آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

یکی از راه‌های به دست آوردن تفسیر صحیح آیات قرآنی و فهم مراد خداوند، دانستن معنای دقیق و صحیح واژگان قرآن است.یکی از مفسّرانی که بدین مهم پرداخته، طبری است.تفسیر وی به علت نزدیکی او به عصر نزول و شناخت عمیق او از زبان عربی، از منظر لغت شناسی جایگاه ویژه‌ای دارد. در این مقاله تلاش شده است «بیانات لغوی طبری» و «مستندات طبری»، مورد بررسی تطبیقی قرار گیرد.

متن

از آغازین سال‌های ظهور اسلام،اندیشمندان فراوانی آیات قرآن را محور بحث و فحص قرارداده و به گونه‌ای خود را از گوهرهای این بحر بی‌کران بهره‌مند ساخته‌اند،به نوعی که می‌توان گفت هیچ کتابی مانند قرآن از جنبه‌های مختلف مورد بحث و تحلیل قرار نگرفته است و هر چه زمان می‌گذرد، شاخه‌ها و فروع جدید بر تحقیقات قرآنی افزوده می‌شود.«مفردات قرآن کریم» از جمله این شاخه‌ها است.
مقاله حاضر با عنوان «لغات قرآن در تفسیر طبری» در دو بخش تنظیم شده است:
بخش نخست «بیانات لغوی طبری» است که شامل مفرد و جمع لغات ، توضیح اشتقاق کلمه ، فروغ لغوی ،وجوه معانی لغوی،مجاز،ذکر مصادیق، مبهمات قرآن، تقریب بین معانی واژگان و لغات غیر عربی در قرآن است.
بخش دوم «مستندات طبری» است که مشتمل بر استناد به آیه ،حدیث، شعر، قرائت و سیاق است.همچنین برای هر یک از موارد مذکور نمونه‌هایی از تفسیر طبری آورده شده و سپس مورد بررسی تطبیقی با بیانات مفسران و لغویان متقدم و متأخر طبری قرار گرفته است.با این تطبیق معلوم می‌شود که طبری تا چه اندازه از لغویان و مفسران متقدم بر خود تبعیت کرده است و نیز مفسران و لغویان متأخر از او تا چه اندازه از وی تأثیر گرفته‌اند.
با توجه به نقش لغت شناسی در فهم مفاهیم بلند آیات قرآنی، پرداختن به لغت شناسی از ضروریات فهم قرآن به حساب می‌آید.به ویژه آن که در برخی از الفاظ آن وجوه معانی عمیق نهفته است که بدون آگاهی بر آن، دسترسی به محتوا ممکن نخواهد بود.از این رو از همان قرون اولیه اسلام،دانشمندان اسلامی کتاب‌هایی درباره«مفردات قرآن»نوشته‌اند که اولین اثر،کتاب«غریب القرآن» از «عبدالله بن عباس» است.آثار دیگر در این زمینه عبارتند از،کتاب «غریب القرآن» از «زید بن علی بن حسین»، «تفسیر غریب القرآن» از «سجستانی»،«مفردات» از «راغب اصفهانی» و….بسیاری از مفسران قرآن نیز، قبل از تفسیر آیات، به تبیین لغات آن می‌پردازند، هم چنان که طبرسی در «مجمع البیان»، بخشی را تحت عنوان «اللّغة» به بررسی لغات قرآن اختصاص داده است.طبری نیز از جمله مفسّرانی است که به مباحث لغوی پرداخته است که به علت نزدیکی به عصرنزول دارای اهمیت ویژه‌ای است.
تنها اثر مدوّن در مورد جمع آوری مباحث لغوی تفسیر طبری، کتاب «دقائق لغة القرآن فی تفسیر ابن جریر طبری» از «عبدالرحمن عمیره» است که در دو جلد نگاشته است.ولکن شامل تمام لغات تفسیر طبری نیست، لذا تمام مباحث لغوی سی جلد تفسیر طبری از طریق CD معجم فقهی استخراج شد و بااستفاده از برنامه زرنگار، به ترتیب حروف الفبایی مرتب گردید و ذیل این دو عنوان یاد شده،به بررسی گذاشته شد.
بیانات لغوی طبری
طبری در تفسیر خود، در ذیل برخی آیات به شرح برخی لغات پرداخته است.او دراین مورد بسته به مورد، این ابعاد و جزئیات را در خصوص واژگان توضیح داده است که عبارتند از:بیان مفرد و جمع کلمات،ذکر اشتقاق کلمه،شروح فروق لغوی،بیان وجوه‌معانی لغوی،ذکر مجاز، بیان مصداق‌ها،توضیح مبهمات قرآن،تقریب بین معانی واژگان و بیان لغات غیر عربی در قرآن.
1. بیان مفرد و جمع کلمات
در این مورد طبری اغلب مفرد لغت جمع مورد نظر را آورده و به ذکر مفرد برای واژهٔ جمع اکتفا می‌کند.کلماتی را که مجمع جمع است مفرد آن را بیان می‌کند و به بررسی کلماتی که در عین جمع بودن، مفرد هم می‌باشد می پردازد .گاه در بیان مفرد واژهٔ جمع، استناد به شعر می‌کند و به ندرت به آیهٔ قرآن و حدیث استناد می‌کند و گاهی اختلاف نظر زبان شناسان را در‌مورد مفرد یک واژهٔ جمع نقل می‌کند و اغلب از خود اظهار نظر نمی‌کند.
