آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

اهل بیت(ع) از جمله محورهای عمده و نظرگاههای بارزند در احادیث اسباب نزول و جایگاه ایشان به عنوان مهمترین محورهای مطرح در اسباب نزول، شایان نگاه و تامّل و تعمّقی ویژه است. گذشته از این که اهل بیت(ع) در متن آیات قرآن، بصراحت، مخاطب خداوند قرار گرفته‌اند و به نصّ آیات تطهیر به افتخار طهارت و پاکیزگی نایل آمده‌اند و نیز در احادیث نبوی بارها مورد تکریم و تجلیل بوده و امّت به رعایت حقوق ایشان توصیه و تشویق شده‌اند. چنانکه در قرآن کریم، مودّت و دوستی ایشان پاداش زحماتی که پیامبر در ایفای رسالت خود متحمّل شده، قرار گرفته است. 1 سخن در جایگاه و منزلت اهل بیت(ع) و رابطه و نسبت آنان با قرآن و نقش ایشان در تفسیر و تبیین معارف وحی و موضوعاتی از این دست، سخنی دیرپا و گسترده و دراز دامن است و ما در این نگرش کوتاه و تلاش عاجزانه، هرگز نمی‌توانیم مدّعی نمایاندن آن همه جلالت و فضیلت و منزلت باشیم. بلی می‌توانیم تنها به زاویه‌ای از این افق دو دست و برکه‌ای از این دریای کران ناپیدا، نگاهی در حدّ وسع خویش داشته باشیم. هدف ما، در این تحقیق تنها پرداختن به بخشی از اسباب نزول است که در شأن اهل بیت(ع) عموماً، یا علی(ع) خصوصاً نقل شده است و ختی در این زمینه نمی‌توانیم مدّعی استقصا یا تحقیقی همه جانبه باشیم. مجال محدود این صفحات، تنها امکان ارائه نمونه‌هایی از اسباب نزول خواهد داشت و سعی ما بر این است که در نمودن این نمونه‌ها بهترین‌ها و لازمترین‌ها را مطرح کنیم.
پیوند قرآن و اهل بیت(ع)
قبل از پرداختن به موضوع اسباب نزول وارده دربارة اهل بیت(ع) شایسته است که از دیدگاهی عام، نگاهی به رابطه قرآن و اهل بیت داشته باشیم؛ چه این که چنین نگاهی می‌تواند در شناخت صحیح و سقیم روایات اسباب نزول، ملاکی در اختیار گذارد. یعنی اگر رابطه نزدیک و جدایی ناپذیر قرآن و اهل بیت(ع) به صورت اصلی مسلّم نزد عالمان شیعه و اهل سنّت شناخته شود، زمینه برای پذیرش آن دسته از نقلها که ارزشی ویژه برای اهل بیت(ع) بیان می‌کند، هموارتر خواهد بود. باید دانست رابطه اهل بیت (ع) با قرآن، رابطه‌ای بسیار نزدیک و تنگاتنگ و ناگسستنی است که حقیقت آن در فهم نیاید و در وصف نگنجد و دستیابی بر آن از توان ما بیرون و از حوزه علم و ادراک ما به دور است؛ چه این که رسیدن به این فهم، موقوف بر آگاهی و معرفت به مقام و مرتبت و منزلت قرآن از سویی و احاطه بر عظمت و شخصیّت اهل بیت(ع) از سوی دیگر است که این از دسترس هر کسی جز معصوم، خارج است. به هر حال، پرداختن به این موضوع، در حدّ مقدور نیز نیازمند رساله‌ای مجزّا بلکه کتابی مستقل است و طرح آن در این نوشتار، صرفاً به منظور یاد آوری اصالت این پیوند و اهمیّت آن در بررسی اسباب نزول وارده در شأن اهل بیت(ع) است. شایان توجّه است که منابع ما در این تحقیق صرفاً منابع شیعی نیست، بلکه بسیاری از آنها برگرفته از کتابها و مجموعه‌های معتبر حدیثی عالمان عامّه و مورد پذیرش آنان است. پیش از آغار سخن، یاد آور می‌شویم که از دیدگاه ما، امام علی(ع) و دیگر امامان معصوم نور واحدند و آنچه بر اوّل آنان رواست بر آخر آنان نیز چنین است. امام جعفر بن محمد صادق(ع) فرمود: «ان الله علّم نبیّه التنزیل و التأویل فعلّم رسول الله صلی الله علیه و آله علیّاً و علّمنا.» 2 بدرستی که خداوند علم تنزیل و تأویل را به پیامبر آموخت، پس از رسول خدا آن را به علی(ع) آموخت و علی نیز به ما آموخت. علامه طباطبایی می‌نویسد: «نسبت دادن آنچه درباره علی(ع) نازل شده است به دیگر امامان اهل بیت(ع) ، بدان جهت است که همه آنان یکی بوده و امر آنان یکی است.» 3 بنابر این، آنچه از این پس درباره آن امام همام گفته می‌شود بر امامان دیگر نیز صادق است. سخن در رابطه قرآن و عترت است که از سویی در کنار یکدیگر به گونه‌ای غیر قابل افتراق و انفکاک‌اند که پیامبر(ص) در حدیث مشهور ثقلین می‌فرماید: «انّی تارک فیکم خلیفتین [الثقلین] کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الارض و عترتی اهل بیتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.» 4 من دو جانشین و دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار خواهم گذارد: کتاب خدا (قرآن) که ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده است و خاندانم (اهل بیتم) و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن که کنار حوض کوثر بر من درآیند. و جای دیگر می‌فرماید: «علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یراد علیّ الحوض.» 5 علی با قرآن و قرآن با علی است، هرگز جدا نخواهد شد تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. و نیز خطاب به علی(ع) می‌فرماید: «سر فی حفظ الله و فی کنفه والله انّک مع الحق و الحق معک.» 6 برو، در حفظ و حمایت خدا که به خدا سوگند همانا تو با حق هستی و حق با تو همراه است. این همراهی و عدم افتراق، بدان معناست که هدایت جستن از یکی بدون دیگری ناممکن بوده و جایگاه این دو (قرآن و اهل بیت) در ایفای نقش هدایت یکی است و اهل بیت همواره چونان پیامبر به بیان و تفصیل اصول تشریع شده از سوی قرآن می‌پردازند. از سوی دیگر، رابطه امام علی(ع) با پیامبر(ص) قابل نگرش است. پیامبر(ص) که قرآن بر قلب مبارک او نازل شد7 و کتاب از سوی حق تعالی به او تعلیم گردید8 و تنها عارف به قرآن بود، زیرا مخاطب آن بود9، علی(ع) را برادر و وصیّ و خلیفه و وارث و شاهد و وزیر و ولیّ پس از خویش خواند و نفس خویشش شمرد و او را هم گوشت و هم خون و هم ریشه خود دانست و درِ شهر علم و خانه حکمتش خواند10 و منزلت او را نسبت به خود همانند منزلت هارون نسبت به موسی اعلام فرمود.11 از اوان ولایت، در آغوش خویشش پرورید و همیشه و در همه حال و همه جا همراه خویشش گردانید و در خانه و مسجد و منزلگاه وحی با او بود. هم در این زمینه، علی(ع) در خطبه قاصعه نهج البلاغه می‌فرماید: «و قد علمتم موضعی من رسول الله- صلی الله علیه و آله- بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و أنا ولد یضمّنی إلی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسّنی جسده و یشمّنی عرفه... و لقد کنت أتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به ولقد کان یجاور رسول الله صلی الله علیه وآله فی کل سنة بحراء فأراه و لایراه غیری... أری نور الوحی و الرسالة و أشمّ ریح النّبوة. و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه- صلی الله علیه و آله- فقلت: یا رسول الله! ما هذه الرّنة؟ فقال: هذا الشیطان أیس من عبادته. أنک تسمع أسمع و تری ما أری إلا انّک لست بنبی و لکنّک وزیر و إنک لعلی خیر...» 12 شما می‌دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویش جا داد و مرا در بستر خود می‌خوابانید، چنانکه تنم را به تن خویش می‌سود و بوی خوش خود را به من می‌بویانید. و من در پی او بودم در- سفر و حضر- چنانکه شتربچّه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه‌ای بر پا می‌داشت و مرا به پیروی آن می‌گماشت. هر سال در حراء خلوت می‌گزید، من او را می‌دیدم و جز من کسی وی را نمی‌دید... آن هنگام روشنایی وحی و پیامبری را می‌دیدم و بوی نبوّت را می‌شنیدم. من هنگامی که وحی بر او(ص) فرود آمد آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت: «این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می‌شنوی آنچه من می‌شنوم، و می‌بینی آنچه را من می‌بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‌روی- و مؤمنان را امیری-.» گاه پیامبر سر بر دامن علی(ع) نهاده، آیات وحی را فرا می‌گرفت13. و هر آنچه خدایش تعلیم فرموده بود به او نیز می‌آموخت و هزار باب در هزار باب از علم و دانش بر او گشود14. آیه‌ای از قرآن بر او فرود نیامد، جز آنکه بر علی(ع) خواند و املا کرد و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابهش را به او تعلیم داد. 15و چنین بود که امام(ع) بر فراز منبر خطابه می‌فرمود: «سلونی فوالله لاتسألونی عن شیء الا أخبرتکم، سلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الاّ و انا أعلم بلیل نزلت ام بنهار ام فی سهل ام فی جبل.» 16 بپرسید مرا پس سوگند به خدا نمی‌پرسید از چیزی جز آن که شما را خبر دهم. بپرسید از کتاب خدا، پس به خدا قسم آیه‌ای نیست جز آن که می‌دانم در شب نازل شده است یا در روز، در دشت فرود آمده است یا در کوه. یا در جای دیگر، قسم یاد می‌کرد: «والله ما نزلت آیة الاّ و قد علمت فیم أنزلت و أین أنزلت إن ربی وهب لی قلباً عقولاً و لساناً سؤولاً.» 17 سوگند به خدا که آیه‌ای فرود نیامد جز این که دانستم درباره چه و کجا نازل شده است. همانا خدای من دلی اندیشور و زبانی پرسش گر به من بخشیده است. روزی در مسجد کوفه خطاب به مردم فرمود: «بپرسید از من، پیش از آن که مرا از دست دهید. بپرسید درباره کتاب خدا که سوگند به خدا آیه‌ای از قرآن نازل نشده جز آن که پیامبر(ص) بر من خواند و تأویلش را به من آموخت.» ابن کوّا از آن میان پرسید: آیاتی را که در نبود شما نازل می‌شد چگونه؟ فرمود: «بلی، آنچه را که در غیاب من نازل می‌شد نگاه می‌داشت، پس چون بر او وارد می‌شدم می‌فرمود: ای علی، خدا این چنین و این چنین نازل فرمود. پس بر من می‌خواند و تاویل آن چنین و چنان است. پس آن را به من می‌آموخت.» 18 از عایشه نیز روایت شده است که گفت: علی داناترین اصحاب پیامبر است نسبت به آنچه بر پیامبر نازل شده است19. آری علی(ع) با پیامبر بود و صحابت و قرابت با حضرتش را به نهایت حدّ کمال رسانید و با قرآن بود، زیرا حامل و حافظ قرآن و عالم و عارف به قرآن بود. «همانا قرآن بر هفت وجه (حرف) نازل شده است و هر حرفی پشت و رویی دارد (ظهروبطن) و علی بن ابی طالب، علم ظاهر و باطن نزد اوست.» 20 ابن عبّاس، این دانشمند امّت و مفسّر قرآن و داناترین مردم به کتاب خدا (به تعبیر قوم) علم خود و صحابه را در برابر علم علی(ع) چونان قطره‌ای از هفت دریا می‌داند21. امام محمّد باقر(ع) می‌فرماید: «هیچ کس جز علی بن ابی طالب و امامان پس از او قرآن را آن گونه که خداوند نازل فرموده، جمع نکرده و حفظ ننموده است.» 22 ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، مؤلّف الملل و النحل می‌نویسد: «صحابه پیامبر اتفاق نظر داشتند بر آن که علم قرآن مختصّ اهل بیت است. از علی(ع) می‌پرسیدند: آیا شما اهل بیت پیامبر به چیزی اختصاص داده شده‌اید که برای ما نباشد بجز قرآن؟ پس امام فرمود: «نه، سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را آفرید، جز به آنچه در پوشش شمشیر من است.» [اشاره به کتابی است که در آن جای داده بود.]» آن گاه شهرستانی می‌افزاید: «این که صحابه، قرآن را بخصوص استثنا می‌کرند و نا آگاهی خود را از آن اقرار داشتند، دلیل بر این است که بر این اجماع و اتفاق داشته‌اند که قرآن و علم آن و تنزیل و تأویل آن، ویژه اهل بیت(ع) است.» 23 آری، براستی ایشان وارثان پیامبراند و قرآن، میراث پیامبر است. و هم ایشان اهل ذکر و اهل قرآن‌اند که دیگران را خدای تعالی به سؤال از ایشان مأمور کرده است و به اقتدار و تمسّک به آنان دستور داده است24. علی(ع) با قرآن بود و همان گونه که پیامبر فرموده بود هرگز از قرآن جدا نشد. جلوه این معیّت و جدایی ناپذیری، آن گاه نمودار شد که پس از فرمان پیامبر با همه توش و توان و با تمام جسم و جان خویش در کنار قرآن ایستاد و به دفاع از کیان آن پرداخت و از حدودش پاسداری کرد. در آغاز ردا بر دوش نیفکند تا آن که گردآوری و تدوین آن را به انجام رسانید25. و سپس بر تبیین آن همّت گمارد و بدین سان راه را بر تحریف دست اندازان و بازیگری باطل پردازان بست و در راه برپایی حدود و احکام وسنن و آداب قرآن کوشید و در جهت دفع فتنه‌ها و شبه‌ها و تحریفات غالیان و تأویلات مبطلان و انتحالات جاهلان تا پای جان ایستاد و آن گونه که پیامبر فرموده بود بر اساس تأویل قرآن به قتال پرداخت26. گاه در صف صفیّن تیغ دودم به روی مصحف دروغین آخته و بر جبهه دروغ پردازان تاخته و دیگر زمان در مسجد پیامبر به تبیین معالم قرآن می‌نشست. او بود که همساز و همنوا با قرآن به هدایت مؤمنان همّت گمارد و امّت پیامبر را امامت کرد. قرآن بیان بود و علی(ع) مبیّن. قرآن هدایت بود و علی(ع) هادی. او قرآن صامت بود و این قرآن ناطق. او کتاب مبین بود و این اما مبین. و این چنین‌اند قرآن و اهل بیت، دو یادگار و خلیفه پیامبر، دوشادوش یکدیگر و پهلو به پهلو، تا آن گاه که در میعادگاه کوثر بر پیامبر درآیند27.
