آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

از دیدگاه نلسون گودمن‏قسمت دوم «نلسون گودمن»از دو وجهه نظر مسأله جدید استقراء را مورد بحث و بررسى قرار داده است. آنچه تاکنون گذشت، عهده‏دار تقریر این معضل از نظرگاه استقراء بود.مشکل این بود که تنها چرا برخى از فرضیات به وسیله مصادیق مثبت و داده‏هاى خارجى تأیید مى‏کردند؟
به اعتقاد گودمن، تأیید فرضیات بوسیله قراین و داده‏هاى خارجى، به ماهیت محمولات خاصى بستگى دارد که در آن فرضیات به کار مى‏روند. به عنوان مثال، دو گزاره ذیل را مقایسه کنید:«همه زمردها سبزند» (1h) و«همه زمردها سابى‏اند» 2h) که در آن‏ x سابى است مشروط به این‏که آن یا قبل از زمان معین‏ (t) مورد آزمایش قرار گیرد و سبز باشد، یا x قبل از زمان معین‏ (t) مورد آزمایش قرار نگیرد و آبى باشد.همه زمردهایى که قبل از t مورد آزمون واقع شده و سبز تشخیص داده شده‏اند، فرضیه‏ 1h و 2h را تأیید مى‏کنند که این امر مخاطره‏آمیز و موجب تشویش خاطر مى‏شود؛ زیرا چنانچه به عنوان مثال زمان‏ t ، سال 2000 باشد، با انتخاب کدامیک از دو فرضیه پیش گفته مى‏توان رنگ زمردهایى را که بعد از سال 2000 (t) یافت مى‏شوند، پیش‏بینى کرد؟اگر تنها به معدود داده‏هایى که پیش از سال 2000 با فرضیه سر سازگارى دارند، بسنده شود، هیچ دلیلى بر تفوق و در نتیجه فرضیه‏ 1h بر 2h وجود نخواهد داشت.به اعتقاد گودمن فرضیه‏ 1h ، فرضیه‏اى حقیقى و قانون‏وار )law like( است و فرضیه‏ 2h ، تعمیمى اتفاقى‏ )accidental( بیش نیست. * داده‏ها و مصادیق مثبت تنها به مدد فرضیه حقیقى و قانون‏وار مى‏آیند و تنها آنها را تأیید مى‏کنند و به فرضیات اتفاقى وقعى نمى‏نهند.اینک سؤال محورى براى گودمن این است که:چه چیزى ملاک قانون‏وارى و یا اتفاقى بودن فرضیات است؟ به دیگر سخن، او در تلاش است معیارهایى را براى تمایز فرضیاتى که به وسیله داده‏هاى خارجى و قراین تأیید مى‏گردند، از فرضیاتى که این چنین نیستند، به دست دهد.تاکنون حدود بیست راه حل براى حل این معضل ارائه شده است که از جمله آنها راه‏حل پیشنهادى خود گودمن است که بعدا به تفصیل پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
«نلسون گودمن»علاوه بر نگرش فوق، از نقطه نظر نظریه فرافکنى و تسرى‏نیز مسأله جدید استقراء را به بحث گذاشته است.تئورى تسرى، تسرى و تعمیم مجموعه‏اى از موارد، به سایر نمونه‏ها را، که الزاما موارد آینده نیستند، مورد بحث قرار مى‏دهد، تفاوت این دو نوع نگرش را مى‏توان در جمله زیرین خلاصه نمود:تئورى تسرى بر خلاف استقراء خود را محدود به اسناد موارد گذشته یک فرضیه به آینده نمى‏کند بلکه به تسرى‏پذیرى موارد و نمونه‏هاى گذشته یک فرضیه نیز توجه دارد.به عبارت دیگر، ذکر تئورى تسرى بعد از مسأله استقراء از قبیل ذکر عام بعد از خاص است.زیرا مسأله فراگیر و کلى فرافکنى و تسرى، نه تنها معماى جدید استقراء، که مسائلى از قبیل:شرطیهاى خلاف واقع، مسأله ذوات ممکن و مسأله بالقوه‏ها را نیز در بر مى‏گیرد. «مسأله تسرى از گذشته به موارد آینده(معماى جدید استقراء)نیست مگر تعبیر محدودترى از مسأله تسرى مجموعه‏اى از موارد به سایر موارد». (1)
در واقع، گودمن با طرح مسأله فراگیر تسرى‏پذیرى، سمت و سوى جدیدى به مسأله استقراء مى‏بخشد و از نگاهى کاملا نو بدان مى‏نگرد و چنانکه خود متذکر شده است، تبیین معماى جدید استقراء بر اساس«تئورى تسرى‏پذیرى»را نباید تقریر و صورتبندى دوباره مسأله تلقى کرد، بلکه بیشتر جهت‏یابى دوباره آن به منظور دست‏یابى به راه حلى مناسب در نظر است.آنجا که مى‏گوید:«من تصور مى‏کنم نقایص و ایرادات‏[موجود در زمینه تعریف تأیید]به ما مى‏آموزند که فرضیات قانون‏وار یا تسرى‏پذیر را صرفا نمى‏توان بر اساس مبانى صورى و نحوى صرف و یا حتى مبانى دلالى و سمانتیکى متمایز ساخت.تنها امید من در این است که این مسأله را یک بار دیگر از نو بررسى و رهیافت جدیدى براى آن بیابم.» (2)
مجموع مسائلى که تحت عنوان تئورى تسرى گرد آمده‏اند از جهت مشکل و راه حل در وضعیت یکسانى قرار دارند.به عبارت دیگر، همچنانکه دل مشغولى اصلى در معماى جدید استقراء، تمایز فرضیات تأییدپذیر و قانون‏وار از فرضیات تأییدناپذیر و اتفاقى بود، در اینجا نیز مسأله تمایز فرضیات تسرى‏پذیر از فرضیات غیر تسرى‏پذیر و (*)تفاوت قانون‏ )law( با قانون‏وار )law like( و همچنین تفاوت گزاره‏هاى قانون‏وار با گزاره‏هاى اتفاقى قبلا به تفصیل بیان شد.
Projection در اصل لغت به معناى فرافکندن و در فلسفه به معناى اسناد و تسرى دادن حالات درونى و ذهنى به جهان خارج و عالم واقع است. غیر قابل تعمیم، مسأله اصلى است.طبیعى است ارائه و پیشنهاد هر گونه راه حلى براى هر یک از این مسائل، راه حل براى سایر مسائل نیز محسوب خواهد شد.
پیشتر گذشت که نلسون گودمن براى تمایز میان فرضیات تسرى‏پذیر و تسرى ناپذیر، تنها به رابطه صورى میان فرضیه و قرینه بسنده نمى‏کرد بلکه به فراتر از آن دو مى‏اندیشید. زیرا به اعتقاد او، رابطه فرضیه با قرینه، تنها یکى از عوامل تأثیرگذار، در تأیید فرضیات به شمار مى‏آید.از این‏رو، نباید سایر عوامل را از نظر دور داشت.به نظر گودمن پیشینه تسرى‏هاى گذشته‏اى که به وقوع پیوسته‏اند، مهمترین عامل تأیید به شمار مى‏رود.البته در نگاه نخست ممکن است مطلب فوق با راه حل و پاسخ روانشناسانه‏اى که هیوم براى مسأله قدیمى استقراء دست و پا کرده، یکى تلقى شود، لکن گودمن با خام خواندن نظر هیوم، راه را بر هر گونه شبهه‏اى در این‏باره بسته است.به نظر او، نظر هیوم مبنى بر این که اعتبار استقراء مرهون توالى گذشته است، پیشنهادى غیر قابل قبول است؛زیرا تمام اشکالاتى که درباره اعتبار پیش‏بینى موارد آینده بر اساس موارد گذشته مطرح است، بر اعتبار توالى آینده بر اساس توالى گذشته نیز وارد خواهد بود.در واقع، هیوم تنها به این نکته اشاره کرده است که ذهن براى پیش‏بینى آینده بر اساس توالى گذشته تحریک مى‏شود اما این که کدامیک از توالى‏ها باعث تحریک ذهن مى‏شوند، به دست فراموشى سپرده است. حال آن که گودمن بر این باور است که ذهن در آغاز در حرکت بوده و پیش‏بینى‏هایى را بر مى‏گزیند و به تدریج اصلاح مى‏کند.بنا بر این، قبل از هر چیز لازم است تسرى‏هاى معتبر با قابلیت تسرى‏پذیرى بر اساس تسرى‏هاى واقعى و بالفعل تعیین گردد.
تسرى‏هاى واقعى
گودمن فرضیه‏اى را که تعدادى از نمونه‏هایش سربلند از آزمایش بیرون آمده و برخى از نمونه‏هایش همچنان مورد آزمایش قرار نگرفته‏اند، تسرى‏پذیر واقعى و بالفعل مى‏نامد.به اعتقاد او «چنین فرضیه‏اى لازم نیست صادق، قانون‏وار و یا حتى معقول باشد.زیرا ما در اینجا از فرضیاتى که مى‏بایست تسرى و تعمیم یابند صحبت نمى‏کنیم بلکه فرضیاتى که در واقع تسرى یافته‏اند، وجهه همت ماست.وانگهى، ما با این سؤال که آیا فرضیه در زمان مطلق، اعم از زمان گذشته، حال و آینده، تسرى یافته، تعلق خاطر نداریم بلکه در هر زمانى صرفا با فرضیات تسرى‏پذیرى سر و کار داریم که پیشتر تسرى و تعمیم یافته‏اند.» (3) به دیگر سخن، فرضیه‏اى ممکن است صادق باشد و داده‏هاى خارجى تا زمان معینى آن را مساعدت و تأیید کنند؛با این وصف، احتمال دارد تاکنون تسرى نیافته باشد.تسرى‏پذیرى واقعى مستلزم تقریر و صورتبندى صریح فرضیه است و اختلاف گودمن با افرادى که تنها به رابطه صورى قرینه با فرضیه مى‏اندیشند، درست از همین جا آغاز مى‏شود.
از نظر گودمن براى این که به تعریفى جامع و مانع دست یازیم و از ورود موارد ناخواسته و خلاف قاعده جلوگیرى کنیم، مى‏بایست به فراتر از رابطه صورى و یا حتى دلالى و سمانتیکى میان فرضیه و قرینه بیندیشیم.در واقع، معماى جدید استقراء، چالشى است که از تعریف صورى تأیید که به وسیله«کارل همپل»و دیگران ارائه شده، برخاسته است.«کارل همپل»سرانجام به این نکته اعتراف مى‏کند و در این دقیقه با گودمن همداستان مى‏شود، آنجا که مى‏گوید:«جستجو براى یافتن معیار صورى صرف درباره تأیید کمى و یا کیفى مسبوق به این فرض است که فرضیات مورد نظر بر حسب اصطلاحات و محمولاتى صورتبندى شوند که تسرى‏پذیرى را ممکن مى‏سازند.این قبیل محمولات را نمى‏توان با وسایل صورى صرف برگزید.» (4)
بنا بر این، براى تعیین تسرى‏هاى معتبر به جاى بررسى رابطه صورى میان فرضیه و قرینه، لازم است تسرى واقعى را مورد توجه قرار دهیم و براى این که تصور روشنى از تسرى واقعى داشته باشیم، مى‏بایست مقصودمان را از فرضیه، گزاره‏هاى قرینه و ملاک پذیرش فرضیه بیان کنیم. به اعتقاد گودمن، صدق قطعى و یقینى فرضیات در نظر نیست بلکه همین‏قدر که فرضیه‏اى به اندازه کافى معتبرتر از سایر فرضیات باشد، کفایت مى‏کند.
از نظر گودمن به فرضیه‏اى گفته خواهد شد واقعا تسرى یافته است که:1-به وسیله نمونه‏ها و داده‏هاى خارجى مثبت تقویت شود.2-به وسیله نمونه‏ها و مصادیق منفى نقض نگردد.3-داراى نمونه‏ها و مصادیقى باشد که تاکنون آزمایش نشده‏اند.به دیگر سخن، فرضیه مورد نظر تهى نباشد.بنا بر این، از فرضیات تهى، تقویت نشده و احیانا نقض شده نمى‏توان سخن به میان آورد.زیرا این قبیل فرضیات چیزى در بر ندارند تا اصولا قابل تسرى و تعمیم به سایر موارد باشد.
