آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

بسیاری از افراد هستند که با وجود تحصیلات عالیه و مطالعه و پژوهش در رشته های گوناگون علمی، از مشروطیت تنها نامی شنیده اند و فرصت مطالعه در مورد آن را نیافته اند. اگر این رویداد بزرگ تاریخ معاصر ایران ابعاد گوناگونی نداشت که امروز و فردای ما نیز تحت تاثیر آن باشد، دغدغه چندانی نبود اما مشروطیت گویی رویدادی است که همه عناصر اعتلا و انحطاط ایران را به یکباره در خود جمع کرده و می تواند موجب عبرت و اعتبار همیشگی ما باشد. مقاله زیر مروری اجمالی بر تاریخ مشروطه به ویژه ریشه های شکل گیری آن است.

متن

در سال 1285.ش انقلاب مشروطیت پس از طی مراحلی پیروز گردید. در صد سال گذشته کتابها و مقالات بسیاری درخصوص انقلاب مشروطیت در ایران و خارج از ایران نوشته شده و زوایای مختلف این رویداد بزرگ سیاسی، اجتماعی، ملی و فرهنگی مورد بحث قرار گرفته است اما باز هم نسل حاضر و فرزندان انقلاب شکوهمند اسلامی 1357 نیاز دارند بدانند ریشه انقلاب مشروطیت در کجا بود؟ چه کسانی پیشگام انقلاب بودند؟ چه حوادثی مسیر انقلاب را روشن ساخت؟ چه موانعی در مقابل آن ایجاد شدند، اهداف انقلاب چه بودند؟ آیا انقلابیون با پیروزی انقلاب به اهداف خود رسیدند؟ مردم عادی که غالبا سواد نداشتند، تحت‌تاثیر چه عواملی به صحنه مبارزه وارد شدند؟ چرا روحانیت رهبری آن انقلاب را برعهده داشت؟ خواسته روحانیت چه بود؟ تحولات غرب و بازگشتگان از اروپا چه نقشی داشتند؟ احزاب، گروهها و صاحبان مطبوعات داخل و خارج از کشور چه تاثیری بر شکل‌گیری زمینه‌های انقلاب مشروطیت گذاشتند؟ آیا جنگهای ایران و روسیه و تغییرات متعدد در مرزهای کشور، در پیروزی انقلاب تاثیرگذار بودند؟ آیا نمی‌توان گفت پنجاه سال استبداد کامل ناصرالدین‌شاه جامعه را برای یک تحول بزرگ آماده کرده بود؟ آیا تشکیلات سری فراماسونری و اعمال نفوذ بیگانگان ملت را به فکر انداخته بود که راه علاجی پیدا کنند؟ آیا کاپیتولاسیون و امتیازاتی که بیگانگان تحت این عنوان کسب می‌کردند و حیات ملی را در خطر جدی قرار می‌دادند، باعث وحدت ملی برای انقلاب شده بود؟ آیا واقعه رژی و تحریم تنباکو از جانب مرجع وقت تشیع، میرزای شیرازی، برای مشروطیت مانند قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی سال 1342 بود که مسیر انقلاب اسلامی سال 1357 را معین کرد و به آغازی برای آن تبدیل شد؟ آیا میرزارضا کرمانی که در سال 1313.ق در آستانه جشنهای پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین‌شاه در حرم حضرت عبدالعظیم قلب او را نشانه گرفت، یک قاتل، تروریست و ماجراجو بود که برخلاف موازین اسلامی و احکام شریعت عالماً و عامدا خود را در معرض هلاکت قرار داد یا باید او را یک مرد آگاه به حساب آورد که یک تکلیف سنگین را به دوش گرفته بود؟ آیا می‌توان گفت کرمانی را بیگانگان صاحب نفوذ مسلط بر کشور تحریک کرده بودند[i][i] تا نظم جامعه را به هم زند و حقوق ملت را تضییع نماید؟

 

وضعیت عمومی کشور قبل از انقلاب مشروطه

کسانی‌که می‌خواهند انقلاب مشروطیت را مرور کنند، باید لااقل صدوپنجاه سال به عقب بازگردند و اوضاع و احوال آن زمان را در نظر داشته باشند. ایران آن روز جمعیتی کمتر از ده‌میلیون نفر داشت و طبعا ارتباطات نیز متناسب با آن زمان بود. شاه قدرت زمامداری را در اختیار داشت. فرزندان شاه در ایالات و ولایات حکومت می‌کردند و مردم رعایای شاه بودند. آنها باید انواع مالیات را به مامورین حکومت می‌دادند و در عوض، آنچه دریافت می‌کردند، ذلت و خواری بود. دستگاه حاکم هیچ حد و حدودی برای خود نمی‌شناخت. اشراف و شاهزادگان که غالبا همان مالکین بزرگ بودند، به وضع دیگری ظالمانه‌ترین ارتباط را با عامه مردم داشتند. شاه و اعوان و انصار او درعین‌حال که با مردم رفتار ظالمانه‌ای داشتند، در مقابل بیگانگان ذلیل و خوار بودند. حاکمان مردم را به بهانه‌های مختلف به سیاه‌چال می‌انداختند تا مرگ چاره کار آنها باشد اما در مقابل بیگانگان هیچ اختیاری نداشتند و حتی خودشان هم اعتراف کردند وقتی شاه می‌خواهد به شمال کشور برود، باید از سفارت روس اجازه بگیرد و اگر می‌خواهد به جنوب برود، باید از انگلیس صلاحدید بخواهد. منابع کشور در قالب امتیازات پی‌درپی به دولتهای رقیب داده می‌شد. هزینه مسافرتهای بیهوده شاهان، از دسترنج ملت تامین می‌گردید و درکل جز فلاکت و بدبختی برای مردم حاصلی نداشت.

