آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

در این مقاله از عوامل اصلى و فرعى، داخلى و خارجى استحکام خانواده بحث شده است. نویسنده از محبت و عشق واقعى، احساس نیاز عاطفى، نیاز جنسى، و داشتن فرزند، به عنوان مهمترین عوامل استحکام خانواده یاد کرده است، که عوامل بیرونى و قوانین کشورها و فرهنگ جامعه مى‏تواند این عوامل را تشدید یا تضعیف کند. سپس از تأثیر منفى منافع و اغراض دیگران، دخالت‏هاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت و عوامل درشت و ریز دیگرى که در حاشیه خانواده هستند در فروپاشى خانواده سخن گفته است.

متن


«یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا قُوا أنفُسَکُمْ وَ أهْلِیکُمْ ناراً وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَروُنَ» (تحریم/ 6) «وَ اذْکُرْ فِى الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادقَ الْوَعْدِ وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیّاً. وَ کَانَ یَأْمُرُ أهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَ الزَّکَاةِ وَ کَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً» (مریم/ 54-55) براى شناخت عوامل استحکام و پایدارى خانواده لازم است بدانیم چه انگیزه‏ها، نیاز و کشش هایى سبب تشکیل خانواده مى‏شود، و چه حکمتى در تشکیل خانواده و ازدواج وجود دارد. عوامل استحکام و پایدارى را مى‏توان در همان عواملى که سبب تشکیل آن مى‏شود یافت. انگیزه‏هاى تشکیل خانواده خود اساسى‏ترین عوامل استحکام و پایدارى آن نیز هستند. مثلاً انگیزه جنسى و عاطفى اصلى‏ترین عامل جفت‏طلبى براى موجودات زنده از جمله انسان است. پس تداوم این انگیزه مى‏تواند سبب استحکام و پایدارى آن نیز باشد. در انسان داشتن فرزند نیز از عوامل اساسى میل به ازدواج به حساب مى‏آید. بخصوص در میان خانواده هایى که نیاز به نیروى کار و حمایت و دفاع خانواده فرزندان داشته‏اند. براى انسان‏ها مهم است جایى که پس از کار و تلاش روزانه بتوان در آن آرامش یافت، و احساس تنهایى و سرگردانى نکرد. تأمین امنیت، غذا و نیازهاى مادى خویش را نیز در آن جا یافت. امّا نیازهاى دیگرى نیز هستند که در مرتبه بعد قرار دارند، مثل شرایط آداب، رسوم و باورهاى خاص اجتماعى که هر کدام از این‏ها در جوامع مختلف کارکرد و تأثیر و انگیزش خاص خود را دارد و افراد را به تشکیل خانواده، همسر گزینى و داشتن فرزند تشویق مى‏کنند. پس مى‏توان نیاز جنسى، داشتن فرزند، داشتن جایگاه متناسب در جامعه را از عوامل مؤثر در تشکیل و استحکام خانواده دانست. علاوه بر این عوامل طبیعى و اجتماعى، از عوامل دیگرى هم مى‏توان یاد کرد که در پاسخگویى به این نیازهاى طبیعى و اجتماعى تأثیر دارد و آن عبارت است از باورها و اعتقادات مردم و پایبندى آن‏ها به احکام شرعى و رضاى خداوند. این عوامل در تشکیل و استحکام خانواده نیز بسیار مهم هستند، مانند توصیه به ازدواج، کراهت یا حرمت طلاق، یا توصیه دین به تحمل مشکلات خانواده و وعده پاداش به این افراد، و پاداش براى اصل ازدواج. با همین دیدگاه است که جهان بینى و باورهاى یک ملت، بطور عام، و زن و شوهر بطور خاص در تشکیل و پایدارى خانواده نقش مهمى دارد. در برخى جوامع و فرهنگ‏ها، عوامل مادّى و انگیزه‏هاى اقتصادى، عامل تشکیل خانواده، هر چند به صورت ظاهرى بوده است، مانند برخى ازدواجها در شوروى سابق که سبب مى‏شد زن و مرد بتوانند از خانه‏هاى دولتى استفاده کنند؛ دوام آن خانواده‏ها مربوط به همان نیاز خاص بود. معروف بود که گاهى جوانان شهرستانى با زنان مسن مسکو یا شهرهاى بزرگ محل تحصیل یا کار خود ازدواج مى‏کردند.1 طبیعى بود که آن زنان و مردان به ازدواج خویش به عنوان یک زندگى که باید ادامه یابد نگاه نمى‏کردند. نیاز متقابل بیرونى آنها را به ازدواج وا مى‏داشت، و این عمل صورى با ازدواج حقیقى تفاوت داشت. گاهى ممکن است رویه دولت کارکردى برعکس داشته باشد؛ مانند قانون مربوط به مستمرى و حمایت از زنان مطلّقه در آمریکا، که سبب شده است برخى از زنان با برنامه قبلى، با اظهار عشق و محبت مردى را به دام ازدواج خویش بیندازند، و پس از ثبت ازدواج، درخواست طلاق کنند، تا از آن حمایت‏هاى دولت بهره‏مند شوند؛ آزادانه، بدون قید و بند شوهر داشتن، ممرى براى زندگى داشته باشند و نیازهاى جنسى خود را نیز با استفاده از آزادى‏هاى بى‏بندبارانه جامعه خویش برآورده سازند. به یقین این قانون و حمایت دولت با هدف خدمت رسانى بوده و اهداف خیرخواهانه‏اى داشته، امّا این پیامد را نیز داشته است. با توجه به این مطالب، محبت و عشق واقعى، احساس نیاز عاطفى، نیاز جنسى، و داشتن فرزند، که هدف آفریدگار از ازدواج و زوج آفریدن است از مهمترین عوامل استحکام خانواده است، و عوامل بیرونى و قوانین کشورها و فرهنگ جامعه مى‏تواند این عوامل را تشدید یا تضعیف کند. منافع و غرض و مرضهاى دیگران نیز گاه بر خانواده‏ها تأثیر منفى مى‏گذارند. دخالتهاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت نیز مى‏تواند خانواده‏ها را از هم بپاشانند. بنابراین عوامل درشت و ریز دیگرى در حاشیه خانواده هستند که مى‏توانند در استحکام یا فروپاشى آن اثر بگذارند. مجال پرداختن به همه مسائل ریز و درشت، در یک مقاله نیست، لذا ما برخى از مهمترین عوامل را از دیدگاه قرآن بررسى مى‏کنیم.
عوامل پایدارى و استحکام خانواده
این عوامل یا مربوط به اصل ماهیت خانواده است، و یا مربوط به عوامل زمینه‏اى. و یا مربوط به مسائلى در جامعه که خانواده با آن رو به روست. و یا در نهایت مربوط به عوامل کاملاً فردى بین زن و شوهر یا هر کدام آنها است.
الف - تمایل و کشش طبیعى
اگر در موجودات زنده عاملى طبیعى و درونى وجود نمى‏داشت که آنها را به سوى جنس میل دهد و اگر عمل تولید مثل براى آن‏ها لذت بخش نمى‏بود با سرعت هر چه بیشتر نسل موجودات زنده منقرض مى‏شد و این حکمت الهى است که موجودات زنده، بخصوص حیوانات را که حرکت ارادى دارند، داراى کشش درونى براى تولید مثل قرار داده و قانون زوجیّت را بر سیستم حیات جارى ساخته است. «أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» (شعراء/ 7) «مگر در زمین ننگریسته‏اند که چقدر در آن از هر گونه جفتهاى زیبا رویانیدیم؟» این نیاز به صورت تماس جنسى در حیوانات، و گرده افشانى و تلقیح در گیاهان، سبب تولید مثل و به بارنشستن مى‏شود. در انسان مانند دیگر موجودات زنده، جفت‏یابى نیازى جدى است. نه تنها براى ادامه نسل که براى تأمین بخشهاى عاطفى و اجتماعى زندگى . «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنیِنَ وَ حَفَدةً وَ رَزَقَکُمْ مِنْ الطَّیِّباتِ أفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ» (نحل/ 72) «و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چیزهایى پاکیزه به شما روزى بخشید. آیا (باز هم) به باطل ایمان مى‏آورند و به نعمت خدا کفر مى‏ورزند؟» «نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأتُوا حَرْثَکُمْ أنَّى شِئْتُمْ وَ قَدَّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاَقُوهُ وَ بَشِّرْ الْمُؤْمِنیِنَ» (بقره/ 223) «زنان شما کشتزار شما هستند، پس از هر جا (هر گونه) که خواهید به کشتزار خود (در) آید، و براى (آخرت) خودتان (توشه) از پیش بفرستید. و تقواى الهى پیشه کنید، و بدانید که شما خدا را ملاقات خواهید کرد، و مؤمنان را بشارت بده.» این نیاز آن قدر در انسان شدید است که اگر مانعى بر سر راه ارضاى طبیعى آن قرار بگیرد انسان به هر قیمت ممکن تلاش مى‏کند آن مانع رابرطرف کند، و حتى اگر بطور موقت هم مانعى وجود داشته باشد براى انسان سنگین تمام مى‏شود. «اُحِلَّ لَکُمْ لیلةَ الصِّیَّامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتَانُونَ أنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفَا عَنْکُمْ فَالآنَ بَاشروُهُنَّ وَابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللَّهُ لکم...» (بقره/187) «در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید. خدا مى‏دانست که شما با خودتان ناراستى مى‏کردید، پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس اکنون (در شبهاى ماه رمضان مى‏توانید) با آنان همخوابگى کنید، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب کنید.» در آغاز مسلمان حق غذا خوردن در شبهاى ماه رمضان را نداشتند، اگر قبل از افطار خوابشان مى‏برد تا شب دیگر گرسنه مى‏ماندند، و نیز حق همبستر شدن در شبهاى ماه رمضان نداشتند. این آیه با به رسمیت شناختن این نیاز این ممنوعیت را بر مى‏دارد، زیرا ممکن بود تعداد بسیارى از مسلمانان به خود خیانت کرده و مرتکب کار حرام شوند. تنها موردى که لحن قوانین حقوقى قرآن شدّت یافته، مواردى است که زن، بدون دلیل موجّه از این تعهّد شانه خالى کرده و به نیاز طبیعى مرد پاسخ ندهد. نشوز و تمرّد از پاسخگویى به نیاز جنسى فقط در مورد زنان نیست، شوهران هم اگر ناشز باشند، مورد بازخواست قرار مى‏گیرند، و باید به توافقى منطقى برسند. «وَ إِنْ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْبنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتْ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنوُا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً» (نساء/ 128) «و اگر زنى از شوهر خویش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر، به آشتى گرایند؛ که سازش بهتر است. و (لى) بخل (و بى گذشت بودن)، در نفوس، حضور (و غلبه) دارد؛ و اگر نیکى کند و پرهیزگارى پیشه نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.» دین که بر اساس کتاب تشریع است، مطابق با کتاب تکوین این نیاز را به رسمیت شناخته است، امّا از آنجایى که کششهاى انسان صرفاً غریزى نیست، شبه غریزى است، دین کیفیت ارضا و محدودیتهاى آن را بیان کرده است تا انسان را از میان حیوانات بیرون بیاورد.
