان را شکستهاند و سخنان پیامبر (ص) را دربارة امامت و خلافت امیرالمومنین (ع) نادیده گرفتهاند، در حالی که رسول مکرم اسلام فرستادة خدای حکیمی است که همة امور را به حکمت خود مقرر میفرماید و در جعل امامت و وصایت رسول نیز حکمتی وجود دارد و لذا حضرت در ادامة سخنان خویش به برخی از واجبات و محرمات الهی اشاره فرموده و بر حکمتهای هر یک، مردم را متذکر نمودهاند.
بنابر مبانی مذهب تشیع، تشریعات الهی مبتنی بر مصالح و مفاسدی است که خـدای سبحان به مقتضای حکمت، برای بندگانش منظور کرده است و دستیابی بدان مصـالح و دوری از مفاسد، جز با انجام واجبات و ترک محرمات الهی ممکن نیست (همان، ص338) از این رو آن حضرت به بیان نقش حیاتی اهل بیت در جایگاه اوصیاء رسول الله (ص) اشاره فرموده و مایة وحدت و انسجام پویای امت اسلام را «امامت» معرفی میفرماید: «وطاعتنا نظاماً للملة و امامتنا اماناً من الفرقة» (طبرسی، 1372: ج1، ص97)؛ زیرا براساس آیه شریفة «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» (انفال، 24) حیات متعالی و پویای جامعة اسلامی در گرو فرمانبرداری از خدا و رسول خداست و رسول خدا، امام بعد از خود را بر اساس ملاک «عصمت» معرفی نمود و لذا جامعة اسلامی نیازمند به فردی معصوم است که به دور از خطا و اشتباه و گناه، پایههای جامعة سعادتمند اسلامی را پیریزی و امور آن را هدایت کند. حضرت زهرا (س) در ادامة سخنان خود با یادآوری کلام رسولالله (ص) درباره شخصیت و شأنیت حضرتشان و سفارشهای مؤکد آن حضرت در اینکه خشم و غضب ایشان ملاک و معیار تشخیص باطل است، به معرفی خود میپردازد: «ایها الناس اعلموا انی فاطمة و ابی محمد (ص) اقول عوداً و بدواً و لا اقول ما اقول غلطاً و لا افعل ما افعل شططاً» (همان)؛ (ای مردم بدانید من فاطمهام و پدرم محمد (ص) است، همچنانکه در آغاز سخن گفتم باز هم میگویم، نه در گفتارم یاوه میگویم و نه در رفتارم به بیراهه میروم). آنگاه آیة «لقد جاء کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم» (توبه، 128) را تلاوت نمود تا اشتیاق رسول خدا (ص) را بر هدایت امت و خدمات بزرگ آن حضرت را یادآوری نماید و به ویژه پس از یادآوری برخی تیرهروزیهای اخلاقی و اجتماعی دوران جاهلیت، نقش حیاتی پیامبر اسلام (ص) را در تحول متعالی جامعة آن روزگار متذکر گردد. سپس در بیان مختصات امیرالمومنین (ع) و اثبات وصایت آن حضرت چنین فرمود: «مجتهداً فی امرالله، قریباً من رسول الله، سیداً فی اولیاء الله... لاتأخذه فی الله لومة لائم...» (همان)؛ (او در به جا آوردن امر خداوند کوشا و به رسول خدا (ص) نزدیک است (نزدیکی از حیث مختصات وجودی و از حیث قرابت)، سرور اولیاء خداست ... که در اطاعت امر خداوند سرزنش هیچکس در او موثر نمیافتد). آن گاه به پیمان غدیر اشاره فرموده و حقیقت فعل آن مردم را در قبال پیمان رسول خدا (ص) چنین بیان فرمودند: «والعهد قریب... و الرسول لما یقبر ابتداراً زعمتم خوف الفتنة «اَلا فی الفتنة سقطوا و اِنّ جهنم لمحیطة بالکافرین» (تـوبه، 49) (همان)؛ (دیر زمانی از پیمان غدیر نگذشته است... و پیامبر هنوز دفن نشده بود که به گمان باطل خود برای دوری از فتنه، با یکدیگر به مسابقه پرداختید، در حالی که در آتش فتنه سقوط کردند و جهنم بر کافران احاطه دارد). سپس در چرخشی به سوی اصحاب شورای سقیفه آنان را مورد شماتت قرار داد: «فهیهات منکم و کیف بکم و اَنّی تؤفکون؟ و کتاب الله بین اظهرکم، اموره ظاهرة قد خلّفتمـوه وراء ظهـورکم، ارغـبةً عنه تریدون ام بغیره تحکمون «بئس للظالمین بدلا» «و مَن یبتغ غیرالاسلام دیناً فلنْ یُقبلَ منه و هو فی الأخرة مِنَ الخاسرین»(کهف،50؛ آلعمران، 85) (همان)؛ (شما کجا و فرونشاندن فتنه کجا، چگونه دروغ میگویید در حالی که کتاب خدا در میان شماست و مطالب و اوامر آن روشن است... همانا شما قرآن را به پشت سر خود افکندید و چه بدجایگزینی ظالمین برمیگزینند، هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند، از او پذیرفته نیست و او در آخرت در زمرة زیانکاران است).