مراکز علمی کشور، مدارس قدیمه و حوزه‌های علمیه بودند که روحانیون کشور را تربیت می‌کردند. غالب مردم گرچه بی‌سواد بودند، اما به لحاظ مذهبی و اعتقادات دینی پیوند عمیقی با روحانیت داشتند. جوانانی به حوزه‌های علمیه راه پیدا می‌کردند که صرفا انگیزه دینی داشتند. تکالیف مسلمانان از طریق همین حوزه‌ها و از طریق روحانیت بیان می‌شد. در طول زمان، خیّرین دیندار املاکی را وقف کرده بودند و خمس و زکات خود را در اختیار حوزه‌های علمیه قرار می‌دادند. درواقع وجوه شرعی از همین طریق به جامعه تزریق می‌شد و به مصارف معین شرعی می‌رسید؛ بدون‌اینکه دولت مداخله‌ای داشته باشد یا مراکز علمی مذکور کمک یا حقوقی رسمی از دولت دریافت کنند. کسب و کار مردم در مدار مشخص حلال و حرام جریان داشت و تمامی مدارج زندگی خصوصی با احکام اسلامی مرتبط بود. از طبقات کشاورز، تاجر، کاسب و صنعتگر، افرادی با قصد تفقه در دین و عمیق‌شدن در احکام الهی به حوزه‌های علمیه شهرهای پررونق ایران روی می‌آوردند و طلاب، فضلا، دانشمندان و علمای حوزه‌ها را تشکیل می‌دادند. آنان با قصد قربت دروس اسلامی را می‌آموختند و غالبا به موطن خود بازمی‌گشتند. آنها درواقع مدیریت زندگی خصوصی، معنوی و حقوقی مردم را عهده‌دار می‌شدند. روحانیت پاسخگوی مسائل کوچک و بزرگ مردم در مسائل ازدواج، طلاق، ارث، وصیت، خرید، فروش، وکالت، صلح، مزارعه، مساقات و بسیاری موضوعات دیگر زندگی بود. در هریک از این زمینه‌ها دهها مساله پیدا می‌شد که افراد باید حکم الهی مربوط به آن را از فتوای مجتهدین می‌گرفتند و به آن عمل می‌کردند. این پیوند بسیار عمیق بود و با هیچ اقدامی قابل‌گسستن نبود. میرزای شیرازی با یک جمله، تمامی کشور را یکپارچه در مقابل بیگانه قوی‌پنجه قرار داد؛ کاری که با هیچ قانون، آیین‌نامه، دستورالعمل حزبی و سلسله‌مراتب اداری قابل انجام نبود. نمونه بالاتر آن را مردم ایران در جریان انقلاب اسلامی 1357 دیدند. وقتی دولت حاکم حکومت نظامی اعلام کرد، یعنی رسما قدرت نظامی کشور را به میدان می‌آورد تا از هر متمردی جرات حضور در صحنه را بگیرد، رهبر انقلاب مردم را به باقی‌‌ماندن در خیابانها و هوشیاری در برابر توطئه‌های دشمن فرا‌خواند. امام با این پیام، ارتش را به تسلیم واداشت، حال‌آنکه این کار در هیچ کشوری و در بین هیچ ملتی انجام‌شدنی نبود. در انقلاب مشروطیت نیز وقتی مراجع و علمای اسلامی رهبری قیام را به‌خاطر تامین عدالت به‌دست گرفتند، توان مقاومت از حکومت سلب شد و دستگاه استبداد قدم‌ به قدم عقب نشست.

افراد و گروههای زیادی علیه دستگاه استبدادی شاهان قاجار فعالیت می‌کردند. روزنامه‌های متعددی در قاهره، عثمانی، بمبئی و کشورهای اروپایی از سوی مخالفان قاجاریه منتشر می‌شدند. تعدادی از شمارگان آنها به داخل کشور می‌آمد و روشنفکران آن را دست‌به‌دست می‌گرداندند. علاوه‌براین، کتابهای انتقادی بسیاری درخصوص اوضاع نابسامان کشور و زیانهای استبداد حاکم نگاشته می‌شدند و نسخه‌های آن در بین باسوادان توزیع می‌گردید. شب‌نامه، هجونامه و نصیحت‌نامه حتی به کاخ شاه فرستاده می‌شد. انجمنهای سری و گروههایی شکل می‌گرفتند اما هیچ‌کدام نمی‌توانستند استبداد ریشه‌دار را متزلزل سازند؛ زیرا قدرت واقعی در وحدت میان مردم متمرکز است و این وحدت را هیچ‌کدام از عوامل یادشده نمی‌توانستند سامان دهند. جلب‌کردن اعتماد عامه، کار ساده‌ای نیست و هماهنگ‌ساختن یک ملت تنها با ادعا ممکن نمی‌گردد.

 

عمده‌ترین عوامل سیاسی ــ اجتماعی زمینه‌ساز انقلاب مشروطه

در عصر مشروطیت گرچه عامه مردم سواد نداشتند اما فرهنگ پربار شیعه با هدایت روحانیت آنها را سیراب ‌ساخت. انقلاب مشروطیت به یکی از فرازهایی تبدیل شد که ملت ایران را به حقوق اسلامی خود آشنا نمود و حوادث پیش از انقلاب، موجب گردیدند مردم اندکی به موقعیت و اوضاع خود واقف شوند.

