کندوکاوی در مسئله حجاب
آرشیو
چکیده
قسمت اول در آذر ماه امسال به دعوت حوزه خواهران حضرت خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ مناظرهای میان این جانب و دکتر منصوری نژاد برگزار شد. در این مناظره، فرصتی دست داد تا از یک سو باب دوستی و مراوده میان ما باز شود و از سوی دیگر، این جانب با افکار و آرای ایشان از نزدیک آشنا شوم. قبل از انجام مناظره، به توصیه ایشان کتاب «مسئله زن، اسلام و فمینیسم» را مطالعه کردم که حاوی نظرات وی در باره شخصیت و حقوق زن است. پیشتر به ایشان اطلاع دادم که موارد بسیاری اختلاف میان من و ایشان وجود دارد که طرح آن در یک جلسه مناظره، عملی و ممکن نیست، بنابراین از وی اجازه خواستم که مناظره به صورت نوشتاری و در «نشریه حوراء» ادامه یابد. با توجه به اذن و استقبال ایشان، نوشته زیر به عنوان گام اول تقدیم میشود. البته در این نوشته، نصیحت شاعر را نشنیده خواهم گرفت که «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی»؛ فقط مواردی را ذکر خواهم کرد که مورد قبول این جانب نیست؛ البته باز هم نه همه موارد.متن
روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان برای کسانی که فقیه نیستند، تنها از طریق مراجعه به قرآن، عملی خواهد بود که نشان میدهد در هیچ یک از آیاتِ پوشش زنان، اشارهای به پوشاندن سر نشده، بلکه آنچه آمده است، تنها پوشاندن گردن و گریبان (سینه) است. اگر قرار باشد در مورد روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان، به روایت، سنت و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچگاه برای امثال من که فقیه نیستم، روشن نخواهد شد؛ مگر آنکه ابتدا میان متن سنت و متن قرآن تفاوت قائل شویم و به جای استناد به روایات و نظریههای فقهی، به خود متن قرآن مراجعه کنیم. طرح این سخن، به معنای رد یا قبول آرای فقههای دوران گذشته یا اکنون در باره حجاب نیست، بلکه به این معناست که فکر میکنم امروز طبقه فرهنگی میانهای پدید آمده است که میخواهد جدای از فتاوا و مسئله تقلید، خودش هم معنای حرمتها را بفهمد.بنابراین آنچه مینویسم، نه حکمی شرعی و نه استنباطی فقهی است؛ بلکه به عنوان کند و کاوِ پژوهشگری است که با متن قرآن سر و کار دارد. نکته اول اینکه شاید فقیهان هر دورهای برای ساماندهی روزگار خود و متناسب با شرایط فرهنگی،اجتماعی و سیاسی همان روزگار، استنباط خود را از مسئله حجاب بیان کرده و میکنند، اما به نظر میرسد که نقطه کانونی در شکلگیری مضامین فقهی، دورانی بوده که با روزگار صدر اسلام فاصلهای جدّی و تفاوتی بنیادی داشته است. اکثر مضامین فقهی و حقوقی ما و همچنین آنچه به عنوان فرهنگ اسلامی میشناسیم، در دوران امپراتوری عباسیان شکل گرفته است که ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این دوره با روزگار بعثت که هنوز دولتی تشکیل نشده بود، بسیار متفاوت است، زیرا به نظر میرسد که مدینه در روزگار بعثت، حتی از روستاهای امروزی هم شاید جمعیت کمتری داشته و چندان جامعه گسترده و پیچیدهای نبوده است که برای اداره آن حتی نیاز به نهادهای حکومتی باشد. در این مورد، نکته قابل تأمل این است که به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنیعباس مربوط باشد، در دست نداریم. از این جهت میتوان احتمال داد که همه متون فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و...