سپس به افشاگری پرداخت و قدرت طلبی مزوّرانه اصحاب سقیفه را برملا ساخته و در پایان، دلیل خشم و غضب و ناراحتی خود را «اطفاء انوار الدین الجلیّ و اهمال سنن النبی الصفیّ» (همان) از جانب آنان اعلام فرمود.
آن حضرت در موضعی دیگر و در پاسخ به فردی که جویای کلام رسول خدا (ص) در تأیید امامت و وصایت امیرالمومنین (ع) بود، چنین فرمود: «واعجباه أنسیتم یوم غدیر خمٍ؟ سمعـتُ رسول الله (ص) یقول: علیٌّ خیرُ من اُخَلّفه فیکم و هو الامام و الخلیفه بعدی و سبطـای و تـسعةٌ من صلـب الحـسین (ع) ائمة ابرار لئن اتَّبعتموهم وجدتموهم هادین مهدییّن ولئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الی یوم القیامه» (مجلسی، 1404ق: ج36، ص353)؛ (این پرسش چقدر شگفتانگیز است آیا شما روز غدیر خم را فراموش کردهاید؟ من از رسول خدا شنیدم که مکرر میفرمود: علی بهترین فردی است که من در میان شما به جانشینی خود برگزیدم، او امام و جانشین بعد از من است و دو فرزندش و نه فرزند از نسل حسین (ع) امامان برحقند که اگر از آنان تبعیت کنید آنان را مشمول هدایت الهی و هادی امت مییابید و اگر با آنان مخالف ورزید، تا روز قیامت گرفتار اختلاف خواهید بود).
آن چه میتوان در پایان افزود این مطلب است که حضرت فاطمه (س) براساس «قُمْ فأنذِر» (برخیز و هشدار بده) (مدثّر،2)، عمل به وظیفة هدایتگری و اصلاح انحراف ایجاد شده در جامعة آن روزگار را به منظور اصلاح افکار و اعمال امت مسلمان تا روز قیامت وجهة همت خود ساخته و در این راه در تمام مواضع مقتضی، کلام خود را براساس آیات خداوند و نصوص رسول خدا (ص) به نحو موعظة حسنه القاء فرمود و در تمام صحنههای سیاسی دوران پس از رحلت رسول مکرم اسلام (ص) با شکوه و اقتدار و در جایگاه هادی ملت برای ادای تکلیفی بزرگ که همانا نجات دین خدا از انحراف بود، به افشای خودکامگیها و جاهطلبیهای مزوّرانة برخی اصحاب رسول خدا (ص) پرداخت.