جایگاه اهل بیت در قرآن
دومین جهت و محور در تخصیص اهل بیت(ع) به عنوان مهمترین سر فصل اسباب نزول، جایگاه ایشان در قرآن است. قرآن مجید، با آیات صریح وکنایات لطیف خود به جایگاه بلند امام علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ع) ، اشارت دارد. قرآن در جای جای خود، ندای حقّانیّت علی(ع)را سر داده و فضل او را اعلام داشته و در آیه آیه‌اش به صراحت یا کنایت، اوصاف او را بازگو می‌کند. گاه او را «نبأعظیم»، «صراط مستقیم»، «سابق بالخیرات»، «من عنده علم الکتاب»، «مؤمن بالله»، «مجاهد فی سبیل الله»، «حبل الله»، «عروة الوثقی»، «آورنده راستی»، «تصدیق گر حق»، «نور نازل به همراه پیامبر»، «شاهد» و «تالی او»، «اذن واعیه»، «کسی که سینه او را خدا برای اسلام گسترش داده»، و «کسی که جان خویش را در برابر مرضات خدا می‌فروشد» و ... می‌نامد. گاه از او و فرزندانش با عنوانهایی چون: «صادقون»، «مطهرون»، «فائزون»، «متوسّمین»، »راسخون فی العلم»، «سابقون»، «مقرّبون»، «متقون»، «خاشعون»، «مصطفون»، «ابرار»، «اولوالامر»، «اهل الذکر»، «وارثان کتاب»، «آیات»، «نذر»، «امّت هادی به حقّ»، «بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه»، «خیر البریّة» و «اولوالالباب» یاد می‌کند28 . ابن عباس می‌گوید: «خدا در قرآن آیه‌ای نازل نفرمود که خطاب آن «یا ایّها الّذین آمنوا» باشد، جز آن که علی(ع)، امیر و شریف آن آیه است.» 29 نیز عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند: «در قرآن آیه‌ای نیست که «الّذین آمنوا و عملو الصالحات» داشته باشد، جز آن که علی(ع)، امیر و شریف آن آیه است و کسی از اصحاب پیامبر نیست جز آن که خدا او را (در قرآن) مورد عتاب خویش قرار داده است. ولی علی(ع)را جز به نیکی یاد نفرموده است.» 30 ابن عباس می‌گوید: «آنچه درباره علی(ع)از کتاب خدا نازل شده است، درباره هیچ کس نازل نشده است.» 31 و همو گفته است: «درباره علی(ع)سیصد آیه نازل شده است.» 32 مجاهد می‌گوید: «نزل فی علیّ سبعون آیة لم یشرکه فیها احد.» 33 درباره علی(ع) هفتاد آیه نازل شده است که هیچ کس در آنها با او شریک نیست. امام علی(ع)خود (بنابر روایت عامّه و خاصّه) فرمود: «نزل القرآن ارباعاً، ربع فینا و ربع فی عدونّا و ربع سنن و امثال و ربع فرائض و احکام و لنا کرائم القرآن.» 34 قرآن، بر چهار گونه نازل شده است (آیات قرآن به چهار دسته تقسیم می‌شود): ربع آن درباره ما، ربعی درباره دشمنان ما و ربعی آداب و مثلها و ربعی و اجبات و احکام است و فرازهای بلند قرآن (کرائم القرآن) از آن ماست. و روایتی نزدیک به این مضمون از امام علی(ع)و دیگر امامان معصوم رسیده است. از این روست که اسباب نزول وارده درباره اهل بیت(ع) و آیات نازل درباره ایشان، مورد توجّه و نظر ویژه مصنّفان و مفسّران و محدّثان (اعمّ از شیعه و سنّی) قرار گرفته و جایگاه مهمّی نزد ایشان داشته است. در این گونه تألیفات ( خصوصاً در قرون اولیه اسلام) دهها کتاب با عنوانهایی چون: «ما نزل فی علیّ(ع)» یا «ما نزل فی اهل البیت(ع) » به چشم می‌خورد که بزرگانی چون: ثقفی (م: 283)، حبری (م: 286)، ابن شمّون (قرن 4)، فرات کوفی (قرن 4)، ابن ابی الثلج بغدادی (م: 325)، ابن ماهیار (م: 328)، جلودی بصری (م: 332)، ابوالفرج اصفهانی (م: 356)، خیبری (م: 376)، مرزبانی (م: 378)، جوهری (م: 401)، شیخ مفید (م: 413)، حافظ ابو نعیم اصفهانی (م: 430)، حاکم حسکانی (قرن 5) ابن فحام نیشابوری (م: 458)، ابن بطریق ( م: 600) و دیگران به تصنیف آنها همّت گمارده‌اند. صدها مورّخ و محدّث و مفسّر نیز در موسوعه‌های تفسیری و روایی و تاریخی خود ( شیعی و سنّی)، به نقل روایت اسباب نزول وارده درباره علی و اهل بیتکم(ع) و بیش پرداخته‌اند.
آیات نازل شده درباره اهل بیت
تعبیر نزول آیه درباره اهل بیت و خصوصاً علی(ع)و آیات نازله درباره ایشان، تعبیری بسیار رایج و شایع است که در روایات اهل بیت(ع)و سخنان اهل تفسیر و حدیث در موترد فراوان و در ذیل دهها، بلکه صدها آیه قرآن به چشم می‌خورد. بررسی دقیق این مقوله نیازمند تحلیل و تحقیق در چندین زمینه است؛ از جمله: الف. مقصود از نزول آیه درباره اهل بیت(ع) . ب. تاریخچه و سابقه تعبیر یاد شده در متون روایی و تفسیری. ج. شمار آیات نازله درباره اهل بیت(ع). د. دسته بندی آیات نازله درباره اهل بیت(ع) به دسته‌های ذیل: 1. آیاتی که درباره ایشان نازل شده است. 2. آیاتی که بر ایشان تأویل شده است. 3. آیاتی که از باب جری و تطبیق بر ایشان منطبق شده است. 4. آیاتی که شامل اهل بیت(ع) نیز بوده است. ﻫ . تفکیک میان آچه درباره ایشان و غیر ایشان به طور مشترک نازل شده و آنچه در خصوص آنان است. و. شمار هر یک از دسته‌های فوق آیات. ز. علّت عدم تصریح به نام علی(ع)در این آیات. و... ما در این جا قصد پرداختن به هیچ یک از زمینه‌های یاد شده را نداریم، تنها آنچه باختصار می‌توان گفت این است که همه آیات نازله درباره علی(ع)و فرزندان او که در شأن ایشان سخن گفته و بر حق و منزلتشان تأکید و تصریح دارد، از چهار گونه خارج نیست. 1. آیاتی که به مناسبت صدور عملی یا رویکرد واقعه‌ای نازل شده است؛ همچون آیه: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ ...» بقره / 207 که در لیلة المبیت و به مناسبت خوابیدن علی(ع)در رختخواب پیامبر(ص) نازل شده است. و نیز مانند: « أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ...» توبه / 19 که در جریان مفاخره و مناظره علی(ع)با عبّای و شیبه و ... فرود آمده است. گفته‌اند این گونه آیات بر دیگران نیز قابل صدق است، زیرا ملاک، عموم لفظ و اطلاق آیه است و نه خصوص مورد سبب نزول. 1. آیاتی که تنها علی(ع)یا ائمّه(ع) بدان مقصودند و مصداقی جز ایشان نداشته و ندارد؛ همانند آیه ولایت که در واقعه بخشش انگشتری از سوی علی(ع)در رکوع نماز نازل شده و نیز مانند آیه تطهیر و مبادله و ... روشن است که این دسته از آیات، قابل انطباق بر دیگران نیستند. 2. پاره‌ای از آیات که علی یا اهل بیت(ع) ، کاملترین و بارزترین مصادیق آن هستند؛ گرچه مصادیقی جز ایشان نیز داشته باشد. تمامی آیاتی که با خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» نیامده است، جز این که علی(ع)امیر و شریف آن است.» 35 3. آیاتی که جز علی(ع)کسی بدان عمل نکرده است؛ مانند آیه نجوی. 4. اینک آنچه مورد نظر ما در این نوشتار است، تنها آن دسته از آیات است که دارای سبب نزول به معنای اصطلاحی آن بوده باشد. به این معنا که در زمینه وقوع واقعه‌ای و یا در پاسخ سؤال مطرح شده‌ای از سوی مردم، بر پیامبر نازل شده باشد و این گونه آیات در هر یک از دسته‌های چهارگانه فوق وجود دارد. 1. این که باید توجّه داشت بسیاری از آیات، درباره علی(ع)نازل شده و دارای سبب نزول نیز بوده است، ولی اکنون به علل گوناگون، سبب نزول آن به دست ما نرسیده و از میان رفته است. و چه بسا بسیاری از آیاتی که اکنون در عدد آیات بدون سبب نزول به شمار می‌آید و اصطلاحاً تأویل بر اهل بیت(ع) می‌شود، از این دسته باشد. بنابر این، نمی‌توان آیات دارای سبب نزول را منحصر در آنچه در دست است، دانست. 2. از جهتی هدف اصلی علم اسباب نزول، به دست آوردن این مهم است که منظور از اشارات و کنایات فراوانی که در جای جای قرآن به چشم می‌خورد چه کسانی هستند و از سوی دیگر، در روایات پرشماری که از پیامبر(ص)رسیده است، بر مقصود بودن علی(ع)در بسیاری از آیات تصریح شده است. مانند این آیه: « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ » بیّنه / 6 که آن حضرت پس از تلاوت، رو به علی(ع)کرده، فرمود: «آنان (خیر البریّة) تو و شیعیان تو هستید.» 36 بنابر این، آیاتی از این دست را (گر چه در شمار آیات دارای سبب نزول نیستند) با اطمینان بیشتر می‌توان نازل شده درباره اهل بیت(ع) دانست. اساساً همین که قرآن کریم به بهانه‌ای گوناگون از ایشان تجلیل کرده است، خود با اهمیّت‌تر از نزول آیه به طور مستقیم درباره ایشان است. اکنون به موضوع اصلی بحث پرداخته و در حدّ مجال، آیات نازله درباره اهل بیت(ع) را که دارای سبب نزول اند می‌آوریم. نخستین آیه از آیات مورد نظر، آیه «مباهله» است.