 

1ــ نهضت تنباکو:

پنجاه سال دوره سلطنت استبدادی ناصرالدین‌شاه برای ملت و دولت ایران ضایعات بسیار داشت. نیروی استبداد به مردم اجازه تفکر نمی‌داد. سیاست دولتهای استعماری به‌شدت بر ایران سایه افکنده بود. آنها برای گرفتن امتیاز با یکدیگر به رقابت می‌پرداختند. جنبش تنباکو تحت زعامت روحانیت به موفقیتی نائل شد که گرچه به لحاظ موضوعی محدود بود اما با توجه به زمان وقوع و اقداماتی که انجام گرفت، آثار بسیاری داشت و حتی به مقدمه‌ای برای انقلاب مشروطیت تبدیل گردید. حادثه تنباکو به مردم جرات داد تا در برابر استبداد مقاومت و ایستادگی کنند و نظر قاطع خود را ابراز دارند. این واقعه، آزمایشی برای نیروی نهفته توده‌ها و هشداری به همه افرادی بود که بر مبنای استقلال می‌اندیشیدند و از وضع اسفبار روز متاثر بودند اما ابزار کار را نداشتند. مذهب در نهضت تنباکو قدرت خود را با ایجاد همبستگی در ملت آشکار کرد و علما و مجاهدین اسلامی پیشوایی نهضت را عهده‌دار گردیدند.

حادثه تنباکو با اعطای امتیاز تنباکو به تالبوت شروع شد.[ii][ii] تالبوت این امتیاز را با تطمیع شاه و صدراعظم به‌دست آورده بود.[iii][iii] در فرمان ناصرالدین‌شاه، امتیاز انحصاری هرگونه خرید، فروش و استحصال توتون و تنباکو در ممالک محروسه ایران از سال 1268.ش(1307.ق/1890.م) تا مدت پنجاه ‌سال به ماژور تالبوت و شرکای وی واگذار گردید. حق‌الامتیاز، سالی پانزده‌هزار لیره تعیین شد. آنها جز یک‌چهارم عواید، هیچ مالیات و عوارضی به دولت ایران نمی‌پرداختند. هیچ‌کس بدون اجازه کمپانی حق انجام هیچ معامله‌ای در زمینه توتون، تنباکو، انفیه و مشتقات آن را نداشت. مجازات تخلف بسیار سخت بود و مردم می‌بایست محصول موضوع امتیاز را فقط به کمپانی می‌فروختند.[iv][iv]