ب - نیاز عاطفى و روحى
علاوه بر گرایش جنسى و غریزى مرد به زن و زن به مرد، باید از عامل دیگرى یاد کرد که فراتر از تمایل جنسى است و مى‏توان از آن به عنوان نیاز عاطفى و روحى یاد کرد. انسان که جویاى انس و الفت است و در سایه محیط جمعى احساس آرامش روانى دارد، این احساس را به شکل کاملترى در محیط خانواده و در پرتو حضور و الفت همسر تجربه مى‏کند. «هُوَ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لیَسْکُنَ إِلَیْهَا» (اعراف/ 189) «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُم أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّروُنَ» (روم/ 21) از این کاربردها به خوبى به دست مى‏آید که معناى آرامش همان چیزى است که انسان پس از اضطراب، خستگى و نگرانى و یا امنیت پس از خوف و ترس به دست بیاورد. انسان پس از روزى پرکار، دلهره و صرف انرژى، شب را دارد که در آن استراحت مى‏کند و این تاریکى آرامش شبانه، بار دیگر نیرو مى‏یابد تا روزى دیگر را با امید و نیرو آغاز کند. انسان در میان تلاش و تنهایى، نگرانى و نیاز، خشونت و دلهره‏هاى زندگى، کسى را با عواطفى زیبا و ژرف دارد که مانند آبى بر آتش، خستگى، دلهره، نگرانى و اضطرابهاى او را فرو مى‏نشاند. هر گاه همسران این نقش خود را به یاد داشته باشند، خانواده مستحکم باقى خواهد ماند و راه خویش را به سعادت و خوشبختى ادامه خواهد داد. شایان توجه است که قرآن آرامش روانى را براى مردان بیان مى‏کند. مخاطب ظاهراً مردان هستند - هر چند در قرآن وقتى مخاطب هم زنان و هم مردانند، باز هم فعل به لفظ مذکر مى‏آید - امّا در این مورد ممکن است که مذکّر آمدن واژه به این دلیل باشد که: 1- خطاب این مطالب به مردان است تا توجه کنند که زنانشان امانت الهى هستند و سبب آرامش روانى ایشانند، و شفقت با آنها نجات از عذاب خداوند و رسیدن به بهشت الهى را در پى دارد. 2- ممکن است آیه اشعار به این معنا داشته باشد که زنان بیشتر از مردان از این هنر برخوردار هستند که همسرانشان را به آرامش روحى برسانند. «برخى از دلایل نشان مى‏دهد مردان ازدواج نکرده نسبت به زنان ازدواج نکرده کمتر احساس خوشبختى مى‏کنند، و این مى‏رساند که فائده ازدواج براى مردان بیشتر است تا براى زنان.»2 آرامش روانى سبب مى‏شود که شخص از بیمارى روانى رنج نبرد، و این در افراد ازدواج کرده بیشتر وجود دارد: «درصد احتمال این که افراد ازدواج کرده به بیمارى عقلى و روانى مبتلا شوند کمتر است، به نسبت افراد ازدواج نکرده، مردانى که از زنانشان جدا شده یا زنانى که طلاق گرفته‏اند یا شوهرشان فوت کرده است. (درصد این احتمال ابتلاى مجردان را به نسبت به متأهلین در جدول زیر ببینید)3 عزب با طلاق جدا شده بیوه (شوهر مرده) مردان 1/13 5/09 2/53 زنان 1/74 2/80 1/43
ج - کنترل تمایلات جنسى و جهت دهى آن به سمت نظام همسرى
نگاه نداشتن چشم و دل از نامحرم، کمترین اثرش این است که هر روز هوس تازه‏اى به سر بیننده راه مى‏یابد ؛ دلدادن به صورتهاى زیباتر از همسر، همسر را در نظر مرد تکرارى و نازیبا جلوه مى‏دهد، از یکسو زمینه روابط آزاد و نامشروع را فراهم مى‏آورد و از سوى دیگر بنیان خانواده را متزلزل مى‏سازد. همین مسأله خانواده را در غرب تهدید کرده است؛ آزادى جنسى در اثر آزادى روابط، نه تنها تماس جنسى پیش از ازدواج را ترویج کرده و سبب به عقب افتادن ازدواج یا بى میلى به آن مى‏شود، بلکه زنان و مردان متأهل را نیز تشویق به بى بند و بارى مى‏کند؛ و سبب گسترش هوس بازى و در نتیجه طلاق مى‏شود. گسترش تماس جنسى پیش از ازدواج یکى از عوامل ویرانى بنیاد اصل خانواده است. اگر مردم پیش از ازدواج به آسانى بتوانند با جنس مقابل تماس جنسى داشته باشند، دیگر انگیزه تشکیل خانواده به عنوان نیازى ضرورى و عاجل او را به سوى تشکیل خانواده نخواهد کشاند. متأسفانه یکى از آثار شوم فرهنگ الحادى و جامعه سکولار تماس جنسى بدون ازدواج است که خانواده را از ریشه تهدید مى‏کند. این اظهارات یک مورّخ اجتماعى است: «کاهش نفوذ مذهب و شاید آزادیهاى جنسى منجر به افزایش تعداد زوجهایى شد که با هم زندگى مى‏کردند و حتى داراى فرزند