1-5) وصیت سیاسی
در روزگاری که خودکامگان دین فروش از غفلت سادهلوحان، نهایت بهرهبرداری را نموده و مردم غافل و عافیت طلب، اسیر جوسازیهای سردمداران خدعه و فریب، حتی با نهیب بیداری دخت پیامبر مکرم اسلام نیز از خواب گران خود بیدار نشدند، تاکتیک هوشمندانه حضرت زهرا (س) در قالب وصیت سیاسی رخ نمود تا همواره درگذر زمان اسباب بیداری حقجویان را فراهم سازد. وصیت سیاسی آن حضرت مبنی بر تکفین و تدفین شبانه، اعلام آشکار نفرت از غاصبان منصب خلافت است. وصیتی که تا قیام قائم آل محمد (ص) نشان از مبارزة مستمر جبهة حق علیه باطل است و در گسترة زمان، اعلام خشم الهی حضرت فاطمه (س) است که رسول خدا (ص) از آن بر حذر نموده بود. این وصیت نشان از غضبی عمیق و الهی دارد که به اتفاق فریقین آن حضرت نسبت به خلیفة اول و دوم ابراز نموده است. یادآوری این نکته ضروری است که فاطمه (س)، مُمجّده به آیه تطهیر، مباهله و سورة «هل اتی» است و غضب او غضبی دینی و الهی است که از حقد، کینه و دشمنی مبرّاست. رسول خدا (ص) دربارة کمال دین و کمال ایمان آن حضرت فرمودهاند: «اِنّ ابنتی فاطمه ملأ الله قلبها و جوارحها ایماناً الی مشاشها» (سلطان الواعظین، 1366: ص707)؛ (همانا خداوند قلب و تمام اعضاء فاطمه را مملو از ایمان ساخته است).
این گفتار کنایه از ایمان کامل و عصمت آن حضرت است، لذا آن بانوی بزرگ از هر نوع اخلاق رذیله مطهر است و نمیتوان غضب او را غضبی ناشی از تمایلات نفسانی دانست، پس غضب او همان غضبی است که موجب غضب خدا و پیامبر (ص) است. در ملاقاتی که عمر و ابوبکر، جهت دلجویی از صدیقة کبری (س) به عمل آوردند، حضرت روایتی را از پدر بزرگوارش به آنان یادآوری فرمود: «رضا فاطمة من رضای و سخطُ فاطمة من سخطی فمن احبّ فاطمة ابنتی فقد احبَّنی و من ارضی فاطمةَ فقد ارضانی و من اسخط فاطمةَ فقد اَسخطنی» (همان، ص712)؛ (خشنودی فاطمه از جنس خشنودی من است و خشم فاطمه از جنس خشم من است پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است).
آنگاه رو به آن دو نموده و فرمود: «فإنّی اُشهد اللهَ و ملائکته اَنکما استخطتُمانی و ما ارضیتُمانی و لئن لقیتُ النبیَ لأشکونکما الیه» (همان)؛ (من خدا و فرشتگان خدا را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا خشمگین ساختید و رضایت مرا جلب ننمودید و اگر پیامبر را ملاقات کنم حتماً از شما شکایت خواهم کرد).
بالاترین دلیل بر نارضایتی آن حضرت از دو خلیفه، آن است که به امیرالمومنین (ع) چنین وصیت نمود:
«و ما تشهد احدٌ جنازتی مِن هولاء الذین ظلمونی و اَخذوا حقّی فانّهم عدوّی و عدوّ رسول الله و لاتترک ان یصلیّ علیّ احدٌ منهم و لامِن اَتباعهم و ادفنّی فی اللیل اذا اوهنت العیون و نامت الابصار» (همان، ص713)؛ (نباید احدی از این مردمی که به من ظلم نمودند و حق مرا گرفتند بر جنازة من حاضر شوند، زیرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا هستند و اجازه نده احدی از این جماعت و از یارانشان بر من نماز بگذارند...) .
قرار گرفتن عبارت «فانهم عدوی» در کنار عبارت «و عدوّ رسول الله» بیانگر این حقیقت است که در نگاه آن حضرت، این عداوت، عداوتی شخصی و محدود به مصادیق خاصی نبود، بلکه عداوتی معادل با عداوت با رسول الله (ص) بود و لذا اقتضای حکمت این بود که مبارزة الهی آن حضرت علیه این جریان سیاسی خودکامه، در طول تاریخ ممتد بشری، ساری و جاری و عقول و قلوب مستعد و مطهر را تحت تأثیر خود قرار دهد.