برای مثال ذیل آیهٔ «و بعولتهنّ أحقّ بردّهنّ»(بقره،2/228) جمع کلمه «بعل» را «بعولة» ذکر می‌کند و می‌گوید گاه نیز «بعل» به «بعول» جمع بسته می‌شود، همان طور که «فحل» به «فحول» جمع بسته می‌شود.1
از پیشینیان طبری «خلیل بن احمد»،«زید بن علی» و«مثنی» جمع واژهٔ «بعل»را«بعوله»ذکر کرده‌اند،منتها«زید بن علی»برای جمع کلمهٔ «بعل»،«بعول» را نیز آورده است.2 از متأخران طبری «زجاج»،«راغب اصفهانی»،«طبرسی»،«ابن منظور»،«فیروزآبادی» و«طریحی» در«مجمع البحرین» مانند طبری جمع کلمهٔ «بعل» را «بعولة» ذکر کرده‌اند.3
علامه طباطبایی نیز همین نظر را دارند.4
«ابن منظور» و «فیروزآبادی» علاوه بر «بعولة»، «بعال» و «بعول» را به عنوان جمع کلمهٔ «بعل» آورده‌اند.
2.اشتقاق کلمه
«اشتقاق» عبارت است از:«گرفتن لفظی از یک لفظ یا بیشتر به شرط این که بین آن دو در لفظ و معنا تناسب وجود داشته باشد».5
«اشتقاق» چهار گونه است:
1. اشتقاق صغیر،عام یا صرفی:عبارت است از «گرفتن یک واژه از واژهٔ دیگر با تناسب آن دو معنی و ریشه».مانند اشتقاق «ضارب»، «مضروب»،«یضرب» و «اضطراب» از «ضرب».6
2. اشتقاق کبیر یا قلب لغوی:عبارت است از:«بین دو کلمه در لفظ و معنا تناسب وجود داشته باشد بدون آن که ترتیب آن رعایت شود». مانند اشتقاق «جبذ» از «جذب».7
3. اشتقاق اکبر یا ابدال لغوی:عبارت است از «برخی کلمات ثلاثی از معنای عامی برخوردار باشند، بدون آن که الفاظ آنها حفظ گردد؛اما ترتیب اصلی آنها باید محفوظ باشد.بنابراین هر گاه یکی از آن کلمات با همان ترتیب اصلی در کلام به کار رود،چه الفاظی ثابت باشد یا به حروف دیگری که قریب المخرج اند تغییر یابد، باید از همان معنای مشترک برخوردار باشد».اشتقاق «نهق» از «نعق».8
4. اشتقاق کبار یا نحت:بر چهار قسم است:9
الف) نحت نسبی ، ب) نحت فعلی ، ج) نحت اسمی ، د) نحت وصفی.
طبری گاه در تفسیر خود به مبدأ اشتقاق پرداخته است و از انواع اشتقاق بیشتر به «اشتقاق صغیر» اشاره کرده است و «اشتقاق کبار» در آن به چشم نمی‌خورد.
برای مثال ذیل آیهٔ « و بینهما‌حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلاً بسیماهم »(اعراف،/7 46)
پیرامون «سیما» آورده است:«اصل آن از «سمة» است که «واو» آن که «فاء الفعل» است، به موضع «عین الفعل» نقل شده است، همان طور که گفته می‌شود «اضمحلّ» ، «امضحلّ»10
با توجه به آنچه در تعریف اشتقاق کبیر آمده است، «سیماء» از نوع «اشتقاق کبیر» است.
در آثار بررسی شده قبل از طبری، به مبدأ اشتقاق «سیما» اشاره نشده است.در آثار بعد از طبری،«ازهری» به مبدأ اشتقاق «سیماء» پرداخته است و در ضمن «طبری» تحت عنوان «قیل» به آن اشاره کرده است.11
3. شرح فروق لغوی
مراد از «فروق لغوی» کلماتی است که الفاظ آن مختلف، ولی معانی آن به نظر مترادف می‌باشد.لغویان با توجه به کاربرد این واژگان به ظاهر مترادف، تفاوت‌های معنایی میان این واژگان را در کاربردهای مختلف زبان عربی، بررسی نموده اند و تحت عنوان «الفروق اللغویه» و (تفاوت‌های واژگان) آن را گزارش کرده اند.
برای مثال طبری ذیل آیه «انما الصّدقات للفقراء و المساکین»(توبه،9 / 60) بین دو واژهٔ «مسکین» و «فقیر» قائل به اختلاف است و می‌نویسد :
«فقیر» فرد نیازمندی است که در عین نیاز از درخواست کردن و کوچک کردن خود در برابر مردم بپرهیزد و «مسکین» محتاج نیازمندی است که خود را در برابر دیگران با در خواست از آنها کوچک می‌کند و می‌گوید با توجه به آیه، بین دو واژهٔ «فقیر» و «مسکین» تفاوت وجود دارد، چرا که خداوند در این آیه آنها را دو صنف معرفی کرده است و برای هر یک، صدقه قرار داده است و از طرفی بیان می‌کند که علت تعلّق صدقه به این دو گروه به خاطر فقرشان است نه به خاطر خواری آنها؛چون تمام علما اجماع دارند که علت تعلق صدقه به مسکین، فقر اوست نه خواری او، اگر چه «مسکنه» نزد عرب معنی خواری می‌دهد.12
اما به نظر می‌رسد تفاوتی که وی قائل شده است نمی‌تواند مراد خداوند باشد زیرا همان طور که خود او گفته است خواری ملاکی برای تعلق صدقه نمی‌تواند باشد مگر آن که بگوییم خواری ناشی از شدت فقر،موجبی برای تعلق قطعی صدقه به چنین فردی می‌شود.
در آثار قبل از طبری بین دو واژهٔ «فقیر» و «مسکین» با اندکی اختلاف فرق قائل شده اند،چنان که «زید بن علی» در تعریف «فقیر» آمده است:«الذی به زعانه»(کسی که دچار بیماری بلند مدت شده است.) و در تعریف «مسکین» آمده است:«کسی که سالم و محتاج است»13 و نیز «ابن قتیبه»‌«فقیر» را این‌گونه تعریف کرده‌است:«فقراء افراد ضعیف هستند که به کم‌ترین امکانات بسنده می‌کنند و مسکین کسی است که هیچ ندارد.»14 چنان که ملاحظه می‌شود طبری «فقیر» را کسی می‌داند که خود را در برابر دیگران خوار و ذلیل جلوه نمی‌دهد به خلاف «مسکین».
اکثر مفسران و لغویانِ بعد از طبری در تفاوت بین «فقیر» و «مسکین» آورده اند:
«فقیر» کسی است که با کم‌ترین امکانات زندگی می‌کند و مسکین کسی است که هیچ چیز ندارد.15
اما در «صحاح» علاوه بر این آمده است:
مسکین همان فقیر است و گاه مسکین به کسی گفته می‌شود که خوار شده است.16
نیز در «غریبین» از قول «ابن عرفه» آمده است:
فقیر محتاج است و مسکین کسی است که فقر او را خوار و ذلیل کرده است.17
چنان که ملاحظه می‌کنیم آنها نیز مانند طبری در مورد واژهٔ «مسکین» به کسی که خوار و ذلیل شده است اشاره کرده‌اند.
طبرسی در تفاوت دو کلمهٔ «فقیر» و «مسکین» اقوال مختلفی را آورده است؛ از جمله از امام باقر(ع) نقل می‌کند:
مسکین کسی است که سئوال کند و فقیر عفیفی است که درخواست نکند.18
علامه طباطبائی در فرق بین «فقیر» و «مسکین» می‌گوید:
فقیر آن کس است که تنها متصّف به امر عدمی است؛یعنی متصف برنداشتن مالی است که حوائج زندگیش را برآورد، در مقابل «غنی» که متصف به امر عدمی نیست و مسکین تنها ندار را نمی‌گویند، بلکه به کسی می‌گویند که علاوه بر امر عدمی، دچار ذلّت هم باشد و این موقعی است که فقرش به حدی برسد که او را خوار سازد؛مثلاً مجبور شود از آبروی خود مایه گذارد و دست پیش هر کس و نا کس دراز نکند.19
4.بیان وجوه معانی لغوی
منظور از وجوه معانی لغت، معنای متعدد لفظ است.طبری گاه به ذکر وجوه اصل لغت(وجوه لغت در کلام عرب) پرداخته است.برای مثال پیرامون واژه «استواء» در آیهٔ «ثمّ استوی الی السّماء» (بقره،2/29) وجوه معانی ذیل را آورده است:
1. انتها شباب الرجل (به جوانی رسیدن).
2. استقامة (پایداری).
3. اقبل علی الشئ بالفعل(روی آوردن به چیزی با انجام دادن آن).
4. احتیاز و استیلاء (تسلط یافتن بر چیزی)
5. علو و ارتفاع
سپس می‌گوید واژه «استواء» در این آیه به معنی «علو» است.20 از پیشنیان طبری «خلیل بن احمد» معنی واژه «استواء» را «رفعة» می‌داند.21 «فرّاء» در «معانی القرآن» معانی «انتها الشباب»، «اقبال علی الشئ» و «صعد» را برای واژهٔ «استواء» آورده است.22 «یزیدی» و «ابن قتیبه» معنای «عمد، قصد» را یاد آور شده‌اند.23
کتب لغوی بعد از طبری معانی ذیل را برای واژهٔ «استواء» آورده اند:
«تم شبابه» (به کمال جوانی رسیدن)24 «اعتدال»25 «استقامة»26 «علا»27 «استقراء»28 «بلغ اشدّه»(به کمال بلوغ رسیدن)29 قصد 30 «صعد»31 «عمد»32 «اقبل الی» 33 و از کتب تفسیری بررسی شده، بعد از طبری «کشاف»، «مجمع البیان» و «التبیان فی تفسیر غریب القرآن» معنای «اعتدال» و «استقامة» را ذکر کرده اند.34 «زجاج» در «معانی القرآن» می‌گوید:«برخی استواء را عمد و قصد معنا کرده‌اند و ابن عباس آن را «صعد» معان کرده است.35 «هروی» و «سهائم مصری» معنای «قصد» را ذکر کرده اند.36 نیز طبرسی علاوه بر «قصد» و «صعد» معانی «استیلاء» و «اقبل علی الشئ» را از قول «ثعلب احمد بن یحیی» یادآور شده است.37
با توجه به معانی مذکور ، پیشینیان طبری برای واژه «استواء» معانی «قصد» «عمد» و «صعد» را بیان کرده اند و از متأخران طبری نیز معانی «اعتدال» و «استقامه» را ذکر کرده‌اند،در حالی که طبری این معانی را متذکر نشده است.
5. ذکر مجاز
یکی از صنابع ادبی،مجاز است و طبری در برخی از آیات به کاربردهای مجازی واژگان می‌پردازد، اما نامی از اصطلاح مجاز نمی‌آورد.
برای مثال پیرامون واژهٔ «عجل» در آیه «و اشربوا فی قلوبهم العجل»(بقره،2/93) می‌نویسد:
منظور از «عجل» «حبّ العجل» است و توضیح می‌دهد که دلیل نیاوردن لفظ «حبّ» قبل از لفظ «عجل» این است که گوساله در دل ریخته نمی‌شود، بلکه حبّ گوساله است که بر دل می‌نشیند. این گونه موارد در قرآن زیاد به کار رفته است، چنان که در آیه «و اسأل القریة الّتی کنا فیها»(یوسف،12/82) «اهل» حذف شده است.38
این نوع مجاز، مجاز لغوی از نوع حذف است یا مجاز مرسل به علاقه محلّیه.در آثار قبل39
و بعد 40 از طبری که بررسی شده به این نوع مجاز اشاره شده است، چنان که علامه طباطبایی می‌گوید:
در این کلام دو گونه استعاره یا یک استعاره و یک مجاز به کار رفته است(یکی گذاشتن عجل به جای محبت و یکی نسبت نوشاندن به محبت با این که محبت نوشاندنی نیست.41
6.بیان مصداق‌ها
مصداق وجود خارجی مفهوم است که مفهوم بر آن منطبق می‌شود؛به عبارت دیگر مصداق همان شئ خارجی است.مفسران گاه به مصادیق واژگان می پردازند.طبری نیز در برخی از آیات به ذکر مصداق‌ها پرداخته است.برای مثال در مورد واژهٔ «عبد» در آیه «ألیس الله بکاف عبده» (زمر،39/36)
طبری می‌نویسد :
که قرّاء در قرائت واژه «عبد» اختلاف نظر دارند.گروهی آن را مفرد قرائت کرده اند که در این صورت منظور، محمد(ص) و پیامبران قبل از او می‌باشند.42
به نظر می‌رسد که محمد(ص) و پیامبران قبل از او، مصادیق واژهٔ «عبد» می‌باشند.از میان متقدمان طبری، فقط «فرّاء» مصادیق واژه «عبد» را ذکر کرده است.وی چنین می‌گوید:
در قرائت واژهٔ «عبد» اختلاف است.اگر به صورت مفرد باشد«محمد(ص)»است و اگر به صورت جمع تلفظ شود منظور محمد(ص) و پیامبران قبل از او می باشند.43
از متأخران طبری،«نحّاس» در «معانی القرآن» و «زمخشری» در «کشّاف» مانند طبری، با توجه به قرائت، مصداق‌های این واژگان را بیان کرده اند.44 اما طبرسی آورده است که منظور از «عبد» حضرت محمد (ص) است.بدون آن که به اختلاف قرائت پرداخته است.45 علامه طباطبایی می‌گوید که:
مراد از «عبد» بندگان نیکوکار هستند که در آیهٔ قبل، سخن از آنهاست و در ضمن گفته است در درجه اول منظور،پیامبر اسلام(ص) می‌باشد.46
7.توضیح مبهمات قرآن
با مراجعه به چندین منبع علوم قرآنی از جمله «الاتقان سیوطی» و «البرهان زرکشی» تعریف دقیقی از مبهمات به دست نیامد.منتها در تعریف مبهمات می‌توان گفت:الفاظی هستند که به گونه‌ای مبهم به اشخاص اشاره می‌کند معمولاً این الفاظ مطلق هستند.برای مثال طبری در آیهٔ «ثم افیضوا من حیث أفاض الناس».(بقره،2/199) می‌گوید مراداز «الناس» ابراهیم می‌باشد.47 اکثر متقدمان بر طبری، در ذیل آیه، در مورد واژه «الناس» چیزی نگفته‌اند،تنها «ابن قتیبه» منظور از «الناس» را «مردم» ذکر کرده است.بنابراین وی «الناس» را به همان معنای عام گرفته است.48 از میان متأخران «زجاج» اقوالی را آورده است که :منظور از «الناس» عبارت است از «آدم» «اهل عین و ربیعه» و علمائی که دین را یاد می‌گیرند و به مردم یاد می‌دهند.49 نحاس از قول «ضحاک» و «طبرسی» در «مجمع البیان» یادآور شده اند که منظور از «الناس» «ابراهیم» است.50
در ضمن طبرسی می‌نویسد: تحت عنوان «قیل» آمده‌ منظور از «الناس» «ابراهیم، اسماعیل» «اسحاق» و «انبیای بعد از ایشان» هستند.51 و نیز علاّمه طباطبایی بیان می‌کند مراد از «الناس»«مردم» هستند.52
8.تبیین تقریب بین معانی واژگان
طبری گاه در تفسیر خود، به معنا و مفهوم کلماتی می پردازد که مفسران در آن اختلاف نظر دارند؛بدین گونه که اقوال آنان را ذکر می‌کند و سپس تلاش می‌کند با بیان دلایلی میان معانی مختلفی که برای یک واژه بیان شده تقریب ایجاد کند.برای مثال در مورد واژهٔ «اجتنبوا» در آیه «انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و أجتنبوا الی ربهم»(هود،11/23) می‌نویسد:
در معنی واژهٔ مذکور اهل تأویل اختلاف نظر دارند.گروهی می‌گویند منظور «انا بوا الی ربهم» است.برخی می‌گویند«خافوا الی ربهم»است.گروهی گویند:«اظمنوا الی ربهم» است.عده‌ای گویند «خشعوا الی ربهم» است.حال طبری بیان می‌کند که این اقوال، متقارب المعنی هستند؛برای این که بازگشت به خداوند از ترس خدا و خشوع و تواضع نسبت به خداوند است و از رهگذر اطاعت او می‌باشد.کلمه «اخبات» در نزد عرب به معنی «خشوع و تواضع» است.53
از پیشینیان «زید بن علی» «خلیل بن احمد» «فراء» «ابو عبید» «مثنی»، «یزیدی»، در «غریب القرآن» و «ابن قتیبه» در «غریب القرآن» و «مشکل القرآن» در بیان لغوی واژهٔ «اخبات» معانی «تواضع»،«خشوع» «انابه»، «تضرع»،و «خضوع» را ذکرکرده اند و هیچ توضیحی در مفرد معانی بیان شد،نمی‌دهند.54
متأخران طبری نیز، معانی «اطمینان»، «خشوع»، «خضوع»، «تواضع» و تضرع» را ذکر کرده‌اند.55 در ضمن طبرسی اصل معنی واژه «اخبات» را «استواء» می‌داند و «رازی» در «غریب القرآن»، اصل آن را «اطمینان» می‌داند.56 علامه طباطبایی می‌نویسد :«راغب» در «مفردات» گفته است:کلمهٔ «خبت» به معنی زمین محکم و مطمئن است و به تدریج در معنی «تواضع و نرمی» استعال شده ،چنان که در آیه مذکور واژهٔ «اجتنبوا» به همین معنا آمده است.سپس علامه می‌گوید منظور از «اجتنبوا الی ربهم» اطمینان و آرامش یافتنشان به یاد او و تمایل دلهایشان به سوی اوست، به طوری که ایمان درون دلشان متنزلزل نگشته، همان طور که زمین محکم این چنین است اشیائی را که بر آن قرار دارد نمی‌لغزاند.57
9. ذکر لغات غیر عربی در قرآن
طبری معرّبات در قرآن را قبول ندارد،بلکه می‌گوید:پاره‌ای از الفاظ هستند که در دو یا چند زبان به طور اتفاقی، هم آوا و هم معنا شده‌اند.58
مستندات طبری
با بررسی مستندات طبری در بیان مفردات قرآن ، متوجه می‌شویم که وی در توضیح لغات قرآنی به شعر عربی بیشتر عنایت داشته است.پس از شعر،به قرائات بیشتر استناد کرده است.استناد به آیات و احادیث در مرتبه‌های بعدی قرار می‌گیرد،و بهره‌گیری از سیاق در تبیین و توضیح واژگان در درجه آخر اهمیت قرار گرفته است.
برای مثال طبری ذیل واژهٔ «و بال» در آیه «لیذوق و بال امره»(مائده،5/95) بیان می‌کند اصل «وبال» «الشدّ فی المکروه» (شدت در سختی و گرفتاری) و آیهٔ فعصی فرعون الرّسول فأخذناه أخذاً وبیلاً(مزمل،73/16) را شاهد می‌آورد.59
متقدمان طبری:از جمله «زید بن علی»، «خلیل بن احمد»، «ابوعبیده» در «مجاز القرآن» و «یزیدی» در «غریب القرآن» معنای آن را «سوء عاقبت» بیان می‌کنند و «خلیل بن احمد» برای تبیین واژهٔ «و بال» به آیهٔ فعصی فرعون الرسول فاخذناه اخذاً وبیلاً(مزمل،73/16) استشهاد کرده است.60
گروهی از لغویان و مفسران بعد از طبری از جمله زجاج، نحّاس، ازهری، ابن فارس، جوهری، هروی،راغب اصفهانی،طبرسی،ابن منظور،قیومی و فیروز آبادی واژهٔ «و بال» را «شدت و ثقل» معنا کرده‌اند.61 گروهی دیگر از جمله سجستانی، رازی و طریحی معنی این واژه را «سوء عاقبت» ذکر کرده‌اند.62 از متأخران طبری«زجاج»، «راغب اصفهانی»،«طبرسی» و «طریحی» مانند طبری به آیهٔ مزبور استناده کرده‌اند.63
نیز ذیل واژهٔ «نکال» در آیهٔ و جعلناها نکالاً لما بین یدیها و ما خلفها(بقره،2/66) طبری اصل معنای «نکال» را «عقوبت» بیان کرده است و طبق روایتی آن را به ابن عباس نسبت داده است.64
در میان آثار بررسی شدهٔ قبل از طبری ،«خلیل بن احمد»معنای لغوی واژهٔ «نکال» را «ترس» و «منع» ذکر کرده است.«زید بن علی» معنای کلمهٔ «نکال» را «عقوبت» و «ابن قتیبه» «عبرت» بیان کرده‌اند.65 هیچ کدام از آنها در تبیین واژهٔ «نکال» به حدیث استناد نکرده اند.تفاسیر و کتب لغت بعد از تفسیر طبری،در توضیح واژهٔ «نکال» برخی مانند «مفردات» «مجمع البیان»، «لسان العرب»، «المصباح المنیر»،«قاموس المحیط» و «مجمع البحرین»،معنای لغوی آن را
«امتناع»،«جبن»،«ضعف» و «عجز» ذکر کرده‌اند.66
در‌کتب دیگری؛مانند«نزهة القلوب»،«تهذیب اللغة»،«کشّاف»،«غریب القرآن،طریحی» معنای آن را «عقوبت و عبرت» بیان کرده‌اند.67 نیز علامه طباطبایی همین معنا را برای واژه «نکال» ذکر کرده است.68
طبری ذیل واژهٔ «رغد» در آیهٔ «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغدا»(بقره/35) معنای واژهٔ «رغد» را «زندگی مرفه و گوارا» معرفی می‌کند که خود به خود اسباب و وسایل آن فراهم می‌شود و آن را به شعر «امرء القیس بن حجر» مستند کرده است.
بینمـــا المــرؤ تـــراه نــاعمــــاً و النّوی کالحوض بالحظلومة الجلد
در حالی،فردی را غرق در نعمت می‌بینی که از پیشامدهای ناگوار در زندگی مرفه و گوارای خود در امان است.69
متقدمان طبری مانند «زید بن علی»، «خلیل بن احمد»و … معنای واژهٔ «رغد» را «زندگی خوش و گوارا» بیان کرده‌اند.70 متأخران طبری از جمله «زجاج»،«سجستانی»و… واژهٔ «رغد» را «زندگی آسوده و خوش» معنا کرده‌اند.71
از آثار بررسی شدهٔ قبل و بعد از طبری، هیچ کدام به شعر استناد نکرده‌اند.ذیل واژهٔ «قیم» در آیهٔ «قل انّنی هدانی ربّی الی صراط مستقیم دیناً قیماً».(انعام،6/161)
طبری می‌نویسد که:
قرّاء در قرائت واژهٔ «قیم» اختلاف دارند.عامهٔ قرّاء مدینه و برخی از بصریان «قیماً» به فتح «قاف» و تشدید «یاء» خوانده‌اند و عامهٔ قرّاء کوفه «قیمّاً» را به کسر «قاف» و فتح «یاء» و تخفیف «یاء» قرائت کرده‌اند که اختلاف در هیأت است و هر دو به معنی «دین مستقیم» است.نظر طبری این است که هر دو قرائت مشهور و به یک معنی است منتها قرائت به فتح «قاف» و تشدید «یاء» به بهتراست.72
در آثار ملاحظه شده از متقدمان 73 و متأخران 74 طبری، مانند وی، هر دو قرائت را روایت شده است.«قیم» معنای مستقیم و «قیم» معنای مصدری استقامه می‌دهد.ظاهراً «قیم» قرائت مورد قبول اکثریت مفسّران است.لازم به ذکر است که در مورد قرائت این واژه در کتب لغت مراجعه شده، توضیحی داده نشده است.
ذیل واژهٔ «فسوق» در آیهٔ «الحج أشهر معلومات فمن فرض فیهنّ الحجّ فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج(بقره/197) طبری می‌گوید در مورد معنی واژهٔ «فسوق» در آیه در میان اهل تأویل اختلاف است و اقوال آنها را بیان می‌کند:برخی می‌گویند منظور از «فسوق» (گناهان) است.گروهی دیگر می‌گویند منظور،آنچه که در احرام حرام است، از جمله صید،گرفتن ناخن و… .برخی می‌گویند معنی «فسوق» (دشنام دادن) است.عدّه‌ای می‌گویند «ذبح کردن برای بتها».و شماری دیگر می‌گویند «فسوق» یعنی یکدیگر را به القاب زشت صدا زدن.و در تأیید این اقوال، طبری احادیثی را ذکر کرده است.وی متذکر می‌شود، بهترین قول در مورد معنی واژهٔ «فسوق» گفته افرادی است که می‌گویند منظور از «فسوق» آن مواردی است که در حال احرام، حرام است و علت آن را بدین گونه بیان می‌کند که با توجه به سیاق آیه در مورد حج می‌باشد، بنابراین موارد «رفث، فسق، جدال» که خداوند انجام آن را نهی کرده است،اعمالی است که در حال احرام حرام است؛چرا که اعمالی همچون «گناهان» «صدا زدن به القاب زشت»، «دشنام دادن» و «ذبح کردن برای بتها» در غیر حالت احرام نیز نیست.75
از میان آثار قبل از طبری، تنها، زید بن علی، فرّاء و ابن قتیبه معنی واژهٔ «فسوق» را معاصی و «دشنام» آورده اند، بدون آن که اشاره‌ای به سیاق کرده باشند.76
متأخران از طبری نیز اشاره ای به سیاق در مورد معنی واژهٔ «فسوق» نکرده‌اند و فقط معانی ذیل را برای آن بیان کرده‌اند:«عدم خروج از اموری که در حج واجب است77، «دشنام دادن»، «گناهان»، «صدا زدن به القاب زشت»78 «خارج شدن از حدود شرعی».79
در مجمع البیان از قول برخی آمده ‌است:منظور از «فسوق» نمی‌تواند محرّمات در حج باشد؛چون که در آن عمومیت است و این همان تخصیص بدون دلیل است که جایز نیست.80 و نیز علامه طباطبایی معنی «فسوق» را خارج شدن از طاعت خداوند می‌داند.81
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، /2 611، بی‌جا، دارالفکر، بیروت ـ لبنان، 1420 هـ.
2. فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین/ 89، چ 1، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1414 هـ؛زید بن علی بن حسین، تفسیر غریب القرآن، محقق جواد حسینی جلالی/ 148،چ 2، مکتب الاعلام الاسلامی، قم 1418 ق؛مثنی، ابو عبیده معمر، مجاز القرآن،/1 74،چ 2، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1401 هـ.
زجاج ابو اسحاق ابراهیم بن مری، معانی القرآن و اعرابه، شرح و تحقیق عبدالجلیل عبده شلبی،/1 306، چ 1، عالم الکتب، بیروت، لبنان، 1408 هـ؛راغب اصفهانی، مفردات الالفاظ القرآن، تحقیق صنوان عدنان داوودی/ 135، ط 1، دارالقلم، دارالشامیه، دمشق، بیروت، 1416 هـ؛طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق و تعلیق هاشم رسولی محلاتی،/1 421، چ 1، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، 1406 هـ؛ابن منظور، ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب،/1 58، بی‌جا، نشر ادب الحوزه، قم، 1405، فیروزآبادی، مجد الدین محمد بن یعقوب، قاموس المحیط،2، 1280، چ 2، داراحیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، لبنان، 1420 هـ؛طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق احمد حسینی،/5 322، چ 2، مرتضوی، بی‌جا، 1365.
4. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، /2 242، چ 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1372 هـ .ش.
5. امین، عبدالله،اشتقاق/ 1،به نقل از:مبارک، عبدالحسین، فقه اللغة/ 111، بی‌جا، جامعة البصره، بی‌جا، بی‌تا.
6. همان/ 115.
7. همان/ 116.
8. صبحی صالحی، دراسات فی فقه‌اللغة/ 210، چ 1، دارالعلم للملایین، بیروت، 1379 هـ.
9. مبارک،فقه‌اللغة/ 128، 129.
10.جامع البیان،/8 256.
11. ازهری، ابومنصور، محمد بن احمد، معجم تهذیب اللغة ، تحقیق د.ریاض، زکی قاسم، /2 1601، دارالمعرفة، بیروت، 1422 هـ؛مجمع البیان،/3 524.
12.جامع البیان،/10 205.
13. زید بن علی،تفسیر غریب القرآن / 211.
14. ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، تفسیر غریب القرآن، شرح ابراهیم محمد، رمضان/ 164، بی‌جا، دارالمکتبة، بیروت ـ لبنان، 1421 هـ.
15. سهائم مصری، شهاب الدین احمد بن محمد، التبیان فی تفسیر غریب القرآن/ 236، چ 1، دارالصحابه للتراث بطنطا، قاهره، 1412 هـ؛سجستانی، ابوبکر محمد بن عزیر، نزهة القلوب فی تفسیر غریب القرآن العزیز/ 354، چ 1، دارالمعرفة، بیروت، 1410 هـ؛رازی، زین الدین ابوعبدالله محمد بن ابی بکر بن عبدالقادر، تفسیر غریب القرآن العظیم، تحقیق، د.حسین امالی/ 234، چ 1، مطابع مدیریة النشر و الطباعة و التجارة انعتره، 1997 م؛ابن فارس، ابوحسین احمد، معجم المقاییس اللغة،/2 327، چ 1، دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان، 1420 هـ؛خّیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر/ 283، ط 1، دارالحجرة، قم، 1405 هـ.ق؛ فیروزآبادی، پیشین،/1 627، ابن منظور، پیشین.
16. جوهری، ابو نصر اسماعیل بن حماد، تاج اللغة و صحاح العربیه المسمی الصحاح، تحقیق شهاب الدین ابو عمرو،2 / 1568، بی‌چا، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
17. هروی، ابو عبید احمد بن محمد، الغریبین فی القرآن و الحدیث، تحقیق احمد فرید المزیدی، /5 1464، مکتبة ترار مصطفی الباز، مکّه، 1419 هـ.ق.
18. مجمع البیان،/5 5657.
19. المیزان،9 / 325.
20. جامع البیان،/1 276.
21. کتاب العین/ 397.
22. فرّاء،ابوزکریا،یحیی بن زیاد،معانی القرآن،تحقیق احمد یوسف نجاتی،محمد علی النجار،/1 35،بی‌جا،دارالسرور، بیروت ـ لبنان، بی‌تا.
23.یزیدی، ابو عبدالرحمن بن یحیی بن المبارک، غریب القرآن و تفسیره، تحقیق عبدالرزاق حسین/ 21، چ 1، مؤسسة الرسالة، 1407 هـ، ابن قتیبه، غریب القرآن/ 46.
24. تهذیب اللغة،/2 1797؛تاج اللغة،/2 1735؛لسان العرب،/14 410.
25. صحاح،/2 1735؛مفردات/ 439؛ لسان العرب،/14 414؛ المصباح المیز/ 298؛قاموس المحیط،/2 1701.
26. مقایس اللغة،/1 575 ـ 576.
27. تاج اللغة،/2 1735.
28. صحاح و المصباح المنیر.
29. لسان العرب و قاموس المحیط.
30. المصباح المنیرو قاموس المحیط.
31.قاموس المحیط.
32. همان.
33. همان.
34. زمخشری، جارالله محمود بن عمر، الکشّاف عن حقائق التنزیل و عیون الاتاویل فی وجوه التأویل،/1 123، مکتب الاعلام الاسلامی، بی‌جا، 1414 هـ.ق؛مجمع البیان،/1 90؛ التبیان فی تفسیر غریب القرآن/ 73.
35. معانی القرآن،/1 107.
36. الغریبین فی القرآن و الحدیث،/3 957 و التبیان فی تفسیر غریب القرآن.
37. مجمع البیان،/1 90.
38.جامع البیان،/1 595.
39. تفسیر غریب القرآن/ 135؛ معانی القرآن، /1 61؛ مجاز القرآن،/1 47؛ ابن قتیبه، غریب القرآن/ 56 ؛ ابن قتیبه، ابو محمدعبدالله بن مسلم، تأویل مشکل القرآن/ 210،ط 3، مکتب العلمیة، بیروت، 1401 هـ.ق.
40. معانی القرآن،/1 175؛الکشّاف،/1 166؛ مجمع البیان،/1 208؛ التبیان فی تفسیر غریب القرآن/ 99.
41. المیزان،/1 225.
42. جامع البیان،/2 444 ـ 445.
43. معانی القرآن، /2 419 ـ 420.
44. نحاس،/6 176 ـ 177؛ الکشّاف،/4 129.
45. مجمع البیان،/7 643.
46. المیزان،17 / 276.
47. جامع البیان،/2 410 ـ 402.
48. ابن قتیبه، غریب القرآن/ 73.
49.معانی القرآن،/1 273.
50. نحاس،/1 138.
51.مجمع البیان،/7 643.
52. المیزان،2 / 81.
53. جامع البیان،/11 33 ـ 34.
54. تفسیر غریب القرآن/ 218، کتاب العین/ 210، معانی القرآن، /2 4، مجاز القرآن،/1 286،غریب القرآن و تفسیره/ 79؛ ابن قتیبه، غریب القرآن/ 176، ابن قتیبه، مشکل القرآن/ 176.
55.تفسیر غریب القرآن/ 125،لسان العرب،/2 27،المصباح المنیر/ 162،التبیان فی تفسیر غریب القرآن/ 815، قاموس المحیط،
/1 246، نزهةالقلوب فی…/ 77، تهذیب اللغة،/1 973، مقایس اللغة،/1 389، تهذیب اللغة،/2 525، المفردّات/ 272، الکشّاف،/4 387، مجمع البیان،5 / 194 ـ 195.
56. مجمع البیان،/5 195، تفسیر غریب القرآن/ 125.
57. المیزان،/10 198.
58. مجمع البیان،1 / 22.
59. همان/7 77.
60.تفسیر غریب القرآن/ 184، کتاب العین/ 838، مجاز القرآن،/1 176،غریب القرآن و تفسیره/ 55.
61.معانی القرآن،/2 208،نحاس،/2 363،تهذیب اللغة ،/4 3829،مقاییس اللغة،/2 1367،تاج اللغة،/2 367،الغریبین فی القرآن،/6 1965،المفردّات/ 852،مجمع البیان،/3 643،لسان العرب،/19 72،المصباح المنیر/ 646،قاموس المحیط،/2 1408
62. نزهت القلوب فی…/ 463، تفسیر غریب القرآن/ 428،مجمع البحرین،/5 490،غریب القرآن/ 484.
63. زجاج، همان، جوهری، همان، راغب اصفهانی، همان، طبرسی، همان، طریحی، مجمع البحرین، همان.
64. جامع البیان،/1 475.
65. کتاب العین/ 827،تفسیرغریب القرآن/ 181،ابن قتیبه ، غریب القرآن51/.
66. المفردات/ 824 ـ 825، مجمع البیان،/1 165،لسان العرب،/11 677، المصباح المنیر/ 625، قاموس المحیط،/2 1405، مجمع البحرین،/5 486.
67. نزهت القلوب / 443،تهذیب اللغة،/4 3665، الکشّاف،/1 147ـ426 ـ 427 ، التبیان فی تفسیرغریب القرآن/ 92، طریحی، غریب القرآن/ 482 ـ 483.
68. المیزان،/1 200.
69.جامع البیان،/1 329.
70. تفسیر غریب القرآن/ 162، کتاب العین/ 318، مجاز القرآن،/1 38، ابن قتیبه، غریب القرآن/ 47.
71. معانی القرآن،/1 407، الغریبین فی …،/3 756، المفردات/ 358، الکشّاف،/1 127، مجمع البیان،/1 106، تفسیر غریب القرآن/ 457،لسان العرب،12 / 373،المصباح المنیر/ 77، التبیان فی تفسیر غریب القرآن/ 76، قاموس المحیط،/1 1493. طریحی،غریب القرآن/ 510.
72. جامع البیان،/1 146.
73. معانی القرآن،1 / 367، اخفش اوسط، ابوالحسن سعید بن مسعده، معانی القرآن، تحقیق هدی محمود قراعه،/1 318، ط 1، مکتبة الخانجی، قاهره، 1411 هـ.ق.
74. نحّاس،/2 525، الغریبین فی…،/5 1595،المفردات/ 691، الکشّاف،/2 83 ـ 84،مجمع البیان،/3 485، رازی،تفسیر غریب القرآن/ 469.
75.جامع البیان،/2 366 ـ 370.
76. زید بن علی،تفسیر غریب القرآن/ 144.فرّاء،معانی القرآن،/1 120، ابن قتیبه، غریب القرآن/ 72.
77. زجاج،معانی القرآن،/1 270.
78. نحاس،/1 131،132، مجمع البیان،/1 380.
79. طریحی، غریب القرآن/ 426،الکشّاف،1 / 243.
80.مجمع البیان،/1 380.
81. المیزان،/2 80.

تبلیغات