سنت جامعه شناسی در ایران، با مطالعات روستایی آغاز شده است. در سال های اخیر، با وجود کثرت و تنوع در مطالعات جامعه شناسی توسعه روستایی، از میزان انسجام بین تحقیقی در این مطالعات کاسته شده و تحقیقات به تفرد و تفرق گراییده است، محققان خود را در فضای تحقیقات پژوهشگران دیگر حس نمی کنند، آنها را در جایگاه پایه های مفهومی و نظری تحقیق خود نمی بینند، و خود را متعهد به نقد و ارزیابی تحقیقات پیشین نمی دانند؛ از این رو، یافته های پژوهشی آنها لزوماً به پیشرفت «جامعه شناسی روستایی» در ایران نمی انجامند. در این شرایط و نیز به دلیل گرایش زیاد به مطالعات آماری کوتاه مدت، بیم آن می رود که حوزه «جامعه شناسی توسعه روستایی» جایگاه دانشگاهی و نظری خود را نزد روستاپژوهان از دست بدهد و محققان فقط به پروژه نویسی و اجرای پروژه و آزمودن روش های وارداتی جدید بپردازند. در موارد بسیاری، این گونه گفتمان روش شناختی جدید به فریفتگی و دوری روستاپژوهان جوان از واقعیت های پنهان روستایی خواهد انجامید و روستاشناسی را به مجموعه ای از آمارهای روستایی تقلیل خواهد داد. در این مقاله، ضمن تشریح پیشینه مطالعات اجتماع روستایی در ایران، به دو مسئله مهم در مطالعات جامعه شناختی روستایی کشور با عناوین فقدان ارتباط بین تحقیقی و پرسشنامه گرایی افراطی پرداخته شده است.