آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

زندگى سراسر درخشان رسول گرامى اسلام از آغاز تا پایان ـ به ویژه در عصر 23 ساله نبوت ـ گنجینه اى عمیق و بى نظیر فرهنگى ـ سیاسى است, که در تمام تاریخ بشر, مانندى ندارد, و هر بعدى از آن, آموزنده درسهاى بزرگ و عمیق زندگى سالم بشرى است. با کمال تإسف کم توجهى به زندگى سازنده پیامبر اسلام(ص) موجب خسران وسیع, براى جهان و بشریت شده است, و باید همه به پیشگاه مقدس آن بزرگمرد الهى, عذر تقصیر بیاوریم.
قبل از ذکر نمونه هایى از جلوه هاى رفتارى آن حضرت به گفتار چند تن از متفکران بزرگ جهان, در شإن پیامبر اسلام(ص) توجه کنید, که به گفته مولانا:
خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
((ولتر)) (1694 ـ 1779 میلادى) دانشمند و نویسنده متفکر مشهور فرانسه مى نویسد: ((محمد بى گمان مردى بسیار بزرگ بود, و مردانى بزرگ را نیز در دامن فضل و کمال خویش پرورش داد. او قانونگذارى خردمند, جهانگشایى توانا, رهبرى دادگستر, پیامبرى پاک و پارسا بود, و بزرگترین انقلابهاى روى زمین را پدید آورد.))
نیز مى نویسد: ((آیین محمد(ص) هرگز تمایلات شهوانى را رواج نداد, محمد(ص) قانونگذارى خردمند بود که مى خواست بشریت را از بدبختى و جهل و فساد رهایى بخشد, او تإمین منافع همه مردم روى زمین, از زن و مرد, کوچک و بزرگ, خردمند و بى خرد, سیاه و سفید, زرد و سرخ را در نظر گرفت.))(1)
((جرج برنارد شاو)) (1856 ـ 1950 میلادى) نویسنده اندیشمند و مشهور انگلیسى مى نویسد: ((آیین محمد (ص) به خاطر خصلت حیات بخشى اش, تنها آیینى است که استعداد آن را دارد تا تمام تغییرات و دگرگونیهاى عالم وجود را در خود جذب نماید, و با مقتضیات هر عصر و زمانى تطبیق کند, من زندگى محمد(ص) را بررسى کرده ام, او مرد عجیبى است, وضع و مقام او بالاتر از آن است که ضد مسیح باشد, او باید به عنوان نجات دهنده بشریت, شناخته شود, به عقیده من اگر مردى مانند او, زمام رهبرى سراسر جهان جدید را به دست بگیرد, توفیق آن را مى یابد که مسائل و حوادث جهان جدید را با شیوه جامعى که موجب تإمین صلح و سلم و سعادت جهان است حل کند, به نظر من آیین محمد(ص) براى فرداى اروپا قابل قبول است, چنان که براى امروز آن نیز قابل قبول مى باشد.))(2)
((توماس کارلایل)) (1795 ـ 1881 میلادى) فیلسوف مشهور و دانشمند باانصاف انگلیسى در کتاب قهرمانان که آن را در سال 1841 میلادى تإلیف نموده, مى نویسد: ((زندگى محمد(ص) بر مبناى اصول حکیمانه اى بود, که هر اندیشمند باید از آن پیروى کند, و در این صورت به صراط مستقیم هدایت گام نهاده است... او پیامبر بر حق است و از سوى خداوند توانا و دانا آمده است... بعضى از مسیحیان با وارد کردن این اتهام که محمد(ص) آیین خود را با شمشیر و سرنیزه, رواج داد, مى خواهند به آیین محمد(ص) ضربه بزنند, این اتهام, نسبتى بسیار دور از حقیقت است, زیرا صاحبان این اتهام باید درست بیندیشند که نیرویى که این شمشیر را از نیام بیرون کشید و برق آن را بر فراز قله کوه هاى فرانسه, اسپانیا و کنگره طاق مدائن تا سمرقند و روى اهرام مصر در دست کسانى مانند موسى بن نصیر و طارق بن زیاد, یعنى فاتحان بزرگ, آشکار ساخت, کدام نیرو بود؟! بدون شک, آن نیرو, آیین (پرمحتوا و سازنده) محمد(ص) بود, نه زور شمشیر. به نظر من, حق, وجود خود را به هر وسیله که باشد آشکار خواهد ساخت.))(3)
این گونه گفتار, که از زبان متفکران بزرگ غیرمسلمان, شنیده مى شود, بیانگر آن است که زندگى پیامبر اسلام(ص) و آیین او داراى محتوایى عمیق, برنامه هایى سازنده, فرهنگى غنى و قابل قبول براى رشد و تعالى بشریت در راه تکامل حقیقى است.
پس از این اشاره, چند فراز از زندگى درخشان پیامبر(ص) را مىآوریم:

دورى از امور شرک آلود
در آن هنگام که پیامبر(ص) دوران کودکى را در نزد حلیمه سعدیه, که مادر رضاعى آن حضرت بود مى گذراند, کمتر از پنج سال داشت, روزى به حلیمه سعدیه فرمود: ((اى مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور فرزندان حلیمه بودند) در روز نمى بینم؟ ))
ـ آنها روزها گوسفندها را به چراگاه مى برند, اکنون در دشت هستند.
ـ چرا مرا همراه آنها نمى فرستى؟
ـ آیا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى؟
ـ آرى.
بامداد روز بعد, حلیمه موى سر پیامبر(ص) را شانه زد و خوشبو نمود, و سرمه بر چشمانش کشید و یک عدد مهره یمانى, براى محافظت به گردنش آویخت. پیامبر(ص) بى درنگ آن مهره را از گردن بیرون آورد و به کنار انداخت, و سپس حلیمه را مخاطب ساخته و چنین فرمود:
((مهلا یا إماه! فان معى من یحفظنى; مادرجان آرام باش, این چیست؟ من خدایى دارم که مرا حفظ مى کند[نه مهره یمانى]!))(4)

روح عبودیت
روح عبودیت و بندگى خدا در سراسر زندگى پیامبر(ص) از آغاز تا پایان دیده مى شد, او قبل از هر چیز بنده خالص خدا بود, آنقدر براى نماز و مناجات با خدا, مى ایستاد که پاهایش ورم مى کرد, و چهره اش زرد مى شد, یکى از اصحاب به آن حضرت عرض کرد: ((مگر نه این است که خداوند درگذشته و آینده, تو را دور از گناه نگهداشته, چرا خود را این گونه به زحمت مى افکنى؟))
پیامبر(ص) در پاسخ او فرمود: ((افلا اکون عبدا شکورا; آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟))(5)
در یکى از شبها که پیامبر(ص) در حجره ام سلمه (یکى از همسرانش) به سر مى برد, ام سلمه در نیمه هاى شب آن حضرت را در بستر ندید, برخاست و به جستجویش پرداخت آن بزرگوار را در گوشه حجره در حال مناجات و گریه دید که به خدا عرض مى کرد: ((اللهم و لاتکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا; خدایا حتى به اندازه یک چشم به هم زدن, مرا به خودم وانگذار.))
گریه پیامبر(ص) موجب شد که ام سلمه منقلب شده و به گریه افتد, پیامبر(ص) از علت گریه او پرسید, ام سلمه چنین جواب داد: ((پدر و مادرم به فدایت اى رسول خدا! تو با این مقام ارجمند, که خداوند گناه گذشته و آینده ات را بخشیده, این گونه گریه مى کنى, و از خدا مى خواهى که به اندازه یک چشم به هم زدن, تو را به خود وانگذارد, آیا من گریه نکنم؟))
پیامبر(ص) فرمود: اى ام سلمه! هیچ گاه ایمن از آن نیستم که به خودم واگذار گردم, خداوند به اندازه یک چشم به هم زدن, یونس پیامبر را به خود واگذاشت, آن همه مصائب و رنجها (از افکنده شدن در دریا و قرار گرفتن در درون نهنگ) دامنگیرش شد.))(6)
از این سخن فهمیده مى شود که در امور معنوى نیز باید در تمام لحظه ها از خدا استمداد کرد, که اگر خداوند لحظه اى انسان را از عنایات خود محروم سازد, او به لغزش مى افتد, چنان که یونس به لغزش (و ترک اولى) افتاد.