فرضیات تهى از دو حال خارج نیست:یا موارد نامتعین و ناآزموده آنها را موارد آینده تشکیل مى‏دهد که در این صورت به تسرى و فرافکنى آنها، پیش‏بینى اطلاق خواهد شد و یا موارد نامتعین موارد گذشته است، که اغلب این‏گونه است.در این فرض بر تسرى و فرافکنى آنها، پیش‏بینى صدق نخواهد کرد.خلاصه آن‏که، ثبت و ضبط و همین‏طور دسترسى به پیشینه مجموعه‏اى از فرضیات همگن در زمانهاى مختلف اولویت نخست را را در تئورى تسرى و فرافکنى به عهده دارد.پیشینه فرضیات از همان ابتدا به وسیله نمونه‏هاى منفى نقض مى‏شوند و پاره‏اى از آنها تست‏هاى بیشترى را از سر مى‏گذراند.باز از این میان، برخى تهى بوده و تمام نمونه‏هایشان به آزمون سپرده شده و صدقشان تشخیص داده شده است و تعدادى از فرضیاتى که تسرى یافته‏اند، کاذب و عجیب و غریب مى‏نمایند و تفاوت چشمگیرى با سایر فرضیات دارند که تنها این قبیل فرضیات مواد و مصالح خام بحث فعلى را تشکیل مى‏دهند و ما از این پس با این فرضیات سر و کار خواهیم داشت.ما در اینجا با یک قضیه جدلى الطرفین روبرو هستیم:از یکسو با فرضیات تسرى یافته‏اى مواجهیم که قانون‏وار نبوده و در نتیجه صلاحیت تسرى ندارند و از دیگر سو، همه فرضیاتى که قانونا صلاحیت تسرى دارند، در واقع تسرى و تعمیم نیافته‏اند.قبل از ارائه هرگونه راه حلى براى این معضل لازم است به یکى از انتقاداتى که اصل نظریه تسرى را زیر سؤال مى‏برد، اشاره کنم.
نقد تئورى تسرى‏پذیرى
گودمن نظریه تسرى را بر اساس مفاهیم تسرى‏ناپذیرى از قبیل سابى و آبز )bleen( تبیین کرده است.لازمه چنین تحلیلى این است که تنها تعداد معدودى از مفاهیم از ویژگى فرافکنى و تسرى‏پذیرى بى‏بهره‏اند، در حالى که در واقع عکس این قضیه صادق است.زیرا تسرى‏پذیرى یک استثناء است تا یک قاعده.جان پولاک‏ )John L.Pollock( مطلب فوق را محور اصلى انتقاد خود از تئورى تسرى قرار داده است.به اعتقاد او مفاهیم تسرى‏پذیر بى‏شمارى وجود دارد که در قالب منطقى خاصى از این خصیصه محروم هستند.به عبارت دیگر، تسرى‏پذیرى به طور استقرایى در صورت منطقى عطف محقق مى‏شود ولى در صورت انفصالى همان مفاهیم تسرى ناپذیرند.به عنوان مثال، 1-چنانچه‏ B و A نسبت به‏ c تسرى‏پذیر باشند، عطف‏ B و A نیز نسبت به C قابل تسرى خواهد بود 2-اگر A نسبت به‏ C و B نیز تسرى‏پذیر باشد، نسبت به عطف‏ C و B نیز تسرى‏پذیر خواهد بود.3-على القاعده، چنانچه‏ C نسبت به‏ B و A تسرى‏پذیر باشد، نسبت به انفصالى‏ )A v B( نیز مى‏بایست تسرى‏پذیر باشد. 4-همینطور چنانچه‏ B و A هر دو نسبت به‏ C تسرى‏پذیر باشند.انفصالى آن دو نیز )A v B( نسبت به‏ C تسرى‏پذیر خواهد بود.در حالى که در واقع این‏گونه نیست.زیرا کاملا روشن است که انفصالى‏هاى فوق به هیچ‏وجه نمى‏تواند صادق باشد.به عنوان مثال، داشتن سبیل استقرائا نسبت به گربه و فیل قابل تسرى و تعمیم است.به دیگر سخن، با مشاهده گربه‏هاى سبیل‏دار مى‏توان فرضیه«همه گربه‏ها سبیل دارند»را تأیید کرد ولى قضیه انفصالى ذیل را مبنى بر این که«هر گربه یا فیل سبیل دارد.»را نمى‏توان تأیید کرد.زیرا با مشاهده یک نمونه از اشیایى که داراى ویژگى گربه یا فیل هستند، نمى‏توان باور داشت که همه اعضاى آنها سبیل دارند.
«جان پولاک»بر همین اساس به راه حل‏هاى پیشنهادى گودمن و کارناپ براى مسأله تسرى‏پذیرى فرضیات خرده مى‏گیرد.به اعتقاد او، اکثر راه حلهاى ارائه شده در این زمینه، از این سوء فهم برخاسته است که آنها گمان مى‏کنند اکثر مفاهیم تسرى‏پذیرند.و تنها تعداد معدودى از مفاهیم به عنوان مفهوم تسرى‏ناپذیر طرد مى‏شوند.در حالى که در واقع اینچنین نیست و چنانکه قبلا گفته شد، تسرى‏پذیرى یک استثناء است تا یک قاعده.بنا بر این، ارائه هرگونه راه حل و نظریه‏اى درباره تسرى‏پذیرى مفاهیم منوط به این است که مطالب پیش گفته را توضیح دهد ولى تاکنون چنین امرى محقق نشده است. (5)
راه حل کارناپ
کارناپ در مقاله‏اى با عنوان«درباره کاربرد منطق استقرایى»در صدد پاسخگویى از معماى گودمن بر آمده است.او میان مسائلى که درون یک نظام منطقى استقرایى مطرح است با مشکلاتى که به‏ هنگام کاربرد و استعمال در مواقع خاص بروز مى‏کند، تفاوت قائل شده است.از این‏رو، معماى گودمن را از جمله مسائلى مى‏داند که به هنگام استعمال رخ مى‏نماید.کارناپ به ممد تمایز میان خواص و محمولات کیفى محض، زمانى محض و محمولات مختلط، سعى در حل مسأله تسرى‏پذیرى فرضیات عموما و حل معضل جدید استقراء به طور خاص دارد. محمولات و صفات کیفى به طور استقرایى، قابل تسرى و تعمیم به آینده هستند، در حالى که محمولات زمانى و مختلط از چنین خصیصه‏اى برخوردار نمى‏باشند.
کارناپ از آنجایى که محمولات جعلى و خود ساخته گودمن را محمولات مختلط مى‏داند، لذا آنها را قابل تسرى به آینده نمى‏داند.زیرا محمولات گودمن از قبیل سابى و آبز به جاى این که از یک صفت حکایت کنند، از دو صفت و یک قید زمانى ترکیب شده‏اند.آنها تا زمان معینى واجد یک صفت و از آن پس صفت دیگرى به خود مى‏گیرند.به طور خلاصه پاسخ کارناپ را مى‏توان این‏گونه بیان کرد که:یک فرضیه هنگامى قانون‏وار محسوب مى‏شود که محمولات آن کیفى و غیر زمانى باشند.بنا بر این، ملاک و معیار تمایز میان فرضیات قانون‏وار و تأییدپذیر از فرضیات اتفاقى و تأییدناپذیر به ترتیب برخوردارى آنها از محمولات کیفى و زمانى مى‏باشد.از نظر گودمن، راه حل فوق به چند دلیل قرین توفیق نیست:اولا تقسیم محمولات به زمانى و کیفى، مبناى منطقى درستى ندارد.در واقع، کارناپ یک شاخص متافیزیکى قرار داده و بر مبناى آن، محمولات کیفى را به عنوان محمولاتى که از نظرگاه استقراء قابل قبول هستند، انتخاب مى‏کند که کیفیت این انتخاب بر ما روشن نیست.او با این کار، عملا از منطق فاصله مى‏گیرد و آن را به متافیزیک مبذل مى‏کند.در ثانى، ادعاى کیفى یا زمانى بودن محمولات، صرفا در مورد محمولات ساده‏اى صادق است که به آسانى از طریق آزمون مستقیم مى‏توان کیفى یا زمانى بودن آنها را تشخیص داد. از این‏رو، محمولات مرکبى از قبیل سابى و آبز که محور اصلى بحث گودمن را تشکیل مى‏دهند، در این ادعا نمى‏گنجد، ثالثا، حتى اگر مطابق نظر کارناپ محمولاتى از قبیل سابى و آبز را غیر کیفى و یا زمانى بدانیم، همچنان مشکلات فوق، دست‏کم در نظام منطقى کارناپ به قوت خود باقى خواهند ماند.زیرا چنانچه یکى از محمولاتى را که کارناپ کیفى مى‏داند، به عنوان محمول اولیه در نظر گرفته شوند، درجه تأیید متفاوتى را به فرضیات معین نسبت خواهند داد.به عنوان مثال، بر طبق نظر کارناپ دو محمول حجم طول و حجم مربع طول، محمول کیفى قلمداد مى‏شوند.حال اگر ما به جاى محمول اولیه در نظر بگیریم، مسلما درجه تأیید متفاوتى را به فرضیه مورد نظر نسبت خواهد داد.
تنها راهى که براى او باقى مى‏ماند این است که برخى از محمولات را به طور ذاتى به عنوان محمول اولیه در نظر بگیرد که در این فرض، از مشکل فوق رهایى مى‏یابد، لکن مشکل گودمن همچنان به قوت خود باقى خواهد ماند.
به دیگر سخن، قلمرو و دامنه معماى گودمن به گونه‏اى فراخ و گسترده است که حتى آن دسته از محمولاتى را که کارناپ کیفى مى‏داند، در بر مى‏گیرد.گودمن علاوه بر ایرادات فوق، اشکال نسبتا قوى‏ترى نیز بر راه حل کارناپ وارد ساخته است. (6) به عنوان مثال، محمولات سبز و آبى و محمولات سابى و آبز را در نظر بگیرید.به اعتقاد کارناپ دو محمول نخست، کیفى و دو محمول بعدى زمانى مى‏باشند؛زیرا دو محمول سبز و آبى بر اشیاى یکنواخت اطلاق مى‏شوند در حالى که محمول سابى و آبز بر اشیاى جزئى و قابل تغییرى اطلاق مى‏شوند که از یک اصطلاح زمانى برخوردارند.گودمن مى‏گوید:در این که دو محمول سبز و آبى عملکرد خوبى دارند، حرفى نیست اما این که آن دو همیشه کیفى و محمولات سابى و آبز به طور کلى زمانى و غیر کیفى باشند، به نظر مبهم و بى‏معنى مى‏رسد.زیرا کیفى و زمانى بودن محمول، امرى نسبى است؛بسته به این است که چگونه آنها مد نظر قرار گیرند.به عنوان مثال، چنانچه محمولات سبز و آبى به عنوان محمول اولیه در نظر گرفته شوند، در این صورت، محمول سابى و آبز به وسیله آن دو و یک اصطلاح زمانى تبیین خواهند شد.ولى چنانچه محمولاتى از قبیل سابى و آبز به عنوان محمول اولیه لحاظ شوند، محمولات سبز و آبى به وسیله آن دو و یک اصطلاح زمانى تبیین خواهند شد.به عنوان مثال، محمول سبز بر زمردهایى که یا قبل از t آزمایش شده و سابى بوده‏اند و یا بعد از زمان‏ t مورد آزمایش قرار گرفته‏اند و آبز بوده‏اند، اطلاق مى‏شود.نتیجه آن که، «کیفى بودن محمولات، کاملا یک امر نسبى است و به تنهایى نمى‏تواند محمولات را به دو بخش کیفى و زمانى تقسیم کند.به نظر مى‏رسد نسبیت مزبور از سوى افرادى که تمایل دارند ویژگى کیفى بودن یک محمول را معیار عملکرد خوب آن تلقى کنند، نادیده گرفته شده است.» (7)
کارناپ با تمایز میان محمولات زبان طبیعى که زمان در آنها دخالت ندارد و محمولات جعلى گودمن که زمان‏دار هستند، به رغم خود توانسته است.معماى جدید استقراء را از میان بردارد.لکن گودمن چنین تفکیکى را نمى‏پذیرد.به نظر او همه محمولات، اعم از طبیعى و غیر طبیعى، زمان دارند.از این‏رو، در محمول سبز ه محمولى طبیعى به شمار مى‏رود زمان مندرج است ولى از آنجایى که ما با آن خو گرفته‏ایم، جنبه زمان‏دارى آن بر ما پنهان مانده است.و گرنه وقتى مى‏گوییم فلان چیز سبز است، منظور ما از این جمله این است که آن قبل از سال 2000 مثلا سبز بوده و بعد از آن نیز سبز خواهد بود.بنا بر این، زمان‏دارى محمولات بیشتر بسته بر این است که ما با کدام زبان مأنوس باشیم؛چنانچه با زبان سبز و آبى عادت کرده باشیم، براى تبیین محمولاتى از قبیل سابى و آبز به زبان اولیه، یعنى زبان سبز و آبى و یک اصطلاح زمانى مراجعه خواهیم کرد و اگر در زبان سابى و آبز پرورش یافته باشیم، براى بیان سبز و آبى به سابى و آبز رجوع خواهیم کرد.در واقع، این مطلب اشاره به نظرى دارد که گودمن در کتاب«طرق ساختن جهان»ارائه کرده است.او در آن کتاب مى‏گوید:ما سازندگان جهان، عوالم هنر، فلسفه، علم و جز آن هستیم (8) .باز در کتاب «واقعیت، پنداره و پیش‏بینى»مى‏گوید:«خط حائل میان پیش‏بینى‏ها(استقراء یا تسرى‏پذیرى‏هاى) معتبر و غیر معتبر بر این اساس ترسیم مى‏شود که جهان چگونه باشد و چگونه توصیف و در قالب کلمات پیش‏بینى شود.» (9)
بساطت و سادگى فرضیات
برخى از راه بساطت و سادگى فرضیات، در راه حل معضل جدید استقراء گام زده‏اند و به رغم خود توانسته‏اند از این طریق بر معماى مزبور فائق آیند.از نظر آنها هنگامى که دانشمندان به مدد قرینه و داده خارجى معین در صدد تقویت یک فرضیه بر مى‏آیند، معمولا سایر فرضیاتى را که از بساطت کمترى برخوردارند، یا اصلا مورد توجه قرار نمى‏دهند و یا این که آنها را جدى تلقى نمى‏کنند.در واقع، اصلى‏ترین تقریر معماى جدید استقراء ریشه در همین واقعیت دارد.بدین بیان که چگونه نوع مناسب و صحیحى از بساطت را تقریر کنیم؟به عنوان مثال، اگر دو اصل متغیر V و P را داشته باشیم و قرینه و داده خارجى نیز به طور کلى با اصل‏ v kp سازگار باشد و هیچ داده و قرینه‏اى براى‏ p 16 وجود نداشته باشد، قرینه فوق همچنین با اصول مرکب ذیل نیز سازگار خواهد بود:اگر p 16 آنگاه‏ v kp و اگر v kp پس‏ p16 .کاملا بدیهى است که اصول فوق توجه هیچ دانشمندى را به خود جلب نمى‏کند و به فرض پیشنهاد چنین اصولى، آنها را جدى تلقى نخواهند کرد مگر این که قرینه یا دلیل معینى توجه آنها را به سمت اصول فوق معطوف دارد.نکته فوق بر اکثر استنتاجات استقرایى، اعم از این که به وسیله دانشمندان و یا دیگران به وجود آمده باشد، صادق است؛زیرا هنگامى که یک دانشمند از راه قرائن و داده‏هاى خارجى به فرضیه‏اى مى‏رسد ممکن است فرضیات بى‏شمار دیگرى نیز وجود داشته باشد که به همان میزان با قراین سازگارند، لکن با بى‏اعتنایى از کنار آنها مى‏گذرند و در صورت پیشنهاد، آن را نامعقول تلقى مى‏کنند.
