چکیده

متن

دکتر محمدهادی همایون، کارشناسی ارشد معارف اسلامی و تبلیغ و دکتری فرهنگ و ارتباطات خود را از  دانشگاه امام صادق (ع) اخذ نموده است و هم‌اکنون عضو هیئت علمی و معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه امام صادق (ع) است. از وی کتاب‌هایی با عناوین «تبلیغات؛ یک واژه در دو حوزه فرهنگی»، «جهانگردی به عنوان یک ارتباط میان‌فرهنگی» و «مهدویت و تمدن جهانی اسلام» و مقالات متعدد به چاپ رسیده است.
 سید امیرحسین نیارئیس
ابتدا درباره تغییرات سبد کالای فرهنگی خانواده در چند سال اخیر نظر خود را بیان کنید. آیا در این 30 ساله اخیر شاهد تغییرات و تفاوتهای مضاعفی در سبد کالای خانواده بوده‌ایم؟
اصطلاح سبد کالا در مورد اقتصاد خانواده‌ها به‌کار می‌رود؛ معتقدم غیر از سبد فرهنگی، موضوعی به نام سبد ارتباطی نیز وجود دارد که در مجموع یک واقعیت و حقیقت را شکل می‌دهند. انسان‌ها نمی‌توانند بدون فرهنگ و ارتباطات زندگی کنند. در هر عصر نیاز ارتباطی و فرهنگی به شکلی پاسخ داده می‌شود. انسان نیازهای متعددی دارد؛ برای مثال نیازهای ملکوتی، نیازهای ارتباطی با هم‌نوعان خود، حتی ارتباط انسان با طبیعت، اعم از گیاهان و حیوانات. در دوران معاصر، به‌ویژه پس از رنسانس،‌ اتفاقاتی افتاد و به سرعت همه دنیا را فرا گرفت؛ ابتدا اروپا و تمدن غرب در معرض این جریان قرار گرفت و کشورهای دیگر به تبع میزان غربی‌شدن‌ از این نوع تمدن متأثر شدند؛ برای مثال، شهرهای بزرگ‌ زودتر و شهرهای کوچک و روستاها دیرتر، اما به هر حال با گسترش ارتباطات و در واقع، گسترش رسانه، رسانه‌های توده، به تدریج غالب می‌شوند. در گذشته، با خانواده گسترده‌ روبه‌رو بودیم و ارتباط با همسایه‌ها بیشتر بود و گاهی در یک خانه، چند خانواده زندگی ‌می‌کردند. این افراد، مدام‌ با هم در ارتباط بودند و خانواده تنها نبود. اما امروز نسبت‌های فامیلی مانند عمو، عمه، دایی و خاله، کم‌کم محو می‌شوند. بسیاری از بچه‌ها، به دلیل کم‌جمعیت شدن خانواده‌ها، دیگر خاله، عمو یا دایی ندارند. پیش از این بچه‌ها ارتباطات وسیع‌تری را تجربه می‌کردند، اما تجربه‌های ارتباطی بچه‌های امروزی وسیع نیست. داشتن این ارتباطات با فامیل و با همسایه‌ها بسیار مهم است. به‌علاوه، خانواده تک‌زیستی رواج می‌یابد. هر کس کار خودش را می‌کند. گمان می‌کنیم عصر ارتباطات است،‌ در صورتی‌که نه فرهنگی وجود دارد و نه ارتباطاتی. خانواده در حال از هم پاشیدن است.
موضوع خانواده به اندازه‌ای مهم است که در آغاز خلقت انسان، اولین هویت انسانی با خانواده شکل گرفت؛ یعنی زن و مرد با هم زندگی زمینی خود را آغاز کردند. خداوند می‌خواهد به ما بفهماند زن و مرد حتماً باید با هم باشند.