برخورد با همسایه مردم آزار
شخصى به محضر پیامبر(ص) آمد و از همسایه مردم آزار خود شکایت کرد, پیامبر(ص) به او فرمود: ((صبور و شکیبا باش.))
او رفت و پس از مدتى نزد پیامبر(ص) آمد و همان شکایت خود را تکرار کرد, پیامبر(ص) نیز همان پاسخ را داد. او براى بار سوم نزد پیامبر(ص) آمد و از همسایه اش شکایت کرد, این بار پیامبر(ص) به او فرمود: ((روز جمعه که مردم براى نماز جمعه حرکت مى کنند, اثاث خانه ات را بر سر راه مردم بگذار, مردم از تو مى پرسند: چرا وسایل خانه ات را بیرون ریخته اى؟ تو ماجراى آزار همسایه را به آنها بگو.))
آن مرد همین دستور پیامبر(ص) را اجرا نمود, همسایه اش براى حفظ آبروى خود, از او خواهش کرد که اثاث خانه ات را به خانه ات بازگردان, و من با خدا عهد مى کنم که دیگر به تو آزار نرسانم.(7)

برخوردبا حیف ومیل بیت المال
((مدعم)) از خدمتکاران پیامبر(ص) بود, در یکى از جنگها, همراه پیامبر(ص) به جبهه رفت, ناگهان از طرف دشمن هدف تیر قرار گرفت و همان تیر باعث شهادت او شد, مسلمانان کنار پیکر به خون تپیده او آمدند و با احساسات پاک به او مى گفتند: ((بهشت بر تو گوارا باد.)) ولى پیامبر(ص) نه تنها سخنى نمى فرمود, بلکه خشمناک به نظر مى رسید, حاضران علت خشم پیامبر(ص) را نمى دانستند, ناگهان دیدند پیامبر(ص) فرمود: ((کلا والذى نفس محمد بیده ان شملته الان لتحترق علیه فى النار, کان غلها من فیىء المسلمین یوم خیبر; نه هرگز, سوگند به خداوندى که جان محمد در دست اوست, روپوش او هم اکنون او را در میان آتش شعله ور خود مى سوزد, چون او آن روپوش را از بیت المال مسلمانان (بدون مقررات و اجازه موازین نظامى و رهبرى) از روى خیانت برداشته است, و آن لباس را هم اکنون پوشیده است)).
یکى از مسلمانان هنگامى که این سخن را شنید, و فهمید که خیانت به بیت المال, کیفر سختى دارد, شدیدا تحت تإثیر قرار گرفت, و به رسول خدا(ص) عرض کرد:
((من دو عدد بند کفش را, برخلاف مقررات, از بیت المال برداشته ام آیا همین مقدار نیز بازخواست و کیفر دارد؟!))
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:
((یعد لک مثلهما من النار; آرى به اندازه همین مقدار, براى تو, آتش دوزخ فراهم شده است.))(8)
حادثه عجیب فوق که کشف گوشه اى از عالم برزخ, در برابر چشم پیامبر(ص) است, بیانگر آن است که هرگونه حیف و میل بیت المال, و استفاده نا به جا از آن, گناه بزرگ به شمار آمده و داراى کیفر سخت است.
بنابراین مى توان گفت استفاده شخصى از ماشین, تلفن و سایر امکانات دولتى و ادارى, و آنچه برخلاف مقررات قانونى است, خیانت به بیت المال است, روایت فوق, هشدارى کوبنده در مورد افرادى است که رعایت حفظ بیت المال نمى کنند.