البته نه به این دلیل که این فرضیات با قراین و داده‏هاى خارجى در تعارضند؛زیرا قبلا گذشت که فرضیات نامعقول از حیث سازگارى با قرینه، وضعیتى مشابه فرضیات متعارف و معقول دارند، بلکه بیشتر از این جهت نامعقول هستند که در مقام مقایسه با فرضیات معقول و متعارف از پیچیدگى بیشترى برخوردارند.ذکر این نکته ضرورى مى‏نماید که کلمه بساطت از نگاه دانشمندان، مفهوم واحدى را تداعى نمى‏کند بلکه کابردهاى متنوعى دارد که در این مقام وجهه مد نظر ما نیست.سر و کار ما در اینجا با نوع خاصى از بساطت است که فرضیات جدى را از فرضیات غیر جدى که هر دو به یک میزان با قرینه سازگارند، متمایز مى‏سازد.
با توجه به نگرش فوق به نظر مى‏رسد وظیفه اصلى فلسفه علم این باشد که چه چیزى موجب مى‏شود یک فرضیه ساده‏تر از سایر فرضیات باشد.براى تقریب این مطلب به ذهن، ابتدا باید دید دانشمندان چگونه فرضیات جدى را از فرضیات غیر جدى متمایز مى‏سازند؟ اگر دانشمندان تئوریهاى ساده‏تر را صرفا به این دلیل که آنها براى اهداف علمى معین آسان‏تر به کار مى‏روند، ترجیح مى‏دهند در این صورت به نظر مى‏رسد که کاربرد آسان، معیار مناسبى براى تمایز فوق باشد.
سؤال نسبتا مهم دیگرى نیز در زمینه بساطت وجود دارد و آن این که:آیا ساده‏تر بودن یک تئورى از دیگرى، دلیل بر صادق‏تر بودن آن نیز هست؟به دیگر سخن، آیا بساطت مساوق با صدق است؟
پاسخ مثبت است؛زیرا وقتى کاربرد آسان به عنوان معیار بساطت پذیرفته شود، نظریه‏اى که آسان‏تر از بقیه است، احتمالا صادق‏تر نیز خواهد بود.به عنوان مثال، فرض کنید دو متغیر به نام‏ p و c در دست داریم و پس از اندازه‏گیرى آنها، به داده‏هاى ذیل دست یافته‏ایم.
c 16 و p 8 و c 8 و p 4 و c 6 و p 3 و c 2 و p 1
اکنون فرضیات زیادى را مى‏توان یافت که به طور یکسان با داده‏هاى فوق سازگارند.از این میان تنها به دو فرضیه زیر بسنده مى‏کنم. بر اساس مبانى سادگى، دانشمندان قرائن و داده‏هاى فوق را تنها در مساعدت فرضیه‏به کار مى‏برند و تنهارا جدى تلقى مى‏کنند و از کنار فرضیه‏و، پیش‏بینى‏هاى متفاوتى درباره ارزش عددى‏ p مساوى عدد 6 باشد فرضیه‏، c را مساوى 12 و فرضیه‏، c را مساوى با 48-پیش‏بینى خواهد کرد.دانشمندان فرضیه نخست را ترجیح مى‏دهند و پیش‏بینى اولى را احتمالا صادق‏تر مى‏دانند و آن را براى پیش‏بینى‏هاى آینده به کار مى‏برند.اکنون سؤال این است که اولا، چه چیزى فرضیه اول را ساده‏تر از دومى نموده است؟در ثانى آیا اختلاف دو فرضیه فوق، دانشمندان را بر آن داشته تا از آن میان، فرضیه نخست‏را براى پیش‏بینى آینده به کار گیرند؟
اگر سادگى به عنوان عرضه و ارائه ساده فرضیات در نظر گرفته شود، در این صورت فرضیاتى که از تعداد علائم و نشانه‏هاى کمترى برخوردارند، ساده‏تر محسوب خواهند شد. به عنوان مثال، از میان دو فرضیه قبلى، فرضیه‏داراى 5 علامت و فرضیه‏داراى 29 علامت است.بنا بر این فرضیه اولى که از علائم کمترى برخوردار است، ساده‏تر به شمار مى‏آید.
معیار فوق همچنین درباره فرضیاتى که گراف و ترسیم ساده‏ترى دارند، صادق است.به عنوان مثال گراف فرضیه نخست‏خط مستقیم است در حالى که گراف فرضیه‏منحنى پیچیده‏اى است که گاهى بالا مى‏رود و گاهى پایین مى‏آید. بنا بر این‏از این جهت نیز ساده‏تر ازمى‏باشد. البته سادگى عرضه و ارائه یک فرضیه بیشتر بر نظام بازنمائى آن بستگى دارد.یک فرضیه مى‏تواند نمایش ساده یا پیچیده داشته باشد و مى‏تواند با یک علامت و یا بیشتر ارائه شود.
نظریه دلالى یا سمانتیکى سادگى
نظریه قبلى، از آنجایى که با علائم یا گرافهایى که بازنمائى اشیاء را به عهده دارند، سر و کار داشت مى‏توان نظریه ساختارى و دستورى به حساب آورد اما در نظریه دلالى که اکنون مورد بحث است با مفاد و معنایى که در فرضیه مندرج است، صرفنظر از این که آن چگونه بازنمائى شود، تعلق خاطر داریم.فرضیه«همه زمردها سبزند.» ساده‏تر از فرضیه«همه زمردها سابى‏اند.»مى‏باشد. در فرضیه نخست، صرف اطلاع از این که سنگ معینى زمرد است، براى اطلاق محمول سبز بر آن کفایت مى‏کند.در حالى که در فرضیه دوم علاوه بر معلومات قبلى، لازم است اطلاعى راجع به زمان آزمایش سنگ داشته باشیم به این ترتیب که آیا زمرد قبل از زمان معین‏ )t( مشاهده شده یا بعد از آن؟
نظریه دلالى به ما مى‏گوید که چرا از حیث علمى، سادگى مطلوب است.در اهمیت سادگى همین بس که دانشمندان در مقام پاسخگویى به سؤالات مشخص، فرضیاتى را ترجیح مى‏دهند که آسان‏تر به سؤالات آنها پاسخ مى‏دهند.به عبارت دیگر، آنها فرضیاتى را به کار مى‏برند که براى پاسخگویى به اطلاعات کمترى نیاز دارند.
معضلات راه حل سادگى
در این که سادگى نقش خطیر و ارزشمندى در علوم ایفا مى‏کند، حرفى نیست لکن به دست دادن معیارى مناسب و نیز یافتن دلیل برترى فرضیات ساده بر سایر فرضیات کار چندان آسانى نیست. بدیهى است ارائه هر نوع معیارى باید جنبه عینى داشته باشد.لذا امورى از قبیل جاذبه یک فرضیه یا نظریه در نگاه نخست، یا سهولت درک و حفظ آن، نمى‏توانند معیار شایسته‏اى براى سادگى باشند.توجیه اصلى سادگى نیز معضلى است که فراروى اندیشمندان قرار دارد.اصولا این سؤال مطرح است که ما به چه دلیل مى‏بایست از اصل سادگى تبعیت کنیم؟به عبارت دیگر، به چه دلیل باید از میان دو فرضیه یا نظریه‏اى که به یک میزان تأیید شده‏اند، فرضیه ساده‏تر را برگزید؟ برخى علت ترجیح فرضیات ساده‏تر را، سادگى قوانین طبیعت مى‏دانند.چنانچه این مطلب صحیح باشد لازم مى‏آید فرضیه ساده‏تر، درست‏تر نیز باشد، در حالى که خود این فرض که قوانین طبیعت ساده‏اند، دست کم، به اندازه درستى اصل سادگى جاى چون و چرا دارد. (10)
راه حل نلسون گودمن
گودمن دو راه حل براى معماى جدید استقراء ذکر نموده است:در راه حل نخست به فرضیاتى نظر دارد که محمولات آنها در گذشته واقعا تسرى یافته‏اند.در حالى که قلمرو راه حل دوم به اندازه‏اى فراخ است که حتى فرضیاتى را هم که توانایى و قابلیت تسرى دارند شامل مى‏شود.تمام سعى و همت ما در راه حل اول، یافتن معیار و قاعده‏اى است که فرضیات تأییدپذیر و تسرى‏پذیر را از فرضیات غیر تأییدپذیر و تسرى ناپذیر متمایز سازد.ابتدا حذف فرضیاتى را که واقعا تسرى یافته و نقض گشته‏اند و یا این که تهى مى‏باشند یعنى داراى هیچ نمونه ناآزموده‏اى نیستند، به عنوان فرضیات غیر تسرى‏پذیر مد نظر قرار مى‏گیرند.
در این مرحله کار به خوبى پیش مى‏رود و با مشکل خاصى مواجه نمى‏شویم؛چون در فرضیات تهى چیزى وجود ندارد که به آینده یا سایر موارد قابل اسناد باشد.در گام بعدى که حذف محمولات غیر تهى و نقض نشده در نظر است، این کار چندان که در بادى امر مى‏نماید، ساده و آسان صورت نمى‏پذیرد.به عنوان مثال، چگونه مى‏توان فرضیه‏اى از قبیل«همه زمردها سابى هستند.»را کنار گذاشت و در کاوشهاى علمى دخالت نداد در حالى که آن نه تهى است و نه نقض گشته است. البته به اعتقاد گودمن ممکن است افرادى تمایل داشته باشند به این که بگویند اصولا چنین فرضیاتى وجود خارجى ندارند، در نتیجه نگرانى ما را نسبت به آنها بى‏مورد و خالى از وجه بدانند.در پاسخ باید به آنها گفت:همین فرضیه‏اى که فعلا وجود خارجى ندارد و به زعم شما ناصواب است، ممکن است در دوره‏اى عینیت و مقبولیت یافته باشد.