مقاومت مردم و نهضت صرفا به‌خاطر زیانهای مادی نبود بلکه خشم مردم از تسلط همه‌جانبه شرکت رژی بر ایران ناشی می‌شد که از همان ابتدا اقدامات آن مشکوک و گاه بی‌ارتباط با فعالیتهای مندرج در امتیازنامه بود. این شرکت کم‌وبیش مشابه کمپانی هند شرقی که آن کشور را مستعمره انگلیس ساخته بود، در ایران عمل می‌کرد.[v][v] مردم به‌تدریج از وضع پیش‌آمده و ترتیبات کار شرکت اظهار نارضایتی می‌کردند. مرجعیت وقت شیعه، آیت‌الله میرزای شیرازی، از سامرا دولت را مورد اعتراض قرار داد.[vi][vi] مردم تبریز از ورود عمال شرکت جلوگیری کردند. در تهران میرزای آشتیانی، مجتهد وقت، در تماس با شاه و اتابک، اعطای امتیاز مذکور را اشتباهی بزرگ دانست. در شیراز و اصفهان اجتماعاتی تشکیل گردید و مردم لغو امتیاز را خواستار شدند. در مقابل اعتراضات، امین‌السلطان ادعا می‌کرد محال است امتیاز به هم بخورد، زیرا امضای یک پادشاه قادر مستقل، تا قیامت به قوت خود باقی است. شاه نیز در تلگرافی به فرزند خود ظل‌السلطان، حاکم اصفهان، می‌گفت: «اگر بر ضد حکم دولت سخن بگویند، واضح است که منتهای فضولی و جسارت کرده‌اند و البته خیلی اشخاص تنبیه و سیاست سختی لازم دارند.» مقابله با کمپانی با زعامت روحانیت در تمام شهرهای ایران گسترش پیدا کرد. در شیراز مردم مغازه‌ها را بستند و در مسجد اجتماع کردند. روحانیت در تشدید مبارزه شرکت فعال داشت. سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری، روحانی‌ای که در شکل‌دادن اجتماعات سمت رهبری داشت، به خارج از کشور تبعید گردید. این مساله احساسات مردم را هرچه بیشتر برانگیخت مردم تصمیم گرفتند محصولاتشان را به نمایندگان شرکت نفروشند. در تبریز با راهنمایی علما و روحانیونی چون جوادآقا مجتهد تبریزی که امتیاز را برخلاف اسلام می‌دانستند، مردم در مقابله با مامورین کمپانی دروازه‌های شهر را بستند. شاه که ابتدا دستور مقاومت و تنبیه داده بود، عقب‌نشینی کرد. کار کمپانی در آذربایجان متوقف شد. در اصفهان که علما نقش محوری را در اعتراضات برعهده داشتند، آقانجفی بر شدت مبارزه بیش‌ازپیش افزود.[vii][vii] وی که از شاگردان برجسته میرزای شیرازی بود و در اصفهان اقتدار و نفوذ زیادی داشت، فتوای تحریم خرید و فروش و استعمال تنباکو را صادر کرد. ظل‌السلطان، حاکم اصفهان، که از این وضع متوحش شده بود، از پدرش ناصرالدین‌شاه چاره‌جویی خواست. شاه پاسخ داد مردم بی‌جهت عالم آسوده را آشفته و با خون خودشان بازی نکنند، بلکه آسوده مشغول دعاگویی و انجام امور رعیتی باشند. در یک تلگراف دیگر، شاه از علما درخواست کرد حکم اباحه صادر نمایند اما روحانیون از حکم شاه اطاعت ننمودند و چند نفر از آنها به عراق نزد میرزای شیرازی رفتند. والی خراسان مردم را تهدید کرده بود از کمپانی تمکین نمایند. تجار مشهد معتقد بودند جنبه انحصاری قرارداد آنها را ورشکست خواهد کرد و لذا از علما درخواست عدم تمکین می‌نمودند. جمع زیادی در مسجد گوهرشاد تحصن کردند. روز بعد شهر تعطیل و به شورش کشیده شد. ناصرالدین‌شاه تلگراف کرد: «اکیدا حکم می‌کنم که اگر آنها فورا دنبال کارشان نروند و دست از این مزخرفات نکشند، بایستی تمام سواره‌نظام و پیاده‌نظام را به مشهد فراخوانید و همه شورشیان را بدون استثنا توقیف کنید و یک‌صد نفر از آنها را به گلوله ببندید و پدرشان را بسوزانید. این قسم جسارتها و وقاحتها چه معنی دارد.» این حکم، اقدام بایسته از جانب آیت‌الله میرزای شیرازی، مرجع تشیع، را ضروری ساخت. سیدجمال‌الدین اسدآبادی طی نامه مفصلی خطاب به میرزای شیرازی، از او درخواست کرد به عنوان مرجعیت تشیع وارد عمل شود. سیدجمال‌الدین ضمن اظهار ادب به پیشگاه میرزای شیرازی، در نامه بیدارکننده و هیجان‌انگیز خود اوضاع ایران، سیاستهای استعماری، امتیازات داده‌شده به بیگانگان و پیامدهای آنها را شرح داد.[viii][viii] آیت‌الله میرزای شیرازی که وظیفه سنگینی در جریانات پیش‌آمده برای خود احساس می‌نمود، چندین نوبت به طرق مختلف از شاه و صدراعظم خواست تا پیمان را لغو کنند و ملت را دچار زحمت ننمایند. وی در مکتوب خود به کامران‌میرزا، فرزند شاه، دادن اجازه مداخله در مملکت اسلامی به اتباع خارجه را رویارویی با فرامین قرآن دانست، امتیاز تنباکو را عملی ننگین نامید، از وضع شیراز و دیگر شهرها و نیز از تبعید روحانیون ابراز نگرانی کرد و جبران و اصلاح کار را خواستار شد. اما ناصرالدین‌شاه به اعتراض میرزای شیرازی بی‌توجهی نمود. او به نماینده ایران در بغداد دستور داد به سامرا برود و فواید امتیاز را برای میرزا تشریح کند. آنها استدلال می‌کردند اولا برای رهایی از دست قوی‌پنجه روسیه نزدیکی به دول اروپا کافی نیست، ثانیا فسخ قرارداد پس از امضا و انتشار آن ممکن نیست، چون به امضای شاه رسیده و تغییر آن توهین به شاه است، ثالثا برای تقویت قشون، پول لازم است، رابعا دارندگان امتیاز در صورت لغو قرارداد خسارت مطالبه خواهند کرد. میرزای شیرازی این استدلالات را قابل قبول ندانست و تاکید کرد که اگر دولت از عهده برنمی‌آید، ملت عاجز نیست و به خواست خداوند قرارداد را برهم خواهند زد. شاه و امین‌السلطان موضوع را به دفع‌الوقت می‌گذراندند. سرانجام میرزای شیرازی ناچار شد به‌طور جدی وارد شود و در عبارتی کوتاه فتوای خود را  صادر نماید: «بسم ‌الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان صلوات‌ الله و سلامه علیه است.» این فتوا به‌سرعت در سراسر ایران انتشار یافت و ملت اسلامی ایران از هر طبقه، حتی افراد درون دربار، شدیدا از استعمال توتون و تنباکو پرهیز و ممانعت نمودند.[ix][ix]

شاه برای نجات خود پیمان رژی را لغو کرد و تعهد نمود خسارات شرکت را هم بپردازد. بریتانیا نیز برای جلوگیری از رسوایی بیشتر، تسلیم گردید. سرانجام ملت در این نهضت اسلامی پیروز شد، مرجعیت به‌عنوان نقطه وحدت معرفی گردید و معلوم شد چه نیروی عظیمی حتی در عصر استبداد در ملت نهفته است. این واقعه که پانزده سال قبل از انقلاب مشروطیت رخ داد، به مقدمه‌ای برای انقلاب مشروطیت تبدیل گردید.