، بیشتر متناسب با ساختار امپراتوری اسلامی شکل گرفته و نه آنچه قبلاً در حجاز و در زمان پیامبر به عنوان اسلام مطرح شده است. نکته دوم اینکه متن قرآن را نیز نمیتوان به درستی فهمید، مگر با شناخت معیارهای زبانی همان روزگار بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست، زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ و به ویژه در دوره 550 ساله امپراتوری عباسیان، معناها و مصداقهای متفاوتی از اصل خود پیدا کردهاند. نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب میدانند، با دقت و با همان معیارهای زبانی دوره بعثت مطالعه کنیم در مییابیم که در هیچ کجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سر خود را بپوشانند؛ اما این هست که زنان مؤمن سعی کنند تا پوشش و رفتارشان به گونهای باشد که مردان بیگانه به آنان طمع نکنند. و نکته آخر اینکه به نظر میرسد طرح مسئله پوشش زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان و زنان آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوبهای جنسی و نگاههای آلوده مردان هوسران برکنار نگه دارند. اشارهای کوتاه به آیه مربوط به پوشش زنان قرآن مجید در دو جا درباره نوع رفتار و پوشش زنان، به تصریح سخن گفته است: یکی، آیات 30 و 31 سوره (نور) و دیگری، آیات 57 و 58 سوره احزاب در «سوره نور» پیش از آن که به آیه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنان پاکدامن یاد شده است که برخی کسان به آنان تهمت زنا میزنند نور(24) آیه 23 سپس در آیه 25 همان سوره از وضعیتی یاد میکند که زنان و مردان آلوده برای هم، و زنان و مردان پاک برای هم خواهند بود. مضمون آیه بهگونهای است که انگار این انتخاب بهطور طبیعی صورت میگیرد،اما از نوع خباثت (آلودگی) و نوع طیبه (پاکی) سخنی به میان نیامده است؛ لکن با توجه به آیه قبلی که درباره تهمت زنا آمده، محتمل است که منظور از آلودگی، همان آلودگی به انگارههای ذهنی و تمایل به زنا با دیگری باشد؛ یعنی برخی هستند که ابتدا زنان پاکدامن را به زنا متهم میکنند تا بعداً اگر فرصتی دست داد، خود را مجاز بدانند که با آنان زنا کنند. و همچنین ممکن است «طیبه» بودن زن و مرد به معنای پرهیزکاری از وسوسههای زنا و مبّرا بودن آنان از زناکاری باشد. در آیات 27 تا 29 سوره نور خطاب به کسانی که ایمان آوردهاند، آمده است: «به خانههایی که غیر از خانه خودتان است، داخل مشوید تا اجازه بگیرید و سلام کنید (تسلیم اهل آن خانه باشید؛ تُسَلِمُوا = بیگزند و سالم باشید). این برای شما بهتر است که پند گیرید.پس اگر کسی را در آن نیافتید، داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود. و اگر به شما گفته شد برگردید، پس برگردید. او برای شما پاکیزهتر است و خدا به آنچه میکنید داناست.بر شما پروایی نباشد که به خانههای غیر مسکونی که متاعی برای شما در آن است، وارد شوید و آنچه را آشکار میکنید و پنهان میکنید، خدا میداند.» از مضمون این آیات چنین برمیآید که شکل و چگونگی معماری خانهها و درگاههای ورودی آنها به گونهای ابتدایی بوده است و بسا خانهها که به جای دربهای با قفل و بند، فقط از پرده آویختهای که بر درگاه خانه نصب میشده، برخوردار بوده است. واژه حجاب نیز در قرآن به معنای پردهای است که دو قلمرو را از هم جدا میکند؛ مانند همان پردهای که بر درگاه خانه میآویختند. بنا بر این در مواقع عادی، هر کسی میتوانسته سرزده و بدون اعلان قبلی،پرده را پس بزند و وارد خانهای بشود. همچنین به آن سبب که مسلمانان خود وارد شوند و بسا که در پارهای مواقع همسر صاحبخانه تنها در خانه بوده باشد. مشابه همین توصیه که بدون اجازه وارد خانهای نشوید، در آیه 53 سوره احزاب خطاب به مؤمنان در مورد خانه پیامبر آمده است که بیاجازه وارد خانه ایشان نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگویند. نکته جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن بگویند؛ به تعبیر دیگر اگر حجاب، پوشش برای زنان میبود، طبعاً به زنان توصیه میشد که حجاب خود را حفظ کنند، در حالی که در قرآن چنین چیزی دیده نمیشود. توجه به این نکته نیز مهم است که احتمالاً در حجاز به دلیل کمبود چوب نمیتوانستند همه خانهها را مجهز به درهای محکم و قابل استفادهای کنند. این کمبود به اندازهای بوده که حتی برای تعمیر بنای کعبه در قبل از بعثت، ناگزیر چوبهای برجای مانده از یک کشتی شکسته رومی را که در سواحل جدّه یافته بودند، به مکه آورده و مورد استفاده قرار دادند. قرآن در آیه بعدی همان، آیه 35 میفرماید: «به مردان با ایمان بگو نگاه فرو کاهند و فروج خویش را حفظ کنند که آن پاکیزهتر، است، زیرا خدا به آنچه میسازند آگاه است.» «یغضّوا من ابصارهم» تنها به معنای به پایین نگاه کردن، یا چشم فرو بستن نیست بلکه به معنای کاهیدن چیزی از نگاه است. این واژه برای فروکاستن اصوات و صدای خود را پایین آوردن هم آمده است حجرات (49) آیه 3 ؛ مثل آتش سرکشی که شعلههایش را مهار کنند و پایین آورند؛ به تعبیر دیگر، آدمها هنگام نگاه کردن به هم میتوانند چیزهایی را در نگاهشان به یکدیگر منتقل کنند که ممکن است آن چیزها با سخنی که میگویند، متفاوت باشد. با توجه به اینکه بعد از «یغضوا من ابصارهم» بلافاصله «یحفظوا فروجهم» آمده است، میتوان گفت که آنچه در نگاه باید فرو کاهیده شود، حس جنسی نسبت به طرف مقابل است؛ اما این کار در صورتی موفق خواهد بود که طرف مقابل (جنس مؤنث) به همان گونه از نگاه معطوف به جنسیت بکاهد. این است که در آیه بعد نور(24) آیه 31 خطاب به زنان ایمان آورنده آمده است: «نگاه خود را فروکاهند، فروج خود را حفظ کنند، زینتِ خود را آشکار نکنند، مگر آنچه از آن آشکار است». تا این قسمت از آیات چندان مورد مناقشه نیست، اما جمله بعدی که در ادامه آیات مزبور آمده ، تلقیها و ترجمههای متفاوت و گاه ضد و نقیضی از آن ارائه شده است. این جمله عبارت است از: «وَ لیضرِبنَ بِخُمُرِهنّ علی جیوبهن؛ همان. و خمارهای خود را بر گریبانهای خود برزنند.» «خمر»جمع «خمار» از ریشه «خمر» گرفته شده است. مسکرات را به آن دلیل خمر گفتهاند که هوشیاری را میپوشاند. همچنین هر پارچه، یا پوست دباغی شده که پوشش برای چیزی یا جایی محسوب شود، «خمار» نامیده میشود؛ به تعبیر دیگر، «خمار»به معنای «مقنعه = روسری» یا چادر نیست، مگر آنکه آن را بر سر نهند؛ آنگاه طبعاً نامش «مقنعه = روسری» خواهد بود. اما در آیه فوق، سخن بر سر این نیست که خمار خود تا روی سینهها بکشانند، بلکه میفرمایند: خمار خود را بر روی سینه زنند؛ به تعبیر دیگر اگر در آیه فوق به جای حرف «علی = بر روی» از حرف «اِلی = تا»استفاده شده بود، میتوانستیم چنین استنباط کنیم که پارچهای را به عنوان روسری استفاده میکردند و در این حال آیه میگوید ادامه همان پارچه روسری را تا روی سینهها پایین آورند؛ اما در این آیه، نه از واژه مقنعه استفاده شده است و نه از حرف «اِلی». حتی به نظر میرسد که واژه مقنعه، نامی متأخر نسبت به زمان بعثت باشد. متأسفانه من هیچ موزه خاصی را ندیدهام که در آن، نمونههایی از پوشش مردان و زنان آن زمان را به نمایش گذارده باشند، اما از قراین چنین برمیآید که وضعیت لباس در آن روزگار، برای مردم آن سامان، به ویژه برای مردم بدوی و صحرا نشین، بسیار ساده و ابتدایی بوده است. این گمانه را با احصای نامهایی که در شعر جاهلی عرب و همچنین در قرآن برای انواع لباسها دیده میشود، میتوان بهتر دریافت؛ به تعبیر دیگر با آنکه زبان عربی در هنگام بعثت از خزانه واژگان و نامهای مورد نیاز خود را پدید آورند، اما به نظر میرسد که نامهای مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به دورههای بعد، چندان زیاد نباشد. احتمالاً در عرف معمولی آن زمان، هر