قبل از بیان راه حل تعارضات، ذکر این نکته ضرورى مى‏نماید که اصولا به هنگام سخن از فرضیات متعارض، معناى متداول کلمه‏ conflict نمى‏تواند منظور نظر باشد.زیرا بر طبق این معنى، دو فرضیه‏اى متعارض خواهند بود که به طور همزمان و سازگار نمى‏توان به صدق هر دوى آنها اذعان داشت.یقینا گودمن معناى رایج این کلمه را قصد نکرده است.از نظر او، اگر فرضیه«همه زمردها سبزند»همچون فرضیه«همه زمردها سابى‏اند»در زمانى تسرى یافته باشد، دو فرضیه فوق نسبت به زمردهایى که آزموده نشده‏اند، متعارض خواهند بود.از این‏رو، وقتى مى‏گوییم تسرى‏ها یا فرضیات با یکدیگر در تعارضند، در واقع، فرض بر این است که زمرد ناآزموده‏اى در آنجا وجود دارد که تنها یکى از آن دو فرضیه مى‏تواند بر آن صادق باشد.
اکنون به این مثال توجه کنید:مطابق نظر گودمن، فرضیه«همه زمردها سبزند»در فرض وجود زمردهاى ناآزموده با فرضیه«همه زمردها غیر سبزند»در تعارض است، همچنین با فرضیه «همه زمردها سابى‏اند»نیز در تعارض است.البته مشروط بر این که زمرد ناآزموده‏اى قبل از زمان معین‏ )t( وجود داشته باشد.و حتى به طور اتفاقى با فرضیه«همه زمردها سخت‏اند»نیز معارض خواهد بود، البته در صورتى که زمرد موجود تنها یکى از دو صفت سبز و سخت را دارا باشد.
اکنون اگر از گودمن پرسیده شود که:از میان دو فرضیه سبز و سابى که هر دو از نظر صورى به یک اندازه تقویت شده و از طرفى نقض نگشته و غیر تهى مى‏باشند، کدامیک را باید برگزید؟او ما را به زمینه و پیشینه تسرى‏هاى گذشته این محمولات ارجاع خواهد داد.در فرض مثال، از آنجایى که محمول سبز از قدمت بیشترى برخوردار است و آزموده‏تر از محمول سابى است لذا راسخ‏تر و پا برجاتر از محمول سابى مى‏باشد و این نتیجه‏اى است که از رابطه صرفا صورى فرضیه با قرینه به دست نمى‏آید.زیرا دو فرضیه فوق، نه تنها از حیث صورى و دستورى، که از حیث سمانتیکى و دلالى نیز با هم هم‏سنگ هستند.از طرفى، چنانکه گذشت، هر دوى آنها یا واقعا تسرى یافته‏اند و یا این که توانایى تسرى و تعمیم را دارند و از جهت تقویت و عدم نقض از طریق قراین و داده‏هاى خارجى در وضعیت یکسانى قرار دارند.بنا بر این، به جاى این که با فرضیه و قرینه کار را پى بگیریم لازم است از تسرى‏هاى واقعى شروع کنیم زیرا استحکام و رسوخ * یک محمول از آنها نشأت مى‏گیرد.گفتنى است براى تعیین استحکام یک محمول، تنها خود آن محمول ملاک نیست، بلکه رسوخ مى‏تواند از تمام محمولاتى که با محمول مورد نظر معادل هستند و همبودى دارند، کسب شود.نتیجه آن که استحکام، از کاربرد زبان برمى‏خیزد در حال حاضر مى‏توان ادعا کرد که براى حذف فرضیات تسرى ناپذیر و غیر قابل تعمیم، به معیار و اصلى دست یافته‏ایم و آن این که فرضیات یا تسرى‏هایى که در مقایسه با فرضیات دیگر از استحکام کمترى برخوردارند، حذف و کنار گذاشته مى‏شوند.البته شق دیگرى نیز براى تعارض دو محمول و در نتیجه تعارض دو فرضیه متصوّر است و آن در صورتى است که دو محمول و یا دو فرضیه‏اى که از استحکام یکسانى برخوردارند، با یکدیگر در تعارض باشند که چنین موردى فعلا موضوع بحث ما نیست.زیرا معیار فوق جایى کارگر مى‏افتد و مثمر ثمر واقع مى‏شود که احتمال عقلائى مبنى بر استحکام بیشتر یکى از آن دو وجود داشته باشد.از این‏رو، جایى براى طرح فرض فوق باقى نمى‏ماند.
چنانکه ملاحظه شد، گودمن در این راه حل، توجه وافرى به توالى گذشته مبذول مى‏دارد؛زیرا به اعتقاد او در مقام داورى میان فرضیات متعارض علاوه بر رابطه صورى فرضیه با قرینه، لازم است پیشینه و زمینه تاریخى فرضیات و تسرى‏ها نیز مورد توجه قرار گیرند.زیرا ما از ملاحظه رابطه صورى صرف و یا حتى رابطه دلالى فرضیه با قرینه، براى تمایز فرضیات تأییدپذیر و تسرى‏پذیر از فرضیات غیر تأییدپذیر و تسرى ناپذیر، هیچ طرفى بر نمى‏بندیم.چه آن که فرضیات متعارض از این جهت، وضعیت مشابه و یکسانى دارند.
(*)کلمه‏ entrenchment به معناى رسوخ(سروش) سنگربندى(احمد آرام)، حفاظدار یا محصون (سروش، على پایا).و.استحکام(مصطفى ملکیان) ترجمه شده است که در این جا ترجیحا استحکام و رسوخ را به کار مى‏بریم. بنا بر این، گودمن از این جهت که به توالى گذشته فرضیات نظر دارد، با هیوم همداستان است.زیرا به اعتقاد هیوم هیچ استدلالى، اعم از عقلى یا تجربى، به ما این اجازه را نمى‏دهد که به مشابهت آینده با گذشته حکم کنیم.حتى پس از مشاهده تقارن و توالى دائمى اشیاء هیچ دلیلى در دست نیست که ما را به استنباط امورى رهنمون شود که پیشتر مورد تجربه و آزمون واقع نشده‏اند. «این فرض که آینده مشابه گذشته است، مبتنى بر هیچ نوع برهانى نیست، بلکه ریشه در عادت دارد. از طریق عادت است که ذهن متعین مى‏شود تا براى آینده همان رشته اشیایى را جسم بدارد که با آنها در گذشته خود گرفته است.» (11)
هیوم از یکسو بر این اعتقاد بود که روش استقرایى از لحاظ منطقى فاقد اعتبار و از لحاظ عقلى غیر قابل قبول است و هر گونه تلاش و کوششى براى اثبات حقانیت آن با توسل به تجربه، به تسلسل و سیر قهقرائى پایان ناپذیر خواهد انجامید و از دیگر سو، با این واقعیت روبرو بود که ما عملا به توالى‏ها و قوانین گذشته باور داریم.لذا پس از نومیدى و اظهار عجز از اثبات برهانى و تجربى استقراء، به عامل روانشناختى عادت که خود غیر قابل تبیین است، روى آورد.به نظر او عادت، نتیجه تکرار فراوان است به عقیده هیوم، توالى گذشته باعث پدید آمدن عادتع به عنوان یک انطباع درونى مى‏شود و بر اساس همین توالى گذشته است که ما به مشابهت آینده با گذشته حکم مى‏کنیم و توالى گذشته را به آینده تسرى و تعمیم مى‏دهیم.اصل پیشنهادى گودمن نیز مبتنى بر توالى گذشته است.استحکام یک محمول به تسرى‏هاى گذشته و قدمت آنها بستگى دارد.خلاصه کلام آن که، گودمن و هیوم هر دو براى حل معضل استقراء(مشکل سنتى در هیوم و معماى جدید استقراد در گودمن)به توالى گذشته روى آورده‏اند و از این جهت با هم همداستانند. لکن گودمن با تکیه بر توالى در کاربرد صریح محمولات، راه خود را از هیوم جدا کرد و به انتقاد از طریقه او پرداخت.به نظر او، «صرف این گفته که پیش‏بینى‏هاى معتبر مبتنى بر توالى گذشته‏اند، بدون این که قادر باشیم بگوییم کدام یک از توالى‏ها، کاملا مهمل و خالى از وجه است.» (12) زیرا چنانچه ملاک، صرف توالى گذشته باشد، همه پیش‏بینى‏ها از این جهت یکسان هستند.راه حل پیشنهادى گودمن تا حدودى با تدبیر و راه حلى که کانت براى رهایى از معضلى که هیوم فراروى ارباب اندیشه نهاده بود، شباهت دارد، زیرا هر دوى آنها معتقدند که اعتبار استقراء مبتنى بر پدیدارها نیست.
چنانکه گذشت، گودمن رابطه صورى میان فرضیه و قرینه(داده‏ها و پدیدارها)را کافى نمى‏دانست بلکه بر این باور بود که علاوه بر آن، باید پیشینه تسرى‏هاى گذشته یک نظریه را نیز مد نظر داشت.کانت نیز اعتبار استقراء را بسته به این مى‏داند که چگونه آن تنظیم شود.به عقیده او احکام یاتحلیلى هستند یا ترکیبى.احکام ترکیبى نیز به نوبه به دو نوع مقدم بر تجربه و مؤخر از تجربه تقسیم مى‏شوند.احکام و مفاهیم مؤخر از تجربه از مدرکات و داده‏هاى خارجى انتزاع مى‏شوند و احکام مقدم بر تجربه، مدرکات را به شیوه معینى منظم و مرتب مى‏کنند و این کار تنها از عهده فاهمه بر مى‏آید.وقتى پدیدار به ما عرضه مى‏شود ما مى‏توانیم بر حسب آن در خصوص شى‏ء به هر نحو که خواسته باشیم، حکم کنیم پدیدار تابع حواس است اما حکم از آن فاهمه است. «این که قوانین کلى طبیعت را مى‏توان مقدم بر تجربه شناخت، خود به این قضیه منجر مى‏شود
تمهیدات
که مرجع اعلاى قانونگذارى براى طبیعت مى‏باید در خود ما، یعنى در فاهمه ما باشد و براى یافتن قوانین کلى طبیعت ما نباید در طبیعت به وسیله تجربه، جستجو کنیم بلکه مى‏باید، بر عکس، طبیعت را از لحاظ مطابقت کلى آن با قانون، صرفا بر حسب شرایط امکان تجربه که در حساسیت و در فاهمه ما قرار دارد مطالعه کنیم.» (13)
به دیگر سخن، «فاهمه قوانین«ماتقدم»خود را از طبیعت نمى‏گیرد بلکه آنها را براى طبیعت مقرر مى‏دارد.» (14) چنانکه ملاحظه شد، کانت استقراء را به عنوان یک امر درون ذات و کاملا ذهنى که از حیث شناختى غیر قابل تغییر است، در نظر گرفت. گودمن درست در این نقطه نظر با او اختلاف دارد؛ چرا که وى اساسا به امور ماتقدم به آن نحو که کانت مطرح کرده، اعتقادى ندارد.از نظر گودمن، اعتبار فرضیات منوط به این است که ما چگونه آنها را تقریر کنیم که این خود معلول کاربرد زبان است، یعنى بستگى دارد به این که ما با چه زبانى زندگى و خو گرفته باشیم.به طور خلاصه، خاصیت تنظیمى از نظرگاه گودمن متأثر از کاربرد زبان است و از نقطه نظر کانت معلول احکام مقدم بر تجربه.
از نظر گودمن، هیچ‏گونه ملازمه‏اى میان استحکام و متداول بودن محمولات وجود ندارد؛ زیرا بسا ممکن است محمولات نامأنوس و بدیع در مقایسه با محمولات متداول و مأنوس، از استحکام بیشترى برخوردار باشند.«زیرا استحکام و رسوخ، بر تکرار تسرى مبتنى است تا تکرار استعمال صرف.» (15)
ذکر این نکته در این مقام ضرورى مى‏نماید که اقبال هماهنگى به محمولاتى که معمولا تسرى مى‏یابند، نباید به معناى طرد محمولات نامأنوس و بدیع تلقى شود.زیرا چنانکه گذشت-و بعد از این نیز به تفصیل خواهد آمد-این‏گونه محمولات، دست کم، از دو طریق مى‏توانند استحکام و رسوخ کسب کنند:از طریق محمولاتى که با آنها معادل هستند و از طریق فرا فرضیه که شرح و تفصیل آن را به بعد موکول مى‏کنم.وانگهى اگر بنا باشد هر محمولى صرفا به این بهانه که بدیع و جدید است، حذف گردد با این عمل موجبات اخلال زبان فراهم خواهد آمد.و تعداد زیادى از محمولات از کف خواهند رفت.گفتنى است گودمن به هیچ‏وجه ادعا نمى‏کند که تسرى محمولات استحکام یافته، الزاما صادق است.به دیگر سخن، او معیار مشروعیت و اعتبار تسرى‏ها را صدق آنها نمى‏داند. از این‏رو، تعجبى نخواهد داشت اگر فرضیه‏اى از قبیل سابى(همه زمردها سابى‏اند)که معمولا در استحکام و رسوخ به پاى فرضیه سبز(همه زمردها سبزند)نمى‏رسد، صادق و فرضیه سبز کاذب باشد. ماحصل و نتیجه راه حل فوق، از این قرار است‏ که تفوق و برترى استحکام و رسوخ محمولى که تسرى یافته، اگر نگوییم شرط لازم، شرط کافى تسرى‏پذیرى آن به شمار مى‏آید.چنانکه ملاحظه شد، در این راه حل صرفا استحکام و رسوخ یک محمول مطمح نظر بود.به عبارت دیگر، بر مبناى راه حل فوق تنها فرضیاتى که محمول آنها از استحکام کمترى برخوردارند، استثناء مى‏شوند.