نزول آیه مباهله در شأن اهل بیت(ع)
«فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائکم و نسائنا و نسائکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»37 پس هر که در این امر (عیسی) با تو به بحث و مجادله برخیزد، با وجود این که آگاهی به این مسأله [از جانب خدا] بر تو رسیده است، [راه بحث و مناظره فروگذار و به مباهله برخیز] پس بگو: بیایید، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خودتان را فرا خوانیم، آن گاه دعا و تضّرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. درباره آیه مباهله نیز چون آیه ولایت، از زوایای گوناگونی بحث شده است، ولی از آنجا که در این تحقیق، تنها از زاویه سبب نزول به این آیه نگریسته می‌شود، طبعاً بسیاری از گفته‌ها، نوشته‌ها و تحلیلهایی که درباره آیه مطرح است از غرض ما بیرون خواهد بود. بنابر این، از مباحثی از مسأله امامت، اثبات ولایت علی(ع)، جایگاه مباهله در فرهنگ اسلامی، کیفیتّ مباهله، وقت مباهله، آداب مباهله و جز اینها، که در روایات معصومین(ع) آمده است و دانشمندان اسلامی نیز به طور مستقل و یا به مناسبتی در تألیفات و مقالاتشان آورده‌اند، صرف نظر می‌کنیم و جز به قدر ضرورت، این مقوله‌ها را مطرح نخواهیم ساخت. در مقدمه، نخست ارتباط این آیه با مسأله ولایت و فضیلت اهل بیت(ع) را با جمال یادآور می‌شویم.
ارتباط آیه مباهله با منزلت اهل بیت(ع)
بسیاری از دانشمندان عامّه و نیز تمامی علمای امامیّه، میان آیه مباهله، اهل بیت(ع) و منزلت آنان، ارتباطی وثیق و آشکار قائل شده‌اند. چنانکه در روایات ائمه معصومین(ع) بر این واقعیت تأکید شده است. علی بن موسی الرضا(ع) در مجلس مأمون برای اثبات فضیلت عترت(ع) بر سایر امّت، به این آیه استدلال فرموده است: از امام علی(ع) سؤال می‌شود: «آیا خداوند «إصطفا» را در کتابش تفسیر کرده و توضیح داده است؟ امام(ع)پاسخ می‌دهد: آری، به طور صرسح و روشن در دوازده مورد تفسیر کرده است. آن گاه امام(ع)مواردی را یاد می‌کند و چنین ادامه می‌دهد: امّا مورد سوم: هنگامی است که خداوند پاکان را از میان خلقش برگزیده و پیامبرش را امر کرده که همراه با آن برگزیدگان، برای مباهله با اهل نجران، اظهار آمادگی کند و فرموده است: «فمن حاجّک فیه بعد ما جائک من العلم ...» عالمان حاضر در آن مجلس می‌گویند: مراد از «أنفس» در آیه، خود پیامبر(ص)است و نه شخص دیگری. امام (ع)می‌فرماید: «مقصود علی ابن ابی طالب است، به دلیل سخن پیامبر(ص)که در جریان بنوولیعه فرمود: به سوی ایشان مردی را خواهم فرستاد مانند خودم و در آن جا مقصود پیامبر(ص)، علی ابن أبی طالب(ع)بود. بنابر این، در آیه نیز مراد از نفس پیامبر(ص)، علی(ع)و مقصود از «ابناء» در آیه، حسنین، و مقصود از «نساء»، فاطمه(س) است. زیرا خصوصیات در آیه منطبق بر آنان است و این فضلی است که هرگز برای بشریت بعد از آنان نیامده و شرف بزرگی است که کسی در آن بر ایشان پیشی نگرفته است، چه این که علی (ع)، نفس پیامبر(ص)معرّفی شده است.» 38
نظر مفسّران اهل سنّت درباره آیه مباهله
1. علاّمه سید محمود آلوسی، در تفسیر روح المعانی می‌نویسد: «هیچ مؤمنی در دلالت آیه بر فضل خاندان پیامبر(ص)تردید نمی‌کند و پندار ناصبیها که این آیه دلالت بر فضل اهل بیت(ع) ندارد، هذیان و نشانه‌ای از تماسّ با شیطان است.» 39 2. جار الله زمخشری: «قویترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء، آیه مباهله است.» 40 3. فخر رازی: «در درستی روایت آمدن پیامبر(ص)همراه علی و حسن و حسین و فاطمه(س) برای مباهله بین اهل تفسیر و حدیث، شبه اتفاق است.» سپس روایتی را نقل می‌کند به این مضمون: «پیامبر(ص)بعد از اجتماع آن افراد (اهل بیت)، آیه تطهیر را تلاوت کرده است.» 41 جز این مفسّران، دیگران نیز به دلالت آیه مباهله بر فضیلت اهل بیت(ع) تصریح کرده‌اند، که از مطرح ساختن همه آنها به دلیل مقدّمی بودن این نگاه، می‌گذریم.
مفهوم مباهله
مباهله مصدر باب مفاعله است که نوعاً برای انجام گرفتن کاری بین دو یا چند نفر به کار می‌رود. مباهله در لغت، معانی مختلفی دارد که از آن جمله «نفرین فرستادن» است. در این صورت، مباهله به معنای دور کردن از خود و خواستن هلاکت، برای طرف مقابل است. امّا واژه «ابتهال» که در متن آیه آمده است، از ماده «بهل» به معنای دعا و اصرار در آن است که انسان به هنگام اضطرار، بدان روی می‌آورد و دعا در چنین حالتی مستجاب است، زیرا خداوند وعده اجابت را به مضطرّان داده است. به هر حال، مراد ما از مباهله در این جا، همان وعده و قرار پیامبر اسلام(ص)برای اثبات حقانیت عقیده مقدس خویش، با نصارای نجران است که ایشان به دعا برخیزند و آنان نیز دعا کنند، هر کس بر حق نباشد مورد لعن خدای قرار گیرد و هلاک شود 42.
داستان مباهله
محققّانی که ماجرای مباهله را بررسی کرده‌اند، به طور مبسوط از موقعیّت جغرافیایی، نوع حکومت، مذهب مردم نجران، بناهای تاریخی آن دیار، انگیزه‌های اعزام گروه، شخصیّت سیاسی و اجتماعی و مذهبی سران گروه اعزامی، کیفیّت ورود آنان به مدینه، واکنش مردم مدینه، تاریخ مباهله و حتّی درباره روزی که مباهله در آن واقع شده، بحث کرده‌اند. ما نیز گر چه به نقل تمام آنها نمی‌پردازیم لکن اشاره به برخی نکات، راهگشاست. جریان مباهله، در کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ به گونه‌ای همسان نقل شده است. بعد از فتح مکّه که نور اسلام در همه جا پرتو افکن شد و قدرت و منطق اسلام بر کافران آشکار گشت، مردم آن دیار گروه گروه نزد پیامبر(ص)آمدند، بعضی اسلام آورده و برخی مهلت اندیشه بیشتر طلبیدند. از جمله آنان، مسیحیان نجران بودند که رئیس ایشان اسقفی به نام «ابو حارثه» بود و او همراه با سی مرد، که همگی از احبار و پیشوایان قوم خود بودند، در حالی که جامه‌های زیبا بر تن و چلیپهایی در گردن آویخته داشتند. به هنگام نماز وارد مدینه شدند، پس از این که نماز پیامبر(ص)پایان یافت، آنان رو به رسول خدا(ص)کرده، پرسیدند: نظر شما درباره عیسی چیست؟ پیامبر فرمود: عیسی بنده‌ای است که خداوند او را به پیامبری برگزید. پرسیدند: ای محمّد! آیا او پدری دارد؟ فرمود: او از نکاح زاده نشده است تا او را پدری باشد. گفتند: هیچ مخلوقی را دیده‌ای که از نکاح نباشد و پدر نداشته باشد! در پاسخ این سؤال، خداوند آیه فرستاد: «انّ عیسی عند الله کمثل آدم ... فنجعل لعنة الله علی الکاذبین» پیامبر فرمود: چون شما حجّت قبول نمی‌کنید و گفته ما را باور نمی‌دارید، بیایید تا مباهله کنیم، که خدای مرا خبر داده است عذابش را بر دروغگویان فرود می‌آورد. پس از آن، نجرانیان به یکدیگر نگریسته، تصمیم گرفتند تا فردا را مهلت بخواهند و در آن مورد، اندیشه کنند. چون نظر اسقف را جویا شدند به آنان گفت: باید کیفیّت آمدن پیامبر(ص)را در نظر بگیریم، اگر فردا بیاید و عامّه صحابه پشت سر او باشند، از مباهله نهراسید و هیچ اندیشه نکنید، ولی اگر با خاصّه فرزندان و خویشان خود آمد از مباهله با او پرهیز کنید. چون بامداد برآمد، صحابه در مسجد گرد آمدند و هر کسی انتظار داشت که رسول خدا او را صدا زند و همراه برد، امّا آن حضرت فرمود: من از جانب خدا مأموریت دارم تا فقط خاصّان خویش را از زنان، مردان و کودکان بدان جا برم؛ همانا که خدا به دعای ایشان عذاب فرستد. آن گاه علی و حسنین و فاطمه را فرا خواند و همراه برد تا به مکان مباهله رسیدند. این منظره در نظر اسقف بسیار مهم آمد و گفت: به خدا قسم، من در چهره آنان، حقانیّت و ایمانی می‌بینم که اگر بخواهند می‌توانند با دعایشان کوهها را از جا برکنند. پیشوایان مردم مسیحی نجران، با این رخداد در برابر پیامبر(ص)با خشوع عرض کردند: ما برای مباهله حاضر نیستیم. پیامبر(ص)از آنان دعوت به اسلام کرد، اما آنان نپذیرفتند و سر انجام حاضر به قرار داد صلح شدند و پیمان بستند که هر سال دو هزار حلّه بپردازند. پیامبر(ص)با پیشنهاد آنان موافقت کرد و دستور داد صلحنامه را نوشتند و مهر و امضا کردند و به این وسیله، داستان مباهله پایان پذیرفت43.