مى‏شدند، بدون این که به عقد قانونى یکدیگر درآیند. خانواده، مانند جامعه بورژوازى گذشته، دیگر یک واحد کارى که بر مبناى تقسیم کار بین شوهر نان آور و همسر خانه دار ایجاد شده باشد نبود. این امر بویژه در کشورهایى که به سبب شرایط اقتصادى یا نفوذ مذهب، خانواده همچنان مرکز زندگى بود، سرآغاز تجدید ساختارى اساسى در جامعه اروپا به شمار مى‏رفت. البته در سایر مناطق اروپا چنین وضعیتى کمتر وجود داشت.»4 اسلام به عنوان دینى که ابعاد مادى و معنوى، فردى و اجتماعى زندگى انسان را مورد توجه جدّى خود قرار داده است، به این مسأله نیز عنایت داشته که مى‏بایست با تدابیرى راه تحکیم بنیاد خانواده و اساساً تشکیل خانواده را تسهیل و هموار کرده و راه‏هاى انحرافى را سدّ کند. اسلام این ایده و ارزش را از دو راه دنبال کرده است: 1- وضع قوانین خاص اجتماعى براى روابط زن و مرد 2- هشدارهاى اخلاقى اعتقادى و تربیت نفوس و تقویت نیروى شناخت و اراده و تقوا در آنان. این دو عامل که به صورت قوى و نیرومند در آموزه‏ها و دستورهاى اسلام آمده است، سبب مى‏شود که شخص براى تأمین صحیح و سالم نیازهاى شبه غریزى خویش تلاش کند و مقدمات تشکیل خانواده را فراهم کند. چه این که تخلف از مرزهاى عفاف کیفر شدید الهى را در پى خواهد داشت. در قرآن این موضوع تحت عناوین و رهنمودها و توصیه‏هاى خاصّى ارائه شده است که با وجود تفاوت لحن و بیان، در مجموع ایده و هدف مشترکى را دنبال مى‏کند، از آن جمله:
1- ضرورت حفظ عفاف و پرهیز از حریم شکنى
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.... وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظوُنَ. إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ. فَمَنْ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَاُوْلَئِکَ هُمْ الْعَادُونَ» (مؤمنون/ 1 و 5-7) «براستى که مؤمنان رستگار شدند، و همانان که پاکدامنند، مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده‏اند، که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست. پس هر که فراتر از این جوید، آنان از حد در گذرندگانند.»
2- بهره‏گیرى از حجاب و عفاف براى حفظ تعادل و تمایل سالم
«قُلْ لِلْمُؤْمِنیِنَ یَغُضُّوا مِنْ أبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیِرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ. وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَ لاَ یُبْدِیِنَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُو لَتِهِنَّ أوْ آبائهنّ اَو آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ أبْنَائِهِنَّ أوْ أبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى أخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوْ التَّابِعینَ غَیْرِ اُوْلِى الْأَرْبَةُ مِنْ الرِّجَآلِ أَوْ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَروُا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعَاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنوُنَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحوُنَ.» (نور/ 30-31) «و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را (از هر نامحرمى) فرو ببندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را برگردن خود آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست. و باید روسرى خود را بر گردنِ خویش (فرو) اندازند، و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (همکیش) خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که (از زن) بى‏نیازند یا کودکانى که بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نکرده‏اند، آشکار نکنند؛ و پاهاى خود را (به گونه‏اى به زمین) نکوبند تا آن‏چه از زینتشان نهفته مى‏دارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه کنید، تا رستگار شوید.» مسأله عفاف آنقدر در اسلام مهم است که رسول گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم هنگام بیعت‏گرفتن از زنان‏مسلمان، مسأله‏عفت را به‏عنوان یکى‏از مواد بیعت قرار مى‏داد.