 

2ــ فراماسونری:

جریان فراماسونری ریشه عمیقی در کشور دارد. از مدتها پیش امپراتوری انگلیس، شبکه‌هایی را به‌طور نامرئی در نقاط مختلف جهان شکل می‌داد. ماسونرها مکلف به رازداری بودند و برای احراز پستهای کلیدی و جلب عناصر بااستعداد، وظایف خاصی داشتند. آنها در مجازاتها حد و مرزی نداشتند و برای مقاصد خود حتی نزدیکترین افراد را در صورت لزوم نابود می‌کردند. این جریان گاه تحت‌تاثیر نهضتهای مردمی اندکی خاموش می‌شد و بعد مجددا و به طرق پنهانی اهداف خود را محقق می‌ساخت؛ چنانکه پس از انقلاب مشروطیت، ماسونی‌ها علیرغم تشدید وضعیت علیه آنها مراکز قدرتشان را حفظ نمودند و همچنان مرموزانه علیه پیشرفت ملت توطئه می‌کردند.

 

3ــ کاپیتولاسیون:

مطابق کاپیتولاسیون، اتباع کشورهای اروپایی، بخصوص اتباع روس و انگلیس، در ایران مرتکب هر جرمی می‌شدند، در مقابل قانون مصونیت داشتند. در تهران، منطقه‌ زرگنده مستقیما زیر پرچم روسیه قرار داشت و افراد می‌توانستند به آنجا پناهنده شوند. نقطه دیگری که حتی وسیع‌تر از حوزه تحت سلطه روسیه بود، زیر چتر انگلیس قرار داشت. این نقاط، درواقع تحت حاکمیت دولت ایران نبودند. جان، مال و حیثیت مردم ایران مصونیت نداشت؛ چراکه دولتهای مذکور هرکس را که می‌خواستند و منافعشان اقتضا می‌کرد، می‌کشتند. برخلاف جریانات فراماسونی که مخفی و پنهانی فعالیت می‌کردند، اقدامات کاپیتولاسیون به‌طور علنی و به صورت قرارداد رسمی میان کشورهای بیگانه با دولت ایران اجرا می‌شد.

 

4ــ قتل ناصرالدین‌شاه:

در چنین شرایطی قتل ناصرالدین‌شاه، وضع استبداد را متزلزل ساخت. مظفرالدین‌شاه به جای او در مسند قرار گرفت. البته او از روحیه استبدادی پدر تاحدودی بی‌بهره بود؛ ضمن‌آنکه شرایط جدید هم اجازه تداوم استبداد عصر ناصری را نمی‌داد. اما درباریان حاضر نبودند از رویه چندصدساله‌شان دست بردارند. دولتمردان، در خارج از کشور هم اعتباری نداشتند. سوابق پیمانهای گلستان و ترکمنچای، اعتباری برای دولت ایران باقی نگذاشته بود. امتیازهای جاری دولتهای روس و انگلیس نیز مزید بر علت شده بودند. این مسائل مردم را برای تحولی دیگر مشابه نهضت تنباکو مهیا می‌کرد. ظلم و تعدی عین‌الدوله و شاهزادگان قاجار، فراوان بود. علاوه‌برآن، مسافرت سلاطین قاجار قرضهای زیادی برای ملت باقی گذاشته بود.

 

5ــ واقعه نوز بلژیکی:

در سال 1322 در باغ میکده خیابان گمرک، انجمنی تشکیل شد و اعضای آن سوگند یاد کردند در راه انقلاب مجاهدت نمایند. آنها کمیته‌ای نُه‌ نفره انتخاب کردند که جمال واعظ اصفهانی، دولت‌آبادی‌ و ملک‌المتکلمین از جمله اعضای آن بودند. آنها شب‌نامه‌هایی منتشر می‌ساختند و دستگاه سلطنت و دولت را به‌شدت زیر سوال می‌بردند. جمعی از اعضای کمیته دستگیر شدند و اقدامات علاءالدوله، حاکم تهران، نفرت عمومی را افزایش داد. واقعه نوز بلژیکی هم ابعاد مساله را گسترش داد. نوز بلژیکی که برای اصلاح گمرک آمده بود، بر اوضاع ایران تسلط همه‌جانبه یافته بود و به دستور هیچ‌کس توجه نمی‌کرد. وی به‌تدریج به عامل اجرای مقاصد روسها در ایران تبدیل شده بود. روسها با توجه به غلبه جنبه مذهبی و روحانیت بر مشروطه، از نوز بلژیکی در حالات مسخره‌ای عکس گرفتند و این موضوع آشوبی به پا کرد. اهانت به پیشوایان مذهبی که اهانت به اسلام بود، مردم را به خیابانها کشاند و آنها بانک استقراضی روس را ویران کردند.

 

6ــ بحران قند:

در اتفاقی دیگر به علت جنگ روسیه و ژاپن، ورود قند به ایران کم شد و قیمت آن در بازار بالا رفت. علاءالدوله دو نفر از بازرگانان معتبر را به فلک بست که در اعتراض به آن، بازار تعطیل شد. مردم و روحانیون در مساجد به اعتراض برخاستند. بدین‌ترتیب بحرانی جدی کشور را فراگرفت.