حزب شیطان همیشه بر آن است تا نظام خانواده را از هم بپاشد. ما ارتباطات خود را با انسان‌ها قطع کرده‌ایم. در گذشته حتی مردم در زیرگذرها به هم سلام می‌کردند، اما امروز کسی کاری با کسی ندارد و نمی‌دانیم که همسایه‌‌مان کیست. از طرف دیگر ارتباط ما با طبیعت به حداقل رسیده است. چه میزان به طبیعت می‌رویم؟ فرزندان ما به نسبت پدران و پدربزرگانشان، چقدر نام گل‌ها را می‌دانند؟ اگر فرزندان ما به بیابان بروند، چقدر گیاهان را می‌شناسند؟ فرزندان ما از دیدن آسمانی که ما همیشه شبها تماشا می‌کردیم، محروم هستند و باید آن را در کتاب‌ها بخوانند. مجموعه این‌ مظاهر در سبد فرهنگی و ارتباطاتی گذشته ما وجود داشته، اما اکنون وجود ندارد و متأسفانه اموری مصنوعی ظهور کرده‌‌‌اند که آن‌ها را فرهنگ و ارتباط می‌نامیم، در‌ حالی‌که نه فرهنگ‌سازند و نه ارتباطات واقعی هستند، بلکه مانند برخی غذاها، سیری کاذب می‌آورند، نه انرژی می‌دهند و نه توانی برای ما ایجاد می‌کنند. سبدهای ارتباطاتی مانند اینترنت، تلویزیون و سینما اثر مخرب خود را بر خانواده‌ها باقی خواهند ‌گذاشت. 
مدرن شدن جامعه و ظهور مؤلفه‌های مدرن، در چند سال اخیرتغییراتی پدید آورده است و سبد فرهنگی نیز هر روز در حال تحول است؛ نظر شما چیست؟
ماهیت این تغییرات، همان ‌است که عرض کردم. تحول در حوزه رسانه‌ها به سرعت همه چیز را تغییر می‌دهد.
 میان تولد رسانه‌های گوناگون فاصله زمانی وجود دارد ولی این فاصله مدام در حال کم شدن است. در سال 1453 چاپ اختراع شد و پس از گذشت زمان طولانی، روزنامه تولید شد و از روزنامه تا رادیو از رادیو به تلویزیون، این سرعت قابل ملاحظه است. امروزه رسانه جدیدی پدید نمی‌آید، بلکه هم‌افزایی و هم‌گرایی رسانه رخ می‌دهد. با پدید آمدن رایانه و شکل‌گیری تلفن همراه و اینترنت، امکانی پدید آمد که بشر بتواند هر چیزی را که فکر می‌کند، به ظهور برساند. رسانه‌ها در کنار هم قرار دارند. امروزه تلفن همراه کار همه رسانه‌ها را انجام می‌دهد. این اتفاق، بسیار عجیب و مهم است که یک دستگاه دیجیتال تمام ارتباطات و سبد فرهنگی ما را پر می‌کند؛ البته نباید یک موضوع را از نظر دور داشت این فرآیند طبیعی نیست.

چرا خانواده در کشور ما به محصولات فرهنگی غربی اقبال نشان می‌دهد؟
باید بررسی تاریخی صورت گیرد؛ رسانه‌ها در دوره‌ای شکل گرفتند که طراحی جهان به طور آزاد در اختیار تمدن غرب بود. شرایط امروز هم وجود نداشت که ما‌ برای طرحی نو درانداختن بکوشیم. در جوامع صنعتی و توده‌ای، مشکلی به نام کمبود فرهنگ واقعی ایجاد کردند و رسانه‌هایی به عنوان فرهنگ‌سازهای این دوره پدید آمدند. این فرآیند در دوره‌ای طولانی‌ اتفاق افتاد و تمدن غرب زمان زیادی داشت تا رسانه‌هایش را متناسب با آنچه امروز می‌خواهد از آن استفاده کند، شکل دهد.
استفاده از هنر به‌ویژه در حوزه رسانه، موضوعی است که تأثیر زیادی بر پاسخ به این سؤال دارد. تمدن غرب به مرور زمان کاملاً‌ آموخته است که چگونه از هنر برای عرضه و باورندان و قبولاندن محصولات فرهنگی خود به دیگران بهره گیرد. مقام معظم رهبری نیز بارها این امر را مورد تأکید قرار داده‌اند که از هنر به طور جدی استفاده شود.
بخش دیگری که در کنار این موضوع قرار دارد، موضوع تکنیک و فن است. تمدن امروز غرب بر این اساس قرار دارد که از تکنیک و فن استفاده ‌کند. ساختن فیلم‌هایی در سطح فیلم‌های هالیوود، هنوز تنها در انحصار چند کشور دنیاست.
موضوع سوم اینکه در این دوران طولانی،‌ هنرمندان و فرهنگ‌سازانی پدید آمده و خود را هماهنگ با این تمدن تعریف کرده‌اند. متأسفانه هنرمندانی که خود را با نیازهای کشور تعریف کرده باشند، نداریم و یا تعدادشان بسیار کم است. هنرمندان ما گمان می‌کنند که باید همیشه ضد جریان جامعه باشند و با فیلم‌های خود، سیاه‌نمایی می‌کنند. اما در غرب مافیایی شکل گرفته است که خود را به نظام غرب متعهد می‌داند، برای تثبیت آن نظام، فیلم می‌سازد و می‌کوشد تا همراه آن نظام باشد.
موضوع چهارم گستره غرب از لحاظ بازارهای رسانه‌ای است؛ تمدن غرب به راحتی می‌تواند یک فیلم‌ را جهانی کند. برای مثال سریال‌های گوناگون خارجی حتی در سوپرمارکت‌ها هم وجود دارد.
تأثیر این سریال‌ها را بر هویت و اخلاق جنسی و مؤلفه‌های اصلی خانواده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در پس این سریال‌ها، ایده‌های عمیق و جدی‌ وجود دارد. علی‌رغم مخالفت‌های زیاد، موضوع و فن تحلیل و نقد فیلم، به شکل محتوایی جدید، زمان زیادی نیست که در کشور ما راه‌اندازی شده است،‌ اما به هر حال مقوله فیلم، مقوله‌ای جدی و قابل تحلیل است. فیلم‌های غیرمستند و داستانی، فیلم‌هایی هستند که نیاز به قدرت تحلیل بالا دارند و اهداف سفارش‌دهنده در آن به طور کامل لحاظ می‌شود.
فیلم، با برداشت‌هایی که از صحنه‌ها داریم، ساخته نمی‌شود، بلکه همه چیز از ابتدا در اختیار نویسنده، کارگردان و فیلمنامه‌نویس است؛ یعنی حتی اگر یک قاشق در جایی از صحنه وجود دارد، بر اساس برنامه‌ریزی خاصی است و هر چه دقیق‌تر به آن صحنه و آن فیلم توجه می‌کنیم  فلسفه‌های حاکم بر فیلم بیشتر آشکار می‌شودند، زیرا زبان سینما،‌ زبان نمادین است.
شما به پیامدهای دیدن این سریال‌ها اشاره کردید؛‌ اما به طور خاص‌، استفاده از این کالاها چه تأثیری بر نهاد خانواده‌ خواهد گذاشت؟
ژاک الور،نظریه‌پردازی فرانسوی، که از منتقدان فرهنگ غرب است، تعبیری دارد به نام «تبلیغات هجیم و جمعی»؛ یعنی استفاده از همه ظرفیت‌های رسانه‌ای و فرهنگی برای جا انداختن یک موضوع. معمولاً‌ وقتی موضوع نقد فیلم را مطرح می‌کنیم، کسانی که در این عرصه تازه‌وارد هستند،‌ می‌پرسند در بسیاری از فیلم‌ها نمادها و مفاهیمی وجود دارند که از نگاه بیننده عامی و عادی پنهان می‌ماند، بنابراین نمی‌تواند تأثیر زیادی بر او بگذارد و بنابراین اشکالی هم نخواهند داشت؛ در پاسخ گفته می‌شود شیوه تأثیرگذاری فیلم، به گونه‌ای نیست که یک مؤلفه به تنهایی مطرح باشد، بلکه این موضوع در کنار یک هجمه رسانه‌‌ای جدی شکل‌ می‌گیرد. یعنی یک نظام هماهنگ لشکرکشی است که‌ همه ابعاد و ارکان آن در خدمت جریان خاصی قرار دارد تا تأثیر خود را بر جای بگذارد. برای مثال اگر قرار باشد موضوع تروریست‌بودن خاورمیانه و عیاش بودن مسلمانان را مطرح کنند،‌ فقط با یک فیلم مطرح نمی‌کنند،‌ بلکه آن را با یک جریان گسترده تبلیغاتی القا می‌نمایند؛ روزنامه‌ها و مجلات از آن حمایت می‌کنند و عرصه‌‌های گوناگون، حتی دیپلماسی به آن سمت می‌رود و همه با هم کار را آغاز می‌کنند. مخاطب را بمبارانی احاطه می‌کند که دیگر قدرتی برای فرار از صحنه باقی نمی‌گذارد. این شیوه، نوعی محاصره است.