3- پاکدامنى از تعهّدات اصلى و مهم پیمان دینى
«یَا أَیُّهَا النَّبِىُ إِذْ جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لاَ یَسْرِقْنَ وَ لاَ یَزنِینَ وَ لاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَ لاَ یَأْتینَ بِبُهْتَان یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِى مَعْروُفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیِمٌ» (ممتحنه/ 12) «اى پیامبر، چون زنان با ایمان نزد تو آیند که (با این شرط) با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند، و دزدى نکنند، و زنا نکنند، و فرزندان خود را نکشند، و بچه‏هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان (و حیله) به شوهر نبندند، و در (کار) نیک از تو نافرمانى نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است.» از آنجایى که مؤمنان، باید خانواده‏اى پاک و طاهر داشته باشند، و زنان و مردان پاک، با پاکان ازدواج مى‏کنند.
4- اهمیّت انتخاب همسر پاکدامن
«الْخبیثَاتُ لِلْخَبِیثینَ وَالْخَبیثُونَ لِلْخَبیِثَاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبوُنَ لِلطَّیِّباتِ اُوْلَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ» (نور/ 26) «زنان پلید براى مردان پلیدند، و مردان پلید براى زنان پلید. و زنان پاک براى مردان پاکند و مردان پاک براى زنان پاک، اینان از آنچه درباره شان مى‏گویند بر کنارند، براى آنان آمرزش و روزى نیکو خواهد بود.»
5- ممنوعیّت همسرى با روسپیان و آلوده دامنان
«الزَّانِى لاَ یَنکِحُ إلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَآ إِلاَّ زَانٍ أَوٌْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» (نور/ 3) «مرد زناکار، جز زن زناکار یا مشرک را به همسرى نگیرد، و زن زناکار، جز مرد زناکار یا مشرک را به همسرى نگیرد، و بر مؤمنان این (گونه ازدواج) حرام گردیده است.»
د- گرمابخشى به روابط همسران از طریق اعطاى محبّت و مودّت ویژه به آنان
قرآن از مودّت به عنوان نعمت الهى یاد مى‏کند که بین زن و مرد برقرار مى‏شود: «و جعل بینکم مودة» (روم/ 21) محبت مى‏تواند خانواده را از خطر اضمحلال حفظ کند، دوستى به این معنى است که طرفین نمى‏خواهند محبوب خود را از دست بدهند، دورى محبوب دشوار و تلخ است. خداوند مى‏فرماید دوستى را در اساس خلقت زن و مرد قرار داده‏ایم. پس هر چیزى که محبت را کم کند، خانواده را تهدید مى‏کند، بخصوص با آسان‏تر شدن طلاق. محبت یکى از اساسى‏ترین نیازهاى انسان است، بدون محبت انسان نمى‏تواند شخصیت سالم و متعادلى داشته باشد. درست در زمانى که زن مانند کالایى خرید و فروش مى‏شد، به ارث گذاشته یا تعویض مى‏شد قرآن آمد و مهمترین مسأله را در خانواده محبت قرار داد. به زن شخصیت انسانى بخشید، و سپس ازدواج را از شکل تصاحب زن به قالب ازدواج درآورد؛ یعنى زوجیت، فردى دو تا مى‏شود. و محبت در این میان به عنوان یک فاکتور مهم در زندگى زناشویى مطرح شد. در روان‏شناسى جدید محبت جایگاه ویژه‏اى دارد؛ در نظریه مزلو، محبت در سلسله نیازهاى اساسى قرار دارد.
ه - تشویق به مهرورزى و تقویت آن از طریق پاداش اخروى
انسان بلکه موجود زنده به طور طبیعى و غریزى نسبت به همسر و جفت خویش احساس لطفى دارد که در مورد انسان اوج آن و آگاهانه آن را تحت عنوان محبت، شفقت و رحمت مى‏توان مشاهده کرد. امّا اسلام علاوه بر تأیید این روحیه، از طریق ظرفیّت‏هاى اعتقادى و ایمانى، در صدد تقویت آن برآمده است. قرآن شفقت نسبت به خانواده را از خصوصیات اهل بهشت مى‏داند. این تصویر زیبا را ببینید، بهشتیان غرق نعمات الهى و لذتهاى جاودانه و بى نقص بهشتى با هم گفت و گو مى‏کنند، از این که چطور شد به بهشت آمدند، مى‏گویند، ما پیش از این در دنیا با خانواده خویش مشفق بودیم: «قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِى أَهْلِنَآ مُشْفِقیِنَ. فَمَنَّ اللَّهَ عَلَیْنَا وَ وَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیِمُ» (طور/ 26-28) «ما پیش از این در میان خانواده خودمان با شفقت بودیم. پس خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب جهنم نگاهداشت.»