 

در بحبوحه انقلاب مشروطه

عین‌الدوله که پس از عزل اتابک و عزیمتش به خارج، صدراعظم شده بود، در مقابل مشروطه‌خواهان و مخالفین وضع موجود ایستادگی می‌کرد. به دستور او سیدجمال‌الدین واعظ را که با تشریح جریانات روز مردم را آگاه می‌کرد، از منبر پایین آوردند. به تبع آن، زد و خورد در گرفت و جمعی نیز کشته شدند. بهبهانی، طباطبایی و شیخ‌فضل‌الله نوری یک ماه در حضرت عبدالعظیم متحصن شدند تا وضع حکومت تغییر پیدا کند. سرانجام علاءالدوله عزل گردید و مقرر شد عدالتخانه تاسیس گردد. اما به هنگام عمل، عین‌الدوله طفره می‌رفت. او سیدجمال‌الدین واعظ و دو نفر از رجال پیگیر موضوع را تبعید کرد. تبعید آنها اعتراض مردم را مخصوصا در شهرهای شیراز و مشهد در پی داشت. عین‌الدوله صدراعظم می‌خواست در وضعیت بیماری مظفرالدین‌شاه، به جای محمدعلی‌میرزا که ولیعهد بود، پسر دیگر شاه را ولیعهد گرداند. این مساله باعث شد محمدعلی‌میرزا نیز به صف مخالفین حکومت درآید. روحانیت هم نهضت را وسعت بخشیدند. عین‌الدوله وعاظی را که افشاگری می‌کردند، دستگیر می‌نمود اما جمع بیشتری از طلاب جای آنها را می‌گرفتند. به دنبال یکی از راهپیماییها، طلاب و مردم راه را بر سربازان بستند و دستگیرشدگان را نجات دادند که در برخورد با سربازان، یک طلبه هدف تیر قرار گرفت. مردم با بلندکردن جسد او روی دست، سینه‌زنی راه انداختند و شعارهای کوبنده سر دادند. روحانیون همه به مساجد آمدند. در تهران، نیروهای دولتی مسجد را محاصره کردند. مردم همچنان مقاومت نمودند و سرانجام حدود یکصدنفر کشته شدند. تعطیلی عمومی از سوی مردم به اجرا گذاشته شد و تهدید عین‌الدوله برای خاتمه‌دادن به آن موثر واقع نگردید. علما تصمیم به مهاجرت گرفتند. عین‌الدوله با مهاجرت آنان موافقت کرد و اعلام نمود علما هرکجا که می‌خواهند بروند. در بیست‌وپنجم جمادی‌الاول 1324 در حدود هزار نفر که در راس آنها سه مجتهد برجسته قرار داشتند، مهاجرت را شروع کردند. موجی از اعتراض و قیام سراسر کشور را فراگرفت. علمای بزرگ دیگر نقاط کشور و از جمله علمای اصفهان نیز با این اعتراضات همراهی کردند. آقا نجفی اصفهانی از اصفهان و ملاقربانعلی زنجانی از زنجان به مهاجرت پیوستند. سایر شهرها نیز در حرکتی هماهنگ با ارسال تلگرافهایی بر خواسته متحصنین قم صحه می‌گذاشتند. در اوج نهضت بود که سفارت انگلیس هم به حمایت از مشروطه وارد صحنه شد. جمعی از مشروطه‌طلبان در سفارت تحصن کردند. عده متحصنین سفارت، ظرف ده روز به سیزده تا بیست‌هزار نفر رسید. پس از چند روز دولت سفارت را محاصره کرد. شاه وقتی مطلع گردید سربازان هم به انقلابیون می‌پیوندند، تقاضای متحصنین را دریافت کرد. عزل عین‌الدوله در صدر تقاضاهای پنجگانه متحصنین قرار داشت اما برکناری عین‌الدوله کار ساده‌ای نبود. او سرسختانه مقاومت می‌کرد و حاضر به استعفا نبود؛ ضمن‌آنکه از جاهای مختلف حمایت می‌شد. از جمله سفارت روسیه از او حمایت به عمل می‌آورد. او همچنان استعفا نمی‌داد، اما شاه در شرایطی سخت و بحرانی به ناچار حکم عزل عین‌الدوله را صادر کرد. دو نفر از بزرگان قاجار که کم‌وبیش در ارتباط با مردم و علما ظواهر را حفظ کرده بودند، از جانب شاه به قم فرستاده شدند تا علمای مهاجر را بازگردانند. ضمنا شاه فرمان مشروطیت را هم صادر کرد. ناصرالملک و مشیرالدوله به‌قهر وارد منزل عین‌الدوله شدند و پس از سه سال صدارت مستبدانه، برکناری او را ابلاغ کردند. مشیرالدوله میرزانصرالله‌خان به جای عین‌الدوله وزیراعظم و سپس صدراعظم شد.

 

پیروزی مشروطه

فرمان اولیه شاه مبنی بر پذیرش حکومت مشروطه، به‌نظر مبارزین کافی نبود. ازاین‌رو شاه فرمان دیگری صادر کرد و درواقع تمام تقاضای نهضت را پذیرفت. فرمان به امضای محمدعلی‌میرزا، ولیعهد، نیز رسید. مشیرالدوله ماموریت یافت مقدمات انعقاد مجلس شورا را فراهم کند. او با کمک دو فرزند تحصیل‌کرده و خارج‌رفته‌اش (میرزاحسن‌خان مشیرالملک و میرزاحسین‌خان موتمن‌الملک) و صنیع‌الدوله مرتضی‌قلی‌خان و دو برادر او (مخبرالسلطنه مهدی قلی‌خان و مخبرالملک محمدقلی‌خان) و پسران مخبرالدوله (نواده‌های مرتضی‌قلی‌خان هدایت معروف به لَلِه‌باشی) اولین قانون انتخابات را نوشت و در سی‌ام رجب 1324 انتخابات تهران شروع شد. شصت نفر نماینده تهران از طبقات شش‌گانه روحانیون، اعیان، بازرگانان، کشاورزان و پیشه‌وران انتخاب شدند. مجلس اول صنفی بود و نمایندگان تهران قبل از این‌که در شهرستانها انتخابات صورت گیرد، اولین جلسه مجلس را تشکیل دادند. این جلسه در چهاردهم مهر 1285.ش در کاخ گلستان با حضور شاه که با صندلی چرخ‌دار آورده شده بود، تشکیل گردید و با نطق یک جمله‌ای او افتتاح شد.

همه فکر می‌کردند پیروزی ملت حاصل شده و وحدت عمومی کار را به انجام رسانده است و از آن پس نمایندگان ملت می‌توانند تمامی موانع را برطرف سازند. اما خطرات زیادی مشروطه تازه‌تاسیس را تهدید می‌کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

 



[i][i]ــ میرزارضا پسر ملاحسین عقلایی بود اما چون در کرمان متولد شد، به کرمانی معروف گردید. او در جوانی به تهران مسافرت کرد و بنا به علاقه‌ای که به سیدجمال‌الدین اسدآبادی پیدا کرده بود، به خدمت او درآمد. پس از تبعید اول سید، میرزارضا در هر مجلس و محفلی به بدگویی از شاه می‌پرداخت و در مراجعت به کرمان هم مردم را به مقاومت در برابر ظلم و ستم دستگاه سلطنت دعوت می‌نمود. در کرمان میرزارضا را دستگیر و حبس نمودند تااینکه علمای کرمان وساطت کردند و او را از زندان نجات دادند. این‌بار میرزارضا به‌عنوان تظلم عازم تهران شد اما نه‌تنها کسی به داد او نرسید، بلکه نایب‌السلطنه کامران‌میرزا برای خوشامد ناصرالدوله، حاکم کرمان، او را به حبس انداخت. او بیست‌ودوماه در قزوین و چندی هم در انبار شاهی محبوس بود. با تبعید سیدجمال‌الدین به اسلامبول، میرزارضا نیز به اسلامبول رفت و از ظلم‌هایی که بر او رفته بود، برای سید تعریف کرد. سید جواب داد می‌بایست قبول ظلم نکنی. این سخن در کرمانی موثر واقع گردید و او مصمم شد به محض رفع کسالت، انتقام بگیرد. ازاین‌رو به تهران بازگشت و در عبدالعظیم منزل گرفت. او سرانجام در جمعه هفدهم ذی‌القعده 1313 با هدف قراردادن قلب ناصرالدین‌شاه او را به قتل رساند و به حکومت پنجاه‌ساله او خاتمه داد.

[ii][ii]ــ ناصرالدین‌شاه و امین‌السلطان به هنگام سومین مسافرتشان در انگلستان، شدیدا با کمبود پول مواجه شده بودند. سیاستمداران انگلیسی قصد داشتند با بهره‌گیری از این مساله، از شاه ایران امتیاز بگیرند. ماژور تالبوت از مشاوران و نزدیکان سالیسبوری، نخست‌وزیر انگلیس، مامور شد امتیاز توتون و تنباکو را به دست آورد و شاه ایران هم قبول کرد تالبوت را به ایران دعوت نماید. تالبوت به‌عنوان یک تاجر، طرف ظاهری امتیاز بود اما درواقع دولت انگلستان پشت‌‌سر او قرار داشت. تالبوت کمپانی رژی را با گرفتن امتیاز تاسیس نمود. سرمایه شرکت ششصدوپنجاه‌هزار لیره بود.

[iii][iii]ــ نامه تالبوت به اتابک قبل از ورود به ایران چنین است: «اینجانب تالبوت تعهد می‌کنم که برای حضرت اشرف امین‌السلطان و اعلیحضرت شاه ایران به حضرت اشرف مبلغ چهل‌هزار لیره استرلینگ بپردازم. ده‌هزار لیره از این مبلغ را در اولین روز تفویض امتیازنامه رژی و ده‌هزار دیگر از این مبلغ را در اولین روزی که امتیاز به موقع اجرا گذارده شود و بیست‌هزار لیره بقیه را دوباره پس از اجرای امتیازنامه پاریس 1889 میلادی.»

[iv][iv]ــ سهل‌انگاری و سستی دربار در مورد این امتیاز همه را به شگفتی واداشت؛ زیرا اهمیت این انحصار در اقتصاد آن روز ایران تاحدی شناخته شده بود. وقتی آن را با امتیازی که در همین زمینه دولت عثمانی داده بود، مقایسه می‌کردند، واقعا عجیب بود حق‌الامتیاز عثمانی سالی ششصدوسی‌هزار لیره بود. در ایران آن روز یک‌پنجم مردمش در کار کشت تنباکو و خرید و فروش آن شرکت داشتند. هر سال چهارصدوسی‌وپنج تن آن فقط به هند و افغانستان صادر می‌شد. سود کمپانی را به سالی پانصدهزار لیره تخمین می‌زدند. شرکت حق داشت جمیع وسایل و اسباب و آلات لازم را بدون پرداخت مالیات وارد سازد و از این راه نیز سود سرشاری می‌برد.

[v][v]ــ شرکت، مرکز خود را در خیابان فردوسی (علاءالدوله آن زمان) خریداری کرد و به شکل قلعه مستحکمی درآورد. برای خود سپاهی و تفنگدار داشت و این وضع در شهرها جنبه جدی‌تری پیدا کرد. گویا مراکزی برای ذخیره تسلیحات در نظر گرفته بودند و این نظر وقتی تایید شد که بعد از انحلال شرکت، محمولات تازه‌رسیده را باز کردند و مشاهده کردند که محمولات مملو از اسلحه‌های مختلف و وسایل تخریبی هستند. علاوه بر اینها، در شروع به کار تعداد زیادی زن و مرد انگلیسی برای کمک به شرکت به ایران آمده بودند و کار عمده آنها تبلیغ بود. آنها ابتدا در تهران و سپس در تمام شهرها پراکنده شدند و دین مسیحی را تبلیغ می‌کردند.

[vi][vi]ــ حاج‌میرزامحمدحسن شیرازی، معروف به میرزای‌ شیرازی بزرگ، ابتدا در اصفهان تحصیل کرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب‌جواهر شرکت نمود. وی سپس به درس شیخ انصاری رفت و به یکی از شاگردان مبرز و طراز اول شیخ تبدیل شد. بعد از شیخ انصاری مرجعیت عامه یافت و حدود بیست‌وسه سال مرجع علی‌الاطلاق شیعه بود. شاگردان زیادی در حوزه درس او تربیت شدند؛ از قبیل: آیت‌الله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی صاحب کفایه، آیت‌الله سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، حاج‌آقارضا همدانی، حاج‌میرزاحسین سبزواری، سیدمحمد فشارکی اصفهانی، میرزامحمدتقی شیرازی و... از میرزای شیرازی اثر کتبی باقی نمانده است. ایشان در سال 1312.ق درگذشت.

[vii][vii]ــ امین‌السلطان در مقابل اعتراض کتبی مردم اصفهان که توسط امام‌جمعه فرستاده شده بود چنین نوشت: «عریضه شما توسط امام‌جمعه به دست ما رسید. شما سزاوارید احضار شوید و به کیفر گستاخی خود برسید. یعنی مثلا پاهایتان به فلک بسته شود و حق این است که شما را گردن بزنند تا دیگر احدی قادر نباشد در امور دولتی بگوید چرا؟ برای چه؟ ولی این دفعه به لحاظ احترامی که برای امام‌جمعه قائلیم، اغماض کردیم؛ به‌این‌شرط‌که دست از چنین گستاخی‌ها و مخالفتها با اوامر دولت بردارید. اعلیحضرت پادشاه صاحب‌اختیار اهالی ایران و اموال آنان است و بهتر از هرکسی می‌داند مصلحت رعایا در چیست. شما ابدا حق چنین مخالفتهایی را ندارید. بدون گستاخی به شغل خودتان بپردازید و ابدا به این کارها کاری نداشته باشید.»

[viii][viii]ــ نامه سیدجمال‌الدین اسدآبادی به میرزای شیرازی طولانی است. از جمله می‌گوید: «این نامه درخواست عاجزانه ملت اسلام است که به پیشگاه زمامدار عظیم‌الشان خود تقدیم می‌دارد. پیشوای دین، خداوند کرسی زمامداری تو را در دلها و خردهای مردم نصب کرده است تا به این وسیله ستون عدل مستحکم شود و صراط مستقیم روشن گردد. آری، اما خداوند در مقابل این بزرگی و عظمت و ریاست بر دلها و خردها که به تو ارزانی داشته، حفظ دین و مدافعه از جهان اسلام را نیز در عهده تو گذاشته است و این تا آن حدی است که حتی به سنت زمامدار پیشین به وقت لزوم به قبض شهادت نیز نائل شوی... این ملت پریشان اسلام در هر مصیبتی به تو چشم دوخته است و سعادت و رهایی و رستگاری خود را در دست تو می‌داند. بااین‌حال اگر ملت را به حال خود گذاشته به آنها توجه نکنی، افکارشان پریشان، دلهایشان از هم لرزان و پایه ایمانشان سست می‌شود؛ چراکه هرگاه علما و دانایان از انجام وظایف خود کوتاهی کنند یا در امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر سستی نشان دهند، توده مردم دچار تردید و بدگمانی می‌شوند و از صراط مستقیم انحراف می‌یابند... اکنون وضع ایران چنین شده که مشتی بیگانه خدانشناس به حقوق مسلمانان تجاوز کرده... ملت مسلمان چشم امیدش به تو است... تو با نفوذ کلام می‌توانی وضع را دگرگون سازی... .»

[ix][ix]ــ فتوای میرزای شیرازی با سرعت تمام در تمامی نقاط کشور توسط مردم به اجرا درآمد. تمام توتون‌فروشها مغازه‌های خود را بستند. بعضی تجار توتونهای موجود خود را آتش زدند. استعمال این مواد در کشور متروک شد. در بعضی نقاط مستقیما علیه شاه تظاهرات صورت گرفت. در حرمسرای ناصرالدین‌شاه هم قلیان و چپق پیدا نمی‌شد. زنان همه را شکستند و جلو خوابگاه ناصرالدین‌شاه ریختند. شاه از میرزاحسن مجتهد آشتیانی خواست یا روی منبر برود و قلیان بکشد یا از شهر بیرون برود. او شق دوم را انتخاب کرد و وقتی آماده حرکت ‌شد، خبر در شهر پخش ‌گردید. تهران سراسر قیام کرد. سیل جمعیت ارگ را محاصره می‌نمود. جمعی از مردم با حمله مامورین به شهادت رسیدند و فقط با دستور و خواست آیت‌الله آشتیانی آرامش بازگشت اما همچنان تقاضای لغو پیمان رژی باقی بود.

 

تبلیغات