در این مقاله به بررسی تأثیر سنت بر تکامل تفکر موسیقیایی آرنولد شوئنبرگ، آهنگساز اطریشی در قرن بیستم خواهیم پرداخت. شوئنبرگ اعتقاد داشت موسیقی همچون زندگی دستخوش تغییراتی است که در قالب قواعد بنیادین تکامل می یابد. او تکامل سنت موسیقی کلاسیک را دستخوش گسترش و استمرار دیسونانس در قطعات می داند. حضور دیسونانس در قالب گام تعدیل یافته، استفاده از مدولاسیون ها که به تدوین قواعد هارمونی منجر شد. و مدولاسیون های کروماتیک که بسط و گسترش هارمونی دیسونانت را تضمین نمودند همگی راه را برای « رهایی دیسونانس » و دستیابی به مکتب دودکافونیک در قرن بیستم گشودند. در این مقاله کارهای شوئنبرگ را در سه دوره بررسی خواهیم کرد. دوره نخست: ادامه مکتب واگنر. دوره دوم: موسیقی پانتونال و دوره سوم: مکتب دودکافونیک. با بررسی آثار ، تفکرات ونوشته های خود او، تأثیر سنن و قواعد آهنگسازی پیش از او را که در شکل گیری سبک او اهمیت چشمگیری داشتند به بحث و گفتگو خواهیم گذاشت. این تحقیق نشان خواهد داد که پیدایش آتونالیته و رهایی دیسونانس که منجر به پایه گذاری مکتب دودکافونیک توسط شوئنبرگ گردید. در قالب شاخص ترین ویژگی موسیقی کلاسیک به وقوع پیوسته و این ویژگی همان گسترش استفاده دیسونانس است. در این راه ، توجه شوئنبرگ بدنبال دستیلبی به قواعدی است که اتحاد و یگانگی را در ساختار قطعات تضمین نمایند. با بررسی کارهای او متوجه خواهیم شد که او چگونه اتحادی که توسط پلی فونی در قرن هفدهم، فرم در قرن هجدهم و متن و لایت موتیف در قرن نوزدهم بدست آمده بود توسط مکتب دودکافونیک در قرن بیستم به تثبیت رساند. 1-شوئنبرگ 2-رهایی دیسونانس 3-آتونالیه 4-مکتب دودکافونیک. کلیدواژگان: بتن ,پوسته ای ,سازه ,قالب متکی بر هوا ,گنبد