رزمنده ملى گرا
در سال سوم هجرت, جنگ احد, بین سپاه اسلام و سپاه شرک در کنار کوه احد نزدیک مدینه رخ داد, آتش جنگ شعله ور گردید, در میان سپاه اسلام شخص غریبى بود که به او ((قزمان)) مى گفتند, او قهرمانانه به سپاه دشمن حمله مى کرد, خوب مى جنگید, به تنهایى هشت یا هفت نفر را کشت, شجاعانى از دشمن مانند: هشام بن امیه, ولید بن عاص و خالد بن اعلم را به خاک هلاکت افکند. ولى هرگاه از دلاورىها و فداکارىهاى قزمان, در محضر پیامبر(ص) سخن به میان مىآمد, آن حضرت مى فرمود: ((قزمان اهل دوزخ است!))
قزمان در جنگ احد بر اثر زخمهاى بسیارى که از جانب دشمن به او رسید, بسترى گردید, مسلمانان کنار بستر او مىآمدند و به او مى گفتند: ((اى قزمان! آفرین بر تو, نیکو جنگیدى و نیکو فداکارى کردى, بهشت را به تو مژده مى دهیم.))
قزمان که اعتقاد به بهشت و دوزخ نداشت, به آنها گفت: ((بهشت چیست؟ سوگند به خدا من به خاطر قبیله ام و براى حفظ حسب و نسبم مى جنگیدم, اگر غیر از این بود هرگز نمى جنگیدم.))
سرانجام وقتى که زخمهاى بدن او وسیعتر و شدیدتر شد, تیرکمانى برداشت و با آن خودکشى کرد.(9)
در این هنگام مسلمانان به راز سخن پیامبر(ص) پى بردند که مى فرمود: ((قزمان اهل دوزخ است!))
دعاى همیشگى پیامبر(ص) را, که پیوسته پس از نماز مى خواند, حسن ختام این مختصر قرار مى دهیم.
((اللهم اغفرلى خطائى و ذنوبى کلها, اللهم انعمنى و احینى و ارزقنى, واهدنى لصالح الاعمال والاخلاق, فانه لایهدى لصالحها الا انت, و لایصرف عن سیئها الا انت; خدایا! همه خطاها و گناهانم را بیامرز, خدایا به من نعمت بخش, و مرا زنده بدار و روزى ده! و مرا براى انجام کارهاى نیک و رعایت اخلاق پسندیده, هدایت فرما, چرا که جز تو کسى انسانها را به کارهاى نیک هدایت نکند, و از کارهاى زشت باز ندارد. ))(10)

پاورقی ها:پى نوشتها: 1 ) کلیات ولتر, ج24, ص555 و 534. 2 ) على دوانى, پیامبراسلام از نظر دانشمندان شرق و غرب, ص156 به نقل از پروفسور خورشید احمد, اسلام و غرب ترجمه غلامرضا سعیدى, ص132. 3 ) على دوانى, همان, ص72 ـ 73 و 78 به نقل از زندگانى محمد(ص) ترجمه عباسقلى واعظ تبریزى. 4 ) علامه مجلسى, بحارالانوار, ج15, ص392. 5 ) همان, ج17, ص257 و 287. 6 ) على بن ابراهیم, تفسیر القمى, ص;432 علامه مجلسى, بحارالانوار, ج14, ص384. 7 ) محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج2, ص668. 8 ) ابو محمد, عبدالملک بن هشام, سیره ابن هشام, ج3, ص354. 9 ) همان, ص93 و 94. 10 ) علامه سید محسن امین, اعیان الشیعه, ج6, ص287.

تبلیغات