نویسندگان: حسین خزایی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

درحالی که هویت های جهانی و فراملی در حال گسترش هستند و انسان های روی زمین روز به روز سلایق، تعلقات و ادراکات جهانی تری پیدا می کنند، هویت های قومی و محلی، که برایند مقاومت در مقابل فرهنگ های جهانی هستند، نیز روزبه روز قدرت و ظهور بیشتری می یابند. حتی پیش بینی می شود فرهنگ جهانی مجموعه بسیار متنوع و گسترده ای از فرهنگ های کوچک محلی و قومی باشد.اکنون باید دید که وضعیت فرهنگی کشور ما در عصر جهانی شدن چگونه خواهد بود و آیا قادر خواهیم بود هویت سیاسی ــ فرهنگی خودمان را براساس نیازها و درخواست های خود شکل دهیم؟پرواضح است که اگر استراتژی دقیق و منسجم و سیاست گذاری صحیحی در مورد مسئله قومیت های ایرانی طراحی و اجرا نشود، نمی توان مطمئن بود که هویت قومی و هویت ملی ما ایرانیان، با دسیسه های بیگانگان سودجو، در تعارض قرار نگیرد و آنچه می تواند سبب قوت و بالندگی فرهنگی ما شود، به نقطه ضعف تبدیل نگردد.در مقاله حاضر این موضوع بررسی انتقادی شده است.

متن

 

 

 

فرهنگ

اصطلاح فرهنگ در فرهنگ‌نامه‌های مختلف به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، هنر، علم و معرفت آمده است. فرهنگ را در جایگاه علم به معنای نشانه و نمود معنوی رشد و پیشرفت یک جامعه به کار می‌برند. از این نظر فرهنگ خصوصیتی است که یک جامعه در زمان گام برداشتن در مسیر اعتلا کسب می‌کند![2] در بعضی از فرهنگ‌ها، ریشه فرهنگ را از کشت و زرع، زمین و پرورش دانسته‌اند؛ یعنی عمل‌آوری و رشد در این مفهوم نهفته است؛ لذا گاهی فرهنگ به معنی رشد و تربیت افراد و جامعه انسانی به کار می‌رود، اما به مرور معنای این مفهوم متحول شده است و در مورد هر آنچه به صورت اجتماعی کسب می‌شود به کار می‌رود و عبارت است از مجموعه دانش، باور، هنر، دین، اخلاق، حقوق و آداب و رسوم و هر استعدادی که انسان به مثابه عضوی از جامعه معیّن کسب می‌کند. فرهنگ‌ها طی زمان سیّال‌اند و با ترکیب و تفسیر در خلال روابط ساخته می‌شود. باوجودی‌که فرهنگ‌ها در نتیجه تعامل افراد ساخته می‌شوند، این به معنای به آسانی ترکیب شدن آن نیست. بعضی از فرهنگ‌ها به آسانی در مقابل دیگر فرهنگ‌ها مستحیل می‌شوند و بعضی دیگر موضعی سرسختانه دارند.

 

هویت

از نظر لغوی، واژه هویت(identity) به دو معنای ظاهراً متناقض به کار می‌رود: 1ــ همسانی و یک‌نواختی مطلق؛ 2ــ تمایز، که دربرگیرنده ثبات یا تداوم طی زمان است. معنای اول دربرگیرنده همسانی بین خودی‌ها و معنای دوم، تمایز میان خودی‌ها و غیر خودی‌هاست. هویت در تماس با دیگران ساخته می‌شود؛ یعنی وقتی غیر خودی مطرح باشد، خودی‌ها به همسانی‌ها و شباهت‌ها پی می‌برند.[3]

یکی از ویژگی‌های دولت ملّی ساخت هویت، و حفظ و بازسازی آن در گذر زمان است که به وسیله گفتمان‌ها و ایدئولوژی‌های مسلط انجام می‌شود. پیش از فراگیر شدن فرایند جهانی شدن، معمولاً گفتمان‌های رسمی کارویژه هویت‌سازی و هویت‌یابی خود را به آسانی انجام می‌دادند، اما جهانی شدن این وضع را به هم زده است.[4]

بنابراین هویت داشتن در درجه اول به معنای خاص بودن، متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن است. احساس متمایز بودن به وجود مرزهای پایدار و کم‌وبیش نفوذناپذیر نیازمند است.

 

تأثیرات جهانی شدن بر هویت و فرهنگ

الف‌ــ تأثیر جهانی شدن بر هویت:

فرایند جهانی شدن، از یک‌سو، ثبات و همگونی و یکپارچگی را بر هم زده و جامعه را به فضایی نفوذپذیر و پاره‌پاره تبدیل کرده و از سوی دیگر، دربرگیرنده ارتباط، نزدیکی، وابستگی متقابل میان انسان‌ها، گروه‌ها و جوامع مختلف و افزایش آگاهی جهانی انسان‌ها و زمینه فراگیرتر شدن فرهنگ‌ها و هویت‌هاست و با توجه به اینکه هویت‌ها اساساً ساخته می‌شوند، اما در هر دوره‌ای شیوه خاصی برای ساختن هویت رایج می‌شود، با درهم شدن و فشرده و یگانه شدن جهان، مبانی ساخته شدن هویت وجوه مشترکی می‌یابد. و در عرصه جهانی، هویت‌های مشابهی شکل می‌گیرد. از طرف دیگر، ظهور مدرنیسم در کنار پست‌مدرنیسم، مکتب‌های غیر سکولار در کنار سکولاریسم، و هویت‌های سنّت‌گرا در کنار هویت‌های مدرن سبب می‌شود فرد، در عین اینکه از هویت ملّی‌گرا برخوردار باشد در تعامل با جهان، نگاه عدالت‌خواهانه هم داشته باشد. بنابراین در عرصه جهانی شدن با یک هویت فردی و اجتماعی مواجه نیستیم، بلکه یک فرد، مکان استقرار چندین هویت شده است.

اساساً باید میان تأثیر جهانی شدن و جهانی‌سازی بر هویت تفاوت بگذاریم. جهانی شدن امری طبیعی، تدریجی و تکاملی است. بر اثر آن هویت‌ها، حداقل هویت نخبگان فکری، فرهنگی و سیاسی، از محدودیت خارج می‌شود و به سوی وسیع و بشری‌شدن سیر می‌کند. اما جهانی‌سازی، ازآنجاکه امری دفعی و تحمیلی است که قدرت‌هایی، متکبرانه، از طریق آن فرهنگ، سیاست و... خود را بر دیگران تحمیل می‌نمایند، هویت فردی را مستحیل، ملّی را مخدوش، و مذهبی را وارونه می‌کند. بنابراین جهانی‌سازی سبب بحران هویت و ازخودبیگانگی می‌شود.

از عوامل جدی مؤثر بر ازخودبیگانگی هویت‌ها، مسئله جهانی‌سازی است. در جهانی‌سازی، از طریق وسایل ارتباط‌جمعی پیشرفته، فرهنگ کشورهای مسلط به راحتی به جهان سوم عرضه و سعی می‌شود هویت‌های فردی، قومی، ملّی و مذهبی این ملل تحقیر، تصغیر و نادیده شود. این هجوم به بدبین شدن نسل‌های جوان جهان سوم به فرهنگ، هویت، تاریخ خود و... ، و شیفتگی آنان نسبت به فرهنگ، آرمان‌ها، ایده‌ها و خواست‌های کشورهای مسلط می‌انجامد.

همان‌طور که آمد، هویت ساخته می‌شود و باید منابع و مصالحی برای ساختن آن فراهم باشد و هر جامعه منابع هویت‌بخش و معناآفرین خود را در اختیار اعضای خود قرار دهد تا آنها بتوانند هویت بیابند و زندگی خود را معنادار کنند. جوامع جهان سوم در جهانی شدن، به دلیل از دست دادن این منابع، هویت خود را از دست می‌دهند و به بحران هویت دچار می‌شوند.

مکان، فضا، زمان و فرهنگ عوامل اصلی هویت‌سازی هستند. اگر هویت به معنی خاص بودن، متمایز بودن و پایدار ماندن باشد، به مرزهای نفوذناپذیر نیازمند است، حال‌آنکه با جهانی شدن این مرزها فرو می‌پاشد و بحران هویت شکل می‌گیرد؛ زیرا توانایی هویت‌سازی مکان تحلیل می‌رود و محل به فضای فرهنگی پیچیده‌ای تبدیل می‌شود.[5]

تداوم نیز، به مثابه یکی  از ارکان هویت، طی زمان به دست می‌آید. جهانی شدن توانایی هویت‌سازی زمان را نیز بسیار کاهش می‌دهد. به نظر آنتونی اسمیت، درون‌مایه فرهنگ و هویت، خاطره جمعی است و خاطره جمعی بر زمان استوار است، درحالی‌که جهانی شدن دنیایی بی‌زمان پدید می‌آورد و هویت را با مشکل مواجه می‌سازد.[6] فرهنگ نیز، تحت تأثیر جهانی شدن، کارویژه هویت‌سازی خویش را از دست می‌دهد. در جوامع سنّتی، فرهنگ به خوبی از عهده چنین کاری برمی‌آمد؛ زیرا توانایی‌ها و قابلیت‌های تفاوت‌آفرینی و معنابخشی بسیار بالایی داشت. در چنین جوامعی، نه تنها فرهنگ مرزهای شفاف و پایداری ایجاد می‌کرد، بلکه در عرضه کردن نظام معنایی منسجم و آرام‌بخش نیز توانا بود. فرایند جهانی شدن، با برهم ریختن فضای انحصاری و از بین بردن مصونیّت فرهنگ‌ها، قابلیت آنها را در هویت‌سازی کاهش می‌دهد. بنابراین جهانی شدن با مخدوش کردن ارکان اصلی هویت، مثل زمان و مکان، در همه جوامع و حتی در جوامع به‌اصطلاح پیشرفته بحران می‌آفریند، اما به دلیل آنکه فرهنگ، به مثابه یکی از ارکان اصلی هویت، در این کشورها چندان تضعیف نمی‌شود و مکان‌های ادغام‌شده، فرهنگ‌های تقریباً مشابهی دارند، مرزهای هویتی در کشورهای پیشرفته جهان چندان تضعیف نمی‌شود و از طرف دیگر، ازآنجاکه اکثر این کشورها خود هدایت‌کننده مقوله جهانی شدن‌ هستند، از بین رفتن عامل زمان هم چندان تأثیری بر هویت این مناطق نمی‌گذارد، خود بحران هویت در این مناطق خیلی جدی نیست؛ البته این در صورتی است که جهانی ‌شدن را به معنی جهانی‌سازی فرهنگ امریکایی ندانیم؛ زیرا اگر این‌گونه باشد، در آن صورت برای اکثر کشورهای پیشرفته جهان نیز مشکل هویتی پیش می‌آید. اما بحران هویت در جهان سوم شدیدتر و حادتر است؛ به‌دلیل‌اینکه اولاً در از بین رفتن مرزهای هویتی، به معنی تحت تأثیر قرار گرفتن هویت‌های این جوامع، قدرت‌های مسلط مداخله دارند؛ زیرا اگر جهانی شدن طبق روال عادی هم پیش رود، به‌دلیل‌آنکه رسانه‌ها و وسایل ارتباطی که مرزها را در می‌نوردند در اختیار و کنترل کشورهای شمال (قدرت‌های مسلط جهانی) هستند، طبیعتاً آنها ویژگی‌های هویتی خود را مطرح می‌کنند؛ ثانیاً تضعیف زمان و ضربه خوردن تاریخ نیز به ضرر هویت در این جوامع است؛ زیرا اغلب این جوامع دارای تجربه‌های تاریخی و خاطره‌های جمعی متفاوتی با کشورهای مسلط هستند و با تضعیف زمان و این تجربه‌ها، تاریخ، فرهنگ و گذشته اینها تضعیف می‌شود.

فرهنگ نیز، به عنوان رکن اساسی هویت، در کشورهای جهان سوم هرچه بیشتر توان هویت‌سازی خود را از دست می‌دهد. هرچند این کشورها از نظر فرهنگ بومی غنی هستند، فرهنگی که از طریق وسایل ارتباطی در اختیار آنها قرار می‌گیرد فرهنگ کشورهایی است که امکانات و وسایل ارتباطی را در اختیار دارند و فرهنگ‌های بومی این کشورها شدیداً تحت تأثیر فرهنگ‌های جوامع توسعه‌یافته است. بنابراین بحران هویت و ازخودبیگانگی در کشورهای جهان سوم شدیدتر و عمیق‌تر است.

 

ب‌ــ تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ:

اکنون بدون‌آنکه متوجه باشیم درحال عبور از دنیای انزوای فرهنگی به دنیایی هستیم که در آن روابط میان فرهنگی حاکم است و از دورانی که مشخصه آن استقلال فرهنگی جزیره‌ای بود، به دوران تعمیم روابط متقابل و ارتباطات قدم می‌گذاریم. در حقیقت جهانی شدن فرهنگ، مرحله‌ای است که گفته می‌شود حالت نهایی جهانی شدن اقتصاد است، و بُعد سیاسی، فرهنگی، مذهبی و ایدئولوژیکی پدیده‌ای است که اغلب از زاویه اقتصادی، جغرافیایی و سیاسی به آن می‌نگرند.[7]

جهانی شدن فرهنگی را نیز می‌توان دربرگیرنده فرایندها و عواملی دانست که هرگونه محدودیت فرهنگی زندگی اجتماعی را تعدیل می‌کند و از میان برمی‌دارد. جهانی شدن فرهنگی عبارت است از شکل‌گیری و گسترش فرهنگی خاص در عرصه جهانی. این فرایند موجی از همگونی فرهنگی را در جهان پدید می‌آورد و همه خاص‌های فرهنگی را به چالش می‌طلبد.

در حقیقت امروزه، گسترش وسایل ارتباط جمعی به مردم کشورهای مختلف، بیش از هر زمان دیگر، فرصت آشنایی و شناخت ویژگی‌های فرهنگی جوامع دیگر را می‌دهد و این امکان فراهم شده است تا فرهنگ‌ها، آداب و رسوم مختلف از مرزهای محدود ملّی رها شوند و بدین‌ترتیب ارزش‌های مشترک جهانی در حال شکل‌گیری است.[8]

جهانی شدن فرایندی طبیعی است اگر به صورت طبیعی شکل گیرد. تأثیرات مثبت و منفی آن تقریباً برابری می‌کند و حتی شاید آثار مثبت غلبه داشته باشد.

جهانی شدن تأثیرات متنوع ذیل را می‌تواند در کشورهای جهان سوم بر جای گذارد:

1ــ تعامل میان نخبگان فکری این جوامع با جوامع توسعه‌یافته به سهولت و آسانی انجام شود.

2ــ سبب توسعه فرهنگی در این جوامع می‌شود؛ زیرا فرهنگ از تعامل و ترکیب بسط پیدا می‌کند و چون در تعامل معمولاً فرهنگ‌ها ویژگی‌های مشترک را با هم مبادله می‌کنند و از تفاوت‌های فرهنگی مثبت هم بهره می‌گیرند، این مسئله سبب تکامل فرهنگی می‌گردد.

3ــ سبب رشد و توسعه نیروی انسانی می‌شود. اکنون بعضی از ملّت‌ها، به  دلیل رشد و پیشرفت علمی و تکنولوژیکی، نیروی انسانی آموزش دیده‌تر و تواناتری دارند، ولی بعضی دیگر در مراحل اول این رشد علمی هستند. تعامل این کشورها سبب می‌شود ملّت‌هایی که نیروی انسانی ضعیف‌تری دارند، مثل جهان سوم، با استفاده از تجربیات و توانایی کشورهای پیشرفته، در جهت رشد نیروی انسانی حرکت کنند.

4ــ باعث تقویت هویت‌های بومی این کشورها می‌شود؛ زیرا هویت در مقایسه با غیر ساخته و تعریف می‌شود و مطمئناٌ کشورهای جهان سوم، با گسترش ارتباطات، تفاوت خود را با کشورهای توسعه‌یافته درک و به شباهت‌های میان خود و آنها پی‌می‌برند و این سبب هم‌گرایی میان کشورهای جهان سوم می‌شود.

5ــ فرایند جهانی شدن، درعین‌حال که متضمن فرهنگی جهانی است، زمینه و امکان عرض اندام فرهنگ‌های دیگر را فراهم می‌کند. در فضای جهانی شدن، اشکال معنادار پدیدآمده از منابع تاریخی متفاوت، که در اصل به فضاهای جداگانه‌ای تعلق دارند، می‌توانند جایگاهی پیدا کنند. بنابراین فرایند جهانی شدن که دربرگیرنده عامیّت و همگونی است و همه فضاهای بسته فرهنگی را فرو می‌ریزد و خاص‌ها را از میان برمی‌دارد، زمینه مناسبی برای بازسازی و احیای خاص‌های گوناگون ایجاد می‌کند[9] و اسباب تنوع، واگرایی و رستاخیز فرهنگی را فراهم می‌سازد که این همان خاص‌گرایی فرهنگی است. خاص‌گرایی فرهنگی توسل به ویژگی‌های هویت‌بخش فرهنگی خاص است که در آن بر بی‌همتایی شیوه‌ها، اعمال و ایده‌های یک گروه و جماعت معیّن تأکید می‌شود. بسیاری از خاص‌گرایان، کل یا بیشتر فرایند جهانی شدن را رد می‌کنند آن را گریزناپذیر نمی‌دانند. گسترش انواع ناسیونالیسم، و هویت قومی ــ سرزمینی مهم‌ترین عکس‌العمل‌های خاص‌گرایانه به فرایند جهانی شدن هستند؛ البته احیای امر خاص و بازسازی تنوع‌‌های یادشده به معنای بازگشت به محلی‌گرایی نیست، بلکه این امور در چهارچوب منطق جهانی عمل می‌کنند. به عبارت دیگر بین عام و خاص شدن فرهنگی دیالکتیکی برقرار می‌شود و نیروهای ادغام‌گرا و همگونی‌آفرین مکمل نیروهای تفاوت‌زا هستند. اما بُعد مهم بحث جهانی شدن، جهانی‌سازی است؛ یعنی تلاش عده‌ای برای هدایت و رهبری دلخواه فرایند جهانی شدن.

ج‌ــ جهانی‌سازی:

در کنار بحث جهانی شدن که فرایندی طبیعی و تدریجی است، اکنون بحث جهانی‌سازی مطرح است؛ یعنی جهانی شدن به تهاجم فرهنگی تبدیل شده است؛ برنامه‌ای که بعضی از قدرت‌های مسلط آن را اجرا می‌کنند و هدف آن تضعیف و ویران کردن فرهنگ‌های دیگر است.

جهانی‌سازی و طرح فرهنگ واحد اکنون بیشتر نوعی ایدئولوژی است که منعکس‌کننده اراده سلطه‌جویانه بر جهان با استفاده از ابزارها و امکانات مختلف است که به قلع‌وقمع و از بین بردن آداب و رسوم و سنن ملل می‌انجامد. جهانی‌سازی سازوکاری است برای تهی‌سازی هویت‌های اجتماعی از هرگونه محتوا، و جهان را به سوی تشتت و ازهم‌پاشیدگی سوق می‌دهد برای اینکه مردم را به مردمی بی‌وطن، امت و دولت تبدیل کند تا امکان بهره‌کشی از نوع مدرن از آنها را فراهم آورد.[10]

مطمئناً جهانی‌سازی، با تلاش برای تحمیل ارزش‌ها و فرهنگ‌های دولت‌های خاص بر بقیه ملّت‌ها، آثار و نتایج صد درصد منفی به بار خواهد آورد. اکنون در جهان سوم این نتایج به وضوح مشاهده می‌شود:

1ــ ناامنی فرهنگی؛ زیرا فرهنگ‌های بومی به طور گسترده و بی‌مهابا تمسخر و تحقیر می‌شوند؛ 2ــ ازخودبیگانگی؛ 3ــ بحران هویت؛ 4ــ فرار مغزها: به‌دلیل‌آنکه سردمداران کشورهای مسلط، برای بهره‌کشی هرچه بیشتر از ملّت‌های دیگر و بهره بردن از توانایی‌های علمی، تخصصی و استعداد دیگر ملّت‌ها به نفع خود، می‌کوشند با انواع روش‌ها نیروی مستعد و پرتوان کشورهای دیگر را با ایجاد جاذبه‌های کاذب به سوی خود بکشانند. این پدیده سبب شکوفایی هرچه بیشتر جوامع توسعه‌یافته و تهی شدن جوامع در حال رشد از نیروها و امکانات لازم می‌شود و همین امر باعث افزایش روزبه‌روز فاصله علمی، فنّی و تکنولوژیک این دو گروه از کشورها می‌شود؛[11] 5ــ از بین رفتن تکثر و تنوع فرهنگی و رشد تک‌فرهنگی: زیرا رسانه‌های مسلط، فرهنگ خاصی را در زمینه‌های گوناگون به مردم سراسر جهان تلقین و دیکته می‌کنند و فرهنگ‌های محلی و بومی که متنوع و متکثرند از بین می‌روند؛ 6ــ ایجاد شکل‌های جدیدی از استعمار: اگر امروز امکان استعمار نظامی و مستقیم کاهش یافته با سلطه رسانه‌ای و تبلیغ نوع خاصی از ارزش‌ها و فرهنگ مصرفی، می‌شود ملّت‌ها را به گونه‌ای جدید استعمار کرد؛ 7ــ غربی‌سازی: فرایند جهانی‌سازی همانی است که امروزه با عنوان غربی‌سازی مطرح است؛ زیرا کشورهای غربی، به دلیل امکانات و توانایی‌های مادی که دارند، با هدایت سیر جهانی شدن، می‌کوشند ارزش‌های خود را جهانی کنند. فرایند غربی‌سازی، یعنی تلاش کشورهای پیشرفته غربی برای همه‌گیر کردن فرهنگ و ارزش‌های غربی، مشکل بزرگ کشورهای جهان سوم است؛ زیرا اکنون سیل ارزش‌های غربی، به وسیله ابزارهای توانمند و پیشرفته تکنولوژیکی این کشورها، به کشورهای جهان سوم هجوم می‌آورد و سبب خودباختگی فرهنگی ملل جهان سوم و تغییر و از بین رفتن ارزش‌های بومی در این جوامع می‌شود و به اقتدار ناخواسته و تحمیلی فرهنگ غرب در این جوامع می‌انجامد. بنابراین جهانی شدن نه یک فرایند بلکه نوعی تحمیل فرهنگ غرب به جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده‌های اقتصادی، سیاسی نیرومند انجام می‌شود و این همان امپریالیسم فرهنگی است.[12] ادوارد سعید دراین‌باره معتقد است: «غرب، به واسطه گفتمان قدرت و غیرسازی، دست‌اندرکار امپریالیسم و استعمار فرهنگی است و این فرهنگ غربی، برای همه‌گیر کردن خود، استراتژی‌های گوناگون ذهنی و فکری را به کار گرفته است تا خود را در جهانی‌سازی ارزش‌هایش تبرئه کند. یکی از این استراتژی‌ها بحث تکامل‌گرایی است؛ یعنی مجموعه انسان‌ها در طول یک خط زمانی قرار می‌گیرند که نوعی نردبان ترقی و پیشرفت محسوب می‌شود که در انسان، به آرامی، از توحش اولیه به بربریت و سپس تمدن پای می‌گذارد. سپس در این سیر برخی جوامع جلوتر از بقیه هستند و وظیفه رهبری آنها را در اختیار دارند و غرب به طور طبیعی در پیشاپیش این قافله است و سایر تمدن‌ها (جهان سوم) باید به پیروی از فرهنگ و تمدن اروپایی (غربی) از توحش و بربریت به سمت تمدن حرکت کنند».[13] اما آیا به راستی جهان یک خط سیر دارد و همه جوامع باید از آن گذر کنند؟ آیا تنوع فرهنگی ملّت‌ها، تجربه‌های تاریخی متفاوت، جهان‌بینی‌ها و نگرش‌های متفاوت آنها نمی‌تواند بیانگر این باشد که هر ملّتی باید متناسب با ارزش‌ها و نگرش‌های متفاوت و با استفاده از ابزارهای روز،  این مسیر را طی کند؟ نمونه‌هایی مثل کشورهای جنوب شرقی آسیا (تایوان، کره جنوبی و سنگاپور) نظریه تکامل‌گرایی را نقض می‌کنند. علاوه بر متغیرهایی مانند کمک‌های اقتصادی خارجی، سرمایه غربی، حمایت سیاسی، عامل رشد و توسعه این کشورها را بافت فرهنگی آنان دانسته‌اند. و به عبارتی، اصول فرهنگی این کشورها نیازهای لازم فرهنگی توسعه را میسّر ساخته است.[14]

 

پیامدهای غربی‌سازی فرهنگی در کشورهای جهان سوم

نتایج سیر غربی‌سازی فرهنگی در کشورهای جهان سوم به‌جز افزایش روزبه‌روز فاصله این کشورها با کشورهای توسعه‌یافته و افزون شدن مشکلات این کشورها نبوده است. از جمله پیامدهای غربی‌سازی در کشورهای جهان سوم که خود آنها فرایندی از عقب‌ماندگی را به دنبال دارند عبارت‌اند از:

 

1ــ حاکمیت جهان‌بینی غربی:

غرب می‌کوشد برای گسترش فرهنگ خود به جهان سوم و استعمار نوین آن، جهان‌بینی و طرز تلقی جدید خود را از انسان در این جوامع گسترش دهد؛ زیرا معانی، به‌ویژه طرز تلقی از انسان، هسته مرکزی فرهنگ است و برای دگرگون کردن فرهنگ‌ها باید جهان‌بینی‌ها و انسان‌شناسی‌های جوامع را دگرگون کرد. در غرب مدرن، با حاکمیت تفکر اومانیستی و دنیاگرایی، تعریف جدیدی از انسان داده شد مبتنی‌براینکه انسان به دنبال لذت و خورد و خوراک و رفاه مادی است و غایت خواست بشر این است که لذت جسمانی و رفاه دنیوی او فراهم شود. و هرچه این غایت را با مانع مواجه سازد محکوم است. این دیدگاه، انسان را به حد حیوانات تنزیل می‌دهد و برای بشر غایاتی جز تمتّع بیشتر نمی‌داند. غرب می‌خواهد این طرز تلقی از انسان را، که بر هواپرستی و عقل سطحی بشری مبتنی است، به جوامع دیگر نیز سرایت دهد. در جوامع جهان سوم، به ویژه جوامع شرقی، که نگرش‌های معنوی از انسان حاکم است، گسترش این نوع از نگرش مشکلی جدی ایجاد می‌کند و درگیری‌های بی‌پایانی بین مومنان به این دو نگرش و اکثریت مردم رخ می‌دهد.

 

2ــ مصرف‌گرایی:

مصرف‌گرایی و گسترش روزافزون اسراف و تبذیر، از نتایج دیگر جهانی‌سازی غربی است؛ زیرا ماهیت نظام سرمایه‌داری غرب گسترش‌طلب است و به کسب بازار تولید و مصرف جهانی گرایش دارد. بنابراین به دنبال این است که با کمک ایدئولوژی یا فرهنگ مصرفی و تغییر تصورات مردم از هویت و نیازهای خود، آنها را به مصرف‌کنندگانی در خدمت فرایند انباشت سرمایه تبدیل کند. فرهنگ مصرفی مردم را تشویق می‌نماید بیش از نیازهای خود مصرف کنند. در این فرهنگ اصل بر این است که معنا و مفهوم زندگی یعنی مصرف کردن. این‌گونه مرز میان مصرف برای تأمین نیازهای زیستی و مصرف به مثابه شیوه زندگی فرو می‌ریزد و اکثر فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی فرد به خرید و مصرف تنزل پیدا می‌کند.[15]

مصرف‌گرایی به هیچ حوزه‌ای محدود نمی‌شود و همه زوایای زندگی اجتماعی را دربرمی‌گیرد. بنابراین هنر و معماری در تجارت ادغام می‌شود و موسیقی و فیلم به صورت صنایع پولساز درمی‌آیند و حتی تاریخ و جغرافیا نیز با عنوان گردشگری به عرصه خریدوفروش تبدیل می‌شوند. با جهان‌گیر شدن مصرف‌گرایی، فرهنگ‌های عالی هم تنزل می‌کنند و به صورت ابزاری برای ثروت‌اندوزی، فخرفروشی و شهرت درمی‌آیند. فرهنگ مصرفی جهان را تسخیر می‌کند و امر فرهنگی اقتصادی می‌شود و تبدیل و تعدیل طبقه‌بندی‌های فرهنگی، نوعی همگونی فرهنگی به وجود می‌آید. اقتصادی شدن فرهنگ الگوها و روش‌های هویت‌یابی را نیز متأثر می‌کند. مصرف به منبع اصلی هویت و ابراز وجود تبدیل می‌شود. این‌گونه است که فرد با خوردن و آشامیدن هویت می‌یابد.

این شیوه زندگی به شدت کشورهای جهان سوم را تهدید می‌کند؛ کشورهایی که اکثر مردم آنها متوسط یا فقیر هستند. با گسترش فرهنگ مصرفی، درآمد کشورها و افراد، به‌جای‌اینکه صرف سرمایه‌گذاری در امور زیربنایی شود، صرف مصرف می‌شود. مصرف کالاهایی که خود منبع درآمدی برای کشورهای صنعتی است و این یعنی گسترش فاصله طبقاتی بین جهان سوم و جهان به‌اصطلاح پیشرفته که خود دور تسلسلی از وابستگی فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی را پیش می‌آورد. از طرف دیگر، این کشورها برای تأمین نیازهای مصرفی خود به وام‌ها و کمک‌‌های خارجی روی می‌آورند که این هم به دنبال خود بحران بدهی را پیش می‌آورد. بحث بعدی این است که در بسیاری از کشورهای جهان سوم، مردم برای تأمین نیازهای مصرفی خود زیر بار قرض‌های سنگین می‌روند تا بتوانند هویت مصرف‌گرای خود را بروز دهند و این، نوعی حقارت و عقده‌های فرهنگی در این کشورها پیش می‌آورد؛ یعنی افرادی که می‌خواهند با وام، قرض و... زندگی مرفهی داشته باشند. فرهنگ مصرف‌گرایی برای کشورهای غربی هم زیان‌آور است و انسان غربی را از هویت اصیل خود تهی و به موجودی حیوانی تبدیل می‌کند. اما حداقل در این کشورها مردم توان مصرف دارند، اما مشکل اصلی در کشورهای جهان سوم است که مردم با درآمد پایین مجبور می‌شوند هزینه‌های بالای زندگی را تحمل کنند.

 

3ــ حاکمیّت عقل علمی جدید:

حاکمیت عقل علمی جدید از نتایج دیگر گسترش جهانی‌سازی غربی است. برای‌اینکه بتوانیم جنبه‌های منفی این نگرش را درک کنیم ناگزیر باید نگاهی به این طرز تلقی علمی داشته باشیم: علوم جدید، که اکنون در غرب حاکم است، مجموعه‌ای از دانستنی‌هایی هستند که همراه تکنولوژی، که ابزار مناسب این روش را در اختیار می‌گذارد، به دنبال غلبه بر طبیعت و تصرف در آن هستند.[16] در این نگرش، به جای علت‌ها، سبب‌ها را نشانده‌اند. دقت در واسطه‌ها و اسباب حدوث عالم آنها را از تفکر در علیّت و ماهیت غافل کرده است. عقل علمی جدید نگرشی ابزاری و تکاملی به زندگی بشر دارد و از همین روست که در این نگرش، در تقسیم‌بندی تاریخ بشر از عصر حجر، مفرغ، آهن و مس سخن به میان می‌آورند؛ چراکه در نظر آنان آنچه در زندگی بشر اصل است ابزار و وسیله معیشت مادی اوست و ابزار هستند که به تجربه تاریخی او ماهیت می‌بخشند. جستجوی ابزار در زندگی انسان و توسل به ماده در توجیه زندگی انسانی به نگرش پوزیتیویستی و تجربه‌گرایی در این علم منجر شده است. بر همین اساس است که وقتی با بخش‌هایی از تاریخ بشری مواجه می‌شوند که در آن، این نگرش سبب‌مدار و ابزاری پاسخگو نیست، می‌کوشند آن را کتمان و مسکوت گذارند؛ به طور نمونه، در عقل علمی جدید ساختن موتور بخار را منشأ تمدن جدید دانسته‌اند؛ چراکه بخار، ماشین را به حرکت درمی‌آورد و سبب آن است، اما همین علم جدید در مقابل کشف بقایای کشتی نوح سکوت می‌کند؛ زیرا نمی‌تواند حرکت کشتی‌ای را تشریح کند که نه اسباب مادی و محسوس، بلکه بسم‌الله آن را به حرکت درمی‌آورد؛ «بسم الله مجریها و مرسیها.» بسم الله موتوری نیست که تشریح شود؛ لذا باید در این بخش از زندگی بشر، عقل علمی سکوت کند. نمونه دیگر از توسل عاجزانه عقل علمی جدید به اسباب به جای علل، بحثی است که یکی از اندیشمندان غربی، ایمانوئل ویلکو فسکی، مطرح کرده است. او کوشیده است وقایع معجزه‌آسای هجرت بنی‌اسرائیل از مصر را به اسباب مادی بازگرداند. وی آن وقایع را به برخورد سیاره مشتری با زمین مربوط می‌سازد و شکافته شدن دریا و آمدن غذاهای آسمانی و... را به این حادثه ربط می‌دهد، اما او نمی‌گوید اگر این حادثه اسباب آن اتفاقات هم باشد باز نمی‌تواند علت غایی را تشریح کند. به فرض که همه آن اتفاقات به دلیل برخورد مشتری با زمین بوده است، چرا این اتفاق باید درست در لحظه‌ای که موسی و بنی‌اسرائیل به آن نیاز داشتند رخ دهد. آیا نه اینکه همه این اتفاقات را قدرتی مافوق به منظور یاری نمودن بنی‌اسرائیل هدایت کرده است؟

بحث بعدی در عقل علمی جدید مسئله تکامل تمدن بشری است؛ اینکه بشر ناگزیر از عصر بدویت و بربریت به مدنیت می‌رسد. نتیجه این نگرش تکاملی این است: بشر امروز از انسان‌های عصر قبلی پیشرفته‌تر است، ولی آیا سیر تکامل ابزار بر صیرورت تکاملی ابنای بشر منطبق بوده است؟ اگر این‌گونه بود، لازم بود اکنون کامل‌ترین افراد انسانی بر روی کره زمین زندگی کنند؛ حال‌آنکه به‌ظاهر ضد این اتفاق می‌افتد. اکنون، گرچه تکنولوژی در مراحل تکمیلی خویش است، انسان غربی تا مرز حیوانی هبوط کرده است.[17] آیا خود اندیشمندان غربی این را می‌پذیرند که شهروندِ غرق در شهوت و لذت، و خشن و خونریز غربی که در عصر تمدن زندگی می‌کند از حضرت مسیح کامل‌تر و انسان‌تر است؟

بنابراین غربی‌سازی به دنبال حاکمیت این نگرش علمی بر کل جهان، به ویژه جهان سوم، است، درحالی‌که این مسئله در خود غرب سبب بحران‌های جدی شده که موج فزاینده نهیلیسم، الهاد و کفر و حتی خشونت و بی‌بند و باری، از بین رفتن حرمت انسان و... بیانگر آن است. اگر طی فرایند غربی‌سازی این نگرش به جهان سوم انتقال یابد که قطعاً چنین خواهد شد، مشکلاتی که اکنون جهان غرب در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و هویتی با آن روبه‌روست در کشورهای جهان سوم هم به وجود خواهد آمد و معلوم نیست با توجه به حاکمیت نگرش اشراقی و معنوی در این جوامع چه اتفاقات دیگری روی خواهد داد.

 

4ــ شکل گیری بنیادگرایی و الهیات رهایی‌بخش:

در بحث از جهانی شدن گفتیم که این فرایند، ضمن حرکت به سمت نوعی عام‌گرایی و کنار گذاشتن تفاوت‌ها و تنوع‌ها،  خاص‌گرایی را هم به دنبال دارد که طی آن بر بی‌همتایی شیوه‌ها، اعمال و ایده‌های گروه یا جماعتی معیّن تأکید می‌شود. بنیادگرایی دینی از جمله این خاص‌گرایی‌هاست که رسالت آن مبارزه با فرهنگ جهانی و تجدد است. بنیادگرایان از بین رفتن مرزهای فرهنگی را نامطلوب دانسته‌اند و درصددند جامعه‌ای آرمانی مطابق ارزش‌های بنیادی دینی معرفی و محقق کنند.[18]

بنیادگرایی دینی، که به دین خاصی هم محدود نیست، از نتایج و عکس‌العمل نسبت به فرایند غربی‌سازی است. با توجه به ویژگی‌هایی که بر شمردیم؛ مثل مصرف‌گرایی، گسترش عقل‌گرایی و...، عده‌ای تنها راه مقابله با این فرایند را بازگشت به ارزش‌های دینی می‌دانند و از این رو هر اندازه سیر غربی‌سازی شدیدتر باشد، سیر بنیادگرایی هم در جهان سوم شدیدتر خواهد بود. حتی خود این مسئله ابزاری در دست ابرقدرت‌های تحمیل‌کننده غربی‌سازی است و آنها می‌کوشند با منحرف‌سازی این بنیادگرایان از مسیر اولیه خود، از آن به صورت وسیله‌ای برای بدنام کردن فرهنگ‌های دیگر  استفاده کنند.

الهیات رهایی‌بخش که ابتدا در امریکای لاتین شکل گرفت و سپس به سایر کشوهای جهان سوم توسعه یافت از جمله بنیادگرایی‌ها است که می‌کوشد با جهانی‌سازی فرهنگ غربی مقابله کند.[19]

البته گفتیم که عکس‌العمل‌های بنیادگرایانه به جهانی‌سازی به‌خودی‌خود منفی نیست و نوعی بیداری و آگاهی را در میان این جوامع به دنبال دارد، مگراینکه این جنبش‌ها به ابزار سلطه‌گران تبدیل شوند.

 

نتیجه:

با توجه به اینکه اکنون جهانی شدن به ابزاری در دست عده‌ای تبدیل شده است که امکانات و تکنولوژی را در اختیار دارند (جهانی‌سازی)، این سیر نتایج زیان‌باری برای کشورهای جهان سوم دارد. گرچه این امکان هست که نتایج مثبتی هم داشته باشد، به دلیل آنکه اکثر کشورهای جهان سوم از نظر امکانات رسانه‌ای و تکنولوژیک در تنگنا قرار دارند، فرهنگ، هویت و ساختار این کشورها شدیداً تحت تأثیر فرایند غربی‌سازی و تبلیغات غربی قرار داشته و سبب نوعی بحران هویت، و ازخودبیگانگی، کم‌رنگ شدن ارزش‌های فرهنگی بومی و... شده است. متزلزل شدن پایه‌های فرهنگی، اخلاقی و عقیدتی در این کشورها نوعی آشفتگی علمی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی را به دنبال دارد و تنها راه پیش رو، بیداری این ملّت‌ها و اعتماد آنها به ارزش‌ها و باورهای خودی در جهت در پیش گرفتن مسیر رشد و اعتلاست.

 

پی‌نوشتها :


 

[1]ــ احمد گل‌محمدی، هویت ملی و جهانی شدن، تهران: نشر نی 1381، ص 20

[2]ــ همان، صص 126 ــ 125

[3]ــ همان، ص 224

[4]ــ هویت ملی و جهانی شدن (مجموعه مقالات)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1383، ص 74

[5]ــ همان، ص 235

[6]ــ همان، ص 238

[7]ــ لوکلر، جهانی شدن فرهنگی آزمونی برای تمدنها، تهران: انتشارات وزارت خارجه، 1382

[8]ــ مهدی امیری، «ابعاد و پیامدهای جهانی شدن»، کیهان فرهنگی، ش 1730

[9]ــ احمد گل‌محمدی، همان، ص 143

[10]ــ مهدی امیری، همان، ص 2

[11]ــ احمد گل‌محمدی، همان، ص 377

[12]ــ همان، ص 102

[13]ــ لوکلر، همان، ص 17

[14]ــ سریع‌القلم، توسعه، جهان سوم و نظام بین‌الملل، ص 73

[15]ــ احمد گل‌محمدی، همان، ص 103

[16]ــ مرتضی آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، ص 2

[17]ــ مرتضی آوینی، تکنولوژی ارتباطات، ص 14

[18]ــ احمد گل‌محمدی، همان، ص 255

[19]ــ ری‌کیلی، جهانی‌شدن، جهان سوم، ص 254

 

تبلیغات