و- تحکیم تکوینى خانواده از طریق فرزند و تحکیم مضاعف آن از طریق حقوق و قوانین الهى
فرزند چون وجود مشترک پدر و مادر را در خود دارد، و سرنوشت او براى هر دو مهم است، سبب مى‏شود که پدر و مادر با توجه به وجود او، برخى از ناملایمات را تحمل کرده و زود تصمیم به جدایى و فروپاشى خانواده خویش نشوند. در قرآن کریم به این نیاز انسان بارها و بارها اشاره شده است. گاه به صورت عادى و گاه به صورت ذکر نعمت الهى. یکى از این موارد، آن جا است که زکریاعلیه السلام دعا مى‏کند: «هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ، قالَ رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیّةً طَیّبةً اِنّکَ سَمیعُ الدُّعاء» (آل عمران/ 38) «آن جا بود که زکریا پروردگارش را خواند (و) گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندى پاک و پسندیده به من عطا کن، که تو شنونده دعایى.» و حضرت ابراهیم‏علیه السلام، که الگوى انسان‏هاى سالم و کامل قرآنى است، از این که خداوند در پیرى، اسحاق و اسماعیل‏علیهما السلام را بدو عنایت کرده است شکرگزارى مى‏کند: «الحمدُللَّهِِ الّذى وَهَبَ لى عَلَى الکِبَر إِسماعیل و إسحاق إنّ ربّى لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم/ 39) «سپاس خداى را که با وجود سال خوردگى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، به راستى پروردگار من شنونده دعا است.» در مواردى هم خداوند، این پدیده ارزشمند را نعمت بزرگ معرفى مى‏کند. (نمل/ 72) خداوند در قبال این که والدین را به گونه‏اى آفریده که زحمت به دنیا آوردن، بزرگ کردن و مراقبت فرزندان را بر دوش بگیرند، به آنان لذّت را عطا کرده است این لذّت با بسیارى از لذّت‏هاى دیگر قابل مقایسه و جا به جایى نیست. ابراهام هارولد مزلو، از پیشگامان روانشناسى انسان گرا (یا به تعبیر خود او نیروى سوم) که با تولد اولین فرزندش، دیدگاه روانشناختى خود را عوض مى‏کند، مى‏گوید رفتار گرایى (بیهاوریسم) نمى‏تواند این عواطف را تفسیر کند5، یا فرانکل که مى‏گوید از میان کسانى که از بازداشتگاههاى نازى رهایى یافته بودند، آنهایى که کسى داشتند که به آن دلخوش باشند راحت‏تر با زندگى کنار آمدند و رنجها را فراموش کردند، اما آنهایى که در بیرون کسى منتظر آنان نبود، غالباً به زانو در آمدند، معناى داشتن کسى را که به او دل ببندیم بهتر مى‏فهمد.6 علاقه به فرزند به عنوان یک نیاز عاطفى در انسان بسیار شدید است، و قرآن در مورد حضرت ابراهیم و حضرت زکریاعلیهما السلام دعاهاى پراحساسى را نسبت به درخواست فرزند مطرح مى‏کند و تجلى اوج دوستى فرزند در داستان یعقوب و یوسف‏علیهما السلام خودش را نشان مى‏دهد. در قرآن کریم ترتیب بیان مطالب معنى دار است، به تلویح این مطلب مورد اشاره قرار گرفته است که علاقه به فرزند، مى‏تواند پررنگتر از علاقه به خواهر و برادر، حتى والدین باشد. در سوره عبس آمده است: «فَإِذَا جَاءَتْ الصَّاخَّةُ. یَوْمَ یَفرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیِه. وَ أُمِّهِ وَ أَبِیِهِ. وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیِهِ. لِکُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیِهِ» (عبس/ 33-37) در این آیات از هول عظیم روز قیامت سخن به میان آمده است که در آن روز شخص از برادر خویش (که دست و بازوى اوست) فرار مى‏کند، و از مادر و پدرش (که او را به دنیا آورده، با عشق و محبت و مراقبت بزرگ کرده‏اند) و از همسر و فرزندان خویش (که در دنیا دلبستگى اصلى او بودند) فرار مى‏کند. اینکه قرآن از برادر آغاز مى‏کند، سپس به پدر و مادر و سپس به همسر و فرزندان مى‏رسد، به این معنا است که مطابق قاعده ادبى قدم به قدم درجه وابستگى بیشتر شود و تا ترقى از پایین به بالا باشد. این واقعیت در زندگى ملموس است. یعنى این که توجه پدران و مادران به فرزندان خویش بیشتر از توجه به هر کس دیگرى است... لذا داشتن فرزند در زندگى مى‏تواند عامل استحکام خانواده و رابطه محکم‏ترى بین پدر و مادرش باشد، به خصوص در دنیایى که تکیه بر محسوس است، فرزند موجودى است که وجود خارجى و ملموس دارد، مى‏تواند خاطر والدین را به خویش معطوف کند و