دیدگاه عالمان شیعی و سنّی در سبب نزول آیه مباهله
چنانکه در داستان مباهله و سبب نزول آیه آوردیم، پیامبر(ص)از علی و فاطمه و فرزندانش حسنین(ع) برای همراهی با خود در امر مباهله دعوت به عمل آورد. همه بزرگان از فریقین، جز اندکی از اهل سنّت در این امر اتّفاق نظر دارند که به برخی از دیدگاهها اشاره خواهیم داشت. برخی مفسّران چون: آلوسی، زمخشری و فخر رازی ادعای اتّفاق کرده‌اند که کسی جز این چهار نفر همراه پیامبر(ص)نبوده است. 1.آلوسی به نقل لز سعدبن ابی وقاص می‌نویسد: «پس از نزول آیه، پیامبر(ص)، علی و فاطمه و حسنین(ع) را خواند و سپس گفت: خدایا اینانند اهل بیت من ... و در نزد محدّثان، حدیث مشهور و مورد اعتماد همین نقل است و روایت ابن عساکر از جعفربن محمد که (همراهیان پیامبر(ص)ابوبکر و عثمان و علی و فرزندان آنان بوده‌اند) خلاف روایت جمهور است.» 44 2.حافظ محمّد بدخشانی، این روایت را با استناد به صحیح مسلم و صحیح ترمذی و سنن بیهقی نقل کرده است45. 3. ابن اثیر در اُسد الغابه و سیّد شریف مرتضی و علاّمه بهبهانی در کتابهای خود نقل اتفاق کرده‌اند و در کتاب النص و الاجتهاد و نیز ملحقات احقاق الحق، بخش مهمّی به این مطلب اختصاص یافته، که بزرگان از علمای اسلام، مصداق «انفس، زنان و فرزندان» را علی، فاطمه و حسنین(ع) دانسته‌اند و بس. نورالابصار، العمده، اسباب نزول واحدی و بحار الأنوار، حدیث را با همین بیان، نقل کرده‌اند. در احتجاج علی(ع)با اصحاب شورا آمده است: «شما را به خدا ! آیا در میان شما کسی است که پیامبر‌‌‌‌‌‌‌‌(ص)دست او و همسرش و دو پسرش را گرفته باشد به هنگام مباهله با نصارا به همراه برده باشد؟ گفتند: نه.» 46 4. ابن حجر در الصواعق المحرقه به نقل از دار قطنی آورده است: امیر مؤمنان(ع)در روز شورا فرمود: «شما را به خدا سوگند بین شما کسی نزدیکتر از من به پیامبر(ص)هست که او را به منزله خود و فرزندان او را پسران خود و همسر او را نزدیکترین زن خاندانش به خویش خوانده باشد؟» گفتند: هیچ کس به پیامبر(ص)نزدیکتر از تو نیست. 47 مفسّران شیعه به اتّفاق نظر مفسّران عامّه چون بیضاوی، نیشابوری، بروسوی حقی، سیوطی، فخر رازی، ابن کثیر و ... در کتابهای خود اعتراف کرده‌اند که همین چهار نفر همراه پیامبر(ص)و اصحاب مباهله بوده‌اند48. 5. سید شریف مرتضی(ره) در کتاب الشّافی می‌گوید: بعضی ادعا کرده‌اند علی(ع)در مباهله حضور نداشته است، ولی این ادّعا بسشیار بی اساس است، زیرا روایات متواتر وجود دارد که پیامبر(ص)از علی و فاطمه(س) دعوت کرده است. و اهل نقل و تفسیر بر این مطلب اتفاق دارند. معقول نیست کسی به خود امر کند و یا از خود دعوت نماید. پس در آیه «و أنفسنا»، مقصود فرد دیگری غیر از پیامبر(ص)است و آن فرد، کسی جز علی(ع) نبوده است، چنانکه مراد از «نسائنا» و «أبنائنا» فاطمه و حسنین(ع) است49. 6.در صحیح مسلم آمده است: بعد از نزول آیه، پیامبر(ص)علی و فاطمه و حسنین را خواند و فرمود: بار خدایا ! اینان اهل بیت من هستند50. ابن اثیر از تفسیر ثعلبی شبیه این روایت را آورده است. 7.علاّمه بهبهانی در مصباح الهدایه برای این جهت که چگونه «أنفسنا» با این که صیغه جمع است، بر علی(ع)منطبق گردیده، می‌نویسد: «آوردن جمع و اراده یک نفر در مقام تعظیم، امر رایج و شایعی است و در این مورد، برای فهماندن و معرّفی خاصترین اهل بیت و نزدیکترین و با فضیلت ترین آنان است و آوردن واژه جمع در آیه مباهله، بر این اساس است. و اطلاق نفس پیامبر(ص)بر علی(ع)، نشانگر نزدیک بودن شخصیّت علی(ع)آن حضرت است. مقصود از «أنفسنا» خود پیامبر(ص)نیست، زیرا اتّحاد داعی و مدعو نادرست است، و امر کننده باید کسی غیر از امر شونده باشد.» 51 8. بیضاوی می‌نویسد: «پیامبر(ص)با حسنین که پیشاپیش او راه می‌رفتند و فاطمه و علی که پشت سر آن حضرت قدم بر می‌داشتند، برای مباهله آمدند.» 52 9. نیشابوری، روایتی را از عایشه نقل می‌کند و بعد از نقل کیفیت آمدن پیامبر(ص)برای مباهله و نقل جریان آیه تطهیر می‌نویسد: «این روایت مورد اتّفاق اهل تفسیر است.» 53 10. سید شریف الدین در النص و الاجتهاد می‌نویسد: «همه مسلمانان می‌دانند که خداوند از میان تمام زنان، فاطمه(س) و از تمام پسران، حسنین(ع) و از میان نفوس، علی(ع)را انتخاب کرد و همانان بودند که در آیه مباهله یادشان آمده است.» 54 ابومجتبی در پاورقی النص والجتهاد، نزدیک به پنجاه و هفت منبع از منابع تفسیری و روایی را با ذکر آدرس و جزئیات آورده است که همگی تطبیق آیه مباهله بر اهل بیت(ع) را مورد اذعان قرار داده‌اند55. از میان نقلها و روایات، برای حسن ختام به روایتی از الفصول المختاره اکتفا می‌کنیم. شیخ مفید روایت را این گونه نقل می‌کند: «مأمون از علی بن موسی الرضا(ع)تقاضا کرد تا بزرگترین فضیلتی را که در قرآن برای علی(ع)آمده است، مطرح کند. امام(ع)بعد از تلاوت آیه مباهله ادامه می‌دهد: پیامبر(ص)، حسن و حسین(ع) را که دو پسر پیامبرند و فاطمه (س) را و امیرالمؤمنین(ع)را که به منزله نفس ایشان بود دعوت کرد، چون کسی در پیشگاه خدا، با فضیلت تر از پیامبر(ص)نیست و پیامبر(ص)علی(ع)را به منزله نفس خویش شمرده است، پس علی(ع)نیز از چنان فضیلتی برخوردار است. مأمون پرسید: «أنباء» جمع است و پیامبر(ص)دو پسرش را آورده و «نسائنا» جمع است، فاطمه را آورده است. چه مانعی دارد پیامبر خودش را دعوت کرده باشد و مراد از «أنفس» علی نباشد که فضیلتی هم نخواهد بود؟ این سخن درست نیست، زیرا دعوت کننده همیشه غیر از دعوت شونده است، چنانکه امر کننده باید غیر از امر شونده باشد. معنا ندارد کسی دعوت کننده خود باشد و زمانی که پیامبر(ص)برای میاهله کسی جز علی(ع)را دعوت نکرده باشد معلوم می‌شود مقصود از «أنفسنا» در آیه مباهله، علی(ع)است.» 56
راویان حدیث مباهله
در میان راویان حدیث مباهله از صحابه چهره‌هایی چون: جابربن عبدالله انصاری، براءبن عازب، انس بن مالک، عثمان بن عفّان، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقّاص، عبدالله بن عباس و ابی رافع مولی النبی(ص)دیده می‌شوند. و از تابعان چون: سدّی، شعبی، کابی، و ابی صالح و از محدّثان و مورخّان و مفسّران: سملم، ترمذی، ابوالفداء، سیوطی، زمخشری و فخر رازی ... حضور دارند. شیخ در امالی و علاّمه طباطبائی از کتاب سعد السعود، تألیف سید بن طاووس، اسناد روایات را آورده است که در میان آنها از طریق عامر بن سعد و عبدالرّحمان بن کثیر به امام صادق(ع)و از طریق سالم بن ابی جعد به أبی ذر و ربیعه به امام علی(ع)منتهی شده است57.» شیخ مفید در الاختصاص، سبب نزول آیه مباهله را از محمد بن زرقان به موسی بن جعفر(ع)و از محمد بن منکدر، به امام صادق(ع)منتهی دانسته است، و تفسیر فرات از احوال که او از امام صادق(ع)... نقل حدیث کرده است58. متأسفانه در میان مفسران اهل سنّت کسانی دیده می‌شوند که با وجود این نقلهای متعدّد، هیچ اشاره‌ای به همراهان پیامبر(ص)در داستان مباهله نکرده و یا سعی در بی اعتبار نشان دادن این نقلها داشته‌اند59.