زن و مردی با یک پیراهن بلند که بر تن میکرد، دارای لباس محسوب میشد. همچنین بسیار بعید مینماید که در آن شرایط، مردم عادی، اعم از زن و مرد، دارای زیر جامه بوده باشند. این وضعیت نه تنها برای اعراب آن زمان، بلکه برای بنیاسرائیل هم زمانی که در صحرای سینا بودند و تا حدود زیادی شرایط مشابهی با اعراب داشتند، وجود داشت. حتی در یکی از توصیههای تورات به بنی اسرائیل آمده است: که از پلههای مذبح بالا نروند، مبادا که عورت آنان به هنگام بالا رفتن از پلهها، در آن مکان مقدس مکشوف گردد. اگر این پیش فرضها را مورد تأمل قرار دهیم، میتوانیم اهمیت آیه فوق را درباره قرار دادن پوشش اضافی در روی گریبان و سینهها درک کنیم. همچنین میتوانیم تفاوت لباسهای چسب و تنگ را با لباس نسبتاً گشادتر (جلباب) دریابیم. در ادامه همان. آیه، سلسله مراتبی را درباره مواجهه زنان با مردان، بدون استفاده از «خمار» برمیشمارد که به نظر میرسد در این ترتیب، نوعی نسبیگرایی در مواجهه زن با دیگران نهفته باشد. در شرح این سلسله مراتب، اولین کسی که این معنا در برابر او دیده نمیشود، شوهر زن است که شریک جنسی او نیز محسوب میشود. در رده بعدی، پدر زن و پدر شوهر اوست و همینگونه ردههای بعدی، از فرزندان خود زن گرفته تا برادرها و برادرزادهها و خواهر زادهها و... به ترتیب نام برده میشوند تا جایی که به مردان غیر خویشاوندی میرسد که بدون دغدغه جنسی و بدون نیرنگ و مکری در این مورد هستند و از آنان بانام «تابعین غیر اولی الاربه» یاد شده است. برخی تفاسیر و همچنین ترجمهها از این مردان به نام «خادمان خصی شده» یاد کردهاند که به علت خصی شدن، نیاز و رغبتی به مسائل جنسی ندارند؛ اما اولاً: معنای اولیه «غیر اولی الاربه» چنین چیزی نیست. «اربه» از ریشه «ریب» به معنای مشکوک و ناپسند است؛ دوم اینکه، بسیار بعید است که در صدر اسلام و در زمان حیات پیامبر که هنوز مسلمانان امپراتوری تشکیل نداده بودند و حرمسرای آنچنانی پدید نیاورده بودند، چنین رسمی در میان آنان بوده باشد که بردگان را اخته کنند تا هنگامی که در حرمسرا رفت و آمد میکنند، خطری برای بانوان حرم نداشته باشند. توصیهای دیگر که پس از شمردن این مراتب به زنان شده است این است که: «لا یضربن بارجلهنّ لیعلمُ ما یخفینُ من زینَتِهنّ» احزاب (33) آیه 59 . این جمله با آنکه بسیار مختصر بیان شده، اما چنان همه جانبه و مفید است که میتواند گونههای مختلفی از اطوارهای زنی را واگوید که دوست دارد به طریقی خود را بنمایاند؛ مانند زنی بدوی که با پایکوبیها و به صدا درآوردن خلخالهای پایش، میخواهد دیگران را متوجه خود کند. در پایان آیه نور (24) آیه 31. آمده است که: «و باز گردید به سوی خدا، همه شما ای ایمان آورندگان (اعم از زن و مرد)، باشد که رستگار شوید.» آیه دیگری احزاب(33) آیه 59. در سوره احزاب آمده که در آن، به زنان رسول و دیگر زنان مؤمن برای اینکه مورد آزار برخی مردان قرار نگیرند، توصیههایی در باره جلباب شده است: «ای پیامبر، بگو به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنین که فرو گیرند برخود از جلابیب. این نزدیکتر است برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، و خداوند آمرزنده و مهربان است.» نکتههای مبهمی در این آیه برای ما هست که گشودن آن شاید چندان کار آسانی نباشد؛ از جمله اینکه: «جلباب» در آن روزگار به چه چیزی گفته میشده و آیا واقعاً نوع خاصی از لباس بوده است؟ این لفظ از ریشه «جلب» میباشد و اگر جلباب به معنای پوششی گشاد باشد که برجستگیهای بدن را نشان ندهد و موجب جلب توجه دیگران نشود، باز هم هیچ اشارهای نیست که زنان موی سر خود را بپوشانند یا نپوشانند. نکته دیگر که در آیه فوق بسیار قابل تأمل است اینکه، در شهر کوچکی مثل مدینه آن روزگار که همه آدمها حتی به اسم میتوانستند یکدیگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مؤمنین به چه چیزی باید شناخته میشدند که مورد تهمت و آزار قرار نگیرند؟ به نظر میرسد که در اینجا منظور از شناخته شدن، نوعی از شناخت از طرف دیگران نسبت به زن است که دیگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرایش به پاکدامنی بشناسند، نه تنها اینکه مثلاً بشناسند که این زنِ فلانی است و چون زنِ فلانی است، کسی به او کاری نداشته باشد. با توجه به آنچه گذشت، شاید بتوان گفت که پوشش برای زنان و مردان، هم امری نسبی بوده است و هم اختیاری؛ یعنی به همان گونه که ایمان به تعالی یافتن، امری اختیاری و ارادی است، طبعاً انتخاب ملزومات و راهکارهای متناسب برای رسیدن به تعالی هم، مبتنی بر همان ایمانی خواهد بود که زن یا مرد اراده کرده است. به نظر میرسد که اجبار به پوششهای فرمایشی، غیر از پیشنهاد و توصیه و نشان دادن راهکار است. اجبار برای مرد یا زنی که ایمانی به تعالی یافتن ندارد، موجب اعتلای او نمیشود و چنانچه مردان و زنانی ایمان به تعالی یافتن داشته باشند، بیآنکه کسی اجبارشان کند، خودشان متناسب با شرایط محیط و موقعیت، از پوشش لازم استفاده میکنند. در حاشیه: 1 ـ در دستیابی به احکام و معارف اسلامی، نمیتوان تنها به قرآن اکتفا کرد. سنت یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ از مهمترین منابع تبیین اسلام است. پیامبر اسلام (ص) در وصیت خویش به امت اسلامی فرمود: «من دو چیز گران بها در میان شما به جای میگذارم: کتاب خدا و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو، جدایی ناپذیرند تا قیامت.» جدا ساختن قرآن از سنت و اکتفا به قرآن، نتیجهای جز گمراهی نخواهد داشت، چرا که بسیاری از احکام و معارف اسلامی، به صورت کلی و سربسته در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است و جزئیات آنها از سوی پیامبر و ائمه ـ صلوات اللَّه علیهم ـ بیان گردیده است. 2 ـ تکیه بر حدس و گمان در مباحث علمی و تخصصی، روش ناصوابی است. اینکه نویسنده میگوید: «شاید فقیهان در هر دورهای برای سامان دهی روزگار خود و متناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همان روزگار، استنباط خود را از مسئله حجاب بیان کرده و میکنند»، و نیز مطالب نویسنده در خصوص شکلگیری مضامین فقهی و حقوقی شیعه متناسب با شرایط حکومتِ عباسیان، ناشی از عدم اطلاع وی از شیوه استنباط احکام در اندیشه اسلامی است. فقیه، حکم شرعی را تنها مبتنی بر دلایل و مستنداتِ احکام شرع، بیان میکند و مستندات او در استنباط حکم، متمرکز بر کتاب و سنت است. مضاف بر آنکه فقیه با استنباطِ احکام، میکوشد شرایط و فرهنگِ زمانه را به سوی آرمانهای دینی متحوّل سازد، نه آنکه متناسب با شرایط زمان و مکان، احکام دینی را دنباله رو و تابعی از تحولات زمانه قرار دهد. اگر در فقه، سخن از نقش زمان و مکان در فقه و احکام شرعی است، مقصود، تأثیرِ زمان و مکان در موضوعشناسی و تحولاتِ موضوعات احکام شرعی است نه خودِ احکام. 3 ـ نویسنده میگوید: جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنیعباس مربوط باشد، در دست نداریم. از این جهت میتوان احتمال داد که همه متون فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و...، بیشتر متناسب با ساختار امپراتوری اسلامی شکل گرفته و نه آنچه قبلاً در حجاز و در زمان پیامبر به عنوان اسلام مطرح شده است. اولاً: روایات فراوانی از پیامبر و ائمه پیش از دوران عباسیان در کتابهای فقهی شیعه موجود است.