گودمن به این راه حل بسنده نمى‏کند بلکه اصل و معیار پیشنهادى فوق را در یک قاعده کلى‏تر بسط مى‏دهد که در آن، استحکام مقدم و تالى و یا به تعبیر گودمن استحکام محمول مقدم و محمول تالى مورد تعلق خاطرست.گودمن زیر عنوان تسرى‏پذیرى گستاخانه، به شرح و تبیین این قاعده مى‏پردازد.
تسرى‏پذیرى گستاخانه
پیشتر مقصود گودمن را از فرضیات متعارض بیان کردیم.اکنون وقت آن رسیده تا منظور او را از فرضیاتى که استحکام و رسوخ یکسانى دارند، بیان کنیم.از نظر او، به فرضیاتى که مقدم آنها استحکام و رسوخ برابرى دارند و تالى یکى از آنها مستحکم‏تر و راسخ‏تر از دیگرى است و یا به عکس، تالى‏ها استحکام یکسانى دارند لکن محمول مقدم یکى از آنها، مستحکم‏تر از دیگرى است.فرضیات با استحکام برابر گفته مى‏شود دو فرضیه در صورتى از حیث تقویت، عدم نقض و تهى نبودن در موقعیت یکسانى قرار خواهند داشت که اولا منشأ یکدیگر نباشند و در ثانى محمولات کاملا متعارض را به موضوع واحدى اسناد دهند که در واقع یکى از آن دو محمول بر آن موضوع قابل اطلاق است.
قبل از هر چیز، ذکر یکى از تفاوتهاى این راه حل با راه حل قبلى، که در واقع مهمترین تفاوت آن دو نیز به شمار مى‏آید، ضرورى مى‏نماید.در راه حل قبلى توسل به فرضیه‏اى که واقعا تسرى یافته است، براى حذف فرضیه متعارض که توان و قابلیت تسرى و اسناد را داشته باشد، براى این مهم کفایت مى‏کند.یعنى همین قدر که فرضیه‏اى در زمان مورد بررسى تقوت‏ت شده باشد، نقض نگشته و غیر تهى باشد براى از صحنه بدر کردن فرضیه رقیب و متعارض کافى است.به عنوان مثال، چنانچه فرضیه‏با این مفاد که«همه زمردها سابى‏اند»به عنوان فرضیه ناصواب و ناخواسته‏اى که هیچ فرضیه متعارض واقعا تسرى یافته‏اى در پیش روى خود ندارد فرض شود، با توجه به راه حل قبلى، حذف چنین فرضیه‏اى در توان ما نیست لکن بر اساس معیار فعلى‏ k مبنى بر این که«همه زمردها سبزند»هر چند واقعا تسرى نیافته، لکن چون توانایى و قابلیت تسرى و اسناد را دارد مى‏تواند با فرضیه‏در تعارض باشد و موجبات حذف و طرد آن را فراهم سازد.
اکنون ممکن است این سؤال در ذهن تداعى شود که قاعده و راه حل کنونى با مطلبى که گودمن پیشتر با تأکید زیاد بر آن اصرار مى‏ورزید، سازگار نیست.زیرا به نظر او، استحکام و رسوخ یک محمول تنها بر اساس تسرى‏هاى واقعى آن تعیین مى‏گردد.همین و بس.گودمن در پاسخ به این شبهه مى‏گوید:«هنگامى که استحکام و رسوخ محمول مورد نظر ما متعین گشت این اختیار براى ما محفوظ است که حذف فرضیه متعارض را به فرضیه‏اى نسبت دهیم که واقعا تسرى و اسناد نیافته است. (16)
گودمن بر مبناى معیار و راه حل فوق، تعاریف زیر را براى فرضیات تسرى‏پذیر، تسرى ناپذیر و غیر تسرى‏پذیر پیشنهاد مى‏کند.«فرضیه‏اى‏ تسرى‏پذیر است که همه فرضیات متعارض و رقیب را حذف کند، فرضیه‏اى تسرى‏ناپذیر است که خود به وسیله سایر فرضیات کنار گذاشته شود و بالاخره فرضیه‏اى غیر تسرى‏پذیر محسوب مى‏شود که در عین این که با فرضیه دیگر در تعارض است کنار گذاشته نشود.» (17)
به عبارت دیگر، به فرضیه‏اى که نه تسرى‏پذیر و نه تسرى ناپذیر باشد، غیر تسرى‏پذیر اطلاق مى‏گردد.در فرض مثال، فرضیه‏تسرى ناپذیر است؛زیرا به وسیله فرضیه‏ k کنار گذاشته شده است و فرضیه‏ k تسرى‏پذیر است.
گودمن براى این که تصویر روشن‏ترى از معیار و راه حل فوق ارائه دهد، به یک دسته نمونه‏هاى جعلى اشاره مى‏کند.فرضیه‏مبنى بر این که «همه زمردها سردند»را در نظر بگیرید.محمول سرد )grund( * محمول مرکبى است که به اشیائى که یا قبل از زمان مشخص‏ )t( آزمایش مى‏شوند و سبز مى‏باشند و به اشیائى که بعد از t مورد آزمایش قرار مى‏گیرند و گرد مى‏باشند، اطلاق مى‏گردد.
و باز فرض کنید همه زمردهایى که قبل از زمان معین‏ )t( آزمایش مى‏شوند، سبزند، در این صورت فرضیه‏در صورت عدم تعارض با k تسرى‏پذیر خواهد بود ولى چنانچه همه فرضیاتى که آزمایش شده‏اند، مربع نیز باشند، فرضیه‏به وسیله فرضیه‏مبنى بر این که«همه زمردها مربعند»حذف و در نتیجه تسرى ناپذیر خواهد بود. تنها در یک صورت نمى‏توان فرضیه‏را حذف کرد و آن در صورتى است که شکل زمردهایى که قبل از t سبزند، مورد آزمایش قرار نگیرد و یا این که در فرض آزمون، برخى از آنها مربع و سایر آنها به شکل غیر مربع باشند.به عبارت دیگر، یا فرضیه‏به وسیله زمردهاى مربع شکل تقویت نشود و یا این که به وسیله زمردهاى غیر مربع شکل نقض گردد.و باز چنانچه فرضیه‏را با فرضیه‏مبنى بر این که«همه زمردها سبع‏اند»در نظر بگیریم که هر دوى آنها داراى استحکام و رسوخ یکسانى هستند و با یکدیگر در تعارض مى‏باشند. در این فرض، هر دوى آنها غیر تسرى‏پذیر به شمار خواهند رفت.به دیگر سخن، آن دو در زمان مورد بررسى، نه تسرى‏پذیر تلقى مى‏شوند و نه تسرى ناپذیر.البته این به معناى عدم مشروعیت و نادرستى آنها نیست؛زیرا چه بسا ممکن است راسخ‏ترین فرضیات متعارض نیز به خاطر نیاز به داده‏هاى بیشتر غیر تسرى‏پذیر باشند.
گفتنى است تنها در یک صورت مى‏توان فرضیه‏را تسرى‏پذیر دانست و آن در فرضى است که‏به وسیله نمونه‏هاى منفى نقض گردد و فرضیه‏به وسیله‏مبنى بر این که«همه زمردها گردند»کنار گذاشته شود.در این حالت‏از تعارض رهایى خواهد یافت و تسرى‏پذیر خواهد گشت.
فرضیه‏را نیز مى‏توان در یک صورت تسرى‏پذیر ساخت و آن در فرضى است که قرینه و داده خارجى مساعد، فرضیه‏ k ورا که هر دو به یک اندازه استحکام یافته‏اند، تسرى ناپذیر سازد. در این صورت، فرضیه‏از عطف فرضیه‏ k وپدید مى‏آید و بدین‏ترتیب تسرى‏پذیر مى‏گردد. البته این بدین معنا نیست که نتایج فرضیات تسرى‏پذیر، الزاما تسرى‏پذیرند بلکه فرضیه‏صرفا به این دلیل تسرى‏پذیر تلقى مى‏شود (*) Grund از دو محمول‏ Green و round تلفیق شده است چنانکه محمول«سرد»ترکیبى است از دو محمول سبز و گرد.
Grare (سبع)واژه مرکبى است که از دو کلمه‏ green و square ، ترکیب شده است چنانکه«سبع»از دو کلمه سبز و مربع تشکیل شده است. که شرایط یک محمول تسرى‏پذیر را داراست. زیرا آن به وسیله نمونه‏هاى منفى نقض نگشته و به وسیله فرضیات متعارض و رقیب، حذف و کنار گذاشته نشده است.اما اکنون این سؤال مطرح است که آیا همین امر براى تسرى‏پذیر بودن یک فرضیه، در فرض مثال فرضیه‏، کافى است؟ گودمن اشکال فوق را ناشى از ابهام مفهوم تسرى‏پذیرى مى‏داند؛زیرا از کلمه فوق چندین تعریف به دست داده‏اند:1-چنانچه قرینه و داده‏اى به طور طبیعى و معمول، فرضیه‏اى را معتبر سازد، تسرى‏پذیر است که قرینه و داده خارجى واقعى آن را تقویت کند و معتبر سازد؛ 3-فرضیه‏اى تسرى‏پذیر خواهد بود که از مزایاى دو تعریف فوق برخوردار باشد.تعریف اخیر از سوى «رابرت اسچوارتز» )Robert Schwardz( ارائه شده است.
به عنوان مثال، فرضیه‏هر چند به طور طبیعى تسرى‏پذیر نیست ولى ممکن است به وسیله قرینه‏اى که از یکسو ناقض آن به شمار نمى‏رود و از دیگر سو، تمام فرضیات متعارض و رقیب را کنار مى‏گذارد، از حالت تسرى ناپذیرى خارج شود و بدین‏ترتیب، زمینه کسب اعتبار به وسیله قرینه و داده خارجى براى آن فراهم مى‏آید.فرضیه‏ k نیز مطابق تعریف نخست، قابلیت اخذ اعتبار از طریق قرینه و داده را دارد.اما به وسیله قرینه و داده‏اى که آن را نقض مى‏کند و به هنگام تعارض با سایر فرضیات آن را مورد توجه قرار نمى‏دهد، از قابلیت طبیعى و معمولى خود براى کسب اعتبار از داده خارجى و قرینه محروم مى‏گردد.
در یک کلام مى‏توان گفت که همانطور که فرضیات تسرى‏پذیر، قابلیت تسرى‏پذیرى خود را به واسطه قرینه نامساعد از دست مى‏دهند، همینطور فرضیاتى که به طور طبیعى و نرمال تسرى‏پذیر نیستند، ممکن است قابلیت تسرى‏پذیرى به سایر موارد را به وسیله داده‏ها و قراین مساعد به دست مى‏آورند.
گفتنى است همه فرضیاتى که تاکنون مورد بحث و برریس قرار گرفته‏ند، داراى تالیها و یا به تعبیر گودمن، محمول تالى مشکل‏ساز و مخاطره‏آمیز بوده‏اند؛لذا گودمن به فرضیاتى اشاره مى‏کند که با مقدمات و یا تعبیر او، محمول مقدم مسأله‏ساز دست به گریبان هستند.به عنوان مثال، فرضیه‏را در نظر بگیرید.«رنگ همه زمقوت‏ها قبل از زمان معین‏ )t( سبز است»محمول زمقوت به همه زمردهایى که قبل از t آزمایش شده و سبز بوده‏اند و به همه یاقوتهایى که قبل از t رنگ آنها مورد آزمایش قرار نگرفته، اطلاق مى‏گردد. در صورت یافتن یاقوتهاى قرمز، فرضیه‏به وسیله فرضیه متعارض‏مبنى بر این که«همه یاقوت‏ها قرمزند»حذف مى‏گردد و بدین طریق، تسرى ناپذیر تلقى مى‏شود.چنانچه از طریق آزمایش معلوم شود که برخى از یاقوتها آبى‏اند، فرضیه‏به عنوان تعارض با فرضیه‏مبنى بر این که«همه یاقوت‏ها آبى‏اند»غیر تسرى‏پذیر خواهد شد؛یعنى نسبت به تسرى‏پذیرى و تسرى ناپذیرى لا بشرط خواهد بود.