تبیین برخی نکات سؤال برانگیز حدیث مباهله
گر چه تحقق ما در آیه مباهله از زاویه سبب نزول آن است، امّا نپرداختن به برخی نکات این روایت، می‌تواند صحت حدیث را زیر سؤال ببرد! یکی از سؤالهای مطرح در حدیث مباهله این است که: حسن و حسین(ع) پسران دختر پیامبر(ص)هستند، به چه دلیل آنان را پسران پیامبر(ص)گفته‌اند، با این که پسر، منتسب به پدر و جدّ پدری است؟ پاسخ: اگر ما حدیث مباهله را از نظر سند و محتوا صحیح بدانیم، نفس عمل پیامبر(ص)خود، بهترین دلیل بر این است که در فرهنگ دینی و در بینش پیامبر(ص)و مکتب وی، فرزندان دختری نیز فرزندان جدّ به شمار می‌آیند. علاوه بر این، در آیه: «و من ذرّیته داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون ... و زکریا و یحیی و عیسی ... »60 عیسی(ع)از فرزندان ابراهیم(ع)به حساب آمده با این که عیسی(ع)از ناحیه مادر، منتسب به ابراهیم(ع)است61. در حدیثی، هارون از موسی بن جعفر(ع)می‌پرسد: به چه دلیل شما خود را ذرّه پیامبر(ص)می‌دانید و حال این که فرزند دختر ایشان هستید؟ امام(ع)در پاسخ به آیه مباهله استدلال می‌کند و می‌فرماید: تأویل «أبنائنا» حسن و حسین(ع) و «نسائنا» فاطمه(س) و «أنفسنا» علی بن ابی طالب(ع)است62. و در احتجاج علی(ع)با ابوبکر آمده که علی(ع)فرموده: سوگند به خدا، ای ابی بکر! پیامبر(ص)من و اهل من و فرزندانم را برای مباهله همراه بر یا تو و اهل و فرزندان تو را؟ گفت: شما و اهل و فرزندان تو را 63 .
اشکالهای تفسیر المنار به حدیث مباهله
المنار برای مخدوش ساختن حدیث مباهله می‌نویسد: «روایاتی که داستان مباهله را بیان می‌کنند، همگی همراه بودن علی و فاطمه و حسنین(ع) با پیامبر(ص)را نیز نقل می‌کنند و مستند به شیعه است و مقصود شیعه از طرح این روایات مشخص است و آنان چنان از این روایات ترویج کرده‌اند، که در نوشته‌های اهل سنّت نیز رایج شده است!» تأمّل در لحن گفتار و استدلال المنار، نشانه‌های تعصّب و پیشداوری و خروج از سخنش صحیح باشد و چه نباشد! او می‌نویسد: «مقصود شیعه مشخص است»؛ یعنی شیعه در صدد است که با این حدیث، منزلت علی(ع)را اثبات کند. بنابر این، حرفش را نباید پذیرفت! اگر بنا باشد که ما در مسائل علمی و عقیدتی این گونه داوری کنیم، پس باید به اهل کتاب حق بدهیم که دلایل پیامبر اسلام(ص)را نپذیرند، زیرا پیامبر هر دلیلی که می‌آورد برای اثبات حقانیّت رسالت خود است. در نظر اهل کتاب، پیامبر متّهم است که همه تلاشهایش ساختگی و در جهت تثبیت فکر و ایده خود است! از نویسنده المنار باید پرسید که آیا براستی این گونه داوری را در سایر موارد می‌تواند بپذیرد! علاوه بر این، نقل کنندگان روایات، از محدّثان و صاحبان جوامع روایی چون مسلم و ترمذی بوده و برخی از آنان بعد از نقل، آن را تلقّی به قبول کرده‌اند و موّرخان بسیاری آن را پذیرفته و تأیید نموده‌اند و مفسّران بزرگی بدون هیچ گونه ردّ و یا اعتراض و تشکیکی آن را آورده‌اند. باید دید که منظور المنار از شیعیانی که در مصدر حدیث مباهله قرار دارند، چه کسانی هستند؟ آیا منظور ایشان کسی چون: سعد بن ابی وقاص، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عباس و دیگران از صحابه، یا تابعین‌اند که از اشخاصی چون: ابو صالح، کابی، سدّی و شعبی نقل کرده‌اند؟ در این صورت، به المنار گفته می‌شود: اگر بنا شود این گونه راویان از سلسله سند احادیث حذف شوند، دیگر سیره و سنّتی قابل قبول بر جا نمی‌ماند. تنها وجهی که برای ادّعای المنار می‌توان تصویر کرد این است که چون محتوای حدیث مطابق ذوق نویسنده نبوده، راویان آن را شیعه شمرده است و البتّه به نظر ایشان، شیعه بودن راوی برای ردّ حدیث کافی است!
اشکال دوم المنار
المنار می‌گوید: شیعه معتقد است که از لفظ «نسائنا» فاطمه و از «انفسنا» علی اراده شده است، ولی هیچ عرب زبانی چنین استعمالی را نمی‌پذیرد، خصوصاً با وجود این که پیامبر(ص)چندین همسر داشته، چگونه ممکن است از «نسائنا» دختر ایشان اراده شده باشد! احتمال می‌رود منشأ این اشکال المنار بعضی از روایات چون روایت جابر باشد، که گفته است: «نسائنا» فاطمه و «انفسنا» علی(ع)است. در حالی که معنای «نسائنا» و «انفسنا» فاطمه و علی نیستند و شیعه هم چنین نمی‌گوید، بلکه روح استدلال به حدیث مباهله بر منزلت اهل بیت این است که پیامبر(ص)«نسائنا» فرمود و کسی جز فاطمه(س) را نیاورد. پس روشن می‌شود که مصداق «نسائنا» فاطمه(س) است و همچنین «انفسنا» فرمود و کسی جز علی(ع)را نیاورد، معلوم می‌شود مصداق «انفسنا» علی(ع)است. به عبارتی می‌توان گفت پیامبر(ص)جز علی و فاطمه و حسنین(ع) ، مصداقی برای «انفسنا، نسائنا و ابنائنا» سراغ نداشت تا به مباهله دعوت کند. علاوه بر این، پس از دعوت فرموده: با خدایا اینان اهل بیت من هستند. امّا این که المنار مدّعی است: «هیچ عرب زبانی چنین استعمالی ندارد»، این کلام موجب ردّ روایات فراوانی است که در این زمینه وارد شده است و باعث ردّ راویان بسیاری است که ائمه علم بلاغت و اساتید علم بیان در میان آنان به چشم می‌خورند. از جمله آنان زمخشری است که می‌نویسد: «این حدیث قویترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء و برهانی روشن بر درستی نبوّت پیامبر(ص)است.» 64 او بدون هیچ گونه تأمل و اعتراضی این روایت را نقل کرده است. از سوی دیگر، اگر همراهان پیامبر(ص)در ماجرای مباهله، از مصادیق «أبنائنا» و «نسائنا» و «أنفسنا» نباشند، معنایش این است که فرمان خدا مورد عمل پیامبر(ص)قرار نگرفته و او به جای اطاعت از دستور خدا، کسان دیگری را به میل خویش برای مباهله دعوت کرده است! اشکالات بی اساس و بی پایه دیگری نیز در المنار ذکر شده که نیازی به آوردن آنها نیست و هر خواننده‌ای در می‌یابد که این سخنان برخاسته از تعصّب و تلاشی در جهت ایستادگی در برابر حقیقتی بزرگ است، که همان دلالت آیه مباهله بر افضلیّت اهل بیت(ع) باشد. در پایان، صاحب المنار چون کوشش خود را بیهوده دیده، به روایتی نادر و شاذ استناد کرده است، تا نزول آیه نباهله را درباره اهل بیت(ع) ، مورد تشکیک قرار دهد 65.