سبب شود که والدین، احساس کنند یک موجود واقعى و محسوس وملموس آن دو را به هم پیوند مى‏دهد. لذا وجود فرزند، به طور طبیعى وبراى انسانهاى سالم از عوامل مهمى است که شخص را به سوى ازدواج مى‏کشاند: «یک نظریه جالب درباره علل ازدواج از طرف جامعه‏شناسى آلمانى مولر لیر در کتاب تحول ازدواج در دوران معاصر اظهار شده است. وى خاطر نشان مى‏کند سه عامل افراد را به طرف ازدواج کشانیده است که عبارتند از: نیاز اقتصادى،میل به فرزند و عشق»7 «در خانواده امروز امریکا طلاق نسبتاً فراوان است. قسمت اعظم طلاقها بین زوجهایى صورت مى‏گیرد که تنها مدت کمى است ازدواج کرده‏اند. گذشته از این در امریکا بیش از نیمى از زنان و شوهرانى که طلاق مى‏گیرند و یا طلاق مى‏دهند از داشتن فرزند محروم هستند. بر طبق آمارى که اداره بیمه زندگى متروپولیتن منتشر ساخته است حد متوسط طلاق بین زوجهاى بى فرزند 15/3 در هزار خانواده است. در میان خانواده هایى که یک فرزند دارند 11/6 در هزار و در میان خانواده‏هایى که دو فرزند دارند 7/6 در هزار و در میان‏خانواده هایى که بیش از سه فرزند دارند 4/6 در هزار است و بطور کلى 85 درصدطلاقها براى زوجهایى جارى مى‏شود که فرزندان ندارند و یااین که‏فقط صاحب یک فرزند هستند.»8
ز - مسدود ساختن راه‏هاى انحراف جنسى، به منظور تحکیم روابط همسرى
همجنس گرایى یا لواط، که در نظام طبیعت - جز انسان - دیده نشده است و این حکایت از غیرطبیعى بودن این روشها دارد. این عمل در هر دو طرف انحراف است و کیفر شدید الهى را در پى دارد. قرآن کریم درباره قوم لوط عذاب شدیدى را در دنیا اعمال کرد و در آخرت وعده داده است. خداوند خطاب به قوم لوط، که آلوده به زشت‏ترین گناه در روابط جنسى بودند، تذکر مى‏دهد که زنان براى شما آفریده شده است، چرا زنان را رها کرده و دنبال مردان مى‏روید، آنان این تذکر را ناشنیده گرفتند. از این آیات بر مى‏آید که همجنس بازان دوره حضرت لوط نیز از تشکیل خانواده با یک زن سرباز مى‏زدند، و این یعنى تأثیر مخرب همجنس بازى بر اساس خانواده. در نهایت هم خداوند آنان را به کیفر سختى دچار مى‏کند. «أتَأتُونَ الذُّکْرَانَ مِنْ الْعَالَمینَ. وَ تَذَروُنَ مَا خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادوُنَ. قَالوُا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یَا لوُطُ لَتَکُونَنَّ مِنْ الُْمخْرِجیِنَ.... ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ. وَأمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَریِنَ.» (شعراء/ 165-173) در این آیات همجنس بازى آنان سبب فروگذارى همسرانشان شمرده شده که سبب شده است خانواده از هم بپاشد. و همین گناه بزرگ و عمل خلاف فطرت و مخالفت حکمت زوجیت، سبب فرود آمدن عذاب الهى مى‏شود. در تاریخ اروپا بخصوص پس از جنگ جهانى، فرهنگ لیبرالیستى در نهایت به قانونى شدن همجنس بازى منتهى شد و اثر آن نیز بر کیان خانواده از نظر تاریخ‏دانان و جامعه شناسان بدور نماند: «عامل فرهنگى نیز به شکل کاملاً آشکار بر نرخ ازدواج تأثیر مى‏گذاشت. بر روى هم، احتمال ازدواج کردن اروپاییان نسبت به دو قرن پیش بیشتر شده بود، - زیرا لازم نبود منتظر بمانند کارگاه پیشه ورى یا مزرعه‏اى خالى شود - و فرصت اشتغال مناسبى فراهم آید. هر چند علنى‏تر شدن همجنس بازى به تدریج بر تعداد ازدواجها تأثیر مى‏گذاشت.9
ح - تقسیم وظایف حقوقى و اجتماعى میان زن و مرد بر اساس اقتضائات طبیعى
کار زنان در بیرون از خانه چند جنبه دارد: کوچک و حقیر شدن خانه دارى، فرزند دارى و شوهر دارى از نظر زن. متکى شدن به خود، استقلال اقتصادى زن، و جرأت اقدام به درخواست طلاق. بى حوصله شدن در کارهاى ضرورى مادرانه و همسران در منزل و حتى در صورتى که به این کارها بخواهد تن بدهد، و در نتیجه از عهده دادن محبت مادرانه به فرزند و محبت کافى متقابل بین زن و شوهر بر نخواهد آمد. کار زنان در بیرون از خانه سبب خواهد شد که زنان و مردان اجنبى در بیرون از خانه با زنان و مردان فراوان دیگر برخورد داشته و همسران خود را با آنان مقایسه کنند و درموارد فراوانى آرزو کنند که کاش این زن یا مرد به جاى همسر من بود.... و مواردى که گفتگوها و شوخى‏هاى