آقاى دونالد دیویدسون‏ )Donald Davidson( به فرضیاتى اشاره مى‏کند که از موضوع و محمول، و یا به تعبیر گودمن از محمولات مقدم و تالى مرکب تشکیل شده‏اند.به عنوان مثال، فرضیه‏مبنى بر این که«همه زمقوت‏ها سردند» * را در نظر (*)واژه جعلى‏ emeruby ترکیبى از دو کلمه‏ emerald و rubie مى‏باشد کما این که واژه«زمقوت»تلفیقى از دو کلمه زمرد و یاقوت است. بگیرید.در این فرضیه، موضوع و محمول هر دو مرکب هستند.یعنى تا زمانى داراى یک صفت و از آن پس صفت دیگرى به خود مى‏گیرند.
استحکام یا رسوخ موروثى *
نلسون گوئمن علاوه بر استحکام اکتسابى و تحصیل شده یک محمول، به جنبه دیگرى از استحکام که معمولا مورد غفلت قرار گرفته است، با عنوان استحکام موروثى مى‏پردازد.از نظر او، براى مقایسه استحکام و رسوخ دو محمول تنها نباید استحکام اکتسابى آنها را در نظر گرفت بلکه استحکام به ارث رسیده آنها نیز از جایگاهى خطیر و اهمیت وافرى برخوردار است.از این‏رو، ممکن است محمولى استحکام خود را مرهون محمول منشأ باشد.به عنوان مثال، محمول‏ p ، محمول منشأ Q محسوب مى‏شود.مشروط به این که قلمرو اطلاق‏ Q آن دسته مجموعه‏هایى باشد که‏ P بر آنها اطلاق مى‏شود.از نظر گودمن یک محمول مى‏تواند تعداد بیشمارى محمول منشأ داشته باشد.در فرض مثال، محمول منشأ Q مى‏تواند محمول منشأ کلیه محمولاتى باشد که با Q معادلند.
گودمن با بسط و توسعه استحکام و اطلاق آن بر استحکام و رسوخ موروثى، تأثیر معیار و قاعده فعلى را دو چندان کرد و یک نوع جامعیتى به آن ارزانى داشت.زیرا ما محمولات زیادى را سراغ داریم که براى اولین بار استعمال مى‏شوند.بدیهى است که این قبیل محمولات از استحکام اکتسابى کمترى برخوردارند؛لذا در مقام مقایسه استحکام دو محمول نمى‏توان صرفا استحکام اکتسابى آنها را مد نظر قرار داد بلکه محمولات منشأ آنها را نیز باید مد نظر داشت.به عبارت دیگر، هر چند در وهله نخست، ملاک و معیار مقایسه استحکام دو محمول استحکام اکتسابى آنهاست لکن در برخى موارد، استحکام موروثى به عنوان درجه‏بندى مکمل مطمح نظر است.«از این‏رو، محمولى راسخ‏تر و مستحکم‏تر از دیگرى است که یا استحکام اکتسابى خیلى بیشترى داشته باشد و یا این که استحکام اکتسابى یکسانى داشته باشند لکن از استحکام موروثى بیشترى برخوردار باشد.» معیار فوق همه فرضیات را اعم از تسرى‏پذیر و تسرى ناپذیر، در بر مى‏گیرد؛زیرا آن براى فرضیاتى که در واقع تسرى نیافته‏اند، تمهیداتى اندیشیده که از آن رهگذر مى‏توانند به استحکم دست یابند. گودمن بر اساس معیار فوق، تعاریف ذیل را پیشنهاد مى‏کند:«یک فرضیه در صورتى تسرى‏پذیر است که تقویت شده باشد، نقض نگشته و غیر تهى باشد و همه فرضیات این چنینى که با آن در تعارضند کنار گذاشته شوند.و در صورتى غیر تسرى‏پذیر است که آن و فرضیات متعارض تقویت شده، نقض نشده و غیر تهى باشند و کنار گذاشته نشوند.و بالاخره، فرضیه‏اى تسرى ناپذیر است که یا تقویت نشده باشد یا نقض شده و غیر تهى باشد و یا کنار گذاشته شود.» (18)
با تأمل در تعاریف فوق، نکات ذیل استنتاج مى‏شود.1-تعاریف مزبور به هیچ‏وجه قطعى نیستند بلکه موقتى و آزمایشى مى‏باشند. 2-چنانکه ملاحظه شد، این تعاریف یک نوع پیشرفت و جامعیتى را نسبت به تعاریف قبلى نشان مى‏دهند.زیرا آنها نه تنها فرضیاتى را که واقعا تسرى یافته‏اند، که همه فرضیاتى که توانایى و قابلیت تسرى‏پذیرى دارند را نیز در بر مى‏گیرند، (*) inHerited entrencHment به معناى رسوخ موروثى و earned entrencHment به معناى رسوخ اکتسابى است.
3-حصر فرضیات در سه قسم تسرى‏پذیر، تسرى ناپذیر و غیر تسرى‏پذیر * تکلفى بیش نیست و فاقد هرگونه جهت عقلى مى‏باشد به تعبیر دیگر، حصر فوق، حصر عقلى نیست.4-علاوه بر تقسیم فرضیات به سه قسم پیش گفته، هر یک از این اقسام نیز به نوه داراى سلسله مراتب مى‏باشند. زیرا یک فرضیه ممکن است درجات متفاوتى از تسرى‏پذیرى را به مقوله واحدى نسبت دهد.5- درجه تسرى‏پذیرى یک فرضیه تنها از قراین و داده‏هاى مستقیم تأثیر نمى‏پذیرد بلکه از قراین غیر مستقیم نیز متأثر مى‏باشد.
تسرى‏پذیرى مقایسه‏اى
comparatine projectibility ملاک و معیار گزینش فرضیه‏ها و تعیین درجه تسرى‏پذیرى آنها به دو عامل بستگى دارد.عامل نخست استحکام و رسوخ محمولا بود که پیشتر به تفصیل پیرامون آن بحث شد.عامل دوم فرا فرضیه‏هایى هستند که از محمولات جامع و فراگیرد سود مى‏برند که موضوع بحث فعلى مى‏باشند.گفتنى است مسأله تسرى‏پذیرى مقایسه‏اى را نباید راه حلى مستقل به شمار آورد بلکه بیشتر در راستاى راه حل قبلى است و به عنوان مکمل آن پیشنهاد شده است.
در همین ابتدا ذکر این نکته ضرورى مى‏نماید که قلمرو و دامنه کاربرد این راه حل تنها به فرضیاتى اختصاص دارد که به طور گستاخانه تسرى‏پذیرند.یعنى:فرضیاتى که توانایى و قابلیت تسرى‏پذیرى دارند، هر چند تاکنون واقعا تسرى نیافته‏اند.از این‏رو، شاخص اصلى براى تعیین درجه تسرى‏پذیرى فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرى‏پذیرند، بر اساس و استحکام و رسوخ مقایسه‏اى معین مى‏گردد.به عبارت دیگر، از میان فرضیاتى که تقویت شده، نقض نگشته و سایر شرایط را نیز دارند، برخى تسرى‏پذیرتر از بقیه مى‏باشند.معیار و شاخص گزینش این دسته از فرضیات، رسوخ و استحکام مقایسه‏اى است.
یکى دیگر از تفاوتهاى این راه حل با راه حل قبلى در این است که افراد به مکانیسمى مجهز مى‏شوند که حتى محمولات بدیع و جدید نیز مى‏توانند استحکام و رسوخ کسب کنند و در نتیجه تسرى‏پذیر کردند و در حالى که در راه حل قبلى تنها محمولاتى قابل تسرى به سایر موارد بودند که از استحکام کافى برخوردار مى‏بودند.
واضح است که چنین مشخصه‏اى تنها در حوزه محمولات قدیمى و متداول وجود دارد و محمولات جدید از آن بى‏بهر هستند.
مکانیسم فوق بیشتر بر ارتباط یک فرضیه با فرضیه دیگر مبتنى است و به قراین و داده‏هاى خارجى وقعى نمى‏نهند.و این همان چیزى است که هانس رایشنباخ«استقراء متقابل» )crossinduction( نامیده و گودمن از آن با عنوان «فرا فرضیه» )over nypothesis( یاد کرده است. بهره‏مندى از محمولات عام و فراگیر مشخصه اصلى این قبیل فرضیات است.به عنوان مثال، فرض کنید کیفى به نام‏ B مملو از سنگ مرمر است و در کومه‏ S قرار دارد و پس از آزمایش معلوم شود که تعدادى از آنها به رنگ قرمزند.حال در چنین فرضى هر کس مایل است به طور گستاخانه و بدون در دسترس داشتن قرینه مستقیم، اعتبار موارد آزموده شده و معین را به موارد ناآزموده تسرى دهد و آن را در فرم کلى ذیل‏ارائه کند:«همه (*) projectible به معناى تسرى‏پذیر un projectible به معناى تسرى ناپذیر non Projectible به معناى غیر تسرى‏پذیر است؛یعنى لا بشرط از تسرى‏پذیرى و تسرى ناپذیرى است. مرمرها قرمزند.»
و باز چنانچه تعدادى دیگر، غیر از کیف‏ B ، از کیف‏هاى کومه‏ S مورد آزمایش قرار گیرند و معلوم شود که مرمرهاى داخل آنها داراى رنگ واحد و یکنواختى هستند به گونه‏اى که فرضیه‏ G مبنى بر این که«همه کیف‏هاى کومه‏ S رنگ واحد و یکنواختى دارند»به اثبات برسد.در این حالت، تسرى‏پذیرى‏به سایر مرمرهایى که آزمایش نشده‏اند، رو به فزونى خواهد گذاشت و این در صورتى است که هیچ قرینه مستقیم بر له یا علیه فرضیه‏در دست نیست تا بتوان از آن طریق به طور محسوس درجه تسرى‏پذیرى‏را بالا برد.بنا بر این، داده‏ها و قرائنى که مؤید فرضیه G به شمار مى‏آیند، ابتدا اعتباررا افزایش مى‏دهند.نتیجه آن که، قابلیت تسرى‏پذیرى فرضیه‏معلول و متأثر از داده و قرینه‏اى است که موجبات تقویت و عدم نقض فرا فرضیه‏ G را فراهم مى‏آورد.به عبارت دیگر، «به طور کلى در صورتى فرضیه‏اى فرا فرضیه مثبت فرضیه دیگرست که مقدم و تالى فرضیه نخست به ترتیب منشأ محمولات مقدم و تالى فرضیه دوم باشند.» (19) البته توجه به این نکته ضرورى است که در همه حال، قراین و داده‏هاى فرا فرضیه‏ G به مساعدت فرضیه‏بر نمى‏خیزند.به عنوان مثال، اگر فرضیه‏با فرضیه‏مبنى بر این که«همه مرمرهاى کیف‏ B آبى است»در تعارض باشد، هیچ‏گونه مساعدتى براى فرضیه‏از ناحیه قرائنى که فرا فرضیه‏ G را تأیید مى‏کنند، به عمل نخواهد آمد.زیرا اساسا فرضیه‏ G نسبت به نوع رنگ محتویات کیف‏ها ساکت و بى‏تفاوت است.از مجموع مطالب فوق، این نکته به خوبى روشن شد که«کمیت موارد مثبت و قرائنى که بر له یک فرضیه است و درجه تسرى‏پذیرى آن، عوامل کاملا متمایزى در تأیید فرضیه به شمار مى‏آیند.» (20)
نکته دیگرى که نباید در این مقام از نظر دور داشت، این است که گودمن به هیچ‏وجه نمى‏گوید که هر فرا فرضیه‏اى که به وسیله موارد مثبت تقویت شود و به وسیله قراین نقض نگردد، براى انتقال خصیصه تسرى‏پذیرى به فرو فرضیه‏ها صلاحیت و مناسبت دارد بلکه به نظر او، تنها فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرى‏پذیرند، از این امتیاز برخوردارند که مى‏توانند نسبت به سایر فرضیات اثر تقویت‏کننده داشته باشند و تسرى‏پذیرى را به آنها منتقل کنند.
نتیجه آن که، فرضیاتى که مقدم یا تالى و یا هر دو محمول آنها از استحکام کمترى برخوردارند نمى‏توانند به طور گستاخانه تسرى‏پذیر باشند و از طرفى این قبیل فرضیات، بى آن که داراى شاخص اولیه محسوسى باشند، مى‏توانند از طریق فرا فرضیه‏هایى که به طور محسوس تسرى‏پذیرند، درجه تسرى‏پذیرى خود را بالا ببرند و این امر تنها از طریق فرضیه عالى و سطح بالاتر بعدى حاصل مى‏شود.لذا در فرایند ارزیابى تسرى‏پذیرى فرضیات لازم نیست حتما یک سلسله بى‏پایانى از فرا فرضیات را در نوردیم.
تاکنون دو عامل که عبارت بودند از موارد مثبت(قرائن)و تسرى‏پذیرى فرا فرضیه‏ها، براى تأثیر فرا فرضیه بر فرو فرضیات ذکر شد.اما چنانچه فرا فرضیه‏هایى از این دو جهت وضعیت یکسانى داشته باشند، فرا فرضیه‏اى اثر تقویت کننده بیشترى خواهد داشت که محدود و مشخص‏تر باشد هر چند در بادى امر، عکس آن به نظر مى‏رسد. بنا بر این، اختلاف تأثیر مقایسه‏اى فرا فرضیه‏هایى که به طور محسوس و گستاخانه تسرى‏پذیرند، بر سه عامل زیر مبتنى است:جایى که چنین فرضیاتى از تشخص و قرینه تقویت کننده برابرى برخوردار باشند، تأثیرشان با درجه تسرى‏پذیرى تغییر خواهد کرد.جایى که تشخص و درجه تسرى‏پذیرى یکسانى دارند، تأثیر آنها از طریقه قراین تقویت‏کننده تفاوت خواهد کرد و همچنین جایى که قابلیت تسرى‏پذیرى و کمیت قراین برابر باشند، تأثیرشان با تشخص فرا فرضیه تغییر خواهد کرد.» (21) و گرنه سایر فرضیات، جز الحاق یک داده خارجى و قرینه به فرضیه، کار دیگرى صورت نمى‏دهند.به عنوان مثال، شما تعدادى از ناوگانهاى نیروى دریایى را که رنگ واحد و یکنواختى دارند در نظر بگیرید.اگر محمول BAGLEEt به عنوان یک محمول مرکب بر ناوگانها و کیف‏ B قابل اطلاق باشد این فرضیه که«هر bagleet رنگ یکنواختى دارد»فرا فرضیه‏محسوب خواهد شد، در عین حال هیچکس مدعى نیست که داده‏ها و قرائنى که مربوط به ناوگانهاست، نسبت به تسرى‏پذیرى فرضیه‏اى که درباره مرمرهاست، سهمى دارند.زیرا فرضیه‏اى که راجع به‏ bagleet است به طور گستاخانه تسرى‏پذیر نیست؛یعنى نه تنها در واقع تسرى نیافته، که اساسا قابلیت تسرى‏پذیرى را نیز ندارد.چون با فرضیه«هر bag marks رنگ متفاوتى دارند»در تعارض است.در حالى که فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرى‏پذیرند، نمى‏توانند با یکدیگر متعارض باشند.
فرا فرضیه منفى
تاکنون بحث به فرا فرضیه‏هاى مثبت اختصاص داشت و این که چگونه درجه تسرى‏پذیرى یک فرضیه فزونى مى‏یابد.لکن نباید از نظر دور داشت که همیشه از طریق قراین و داده‏هاى مؤید فرا فرضیه‏ها، درجه تسرى‏پذیرى یک فرضیه رو به فزونى نمى‏گذارد بلکه در پاره‏اى از موارد نه تنها چنین چیزى اتفاق نمى‏افتد، که در عوض کاستى درجه تسرى‏پذیرى را به دنبال دارد.معمولا فرا فرضیه‏هایى از این قبیل را فرا فرضیه منفى مى‏نامند.هر چند از لحاظ صورى مثبت هستند. به عنوان مثال، چنانکه کیف‏هاى مرمر کومه‏ S پس از آزمایش معلوم شود که رنگهاى متفاوتى دارند، درجه تسرى‏پذیرى فرضیه‏مبنى بر این که«همه مرمرهاى کیف‏ B قرمزند.»کاهش خواهد یافت.زیرا قرینه فرا فرضیه‏ M مبنى بر این که«هر کیفى در کومه‏ S رنگ متفاوتى دارد.» اعتبارى را که از ناحیه موارد آزمایش شده‏به موارد نامتعین آن انتقال مى‏یابد، کاهش مى‏دهد. تمام مباحثى که درباره تأثیر فرا فرضیه مثبت گفته شد، درباره فرا فرضیه منفى نیز صادق است، با این تفاوت که در این جا صرفا تأثیر منفى فرا فرضیه منظور نظرست.از طرفى چنانچه بحث از تسرى‏پذیرى مقایسه‏اى صرفا به فرضیاتى اختصاص پیدا کند که به طور گستاخانه تسرى‏پذیرند، هیچ جایى براى طرح فرا فرضیه منفى باقى نخواهد ماند.زیرا هر فرضیه‏اى با فرا فرضیه منفى خود تعارض است.از این‏رو، هیچ کدام از آنها نمى‏توانند به طور گستاخانه تسرى‏پذیر باشد.مگر آن که، چنانکه در فرا فرضیه مثبت نیز گذشت، بحث از فرا فرضیه و یا تسرى‏پذیرى مقایسه‏اى تعمیم یابد به گونه‏اى که حتى فرضیاتى را که به طور گستاخانه غیر تسرى‏پذیرند نیز در بر گیرد.بدیهى است در چنین فرضى، فرضیات گستاخانه نیز موضوع بحث خواهند بود. ما حصل و نتیجه بحث از این قرار است که درجه تسرى‏پذیرى یک فرضیه متأثر از داده‏ها و قرائنى است که فرا فرضیه‏هاى مثبت و منفى آن را تأیید یا نقض مى‏کند.و این تأثیر بر عواملى چند از قبیل قابلیت تسرى‏پذیرى، تشخص(یا محدود بودن قلمرو فرا فرضیه)و کمیت قراین و داده‏هاى خارجى بستگى دارد.گودمن با صراحت هر چه تمام اعلام مى‏دارد که منظور وى از بر شمردن عوامل فوق، به کارگیرى و دخالت توأمان آنها نیست.زیرا او در اینجا با تعریف سرو کار دارد نه با توصیف و با نظر تعلق خاطر دارد نه با عمل.و گرنه هر شخصى در مقام عمل مى‏داند که با گزینش کدامیک از این عوامل مى‏تواند تسرى‏پذیرى فرضیات را تغییر دهد.
گفتنى است فرا فرضیه مثبت فرقهایى با فرا فرضیه منفى دارد که ذیلا به یکى از این موارد اشاره مى‏کنم:پیشتر در تعریف فرا فرضیه مثبت گفته شد که مقدم و تالى فرا فرضیه مثبت مى‏بایست به ترتیب محمول منشأ مقدم و تالى فرضیه دیگر باشد، در حالى که در فرا فرضیه منفى، در فرض مثال، مقدم فرضیه‏ M ، محمول منشأ مقدم‏است ولى تالى آن، محمول منشأ تالى‏نیست؛زیرا همه کیف‏هاى کومه‏ S به جز کیف B رنگهاى متفاوت دارند.
بنا بر این تأثیر یک فرا فرضیه مبتنى بر درجه تسرى‏پذیرى آن است«یک فرا فرضیه با درجه بالاى تسرى‏پذیرى حتى اگر با معدود موارد مثبت تقویت شده باشد، به طور چشمگیرى تسرى‏پذیرى فرضیه مورد نظر را افزایش مى‏دهد.از سوى دیگر، یک فرا فرضیه با درجه تسرى‏پذیرى پایین، حتى اگر به خوبى تقویت شده باشد، تأثیرى به مراتب کمتر از فرضیه‏اى خواهد داشت که به طور گستاخانه تسرى‏پذیر نیست.» (22)
چنانکه ملاحظه شد، تأثیر فرا فرضیه‏ G بر تسرى‏پذیرى‏مبتنى بر درجه تسرى‏پذیرى‏ G است همچنین تعیین تسرى‏پذیرى‏ G بر تعیین درجه تسرى‏پذیرى فرا فرضیه‏ G متوقف است. گفتنى است براى تعیین درجه تسرى‏پذیرى یک فرضیه، لازم نیست عازم یک سفر بى‏پایان و یا حتى طولانى شویم؛چرا که پایان کار از همان آغاز پیداست.به عنوان مثال، چنانچه این فرضیه را که «هر کومه مرمر از جهت رنگ همگن هستند.» به عنوان فرا فرضیه‏ G در نظر بگیرید و آن را J بخوانید، آن همه کیف‏ها را، اعم از آنهایى که متحد یا مختلط در رنگ هستند، در بر خواهد گرفت.لذا گودمن مى‏گوید براى تعیین درجه تسرى‏پذیرى فرضیه‏ J لازم نیست سراغ فرضیات عام‏تر دیگر برویم؛زیرا هیچ محمول منشائى را نمى‏توان براى تالى‏ J یافت که به طور مستقیم یا غیر مستقیم داراى استحکام محسوسى باشد.از طرفى، فرا فرضیه‏ J ، جز یک شاخص تسرى‏پذیرى به غایت ناچیز و نازل، چیز دیگرى ندارد و درست به همین دلیل سایر فرا فرضیه‏هایى که در این زنجیره قرا گرفته‏اند، مفید فایده واقع نمى‏شوند. زیرا هنگامى که شاخص اولیه تسرى‏پذیرى نازل و ناچیز باشد.شاخص نهایى و پایانى آن نیز چنین خواهد بود.بنا بر این، بى آن که به فرضیات سطوح بالاتر مراجعه کنیم، درجه تسرى‏پذیرى‏ J که در تعیین درجه تسرى‏پذیرى‏و فرضیه‏ G لازم است، مشخص مى‏شود.
چنانکه گذشت، تسرى‏پذیرى مقایسه‏اى به فرضیاتى اختصاص داشت که به طور گستاخانه تسرى‏پذیر بودند.اکنون با توجه به مطلب فوق لازم مى‏آید که گزینش یک فرضیه از میان فرضیات متعارض مبتنى بر درجه تسرى‏پذیرى فرضیه نباشد که این امر، خروج تعداد زیادى از فرضیات را از قلمرو بحث فعلى به دنبال خواهد داشت؛زیرا فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرى‏پذیرند، هیچ‏گونه تعارصى با یکدیگر ندارند. بنا بر این، براى این که معیار فوق حجم گسترده‏اى از فرضیات را شامل شود، تنها راه ممکن این است که تعارض فرضیات را از میان برداریم.به عنوان مثال، براى رفع تعارض از فرضیات غیر تسرى‏پذیر که همواره با فرضیاتى که از استحکام یکسانى برخوردارند، در تعارض مى‏باشند، چاره‏اى نیست جز این که بحث از فرا فرضیه را تعمیم و بسط دهیم.در این صورت، هر چند هیچ کدام از دو فرضیه متعارض به وسیله یکدیگر حذف و کنار گذاشته نمى‏شوند لکن از آنجایى که یکى از آن دو بر رقیب و معارضش تفوق و برترى دارد و نسبتا مهم‏تر از آن تلقى مى‏شود، تسرى‏پذیر مى‏گردد.
ارزیابى اولیه راه حل فوق
راه حلى که گزارش مختصرى از آن در اینجا ارائه شد، دو نتیجه مخاطره‏آمیز به دنبال دارد: 1-مطابق راه حل فوق، قابلیت تسرى‏پذیرى یک فرضیه، معمولا معلول داده‏ها و قرائنى است که مؤید فرا فرضیه به شمار مى‏آیند و هیچ‏گونه ارتباطى با فرضیه مورد نظر ندارند.به عنوان مثال، از آنجایى که‏ )russet( یک نوع سیب است و اشیاى گرد شکل یکسانى ندارند، فرضیه«هر نوع سیبى در شکل متفاوت است»فرا فرضیه مثبت«همه )russet( گردند»محسوب خواهد شد.2-همین مطلب درباره فرا فرضیه‏هاى منفى نیز صادق است؛ به این ترتیب که قابلیت تسرى‏پذیرى یک فرضیه به طور سلبى متأثر از داده‏ها و قرائنى است که معمولا ناقض فرا فرضیه منفى به شمار مى‏آیند. به عنوان مثال، از آنجایى که آهن فلز است و اشیاى سنگین‏تر از آب در چگالى و غلظت یکسان نیستند، این فرضیه که«هر فلزى غلظت یکسانى دارد»فرا فرضیه منفى فرضیه«همه آهن‏ها سنگین‏تر از آب هستند»خواهد بود.
نتایج فوق چنان که در بادى امر مى‏نماید، مسأله‏ساز نیستند، بلکه در واقع دقیق نبودن فرا فرضیه موجبات این امر را فراهم آورده است. لذا مى‏توان آن را به گونه‏اى اصلاح نمود که احتمالا با اهداف گودمن نیز سازگار باشد بدین نحو که‏فرا فرضیه‏ h است، چنانچه‏منشأ مقدم‏ h باشد و تالى‏اختصاص به مجموعه‏اى داشته باشد که مجموعه اختصاصى تالى‏ h نباشد وفرا فرضیه مثبت‏ g است، چنانچه‏منشأ مقدم‏ h باشد و تالى‏اختصاص به مجموعه‏اى داشته باشد که برخى از افراد آن در مجموعه اختصاصى تالى مندرج باشند.» (23)
خلاصه و نتیجه بحث
نسلون گودمن در راه حل پیشنهادى خود به فراتر از ساختار صورى و دستورى فرضیات مى‏اندیشد و به مدد اطلاعات تاریخى و عملى، سنجش و ارزیابى فرضیات را وجهه همت خویش قرار داده است.او با تنزل دادن یک مسأله فلسفى به سطح یک مسأله تاریخى، از فاز منطقى که سعى پوزیتویست‏هاى منطقى بر آن معطوف است، به فاز تاریخى گذر کرده است.به نظر گودمن«راه غلبه بر مشکلاتى که همراه محمولهایى نظیر«سابى»... بروز مى‏کند، سود جستن از نوعى رهیافت استصلاحى(پراگماتیسى)تاریخى است.شخص مى‏باید کارش را از بررسى تاریخچه موارد استفاده این محمولها در گذشته آغاز کند و این سلسله اطلاعات ثبت شده را براى دسته‏بندى محمولهاى مذکور به کار برد.در تعمیمهایى که به نحوى موفقیت‏آمیز براى بررسى و محاسبه مصادیق‏ جدید به عالم خارج اسناد داده شده، محمولهاى معینى شرکت داشته است.گودمن چنین محمولهایى را محمولهاى حفاظدار یا محصون [راسخ، مستحکم‏]نامگذارى کرد.مثلا سبز یک محمول حفاظدار است.علت این امر این است که تعمیمهایى نظیر«همه زمردها سبزند»و«همه ترکیبات باریم با شعله سبز مى‏سوزند»بر مصادیق دیگرى نیز صدق کرده‏اند.در مقابل«سابى بودن» یک محمول محصون‏[مستحکم و راسخ‏]نیست. این محمول در تعمیمهایى که به نحو موفقیت‏آمیز به عالم خارج اسناد داده شده، نقشى نداشته است.البته ممکن بوده است که این محمول بدین صورت به کار رود، اما آنچه که به حساب مى‏آید، کاربرد واقعى آن است، و تاریخچه‏هاى سابى و سبز بکلى متفاوت‏اند.» (24)
بنا بر این تشخیص معیار قابلیت اسناد و تسرى به عهده فلاسفه علم است، اما از آنجا که این معیار با رسوخ و استحکام محمولها در ارتباط است و این امر جز با مطالعه و بررسى تاریخچه محمولها میسر نمى‏گردد، لذا کار اصلى به وسیله مورخ علم صورت مى‏پذیرد.
در یک کلام، تنها نباید به ساختارهاى نحوى گزاره‏ها چشم دوخت بلکه باید از ثبت و پیشینه تاریخى پیش‏بینى‏ها نیز سود جست؛چرا که نظریات علمى تنها بر اساس قراین و داده‏هاى خارجى گزینش نمى‏شوند.از نظر گودمن زبان در گزینش تئوریها نقش خطیرى ایفا مى‏کند.در واقع، تئوریها بر پایه رویه زبانى گذاشته انتخاب مى‏شوند.هنگامى که ما به تاریخ علم مراجعه مى‏کنیم و محمولات را از نظر مى‏گذرانیم، آنها را از دو حال بیرون نمى‏بینیم:یا آنها از رسوخ و استحکام خوبى برخوردارند و مورد استفاده قرار گرفته‏اند و یا این که به کلى به فراموشى سپرده شده‏اند و حتى در صورت طرح، مورد استفاده رسمى قرار نگرفته‏اند.علت این امر چیست؟به نظر گودمن علت را مى‏باید در قابلیت تسرى و اسناد آنها به عالم خارج جستجوو کرد.و این مهم با اتکاء به پیشینه فرضیات جامه عمل مى‏پوشد.او در چندین جا، از جمله براى اولین بار در مقاله‏اى با عنوان«تحقیقى درباره تأیید»این مطلب را با صراحت بیان کرده است.آنجا که مى‏گوید:«بى شک ما با اسناد و تسرى نمونه‏هاى گذشته به آینده، پیش‏بینى‏هایى را صورت مى‏دهیم.اما در مقام انتخاب.نمونه‏هایى را براى تسرى و اسناد به آینده برمى‏گزینیم که گذشته را به نمایش مى‏گذارند؛ما معیارهاى عملى را به کار مى‏بریم که تا به حال به نظر مى‏رسد از قید کشف و صورتبندى آزاد بوده‏اند.» (25)
در بدو نظر، این ایراد به ذهن خطور مى‏کند که معیار و راه حل پیشنهادى گودمن، ما را به حذف محمولات نامؤنوس و غیر متداول رهنمون مى‏شود که این امر آهنگ رشد زبان علمى را کند و حتى احیانا متوقف مى‏سازد.لکن با تأمل در راههایى که او براى کسب استحکام و رسوخ فرضیات ذکر کرده است، شبهه مزبور مرتفع مى‏گردد.
به نظر«کارل پوپر»معضلى که گودمن با عنوان پر طمطراق معماى جدید استقراء به کمک محمولهاى خودساخته و هراس‏انگیز سابى و جز آن مطرح کرد، مى‏تواند به آسانى بدون چنین محمولهایى بیان شود.از طرفى«مسأله محمولهاى تازه و مسأله کنار گذاشتن آنها، به نظر من آن اندازه معماى تازه‏اى نیست که لازم باشد با یک نظریه سنگربندى‏[استحکام، رسوخ‏]حل شود، بلکه بیشتر شبیه یک شاهماهى سرخ(یا شاید دودى)است.» (26)
او در جاى دیگر، اصل پارادوکسیکال و معما بودن این مسأله را مورد چون و چرا قرار مى‏دهد و معتقد است آنچه گودمن تحت عنوان معما ذکر کرده است«یک محال‏نما نیست که لازم باشد صورتبندى و با پژوهشهاى زبانشناختى حل شود، بلکه یک قضیه قابل اثبات از حساب احتمالات است.این قضیه مى‏تواند بدین شکل صورتبندى شود:حساب احتمالات با این حدس ناسازگار است که احتمال گسترشپذیر(و بنا بر این استقرایى)بوده باشد.» (27) پوپر، به رغم باور اکثر اندیشمندان، روش علمى را استقرایى نمى‏داند به اعتقاد او شناخت علمى عبارت از مجموعه‏اى از حدسها و ابطالهاست.بدیهى است که حدسها از مشاهدت برانگیخته نمى‏شوند؛هر چند ممکن است به وسیله مشاهده پیشنهاد شوند.در راستاى همین نظریه است که ما ضمن پذیرفتن انتقاد منطقى هیوم و بى‏آن‏که تجربى‏گرى را به مسلخ بکشانیم، از جستجو براى دست یازى به یک منطق استقرایى و براى رسیدن به یقین و حتى به احتمال دست برمى‏داریم و از مشکلاتى که هیوم و گودمن فراروى اندیشمندان قرار داده‏اند، رهایى مى‏یابیم.
برخى از اندیشمندان بر این اعتقادند که از میان راه حلهاى پیشنهادى، راه حل سادگى بر سایر راه حلها ترجیح دارد؛زیرا سایر راه حلها یا به راه حل سادگى منتهى مى‏شوند و یا دست کم در ارتباط با آن مى‏باشند.به گونه‏اى که حتى گودمن نیز متعجب خواهد شد اگر معیار پیشنهادى او مبنى بر رسوخ و استحکام محمولات، به عنوان معیار سادگى در نظر گرفته نشود.در واقع، فرضیه «همه زمردها سبزند»صرفا به این دلیل که فرضیه سبز ساده‏تر از سابى است، بر فرضیه«همه زمردها سابى‏اند»ترجیح داده مى‏شود.
راه حل«کواین»مبنى بر تمایز انواع طبیعى از انواع غیر طبیعى، نیز در ارتباط با مفهوم سادگى است؛زیرا براى این که اشیاء را داخل یک نوع طبقه‏بندى کنیم، صرف شباهت اشیاء براى این منظور کفایت نمى‏کند.چون شباهت یک چیز با سایر چیزها از زمانى به زمان دیگر تغییر مى‏کند. تنها بساطت و سادگى اشیاء است که آنها را تحت یک نوع در مى‏آورد.گفتنى است چنانکه گذشت، خود معیار سادگى نیز با مشکلاتى چند دست به گریبان است، این فرض که قوانین طبیعت ساده‏اند، این که طبیعت راه ساده‏تر را برمى‏گزیند، معیار و معناى سادگى و بالاخره دلیل برترى فرضیات ساده بر سایر فرضیات از جمله مسائلى است که راه حل سادگى با آنها مواجه است.«برخى امید مى‏برند با در میان آوردن موازین سادگى نسبى، بتوانند از شیوه‏هاى مقبول یا استاندارد احتجاج استقرایى دفاع کنند، لکن گذشته از این که معنى سادگى در این جا خود معمایى ناگشوده است، دلیلى هم در دست نیست که طبیعت بر عهده گرفته باشد که صحت و سادگى را در استدلالات با هم جمع کند.بسى دیده شده است که سادگى مؤیدترین قانون، کمتر از سادگى دیگر قوانینى است که همه با قراین موجود وفق مى‏دهند.نظر خود گودمن هم چندان رضایت‏بخش نیست که مى‏گوید استقراءات قابل قبول را باید به محمولات حفاظدار[راسخ‏] محدود کرد، یعنى محمولاتى که در احکام استقرایى پیشین، فراوان به کار رفته‏اند.» (28)
بدین‏ترتیب، معماى جدید استقراء نیز به سرنوشت مسأله قدیمى استقراء گرفتار مى‏آید. زیرا از یک‏سو، اصل مشکل جدى است و نمى‏توان آن را نادیده گرفت و از دیگر سو، راه حلهاى موجود رضایت‏بخش نیست.
یادداشتها
(1). Nelson Goodman,Fact,Fiction,and Forcast, )Harvard,fourth Edition,1983),p.83.
(2). Ibid,p.83.
(3). Ibid,p.88.
(4). cart.G.Hempel,Aspects of scientific Explanation, )Macmilian,1965(,p.51.
(5)-براى آگاهى بیشتر، نگاه کنید به:
Grue!the new Riddle of induction,pp.135-151, nomic probability and the foundtion of induction, pp.196-199 and 296-303.
(6). Nelson Goodman,Fast,Fiction,and Forcast,p.76.
(7). Ibid,p.80.
(8). Nelson Goodman.ways of word making,)USA, Hackett publishing company,sixth printing 1992(.
(10)-براى آگاهى بیشتر، نگاه کنید به:
GRUE! the new Riddle of induction,pp.153-171.
(11). D.Hume, Treatise on Human Nature.)London: DEent,1939(,p.134.
(12). Nelson Goodman,Fast,Fiction,and Forcast, p.82.
(13).ایمانوئل کانت، تمهیدات، ترجمه غلامعلى حداد عادل، ص 163، نشر دانشگاهى، چاپ دوم(1370)
(14).همان، ص 162.
(15). Nelson Goodman,Fast,Fiction,and Forcast, p.97.
(16). Ibid,p.100.
(17). Ibid,p.101.
(18). Ibid,p.108.
(19). Ibid,p.110.
(20). Ibid,p.110.
(21). Ibid,p.116.
(22). Ibid,p.112.
(23). DOUGLAS STALKER, GRUE! the new Riddle of induction,p.67.
(24)-جان لازى، درآمدى تاریخى به فلسفه علم، ترجمه على پایا، صص 8-277، مرکز نشر دانشگاهى، سال 1362.
(26)-کارل پوپر، حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام، ص 97، شرکت سهامى انتشار، سال 1363.
(27)-همان، ص 35.
(28)-علم‏شناسى فلسفى، انتخاب و ترجمه عبد الکریم سروش، ص 210، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى(پژوهشگاه)، سال 1372.

تبلیغات