روایت ساختگی، در مقابله با حدیث مباهله
روایتی که المنار به آن اشاره دارد، روایتی است که ابن عساکر در تاریخ دمشق از ابو عبدالله محمّد بن ابراهیم، او از ابوالفضل بن کریدی، او از ابوالحسن عتیقی، او از ابوالحسن دار قطنی، او از ابو الحسین احمد بن قاج، او از محمد بن جریر طبری نقل کرده است که او گفت: سعید بن عنبسه رازی، بر ما املا کرد که هیثم بن عدی برای ما گفت: شنیدم از جعفر بن محمّد از پدرش درباره این آیه (آیه مباهله) که پیامبر ابوبکر و فرزندانش، عمر و فرزندانش، عثمان و فرزندانش و علی و فرزندانش را برای مباهله آورد66. همین روایت را سیوطی نیز در تفسیر آیه مباهله به نقل از ابن عساکر آورده است. این حدیث از نظر سند و متن، غیر قابل اعتماد است و به شکلی روشن می‌نماید که از سوی توجیه گران خلاف خلفا، ساخته شده است تا فضیلت مخصوص اهل بیت(ع) و دلیل شایستگی علی(ع)را به سایر خلفا تعمیم دهند. در سند حدیث یاد شده، دو راوی غیر موثق واقع شده‌اند. نخست سعد بن عنبسه رازی و دوم هیثم بن عدی است. در مورد نفر اول، ابن ابی حاتم رازی، مؤلف الجرح و التعدیل گفته است: «پدرم از او شنید، ولی حدیث نکرد و گفت درباره او نظر است (فیه نظر) و نیز عبدالرّحمان گفت: از علی بن الحسین شنیدم که او گفت: از یحیی بن معین شنیدم که درباره او گفت: او را نمی‌شناسم. سپس گفته شد او از ابی عبیده حدّاد حدیث «والان» را نقل کرده است، گفت: این یکی کذّاب است. و نیز عبدالرّحمان حدیث کرد از علی بن الحسین شنیدم که می‌گفت: «سعید بن عنسبه» کذّاب است و نیز از پدرم شنیدم که گفت او راست نمی‌گفت.» 67 امّا هیثم بن عدی به اتّفاق علمای رجال، کذّاب است. ابن ابی حاتم می‌گوید: «از یحیی بن معین درباره او سؤال شد، او گفت: از اهل کوفه است وثقه نبوده و کذّاب است! از پدرم نیز درباره او پرسیدم گفت: متروک الحدیث است».68 ابن حجر عسقلانی، رجال شناس بزرگ نیز در مورد او از بخاری، یحیی بن معین، ابو داوود، نسائی، ابن مدین، ابو زرعه، عجلی، ساجی، احمد، حاکم و نقاش نقل کرده که او را غیر موثّق یا کذّاب یا متروک الحدیث یا تدلیس گر در اخبار، یا روایت کننده احادیثی منکر، دانسته‌اند. محمود بن غیلان نیز گفته است: «احمد، یحیی بن معین، ابو خیثمه، ابن سکنی، ابن شاهین، ابی جارود، و دارقطنی او را در عداد ضعفا به شمار آورده‌اند.» 69 بنابر این، روایت ابن عساکر، اوّلاً شاذ و مخالف با همه روایات معتبری است که در این زمینه وارد شده و در سند آن، دو راوی ضعیف و غیر موثّق وجود دارد و به همین جهت، مورد اعراض مفسّران واقع گردیده است و متکلّمان شیعی و سنّی نیز اشاره‌ای به این حدیث ندارند. عجیب این که روایت یاد شده از امام جعفر صادق(ع)از پدرش امام محمّد باقر نقل شده است. شگفتا! چگونه این حدیث را امام صادق یا امام باقر(ع)فرموده، ولی هیچ یک از محدّثان و محققان شیعی آن را روایت نکرده‌اند. با این که برخی از آن محدّثان تمام روایتی را که بر معصومین(ع) نسبت داده شده است در کتابهای خود نقل کرده‌اند و تنها به نقل روایاتی که اطمینان به صحّت آن داشته‌اند بسنده نمی‌کرند و چه بسا در مواردی نسبت به صحّت روایتی توقف کرده و از تأیید و تکذیب آن خودداری نموده‌اند و یا آن را حمل بر تقیه کرده‌اند. اکنون چگونه این حدیث در هیچ موسوعه روایی شیعی وجود ندارد. امّا محتوا و مدلول این روایت: اولاً، این دسته بندی و ترتیب (ابوبکر و فرزندان، عمر و فرزندان، عثمان و فرزندان، علی و فرزندان) بسیار شگفت می‌نماید، چه این که این ترتیب دقیقاً مطابق با اوضاع سیاسی است که پس از پیامبر(ص)شکل گرفت، و از سوی حکومتهای اموی و عباسی مورد ترویج واقع گردید. براستی چگونه همین ترتیب در همه رویدادها در زمان پیامبر(ص)به طور اتّفاق رعایت شده و هیچ گاه عثمان بر ابوبکر یا عمر در کلام و نوشته، پیشی نگرفته است و همین طور در مورد سه نفر دیگر؟ آیا این ترتیب مورد نظر پیامبر(ص)بوده است و یا بر حسب اتفاق و تصادف؟ آیا چنین تصادف و اتفاقهای ادّعایی برای یک فرد محقّق منصف و تحلیلگر، شک برانگیز نیست؟ بی تردید باید گفت این ترتیب و شماره گذاری از سوی جریانهای سیاسی ترسیم شده و پس از آن، وقایع نگاران و روایت پردازان و تاریخ سازان به عنوان مأموریت و یا گرایشهای درونی بر این سیاست گردن نهاده و به ثبت آن کمک کرده‌اند. ثانیاً، چگونه ممکن است پیامبر(ص)ابوبکر و فرزندان ... را برای مباهله فراخوانده باشد، و بزرگان صحابه را که دارای جایگاهی بلند و سابقه‌ای درخشان در جهاد در راه خدا و نصرت پیامبر(ص)بوده‌اند، نادیده انگارد ! آیا این تنقیص و نادیده گرفتن خدمات و مجاهدات آنان نیست؟ حال آن که در آن میان، بزرگانی چون: عبّاس عموی پیامبر(ص)، سلمان، ابوذر، عمار، مقداد و سعد بزرگ قبیله خزرج، حذیفه، ابو عبیده و از زنان، چون صفیّه عمّه پیامبر(ص)و امّ هانی دختر عموی پیامبر(ص)نیز بوده‌اند، که پیامبر آنان را دعوت به مباهله نکرد. علاوه بر این که این سه نفر برترین اصحاب پیامبر(ص)نیز نبوده‌اند. نشانه‌های ذکر شده و قراین دیگری که وجود دارد، نشانه‌ای روشن بر ساختگی بودن روایت نقل شده از سوی ابن عساکر است70. نتیجه: آیه مباهله درباره پیامبر(ص)، علی، فاطمه و حسنین(ع) ، همان گونه که مورد اتفاق شیعه است، مورد پذیرش قریب به اتفاق اعلام اهل سنت نیز می‌باشد.