لطفا در خصوص تأثیر کالای فرهنگی غیروطنی و به طور خاص،‌ سریال‌های خارجی شبکه فارسی1، بر مخاطب و خانواده ایرانی توضیح دهید؟
ابتدا باید دو سطح را از هم جدا کنیم، نفس معتاد شدن به رسانه‌ها، صرف‌نظر از محتوا، خانواده‌شکن است. یعنی وقتی شب به خانه می‌رویم، هر یک درگیر فرآیند ارتباطی شخصی می‌شویم و کاری به کار هم نداریم. این موضوع مهمی است. حتی اگر این فیلم‌ها، چنین پیامدی نداشته باشند و محتوای آنها هم بد نباشد، همین جدا شدن زن و مرد از یکدیگر، موضوع قابل تأملی است.
 دوم اینکه در همین فضای آلوده و مسموم، پیام‌هایی از طریق رسانه‌ها القا می‌شود که درجای خود تحلیل جداگانه‌ای دارد. رسانه‌ها در غرب وقتی برنامه‌ای‌ می‌سازند، الگوی خانواده غربی را به نمایش می‌گذارند و مسائلی که نمایش می‌دهند، مسائل ما نیست. در کشور ما هنوز بنیاد خانواده به این میزان سست نشده است؛ اما رسانه‌ها، پیشاپیش این فرهنگ را در ذهن ما ایجاد می‌کنند و می‌کوشند که آن را به اذهان، القا نمایند. برای مثال‌ یک خانم خانه‌دار کم‌‌تر تصور می‌کرد روزی بتواند در نبود همسرش، با مرد دیگری ارتباط داشته باشد، اما این مسئله به قدری در سریال‌ها نمایش داده می‌‌شود که کم‌کم زن باور می‌کند می‌تواند این کار را انجام دهد. همین مسائل می‌تواند بنیاد خانواده‌ها را سست کند. رسانه این مفاهیم را خلق می‌‌کند و می‌کوشد تا این الگو را به کشورهای دیگر صادر کند.
فرهنگ‌سازان جامعه نیز، مانند مردم، به میزان زیادی از جریان فرهنگی و رسانه‌ای متأثر هستند. ایده‌هایشان را از آنجا می‌گیرند و گاه‌ برخی از فیلمنامه‌ها کاملاً‌ تقلیدی است. ما فیلم‌های ایرانی بومی  که از مسائل فرهنگی‌مان برمی‌خیزد، نمی‌سازیم و نقطه اصلی خطر همین‌جاست.
وقتی فیلم ایرانی می‌بینیم، همذات‌پنداری بیشتری با آن داریم. نقطه خطر، تسری جریان رسانه‌ای خارجی به رسانه‌های داخلی است.
برای برون‌رفت از این وضعیت چه راه‌کاری پیشنهاد می‌کنید؟
پاسخ این سؤال بسیار دشوار است. در این سه‌دهه اخیر، مورد تهاجم فرهنگی غرب قرار گرفتیم، اولاً‌ باید بپذیریم و باور کنیم که ما با تهاجم فرهنگی روبه‌رو هستیم و این باور باید در رفتارها و اعمال ما نیز نمود داشته باشد. همان‌طور که برای یک جنگ نظامی، تدارک می‌بینیم و باور می‌کنیم  مرزهای ما اشغال شده‌اند و سپس می‌کوشیم برآوردی از توان دشمن داشته باشیم و جبهه او را بشناسیم و جبهه منافقان داخلی را نیز که به عنوان ستون پنجم دشمن کار می‌کنند، مورد شناسایی قرار دهیم، در تهاجم فرهنگی نیز باید توان خود را بشناسیم و امکانات را برای مقابله با آن سازماندهی و تجهیز کنیم.
 علی‌رغم اینکه به نظر می‌رسد فرماندهان و افسران بی‌شماری در حوزه فرهنگ داریم، اما ساماندهی و سازماندهی و تجهیز آن‌ها بسیار دشوار و پیچیده‌ است. ما سپاه فرهنگی منسجمی نداریم؛ این تجهیز باید در قالب دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و مؤسسات فرهنگی، صورت بگیرد. متأسفانه در حوزه فرهنگ، یک نوع آشفتگی وجود دارد و شاید هنوز باور نکرده‌ایم که درگیر تهاجم فرهنگی هستیم. شاید ما هنوز احساس خطر نکرده‌ایم و هنوز درگیر مسائل سطح‌پایین هستیم. البته از آن طرف هر جا وارد این عرصه شدیم، ضعف دشمن را مشاهده کردیم. اما برخورد ما سازماندهی شده و همه‌جانبه نبوده است. اگر نظام فرهنگی ما با هم هماهنگ باشد، نقاط مثبت بسیاری خواهیم داشت.      

تبلیغات