ثانیاً: سخنانی از ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ که در دوران عباسیان به عنوان متونِ اصلی استنباط احکام در اختیار فقیهان قرار دارد، همگی تبیین اسلامِ اصیلاند. اعتقاد به عصمتِ ائمه، بیانگر آن است که آنان احکام الهی را بدون تأثیر پذیری از فرهنگ زمانه و شرایط مختلف فردی و اجتماعی،بیان میکنند و آنچه ایشان بیان میکنند، حکمِ ابلاغ شده از سوی خداوند و پیامبر اوست. 4 ـ نویسنده پس از کنار گذاشتن روایات، مدعی شده است که :«متن قرآن را نیز نمیتوان به درستی فهمید، مگر با شناخت معیارهای زبانی همان روزگار بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست، زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ، و به ویژه در دوره 550 ساله امپراتوری عباسیان، معناها و مصداقهای متفاوتی از اصل خود پیدا کردهاند». نتیجه این سخن آن است که شناخت مفاهیم و احکام اسلامی تقریباً دور از دسترس بوده و تنها در مواردی اندک و آن هم به سختی، میتوان کتاب خدا را فهمید. به علاوه آنکه منابع فراوانی از کتابهای لغت که منصوب به دورانِ نزدیک به عصر پیامبر و نزول قرآن هستند، در دسترس ما نیست و علاوه بر این، ادعای اینکه اکثر لغات و واژههای قرآن کریم در دوره حکومت عباسیان، دستخوشِ تغییر و تحولِ معنایی شدهاند، دلیلی به همراه ندارد و تا دلیلی قطعی بر تحوّل در معنای واژگان قرآن کریم ارائه نگردد، روش محاوراتیِ عقلا بر آن است که معانی فعلیِ واژگان قرآن را همان معانیِ عصر نزول دانسته و بر آن اعتماد مینمایند و نهایتاً در مواردِ ابهام در واژگان قرآن، سخنان ائمه (ع) بهترین مفسّر در تبیین قرآن کریم است. نکته آخر اینکه از آنجا که قرآن کریم عموماً کلیاتِ احکام دینی را بیان کرده است، در استنباط جزئیاتِ احکام، محور و مدارِ اصلی برای تقیه، روایات رسیده از معصومین ـ علیهم السلام ـ به ویژه امام باقر و صادق ـ علیهما السلام ـ است. 5 ـ تمامی مدعای نویسنده در توضیح آیاتِ حجاب آن است که از این آیات نمیتوان فهمید که زنان باید موی سر را از نامحرم بپوشانند. وی در توضیح معنای خمار میگوید: «خمار به هر چیزی گفته میشود که پوشش برای چیزی یا جایی محسوب شود و در آیه، سخن از این نیست که زنان خمار را روی سر خویش بیندازند؛ بلکه سخن این است که خمار را روی سینه و گریبان (جِیْب) بیندازند. اگر نویسنده تنها به چند تفسیرِ معتبر شیعه و اهل سنت مراجعه میکرد به خوبی درمییافت که مفسران تصریح کردهاند که مراد از خمار، پارچهای است که زنان سر را با آن میپوشاندهاند. علامه طباطبائی(ره) در تفسیر گران سنگ المیزان میگوید: خمار همان چیزی است که زن سر خویش را با آن میپوشاند و آن را بر روی سینههای خویش میاندازد. طبرسی نیز در مجمع البیان گفته است: خمار، پوششِ سرِ زنان است که بر گریبان آنان نیز قرار میگیرد. ایشان همچنین از ابن عباس نقل میکند که مقصود از آیه شریفه آن است که زن، موها و سینه خویش را باید بپوشاند. 6 ـ نویسنده در معنای جلباب هم تشکیک کرده و مدعی است که نمیدانیم جلباب به معنای پوششی است که سر را میپوشاند. متأسفانه در فهم معنای جلباب نیز نویسنده بر شک و گمان تکیه کرده و از این رو نتوانسته است به مفهوم این واژه دست یابد. نگاهی به تفاسیر قرآن کریم و کتابهای لغت، به خوبی نشان میدهد که جلباب، پارچهای بوده است که زنان سر و گردن و بنابر نظر بعضی، تمام بدن را با آن میپوشاندهاند. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان چنین آورده است که مراد از جلباب، پارچهای است که تمام بدن را میپوشاند و یا پارچهای است که سر و گردن را میپوشاند . جا داشت لااقل نویسنده کتاب پر ارج «مسئله حجاب» استاد شهید مرتضی مطهری را مورد مطالعه قرار میداد تا دچار برداشتهای ناصواب از آیاتِ قرآن کریم نگردد.