پی نوشت‌ها:
________________________________________
1 . اشاره است به آیه: «قل لا اسألکم علیه أجراً اولاً المودةّ فی القربی ...» شوری / 23. 2 . فتونی عاملی، مرآة الانوار، (مقدّمة تفسیر برهان) / 51. 3 . علامه طباطبایی، المیزان، 6 /20. 4 . مسند احمد بن حنبل، 3/14، 17، 26، 59، 4/367، 371؛ ترمذی، الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، کتاب المناقب / 546، باب 31؛ ابن مغازلی، المناقب / 234- 236. طبع مطبعه حلبی. 5 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 3/124؛ طبرانی، المعجم الصغیر، 1/255؛ متقی هندی، کنز العمّال، (طبع حلب)، 11/ 603؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 9/134؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة /72. 6 . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 3/119. 7 . اشاره است به آیه: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین». شعراء /193/194. 8 . اشاره است به آیه: «ان هو الاّ وحی یوحی علّمه شدید القوی» نجم / 4-5. 9 . انّما یعرف القرآن من خوطب به. 10 . اوصاف یاد شده در روایات فریقین موجود است؛ از جمله: تاریخ طبری، 2/ 63 ؛ مسند احمد، 1/159. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به: سید مرتضی حسینی فیروز آبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستّة. 11 . اشاره به حدیث معروف منزلت است که پیامبر فرمود: «الاترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی». صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب مناقب علی بن ابی طالب(ع)؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة؛ سنن ابن ماجه / 12؛ مسند احمد، 1/174؛ حلیة الاولیاء، 7/194؛ خصائص نسائی / 15 و 16؛ صحیح ترمذی، 2/301 و ... . 12 . سید رضی نهج البلاغه، گرد آوری صبحی صالح، خطبه «قاصعه» / 301- 302. 13 . اشاره به حدیث ردّ شمس است که از جمعی از صحابه پیامبر روایت شده است که روزی پیامبر در منزلی از منازل سر بر دامن علی(ع)نهاده بود و آیات وحی را فرا می‌گرفت و همچنان بود تا آفتاب پنهان شد و این در حالی بود که نماز عصر را نگزارده بود. پس پیامبر سر برداشت و از علی(ع)پرسید آیا نماز عصر را خوانده‌ای ؟ گفت: نه، پیامبر دعا کرد و خورشید باز گشت تا محاذی آن مکان قرار گرفت و علی(ع)نماز عصر را خواند. ابن مغازلی، مناقب / 96- 98؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة / 137- 138 به نقل از ابن مغازلی و حموینی و خوارزمی و طحاوی و ابن حجر در الصواعق المحرقة و دیگران. 14 . فخر رازی، تفسیر کبیر، 8/23؛ متقی هندی، کنز العمال، 6 /392؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، 16 /165. 15 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، (مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه)، 1/48؛ سیّد هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، 1/16. 16 حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/42؛ابن عبد البّر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، 2 / 501؛ ابن عمر، جامع بیان العلم، 1/114؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، 7/7 و 338؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، 8/485؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، 2/101. 17 . ابن سعد، الطبقات الکبری، 2/338؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/45؛ المناقب، خوارزمی / 46؛ حافظ ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، 1/67- 68؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة / 76. 18 . کتاب سلیم بن قیس/213. 19 .حاکم حسکانی، شواهد التنزیل،1/47. 20 . حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء،1/65. 21 .قندوزی حنفی، ینابیع المودّة/80،باب 14؛ سید بن طاوس، سعدالسعود/285. 22 . عن جابر، قال سمعت اباجعفر(ع)یقول:« ما ادّعی احد من الناس انه جمع القرآن کلّه کما انزل الاّ کذّاب، و ما جمعه و حفظه کما انزل الله الاعلی بن ابی طالب و الأئمة من بعده» . کلبنی، اصول کافی،1/228. 23 . مقدمه تفسیر مفاتیح الاسرار ومصابیح الابرار، مخطوط. 24 . اشاره است به آیه :« فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون». وحدیث ثقلین«... ما ان تمسکّتم بهما لن تضلّوا ابداً ...» ؛ هرگاه که به ایشان تمسّک کنید هرگز گمراه نخواهیدشد. 25 . ابن سعد، الطبقات الکبری، 2/338؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، حدیث1041؛ حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء،1/67؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی ،1/36و38؛ خوارزمی، المناقب،/49. 26 . قال رسول الله (ص) :« انّ فیکم من یقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله و هو علیّ بن ابی طالب». حاکم نیشابوری ، المستدرک علی الصحیحین،3/123؛ حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء،1/67؛ خصائص نسائی/131؛ مسند احمد، 3/33؛ ابن اثیر ، اسدالغابة، 3/283و4/33. 27 .اشاره به حدیث معروف ثقلین است که منابع آن در پاورقی شماره 4 گذشت. 28 . رجوع کنید به: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ؛ فیزوزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستّة؛ بحرانی، غایة المرام؛ استرآبادی، تأویل الآیات الظّاهرة ، و... . 29 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/64. 30 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/30؛ متقی هندی، کنز العمّال ، 15/94؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة/126. 31 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/52. 32 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،1/52؛ قندوزی حنفی ،ینابیع المودّة /126. 33 حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،/57و62. 34 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار ، 24/305 به نقل از: کراجکی، کنز الفوائد؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة /126. 35 .رجوع کنید به پاورقی شماره 29. 36 . حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،2/459،473، حدیث 125تا 1148. 37 .آل عمران/61. 38 . شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، 1/231-232؛ سید شریف رضی، حقائق التأویل، (مؤسسه بعثت) /230-237. 39 . سید محمد آلوسی، روح المعانی ، (بیروت) ، 3/190. 40 . جارالله زمخشری، الکشاف، 1/370. 41 . فخر رازی، تفسیر کبیر، 8/85. 42 . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن،( بنگاه ترجمه و نشر) ،1/330؛ جارالله زمخشری، الکشاف1/368؛ علامه طباطبایی، المیزان 3/224؛ طبرسی ، مجمع البیان ، ذیل آیه. 43 .ابوالفتوح رازی، روض الجنان (قطع رحی) /1، ذیل آیه؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/155؛ واحدس ، اسباب النزول ، (انتشارات رضی) /68؛ دکتر غازی عنایت، اسباب نزول قرآن، (بیروت، دارالجیل) /132؛ عبدالله السبیتی، المباهله، (تهران ، مکتبه النجاج) /28. 44 . سید محمد آلوسی، روح المعانی ،3/190. 45 .بدخشانی، نزل الابرار.104؛ ترمذی، الجامع الصحیح ، 5/225ح2999. 46 . ابن اثیر، اسدا الغابه، (داراحیاء التراث) ، 4/26؛ سید مرتضی ، الشافی، (مؤسسه الصادق)، 2/253ـ255؛ سید علی موسوی بهبهانی، مصباح الهدایه ( قاهره ، النجاح) /165؛ عبدالحسین شرف الدین، النص والاجتهاد، (قم، سیدالشهداء) /75؛ ملحقات احقاق الحاق، (کتابخانه آیة الله مرعشی) 2/84 و پاورقی، احقاق الحق3/47ـ47ـ76و14 المحلقات احقاق 144ـ 147؛ بان البطریق، العمده/231ـ188؛ شبلنجی، نورالابصار، ( بیروت، دارالجبل) /223؛ واحدی، اسباب نزول/68؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار ، 35/267؛ طبرسی، الاحتجاج، 1/139. 47 . ابن حجر هیتمی، الصّواعق المحرقة /124، به نقل از: پاورقی بحارالانوار، ج35 وکتاب المباهله سبیتی/92. 48 . عمربن محمد شیرازی بیضاوی، (مؤسسه اعلمی) ،1/261؛ نیشابوری ، غرائب القرآن ،3/214؛ حقی بروسوی، روح البیان،2/44ـ45؛ سیوطی ، الدر المنثور ،(مکتبه آیة الله نجفی مرعشی) ، 2/39؛ فخر رازی ، تفسیر کبیر ،8/85. 49 . سید مرتضی ، الشافی، 2/253ـ255. 50 . صحیح مسلم، 5/24. 51 . بهبهانی ، مصباح الهدایه/165. 52 بیضاوی ، تفسیر بیضاوی،1/261. 53 . نیشابوری ، غرائب القرآن ،3/214. 54 . شرف الدین، النص والاجتهاد، /75. 55 .همان. 56 .شیخ مفید، الفصول المختاره، (قم ، انتشارات کنگره شیخ مفید) /38؛ مجلسی، بحارالانوار ، 35/257. 57 . شیخ صدوق، امالی، ترجمه کمره ای/525؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ،2/167ـ155؛ علامه طباطبایی ، المیزان 3/235. 58 . شیخ مفید، الاختصاص، ( قم، مکتبة الزهراء) 116،112،94،56. 59 .سیّد قطب، فی ظلال القرآن ، ( دارالشروق) ، 1/405؛ المنار، رشید رضا، (بیروت دارالمعرفة) ، 3/322. 60 . انعام /85. 61 . علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ( قم ، اعلمیه)، 1/349. 62 . شیخ مفید، الاختصاص،/65؛ تفسیر فرقان، 5/17ـ 63؛ شیخ صدوق،عیون اخبار الرضا، 1/84ـ85. 63 . طبرسی، الاحتجاج، 1/118. 64 . جارالله زمخشری، الکشاف، 1/370. 65 .رشید رضا، المنار3/322. 66 . ابن عساکر، تاریخ دمشق ذیل ترجمه عثمان/169ـ168. 67 . ابن ابی حاتم رازی، الجرح والتعدیل، 4/52. 68 . همان 9/85. 69 . لسان المیزان ،6/209. 70 . السبیتی، المباهله/109ـ111.
 

تبلیغات