جنسى کشیده شود نیز کم نخواهد بود، بخصوص اگر حضور زنان بدون رعایت ضوابط اخلاقى و دینى، همراه با جلوه گرى و آرایشهاى زنانه باشد. اگر به خیانت نیانجامد، سبب نارضایتى از وضعیت خانوادگى خود خواهد شد، که خود عامل مهمى در سردى روابط و یا فروپاشى آن خواهد شد. «نسبت طلاق در میان زنان شاغل و حرفه‏اى تقریباً دو برابر این نسبت در میان جمعیت زنان به طور کلى، بالغ مى‏شود. با توجه به گروه بندى اجتماعى - شغلى شوهرها، هر چه که باشد، معلوم مى‏شود که نرخ طلاق براى زوجهایى که زن نیز شاغل است به مراتب از آنهایى که زن داراى شغل نیست فراتر مى‏رود. نسبت (نرخ طلاق در گروه) اول به طور متوسط به چهار برابر (این نرخ در گروه) دوم بالغ مى‏گردد»10 «امروزه افزایش زنان شاغل در طبقه متوسط (همان طبقه‏اى که در گذشته زنان آن به طور سنتى فاقد «شغل رسمى و درآمدى مستقل» تلقى مى‏شدند) پدیده‏اى عمده و نوین است که به بروز تغییراتى مهم در نقشهاى زناشویى وفرزند دارى منجر شده است. زنان در تمام سطوح، و به ویژه از نظر اقتصادى، استقلال بیشترى‏یافته‏اند؛نتیجه‏این که‏درصورت جدایى زن و شوهر، زن مطلقه از استقلال نسبى برخوردارخواهد بود. پى‏آمد چنین وضعى همانا افزایش در تعداد زنان متقاضى طلاق بوده است.»11 خداوند حکیم که وظیفه مادرى را به طور تکوینى و تشریعى بر عهده زن گذاشته است این حق راهم به او داده است که به فکر معاش نباشد، مخارج خوراک و پوشاک و نیازهاى زندگى او را برعهده مرد گذاشته است: «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتُمَّ الرِّضَاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْروُفِ لاَ تُکَلِّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلوُدٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَ فِصَالاً عَنْ تَرَاضَ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَ إِنْ أرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعوُا أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَیْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ اتَّقوا اللَّهَ وَاعْلَموُا أنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلوُنَ بَصیرٌ» (بقره/ 233) اسلام با کار زن در بیرون از خانه در صورت نیاز، مخالفتى ندارد، در شرایطى حتى کار زن در بیرون از خانه مى‏تواند سبب استحکام یک خانواده شود. اما در اروپا مسایل فرهنگى، مانند آزادى جنسى، همجنس بازى، مسأله مد و لباس و... نیز دست به دست هم دادند و سبب شدند که کار زنان عاملى براى طلاق و شکست ازدواجها شود.
پی نوشت ها
________________________________________
1- در سفرنامه جلال آل احمد به شوروى نیز به این مسأله اشاره شده است. 2- مایکل ارجایل (Mishael argyle) سیکولوجیة السعادة (روان‏شناسى خوشبختى)، ترجمه د. فیصل عبدالقادر یونس، (سلسله کتابهاى عالم المعرفة شماره 1414 )175 ق، یولیو 30/ 1993. 3- سیکلو لوجیة السعادة،/ 42 4- فرانک ب. تاپسون و رابرت آلدریج، تاریخ اقتصادى و اجتماعى اروپا، ترجمه کریم پیرحیاتى، چاپ اوّل، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 230 / 1375 5- دوآن شولتس، روان‏شناسى کمال، ترجمه گیتى خوشدل، چاپ پنجم، تهران، انتشارات نشر نو، 109 / 1369. «سرانجام رویدادى کاملاً شخصى، یعنى تولد نخستین فرزندش، باعث شد اعتقادش به رفتارگرایى کاملاً واژگون شود، مزلو این تجربه را این چنین توصیف مى‏کند: «صاعقه‏اى که هر چیزى را در جاى خود نهاد»، «مى‏گویم کسى که فرزند داشته باشد، نمى‏تواند رفتارگرا باشد.» او از راز زندگى و همچنین از نداشتن تسلط موعود رفتارگرایى بر زندگى، بیمناک بود.» 6- ویکتور فرانکل، انسان در جستجوى معنى، ترجمه دکتر على اکبر معارفى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، فصل اول. 7- ساموئیل کنیگ، جامعه‏شناسى، ترجمه مشفق همدانى، چاپ ششم، تهران، کتابهاى سیمرغ، 151 / 1355. 8- همان،/ 166. 9- تاریخ اقتصادى و اجتماعى اروپا،/ 211. 10- مارتین سگالن، جامعه‏شناسى خانواده، ترجمه حمید الیاسى، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 181 / 1370. 11- همان.
  info@

تبلیغات