اندیشه و حیات علامه شعرانی
آرشیو
چکیده
متن
مرحوم آیة اللّه علامه ذو الفنون آقا میرزا ابو الحسن شعرانى شرف اللّه نفسه الزکیة فرزند مرحوم حاج شیخ محمد و از نوادگان ملا فتح اللّه کاشانى، صاحب تفسیر منهج الصادقین، به سال 1320 هجرى قمرى در شهر تهران دیده به جهان گشود و در بیت علم و فضیلت و تقوا نشو و نما کرد.در کودکى و نوجوانى قرآن، تجوید و ادبیات عرب را از پدر خود فرا گرفت و کتب متداول درسى در رشتههاى مختلف را نزد برخى افاضل و علماى قم و تهران بخصوص مدرّسان مدرسه فخریه(مرورى)فرا گرفت.
اساتید ایشان در این دوره عبارتنداز:
حکیم محقق میرزا محمود قمى(مشهور به رضوان)، در علوم عقلى.
فاضل متبحر شیخ آقا بزرگ ساوجى، در فقه.
پدر و استاد پدرشان میرزا حبیب اللّه ذى الفنون، در علوم ریاضى از جمله هیئت و نجوم و کار با اسطرلاب و استخراج زیجات و...
ایشان همچنین از محضر محدث فاضل سید ابو تراب خوانسارى در مجف اشرف استفاده فراوان برد. (1)
در تهران، ضمن اقامه جماعت در مسجد ملاّ ابو الحسن(جد ایشان)معروف به مسجد حوض و بیان معارف اسلامى براى مردم، عمر خود را به مطالعه، تحقیق، تألیف و تدریس گذراند و در حدود سى سال حوزه درس داشت.
مرحوم علامه شعرانى، ضرب المثل پایدارى در کسب علم و جامعیّت در علوم مختلف و تعلیم آن به دیگران بود.
استاد حسنزاده آملى در مورد شخصیت علمى ایشان چنین آوردهاند.
«این قهرمان علمى، در جمیع علوم مختلف، منحصر به فرد بود، هیچکدام از علماى معاصر را عدیل ایشان در جامعیت علوم و احاطه به آنها ندیدم.
ادیبى بارع و صاحب قلمى وزین و رصین و محکم و سنجیده در علوم ادبى فارسى و عربى بود.به زبانهاى فرانسه، عبرى و ترکى کاملا مسلّط و به انگلیسى به اندازه رفع احتیاج آشنا بود.فقیهى مجتهد و جامع شرایط فقهى در حد کمال بود، فیلسوفى الهى و متبحر و حکیمى متضلع در حکمت متعالیه و مشّاء و اشراق بود.در علوم ریاضى بخصوص در افلاک و هیئت، کم نظیر بود.طبیبى بود که قانون شیخ الرئیس و شرح اسباب را درس مىگفت و مخترع حاذقى که با ذهن بلند نگر و قریحه و قّاد خود برخى آلات رصدى در شناخت قبله بلاد مختلف را اختراع نمود.و محدثى خبیر که از مشایخ حاملان روایات شمرده مىشد و رجالى ماهرى در درایت و تشخیص ثقات از ضعفا بود و مفسرى متبحر در تفسیر قرآن کریم و علم قرائات بود.بالجمله هنگام اشاره به علمایى که جامع علوم و فنون مختلف بودند.مشار بالبنان است، و آثار درخشان ایشان بهترین شاهد صدق بر آنچه بر این قلم رانده شد، مىباشد.» (2)
علامه شعرانى بر مسند تدریس
وسعت و عمق علمى وى، از دروسى که در طى سالیان متمادى توسط ایشان تدریس شده بخوبى واضح است.استاد حسنزاده آملى، مباحثى را که در طى سیزده سال از محضر آن مرحوم فرا گرفتهاند، چنین ذکر کردهاند.
الف-فقه و اصول:1-رسائل شیخ انصارى 2- مکاسب با تحقیق کامل 3-کفایه مرحوم آخوند خراسانى 4-برخى از ابواب جواهر الکلام از جمله طهارت، صلوة، خمس، زکات، حج، ارث، به طریق درس خارج.
ب-علوم عقلى:1-شرح اشارات خواجه طوسى، 2-اسفار صدر المتألهین، 3-بعضى از کتب شفاى شیخ الرئیس از جمله کتابهاى نفس، نبات حیوان تا آخر طبیعیات.
ج-تفسیر قرآن کریم:تفسیر مجمع البیان طبرسى از ابتدا تا انتها.
د-تجوید و علم قرائات:1-شرح شاطبیه(موسوم به سراج المبتدى)، 2-تذکار المقرى المنتهى.
ه-حدیث و روایت:کتاب جامع وافى(اثر فیض کاشانى).
و-درایه و رجال:1-دوره کامل رساله خود در درایه، 2-جامع الروات اردبیلى.
؟؟؟-طب:ا-قانونچه چغمنى، 2-شرح اسباب از تألیفات نمیس بن عوشض بن حکیم الطبیب، 3- تشریح کلیات قانون شیخ.
ح-ریاضیات و هیئت:1-رساله هیئت فارسى از ملاّ على قوشچى، 2-شرح قاضىزاده روحى معروف به شرح چغمینى، 3-استدراک بر تشریح الافلاک شیخ بهایى(از مؤلفات خود استاد)، 4-کتاب الاصول مشهور به اصول اقلیدس به تحریر خواجه نصیر، 5- اکرمالاناووس به تحریر خواجه نصیر، 6- اکرثاوذوسیوس در مثلثات کرویه ایضا به تحریر خواجه نصیر، 7-شرح علامه خفرى بر تذکره در هیأت محقق طوسى، 8-تعلیم زیج بهادرى، 9-مجسطى بطلمیوس به تحریز محقق طوسى، 10-عمل به آلات رصدى نظیر اسطرلاب و ربع مجیب و... (3)
در کتاب چهره درخشان به نقل از یکى از علما آمده است:ایشان هیئت فلا ماریون را از فرانسه به فارسى ترجمه کردند و براى جمعى...درس گفتند و مرحوم سید حسن مدرس اعلى اللّه مقامه دستور داد آیة اللّه شعرانى در مدرسه عالى سپهسالار ریاضى تدریس بفرمایند. (4)
نکته قابل ذکر اینکه درس استاد منحصر به خواص و شاگردان نبود، بلکه در جلسات متعددى به بیان اصلو و احکام و اخلاق دینى و رفع شبهات مىپرداختند، در همین رابطه در کتاب چهره درخشان چنین آمده است:«به یاد دارم درس تفسیر سیّارى شروع کرده بودند که جنبه تبلیغى نیز داشت و پس از نماز جماعت مىآمدند و ایشان را از مسجد مىبردند، در آن جلسه سیّار که اهل فضل نیز شرکت داشتند شبهات افراد را پاسخ قاطع با مثالهاى مناسب بیان مىکردند». (5)
تألیفات علامه شعرانى
آثار مطبوع و نیز چاپ نشده ایشان فراوان است، که با تدبر و تأمل در این آثار، وسعت احاطه علمى و تتبع و عمق فهم و نکتهیابى و دقت استاد روشن مىگردد.
فهرست بخشى از آثار مطبوع و دستنویس ایشان را در اینجا ذکر مىکنیم: (6)
الف-در تفسیر و علوم قرآن:
1-حاشیه بر مجمع البیان در ده جلد با تصحیح کامل و اعراب اشعار و توضیح آنها، 2-تصحیح کامل تفسیر صافى در دو جلد، 3-حواشى و تعلیقات بر تفسیر کبیر منهج الصادقین در ده جلد، 4-مقدمه و جواشى و تصحیح کامل تفسیر ابو الفتوح رازى با توضیح اشعار و شواهد عربى و فارسى در دوازده جلد، 5-نثر طوبى:دائرة المعارف اصطلاحات قرآن-تا حروف صاد-که به سبک جالبى معانى متفاوت واژههاى قرآنى به حسب استعمالات در آیات مختلف مطرح شده و مورد تفسیر قرار گرفته و حاوى معراف مختلف فلسفى و کلامى و نکات دقیق فقهى و تاریخى است.6-تجوید قرآن:که از مفیدترین تجویدها بشمار مىآید.7-طبع متجاوز از 60 نسخه قرآن-در اندازههاى مختلف-که با دقت نظر ایشان تصحیح و اعراب گذارى شده است.
ب-در حدیث و درایت:
1-جمع حواشى و تحقیق و تصحیح کتاب وافى مرحوم فیض در سه جلد، 2-تعلیقات شرح اصول کافى ملاّ صالح در دوازده جلد، مىتوان این دو کتاب را شاهکار ایشان در زمینه درایة الحدیث و فقه الحدیث دانست.با تأمل در این حواشى، وسعت نظر و نکته سنجى و شیوه فهم روایات و استنباط معارف اسلامى از اصول و فروع(کلام و فقه)واضح مىشود، 3-تعلیقات بر وسائل الشیعه از جلد 16 تا جلد، 2، 4-حاشیه بر ارشاد القلوب دیلمى، 5-ترجمه و شرح دعاى عرفه سید الشهداء(ع)ضمیمه کتاب فیض الدموع، 6-ترجمه و شرح مفص صحیفه کامله سجادیه، 7-تحقیق و تصحیح جامع الروات به امر آیه: اللّه العظمى بروجردى، 8-رساله در علم درایه.
ج-فقه و اصول:
1-المدخل الى عذب المنهل در اصول، 2-شرح 2-کفایة الاصول بر طریقه قال اقول که به تفسیر و توضیح مقاصد آن به عبارت واضح اکتفا شده است، 3-شرح تبصره علامه حلى که حاوى مختصرى از کلیه کتب فقهى شیعه امامیه مىباشد، 4-حاشیه کبیره بر قواعد، 5-رساله در شرح شکوک صلاة در عروة الوثقى، 6-فقه فارسى مختصر جهت تدریس در مدارس، 7-مناسک حج با حواشى 9 نفر از مراجع تقلید.
د-فلسفه و کلام:
1-شرح تجرید در علم کلام، 2-حاشیه بر فصل الخطاب(حاجى نورى)فى عدم تحریف الکتاب، 3-کتاب راه سعادت در اثبات نبوت و ردّ شبهات یهود و نصارى، 4-ترجمه کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة با انتقاد از لغزشهاى نویسنده آن، 5-تعلیقاتى بر کتاب محمد پیامبر و سیاستمدار نوشته مونتگمرى وات، 6-اصطلاحات فلاسفى، 7-مقدمه و حواشى محققانه بر اسرار الحکم سبزوارى.
ه-هیئت و نجوم:
1-شرح عمل به رنج هندى و براهین عملیات آن مبتنى بر هیئت جدید، 2-تعلیقه و مستدرک تشریح الافلاک در اشاره به هیئت جدید، 3-هیئت فلاماریون ترجمه از زبان فرانسه، 4-تقاویم شبانهروزى.
و-تاریخ:
1-ترجمه نفس المهموم اثر شیخ عباس قمى، 2-مقدمه، تصحیح و تحقیق کشف الغمه، 3-مقدمه و تصحیح منتخب التواریخ، 4-مقدمه کتاب وقایع السنین مرحوم خاتون آبادى، 5-مقدمه، تصحیح و تعلیقات بر کتاب روضة الشهداء.
ز-فنون دیگر:
تصحیح کامل و مقدمه و حاشیه جلد اول و سوم نفائس الفنون و عرائس العیون آملى.
در این جا باید یادآورى کرد که بسیارى از رسالات و مقالات استاد در نزد برخى از شاگردان محقق ایشان قرار دارد که لازم است این بزرگان کمر همّت بسته به نشر این آثار اقدام نمایند.
خصایص اخلاقى و علمى علامه شعرانى
شاگردان و تلامیذ فاضل استاد خاطرات فراوانى حاکى از صفاى درونى و سادگى و خوش خلقى و پایدارى ایشان در تعلیم و تعلم و بىپیرایگى استاد در عین فراست و دقت، نقل مىکنند، به چند نمونه اکتفا مىشود.
در مورد روش تدریس و بیان استاد چنین آورده شده:«آیة الله شعرانى مطالب عالیه علمى را تنزل مىدادند تا همگان بتوانند از مواهب دانش که خدا نصیب ایشان کرده بهرهمند گردند و شاگردان آن عالم عالیقدر توسط مثالهایى که به خود استاد اختصاص داشت مطالب علمى را بخوبى درک مىکردند. (7)
استاد حسنزاده آملى در مورد استقامت در تعلیم و تعلم مرحوم شعرانى، چنین آوردهاند:
«در سال تعطیلى نداشتیم بنده از یادم نمىرود که سال بر ما گذشت و دو روز تعطیل کردیم، یکى روز عاشورا، یکى روز شهادت حضرت امام مجتبى(ع)و بقیه روزها را درس خواندیم ایشان خودشان شایق بودند.یکى از خاطرات خوشى که از محضر شریف ایشان دارم، این است که یک زمستان که برف خیلى سنگینى آمده بود، من در مدرسه مروى حجره داشتم و آنجا بسر مىبردم از حجره بیرون آمدم، مردد بودم که به کلاس درس بروم یا نروم.به هر حال تصمیم گرفتم بروم، رفتم تا در خانه ایشان در سه راه سیروس، خواستم در بزنم، با آن برف سنگین که آمده بود خجالت کشیدم، مدتى ایستادم که کسى بیرون بیاید اما کسى نیامد.دیدم وقت درس دارد مىگذرد.در هر صورت در زدم آقازاده ایشان در را باز کرد، وارد شدم دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند، با انفعال وارد شدم سلام کردم و به محض نشستن عذرخواهى کردم.که در چنین روز برفى نمىبایست مزاحم بشوم، فرمودند:شما که از مدرسه مروى تا اینجا آمدید گداها بودند یا نبودند؟گفتم:چرا بودند امروز که روز کسب و کار آنهاست.ایشان گفتند:خوب آنها که تعطیل نکردند چرا ما تعطیل کنیم». (8)
نوشتهاى که معرف پارسایى و تواضع و صفا و اخلاص علامه شعرانى به اهل بیت(ع)مىباشد، اخلاص علامه شعرانى به اهل بیت(ع)مىباشد، مقدمه ایشان بر ترجمه نفس المهموم است که ذیلا نقل مىشود:
«اما بعد چنین گوید این بنده فانى ابو الحسن بن محمد بن غلامحسین بن ابى الحسن المدعو بالشعرانى که چون عهد شباب به تحصیل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتدائا با سلافى الصالحین من عهد صاحب منهج الصادقین از هر علمى بهره گرفتم و از هر خرمنى خوشه برداشتم، گاهى به مطالعه کتب ادب از عجم و عرب و زمانى به دراست اشارات و اسفار و زمانى به تتبع تفاسیر و اخبار، وقتى به تفسیر و تحشیه کتب فقه و اصول و گاهى به تعمق در مسائل ریاضى و معقول تا آن عهد بسر آمد.
لقد طفت فى تلک المعاهد کلها
و سرحت طرفى بین تلک المعالم
سالیان دراز شب بیدار و روز در تکرار، همیشه ملازم دفاتر و کراریس و پیوسته مرافق اقلام و قراطیس، ناگهان سروش غیب در گوش این ندا داد که علم براى معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت و طاعت بىاخلاص نشود و اینهمه میسر نگردد مگر به توفیق خدا و توسل به اولیاء، مشغولى تا چند؟
علم چندانکه بیشتر خوانى
چون عمل در تو نیست نادانى
شتاب باید کرد و معاد را، زادى فراهم ساخت، زود برخیز که آفتاب برآمد و کاروان رفت تا بقیتى باقى است و نیرو تمام از دست نشده، توسلى جوى و خدمتى کن...».
مرحوم آیة الله شعرانى در طول عمر پر برکت خود تلامیذ فاضل و شاگردان برجستهاى پرورش داده که از باب نمونه مىتوان حضرات آیات استاد جوادى آملى و استاد حسنزاده آملى را نام برد.
رحلت علامه شعرانى
ایشان در سن 73 سالگى دچار ضعف و نقاهت و بیمارى قلب و ریه گردید، و پس از چندى بواسطه شدت بیمارى به آلمان اعزام شد، و در یکى از بیمارستانهاى شهر هامبورگ بسترى گردیدند.لیکن معالجات سودى نبخشید و پس از نیمه شب یکشنبه 12 آبانماه 1352(هفتم شوال المکرم 1393)در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم نمود.چند روز بعد به طهران منتقل شده و در جوار حضرت عبد العظیم در مقبره خانوادگى بخاک سپرده شدند. (9)
در اینجا متنى را که به منزله وصیتنامه علمى، اخلاقى و معنوى ایشان خطاب به طلاب و دانشجویان علوم دینى بوده و در انتهاى جلد سوم حاشیه وافى درج شده نقل مىکنیم. (10)
گزیده وصیتنامه آیة الله شعرانى
توصیهاى به برادرانم:یعنى طالبان علوم دین، و پژوهندگان آثار سرور انیاء(ص)که بدین کتاب * مىنگرند، بزرگترین چیزى که بر طالب علم واجب و ضرورى است، خالص گردانیدن نیت اوست که بنده را توفیق مىدهد و وسایل طاعت خویش را برایش فراهم مىآورد و هموست ه راه درست را در قلوب بندگانش الهام مىبخشد.اگر اخلاص نیت نباشد هیچکس موفق نمىشود از نردبان دانش بالا رفته، یا از آموختههاى خود سودى برد...از دیگر امورى که بر طالب علم واجب است، پارسایى و پرهیز از حرامها و مسائل شبههناک، و نیز مواظبت بر عبادات است، زیرا هیچکس از علم خود سودى نمىبرد مگر آن را با عمل مقرون سازد.دلهاى مردمان نیز بواسطه عالم بىتقوا آرامش نمىیابد...
طالب علم، اوقاتى را که در راه علم صرف نمىکند به عبادات مستحبى و نوافل اختصاص دهد و از بیکارگى و صرف وقت در مباحثات، و نیز خواندنمطالبى که نفعى براى دین او ندارد، مثل روزنامههاى سیاسى * و حکایتها و داستانهاى خالى از عبرت و پند، بکاهد.
و واجب است بر طالب علم که قرائت قرآن کریم را در طول شبانه روز ترک نگوید و آن قرائت را، به اندازه توانایى خویش، با تدبر و تأمل در ریزهکارىها و معانى آیات همراه سازد، و در آیاتى که به اشکال برمىخورد به تفسیر مراجعه کند.و نیز واجب است بر او که گفتار و رفتار و مطالعه آنچه را که بیهوده است و بدو ارتباطى ندارد واگذارد.
اگر زمانى احساس کرد کسالت و خستگى به درون او راه یافته و او را از مسائل علمى باز مىدارد، پس باید قلب خود را-چنانکه در حدیث وارد شده-با حکمتهاى تازه، آسودگى و شادابى بخشد و از پرداختن به بازیها و بیهوده کاریها و خواندن اشعار (*)مرحوم شعرانى، این مقاله را در حاشیه به کتاب وافى، و انتهاى جلد 3 نگاشتهاند و منظور از ک تاب، همان وافى است.
(*)ظاهرا مقصود آن مرحوم پرداختن به تحلیلهاى قلم به مزدان روزنامههاى وابسته به رژیم طاغوت بوده.P} و داستانها دورى گزیند مگر آنهایى را که حاوى عبرت و پنداشت.
و باید طالب علم نسبت به علما گمان نیکو داشته باشد.و این، راز موفقیت و وسیله کامیابى و پیروزى است.و بدگمانى به آنان، شقاوت و بدبختى به بار مىآورد، بلکه گاهى به کفر و گمراهى و جهل مرکب مىانجامد.پس باید در کلام آنها با عنایتى کامل و تدبرى راستین نگریست، زیرا خداوند متعال براى هر چیزى سببى نهاده است که طالب آن، باید در جستجوى آن برآید و از اسباب تعلیم هم یکى استاد است و عنایت به استاد حاصل نمىآید مگر با خوشبینى و حسنظن.و این(قاعده)در تمام علوم شرعى و عقلى و صنعتها جارى است.اگر شیخ ابو على سینا به ارسطو و فرابى خوشبین نبود، آن توجه کامل در فهم کتابهاى آنان، و آن مقام شامخ در فلسفه، هرگز براى او حاصل نمىشد...البته مقصود ما این نیست که این بزرگان، معصوم از خطا هستند، بلکه منظور این است که جایز نیست در اولین برخورد، سریعا آنان را تخطئه کرد.
و نیز واجب است بر طالب علم که عادت به تعصب و خشکى نسبت به کتاب خاص یا طریقهاى خاص پیدا نکند، به ویژه در فقه، که این حرکت به معناى تقلید و پیروى از دیگران است.بسیار دیده شده که طلاب، به تبعیت از مؤلفین دیگر، تنها به نوشتههاى جدید اکتفا مىکنند، در حالى که اساتید و اساطین علم، در میانه سده چهارم تا دهم(هجرى قمرى) مىزیستهاند.و حتى پارهاى از طلاب، در آنچه که از «ابن جنید»و«ابن ابى عقیل»و«على بن بابویه»نقل شده، تأمل و دقت نمىکنند.فتواى آنان را نسخ شده و غیر قابل نظر مىدانند...
یک طالب علم باید در تهذیب نفس خویش کوشا باشد و خود را به اخلاق فاضله آراسته سازد.و در این راه تنها به خواندن احادیث وارد شده بسنده نکند، بلکه عمده آن است که با اهل اخلاق همنشین و معاشر گردد، و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد و عیوب و کاستىهاى خویش را دریابد و از آنان راههاى اصلاح نفس را بجوید.
شایسته است بر تو که از معاشرتهاى خالى از تعلیم با مردم بکاهى، بویژه با ثروتمندان و مترفین و دنیاخواهان، باید آنچه را که آخرت را از یاد تو مىبرد و میل و رغبت به دنیا را در تو ایجاد مىکند، رها کنى، و با صلاحان و پارسایان و اهل عبادت همراه گردى، زیرا این عمل بطور کلى در تهذیب نفس مؤثر است.
چه بسا نادانى بپندارد که در صدر اسلام، مجتهد و مقلد و علم اصول و علم نحو وجود نداشته و مدرسه و خانقاه و مرشد و ذکر و حلقهاى در کار نبوده است، پس به این افراد(و گفتارشان)نباید توجه کنى، زیرا دشمنان علم در هر زمان زیاد بودهاند و در عصر ما-به جهت غلبه کفار و نصارى-بیشتر هم شدهاند.اگر بنا باشد که هر چه در صدر اسلام وجود نداشته، اکنون حرام باشد، پس ساختن مدارس، آموختن نحو و صرف، حفظ اصطلاحات حدیث و نثل و روایت آنها و اجازه روایت-چنانکه میان اهل حدیث متداول است-نیز باید حرام باشد.[در صورتى که چنین نیست].گمان خود را نسبت به مردم و خداوند متعال نیکوگردان.و آخرین سفارش من ورع و تقوى است.
خداوند ما و شما را در راه خشنودى خود موفق بدارد.
بدان که(رشتههاى)علوم شرع، بسیار است و کمتر اتفاق مىافتد که شخصى در تمامى آنها، کاردان و صاحب مهارت گردد.و لذا بر هر طالب علمى واجب است که بخشهایى ازین علوم را برگزیند که:الف- فائده آن براى مردم بیشتر باشد.ب-در جهت تمایل و رغبت به دین، از قوت و عون بیشترى برخوردار باشد، ج-در جهت رهایى از گمراهى نیز از توانائى بیشترى بهرهمند باشد.
و از آنجا که فراگیرى و آموزش همه این علوم، واجب کفایى است، اگر در یک رشته، تعداد عالمان افزایش یافت، و در رشته دیگر رو به کاستى یا نابودى نهاد، پس بر طلبه مستعد واجب است که این رشته را برگزیند، هر چند که منزلت و منافع دنیایى او در رشته دیگر نهفته باشد.و این از نشانههاى اخلاص نیت در راه فراگیرى دانش است.و از همین امر دانسته مىشود
که هدف این دانشجو، تنها خداوند متعال است.
علومى هستند که در همه رشتهها، بدانها نیاز هست، مانند:[1]زبان عربى...[2]علم قرائت... هر چند اگر به قرائت یکى از قراء هم اکتفا کند...زیرا حفظ کلمات و الفاظ قرآن از واجبات است و این هم وظیفه اهل علم مىباشد، و از همین رهگذر است که معجزه بودن قرآن پایدار مىماند...[3]سیره...[4] حدیث:...باید از احادیث پیامبر(ص)و اهل بیت او(ع) نمونههاى خوب و شایستهاى را بداند، زیرا با نگریستن در آن احادیث است که ایمان در قلب آدمى، استقرار مىیابد، و بر راستى آنان در نبوت و امامت، یقین حاصل مىشود...[5]اصول اعتقادات:واجب است بر طالب علم که بر اصول مذهب و آنچه که به اعتقادات وابسته است، معرفت داشته باشد...زیرا هر عالمى، احتیاج به بحث و تقریر و تعلیم دارد و این امور جز از رهگذر علم تفصیلى امکانپذیر نیست.برخلاف عوام مردم، که نوعا به دانستن مختصر و اجمالى، اکتفا مىکنند...
و نباید در فراگیرى علمى قدم پیش گذارد، مگر آنکه مقدمات آن را تکمیل کند، مثلا براى پرداختن به تفسیر و حدیث از فقه و کلام را نیز آموخته باشد.
یا مثلا زمانى به علم کلام روى آورد که علم منطق را فرا گرفته و در تشخیص ادله مهارت یافته باشد...
مشکلترین علوم، علم فقه است.یکى به دلیل زیاد بودن مقدمات آن و دیگرى آنکه:یک فقیه امکان ندارد در رشته خود مهارت کافى به دست آورد، مگر آنکه از استعداد جامع بهرهمند باشد که این کمتر براى کسى اتفاق مىافتد...
براى اهل تحقیق درک دقیقترین دانشها و مشکلترین مسائل، آسان است.هر چند که همین ذهن دقیق اهل تحقیق، گاهى از درگ لطافتهاى ادبى و زیبایىهاى گفتارى، ناتوان مىماند.و این در حالى است که ذهن یک فقیه باید مستهد درک همه این امور باشد، زیرا فقه تمام این اقسام را در برمىگیرد، برخلاف فلسفه و ریاضى و نحو و غیره که هر کدام نیاز به یک نوع استعداد خاص خود دارد...
و همچنین چون موضوع فقه، پیرامون«افعال مکلفین»که مشتمل بر تمام کارها و وابسته به همه موجودات است مىباشد، پس باید ذهن فقیه به گونهاى باشد که درک امور ذیل بر او آسان جلوه کند: -اعداد و مساحتها و حساب،
-تاریخها و سیرهها،
-اخلاق مردم، و عادتهاى آنان در نقل اتفاقات، و نیز چگونگى تأثیر این عادات در تغییر وقایع.
-امراض نفسانى و خلوص نیت در عبادات،
-نحو، صرف، محسنات گفتار و لغت،
-معاملات و حیلههاى معاملاتى، و عادات تجار در شیوه کارشان و نیز چگونگى زیان وارد شدن بر آنها،
-سیاستها و غیر اینها.
و ذهن مستعد براى فهم تمام این امور گوناگونى که ذکر شد-و نیز آنهایى که ذکر نکردیم-اندک است.و این چنین است که شخص نامستعد، چهره این علم را دگرگون مىکند، و زمانى آن را به سوى فلسفه مىکشاند، زمانى به سوى ادبیات، و در وقتى دیگر به سوى آنچه که متناسب با اندیشه او و در راستاى فهم و ضمیر اوست...
فقیه باید حافظه قوى، دقت نظر، درک جان کلام مخاطب، را در خود جمع داشته باشد و اینها صفاتى است که غالبا در یک ذهن گرد نمىآید...
آن علومى که بیشتر مورد نیاز مردم است، مستعدین فهم آنها نیز بیشترند و راه دستیابى به آنها نیز آسانتر است.مانند قرآن، زبان عربى، اصول دین، معارف، موعظهها، بیان سیرهها، اخلاق، علم کلام، دفع شبهات مخالفین، بیشترین آیات قرآن نیز در این زمینهها وارد شده است...
بر حکما و متکلمین واجب است که میزان درک شنوندگان خود را بدانند و به اندازه عقلشان با آنان سخن بگویند، زیرا در ذهن آنان-از لوازم و ملزومات- امورى یافت مىشود که در ذهن خواص نیست.گمان و تو هم آنان-بر خلاف اندیشه علما-از هر کلمهاى، متوجه چیز دیگرى مىشود.مثلا اگر براى آنان گفته شود:«الله للدنیا کلبنا للبناء»چنین برداشت مىکنند که آفریدگان در تداوم وجود، بىنیاز از خالق هستند...
روششناسى علمى
با توجه به وسعت و تنوع معارف اسلامى که در طول قرنها توسط عالمان دین در رشتههاى مختلف بالیده و هر کدام به تناسب زمان خود ثمر داده است، و با در نظر گرفتن این نکته که در هر شعبهاى ا زشعبههاى علمى برجستگانى روشننگر و فرزانگانى نوآور ظهور کردهاند، لازم است سیره علمى و عملى آنان مورد مطالعه قرار گیرد.یعنى علاوه بر زندگینامههاى معمول که در کتب تراجم و رجال و نیز کتب اخلاق مطرح شده، ضرورى به نظر مىرسد که بررسى و تحقیقى نیز جهت تعیین نحوه حیات فکرى و روش شناسى علمى این بزرگان به عمل آید، باشد که چراغى فرار راه طالبان علم گردد.
مع الأسف على رغم ضرورت این امر، که خود مىتواند جنبههایى ازتاریخ علوم اسلامى و سیر تحولات فکرى و روششناختى علماء، مفسرین، فلاسفه، عرفا، فقها، اصولیان و رجالیون مسلمان و على الخصوص شیعه را واضح نماید، کمتر تاکنون بدین علم پرداخته شده است.
هدف این مقاله ارائه طرحى مقدماتى جهت ورود به روششناسى کلامى یکى از اندیشمندان شیعه در قرن اخیر مىباشد.قرنى که شخصیتهایى برجسته، روشاندیش و زمانشناس و مبتکر نظیر حضرت امام خمینى قدس سره، علامه طباطبایى، شیخ محمد حسین اصفهانى و علامه امینى، علامه شعرانى، علامه شهید سید محمد باقر صدر، علامه شهید استاد مطهرى، شیخ محمد جواد مغنیه و استاد هاشم معروف الحسنى و...را در رشتههاى گوناگون معارف به جهان اسلام تحویل داده است.
روششناختى علامه شعرانى
با توجه به گستردگى آثار آن مرحوم در ارائه ابعاد مختلف دین، به ناچار به معرفى گزینشى در این آثار دست مىیازیم.مدرک ما در این بخش، تعلیقات علامه شعرانى بر شرح اصول کافى، اثر ملا صالح مازندرانى است (11)
ما در این بررسیها تنها به برداشتها و روشهاى علامه شعرانى در زمینه اصول دین و کلام و فلسفه، با عنایت به آیات و روایات شیعه توجه داریم، که روشهاى مذکور در غالب موارد از شیوه کلى تعلیقات و نحوه برداشتهاى ایشان انتزاع شده است و گاه نیز خود بدانها تصریح نمودهاند.بدیهى است که آراء اصولى ایشان و نیز روشهاى آن مرحوم در علومى مانند تاریخ و رجال و غیره خود نیاز به تحقیقى جداگانه دارد.ب در این مقاله در مورد هر کدام از روشهاى کلى و برداشتهاى مربوط به آن که خواهد آمد به ذکر نمونه یا نمونههاى واضح در آن عنوان اکتفا شده و سعى مىگردد به بقیه موارد قابل رجوع، ارجاع داده شود.
البته در طى این تحقیق از کتب دیگر ایشان نظیر، «شرح تجرید»در علم کلام، شرح تبصره در فقه، و نثر طوبى در توضیح لغات قرآن، که همه از آثار ماندنى و دقیق آن مرحوم مىباشد، استفاده شده است.
هدف نگارنده در درجه اول به دست آوردن قراعد، اصول و ارکان روششناسى مکتب بر پایه سه منبع مهم قرآن، سنت و عقل در آثار یکى از اسلامشناسان برجسته قرن حاضر مىباشد که در این زمینه هفده قاعده مهم توسط نگارنده استخراج و مطرح شده است، و در ضمن نمونههاى عملى استفاده از آنها نیز ذکر مىشود.
از اهداف فرعى این نوشتار، یکى مقایسه آراء شعرانى با آراء شارح کافى(مرحوم ملا صالح مازندرانى، م 1081)در بعضى زمینهها مىباشد، که بخوبى نمایانگر نقش، وسعت علمى، دقت در معارف و، حدت در کیفتى استفاده از منابع شریعت است.همچنین اشاره به برخى مباحث مهم فلسفى-کلامى که از روایات اهل بیت علیهم السلام قابل استنتاج بوده و مىتواند راهگشاى پویندگان طریقت معرفت و جویندگان یقین باشد.
قبل از پرداختن به اصل مطلب به مهمترین شاخصههاى فکرى و دینشناسانه ایشان در کلیه علوم اسلامى بطور اعم اشاره مىکنیم و تذکر مىدهیم که اصل مطلب یعنى قواعد و ارکان روش شناختى اعتقادى و کلامى شعرانى به علت عدم گنجایش آن در شمار آینده این نشریه خواهد آمد.
شاخصههاى علمى علامه شعرانى
اینک به ذکر شاخصههاى کلى فکرى و علمى ایشان در زمینه مبادى و روشهاى کلامى و دینشناسى، به قرار ذیل مىپردازیم:
1-وسعت گستردگى معلومات
از آنجا که قرآن و سنّت، به جهت هدایت بشر، هر مسأله و موضوعى را که در هدایت انسان به طریق سعادت نقش دارد، به تصریح یا به کنایه یا به صورت طرح براهین فلسفى و اعتقادى یا نقل تاریخ، در قالب ضرب المثل و یا به صورت مواعظ اخلاقى و یا جدال احسن مطرح نمودهاند، یکى از ارکان برخوردارى صحیح و استفاده کامل از دو منبع مذکور، احاطه به علوم مختلف و موارد متنوعى است که در آیات یا روایات مطرح شده است.
مرحوم شعرانى از این جهت داراى امتیاز برجستهاى است، چرا که ایشان از معدود افرادى بود که در قرن اخیر جامع بین معغقول و منقول و حتى صاحبنظر در علومى چون نجوم، ریاضى و طب بودهاند این جامعیت و وسعت معلومات، براى اسلام شناسى، امتیازى مهم محسوب مىشود.
2-دقت و تعمق
در تاریخ شاهد افرادى هستیم که على رغم سعه علمى و گستردگى اطلاعات به هنگام تحلیل و استنتاج لوازم از ملزومات، نوعى ناتوانى در آنها مشاهده مىشود.و افرادى که این خصوصیت را با دقت و تعمق و ابداع جمع کنند، معدود هستند.
مرحوم علامه شعرانى را مىتوان به شهادت آثارش در دقت و تعمق در مسائل علمى و آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام جزو آن معدود افراد دانست.
این مسأله بعلاوه بیان رسا و روشن و واضح ایشان که غالبا با ذکر موارد و امثال جالب توأم بوده و نیز ویژگى موجز نویسى ایشان-بطورى که گاه مطلب بلندى را در سطرى بیان مىنمود-از امتیازات خاص ایشان است.
3-روحیه نقادى
گر چه احاطه علمى و دقت و بیان واضح براى طالب حق و حقیقت لازم است، اما کافى نیست، و حق طلبى جز با بررسى و نقادى منصفانه آراء حاصل نمىشود.این ویژگى، غالبا مرحوم شعرانى را به نکاتى برجسته و دقیق و راهگشا در زمینههاى علوم عقلى و نقلى(همچون تاریخ و فقه و رجال)و نیز فهم آیات و روایات رهنمون مىگشت.
نکته قابل توجه اینکه:احترام عظیمى که ایشان براى علما، قائل بود، هیچ گاه مانع از نقادى آثار و آراء آنان نمىشد، چرا که وى ادامه حیات علم را در تحرّى حقیقت و تمییز صحیح از سقیم مىدید.
4-شرح صدر و تقواى علمى
شرط لازم معرفتطلبى و حقیقتجویى، دورى از تعصبات خام و بدون دلیل و پرهیز از توجیه بىمورد است.
آنانکه در برخورد با نظریات مخالف، به حرجه تهمت و تکفیر متمسک مىشوند، بیشاز هر چیز خامى فکر (*)در مورد تأثیر این ویژگى در نحوه برداشت از احادیث مراجعه شود به شرح اصول کافى، ج 3، ص 69-76، که از حدیثى سه سطرى حدود شش برهان بر اثبات وجود حق تعالى استنتاج نموده همچنین رجوع شود به ج 3، ص 369-383، شرح حدیث 1، از باب حدوث الاسماء که کیفیت ظهور اسماء الهى را تبیین نمودهاند.P} خود را ه نمایش مىگذارند.مرحوم شعرانى واحد خصلت انصاف و تقواى علمى بود، اولین سعى او در فهم هرچه بهتر نظریات دیگران و استدلالهاى آنان بود و آنگاه هب تجزیه و تحلیل منطقى و عارى از هر گونه تعصب خام و جهتگیرى و رأى استدلالى مىپرداخت.گاه در طرح دقیق ادله مخالفین از خود آنها فراتر مىرفت و ابتدا ادله را استحکام مىبخشید، سپس به بررسى و نقد و قبول یا ردّ آنها مىپرداخت.
در مقام تحقیق در عقاید یکدین یا نحله خاص، هیچگاه به مسموعات و منقولات درجه دوم اکتفا نمىنمود و خود به منابع دست اول رجوع و از آنجا که به چند زبان آشنا بود، حتى الامکان منابع اصلى را مورد مطالعه و بررسى قرار مىداد.
در نقل اقوال و آراء نیز نهایت مرتبه امانتدارى را به خرج مىداد و نظریه دیگران را هیچگاه به نام خود مطرح نمىساخت، و هر جا که چنین مواردى را مشاهده مىنمود با رعایت ادب آن را متذکر یمشد.
ایشان در مذمت بکار بردن حربه تکفیر چنین مىفرماید:تکفیر توسط اهل ظاهر، مصیبتى است که مسلمانها در اکثر زمانها به جهت اغواى شیطان به آن مبتلا بودهاند.تا اینکه چهره دین را نزد ملحدین مشوه ساخته و علما را از تجهیز و مهارت در دفع شبهات منکرین بازداشته تا نتوانند مبادى عقاید را محکم نمایند. (12)
؟؟؟ملاک کفر بودن عقیدهاى چنین مىفرماید:ملاک کفر بودن عقیدهاى و خروج صاحب آن از دین، این است که اولا این عقیده ملازم با نفى و انکار یکى از ضروریات دین باشد.ثانیا این ملازمه به نحو بیّن و واضح باشد، نه غیر بیّن تا محتاج استدلال و دقت عقلى باشد، به نحوى که معتقد به این عقیده توالى فاسد عقیده خود را ملتفت باشد و لذا به صرف تلازم عقیده خاصى با شرک یا کفر، نمىتوان صاحب آن را از دایره مسلمانى خارج دانست و تکفیر نمود، بلکه او مسلمان است، منتها جاهل به لوازم عقیده خود مىباشد و چه بسار اگر بدان توالى فاسد ملتفت شود از آن برگردد.و به هر حال ملاک، اسلام ایمان قلبى و یقینى است و الاّ اگر غیر از این باشد کمتر فردى را مىتوان یافت که داراى عقایدى که مستلزم تالى فاسد است، نباشد و حتى متلکمین و برخى مذاهب اسلامى نیز چنیناند و گاه بر اقوالى پاى مىفشارند که لازمهاش نفى یکى از ضروریات دین است مانند قول به مادى بودن هویت اسنان نزد بسیارى از متکلمین و محدثین عامه و خاصه که مستلزم نفى معاد است و نیز قول به حدوث زمانى عالم(به معناى رایج آن)که با دقت عقلى به حدوث اراده خداوند و رسوخ تغییر در ذات منجر مىشود یا قول به انکار علیت-نزد اشاعره-که مستلزم سد باب ادله اثبات واجب الوجود است. (13)
ایشان در مورد حقیقت ایمان نیز چنین مىفرماید: اولا آنچه در ایمان معتبر است یقین است و تقلید را در آن راهى نیست، البته ماده اصلى حصول یقین و روش تفکر در اختیار همه مردم مىباشد، به نحوى که حتى اصول موضوعه برهان وجوب و امکان-یعنى بطلان دور و تسلسل-نزد همه مسلّم مىباشد ولو اسم اصطلاحى آنرا ندانند، چنانکه کسى احتمال نمىدهد که غذا شورى خود را از نمک و نمک نیز شورىاش را از غذا گرفته باشد، یا اینکه بىنهایت غذاى غیر شور هر یک شورى خود را از دیگرى کسب نموده و فعلا هم شور باشد. (14)
5-روشنبینى و قدرت درک مفاهیم و موضوعات جدید
کنجکاوى فطرى شعرانى و دید روشن ایشان در درک و فهم علوم بشرى، علاوه بر علوم دینى، همراه با آشنایى به چندین زبان زنده روز، منجر به ایجاد «زاویه دید جدیدى»در بینش ایشان شده بود، به نحوى که در استنتاج و بیان مفاهیم اسلامى گاه از نتایج علوم روز و نظریات علمى استفاده مىنمود، و گاه براى توضیح آیه یا روایتى و یا جهت تبیین فلسفه احکام فردى یا اجتماعى اسلام از تحلیلهاى تاریخى جامعهشناسى یا روانشناختى یا اقتصادى استفاده مىنمود، البته با رعایت دقت و وسواس علمى براى پرهیز از تفسیر به رأى(از جمله در بعد احکام رجوع شود به شرح فارسى بر تبصره مباحث پول، بانک ربا، اوراق بهادار، ص 272 تا 280 و نیز رجوع شود به تحلیلهاى علم الاجتماعى در جاى جاى کتاب نثر طوبى ذیل مادههاى حکم، دین، خلف...ه خواست خداوند در مقالهاى جداگانه از بینش اجتماعى علامه شعرانى سخن به میان خواهد آمد.)
نظر شعرانى راجع به عرفان و تصوف
از مصادیق انصاف علیم و شرح صدر مرحوم شعرانى این بود که، على رغم مخالفتها و تکفیرهاى برخى افراد، ایشان ضمن اینکه عرفان را از علوم شرعیه دانستهاند، و بر ارکان اصلى عرفان عملى، (همچون احتیاج به استاد و همچنین تأیید ریاضیات شرعیه)صحه مىگذراند، در عین حال همگان را از افراط و تفریطهاى که در برخى فرق تصوف مشاهده مىشود، بر حذر مىدارند.
در شرط اصول کافى، على رغم اینکه شارح(ملا صالح مازندرانى)حکمت و عرفان را از علوم شرعى ذکر نمىکنند، (15) مرحوئم شعرانى مىنویسند: «ملاک در علم شرعى آن است:هرچه که موافق شرع باشد، از علوم شرعى است، و چنین نیست که اگر بخشى از مسائل علمى بر طبق برخى مبانى(یا بعضى از نظریات در یک علم)موافق شریعت نباشد دیگر داخل در علوم شعرى نباشد و الاّ باید فقه و اصول فقه نیز از علوم شرعى خارج شود، چرا که مشتمل بر بعض مسائل مانند قیاس و رأى یا عول یا تعصیب(که تنها در مذهب اهل سنت مطرح شده)است، در حالى که نزد شیعه باطل مىباشد.
همچنین حکمت و فلسفه و کلام و عرفان نیز گر چه در برخى نحلههایشان امورى غیر موافق با مذهب با وجود داشته باشد، اما موجب خروج آنها از علوم شرعیه نمىشود.و اما مورد طبیعیات، حق این است که علومى مانند ریاضى و طب خارج از علوم شرعى است، چرا که مبتنى بر وضع یا عقل(یا تجربه) مىباشد، گر چه گاهى اوقات به نحوى در علوم شرعیه دخالت دارند. (16) نیز شرح کلام امام در مورد گروهى از مردم که هدایت شدهاند، مرحوم ملاّ صالح مازندرانى مىنویسد:این سخن امیر المؤمنین(ع)که: «رحم الله عبدا سمع حکما فوعى و دعى الى رشاد فدنا و اخذ بحجزة هاد«فنجا»یعنى:خدا رحمت کند بندهاى را که حکمتى را گوش دهد و آن را فراگیرد و به سوى رشد و صلاح دعوت شود، پس به آن نزدیک شود و به دامن هدایتگرى چنگ زند، سپس نجات یابد.در مورد همین گروه مىباشد و سپس اشاره مىکند که:این فرمایش امیر المؤمنین(ع)دلالت دارد بر اینکه مردم از استاد عالمى ناگزیرند تا به واسطه او نجات یابند...و بین اهل سلوک اختلاف است که آیا سالک راه خدا به راهنمایى شیخ عارفى ناچار است یا نه؟و اکثر ایشان به لزوم و وجوب آن قائلند.و علاوه بر فرمایش حضرت امیر(ع)مؤید دیگر اینست که راه مرید با تمسک به شیخ عارف به هدایت نزدیکتر است.
مرحوم شعرانى در ذیل این کلام مىفرماید:شکى نیست که شارح به تصوف مایل بوده و لیکن همانطور که در فقه و استنباط احکام شرعى دو راه وجود دارد: یکى مورد رضایت شارع و صحیح یعنى طریقه ائمه(ع) و دوم طرق غیر مرضى شارع و غلط یعنى قیاس و رأى و...همچنین در تصوف نیز دو راه هست:یکى راهى صحیح و مشروع که عبارت است از تعبد به عبادات و ریاضات شرعیه، و دیگرى راهى غیر آن.و توهم نرود که شارح از آن دسته متصوفه بدعت گزار جاهل بوده که نه معنى سلوک را مىدانسته و نه شیخ و مریدى را و نه فائده ارادت و ارشاد را مىدانسته است.بلکه مراد شارح سلوک شرعى و تهذیب نفس و تکمیل معرفت و ریاضت بر وفق مجوزات شرعى است.»
سپس خود ایشان مىفرماید:حق آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد، چرا که مبتدى هنگامى که قصد تهذیب نفس از رذایل را داشته باشد نمىداند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزى شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد چگونه عمل کند و چه بسا براى او صنعت رذیله عجب حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد، و لذا محتاج معلمى است تا به او تنبه دهد و او را به راه تخلص از آن ارشاد کند، پس همانطور که در صنایع و مهارتها به استاد احتیاج است، در تحصیل ملکه تهذیب نفس، نیز به استا احتیاج مىباشد بکله احتیاج در این راه شدیدتر است.
یادداشتها
(1)-به نقل از مقدمه حاشیه وافى(سه جلدى)طبع دارالکتب الاسلامیه.
(2)-ه نقل از نسخه دستنویس شرححال استاد به قلم خود ایشان جهت درج در مستدرک اعیان الشیعه:سید حسن الامین
(3)-به نقل از صفحات 8 تا 11 جزو دستنویس استاد آیت الله حسنزاده آملى.
(4)-چهره درخشان، آیة الله شعرانى، دکتر قوامى واعظ، ص 9.
(5)-همان مأخذ ص 11.
(6)-با استفاده از دو کتاب چهره درخشان و نیز مقدمه حاشیه وافى، به قلم مرحوم شعرانى.
(7)-چهره درخشان، ص 11.
(8)-کیهان فرهنگى، سال اول، شماره 5، و نیز جزو دستنویس استاد حسن زاده آملى، ص 11.
(9)-چهره درخشان، ص 17.
(10)-گزینش از ترجمه آقاى محمد دزفولى، از کیهان فرهنگى، سال 4 شماره 3.
(11)-الکافى الاصول و الروضه و شرح جامع للمولى محمد صالح المازندرانى مع تعالیق علمیه للعالم المتبحر الحاج میرزا ابو الحسن الشعرانى من منشورات المکتبة الاسلامیه.
(12)-شرح اصول کافى، ج 2، ص 301.
(13)-ر ک:همان مأخذ، ج 3، ص 213، 223، 265، 321، 323 و ج 1، ص 93.
(14)-ر ک:همان مأخذ، ج 1، ص 149، 169، ج 2 ص 43 و 347.
(15)-همان مدرک، باب فرض العلم، ج 5.
(16)-همان مدرک، ج 2، ص 125.
(17)-همان مدرک، باب اصناف الناس، کتاب فضل العلم ج 1.