6) نتیجه
حضرت زهرا (سلام الله علیها) اگرچه در منصب امامت، جانشین رسول الله (ص) نبوده است، اما به جهت بهرهمندی از کمالات وجودی نظیر «تطهیر الهی» از ماسوی الله، از حجیت دینی برخوردار بوده و لذا قول و فعل و تقریر آن حضرت در شناخت حق و تمییز آن از باطل راهگشا و کارساز خواهد بود. در تحلیل وقایع حیات آن حضرت، در مسأله غصب خلافت دو شیوة اصلی مواجهة آن حضرت با این وقایع عبارتند از: حضور فعال سیاسی در اجتماع و اقامة ادلة منصوص و نیز وصیت سیاسی افشاگرانه و ماندگار با هدف دفاع از حریم دین و حمایت از امام بر حق زمان و هدایت امت بر سبیل مستقیم الهی که مصداق آن تبعیت از وصی بلافصل رسولالله (ص) است. لذا انگیزهها و اقدامات آن حضرت منبعث از عصمت باطنی اوست و در جایگاه انسان کامل، با هدف انجام وظیفة هدایتگری، به روشنگری دینی و سیاسی پرداخته و با استناد به آیات و سخنان پیامبر (ص) وظیفة ابلاغ پیام الهی را در قالب موعظة حسنة مستدل، به انجام رساند و با همین هدف، تکفین و تدفین مخفیانة خویش را وصیت نمود تا در طول تاریخ نقش هدایتگری خود را به نحو احسن و اکمل ایفاء نماید، چرا که به فرمودة قرآن کریم انسان کامل همواره داعی الی الله است و همچون سراج منیر نور افشانی میکند (احزاب، 46).
فهرست منابع
× قرآن کریم
× نهجالبلاغه
× اربلی، علی بن عیسی: «کشف الغمه»، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381.
× بحرانی، سید هاشم: «البرهان فی تفسیر القرآن»، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
× بخاری، محمد بن اسماعیل: «صحیح البخاری»، بیروت، عالم الکتب، چ پنجم، 1406ق.
× بشوی، محمد یعقوب: «شخصیت حضرت زهرا (س)»، قم، بوستان کتاب، چ اول، 1386.
× جصاص، احمد بن علی: «احکام القرآن»، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
× حاکم حسکانی: «شواهد التنزیل»، تهران، موسسه چاپ و نشر، 1411ق.
× حسنزاده آملی، حسن: «ده رسالة فارسی»، قم، الف لام میم، چ اول، 1385.
× حسنزاده آملی، حسن: «ولایت تکوینی»، قم، الف لام میم، چ دوم، 1384.
× خلجی، محمد تقی: «ترجمه و شرح خطبة حضرت زهرا (س)»، بیجا، رخساره خورشید، چ ششم، 1385.
× سـلطان الـواعظین، مـحمد: «شـبهای بیشاور»، تـهران، دارالکتب الاسلامیه، چ سی و نهم، 1366.
× شیروانی، علی: «سرشت انسان»، قم، معاونت دروس معارف اسلامی، چ اول، 1376.
× طباطبائی (علامه)، محمد حسین: «المیزان فی تفسیر القرآن»، مترجم محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات جامعة اسلامی حوزه، 1374.
× طباطبائی، سید علی: «انسان کامل»، قم، مطبوعات دینی، چ اول، 1386.
× طبرسی، فضل بن حسن: «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372.
× عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه: «نور الثقلین»، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1415ق.
× فرات کوفی، ابوالقاسم: «تفسیر فرات الکوفی»، تهران، سازمان انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1410ق.
× فضل الله، سید محمدحسین: «تفسیر من وحی القرآن»، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، 1419ق.
× فیض کاشانی، ملامحسن: «تفسیر الصافی»، تهران، صدرا، 1415ق.
× قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا: «کنزالدقایق و بحرالغرایب»، تهران، وزارت ارشاد، 1368.
× کلینی رازی، محمدبن یعقوب بناسحاق: «الاصول من الکافی»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ هفتم، 1383.
× مجلسی، محمد باقر: «بحارالانوار»، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق.
× مدرسی، سید محمد تقی: «من هدی القرآن»، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق.
× مطهری، مرتضی: «انسان کامل»، بیجا، بینا، بیتا.
× مغنیه، محمد جواد: «تفسیر الکاشف»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1424ق.
× موسوی، سید عبدالحسین شرف الدین: «المراجعات»، قم، مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمی لاهل البیت، چ اول، 1422ق.
________________________________________
* - دکترای علوم قرآن و حدیث، استادیار و عضو هیأت علمی دانشکده الهیّات دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج