آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

اگر نیک خواهى به هر دو سراى
به نزد نبى و وصى گیر جاى
((فردوسى))
تربیت در دامن نبوت
در آن هنگامه اى که جهان در آتش جهل, ستم و خرافات مى سوخت و انحطاط اخلاقى سایه شوم خود را بر سراسر گیتى افکنده بود, بعثت حضرت رسول اکرم(ص) همچون آذرخشى کویر منحط و خفقان گرفته انسانیت را روشن نمود و طلیعه وحى, با فرمان قاطع ((اقرإ)) نمودار گشت و موجى از نور الوهیت, در حجاز جام جان مصطفاى پیامبران را لبریز از معنویت و روانش را از انوار معرفت مبتهج ساخت ; قرآن کریم بر قلب مبارک آن حضرت نازل گردید تا از این طریق, تشنگان حقیقت را به فطرت اصیل خویش بازگرداند و مسیر کمال را برایشان روشن سازد.
اما, گویا خاتم انبیا به موازات این رسالت سترگ, مسوولیت دیگرى هم بر عهده دارد و آن تربیت کودکى است که در نهاد و وجودش استعدادى شگفت و مایه اى الهى نهفته است ; کودکى که با حمایت هاى پرورشى و توجه ویژه, شایستگى هایش قابل شکوفایى مى باشد.
و بدین گونه, افتخار بزرگى نصیب حضرت على(ع) گردید تا در دامن آخرین فرستاده الهى تربیت گردد!
اراده خداوند بر این بود که این طفل در خانه خود او, کعبه, دیده به جهان گشاید تا نشانه کمال کرامتش باشد, زیرا چنین رویدادى, براى على(ع) مزیتى بود که هیچ کس دیگر در آن با او برابر نگردید.
ابوطالب, در روز جمعه سیزدهم رجب به شتاب در کوچه هاى مکه مى دوید و فریاد مى زد: ((اى مردم, ولى خداوند در کعبه به دنیا آمد!))(1)
پدر با موجى از شادى و شعف به سوى خانه خدا مى دود; به دنبال او محمد امین وارد بیت الله مى گردد, على را در آغوش مى گیرد, در گوش هایش تکبیر مى گوید و زمزمه توحید را با روح و روانش آشنا مى کند; آنگاه او را به سینه مى چسباند و به طرف منزل ابوطالب حرکت مى کند, در حالى که پدر و مادر طفل پشت سر ایشان حرکت مى کردند.
((جابربن عبدالله)) مى گوید: من از رسول خدا(ص) در باره ولادت على(ع) پرسیدم, پیامبر فرمود: از من از بهترین نوزادى که همچون مسیح متولد شده پرسیدى! خداى تبارک و تعالى او را از نور من آفرید و مرا از نور خود و ما هر دو نور واحدیم ! آنگاه پروردگار ما را از پشت آدم در پشت هاى طاهر و ارحام مطهر منتقل ساخت . من به هر پشتى منتقل مى شدم, او هم با من انتقال مى یافت. ما پیوسته با هم بودیم تا مرا بهترین رحم ها, یعنى رحم آمنه برداشت و على(ع) را بهترین رحم ها, یعنى رحم فاطمه بنت اسد برگرفت.(2)
تولد این کودک براى امت اسلامى مایه رحمت بود; او زاده شد تا آیین اسلام را نصرت دهد, براى اعتلاى حق فداکارى کند, براى خاتم پیامبران وصى و جانشینى راستین باشد و با صلابت معنوى خویش, راه مستقیم را به طالبان حقیقت نشان دهد.
مورخان نوشته اند: یک سال قحطى بزرگى در مکه رخ داد . در آن زمان ابوطالب داراى هزینه سنگین و عائله زیادى بود. حضرت محمد(ص) به عموى دیگر خود ـ عباس ـ که از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود پیشنهادکرد که ((هر کدام از ما یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا از فشار مالى او کاسته شود!))
هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضوع را با او در میان نهادند, وى پذیرفت . در نتیجه عباس, جعفرطیار(ع) و رسول اکرم(ص), على(ع) را به خانه خود بردند و على(ع) در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود.(3)
در واقع, محمد(ص) نهالى بود که خداوند از علم و ادب خود پرورشش داد و على(ع) نهالى بود که با دانش و آداب رسول الله تربیت شد; آنگاه هر دو برومند و بارور و معطر شدند, اولى براى نبوت و دومى جهت امامت برگزیده شد!
این نزدیکى و انس با محمد(ص) در زندگى, گذشته از افتخار بزرگى که نصیب حضرت على(ع) کرد, در جلب محبت و عواطف رسول خدا(ص) نسبت به آن حضرت موثر بود, چنانچه علاقه على(ع) را نسبت به خاتم رسولان منعکس مى سازد.
((فضل بن عباس)) مى گوید از پدرم(عباس) پرسیدم: رسول اکرم(ص) کدامیک از فرزندان پسر خود را بیشتر دوست مى داشت؟ گفت: على بن ابى طالب را ! گفتم: از پسران آن حضرت پرسیدم؟ او افزود: پدرم به من گفت: رسول خدا(ص) على را از همه بیشتر دوست مى داشت و از همه آنها نسبت به او مهربان تر بود; هیچ گاه نشد که على را در طفولیت از خود جدا کند, مگر در سفرى که با خدیجه بود.
سپس به سخنان خود ادامه داد و خاطر نشان ساخت: ما هیچ پدرى را نسبت به فرزند, مهربان تر از رسول اکرم(ص) نسبت به على ندیدیم ! و هیچ فرزندى را فرمانبردارتر نسبت به پدر خود, از على در ارتباط با حضرت محمد(ص) مشاهده ننمودیم !(4)
((زید)) فرزند على بن حسین(ع) از پدرش روایت کرده که آن حضرت فرمود: حضرت على(ع) در دوران کودکى, در دامان پیامبر مى نشست ; رسول خدا گوشت و خرما را مى جوید و چون نرم مى شد, در دهان او قرار مى داد!
از ((جبیربن مطعم)) نیز روایت شده است که گفت: در ایام کودکى در مکه بودیم, پدرم خطاب به ما مى گفت: آیا محبت این نوجوان(على) را نسبت به محمد و فرمانبردارى وى را از محمد بیش از پدر خودش مشاهده مى کنید؟! (5)
در حدیث دیگرى آمده است که رسول اکرم(ص) در باره على (ع) فرمود: على از من است و من از او هستم ! (6)
حضرت على(ع) خود در یکى از خطبه هایشان, از مهر محمدى و عواطف نبوى ـ که عظمت علوى را آشکار مى کند ـ چنین یاد مى کند: ((و شما منزلت مرا نزد رسول خدا به سبب خویشاوندى نزدیک و مرتبه ویژه ام مى دانید: در هنگامى که کودک بودم, مرا در دامن خود مى پرورید و به سینه مى چسبانید و در بسترش به آغوش مى کشید و تنش را به تن من مى مالید, در حالى که من عطر آن جناب را احساس مى کردم, حضرت خوردنى ها را در دهان خود جویده به دهانم مى گذاشت .
خداوند از وقتى پیامبر از شیر گرفته شد, بزرگترین فرشته خود را ملازم او قرار داد تا شب و روز او را به راه بزرگوارى هدایت نماید . من به راه خوىهاى نیک جهان, به دنبال او مى رفتم, همچون شترى که در پى مادرش مى رود, و او هر روز از خوىهاى خود بر من نشانه اى مى افراشت و مرا به پیروى از خود دستور مى داد; حضرت هر سال مدتى را در کوه حرا مى گذراند در حالى که غیر از من کسى او را مشاهده نمى کرد, در آن زمان اسلام در خانه اى جز خانه رسول اکرم و خدیجه و من که سومى بودم راه نیافته بود. من نور وحى را مى دیدم و بوى نبوت را استشمام مى کردم. ))(7)

در فضیلت و مرتبت والاى این انسان والا همین بس که نهالش را خداوند در خانه رسول خویش نشاند و پیامبر خود را مسوول پرورش او قرار داد تا شکوفا گردد و میوه اى پر فیض و برکت و مشحون از علم و حکمت و آغشته به مهر و محبت دهد.

فرازهاى فضیلت
مردم حضرت على(ع) را ((ابوالحسن)) و ((ابوالسبطین)) خواندند, ولى رسول اکرم او را به ((ابى الریحانتین)) کنیه نهاد که مقصود از دو ریحانه حسن و حسین(ع) مى باشد; کنیه ((ابوتراب)) نیز ارمغان پیامبر است . پیامبر(ص) مى خواهد با این تعبیر, به فروتنى, عبادت و راز و نیاز فراوان على(ع) با خدا اشاره کند, زیرا حضرت على(ع) از کثرت سجده پیشانى گردآلودى داشت. معروف است که امیرمومنان(ع) این لفظ را از هر عنوان دیگرى
بیشتر دوست داشت و به تحقیق امتیازى در این نام بود که پیامبر و امام, بدان عنایت و اهتمام داشته اند!؟(8)
((ابن ابى الحدید)) مى گوید: رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: ((اجلس انما إنت ابوتراب))(9) بنشین که تنها تو ابوتراب هستى . تعبیر ((انما)) ارزش انحصارى و امتیاز ویژه این کنیه را به اثبات مى رساند.
حضرت على(ع) را القاب فراوانى بود که همگى نشانه ارجمندى مقام و مرتبت او هستند, اما رسول اکرم(ص) خطاب به وى فرمود: ((تویى صدیق اکبر و تویى جدا کننده بین حق و باطل (فاروق) و تویى بزرگ و پیشواى دین(یعسوب )(10))) از القاب دیگر امام, امیرالمومنین(ع) است که آن را نیز پیامبر(ص) به او داد, زیرا خطاب به وى فرمود: ((تو امیر دین هستى!)) (11)
ابن عباس روایت کرده که پیامبر فرمود: خداوند آیه اى با تعبیر ((یا ایهاالذین آمنوا)) در قرآن نازل نفرمود, مگر آنکه على رئیس و امیر آنان است . در حدیث دیگرى به نقل از ((انس بن مالک)) تصریح گردیده که ((رسول خدا(ص) خلافت را در انحصار حضرت على(ع) قرار داد, و او تنها کسى است که مى تواند امانت پیامبر را ادا کند, صدایش را پس از او به گوش جهانیان برساند و اختلافشان را حل و فصل کند. ))(12) اینها صفاتى است که ملازمت کامل با مقام امامت دارد و به هیچ وجه قابل تفکیک از آن نمى باشد.
پیامبر اکرم(ص) لقب وصى را نیز براى مولاى متقیان وضع نمود(13) تا مردم بر این حقیقت انکار ناپذیر و مسلم واقف گردند که او جانشین واقعى پس از پیامبر است ; ((برید)) مى گوید: پیامبر فرمود: ((هر پیغمبرى را وصى و وارثى است و على وصى و وارث من است!))(14)
لقب ((ولى)) نیز از کتاب خدا و سنت پیامبر گرفته شده است, زیرا مفسران اتفاق نظر دارند که آیه کریمه ((انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون))(15) در حق حضرت على(ع) نازل شده است . از دیگر القاب آن حضرت که پیامبر بر او نهاد ((امین)) است, زیرا خطاب به وى فرمود: ((اما انت یا على انت صفیى و امینى.))(16)
پیامبر(ص) مى خواست با اعطاى این لقب, درجه وثوق و اعتمادش را به نخستین امام پس از خود نشان دهد.
همچنین در قرآن کریم مى خوانیم: ((انما انت منذر و لکل قوم هاد.))(17)
(اى پیامبر) تو بیم دهنده و ترساننده مردم از عذاب خدا هستى, و براى هر قومى هدایت کننده اى است .
رسول اکرم(ص) در باره این آیه فرمود: ((بیم دهنده از عذاب الهى من هستم و على هادى است و توسط او مومنان هدایت مى شوند.))(18)
على(ع) را به ((صاحب گوش شنوا)) لقب داده اند, چون مصداق این آیه است: ((و تعیها اذن واعیه.))(19) پیامبر هنگام نزول این آیه على را فرا خواند و گفت: از خدا خواسته ام که آن گوش شنوا تو باشى! حضرت على(ع) مى گوید: دیگر چیزى را فراموش نکردم و نتوانستم از یاد ببرم. (20)

جویبارهاى عطوفت
رسول اکرم(ص) امیرمومنان(ع) را بسیار دوست مى داشت, در کودکى عزیزترین فرزندان و افراد خانواده اش بود و در جوانى, او را از همه یاران و اصحاب محبوب تر مى داشت ; مقام على(ع) نزد خاتم رسولان(ص) از همه والاتر, کلامش از همه برتر, نزدیکى اش با رسول الله از همه افزون تر, پیوستگى اش شدیدتر و مهرش بر دل پیامبر از همه فزون تر بود. وقتى نزد عایشه از على سخن گفتند, در جواب گفت: من مردى را مشاهده نکردم که پیامبر او را بیش از على دوست داشته باشد.(21)
البته, محبت پیامبراکرم(ص) نسبت به على(ع), از حالت یک دوستى عادى استحبابى فراتر است و بالجمله این حقیقت را نشان مى دهد که ارتباط و انس با على(ع) براى آحاد جامعه اسلامى امرى لازم است و هر کس دلش از مهر این بزرگوار عارى است, به طریق ضلالت نزدیکتر است . پیامبر در یک سفارش عمومى, محبت على را به هر مسلمانى توصیه مى نماید; عمار یاسر مى گوید پیامبر فرمود: ((هر کس به من ایمان آورده و تصدیقم کرده است را به دوستى و ولایت على سفارش مى کنم ; زیرا هر کس او را دوست بدارد, مرا دوست داشته و هر کس مرا به عنوان دوست انتخاب کند, خدا را دوست خویش گرفته است.))(22)
در نخستین روزهاى دعوت به اسلام, پیامبراکرم(ص) خطاب به بزرگان قومش فرمود: ((این است برادر, وصى و جانشین من در بین شما! فرمانش را بشنوید و از او پیروى کنید!))
این سخن, نخستین حدیث نبوى, در نخستین واقعه تاریخى پس از بعثت مى باشد. به راستى دقت در این عبارت, چه بسیار حقایقى را روشن مى کند: چرا پیامبر خدا در اولین روزهاى دعوت به دین اسلام و در زمانى که هنوز مردم رسالتش را نپذیرفته اند, از حاضران چنین چیزى ـ که براى آنان غیرقابل تحمل هم بود ـ را مى خواهد و از آنان خواستار مى شود که وصایت على(ع) را بپذیرند؟! چرا این کار را به موقع دیگرى موکول نساخت !؟
این ماجرا هم یکى از جنبه هاى اعجاز رسول اکرم(ص) را به اثبات مى رساند و آن آماده ساختن على(ع) از دوران کودکى براى مقام خلافت و امامت است ; این چنین بود که دعوت اسلام با فراخواندن مردم به امامت آغاز شد و نبوت و امامت در یک مجلس مورد توجه پیامبر قرار گرفت !
روزى که پیامبر بین مهاجران پیمان برادرى برقرار مى ساخت یا زمانى که مهاجر را با انصار برادر قرار مى داد, در هر دو نوبت, على(ع) را از میان دیگر افراد خاندانش به برادرى برگزید و خطاب به امیرمومنان(ع) فرمود: ((انت اخى فى الدنیإ والاخره))!
على(ع) این پیمان برادرى را این چنین شرح مى دهد: ((پیامبر میان مردم قرار برادرى منعقد ساخت و در مورد من هیچ سخنى نگفت, عرض کردم: یا رسول الله, میان همه اصحاب پیمان اخوت برقرار نمودى و مرا رها کردى !؟ فرمود: من تورا براى خودم نگهداشته ام, تو برادر منى و من برادر تو; اگر کسى در این باره با تو به نزاع برخاست بگو: منم بنده خدا و برادر فرستاده اش ! هر کس جز تو آن را به خود بندد کذاب است.))(23)
بدون شک این اظهار محبت ها, ارتباطى با خویشاوندى پیامبر و على(ع) نداشته است,زیرا اگر دلیل این پیمان قرابت بود, پیامبر(ص) باید عمویش حمزه را ـ با آن مقام شامخ که داشت ـ انتخاب مى کرد. این پیوند برادرى نشان عظمت على و برهان قاطعى بر پایگاه بلند اوست ; نیز ثابت کننده مقام خلافت و ولایت او مى باشد!
پیامبر عظیم الشان با بیانى دلنشین, مهر تایید دیگرى بر این حقیقت مى زند, هر گونه شک و تردیدى را از اذهان مى زداید. پرده هاى ابهام را برمى افکند و مى فرماید: ((فانت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى)) آنگاه فرمود: ((اخوانا على سرر متقابلین .)) (24)
این حدیث از درجه اعتبار و ارزش والایى برخوردار است: متجاوز از شصت نفر از صحابه درجه اول پیامبر و افزون بر پنجاه نفر از تابعین آن را روایت نموده و بالغ بر پانصد نفر از بزرگترین حفاظ حدیث, مفسران, فقیهان, اهل کلام و مورخان (از اهل تسنن) آن را در مصادر خود آورده اند و اصالت آن را ـ از دیدگاه فنون حدیث شناسى ـ تایید کرده اند; نکته مهم و جالب توجه اینکه رسول خدا(ص) از آغاز دوران نبوت (یوم الدار یا یوم العشیره) تا ماجراى مباهله, حداقل بیست و یک مرتبه به مناسبت هاى گوناگون در جمع مسلمانان این حدیث را ایراد و اعلام نموده اند!(25)
در این حدیث آمده است:
((إنا مدینه العلم و على بابها و من اراد العلم فلیاتها من بابها.)) من شهر علم هستم و على دروازه آن است. هر کس خواستار دانش باشد باید از درش وارد گردد. (26)
((احمد بن حنبل)) وقتى مى خواست به وصف حضرت على(ع) بپردازد چنین مى گفت: ((براى هیچ کدام از صحابه به اندازه على(ع) با اسناد و طرق صحیح از پیامبراکرم(ص) فضیلت نقل نشده است.))
((محمدبن منصور الطوسى)) مى گوید: نزد احمد بن حنبل بودیم ; فردى از وى پرسید: در باره اینکه روایت که على(ع) فرمود: ((انا قسیم النار)) چه مى گویى؟ احمد گفت: چرا انکار مى کنید؟ مگر ما روایت نکرده ایم که رسول اکرم(ص) به حضرت على(ع) فرمود: تو را جز مومن دوست ندارد و کسى جز منافق با تو خصومت نخواهد ورزید؟ گفت: آرى ! ادامه داد: جایگاه مومن کجاست؟ پاسخ دادیم: بهشت ! پرسید: منافق چطور؟ گفتیم: در جهنم ! گفت: پس على تقسیم کننده بهشت و جهنم است !(27)
از ((سلمان فارسى)) روایت شده است که گفت:
من از پیامبر شنیدم که مى فرمود: اول کسى که بر کنار حوض در روز قیامت بر من وارد مى شود, على(ع) خواهد بود, زیرا او اولین نفرى است که مرا تصدیق کرد.(28)
و نیز ((محمدبن ایمن یا محمدابن اسحاق)) از ابن عباس روایت کرده که رسول الله هفت خصلت را براى على(ع) ذکر کرده است: نخستین ایمان آورنده, بزرگترین جهادکننده, داناى به آیات الهى, وفاکننده به عهد خداوند, مهربان با مردم, عدالت و مساوات, و کسى که مقام بزرگ و با فضیلتى نزد پروردگار دارد.(29)
آرى, على(ع) داراى چنان مقام بزرگى است که فراتر از آن براى کسى قابل تصور نمى باشد و داراى چنان فضیلتى است که هیچ یک از گذشتگان و آیندگان قادر نیستنداین همه فضایل و مکارم را در خود جمع کنند; او ابر مردى است جاویدان که پیامبر از وى به عظمت یاد کرده و فرموده است: شبى که خداوند مرا به اوج آسمان ها برد, در مقام معراج به لقاى حق نایل شدم . خداوند در باره على(ع) با سه عنوان بر من وحى فرستاد: سید مسلمانان, ولى پرهیزگاران و رهبرى که افراد را پیشوایى مى کند; و باید برادر پیامبر چنین باشد.
رسول (30)خدا(ص) در روایتى گرانسنگ فرمود: ((الحق مع على و على مع الحق, یدورالحق مع على کیف ما دار.)) حق با على است و على با حق است, حق با على مى گردد به هر صورتى که او بگردد.(31) این روایت نیز در منابع گوناگون شیعه و سنى نقل گردیده(32) است.

شکوه شایستگى
در سراسر دورانى که رسول اکرم(ص) به تبلیغ رسالت خویش مبادرت مى ورزید, حضرت على(ع) مى کوشید تا یاورى فداکار براى او باشد. وقتى فرمان انذار علنى از سوى خداوند به رسول الله ابلاغ گردید و خواست خویشاوندان رابه دین مبین اسلام فراخواند, آن حضرت به عنوان یارى صمیمى مقدمات مجلس را تدارک دید و خود در میان آن جمع بر وفادارى خویش نسبت به حضرت محمد(ص) اصرار ورزید:
بر طبق نصوص اصیل و مسلم تاریخى و روایى, ((نخستین فرد مومن به پیامبر, امیرمومنان بود)),(33) و پیشگام بودن در پذیرش دین, خود ارزشى است که قرآن کریم بر آن تکیه کرده و با صراحت اعلام نموده است: کسانى که در گرایش به اسلام پیشقدم بوده اند, نزد خداوند ارزش والایى دارند: ((السابقون السابقون اولئک المقربون)). (34)
على(ع) را چهار خصلت است که احدى را آن خصایل نیست: اولین شخصى است که با پیامبر به نماز ایستاد, پرچم پیروزى را در هر فتحى به دوش گرفت و وقتى همه متوارى شدند, او شکیبا و استوار به یارى رسول خدا برخاست بالاخره, تنها کسى است که پیامبر را غسل داد و دفن نمود.(35)
این ویژگى ها و سایر امتیازات است که وى را شایسته همرازى با رسول خدا مى نماید: جاى على در سنین کودکى بر فراز سینه پیامبر و در نوجوانى در بین خانواده و فرزندانش بود به جوانى که رسید, داماد پیامبر گردید. تا بدین وسیله پشتش را محکم سازد و در کار پیامبر سهیم گردد.
به اتفاق کلمه, همه اصحاب و یاران حضرت مى دانستند که تنها فردى که شایستگى ازدواج با فاطمه زهرا(س) را دارد, على است; زیرا على(ع) از همه به پیامبر نزدیکتر, اسلامش زودتر, علمش افزون تر, فداکاریش زیادتر و اخلاصش نسبت به خدا و پیامبر و دین شدیدتر است. کسى که داراى همه این صفات و امتیازات باشد, مشخص است که در بین داوطلبین, بیش از همه نام او به ذهن مى رسد.
امام به خدمت پیامبر شرفیاب گردید و رو به رویش قرار گرفت, اما قدرت سخن گفتن نداشت. رسول اکرم(ص) پرسید: نیازت چیست؟ على دم فرو بست, حال آنکه هیچگاه سکوت نمى کرد و از سخن گفتن باز نمى ماند.
پیامبر مى دانست که او براى خواستگارى زهرا آمده است و شرم و آزرم او را از سخن گفتن بازداشته است. پیامبر بار دیگر سوال خود را تکرار کرد و فرمود: چه مى خواهى یا على؟ امام گفت: به یاد فاطمه, دخت پیامبر خدا, افتادم! پیامبر بلافاصله فرمود: خوش آمدى! مقدمت گرامى باد! چون امام از نزد پیامبر به سوى گروه انصار که انتظارش را مى کشیدند بیرون رفت, گفتند: چه خبر آوردى؟ امام سخن رسول خدا(ص) را بازگو کرد. اصحاب گفتند: یکى از این دو جمله کافى بود; آنگاه پیامبر بزرگان و برگزیدگان اصحابش از مهاجر و انصار را نزد خود فراخواند, وقتى همه گردآمدند, پس از حمد خداوند و اشاره به پیوند و ازدواج فرمود: خداوند تبارک و تعالى به من امر فرموده تا فاطمه دخت خدیجه را به على بن ابى طالب(ع) تزویج کنم! شما همه گواه باشید! من وى را با چهار صد مثقال نقره - اگر راضى باشد - به ازدواج دخترم درآوردم! آنگاه فرمود تا طبقى از خرماى نورس بیاورند. ((انس بن مالک)) مى گوید: چون طبق خرما در برابرمان نهاده شد, حضرت محمد(ص) فرمود: برگیرید! ما برگرفتیم. وى مى افزاید: همان وقتى که رطب ها را برمى گرفتیم, على(ع) بر پیامبر وارد گردید.
رسول خدا(ص) تبسمى نمود و فرمود: خداوند مرا امر فرموده تا فاطمه(س) را به ازدواج تو درآورم, امام گفت: راضى هستم یا رسول الله! پیامبر دعا کرده و افزودند: ((پروردگار شما را همبستگى بخشد و تلاش هر دو را به سعادت منتهى سازد و بر هر دو مبارک گرداند و از شما فرزندان زیاد و پاکیزه به وجود آورد!))(36)
این انتخاب آسمانى, اعلانى براى فضیلت على(ع) و برترى او بر دیگران است. همچنین, نزول وحى براى ازدواج دختر پیامبر(ص) نیز دلیلى بر منزلت بانوى دوسرا ـ حضرت فاطمه زهرا(س) ـ مى باشد; زیرا سابقه نداشت که پیامبر اکرم(ص) در مورد مواصلت دیگر دخترانش منتظر وحى بماند.
گذشته از این, رسول اکرم(ص) مى دانست که نسل او از این فرزند عزیز خواهد بود; از این رو پیوسته در انتظار همسرى شایسته براى او به سر مى برد که از او فرزندانى صالح, طیب و طاهر پدید آیند. و خداوند به این منظور على(ع) را برگزید.
پیامبر اکرم(ص) در پاسخ به سوال عمویش که آیا على را دوست دارى؟ فرمود: ((یا عم! به خدا سوگند پروردگار متعال او را بیشتر از من دوست دارد! خداوند نسل هر پیغمبرى را از پشت خود او قرار داد, ولى نسل مرا از این شخصیت مقرر فرموده است!))(37)
پیامبر اکرم(ص) خطاب به دخترش زهرا(س) فرمود: على نزد من از همه افراد خانواده محبوبتر است! و بار دیگر به وى گفت: دخترم! به خدا سوگند نخواستم تو را جز با بهترین فرد از خاندانم به ازدواج درآورم! و براى اینکه بیشتر مقام حضرت على(ع) را بیان کند در سومین بار فرمود: تو را به ازدواج آقایى در دنیا و آخرت درآوردم که اول مسلمان در میان اصحابم و داناترین و بردبارترین آنان است!(38)
در فرمایش دیگرى رسول خدا مى فرمایند: دخترم! خداوند بر روى زمین نظر افکند و از بین آنان پدرت را به نبوت برگزید; آنگاه شوهرت را انتخاب کرد و به من وحى فرمود تا تو را به ازدواج او درآورم و وى را وصى خویش قرار دهم!(39)
على(ع) در این ازدواج ضمن احساس امتیاز و پى بردن به مقام خویش نزد پیامبر خدا, حالت غبطه اى هم داشت; از این حیث پرسید: یا رسول الله, او را بیشتر دوست دارى یا مرا؟ پیامبر فرمود: محبتم به او و احترامم از تو افزونتر است!
آرى, هرچند زهرا داراى فضایل و مکارم فراوانى است و پیامبر از روى عاطفه پدرى بیشتر دوستش دارد, ولى امام شایستگى هاى خاصى دارد که نزد پیامبر عزیز گردیده است. به هر صورت پیامبر با این عبارت کوتاه, توجه این دو زوج ملکوتى را به خود جلب کرده و آن دو را در رقابت عواطف و شفقت قرار مى دهد.
ثمره این ازدواج میمون فرزندانى بودند که پیامبر با تمام وجود دوستشان داشت و آنها را اولاد خویش مى خواند; انسان هاى پاک و برجسته اى که نسل امامت در آنان استمرار یافت و شجره طیبه اى که جهان را از رایحه روانبخش خویش برخوردار ساخت; مردمانى که در دفاع از حق و ستیز با باطل لحظه اى غفلت نکردند.
خانه اى که على(ع) و فاطمه(س) در آن زندگى مشترک خویش را آغاز کردند, به محل زندگى رسول اکرم(ص) نزدیک بود. میان این دو خانه چند پنجره وجود داشت تا هر وقت پیامبر مشتاق دیدار پاره تن خویش یا برادرش مى گردد, بتواند از آنجا نظر افکند. نیز درى در وسط داشت که احیانا پیامبر از آن عبور مى کرد و ملاقات با عروس و داماد را همواره میسر مى گردانید. آن دو نیز هر وقت مایل به زیارت نبى اکرم(ص) بودند, مانعى برایشان وجود نداشت.
همانگونه که این خانه در مجاورت بیت رسول اکرم(ص) بود, در همسایگى خانه خدا(مسجد) هم بود; و از این قرابت و نزدیکى بود که مردم مقام والاى على را شناختند.
روزى پیامبر دستور داد که اصحاب درهاى خانه خود را که به مسجد گشوده مى شد مسدود کنند, ولى در خانه على را استثنا فرمود. ((زید بن ارقم)) روایت کرده است: به دستور حضرت محمد(ص) تمام درهاى مشرف به مسجد بسته شد جز در خانه على(ع)! برخى از مردم به سخن درآمدند, پیامبر برخاست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اما بعد, من مإموریت پیدا کردم جز در خانه على دیگر درها را ببندم! برخى از شما حرفهایى زده اید! به خداوند سوگند, در بستن یا گشودن در خانه ها سخنى از پیش خود ندارم, بلکه مإموریتى دارم که باید انجام دهم!
با این برنامه نیز خداوند خواست عظمت مقام على(ع) را به مردم نشان دهد و توسط آخرین سفیر خود, مقام ویژه اش را به مردم معرفى کند, لذا او را به امرى اختصاص داد که هیچ کس جز رسول خدا در آن حق شرکت نداشت و فقط نظیر آن در این امت موسى و هارون دیده شده بود. رسول اکرم(ص) فرمود: خداوند به پیامبرش(موسى) وحى نمود که براى من مسجد پاکى بساز که جز خودت و هارون کسى در آن سکونت نکند! و خداوند به من وحى نمود که برایم مسجد پاکى احداث کن که جز من(پیامبر) و برادرم على(ع) احدى در آن اقامت ننماید.(40)

سلحشورى ثابت قدم
حضرت على(ع) در هر جهادى که شرکت مى نمود, برجستگى و امتیاز خویش را بروز مى داد.
در نبرد بدر که تعداد یاران پیامبر 313 نفر بود, على(ع) در پیشاپیش جمعیت پرچمدار پیامبر بود و فضیلت پیروزى بر مخالفان در این جنگ به نام على(ع) ثبت گردید.
در غزوه احد على(ع) آنقدر رشادت از خود نشان داد که جبرئیل ندا داد: ((لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على))(41)
در نبرد احزاب مبارزات امام على(ع) باعث استحکام بنیاد اسلام گردید, دین عزیز گشت و پیامبر اکرم(ص) فرمود: کشتن عمروبن عبدود توسط على(ع) با عبادت جن و انس برابر است.(42)
در جنگ خیبر, برخى از افراد پرچم جنگ را به دوش گرفتند, اما چون با یهودیان مسلح مواجه شدند وحشت زده بازگشتند, روزها به همین منوال مى گذشت, تا آنکه رسول اکرم(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسى مى دهم که خدا و رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست مى دارد.
یاران پیامبر در تمام طول شب در این اندیشه بودند که آن کس که خدا وپیامبرش را دوست دارد و او هم پروردگار و فرستاده اش را دوست دارد کیست؟
فرداى آن روز پیامبر على(ع) را فراخواند و پرچم را به وى داد و فرمود: نبرد خود را آغاز کن و تا پیروز نشده اى روى بازنگردان!
على در همان لحظه حرکت کرد, آنگاه فریاد کشید: یا رسول الله , نبرد خود را بر چه بنیادى استوار سازم و تا چه اندازه تداوم دهم؟ فرمود: تا آنجا که کفار به شهادتین گواهى دهند! در این غزوه نیز حضرت على(ع) شاهد پیروزى را در آغوش کشید.(43)
در نبرد حنین, مسلمانان با وجود کثرت نضرات, بدون اینکه حتى شمشیرى زده باشند, از نزد پیامبر گریختند! فقط ده نفر از بنى هاشم گرداگرد آن حضرت باقى ماندند که در این میان على(ع) چون فروغى فروزان مى درخشید.
خداوند به پیامبر و على(ع) و سایر آن سلحشوران آرامش عطا نمود تا دین خدا را یارى کنند ـ بر اساس روایت مقریزى, حضرت در آن جنگ چهل نفر از دشمنان را بر خاک هلاکت افکند ـ .

تثبیت امامت, تکمیل دیانت
سال دهم هجرت فرا رسید. در این زمان دین اسلام ریشه هاى خود را در نواحى گوناگون جزیره العرب و نقاط مجاور آن دوانیده و به صورت تشکیلات محکم و با اقتدارى درآمده بود و هر روز بر قلمرو و تعداد مسلمین افزوده مى شد.
در این سال, رسول اکرم(ص) مصمم گردید به سوى مکه رهسپار گردد. بانگ حرکت به سوى بیت الله الحرام, براى اداى وظیفه حج برخاست و مسلمانان از هر سو به طرف مدینه آمدند تا تحت امر خاتم انبیا این عمل عبادى ـ سیاسى را به نحو احسن انجام دهند.
در آن هنگام که پیامبر عازم سفر مذکور بود, حضرت على(ع) را به صوب یمن فرستاد, تا حله هایى که نصاراى نجران به وى وعده داده بودند را دریافت کند و پس از پایان کارش در مکه به وى ملحق شود.
پیامبر در قربانى هایى که با خود آورده بود على(ع) را شریک ساخت, زیرا رسول اکرم(ص) خیلى مشتاق بود شرکت کنندگان در حج بدانند که على(ع) برتر از سایر مردم است و امتیازهاى غیر قابل رقابت دارد. آخر على(ع) وصى پیامبر است و باید به زودى جانشین ایشان گردد!!
مقدمات ایراد نص و تصریح به امر خلافت على(ع) در زمان اعمال حج فراهم گردید: مردم مشاهده مى کردند که على همچون پیامبر نیت حج کرده و مانند او از احرام بیرون مىآید و از غذاى خاص پیامبر تناول مى کند و با او در یک ظرف آب مى نوشد؟!
روز نهم ذى حجه, مصطفاى فرستادگان الهى رو به سوى عرفات نهاد; در آنجا خطبه بلیغ و شیواى خود را ایراد کرد و در پایان خاطر نشان ساخت:
پس از من کفر نورزید و در گرداب ضلالت غرق نشوید... آنچه من بین شما گذاشتم هر کس بدان چنگ زند گمراه نخواهد شد. کتاب خدا و اهل بیتم! توجه کنید: آیا من پیام خود را به شما رسانیدم؟ حاضران پاسخ مثبت دادند; آنگاه رسول اکرم(ص) افزودند: خدایا تو گواه باش! و خطاب به حاجیان فرمودند: شما مسوولید, حاضران به غایبان برسانند!(44)
بدین ترتیب, زائران کعبه توحید همراه با رسول خدا(ص) مراسم شکوهمند حج را انجام دادند و در حالى که مسرور از حج با نبى اکرم بودند و قلب ها مشحون از اظهار ارادت به وى بود به سوى موطن خویش بازگشتند.
پى نوشت ها:
1. کفایه الطالب, گنجى شافعى, ص260.
2. مإخذ قبل و نیز نک: ینابیع الموده قندوزى حنفى, احقاق الحق, ج5, ص253.
3.الکامل, ابن اثیر, ج2, ص;58 السیره النبویه ابن هشام, ج اول, ص;262 تاریخ طبرى, ج2, ص;213 شرح نهج البلاغه, ج13, ص;119 کشف الغمه فى معرفه الائمه, على بن عیسى اربلى, ترجمه على بن حسن زوارى (به نام ترجمه المناقب), ج اول, ص104.
4. شرح نهج البلاغه, ج3, ص370.
5. زندگانى امیرالمومنین(ع), سید هاشم رسولى محلاتى, ص39 ـ 40.
6. احقاق الحق, ج5, ص228, بحارالانوار, علامه مجلسى, ج38, ص325.
7. نهج البلاغه, خطبه 192 (قاصعه).
8. امیرالمومنین(ع) در عهد پیامبر, محمد صادق الصدر, ترجمه سید جمال موسوى, ص40.
9. شرح نهج البلاغه, ج اول, ص4.
10. ذخائر العقبى, ص;56 نزهه المجالس, ص205.
11. شرح نهج البلاغه, ج اول, ص4.
12. حلیه الاولیا, حافظ ابونعیم, ج اول, ص63.
13. در فرهنگ تاج العروس (ج10, ص392) آمده است وصى مانند غنى لقب على(ع) است و ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه نیز به این مهم اشاره مى کند.
14. ذخائر العقبى, محب الدین طبرى, ص71.
15. سوره مائده آیه55.
16. امیرالمومنین در عهد پیامبر, ص46.
17. سوره رعد, آیه7.
18. در این مورد نک: فصول المهمه, ابن صباغ مالکى ص ;232 ینابیع الموده, ص99.
19. سوره الحاقه, آیه12.
20. در کتاب کفایه الطالب مطالب زیادى درباره نزول این آیه در شإن حضرت على(ع) نقل شده است.
21. ذخائر العقبى, ص62.
22. کفایه الطالب, ص154.
23. امیرمومنان در عهد پیامبر, ص141.
24. سوره حجر, آیه47.
25. میرحامد حسین در جلد دوم کتاب عبقات الانوار که در حدود هزار صفحه مى باشد سند و دلالت حدیث منزلت را مورد بررسى قرار داده است.
26. جلد ششم عبقات الانوار به نقل مستندات این حدیث پرداخته است.
27. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه, رسول جعفریان, ج اول, ص49.
28. کشف الغمه, ج اول, ص108.
29. الارشاد, شیخ مفید, ج اول, ص38, بحارالانوار, ج40, ص17, حدیث 35.
30. امیرالمومنین (ع) در عهد پیامبر, ص144.
31. مناقب خوارزمى, ص223.
32. در این مورد بنگرید به کتاب حق با على است اثر مهدى فقیه ایمانى.
33. جهت آگاهى با دهها مصادر حدیثى و تاریخى در پیشقدمى على(ع) در گرایش به اسلام نگاه کنید به الغدیر, علامه امینى, ج3, ص221 ـ ;247 ملحقات احقاق الحق, ج4, ص150, ج7, ص492 ـ 512 و ج17, ص372 ـ 397.
34. سوره واقعه, آیه11 ـ 12.
35. ذخائر العقبى, ص86.
36. تاریخ یعقوبى, ج2, ص31.
37. بک خصائص نسائى ص32, ذخائر العقبى ص;28 کفایه الطالب, ص169.
38. امیرالمومنین در عهد پیامبر, ص207.
38. همان مإخذ.
39. ینابیع الموده, ج اول, (ترجمه فارسى), ص87.
40. شرح نهج البلاغه, ج3, ص372.
41. امیرالمومنین در عهد پیامبر, ص293.
42. طبقات, ابن سعد, ج3, ص156 ـ 158.
43. این ماجرا در اغلب منابع روایى شیعه و سنى به تفصیل و با تشریح آمده است (نک: صحیح مسلم, ج اول, ص467 ـ 476, تاریخ طبرى, ج2, ص;401 تاریخ یعقوبى, ج2, ص92.

تبلیغات